نام آوران نابینای ایران
نامآوران نابینای ایران
نوشته: پری زنگنه
به کوشش: محمد نوری
دفتر فرهنگ معلولین، 20 فروردین 1401
نابینایانی که در نهضت و خیزش فرهنگی و اجتماعی نابینایان جدید ایران مؤثر بودهاند، کمتر از این نگاه شناخته شدهاند. معمولاً وقتی از جامعه ناشنوایان یاد میشود و فعالیتهای ناشنوایان مطرح میگردد، جبار باغچهبان به ذهن میآید. اما نابینایان هم فعالیتهای گسترده داشتند و در یکصد سال اخیر، خیزش این جریان کمتر از ناشنوایان نبوده است. اما فقط کسانی چون دکتر محمد خزائلی آن هم در سطح محدود معرفی شدهاند.
متأسفانه حتی نابینایان نخبه که تحصیلات عالی دارند نسبت به هم سرنوشتیهای خود بیاطلاعاند یا اطلاعات اندک دارند. این غفلت و بیخبری موجب شده تا نخبگان نابینا، انرژی و فعالیتشان در مسیر کاذب و در راهی که وظیفه آنان نیست به هدر رود. امروزه در بین نابینایان نویسندگانی هستند که دهها تحقیق و مقاله و کتاب دارند ولی حتی یک عنوان از آنها درباره مسائل نابینایان نیست و تماماً در موضوعاتی است که گاه صدها مطلب موازی و تکراری عرضه شده است.
پری زنگنه برای اولین بار 48 شخصیت نابینا را معرفی کرد. این مطلب با تیتر «نامآوران نابینای ایران» در کتاب آن سوی تاریکی (صفحه 329 تا 345) درج و منتشر شده است. دو شخصیت یعنی رودکی و شوریده شیرازی قدیمی و بقیه جدید هستند.
زنگنه در مقدمه کوتاه و زیبایی که به این مطلب نوشته، اینان را اینگونه معرفی میکند: زندگیساز، بالنده و پاینده، امید و ایمانبخش هستند. اینان راههای روشنی را در پیش داشتند؛ اینان توان دانشمندی و مراتب کمالجویی انسان را در نابینایی تضمین کردند؛ قلم به دست کودکان نابینا و عصا به دست راهجویان روشنایی میدهند.
اغلب این افراد در جامعه و فرهنگ نابینایی مؤثر بوده، از اینرو از خدمات آنان یاد شده است. البته کسانی که برای جامعه هدف و فرهنگ هدف کاری انجام ندادهاند هر چند برای جامعه عادی کار کردهاند، فقط معرفی کلی شدهاند. متن این مطلب را عیناً میآورم.
نامآوران نابینای ایران
بالندگی و پایندگی از آن کسانیست که پایههای زندگی خویش را بر امید و ایمان بنا نهاده، بر سرنوشت و تقدیر خود که گاهی ناخوشایند و ناهمگون رقم زده شده تسلط دارند و افزون بر آن برای کسانی که اینگونه زندگیشان رقم زده شده است نیز زندگیساز میشوند.
در اینجا به چهرههای تابناکی اشاره میکنم که تاریکی هم نتوانست آنان را از راههای روشنی که در پیش داشتند باز دارد. اینان شخصیتهایی هستند که توان دانشمندی و مراتب کمالجویی انسان را در نابینایی هم تضمین کردند.
شماری از این فرهیختگان و به روشنی رسیدگان، نسل دومی هستند که با برخورداری از آموزهها و تجربههای پیشینیان خود توانستهاند بینادلانی شوند که مشعل به دست، گوشههای تاریک جامعه را روشنی بخشند. دسترنج پیشروان این راه، آموزش دیدگان کانون کار و آموزش، کلاسهای انجمن هدایت و حمایت نابینایان استاد دکتر خزائلی، همچنین شاگردان دیروز آموزشگاه رضا پهلوی (شهید محبی) و دیگر مراکز آموزشی آن زمان هستند که امروز قلم در دست کودکان نابینا و عصا به دست راهجویان روشنایی میدهند.
