دکتر اصغر احمدی؛ زهرا و رسول احمدی
دکتر اصغر احمدی؛ زهرا و رسول احمدی
توضیح
هشتم شهریورماه 1397، آقای دکتر اصغر احمدی همراه فرزندان زهرا و رسول مهمان دفتر فرهنگ معلولین بودند. آقای احمدی بر اثر ازدواج فامیلی صاحب سه فرزند ناشنوا است. تجارب و نکات مهمی که در طول زندگیاش به دست آورده برای دیگر خانوادهها درسآموز است. خانواده احمدی و توجه به روش زندگی و چگونگی پیشرفت این خانواده الگوی مناسبی است که دیگر خانوادهها میتوانند به آن تأسی کنند. در این خانواده همکاری و هماندیشی؛ تعاون و مساعدت به یکدیگر یک اصل مهم است. افراد تکروی ندارند بلکه به پیشرفت یکدیگر کمک میکنند. به همین دلیل پدر خانواده تحصیلاتش را ادامه داده و تا حد دکترای حقوق پیشرفت کرده است. از طرف دیگر سه فرزندان ناشنوا هم همگی تحصیلات دانشگاهی و اشتغال مناسب دارند و از زندگی متوسط برخوردار میباشند. اصل دیگر در این خانواده شور و اشتیاق، امید و اعتماد به نفس است. آنان با توکل به خداوند و با تکیه بر اصول و ارزشهای ایمانی و مذهبی، هیچگاه تردید، اضطراب و افسردگی به خود راه ندادهاند و همواره با خودباوری و ایمان و باور به زندگی بهتر در کوشش و تلاش بودهاند. همین عامل موجب پیشرفت آنان شده است.
از دکتر احمدی خواهش کردیم تا تجارب زندگی خانوادهاش را در اختیار مردم قرار دهد؛ ایشان از این درخواست استقبال کردند و به پرسشهای ما پاسخ گفتند.
* با تشکر از استاد احمدی که تشریف آوردند و درخواست ما را هم پذیرفتند، اولین سؤال این است که آیا سه فرزند ناشنوای شما مانع در زندگی شما بودند؟ یعنی شما میخواستید به هدفی برسید ولی با وجود آنان نتوانستید؟
فرزندان که هر کدام الآن برای خود شخصیتی هستند نه تنها مانع نبوده و نیستند بلکه گل زندگی ما و مشوق من بودند به طوری که من با تولد فرزند اولم آقا میثم دیپلم داشتم و الآن دکترا دارم. در آن زمان مستأجر بودم و الآن خانه دارم. یعنی هم در بُعد فرهنگی و معنوی و هم در بُعد اقتصادی پیشرفت کردهام. بنابراین این فرزندان مانع نبوده بلکه موتور حرکت خانواده بودهاند.
* چرا بعضی خانوادهها با داشتن فرزند دارای معلولیت، خود را میبازند و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند؟
والدین اگرمقایسه و تشابه را کنار بگذارند؛ یعنی فکر نکنند که زندگی و فرزندان آنان باید مثل دیگر اقوام و آشنایان و همکارانشان باشد بلکه فکر کنند هر خانواده شرایط و وضعیت خاص خود را دارد و در چارچوب شرایط ویژه خودشان برنامهریزی کنند، با داشتن چنین طرز فکری مشکلات آنان برطرف میشود. مشکل بعضی این است که به افراد دیگر نگاه میکنند و میخواهند در همه چیز مثل دیگران باشند. اساساً امکان ندارد افراد و خانوادهها مثل هم باشند.
ما از ابتدا متوجه شدیم فرزند ناشنوا داریم و بر این اساس برنامهریزی کردیم. نه بیجهت ناراحت شدیم و نه مأیوس و افسرده شدیم بلکه گفتیم این هم نوعی از زندگی است و خلقت خداوند است و با توکل بر خواست و مشیت الهی، تلاش و کوشش در این مسیر را شروع کردیم.
