گفتگو: ضرورت و اهمیت پژوهش درباره مداحان و شاعران روشندل
گفتوگو با آقای محمد چراغی(نابینا)
درباره ضرورت و اهمیت پژوهش درباره مداحان و شاعران اهلبیت علیهم السلام
اشاره
پس از چند بار گفتوگو درباره پروژه شناسایی شاعران و مداحان نابینا در سراسر ایران، قرار شد در یک جلسه این طرح را نهایی کنیم. آقای محمد چراغی به همین منظور در 16 دیماه 96 به “دفتر فرهنگ معلولین” تشریف آوردند و درباره ابعاد این موضوع بحث و تبادل نظر گردید. در این جلسه آقایان محمد نوری، محمد چراغی، مسعود باقری و علی نوری حضور داشتند.
محمد نوری: طبقه و گروهی که در جامعه ایران مشهور به مداحاناند و به نوحهخوانی و ذکر مصیبت یا مولودیخوانی میپردازند، اداره مجالس تولد تا مجالس وفات بر عهده آنها است و اینان نقش مؤثر در جامعه دارند. از اینرو جزء گروههای مرجع به حساب میآیند. یعنی در کنار معلمان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه و وعاظ در افکار و رفتار مردم تأثیر دارند.
با بررسیهایی که انجام شده، متوجه شدیم، اطلاعات این گروه نسبت به معلولین و معلولیتها بسیار اندک است و با اینکه دست مایه آنها مقاتل خوانی و سیره معصومین علیهم السلام است. اما درباره دیدگاههای معصومین علیهم السلام درباره معلولین و معلولیتها یا تعامل و رفتار آنان با افراد دارای معلولیت و همچنین رابطه معلولین با معصومین علیهم السلام بسیار کم است. به همین دلیل در مجالس درباره این موضوع کمتر سخن گفتهاند و در نتیجه نتوانستهاند رسالت و وظیفه خود را به خوبی ایفا نمایند. چند مسئله در اینجا نقش داشتهاند. یعنی همه تقصیر را به گردن مداحان نباید انداخت و قشرهایی مثل مورخین و پژوهشگران و نویسندگان وظیفه خود را به انجام نرسانده و متون و منابع درباره این موضوع آماده و تألیف نکرده و منتشر ننمودهاند. روحانیون در حوزههای علمیه چه آنانی که در مراکز پژوهشی هستند و چه کسانی که به عنوان نویسنده و پژوهشگر در حوزه علمیه کتاب مینوشتهاند، اما درباره این موضوعات ساکتاند. مهمتر نهادهای متکفل معلولین مثل بهزیستی است که تدبیری در این باره نداشتهاند. به هر حال همه اینها دست به دست هم داده و وضعیت حاضر ثمره همه اینها است.
پروژه حاضر میخواهد در دو زمینه کار کند و مدیریت این پروژه هم بر عهده آقای چراغی است:
1ـ شناسایی رابطه و رفتار معصومین علیهم السلام با معلولان
2ـ یافتههای این پژوهش در اختیار مداحان قرار گیرد و به طرق مختلف به آنها القاء و آموزش داده شود تا آمادگی لازم را برای راهنمایی مردم را پیدا کنند.
البته پیش از این چند پروژه در دفتر فرهنگ معلولین اجرا شده و چند عنوان کتاب هم منتشر شده است. با کارهایی که قبلاً شده راه هموار شد تا گام نهایی برای تدوین یک کتاب جلد کتاب کامل و جامع درباره سیره معلولیتی معصومین علیهم السلام برداریم.
پیش از این کسان و مؤسساتی آثاری درباره سیره نظامی یا سیره اجتماعی یا سیره عبادی و سیره علمی معصومین را تحقیق و تألیف شده است اما تاکنون سیره معصومین علیهم السلام درباره معلولان کار نشده و این دفتر چند کاری که انجام داده فقط در زمینه امام حسین علیه السلام و امام علی علیه السلام بوده و آنها هم جامع نیست. اما لازم است کتاب جامع درباره سیره همه معصومین علیهم السلام تدوین و عرضه گردد. اما آقای چراغی میخواهند پروژه حاضر را در چند فاز اجرا کنند:
1ـ مداحان شناسایی شوند و درباره فعالیتهای آنها با خودشان وارد بحث شویم. یعنی با گفتوگو نیازسنجی شود و به نیازها و نواقص کار مداحی در زمینه معلولین پی ببریم.
