کاربرد واژه های روشندل، نابینا و کور در ادبیات
مصاحبه با نابینایان فرهیخته عباس پورفرد و حسین روحانی صدر
کاربرد واژههای روشندل، نابینا و کور در ادبیات
مصاحبه کننده: دفتر فرهنگ معلولین
محل مصاحبه: انجمن نابینایان ایران، 31 شهریور 1395
* جناب پورفرد لطفاً خودتان را معرفی نمایید و شرح مختصری از زندگی خود را هم بیان فرمایید.
پورفرد: بنده عباس پورفرد متولد 1341، اصالتاً لواسانی هستم ولی متولد تهران و بچهی خیابان پیروزی، میدان بروجردی میباشم. من از سال 57-58 به طور رسمی فعالیتهای قرآنیم را شروع نمودم. یعنی در آن موقع 15-16 سال بیشتر نداشتم. البته قبل از آن هم پس از گذراندن دوران طفولیت به صورت پراکنده آیاتی را به کمک مادر و دو برادرم حفظ کرده بودم. من در دوران کودکی مشکلات جدی داشتم. و مشکل عمدهی من این بود که خیلی دیر تکلم کردم. ولی از وقتی تکلمم روان شد به هیئات مذهبی میرفتم و چون صدای خوبی داشتم قرآن قرائت مینمودم. حدود سالهای 56-57 بود که یک مجموعهی 8 جلدی قرآن بریل که چاپ فرح بود به دستم رسید. این قرآن سال 1353 منتشر شده بود. این قرآنها مشکلات زیادی داشت. و ما را در قرائت صحیح قرآن دچار مشکل مینمود. چون اولاً اغلاط فراوانی داشت و ثانیاً علائم وقف و ابتدا در آن رعایت نشده بود. من هم بیشتر آیات کوتاه را تلاوت میکردم تا دچار خطا و اشتباه نشوم. از سال 61 که مسابقات قرآن نابینایان توسط آقای جمالی به صورت کشوری برگزار شد من هم وارد این حیطه شدم. البته مسابقات به طور متوالی برگزار نمیشد. ولی من در مسابقات کشوری در رشتهی قرائت چهار مرتبه رتبهی اول را کسب نمودم. اولین مسابقات در مشهد برگزار گردید و انصافاً هم خیلی خوب برگزار شد. آقای جمالی که خودش مسئول برگزاری مسابقات بود تا آنجا که میتوانست همکاری میکرد. ولی الآن متأسفانه همکاریها از سوی مسئولین خیلی ضعیف است. آنها اصلاً معلولین را به خوبی نمیشناسند. مثلاً محیطهای نامناسبی را برای اسکان و مسابقات معلولین انتخاب مینمایند. و فقط هدفشان این است که مسابقات را برگزار نمایند و از سر خودشان باز کنند. به هر حال سالهای آخر خدمت آقای جمالی بود که مسابقات ترتیل هم برگزار شد که در این رشته هم سه مرتبه مقام اول را کسب کردم.
* محل تحصیل شما کجا بود؟
پورفرد: من از اول دبستان تا پایان دیپلم را در مدرسهی نابینایان شهید محبی «رضا پهلوی سابق» درس خواندم. اما به دلیل مشکلات فراوانی که داشتم دیپلمم را سال 66 اخذ نمودم. همان سال هم با رتبهی 748 در دانشگاه شهید بهشتی رشتهی ادبیات فارسی پذیرفته شدم. ورود بنده به دانشگاه با موشکباران و جنگ تحمیلی مصادف شده بود. همینجا لازم میدانم این مطلب را هم اضافه کنم که پدر من کفاش بود و یک مغازهی شراکتی با عمویم در تهران داشت. همچنین من یک خواهر نابینا هم دارم که علاوه بر نابینایی به بیماری صرع مبتلا میباشد. پس از اتمام دانشگاه سال 1370 در دانشگاه امام حسین(ع) به عنوان مسئول آموزش قرآن مشغول به کار شدم و در حال حاضر هم همانجا مشغولم. خاطرم هست در کودکی یک ضبط صوت داشتم که به وسیلهی آن نوارهای عبدالباسط را گوش میکردم و از همین طریق مخارج حروف، صفات حروف و همچنین احکام تجوید را یاد گرفتم. کاری که افراد نابینا کمتر در آن فعالیت داشتند. متأسفانه ما در مسابقات قرآن به وضوح شاهد هستیم که نابینایان در بخش قرائت و قواعد تجویدی بسیار ضعیفاند. من این موضوع را خیلی پیگیری کردم و از سال 61 تا کنون مرتباً به مسئولین تذکر دادم و از آنها خواستم تا کلاسهای آموزش تجوید و روخوانی را برای نابینایان برگزار نمایند. خودم هم برای آموزش اعلام آمادگی نمودم. ولی تا کنون هیچ ترتیب اثری داده نشده است.
