داوری مرحوم دکتر ناصر قرباننیا درباره کتاب حقوق معلولان
داوری مرحوم دکتر ناصر قرباننیا
درباره کتاب حقوق معلولان ایران
پس از تألیف کتاب حقوق معلولان ایران توسط آقای علی نوری، به دلیل سابقه دوستی و آشنایی با مرحوم قرباننیا (دانشیار دپارتمان حقوق دانشگاه مفید)، به ایشان زنگ زدم و از ایشان خواهش کردم این کتاب را ببیند و نظر بدهند. این تماس چند هفته قبل از عزیمت ایشان به حج و شهادت ایشان در مکه بود.
با مطالعه این مطلب به دقت و توانمندی ذهنی ایشان میتوان پی برد. اکنون داوری ایشان را بدون کم و کاست در اختیار پژوهشگران و نویسندگان و علاقهمندان به حقوق معلولان میگذارم.
محمد نوری
10 اسفند 1400
بسمالله الرحمن الرحیم
استاد گرامی جناب آقای محمد نوری زیدعزه
با سلام و تحیت، مجموعه «حقوق معلولین» را مطالعه کردم. تلاش مؤلف و جمع آورنده آن قابل تحسین است. تلاش در خور تقدیری مبذول فرمودهاند. اگر بنا باشد نام «مجموع لوایح، مقررات و یادداشتها» را به خود بگیرد، بعد از ویرایشی که ضروری است با همین وضعیت قابل چاپ است و برای پارهای از مخاطبان قابل بهرهبرداری خواهد بود. اما اگر در نظر دارید آن را به عنوان اثری علمی و نیمه پژوهشی ماندگار عرضه فرمایید، لوازم و اقتضائاتی دارد که ضروری است مراعات گردد. نکاتی را که برای تبدیل این مجموعه به اثری قابل اعتنا در جامعه علمی لازم الرعایه است به عرض میرسانم. این کار را صرفاً برای انجام وظیفهایشان میکنم، بنابراین حتی اگر به یکی از آنها هم عمل نشود مانعی نمیبینم و حمل بر این میکنم که قصد چاپ کتاب علمی در کار نبوده است:
1ـ از عنوان اثر آغاز میکنم، گرچه واژه معلولین در عنوان سازمان متبوع شما (دفتر فرهنگ معلولین) هم وجود دارد، ولی امروز ترجیح داده میشود از واژگان جایگزین همچون «ناتوانان جسمی و ذهنی» استفاده شود. فعلاً از توضیح چرایی حسن عنوان جایگزین میپرهیزم و اطمینان دارم به آنها آگاهی دارید.
2ـ مرقوم فرمودهاید متن هنوز ویرایش نشده است. حتماً به ویرایش نیاز دارد. تنها به یکی دو امر ویرایشی اشاره میکنم که شاید مورد عنایت نباشد. نخست این که متن در قسمتهای تألیفی فوقالعاده حالت گفتاری به خود میگیرد. ثانیاً در همین قسمتها نویسنده محترم آگاهانه یا ناخودآگاه در جاهایی کسانی را مورد خطاب قرار میدهد بیآنکه به مخاطب بگوید مثلاً این آقای موسوی کیست! و آیا الآن هم در سند است یا نه! ثالثاً در کتاب علمی اصولاً ذکر اسامی در متن مألوف نیست. اگر حتی قرار است از آقای ربیعی وزیر کار و تعاون تقدیر شود، جای آن در پیشگفتار کتاب یا نهایتاً در پانویس است نه در متن اثر. باید توجه داشت کتاب برای دو سه سال نوشته نمیشود اشخاصی جابجا میشوند. باری تاریخ تحول نوشته میشود ولی تاریخ تحول قوانین.
3ـ عمده مطالب تألیفی یا فاقد منبع و مستند است و یا منابع به درستی ذکر نشده است. ذکر چند منبع در پایان مقاله روش صحیح علمی نیست. حتی مقالهای که از آقای محمد نوری و یا مقالهای که از آقای سیف االله صرّامی از سایتی نقل فرمودهاند، فاقد منبع است. بعید است آقایان بدون منبع بحث فرموده باشند. ارائه شفاهی بحث نیازمند ذکر منبع نیست ولی وقتی مبدل به مقاله یا کتاب میشود مستند لازم است. حتی مباحثی که از نظامهای دیگر حقوقی مثل فرمودهاند مواردی بدون مأخذ است. قابل توجه است که چون نوشتهها اغلب فاقد منبعاند، این اثر کتابنامه در معنای درست ندارد. باری به عنوان پیوست منابعی که در حوزه ناتوانان جسمی و ذهنی وجود دارد معرفی شده است بیآنکه از آنها در این اثر استفاده شده باشد. البته این کار بنفسه خوب است ولی آن ضعف را نمیپوشاند.