البته زندگی نامهها و اطلاعات مداحان هم شناسایی میشود تا ضمن نیازسنجی، اطلاعات آنان هم جمعآوری گردد.
2ـ فاز دیگر این پروژه شناسایی ظرفیتها و توانمندیهای معلولان مداح است. این شناسایی میتواند به اشتغال و پیشرفت امور معیشتی آنان هم کمک کند.
3ـ فاز سوم راهاندازی آموزش مداحی با گرایش معلولیت است. آموزش به روش تشکیل کلاس یا تشکیل مجالس گفتوگو یا از طریق رسانههای مجازی و به روش از راه دور و مجازی اجرا خواهد شد.
4ـ فاز چهارم این پروژه، تحقیقات در زمینه سیره معلولیتی معصومین علیهم السلام و تدوین آثاری در این باره است.
نکته مهم دیگر اینکه مکتب اهل بیت علیهم السلام و معصومین علیهم السلام درباره معلولین چه ابعاد و چه گرایشی دارد؟ آیا معصومین علیهم السلام معتقد بودهاند معلولیت محصول و ثمره نفوذ و ورود شیطان است؟ یا نتیجه گناه است؟ یا نه نگاه آنان به معلولیت و معلولان مثبت بوده و معلولان را انسانهایی میدانند که به دلیل حوادث طبیعی، جسمشان دچار مشکل و آسیب شده و معلول شدهاند. بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام دارای رویکرد انسانی به معلولین بودند.
محمد چراغی: در بحثی که فرمودید ما باید یک جوری جا بیندازیم که دین ما نسبت به نابینایان دید مثبتی داشته، ببینید ما چون الآن آمدیم و محور ما این شده که معرفی کسانی که در راه اهل بیت، مثلاً مداحان و شاعران اهل بیت، کاری که به ذهن من میرسد، ما در مصاحبههایمان از اینها بخواهیم که در مورد این مقوله دیدگاه خودشان را بگویند، و بگویند که چه دیدگاهی دارند دیدگاه اسلام را نسبت به منزلت و جایگاه معلولین شرح دهند.
مثلاً دیدگاه خود بنده این است، یکبار هم گفتم جلوی مسئولین بهزیستی روز جهانی عصای سفید بود، که مجری مراسم که آقای نعمتاللهی بود شب به من زنگ زد، و گفتش که اتفاقی که من فکر نمیکردم اصلاً کسی امروز این کار را بکند، تو انجام دادی.
گفتم خدا خیر را درب خانه اهل بیت قرار داده، همه این را قبول دارید دیگر. خدا خیر را درب خانه اهل بیت قرار داده. هر کجا شما را هم استخدام نکنند مشکل ندارد. درب خانه اهل بیت برای همه باز است، حتی برای نابینا. درب خانه اهل بیت نابینا و بینا نمیشناسد. حضرت زهرا همان پوششی را که جلوی نامحرم بینا دارد، جلوی نامحرم نابینا هم دارد، و به ما به زبان بیزبانی میفهماند که بابا این با اون فرقی نداره. امیرالمؤمنین همان احترامی که به فرد نابینا میگذارد، برای آدم بینا هم میگذارد. پس این هم باز نکته دارد. جابر بن عبدالله انصاری زائر امام حسین میشود. این زائر امام حسین باعث میشود بیناها بیایند پیادهروی بکنند. این یعنی چه؟ این یعنی همان اشاعه نقطه مثبتی که اسلام نسبت به نابینایان و معلولین داشته.
ما کاری که میتوانیم بکنیم در این زمینه این است که بخواهیم آنها دیدگاههای خودشان را بگویند. و البته در این مواقع ممکن است دیدگاهها قدری مشابه هم باشد. ولی به هرحال همین که معلول اینقدر دیدش باز باشد که کجا آمده، دارد برای که کار میکند، با چه علمی دارد کار میکند، با این علم دارد کار میکند که اینجا همان جایی است که امن است برای همه، و این درب خانه با همه جا فرق میکند، این خیلی به نظر من میتواند مهم باشد. البته میتوانیم این را هم مجموعهای بکنیم. یک فصلی را باز بکنیم، دیدگاه معلولین نسبت به اهل بیت علیهم السلام و نگاه آنها به زندگی معلولین، و نگاه معلولین به اهل بیت. یک همچین چیزی، حالا عنوانش را میگردیم پیدا میکنیم.