* شما هم تحصیلات حوزوی و هم دانشگاه تحصیل کردید، درست است؟
اینجانب متولد 1340 هستم. ابتدا چند سالی در حوزه علمیه درس خواندم، بعد به دانشگاه و رشته حقوق گرایش پیدا کردم. از دانشکده علوم قضایی لیسانسم را گرفتم، بعد در دانشگاه شهید مطهری در مقطع کارشناسی ارشد رشته حقوق جزا وارد شدم و این مقطع را با موفقیت به پایان رساندم. دکتری هم در همین دانشگاه ماندم و موفق به اخذ مدرک دکتری در رشته حقوق جزا شدم. لیسانسم را سال 1371 گرفتم، سال 1375 کارشناسی ارشدم را اخذ کردم، و دکترایم را هم در سال 1383 تمام کردم و موفق به دفاع پایاننامه شدم.
مقارن با تحصیل در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا به حرفه قضاوت هم اشتغال داشتم و در پستهای مختلف قضایی هم خدمت کردم. از پایینترین پست قضایی که دادیار درجه 3 دادسرای عمومی تهران بوده شروع کردم تا بالاترین پستها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم، الآن هم که اینجا خدمت شما هستم مستشار دادگاه عالی انتظامی قضات مشغول هستم. یعنی همراه رشد بچهها، خودم هم رشد و پیشرفت کردم.
* عنوان پایاننامه شما چیست؟
پایاننامه مقطع کارشناسی ارشدم «انواع سرقتهای حدّی و تعزیری در حقوق ایران» و عنوان پایاننامه دکتری، «اجرای احکام کیفری» است. بعداً آن پایاننامه، تبدیل به کتاب و چاپ شد و به عنوان یکی از منابع مطالعاتی و آموزشی برای کارآموزان قضایی استفاده میشود. از اینرو به دلیل نیاز به این منبع و تقاضای کارآموزان، چند بار منتشر شده است.
* به منظور انتقال تجارب، ترجیح دارد راجع به فرزندان ناشنوا و پیشرفتهای آنها صحبت کنیم؟ اگر آنان را معرفی کنید ممنون میشویم.
اولین فرزند من، به نام آقا میثم است. او متولد سال 1360 و ناشنوای مادرزاد است. ابتدا متوجه ناشنوایی او نشدیم و دو سال بعد متوجه شدیم. علت ناشنوایی او ازدواج فامیلی بوده است. یعنی من و خانمم دخترخاله و پسرخاله هستیم و معلوم شد که علت ناشنوایی این بوده است.
فرزند دومم که آقا محمد، سالم است و مشکل معلولیت نداشت. آقامحمد پس از تحصیلات متوسطه به دانشگاه رفت و تا مقطع دکتری پیش رفت. در رشته برق گرایش کنترل دکتری را گذراند و الآن مشغول تألیف پایان نامه است.
فرزند سومم دخترم زهرا خانم باز ناشنوا است که متولد 1365 است، البته صداها را تا حدی تشخیص میدهد و بالاخره فرزند چهارمم به نام آقا رسول متولد 1367 و دارای ناشنوایی مادرزادی است.
* آیا در آن زمان پیشگیری ممکن نبود؟
در آن دوره شرایط و امکانات امروزی نبود؛ آموزشهای امروزی نبود؛ والدین هم به دلیل فقدان آموزش، تجربه کافی نداشتند، در خانواده و فامیل هم سابقه چنین مسئلهای نبود؛ مراکز پیشگیری و کنترل و بهداشت نبود چون در شرایط جنگ بودیم؛ از اینرو ما تا آمدیم متوجه بشویم، صاحب چهار فرزند شدیم. البته آنان را بسیار دوست میداریم نه تنها من و مادرشان بلکه اقوام آنها را دوست میدارند و به عنوان الگو در فامیل مطرح میباشند؛ زیرا اخلاق خوب و روابط مقبول دارند. از وقتشان حداکثر استفاده را برای پیشرفت و نیز برای خدمت به مردم استفاده کردهاند.
* در واقع همه فرزندان شما در سالهای جنگ تحمیلی متولد شدهاند؟
درست است اولین آنها در سال 1360 و آخرین آنها در 1367 یعنی سال ختم جنگ. مهم این بود که در طول این سالها اساساً همه درگیر جنگ و به فکر جنگ بودند و کمتر به فکر پیشگیری از معلولیت و اینگونه مسائل بودند.