4ـ یک نوع درهم ریختگی در مطالب اثر مشاهده میشود. وجود اثری جامع بسیار مفید است ولی به شرط آن که منطقی آنها را در کنار هم قرار دهد ولی اگر قرار است نظم منطقی بین مباحث نباشد، چرا در یک کتاب چاپ شوند؟ میتوان همین کتاب را بدون دردسر در دو مجلّد مستقل به چاپ رساند که هر یک مخاطبان خود را دارد. در یک جلد «مجموعه مقالات و یادداشتها در حقوق ناتوانان جسمی و ذهنی» را چاپ کرد که حاوی مقالاتی علمی است اعم از تألیف و ترجمه و در جلد دیگر «مجموعه لوایح، مقررات و اسناد» را به چاپ رساند که کار ارزشمندی است. در این مجموعه ممکن است برای هر سندی یک صفحه مقدمه تعریفی نوشت.
در این صورت میتوان برای کتاب اول از نویسندگان مقالات خواست مقاله خود را به روز کنند و تقویت نمایند یا حتی مقالات جدیدی از کسانی گرفت. نقدهای مربوط به لوایح و قوانین نیز در همین مجموعه قابل چاپ است. تأکید میکنم چاپ یک مجموعه جامع را کاملاً مطلوب و لازم میدانم ولی شرطی که نظم منطقی در مباحث باشد و وجود مباحث در کنار هم کاملاً موجّه باشد.
5ـ افزون بر بند 4 که مربوط است به ضرورت توجیه منطقی کنار هم قرار گرفتن مباحث، ترتیب منطقی مباحث هم ضرورتی غیرقابل انکار است. مثلاً معلوم نیست از چه روی از لایحه جامع آغاز و به تحولات در اسلام ختم فرمودهاند. علیالقاعده بحث از اسلام در چنین جاهایی جنبه مقدمی دارد. در ابتدا باید از اسلام سخن گفت نه در انتها، برای این که در متن بر پایه آن به نقد لوایح و مقررات نیز پرداخته میشود و نیز آیا قبل از بیان تحولات از لایحه جامع سخن گفته میشود؟ و یا فعالیتهای جنبی مجلس را چگونه میتوان تحول در تقنین نامید و ذیل بخش دوم از آن بحث کرد؟ گفتنی است کتاب دارای پیشگفتار است. کاش در پیشگفتار ساختار اثر توجیه منطقی میشد.
6ـ کتاب دارای بخش و فصل است که بسیار معقول است ولی خوبتر آن است زیر فصلها دست کم به گفتارهای مستقل تقسیم شود. البته زیر گفتارها هم خوب است با عنوان (بند 1 و 2) یا (الف و ب) از هم جدا شوند. با این ترتیب عناوین معلق و رها از بین میروند و نظم منطقی بیشتری بر متن حاکم میگردد.
7ـ عنوان بخش سوم «تحولات در اسلام و جهان» است. محتوا با این عنوان نمیخواند. تحولات معنای روشنی دارد. ابداً از تحولات در اسلام سخن به میان نیامده است. در مقالهای از حقوق معلولان در اسلام بحث شده است. این که تحول نیست به اضافه آنچه از جهان هم گفتهاند، بیان تحول نیست. تبیین وضعیت فعلی برخی از کشورها است. البته در لابهلای برخی نوشتهها اشارات مختصری شده است که قبلاً چه وضعی حاکم بود. روشن است که این کفایت نمیکند. گفتنی است بیان وضعیت فعلی کافی است. شناسایی تحول در چندین کشور کار چندان آسانی نیست. خاصه این که باید توجه داشت تحول را فقط در قوانین جستجو نمیکنیم. نقش عرف که احراز آن دشوار است بیبدیل است.