بعد آنجا بگوییم ما با این دوستان که مصاحبه کردیم، مثلاً اینها همه تأکید داشتند که دین اسلام دینی است که برای همه رحمت آفرین است. بعد دین اسلام همان جور که آدم عادی را به خاطر گناهش مؤاخذه میکند، فرد نابینا را هم مؤاخذه میکند. همانطور که برای آدم عادی ثواب مینویسد برای کار درستش، برای آدم نابینا هم مینویسد. دین اسلام برای نابینا مساوات قرار داده که امروز باید جامعه ما باید مسئولین ما الگوبرداری بکنند، و بروند بنشینند ببینند وقتی که ما الگویمان اسلام است، اسلام آمده کاری را انجام داده که نابینایی به خفت نیفتد.
امام علی علیه السلام در زمان زمامداریاش که مدت کوتاهی بود مشکلات فقر، بیعدالتی، نیازهای اساسی مردم را برطرف و تأمین نمود.
وقتی دید پیرمرد نابینایی گدایی میکند پرسید این چه وضعی است و اطرافیان جواب دادند او مسیحی است. حضرت گفت: تا وقتی توان داشت و میتوانست از او کار کشیدید حال که پیر شده او را به حال خودش رها کردهاید. از بیتالمال حقوقش را تأمین کنید.
ولی امروز بروید نزدیک حرم، البته کم شده، ولکن او هم چکار بکند. این ضعف مسئولین ما را نشان میدهد. این یعنی الگو گیری نکردهایم ما از اسلام. این مشکل ماست. حالا ما روی این محور حقیقتاً میتوانیم کار بکنیم.
نوری: غیر از مداحان میتوان شعرای اهل بیت و شاعرهای آیینی را هم تحقیق کرد و در این کتاب آورد. مثلاً آقای پوستچی یکی از این افراد است که نابینا هم بوده است. شما گویا نزد مرحوم پوستچی تحصیل کردهاید؛ آیا در رابطه با آقای پوستچی خاطره و مطلبی دارید، بفرمایید.
چراغی: ایشان از کسانی بودند که در مدرسه ابابصیر من با ایشان آشنا شدم. من سال 72 که وارد مدرسه ابابصیر شدم، ایشان یک نابینای متفاوتی برای من بود. چراکه اولاً معلم بود، و برای من جالب بود که یک نابینا میتواند به مقامی برسد که معلم باشد و درس بدهد. و در زمانی که معلم بود، بچههای نابینایی که آن موقع دیپلم گرفتند، مثل مرحوم حامدیفر و دیگر دوستان را راهنمایی میکرد، میگفت برای تلفنچی شدن بروید ارگانهای مختلف باهاشون مذاکره بکنید. بعد نحوه صحبت کردن را بهشان میگفت. میگفت بروید باهاشون صحبت بکنید، اینها رد نمیکنند. این قضیه مال سال 72 و آن موقعهاست.
من یادم میآید که سال 72 ایشان صبح میآمد مدرسه، و بعدازظهر میرفت؛ به توانبخشی بهزیستی و بچههای آنجا سر میزد و کمکشان میکرد، و اتفاقاتی که آنجا میافتاد و حرفها و کارهایش برایم مهم و مؤثر بود. سرویسی داشتیم که یک مینیبوس بود. این مینیبوس ما را از مدرسه تا محل خانه که میبرد، آقای پوستچی هم با این مینیبوس با ما میآمد، و این پنج دقیقه ده دقیقهای که مسیر مدرسه تا خانه آقای پوستچی بود، چون من بعد از آقای پوستچی پیاده میشدم، با اینکه آن موقع سنم هفت هشت سال بیشتر نبود، اما همه حرفهای آقای پوستچی توی گوشم است، که به نابیناهایی که هم سرویس ما بود میگفت چه جوری بروید با ارگانها صحبت بکنید، یا از توانبخشی بهزیستی میگفت.