رودکی
رودکی شاعر کهن ایران با نام ابوعبدالله جعفر بن عبدالرحمن آدم در رودکِ سمرقند زاده شد. دوران زندگی وی از اواسط قرن چهارم هجری قمری بوده است. او شاعری سخندان، نوازندهای چیره دست و خوانندهای خوش آواز بود. چنگ و بربط مینواخت و آوازی دلنواز داشت. وی که در عهد نصر بن احمد سامانی میزیست مورد مهر و توجه دربار سامانیان بود. اما بینیازی و آزادگی روح او ناتوانمندیها را تاب نمیآورد و در سرودههایش این اندیشه را آشکار میساخت. درباره قصیدهها، قطعهها و غزلهای این شاعر نامور گفتهها و شمارههاست، همچنان که درباره بیتهای به جا مانده و در دسترس او که نسبت به سرودههایش کم شمارند.
واژه نابینا همواره همجوار نام رودکی بوده است، اما چه کسی میداند که نابینایی کی و کجا به سراغش آمده. برخی او را نابینای مادرزاد میدانند و بعضی دیگر اشعار توصیفی وی را دال بر دیر نابیناییاش. اما آنچه پیداست، دل بزرگ و روشنِ این شاعرِ به ظاهر نابیناست و تاریکی دل تاریخ.
شوریده شیرازی
حاج محمدتقی فصیح الملک، شاعر و حکیمی خوش سخن به سال 1274 هـ.ق در شیراز تولد یافت. بیماری آبله در هفت سالگی نور از چشمان او ربود و مرگ پدر در دو سال بعد او را چنان افسرده و پریشان حال کرد که خود را شوریده نامید و این تخلص را جاودانه برای خویش برگزید. دیوانی شامل حدود 1500 بیت از این شاعر پاک نهاد و پراحساس به جا مانده است.
وی به دربار ناصرالدین شاه نیز راه یافت و مورد توجه قرار گرفت. شوریدهی شیرازی در سال 1345 هـ.ق درگذشت و بنا به درخواست خود در کنار آرامگاه سعدی آرام گرفت. بزرگترین مجموعه نابینایان خطه فارس به نام شوریده شیرازی، این شاعر بینا دل نامگذاری شده است.
نورعلی برومند
به سال 1285 خورشیدی در تهران زاده شد. کودکی و نوجوانی این استاد مسلم موسیقی با نواختن تنبک و فراگیری موسیقی ایرانی گذشت. او که برای آشنایی با موسیقی غربی و نیز تحصیل در رشته پزشکی به اروپا رفته بود، در سال آخر تحصیل خود ناگزیر شد به علت شدت عارضه چشم به ایران باز گردد. این دگرگونی وی را دوباره در مسیر نت و آهنگ قرار داد و از آن پس تمام تلاش خود را در جهت شناخت و زنده نگهداشتن رموز و ظرایف نواهای ایرانی به کار گرفت.
استاد نورعلی خان برومند جزو اولین اساتید نابینای ایرانی در گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا و از شاگردان استاد درویشخان و استاد موسی معروفی بود. امروزه بسیاری از اساتید موسیقی هنرجویی در محضر استاد نورعلیخان برومند را افتخاری بزرگ میدانند. نورعلیخان در سال 1355 خورشیدی با این جهان وداع گفت.
حسین یاوری
استاد نینواز، حسین یاوری، اگرچه نیمه بیشتر عمر خود را در بینایی گذراند، اما دوران نابیناییاش را به اوج درخشندگی رساند و شاگردان به نامی را به جامعه موسیقی ایران سپرد. آوا و نوای وی در بیست و دوم آذرماه 1357 خورشیدی خاموش گشت.