8ـ فصل هشتم به قوانین معلولین در کشورهای مدرن اختصاصی یافته است. اولاً چرا فقط کشورهای مدرن؟ خوب است از وضعیت برخی کشورهای در حال توسعه خصوصاً کشورهای اسلامی سخن به میان آید تا معلوم شود ما نسبت به کشورهایی چون مصر و عربستان چه وضعیتی داریم. ثانیاً ترکیه چندان هم مدرن نیست اقلاً بخش آسیایی آن، ثالثاً در ذیل فصل که مربوط به قوانین است، از وضعیت ناشنوایان سخن گفته شده است. چرا فقط در ژاپن و فقط ناشنوایان؟
9ـ عنوان فصل ششم «بررسی قانون 1383…» است و ابتدای بحث «رخدادهای حقوقی دهه اخیر…»، معلوم نیست. نسبت این دو عنوان چیست! آیا عنوان دوم گفتاری از فصل است؟ اگر بلی چرا زیر فصل اعم از فصل است؟ اگر همان است چرا دو عنوان متفاوت برای یک فصل؟
10ـ گرچه درباره معلولان تنها دولتها مکلّف نیستند اما بیگمان مهمترین و بیشترین تکلیف متوجه دولتها است. یکی از فواید مهم چنین اثری این است که دولت و دولتمردان از تعهدات و مسئولیت خود نسبت به این قشر مظلوم آگاه شوند. بنابراین به باور بنده مهمترین بخش آن باید مربوط باشد به تعهدات جمهوری اسلامی ایران در این حوزه. و اتفاقاً از جهت منطقی مقدمترین بحثها همین است. هم تعهدات اسلامی دولت اسلامی باید تبیین شود. هم تعهدات حقوقی بینالمللی. آنگاه میتوان لوایح و مقررات را نقد عالمانه کرد. در این کتاب، ذیل «تعهدات جمهوری اسلامی ایران» تنها یک مقاله چاپ شده است (ص206) البته انصاف باید داد که در لابهلای برخی مباحث هم اشاراتی وجود دارد خصوصاً در خلال پارهای از نقدها ولی لازم است دقیقتر و محققانهتر به این بحث مهم پرداخت. درج مقالهای نه چندان کامل که قبلاً دو بار چاپ شده است در این اثر که ظاهر تألیفی دارد نه گردآوری چندان معقول نیست. ضمناً وقتی از تعهدات سخن میگوییم باید از کاستیها در مقام اجرا نیز بحث کنیم و از نتیجه آن که عبارت است از مسئولیت و نیز راهکار پاسخگیری و جبران خسارت.
11ـ یکی از بحثهای مهم مطروحه در کتاب «بررسی قانون 36 مادهای است. در صفحه 39 ذیل عنوان بررسیها و ملاحظات» مطالب خوبی بیان شده است ولی نکاتی قابل ذکر است. اولاً قانون 36 مادهای نه قوانین 36 مادهای به اضافه قانون نه لایحه! ثانیاً متن این قسمت فوقالعاده محاورهای است. نویسندگان با دبیر محترم هیئت هفت نفره گفتوگو و گاه درد و دلی میکنند. این ادبیات برای روزنامه و سایت خوب است ولی برای کتاب نه. ثالثاً این قسمت به ویرایش جدیتر نیاز دارد. رابعاً آنچه در بند اول بسترسازی بیان فرمودهاند این نتیجه را دارد که ما قانون خوب نمیخواهیم، قانون ناقص کافی است. گاه ممکن است کسی بگوید قانون خوب را که انتظار نداریم، اقلاً همین قانون ناقص را اجرا کنید ولی همین جنبه اعتراض دارد. به هر روی باید به مجلس گفت بهترین قانون را میخواهیم. بستر را فراهم کنید.
خامساً عجیب است بعد از آن همه نکات خوبی که فرمودند در بند 11 میفرمایند «… نواقص را صرفاً جهت اطلاع داشتن بیان کردیم و اصراری بر نوشتن لایحه بهتر نیست…» چرا؟ اگر به نقدهایی که میکنیم باور داریم باید به طور مشخص پیشنهاد اصلاحی دهیم نه این که در پایان نقدهای خوب و مفصل بگوییم ما گفتیم که دلمان خوش باشد! اصراری نداریم شما کار را اصلاح کنید یا نکنید. ما اصرار داریم ولی آنچه شرط بلاغ است با تو میگوییم. البته این بحث امروز جنبه گزارشی دارد چون دیگر لایحه 36 مادهای در دستور نیست.