ایشان کسی بود که شاعر بود در زمینه نابینایان. یک روزی آمدند مدرسه ما گفتند که آقا ما میخواهیم روز جهانی معلولین برویم مراسم اجرا بکنیم، و گروه سرود مدرسه باید سرود بخواند. گفتیم چه بخوانیم؟ گفتند الزاماً باید سرودی باشد برای معلولین. من متأسفانه الآن خاطرم نیست که اسم آن سرود چه بود. ولی شعر این سرود را آقای پوستچی گفت. ایشان یک شعری هم درباره نابینا دارد، ولی برای سرود آن نبود. یک شعر مستقل برای معلولین در نیم ساعت گفت، این شعر بسیار مؤثر بود چون سرشار از امیدبخشی بود. سرشار از این بود که به جامعه میفهماند که آقا با معلول بنشینی دلت شاد میشود، با معلول بنشینی دید تازهای به زندگی پیدا میکنی، با معلول رفت و آمد بکنی روحیهات عوض میشود. بعد پیام به معلولین داشت که مثلاً تو باید با مردم ارتباط برقرار بکنی. یعنی یک شعر کامل و مجزا، پنج شش بیت. و من این را یادم است با هفت هشت تا از دوستانمان، آن موقعها آقای اسماعیل خان بابکی بود، آقای محمد وهابی بود، و حالا بقیه دوستانی که یادم نمیآید، و ما رفتیم با اینها این شعر را در بهزیستی آن زمان به عنوان یک سرود اجرا کردیم.
آقای سید احمد آقامیری که امروز رئیس آموزش و پرورش استثنایی است، در آن زمان مسئول تمرین آن گروه سرود بود، و خود ایشان از آقای پوستچی خواستند که شعر بگویند، و آقای پوستچی این شعر را گفت.
من یادم میآید که سال 73 قرار بود که ما برویم مدرسه. اول مهر سال 73، ما چون باید الزاماً دوره پیشدبستانی یا به قول استثناییها دوره آمادگی را سپری میکردیم، سال 73 من میرفتم کلاس اول. سال 73 اول مهر من رفتم مدرسه، من باید شیفت صبح میرفتم، به اشتباه شیفت بعدازظهر رفتم. رفتم و دیدم که کلاسی برای نابیناها نیست، بهجز یک کلاس، آن هم آقای پوستچی برای نابینایان راهنمایی دارد درس میدهد. ایشان متوجه حضور منِ اول ابتدایی شد که من اشتباهی آمدهام. من را در کلاسش راه داد، کاری که معلمها نمیکنند. چرا؟ میگویند اینکه دانشآموز من نیست. ولی ایشان من را به کلاسش راه داد. به من امیدبخشی داد و گفتش که امروز اشتباه آمدهای، امروز بمان اینجا، بیرون هم نرو، بچهها اذیتت میکنند. چون مدرسه ما تلفیقی از نابینا و ناشنوا و کمتوان ذهنی بود.
نوری: اسم مدرسه چه بود؟
چراغی: مدرسه ابابصیر. آنجا آقای پوستچی ما را در کلاسش راه داد، من مثل آن بچهها زنگ تفریح میرفتم بیرون، میآمدم داخل کلاس. واقعیتش چیزی از درسهای آن کلاس یادم نیست. ولی آن موقع هم یادم است باز یک بنده خدایی آمده بود از نابیناها پیش آقای پوستچی، باز ایشان را هم راهنمایی میکرد. هر وقت که ما ایشان را میدیدیم ایشان سعی میکرد به همه بچهها بنا به اقتضای سن خودش راهنمایی بدهد. شاید ما اگر امروز آقای پوستچی را داشتیم، میرفتیم با ایشان صحبت میکردیم، ایشان رایزنی میکرد با مسئولین ما، بعد کمکمان میکرد، راهنماییمان میکرد، و به قول آقای باقری وضعیتمان در بحثهای گوناگون که امروز نابیناهای ما، مشکلات ساده و کمی را که امروز بزرگ شده برایشان، این مشکلات را ما نداشتیم.
آقای پوستچی برنامههای رادیویی هم دعوت میشدند. آقای تحویلدار به عنوان تهیه کننده رادیو و تلویزیون و الآن بیشتر مجری تلویزیون، دو بار یادم است ایشان را به استودیو رادیو قم دعوت کردند.
ایشان برای امام حسین شعر میگفت، برای اهل بیت شعر میگفت. یک شعر دارد که میگوید:
مژده از بهاران ده بر خزان نابینا نخل کاهلی برکن از روان نابینا
یک بیتش هم به جانبازان نابینا اختصاص دارد که حالا من دقیقاً شعرش یادم نیست، ولی اگر بخواهید شعرش را به هر عنوان برایتان پیدا میکنم.