* البته امروزه، به هنگام ازدواج حتماً بررسی میشود و انواع آزمایشها و تستها انجام میشود، درست است؟
بله؛ امروزه با درمان و دارو و قبل آن با کنترل و انواع بررسیها تا جایی که ممکن است از ناشنوایی پیشگیری میشود. اینجانب از والدین تقاضا و استدعا میکنم، به هنگام ازدواج حتماً به مراکز بهداشت و سلامتی مراجعه کنند تا نسبت به تولد فرزند سالم مطمئن شوند. شرایط گذشته با امروز تفاوت جدی داشت.
* به هر حال این فرزندان نعمت الهی هستند؛ به ویژه به مدارج و موفقیتهای خوبی هم رسیدهاند.
ما از همان اول این بچهها را به عنوان یک هدیه الهی در زندگیمان میدانستیم، هیچ وقت ناشکری نکردهایم و همیشه بابت داشتن این فرزندان با شرافت و با محاسن اخلاقی خدا را سپاسگزار و شاکر بودهایم، و سعی کردهایم که با تلاش و زحمتی که میکشیم اینها با تربیت بزرگ شوند و الحمدالله همهشان هم در زمینههای مختلف درس خواندهاند و هرکدام در رشته خودشان موفق بودهاند.
آقا میثم بعد از اینکه دیپلمش را گرفت مشغول به کار شد. همان سال در مقطع فوق دیپلم دانشگاه رشته برق قبول شد، منتها چون جایی استخدام شده بود ترجیح دادیم که سر کار برود، چون ممکن بود با ادامه تحصیل شغلش را از دست میداد. ولی بعد از چند سال دوباره شروع کرد و الآن فوق دیپلمش را گرفته و هم اکنون در کنار شغلش در مقطع کارشناسی مشغول تحصیل است.
* ممکن است بفرمایید کدام دانشگاه تحصیل کرده است؟
الآن لیسانسش را در یکی از دانشگاههای علمی کاربردی در رشته روابط عمومی ادامه میدهد. رشته برق را ادامه نداد، چون رشته برق با توجه به شرایطی که داشت؛ برایش مشکل بود؛ نیز با توجه به اینکه شاغل بود ترجیح داد در یک رشته سبکتر ادامه تحصیل بدهد.
دخترم زهرا متولد سال 1365 است و پس از متوسطه تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی ادامه داد. او در دانشگاه، رشته هنر، رشته تصویرسازی لیسانسش را گرفت. استادانش همیشه سر کلاسها از او به عنوان یک دختر کوشا و با اخلاق و از طرف دیگر موفق در تحصیلات یاد میکردند. ایشان پا به پای دانشجویان عادی، درس میخواند و تکالیفش را انجام میداد و همیشه با نمرات عالی قبول میشد. گاه استادان، موفقیت او را مثال میزدند و به دانشجویان میگفتند، خانم احمدی با این که مشکل شنوایی دارد ولی از همه شما جلوتر و موفقتر است.
* یک تا دو سال است ایشان با دفتر فرهنگ معلولین همکاری دارد. البته بدون مزد و حقوق مالی و صرفاً تبرعی تلاش میکند، همه ما از رفتار و دلسوزیهای او و از اخلاق خوبش راضی هستیم، در این دوره اینگونه دختر خانمها کمتراند. روش تربیتی شما چگونه بوده است؟
من و مادرش هم از او راضی هستیم. صفات و اخلاقیاتش در خانه و در خانواده رضایت بخش است. مهمترین اصل که به آن باور دارد عفت و پرهیز از ولنگاری است. کمتر دختری در فضای شهر تهران پیدا میشود که به اندازه او معتقد به ارزشهای انسانی و اسلامی باشد.
روش تربیتی ما، آگاهی محور نه جبری و زورگویانه بوده است. یعنی فرزندان را با مطالعه به منابع و گفتوگو از نظر عقلانیت و درک و شعور اجتماعی رشد دادهایم و هرگز نخواستیم با زور مطلبی را به آنان تحمیل کنیم.
* آقا رسول شاغل هستند؟
بله، ایشان هم شاغل هستند. آقا رسول در دانشگاه آزاد در رشته نرمافزار کامپیوتر موفق شد لیسانسش را بگیرد. و هم اکنون در جایی در همین رشته کار میکند.
* هر سه پسر، تشکیل خانواده داده، شاغل هستند و خانهای برای زندگی دارند؟
درست است، خدا را شکر همه آنها زندگی متوسطی در تهران دارند و همه ساکن تهران هستند و نیازهای اساسی آنها یعنی شغل، خانه و تشکیل خانواده تأمین است.