* به نظر شما چرا بهزیستی از افراد مجرب در امور معلولین استفاده نمیکند؟
پورفرد: چون به دنبال حل مسئله نیستند و فقط میخواهند کاری انجام داده باشند و به درست و غلط آن کاری ندارند. من از بدو شروع مسابقات مرتباً درخواست داشتم که کلاسهای قرآن برگزار گردد ولی هیچ توجهی از سوی مسئولین صورت نگرفته است.
* به نظر شما بهزیستی برای اصلاح ساختار و حل این مشکلات چه اقداماتی باید صورت دهد؟
پورفرد: اگر بهزیستی دارای مدیریت صحیحی باشد که بتواند بودجهها را به موقع و به جا هزینه کند مشکلات مرتفع خواهد شد.
روحانی صدر: البته اوقاف امکاناتی را تحت تولیت خود دارد. طبق مذاکراتی که بنده در سال 84 با اوقاف داشتم از آنها خواستم تا تکلیف موقوفات حوزه معلولین را روشن نمایند. بر طبق اینکه بنده کار سندی انجام میدادم آنها هم حاضر شدند با من مذاکره کنند. حدود سه جلسه در تهران و مشهد برگزار شد. ولی ادامه پیدا نکرد. در همین جلسات از آنها خواستیم از امکانات موجود در اوقاف به نفع معلولین استفاده گردد. اوقاف ملکهای بایری در اختیار دارد که به انبار تبدیل شده و میتوانست به عنوان منبع درآمد از این اماکن استفاده شود. ما به آنها گفتیم که ما تعدادی نابینا داریم که میتوانند قاری قرآن شوند. ولی حمایت مالی نمیشوند. مثلاً در مشهد فردی به نام آقای مختاری بود که میخواست نابینایان را قاری قرآن کند. ولی چون فقط از خودش مایه میگذاشت و هیچ حمایتی هم از او نمیشد؛ لذا دیگر ادامه نداد و منصرف شد. ما میتوانستیم در سراسر ایران چند قاری نابینا داشته باشیم. حتی در شهرهای دور. به نظر من آقای پورفرد هم اگر در تهران نبود نمیتوانست به موفقیت دست یابد و قاری قرآن شود. من این اسناد موقوفه را خودم مشاهده نمودم. مثلاً تعدادی سند از شاهرود برای کارشناسی پیش من آوردم که در آن اسناد سندهایی جهت وقف برای معلولین مشاهده کردم. بنده از اوقاف خواستم این اسناد را گردآوری کنیم و در یک کتاب چاپ نماییم. ولی آنها نپذیرفتند و گفتند اگر این اسناد چاپ شود برای ما دردسرساز خواهد شد. بسیاری از ساختمانهایی که در اختیار بهزیستی است سند موقوفهای دارد. ولی بهزیستی از آن بیخبر است. به نظر من معادل هزینههایی که برای مسجد میشود گذشتگان نسبت به معلولین حساس بودند و اقداماتی هم انجام دادهاند.
* آیا شما در بین نابینایان قاریان و مربیان خوبی جهت قرائت و آموزش قرآن سراغ دارید؟
روحانی صدر: درست است که انقلاب برای کشور ما بسیار مبارک بود. اما با توجه به اینکه در بین نابینایان افراد خوشصدا زیاد بودند. ولی در این عرصه افرادی مثل آقای پورفرد کم تربیت شدند. و کسی مثل ایشان در جامعهی امروز ما اصلاً نیست. متأسفانه پس از انقلاب دو چیز در بین نابینایان نابود شد. یکی موسیقی و دیگری هم قرائت قرآن. ما در عرصهی موسیقی کسی مثل مرحوم محمود رضایی دیگر نداریم. آموزشگاه رضا پهلوی برای آموزش موسیقی به ایشان هزینه سنگینی پرداخت کرده بود. حتی در اصفهان هم ابابصیر قبل از انقلاب در حوزهی قرآنی فعالیتهای خوبی انجام داد. اما پس از انقلاب که بسیاری از مؤسسات خصوصی به نهادهای دولتی واگذار شد ابابصیر هم به آموزش و پرورش استثنایی واگذار گردید. آموزش و پرورش هم از فعالیتهای قرآنی مطلوب حمایت نکرد. به نظر من این مشکل یک راه حل دارد و آن هم تنظیم یک اساسنامه مجدد زیر نظر ارشاد و اوقاف میباشد. در این اساسنامه هم مواردی از جمله آموزش قرآن به معلولین پیشبینی گردد.