دکتر محمد خزائلی
نمیتوان از نابینایان ایران و آموزش و پرورش آنان نوشت و نام دکتر محمد خزائلی را به قلم نیاورد. او به سال 1292 خورشیدی در اراک چشم به دنیا گشود و دیری نپایید که بر اثر بیماری آبله روشنایی برای او به تاریکی تبدیل شد؛ اما استعدادی کمنظیر، حافظهای شگفتانگیز و پشتکاری مثال زدنی او را به قله نور رساند و به بالاترین مدارج علمی و اجتماعی دست یافت و موفق به دریافت مدرک دکترای ادبیات فارسی و حقوق از دانشگاه تهران شد. استاد خزائلی سالها به آموزش دانش و پیشبرد فرهنگ پرداخت و چندی نیز نماینده مردم اراک در مجلس شورای آن زمان بود. او به گواه بیشتر اندیشمندان، در علوم مذهبی، ادبیات عرب، معقول و منقول، تصوف، علم تفسیر، حقوق، اسلام و مذهبشناسی صاحب نظری کمنظیر بود. وی افزون بر زبان فارسی به چهار زبان عربی، فرانسه، انگلیسی و تا اندازهای آلمانی تسلط داشت و تألیفات ارزنده و بیشماری در موضوعهای یاد شده به یادگار گذاشت.
دکتر محمد خزائلی بنیانگذار نخستین مدرسه شبانه در ایران و مؤسس مجموعهای از آموزشگاههای نابینایان است. وی همچنین با ایجاد روابط با مجامع بینالمللی نابینایان درهای بیشتری را به روی آنها گشود.
استاد در طول زندگی خود جانانه و صمیمانه در راه دانش و فرهنگ کوشید و او بود که حدیث عشق را در گوش نابینایان خواند. وی در سال 1353 خورشیدی به آرامش ابدی دست یافت.
عبدالله معطری
رایحه دانش، نخستین بار از سوی وی به غنچههای نابینایان شیراز رسید. در سال 1308 در شیراز زاده شد. در خردسالی بر اثر آبله، عارضه متداول در اغلب نابینایان، بینایی خود را از دست داد. در کودکی در کلیسای شمعون یهود شیراز که وابسته به بیمارستان مُرسلین بود، به فراگیری خط بریل پرداخت. وی نخستین آموزگار نابینایان در اولین مدرسه نابینایان شیراز بود و در کنار آقای سعادت، مدیر مدرسه، فروغ دیدگان نابینایان شد.
دکتر حسین رضایی نراقی
در بین فرهنگیان عصر ما کمتر کسی است که نام دکتر حسین رضایی را نشنیده یا از محضر استادی و دانش او بهره نبرده باشد. وی دارای دکترا در ادبیات فارسی و زبان فرانسه بود. او از خانوادهای برخاسته بود که چراغ چشمان خواهران و برادرانش نیز خاموش، ولی خانهشان با شمع دل و نور دانش همیشه روشن بود.
همکاران از دیدار دکتر رضایی شاد میشدند. چرا که ایشان با لهجه شیرین همدانی، همیشه نکات طنزآمیز و جالب برای همه داشت. با این همه این استاد مسلم و دقیق، نسبت به دانشجویان بینا و نابینایش بسیار نکته بین بود.
دکتر حسین رضایی با رضایتمندی سالهای زندگی را در کنار همسری راضی به سر رساند. فوت وی در سال 1355 اتفاق افتاد.
حسن مدرسی
از نخستین آموزگاران حرفه اپراتوری تلفن از اتریش که مربیان بسیاری را در این رشته پرورش داد و با انگیزه و شوق بسیار نابینایان علاقهمند و مستعد را آماده اطلاعرسانی هزاران پرسشگر در ادارات و مؤسسات گوناگون کرد.
آموزگاری سازگار با سرنوشت خویش، دکتر عبدالعزیز واحدی
فیزیوتراپیست، کارشناس ارشد زبان آلمانی و دکتر زبانشناسی از فرانسه، زاده کرمانشاه به سال 1313 خورشیدی. آموزش زبان انگلیسی در سن بیست و یک سالگی، با نابینا شدن برای او به آموزش درسهایی دیگر تغییر میکند؛ درسهایی نو برای یک زندگی نو. به روی خطوط برجسته با انگشتها دویدن، به هر روزنهای در تاریکیها روی آوردن، قدم در مسیرهای ناآشنا نهادن، نتهای ناهماهنگ آواها را شنیدن. آموزگاری ماندگار برای همه این دروس، برای همه راه گم کردگان.