* آیا شما در دست یافتن و تأمین این نیازها کمکشان بودید؟
حمایت کلی بله ولی بیشتر خودشان تلاش کردند. فردی اگر زمینه و شرایط اجتماعی را نداشته باشد مثلاً با مردم روابط مطلوب نداشته باشد، هرچه به او کمک شود باز نمیتواند شغل مناسب و پایدار پیدا کند اما فردی که کارش را با دلسوزی انجام میدهد، تنبلی نمیکند و با افراد در محیط کارش دوست و صمیمی است، به راحتی شغل خوب پیدا می کند و حتی نیاز به حمایت والدین هم ندارد.
آقا میثم، آقا محمد و آقا رسول هر سه روابط عمومی خوبی دارند و با مردم دوست میشوند. کارشان را به بهترین روش انجام میدهند و صاحبکارها از آنها راضی هستند. شما میتوانید به محل کار آنها روید و گزارش تهیه کنید.
* خانم زهرا احمدی، علت اینکه رشته هنر را انتخاب کرد چه بوده است؟
به رشته هنر گرافیک و تصویرسازی علاقه داشت. الآن هم دوست دارد در این رشته کار کند. و نزدیک به یک سال است در دفتر فرهنگ معلولین در همین زمینه همکاری میکند. البته تبرعی کار میکند نه برای درآمد و کسب و کار.
* آیا در مراحل تحصیل ناشنوایی برایتان مانع نبود؟ و مشکلی نداشتید؟
من قبلاً به رشته شیمی خیلی علاقه داشتم و میخواستم در رشته شیمی درس بخوانم، منتها در دوره دبیرستان چون رشته شیمی برای ناشنواها وجود نداشت، نتوانستم در این رشته تحصیل بکنم. و در دانشگاه به سراغ رشته هنر رفتم.
* آیا در نظام آموزش و پرورش استثنایی رشتههای تجربی نیست؟
تعیین و انتخاب یک رشته برای یک ناشنوا مشکلتر از یک فرد عادی است. باید رشتهای انتخاب کند که اولاً با روحیات و توانمندیهای او سازگاری و هماهنگی داشته باشد؛ دوم رشتهای باشد که نیاز به ارتباطات گسترده با مردم نداشته باشد؛ سوم برای دخترها هم شرایط فرق میکند.
با اینکه زهرا خانم به شیمی هم علاقه داشت ولی نمیتوانست در آن مثل رشته هنر پیشرفت کند. رشته هنر یک رشتهای است که با احساسات و عواطف (به تعبیر من با روح تعالی انسان) سر و کار دارد در واقع گرایش پیدا کرد، یعنی مشکلی بوده که در رشته شیمی نمیتواند با توجه به شرایط آموزشی کشور موفق باشد و امکانش برایش نیست، از طرف دیگر، با توجه به ویژگیهای رشته هنر، به این رشته گرایش پیدا کرد و پیشبینی و انتخابش هم درست بود چون موفق شد.
* دانشجوها و استادها وقتی میدیدند ایشان ناشنواست برخورد خاصی نداشتند؟
خودش میگوید: چرا، مشکل زیاد داشتم. برخی از استادها مطالبی که درس میدادند را چون من متوجه نمیشدم، بعد از اینکه درس تمام میشد میرفتم به استاد میگفتم که مثلاً من متوجه نشدهام، برخی از استادها همکاری میکردند و برایم توضیح میدادند، و بعضی هم بیاعتنایی میکردند.
آنجاهایی که استادها همکاری نمیکردند ایشان باید با مطالعه بیشتر و خواندن جزواتی که از همکلاسیهایشان میگرفتند درسشان را تکمیل میکردند.
زهرا احمدی درباره محیط دانشگاه میگوید: چون خیلی علاقه به این رشته داشتم، این علاقه باعث شد که در واقع تلاش مضاعفی برای درک مطالب انجام بدهم، ضمن اینکه برخی از استادان هم خیلی با من همکاری میکردند. و حتی در سر کلاس دانشگاه بعضاً استادها کارهای من را نشان میدادند و به بچههای شنوا میگفتند شما ببینید و خجالت بکشید، یک دانشجوی ناشنوا اینقدر کارش عالی و خوب است، در حالی که شما شنوا هستید کارتان در حد ایشان نیست. برخی از استادها این تشویقها را هم برای من داشتند. پنج نمونه از کارهایم که خیلی عالی بود را استادها بردند و حتی به خودم برنگرداندند.