آقای پوستچی کسی بود که همین رانندههای ما، چون عملاً سرویس مدرسه برای معلمها نمیگذاشت. آقای پوستچی چون نابینا بود و رفت و آمد برایش مشکل بود، همیشه هم رانندههای ما از او راضی بودند. اخلاقش بسیار خوب بود. حاج یوسف همینطور، یا آقا سید جواد، همیشه اینها از او راضی بودند.
آقای پوستچی در مدرسه برای همه سخنرانی میکرد در مورد معارف اهل بیت در ایام خاص سال، معارف دینی را توضیح میداد. بنابراین او ابعاد گوناگون انسانی داشت.
نوری: آقای چراغی شما از نخستین روزهایی که پا به مدرسه گذاشتید آقای پوستچی را به عنوان یک نابینای معلم یافتید و گفتید این در زندگی شما مؤثر بود، چگونه؟ توضیح دهید.
چراغی: از همان روز اول که به مدرسه رفتم با آقای پوستچی که در همان دقایق اول متوجه نابینا بودن او شدم، به عنوان یک انسان مهربان و بسیار عاطفی او را شناختم. بالاخره تلقی و ذهنیت دانشآموز از معلم معمولاً اینگونه است که معلم شدت دارد، با دستور با دانشآموز حرف میزند، عبوس است و کمتر دانشآموزی مخصوصاً در گذشته بود که یک چهره شاداب و مهربان و خندان و خودمانی از معلم داشته باشد. معمولاً معلم را عبوس و دستور دهنده و تکلیف خواه میدانستیم. اما روز اول وقتی دیدم آقای پوستچی معلم من است و بسیار با لطافت و مهربانی با من برخورد کرد و مهمتر اینکه متوجه شدم او هم مثل خودم نابینا است، اصلاً تحول ژرفی در درونم نسبت به مقوله معلم پدید آمد.
اما نکته مهمتر این بود که وقتی میدیدم یک انسان نابینا معلمی میکند و در کارش موفق است و بچهها او را دوست دارند، این نکته به من امید و امیدواری میداد، چون یک دریچه روشن به پیش رویم باز میشد، آینده خودم را تیره و تار تصور نمیکردم بلکه با خودم میگفتم نهایتاً مثل پوستچی معلم میشوم و بچهها مرا دوست خواهند داشت، خدمت میکنم، شغل و درآمد خواهم داشت؛ این تصورات باعث و موجب شادمانی و نشاط و امیدواری من میشدند.
نوری: یعنی شما میگویید آقای پوستچی یک الگو و یک انسان نمونه برای شما بود؟
چراغی: در سالهای اخیر میشنویم که وزارت آموزش و پرورش تصویب کرده که افراد دارای معلولیت نابینایی و غیره را به عنوان معلم استخدام نکند. اما باید خدمت مسئولین و رؤسای آموزش و پرورش بگویم تجربه مثل به عنوان یک نابینا، اثبات کننده تجربه دیگر است.
من و دهها نابینای دیگر در محیط خانه گریه مادر و ناپختگیهای والدین و حرفهای پخته آنان و در محیط کوچه و بازار، برخورد بَد مردم عادی موجب میشد تا آیندهای تیره و تار در پیش رویمان مجسم گردد و دائم در خود فرو برویم و به مشکلاتمان فکر کنیم. اما ناگهان خورشید درخشان در زندگی من و همنوعان من طلوع کرد و همه تیرگیها را کنار زد و آفتاب گرمابخش و امیدوار کننده را، به زندگی ما تاباند، روزهای ما را از نشاط و شادی، امید و آرزو، عشق و محبت لبریز ساخت. این خورشید یک معلم نابینا به نام احمد پوستچی بود.
او روشهای خوبی برای ارتباط با ما داشت، اما اگر این روشها را هم نمیداشت و صرفاً یک معلم نابینا بود، باز در زندگی ما تأثیر مثبت داشت چون عملاً میدیدیم یک نابینا به شغل معلمی رسیده و مشغول خدمت است و خانواده دارد، پسرش مثل ما در مدرسه درس میخواند و خلاصه پوستچی الگوی عملی برای ما شده بود آموزش و پرورش باید به این تجربه اهتمام داشته باشد و این تجربه را ساده نگیرد و از کنار آن ردّ نشود.
نوری: مهمترین ویژگی آقای پوستچی به نظر شما چیست؟
چراغی: به نظرم مرحوم پوستچی یک انسان ذو ابعاد بود، یعنی دارای ابعاد مختلف بود، چند بُعدی بود و یک بُعدی نبود. یعنی فقط معلم، یا فقط شاعر نبود.