منصور قنادپور
در کودکی، سکوت و سیاهی را با نوای موسیقی شکست و این علاقه بعدها او را به محضر ابوالحسن صبا و وزیری تبار نیز کشاند. اما در بیست و چهارسالگی بود که با ایجاد امکان برای فراگیری خط بریل، از کوره راههای تاریکی به کوچههای روشنایی قدم گذاشت. وی از مؤسسین اولین مدرسه نابینایان در اهواز بود و سالهای سال در آموزشگاههای گوناگون تهران و خوزستان به تدریس نابینایان پرداخت و عاشقانه و ثابت قدم آموزگاری را پیشه خود ساخت و دادرس آسیبدیدگان روزگار خود شد.
محمدرضا نامنی
استاد نامنی در سال 1323 در تهران زاده شد. بینایی او از اوان تحصیلات عالیاش رو به کاستی نهاد، به طوری که پایاننامه خود را در نابینایی کامل و با خط بریل ارائه کرد و با درجه عالی تحصیلات خود را به پایان برد. وی از شایستهترین یاران استاد دکتر محمد خزائلی و نیز کوشاترین چهره ایرانی در ارتباط با جوامع بینالمللی نابینایان و خود سالها نماینده ایران و عضو انجمن بینالمللی نابینایان بود.
استاد نامنی سالها مدرس دانشگاههای ایران در حوزه روانشناسی بود و در زمینه آموزش و بهزیستی نابینایان مقالات و کتابهایی تألیف کرد. وی بنیانگذار مؤسسه استثنایی عصای سفید است که در حال حاضر نیز با اهداف آموزش و اشتغال و توسعه برنامههای فرهنگی و هنری نابینایان به پیش میرود. این انسان بلند همت و سختکوش و نیکوکار عمر گرانمایه خود را صرف تواندهی به نابینایان، مشاورههای روانشناسی گروههای استثنایی و پژوهش و آموزش کرد و در حالی که کمتر از شش دهه از زندگی پربارش گذشته بود در سال 1380 جهانی را که خود برای نابینایان دیگر تا حدی هموار کرده بود به آنان سپرد.
دکتر نجله خندق
فوق دکترا و استاد دانشگاه در رشتههای علوم سیاسی و تعلیم و تربیت معلولین، بنیانگذار مؤسسه مطالعات علمی و پژوهشی گویا و مؤلف کتابهایی در زمینه جنگ، زنان، علوم سیاسی و امور معلولین.
میساک وارطانیان
آنچه از میساک به یاد دارم سازندگی و خودساختگی در نیمه تاریک عمرش بود. زیرا او که با دنیای نابینایی آشنایی نداشت، آن چنان به این رخدادِ تلخ پاسخ مثبت داد تا به مدرسی و استادی در مدارس نابینایان رسید.
رضا صهبان
متولد 1323 وقتی که شعر و موسیقی در هم بیامیزد، شاعری دلسوخته و محزون و آهنگسازی خوش قریحه هنر را به او خود میرساند. اما متأسفانه بارقه هنر این ویولونیست بااحساس نتوانست از روزنههای زندگی کوتاه او دیری بتابد. وی که چندان رغبتی به استفاده از علائم نابینایی نداشت، مانند تجربههای دردناک بسیاری از اینگونه بر اثر برخورد با اتومبیل خاموش گشت. نیای وی نیز نابینا و از علمای عهد خود بود و شگفتا که تنی چند از خاندان ایشان هم دنیا را به چشمان خود راه نداده بودند.
فرود گرگینپور
متولد به سال 1324. دارای درجات معتبر در موسیقی ایران و استاد و نوازنده سازهای گوناگون و گردآورنده بسیاری از آثار ایل قشقایی. پژوهشگری که با گنجینهای از اطلاعات و تجربهها، دوران بازنشستگی را به انتقال داشتهها و دانستههای خود به هنرجویان میپردازد.
دکتر اخترالسادات طرفه
دکتر و استاد در رشته ادبیات انگلیسی، نماینده وقت دانشگاه میشیگان برای تست و پذیرش دانشجویان اعزامی به دانشگاههای آمریکا.