* من بیشتر در پی این هستم که ناشنوایان از تجارب شما برای کسب و کارشان استفاده کنند. یعنی از نظر اقتصادی رشتههای هنر برای ناشنوایان به صرفه است یا نه؟
هنر رشتههای بسیار دارد و افراد دارای معلولیت به ویژه ناشنوایان در هنر موفق بوده و به درآمدهای نسبتاً مناسبی هم رسیدهاند. البته دستیابی آنان به اشتغال، به عوامل و شرایط مختلف بستگی دارد.
* آقا رسول، علت اینکه رشته نرمافزار را انتخاب کردید چه بوده است؟
چون برادرش آقا محمد رشتهاش کامپیوتر بود، آقا رسول نزد برادرش یاد گرفت و قبل از اینکه در رشته کامپیوتر درس بخواند در دوران مدرسه با کامپیوتر آشنا شد و خیلی علاقهمند شد که در رشته نرمافزار تحصیل کند. و به این هدفش رسید.
* چند تا از نمونه کارهای ابتکاری که در زمینه رشته تحصیلیتان انجام دادهاید را میتوانید توضیح بدهید؟
رسول احمدی میگوید: اولین کاری که به من ارجاع شد برنامه نویسی یک نرمافزار برای بسیج بود که این کار را با موفقیت انجام دادم. کارهای برنامه نویسی زیاد انجام دادهام.
* آقا رسول، گویا شغل شما در راستای رشته تحصیلی شما است؟
من به رشته حقوق خیلی علاقه داشتم، چون ناشنوا بودم و با شرایط من سازگار نبود و پدرم هم گفت که در این رشته نمیتوانی موفق باشی، نتوانستم در این رشته تحصیل کنم. از اینرو به رشته کامپیوتر رفتم. به نظرم ناشنوایان باید در رشتههایی بروند که ارتباط با مردم و جامعه کمتر بخواهد. مثلاً رشته حقوق دائم باید با مردم ارتباط داشته باشیم ولی رشته کامپیوتر در گوشهای نشستهایم و کار مثلاً برنامهنویسی میکنیم. و رابطه با مردم کمتر دارد.
* آقا میثم فرزند ارشد را همراه خود نیاوردهاید، وضعیت ایشان چگونه است؟
آقا میثم چون فرزند بزرگتر است، نقش هدایتگر و الگو را برای دیگر فرزندانم داشته است. بسیاری از تجارب ناشنوایی از طریق آقا میثم به بچهها منتقل میشده است. از اینرو او راه را برای رسول و زهرا و حتی برای محمد هموار میکرد. راههای غلط که خودش تجربه کرده بود به آنها نشان میداد و خلاصه خیلی در زندگی این فرزندانم مؤثر بود.
به همین دلایل تجاربش هم بیشتر و اجتماعیتر است. همیشه لبخندی بر لب دارد و هر مطلبی را زود قبول نمیکند بلکه با سؤال و پرس و جو، پس از اطمینان از ابعاد یک مسئله، آن را میپذیرد. با مردم زود پیوند برقرار میکند و دوستیابی هوشمندانه و سریع دارد.
غیر از اینها در هر کاری خودجوش و خودکار است یعنی بدون اینکه بنشیند که به او بگویند چکار بکن و چکار نکن، فکر میکند و کار را شروع مینماید.
* به نظر میرسد یک مصاحبه مستقل با او باید داشته باشیم.
* در پایان دوست دارم یکی دو ساعت دیگر با شما درباره چند موضوع مهم دیگر بحث کنم و از تجارب شما برای خانوادهها و جامعه هدف استفاده نماییم؛ اما گویا شما کار دارید و بیش از این نمیتوانید بمانید؟
بله زودتر باید به تهران برویم، ولی در پایان لازم است از دفتر فرهنگ معلولین بابت خدماتی که انجام میدهد تشکر نماییم.
این دفتر دهها کتاب در زمینه ناشنوایی، بانک جامع اطلاعات و دهها خدمت دیگر انجام داده است. مناسب است مردم و خانوادههای دارای فرزند معلول از این تلاشها استفاده کنند.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)