مرحوم پوستچی شاعر بود آن هم شاعر توانا که ظرف چند دقیقه تمرکز میکرد و شعر زیبایی میسرود؛ معلم بود و در این حرفه با تجربه و نیز با گذراندن دوره تربیت معلم، دانش و تجربه لازم برای تربیت و تعلیم بچهها را فرا گرفته بود؛ پوستچی راهنما و مشاور تربیتی بود و میتوانست مشکل یک دانشآموز را تشخیص دهد مثل یک پزشک که هم تشخیص خوب داشت و هم درمان کننده خوبی بود؛ مبلغ مذهبی بود و چون درس روحانیت خوانده بود و تبلیغ کار کرده بود با بیان زیبایش، وعظ و تبلیغ کننده خوبی بود؛ یک بعد مهم دیگرش خود را بالا تصور نمیکرد بلکه خودش را میشکست و میآورد در سطح دانشآموزان کلاس اول ابتدایی و با آنان همراه میشد، در نیمکت کنار بچهها مینشست و با گفتوگو با بچهها و رفیق شدن با آنان به اسرار درونی آنها پی برد و تلاش میکرد از این راه آنان را ساماندهی کند؛ پوستچی هم در حوزه درس خوانده بود و هم در دانشگاه لیسانس گرفته بود و تجارب دو نظام را داشت؛ پوستچی یک انسان اجتماعی بود و با افراد جامعه، از بقال سر کوچه تا مسئولین ارتباط داشت و در عین حال تجربه خلسه و تنها زندگی کردن و در تنهایی به تفکر پرداختن هم داشت به هر حال او ابعاد مختلف انسانی را با هم داشت و به همین دلیل میتوان او را یک انسان کامل توصیف کرد.
نوری: آقای پوستچی برای آموزش و پرورش معلولان قم بسیار کوشید و برخی او را بنیانگذار استثنایی قم میدانند ولی بعضی با این تعبیر مشکل دارند؛ چرا نهادهایی مثل آموزش و پرورش استثنایی یا بهزیستی استان قم به او اهتمام نداشته و حتی یک بزرگداشت کوچک یا جایی را به نام او کنند هم نبوده است. آیا این توقع زاید است؟ آیا این نهادها کم کار هستند یا مسئله دیگر در کار است؟
چراغی: در دین ما این آموزه هست که من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق یعنی اگر انسانی خدمت انجام داد و کاری کرد باید از او تقدیر و تشکر شود، نگفته کم یا زیاد بلکه هر مقدار کار انجام شود، لابداً باید از عامل آن کار تشکر شود و اگر نشود در واقع عبادت و شکرگزاری از خداوند هم مشکل خواهد داشت.
کسی مثل مرحوم پوستچی با این همه خدمات و حدود سی سال تلاش سزاوار تقدیر و تشکل و مراسم است. اگر دستگاهها انجام نمیدهند، تشکلهای مردمی باید برپا کنند و اگر تشکلها غفلت دارند، خود بچهها و شاگردان میتوانند یک مراسم ساده برپا کنند. مثلاً هر نفر 2 هزار تومان روی هم بگذارند و در یک خانه یا مسجد یا جای دیگر مراسمی برپا کنند. به نظر میرسد یکی از علل عدم موفقیت معلولین همین نکته است که شکرگزار نیستیم و فقط توقع داریم و به همین دلیل درهای رحمت الهی بسته شده است. ما باید از آقای پوستچی تشکر کنیم یا شکر از خداوند تحقق پیدا کند و در نتیجه در رحمت گشوده شود.
مسعود باقری: دفتر فرهنگ معلولین تاکنون یک کتاب مختصر و یک کتاب جامع حدود پانصد صفحه درباره مرحوم پوستچی تألیف کرده است. سه نشست هم گذاشته و از شاگردان، خانواده و آشنایان مرحوم پوستچی دعوت کرد تشریف بیاورند و بحثهای مهمی انجام شد. این دفتر در سال 95 دو بار اطلاعیه داد و مراسمی را اعلام کرد.
البته پس از نشر کتاب جامع یک مراسم کشوری هم درصدد هستیم برگزار کنیم و خوب است این مصاحبه هم در آن کتاب بیاید.
نوری: در پایان از حضور شما در این گفتوگو تشکر میکنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.