نصرالله شیرینآبادی
متولد 1323 در روستای شیرینآباد از توابع فراهان اراک از شاگردان شایسته اساتید به نام موسیقی در کانون کار و آموزش. لیسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا، دارای تخصص کوک و تنظیم پیانو از مؤسسه Europe music، او نیز از تلخ چشیدگان مداوای اشتباه است که نوای ساز ویلن او از شیرینی دیارش برای شنوندگان و شاگردان سخن میگوید.
علیاکبر دودانگه
موسیقیدانی که در نواختن انواع سازها تبحر داشت و اولین فردی بود که از سوی آموزشگاه رضا پهلوی برای گذراندن دوره کوک پیانو به انگلستان اعزام و نخستین پایهگذار این فن برای نابینایان گشت.
محمد احمدزاده
آهنگساز و پیانیست توانمندی که برخی از شاگردان وی در عرصه هنر نامی گشتند؛ شاگرد دیروز و استاد امروز که با نوای پیانو به استعداد نابینایان اعتبار بخشید.
محمدمراد دارابی بختیار
زاده سال 1328، یکی از قدیمیترین استادان نوازندگی ویلن و مروج موسیقی علمی در آموزشگاه «دستان» اصفهان.
یعقوب صحاف
شخصیت هنری گرانمایه در زادگاهش مشهد، متولد سال 1325 خورشیدی. وی در رشتههای گوناگون موسیقی همچون اُرف و کُر نیز به استادی ساز تخصصیاش پیانو رسیده است.
علینقی حریری
روشنی را در تاریکیها جست. او از هم سرنوشتهای خود کناره گرفت و به کمک آنهایی شتافت که حتی تاریکی هم روی از آنها برگردانده بود: اسیران سرطان. در سال 1320 در بابل با کولهباری از ندیدنها زاده شد، آموزگاری که با دیده درون سواد را در پیش دیدگان بینایان قرار داد و با قلم نابینایی، کتابهایی پر ارج به دست فرهنگ سپرد و سرانجام این که بنیانگذار انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران در شهری از میهنمان بابل است.
غلامعلی صابری
متولد سال 1329 خورشیدی. از نخستین کسانی که با اثبات تواناییهای نابینایان به طور رسمی در وزارت فرهنگ و هنر وقت به کار پرداخت. وی با بیشمار شمارههایی که در نرمافزار ذهن خود ضبط نموده، گفتوشنودها را برقرار میکند. همچنین لیسانس بازیگری، زمینه نمایش فکر و بیان او را به صحنهای دیگر نیز پیوند داده است.
فاطمه قربانی، ملاحت بداغی (زمانزادگان)
از نخستین شاگردان در رشته فیزیوتراپی، ماساژ طبی ـ درمانی و زیبایی که یکی از مناسبترین مشاغل برای نابینایان بوده است، این بانوان را باید یاد کرد و گرامی داشت که خود، این رشته را نزد دکتر عبدالعزیز واحدی، دانش آموخته اتریش، آموزش دیدند.
در زمانی که فراگیری دانش و هنر برای نابینایان، از سوی عامه مردم، امری تقریباً ناممکن و باورنکردنی بود، دستهای توانگر این کوشندگان توانست شاگردان بسیاری را به کارایی برساند.
علیاکبر جمالی
متولد سال 1320 یکی از فعالان و کارشناسان امور اجتماعی نابینایان در زمینههای بهزیستی و فرهنگی؛ عهدهدار مدیریت انجمن نابینایان و مجلهای در زمینههای مرتبط.
ربابه صفایی
از مهرورزانی که پیشگام در پیشبرد شادی و سرزندگی، مهر را با تندرستی هماهنگ کرد و در جسم و جان خسته نابینایان به هم آمیخت.
ابوالقاسم قوام، محمدرضا برزگر خالقی
از اساتید دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی.
علیاصغر واقفی رضایی
از شخصیتهای حقوقی جامعه؛ خود او نشانهای از حقانیت برابری نابینایان با دیگران در فرصتهای یکسان اجتماعی است.
لیلا آزاد
آموزگاری دلسوز و آگاه به حرفهها و امکانات شغلی نابینایان که با هوشیاری و تجربه کمنظیر به کارگاههای نابینایان رونق و امید و اعتبار میبخشد. وی نیز کار خود را با استادیاری در رشته ماساژ شروع کرد.