* به نظر شما چرا وزارتخانهها خود را نسبت به معلولین مسئول نمیدانند و از ایجاد مسئولیت نسبت به معلولین شانه خالی میکنند و خود را کنار میکشند؟
روحانی صدر: این انحرافی بود که مرحوم فیاض بخش به وجود آورد و همه مسئولیت معلولین را بر دوش بهزیستی انداخت. اما بهزیستی به تنهایی نمیتواند از عهده تمام مسئولیتها برآید. مثلاً اوقاف ادعا میکند من جزء حامیان سازمان بهزیستی هستم. حال اگر بهزیستی به وظایفش عمل نمیکند به ما ارتباطی ندارد. چون اوقاف به بهزیستی بودجه اختصاص داده است. ولی من نظرم این است که چرا اوقاف از امکاناتی که در اختیارش است مثل استخر و هتل به نفع معلولین استفاده نمیکند. اصلاً چرا باید مسابقات قرآن را بهزیستی برگزار کند. درصورتیکه برگزاری مسابقات وظیفه اوقاف است. بهزیستی فقط باید امور حقوقی معلولان را پیگیری نماید.
* ارزیابی شما نسبت به قرآنهای بریل موجود چیست؟
پورفرد: قرآن به خط حجازی نوشته شده اما با توجه به محدودیت خط بریل لذا بهتر است اصل کلمه نوشته شود ولی به لهجهی عربی خوانده شود مثل إِنسان و الرَّحْمان.
* آیا در ایران قرآن به روش کوتاه نویسی چاپ شده است؟
روحانی صدر: در ایران خیر. ولی در عربستان جزء 30 به صورت جزوه توسط ملک عبدالعزیز در ریاض به شیوه کوتاه نویسی بریل چاپ شد و به قاهره ارائه گردید. ولی قاهره نپذیرفت. در نتیجه تصویب هم نشد. اما عربستان سعودی این جزوه را در دبستانها آموزش میدهد.
* نظر شما راجع به کاربرد واژههای روشندل، نابینا و کور در ادبیات ما چیست؟
روحانی صدر: البته واژه روشندل از قدیم در ادبیات ما برای افراد نابینا به کار میرفته است. استعمال لغت روشندل شاید به این دلیل باشد که در دهه بیست و سی هجری شمسی نفوذ حزب توده و کمونیسم در کشور خیلی زیاد شده بود. در استراتژی آن حزب اکرام به معلولین وجود نداشت. حتی در افواه عمومی در آیین نامه نظام تفاخری که به خصوص استالین جا انداخت و اتفاقاتی که در جنگ جهانی دوم در شوروی رخ داد افراد ناتوان به خصوص با ناتوانیهای بینایی را به دلیل اینکه این افراد از لحاظ اقتصادی مشکلآفرین بودند را معدوم میکردند و به دریا میانداختند. حتی در خاطرات اینطور آمده که بعضیها معلولین را مخفی میکردند تا مأمورین دولتی آنها را نبینند و نابود ننمایند. ممکن است واژه روشندل به عنوان یک حرکت معنوی از آن زمان نشأت گرفته باشد. ولی این نظریه هیچ سندیتی ندارد و فقط یک حدس است. اما این واژه برای نابینا ریشه ادبی ندارد. ما قبل از واژه نابینا از واژگان کور و کوران استفاده مینمودیم. که به نظر من واژگان صحیحتر میباشد. این عبارات به ما کمک میکند که بگوییم حتی واژه نابینا هم در ادبیات ما نبوده است. لغت اصلی کور است مثل واژه اعمی در عربی که واژه جایگزینی ندارد. لغت روشندل هم یک لغت جعلی است و برای پایین آوردن بار فشار نابینایی به کار میرود.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)