14ـ در تحلیلها و نقدها کمتر شاهد تقسیم معلولیتها و انواع حمایتهایی که لازم است از هر دسته صورت گیرد، هستیم. در بیان حقوق آنها نیز بیشتر به ناتوانهای جسمی توجه شده است. به نظر میرسد حمایت از ناتوانهای ذهنی باید مورد تأکید بیشتر قرار گیرد.
15ـ یکی از نکات مهمی که در ذیل «ملاحظات درباره لایحه جامع حمایت از حقوق معلولان» مرقوم فرمودهاند این است که باید به فرهنگسازی توجه کرد. کاملاً درست است اما این ایراد به لایحه وارد نیست. فرهنگسازی مجرای خود را دارد. همه چیز را نباید از قانون انتظار داشت. نهادهای دیگر از جمله سمنها» جوامع مذهبی، دانشگاهها و رسانهها، تلویزیون و سینما و… باید به این مقوله اهتمام ورزند.
16ـ برخی مسائل مهم در برخی مقالهها به صورت احساسی و یا روزنامهای طرح شده و در حالی که به بحث جدی علمی نیاز دارد. مثلاً در ص118 آمده است: «با عقیمسازی عقبماندگان ذهنی این تفکری ضد حقوقی انسانی است که…» این بحث مهمی است. بحث اخلاقی، شرعی و حقوقی دارد. نمیتوان احساسی سخن گفت. و یا در ص121 میفرماید: «معلول به ترحم احتیاج ندارد به رحم احتیاج دارد. ترحم مالی ضعیف به ضعیف است ولی رحم مال قوی به ضعیف. معلوم نیست تفاوت رحم و ترحم از کجا آمده است. به هر حال سند میخواهد مخاطب را اقناع کند!
زیرا در ص223 فرمودهاند «از نظر قرآن معلول و غیر معلول… هم مسئولیت دارند و متعهدند… و اعمی، اعرج و مریض نمیتوانند بگویند به دلیل مشکل جسمی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند.»
به نظر میرسد نویسنده محترم معنای دیگر در ذهن داشتهاند. باری اینان از همه تعهدات فارغ نیستند ولی این بیان که فرمودهاند نادرست است. مهم این که به آیه لیس علی الاعمی حرج و… استدلال فرمودهاند که هم برخلاف ادعای فوق دلالت دارد و هم با عنوان «مسئولیت همگانی» ناسازگار است.
17ـ در پایان باز به عنوان اثر برمیگردم. تیتر فرعی عنوان «سیر تحول قانونگذاری معلولین در ایران» با محتوایی اثر سازگار نیست؛ چه آنکه اولاً محتوا منحصر در قانونگذاری نیست. ثانیاً منحصر در ایران نیست. حاوی مباحثی از اسلام، حقوق بشر، اسناد بینالمللی و نظامهای حقوقی دنیا مثل ژاپن، سوئد، آلمان … است. اگر ترتیب منطقی درست شود و سیر تحول در جایگاه درست خود (مثلاً بخش دوم کتاب) قرار گیرد میتوان گفت «با تأکید بر سیر تحول قانونگذاری در ایران» ضمناً تکرار «معلولین» در تیتر فرعی زاید است.
و نکته پایانی این که آنچه گفتم تنها برای انجام وظیفه بود. شاید کمترین نقش را در این کار ارزشمند شما ایفا کنم. در اثر شما در پی نکات مثبت گشتم تا برجسته سازم. به سبب قصد مخلصانه و خیرخواهانهای که دارید ابداً مایل به یافتن نقطه ضعفها نبودم. اما در عین حال در مقام مشاور امین نتوانستم مواردی را کاستی و نقص تشخیص دادم یادآور نشوم. امیدوارم مفید واقع شود. اظهارات ناچیز بنده به هیچ روی از ارزش کار نمیکاهد. ممکن است پارهای از ایرادهای بنده را وارد ندانید. ابداً اصرار ندارم که بپذیرید و اصلاح بفرمایید. هر یک را منطقی و معقول یافتید لطفاً برای بهبود و کار ترتیب اثر دهید. انشاءالله چنانچه اصلاحات در حدّی اعمال شود و صلاح و لازم بدانید تقریظ که قابل نیستم ولی انشاءالله مقدمهای علمی خواهم نوشت. سپاسگزارم که توفیق این خدمت ناچیز را به بنده بخشیدید.
ناصر قرباننیا
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)