دکتر مسعود گلچین
دکتر جامعهشناسی و رئیس گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تربیت معلم تهران.
دکتر سیمین قاسمزاده
در بیست و پنج سالگی بنا به مقتضای پزشکی بینایی خود را از دست داد. اما این رخداد نتوانست از کوشندگی و پویندگی او بکاهد. چراغی خاموش گشت و چلچراغها افروخته شد. امروز سیمین قاسمزاده در جایگاه دکتر در روانشناسی عمومی، پژوهشگر و مشاور، مدرس دانشگاهها و دانشجویان بیشمار و نیز یاور و مشاور نابینایان برای پذیرش زندگی جدید ایستاده است.
میرسجاد موسوی
کارشناس امور نابینایان که در پیشبرد و به ثمر رساندن هدفهای فرهنگی و اجتماعی آنان نقش بهسزایی داشته است.
اکبر واحدزاده
استاد و پژوهشگر در رشته تاریخ.
مهندس مسعود طرفه
متولد 21 تیرماه 1299 و برادر دکتر اخترالسادات طرفه دارای تباری کاشانی و از خاندانی فرهنگی که نابینای در خانواده ایشان ژنتیکی و موروثی بود. ایشان و خواهر فرهیختهشان هر دو از جوانی دچار کمبینایی و به تدریج نابینایی شدند.
آقای مهندس طرفه و همسر ایشان خانم هما افضل، با آگاهی به این حقیقت و با این که ازدواجشان در سالهای بینایی انجام شده بود، به تدریج خود را برای دوران نابینایی آماده میکردند. خانم افضل از طریق معاشرت و مسافرتهای بسیار سعی کردند مشکل دلتنگی، غریبی و ناآشنایی دوران نابینایی آینده را برای همسرشان کمتر کنند. به این ترتیب با این که روشنایی اندک اندک در چشمان مهندس طرفه جای خود را به تاریکی داد، اما چراغ وجود هما خانم همچنان در کنارشان تابان و درخشان و به شعله عشق روشن بود و به خانه و زندگیشان روشنی میبخشید.
هما خانم گلدانهای بنفشه را تکثیر میکرد و مهندس، نقشههای معماری را با همان جدیت و اهمیت گذشته ترسیم میکرد. دوستان فرهنگی و اداری نیز در محفلهای هفتگی آنان شرکت داشتند و از تحرک و شوق ایشان کاسته نمیشد. تا آن که آن روز و آن پایان ناخواسته سر رسید و خود را در این زندگی پیروزمندانه سهیم کرد. حادثه سقوط ناگهانی از ایوانک منزل، در حین قدم زدن، سبب فوت نابهنگام این بصیر دل شد.
وقتی برای ابراز همدردی به دیدن خانم هما افضل رفتم، به سوی من آمدند، بازوی مرا گرفتند و به داخل راهنمایی کردند و گفتند: بگذارید یک بار دیگر همانطور که بازوی مسعود را میگرفتم، عمل کنم. یادشان گرامی که هر دو شایسته نام انسان بودند.
دکتر محمد قدس طینت
دکتر قدس طینت، زاده مشهد و ساکن آلمان و از مشاوران موفق خانواده در آن کشور.
دکتر علی صابری
دارای دکترای حقوق و از وکلای برجسته دادگستری؛ نابینایان نیز از درایتهای حقوقی و نیکوکارانهاش همواره بهرهمندند.
سعید قشقایی
سعادتمندی که مرغ سعادت او را یاری داد تا در سایه صَفر سعادت، مدیر آموزشگاه شوریده شیراز، به درجه دکترای ادبیات فارسی و استادیاری این رشته در دانشگاه آزاد دست یابد.
دکتر فرزاد طیباتی
نامی ثبت شده در کتاب طلایی سال آمریکا به عنوان نماد اراده.پزشک و خدمتگزار پر تلاش دارای رتبه اول در رشته تخصصی کایروپراکتیک (chiropractic) (حرکت درمانی ـ فیزیکالتراپی)
سهیل معینی
دارای تحصیلات عالی در رشتههای مطالعات منطقهای (خاورمیانه) و روابط بینالملل. از چهرههای برجسته نابینایان امروز؛ فعال مطبوعاتی و سردبیر سابق ایران سپید اولین روزنامه بریل در خاورمیانه.
محمود رضایی
متولد 1335 خورشیدی. هنرآموز برجسته استادان، شادروان علیاکبر دودانگه و محمد احمدزاده، نوازنده سازهای کلاویهای (پیانو، ارگ و آکاردئون) فارغالتحصیل در رشتههای حقوق قضایی، موسیقی و زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی و امروز سرپرست گروه موسیقی پیک امید.
محمدعلی محمدی
متولد 1332 در تهران. نابینای فرهیختهای که هر چند فقر مالی و فرهنگیِ زمانه کودکی، بیناییاش را به یغما برد، اما بردباری و سختکوشی، از او دبیر شایستهای ساخت که به بینا و نابینا درس فلسفه و منطق بدهد.
آرمینه سورنیان
از هم مهینان ارمنی ما که در دنیای نابینایان درخششی درخور دارد. وی در سال 1355 در تهران متولد شد. پس از آن که در سالهای نوجوانی بر اثر یک حادثه رانندگی آسیب جبران ناپذیری به بینایی او وارد آمد، در سال 1375 برای تحصیل به «کالج ملی سلطنتی نابینایان» انگلستان (RNIB) فرستاده شد. به دنبال تحصیلات عالی در رشتههای تاریخ هنر و بررسی امور معلولین در دانشگاههای استانفورد و لیدز، به عنوان یکی از ممتازترین دانشجویان خارجی انگلستان معرفی شد و به مناسبت فعالیتهای ثمربخش در ارتباط با سازمانهای معلولین کشورهای مختلف جوایز بیشماری دریافت کرد.
آرمینه سورنیان در حال حاضر با مدارس نابینایان (پیونیک) ارمنستان و نشریههای ارمنی زبانی همچون آلیک، هانوس و لویس ایران همکاری نزدیک دارد.
ژیلا حسنلو
متولد 1353، به دلیل ابتلا به بیماری شبکیه و نابینایی، موفق به اتمام تحصیلِ خود در رشته اقتصاد نظری نشد، اما در این میان به موسیقی علاقهمند شده و یادگیری سلفژ، کُر و پیانو را شروع کرد و مدت دو سال و نیم نزد استاد کامبیز روشنروان به فراگیری هارمونی (آهنگسازی)، کنترپوآن و ارکستراسیون پرداخت. پس از دریافتِ مدارکِ لیسانس نوازندگی (پیانو)، به موسیقی درمانی روی آورد و آموزش «اُرف» به کودکان عادی و عقبمانده ذهنی را شروع کرد. بعد از آن در مقطع فوق لیسانس رشته روانشناسی تربیتی پذیرفته شد و در حال حاضر نیز تصمیم به ادامه تحصیل و فعالیت در رشته موسیقی درمانی را دارد.
زاغگانوش زاتوریان
هنرمندی زادهی سال 1324 شمسی در شهر هنر ـ اصفهان ـ که مداوای نادرست چشم در خردسالی راه روشنایی را بر او بست؛ اما امید و اراده در کنار استعداد هنری، از وی شاعرهای خوش قریه ساخت، چنان که آثارش در ایران و ارمنستان و دیگر کشورهای جهان به زبان مادریاش به چاپ رسید. آشنایی خانم زاتوریان به نواختن ساز و داشتن صدای خوش وی را بر آن داشت تا با گروههای مختلف کُر در کلیسا و تالارهای هنری، خود را هم آوای نغمههای دل دیگر آوازخوانان کند.
دستهای این هنرمند نابینا هم دانههایی را در بافندگی کنار هم قرار داده که چشم دل را در دیدگان بینندگانش به باور مینشاند.
غلامحسین اشرفی
کودکی که در تاریکی مطلق به مدرسه شبانهروزی نابینایان شهید محبی قدم گذاشت و روشنایی را در طنین صدای مخملینش یافت تا در شب و روزهای نورانی هنر قدم نهاد. آوازخوان خود ساختهای که صدای خوشش را هم میتوان از نوارهای منتشر شده و هم از مرکز تلفن محل کارش شنید.
هومن شمس
نابینایی برای هومن شمس معنا ندارد. این را میتوان از قدم گذراندنِ او به هر خیابان و مغازه و فروشگاه برای تهیه وسایل کمکی نابینایان دید. تا آنچه را که بهترین است برای آنها فراهم کند. اغلب نابینایان یا عصای هومن شمس را به دست دارند یا ساعت نابینایان را بر مچ.
ابراهیم طلعت
یک اتفاق کوچک در اتوبوسی که مرا به فرودگاه پاریس میبرد، باعث شد که با یک نابینای موفق و فعال دیگر به نام آقای طلعت که در کنار من نشسته بود آشنا شوم. پاسپورت او از دستش افتاد و از من خواست که اگر آن را میبینم به او بدهم. من هم همان وقت از او خواسته بودم ساعت پروازم را روی بلیتم بخواند. در یک لحظه متوجه شدیم که هر دو نمیبینیم. او یکی از شاگردان دوره نخست آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی (محبی کنونی) بود. وی در آغاز به ماساژ درمانی روی آورد و اکنون پس از سالها در اندیشه استفاده نابینایان از رایانه و اطلاعات روز و یکی از کسانی است که در کانادا مشغول به فعالیت در جهت آشنا کردن نابینایان با نرمافزارها و سختافزارهای ویژه و آسانسازی بهرهگیری آنان از تکنولوژی امروزه جهان مدرن است.
محمدرضا نباتی
لیسانس موسیقی و گردآورنده آثار موسیقیدانان بزرگ جهان و مقیم کشور آلمان. در سال 1344 در قم متولد و در پنج سالگی نابینا شد. دوران ابتدایی را در تنها کلاسِ ساده، بیپیرایه و بیادعایی گذراند که توسط افرادِ دلسوزی ـ مثل آقای پوستچی ـ که خود نیز نابینا بود برپا شده بود. پانزده شاگرد در این کلاس درس میخواندند که با توجه به شرایط سنی متفاوتِ آنها، هر یک به طور جداگانه و در دقیقههای کوتاه، خط بریل میآموختند.
از دیگر شخصیتهای نابینا که پس از تحصیل در ایران به زندگی فرهنگی و هنری روشنِ خود در سایر کشورهای جهان ادامه میدهند، میتوان به آقایان و خانمها: رحیم مختاری (آمریکا)، محمدعلی خاکی (آمریکا)، عارف ابراهیمپور (آلمان)، میر اسماعیل حسینی صدقی آزاد (آلمان)، حسین آشوری (سوئد)، شعله غیابی (سوئد)، فریبا نوروش (انگلستان)، آزاده آبادی (آلمان)، اعظم نظیفی (آلمان) و هنگامه صابری (آمریکا) اشاره کرد.
و اما نسل کنونی با بهرهگیری از امکانات و تجهیزات پیشرفته در جهت تحصیل و زندگی، چنان در متن اجتماع تنیده شدهاند و همچون دیگر مردم به کار و فعالیت پرداختهاند که دیگر نابینایی آنها را از جامعه جدا نکرده و نام و نشان ایشان در میان دیگر شهروندان و فعالان اجتماعی با هم آمیخته شده است.
این، نشانه پیشرفت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی آنهاست که دیگر، نابینایان جدا از جامعه نامیده نمیشوند و همدوش و هم پای دیگران به کار و فعالیت میپردازند.
بیگمان شخصیتهای نابینای دیگری هم هستند که در مسیر زندگی من قرار نگرفتند و یا با آنان آشنا نبودهام. هدف من از نام بردن این یاران آشنا نگارش یادنامهای از ایشان و ادای احترام به تمام پیشکسوتان رشد و پیشرفت جامعهی نابینایان و به طور کلی جامعه انسانی بوده است.
امید است دیگر گرامیان افتخارآفرین که نامشان در این سطور آورده نشده است بر من ببخشند و آرزو میکنم که این ستارگان، همواره بر آسمان تاریک ندیدنها درخشان و تابنده باشند.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)