کتاب علامه حاج آقا رحیم ارباب
علامه حاج آقا رحیم ارباب
1259- 1355ش/ 1297- 1396ق
به کوشش: اعظم قاسمی
ویراستار: محمد نوری
نوبت چاپ: اول، زمستان 1395
ناشر: دفتر فرهنگ معلولین
قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه11، پلاک4
تلفن: 32913452-025 فکس: 32913552-025 همراه: 09125520765
www.HandicapCenter.com , info@handicapcenter.com
فهرست
طلیعه 5
فصل نخست: زندگینامه عمومی 7
آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب؛ محمد حسن ریاحی 9
تولّد و کودکی 9
تحصیلات 10
پیشینه حوزه علمیه اصفهان 10
اساتید 14
افول حوزه علمیه اصفهان 21
عدم مهاجرت به نجف 22
ویژگیهای اخلاقی 23
باز هم ویژگیهای اخلاقی 30
اهتمام در برگزاری نماز جمعه 32
عشق و ارادت به اهل بیت علیهم السلام 33
ویژگیهای علمی 34
اهتمام به مسایل سیاسی و اجتماعی 38
آثار و تألیفات 39
ارادت شاگردان و مصاحبان 39
بسم اللّه خیر الاسماء 40
سفرها 43
وفات 46
منابع 46
حاج آقا رحیم ارباب؛ مؤسسه افلاکیان 53
خاندان 53
استادان 54
تدریس 55
شاگردان 57
تألیفات 58
اخلاقیات 59
وفات 66
فصل دوم: از دیدگاه منابع مرجع 67
حاج آقا رحیم ارباب از دیدگاه دایرتالمعارف تشیع 69
علامه حاج آقا رحیم ارباب از دیدگاه دایرتالمعارف ویکی پدیا 71
واکنش حاج آقا رحیم ارباب به خواندن نماز به فارسی 75
حاج آقا رحیم ارباب از افلاکیان خاک نشین 79
فصل سوم: مصاحبه با شاگردان 81
مصاحبه با آیت اللّه حاج شیخ حیدر علی محقق 83
مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ رمضانعلی املایی 97
فصل چهارم: اسناد تصویری 117
عکس حاج آقا رحیم ارباب همراه با توضیحات 119
بیانیه حاج رحیم ارباب درباره زلزله خراسان 120
تصویر آیت اللّه ارباب و شاگردان و نزدیکان 121
تصویر حضرت حجت الاسلام آیت اللّه ارباب 122
دیدگاه درباره نامحرم 123
مسائل جهانی 124
آیت اللّه ارباب همراه با شاگردان 125
سنگ قبر 126
مقبره 127
اجمالی از زندگینامه 128
فصل پنجم: کتابشناسی 129
طلیعه
مرحوم حاج آقا رحیم ارباب با تربیت شاگردان زبده و فرهیخته، نیز مطرح کردن مباحث مهم و جدید در فرهنگ شیعه توانست تحولات فرهنگی پدید آورد. بسیاری از نخبگان دوره جدید مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد او بودهاند. او با اینکه مرجع تقلید شیعیان بود ولی ملبس به لباس روحانیت نشد و در زمینههایی رویه جدید داشت.
او در سالهای آخر عمرش نابینا شده و عضو جامعه نابینایان گردید. کتاب حاضر با نگاه چندگانه بر زندگی و آراء و آثار این دانشمند، درصدد معرفی همه ابعاد فردی و اجتماعی او است. البته هدف عرضه تحقیقی جامع، کامل و جدید نیست؛ بلکه عرضه پرونده علمی و آمادهسازی منابع علمی برای پژوهشگران است.
در باب ضرورت شخصیت شناسی و معرفی فرهیختگان میتوان گفت: اولاً شخصیتها برای هر ملت، سرمایه محسوب میشوند. یعنی ملتها در کنار سرمایه مادی، دو نوع سرمایه معنوی و فرهنگی هم دارند: یکی محصولات فرهنگی مثل کتاب و فیلم و دوم شخصیتها. هر یک از این سه عنصر، کارکرد سرمایه دارند یعنی بدون اینها چرخش و فعالیت در عرصه مورد نظر شکل نمیگیرد. دقیقاً مثل پول و نقدینگی که اگر نباشد، فعالیتهای اقتصادی مثل ساخت کارخانه و تولید کالا شکل نمیگیرد؛ در عرصه فرهنگ هم تا وقتی سرمایه شخصیتی نباشد و شخصیتها به عنوان مجموعهای از افکار، دیدگاهها و راهکارها حضور نداشته باشند، فعالیتهای علمی و فرهنگی و حتی اجتماعی هم شکل نخواهد گرفت.
کارکرد و نقش دوم شخصیتها این است که هویت جامعه هدف را تأمین میکنند و هویت یعنی اعتبار و پشتوانه. اگر یک فرد در جامعه پرستیژ نداشته باشد؛ مشکلات عدیده پیدا خواهد کرد. پرستیژ را مردم عادی، پارتی و پول میدانند. پارتی همان پشتوانه و اعتبار است. هر چقدر شخصیتهای بیشتر در جامعه معلولین مطرح و نقد و معرفی شوند، اعتبار و پشتوانه و به قول جامعه شناسی، هویت این جامعه افزایش مییابد. برای مثال اگر در یک شهر یکصد معلول مشغول گدایی باشند، خواهی نخواهی مردم آن شهر، وقتی معلول به ذهنشان میآید بلافاصله گدا و گدایی هم متبادر به ذهنشان میشود. و تصور خراب و زشتی از معلول در ذهن مردم شهر نقش میبندد. اما اگر در همان شهر یکصد معلم و استاد و قاضی و مدیر ارشد معلول وجود داشته باشد؛ تصویرسازی ذهنی مردم دقیقاً برعکس خواهد شد. و تصویر مثبت از معلولین، همان هویت یا پرستیژیا اعتبار برای یک یک معلولان آن شهر است. این وضعیت در مقیاس بزرگتر از یک کشور و در یک فرهنگ و در یک مذهب هم وجود دارد. از اینرو جا دارد به شخصیتهای معلول بها داده شود.
خانم قاسمی زحمت آمادهسازی این کتاب را بر عهده داشته است و از تلاشهای ایشان تشکر میگردد. لازم است از حجت الاسلام والمسلمین آقای سید جواد شهرستانی زیدعزه که همواره مشوق تحقیقات در عرصه معلولیت پژوهی بودهاند، تشکر داشته باشیم. این دفتر حدود یک هزار دانشمند فرهیخته دارای معلولیت را شناسایی کرده و حدود یکصد تن از آنان تا کنون در قالب مقاله و کتاب نیز حدود هفتصد تن از آنان در چند مجموعه معرفی شدهاند. امید است در سالهای اخیر هم بتوانیم دیگر شخصیتها را هم تدوین و عرضه کنیم.
محمد نوری
فصل نخست: زندگینامه عمومی
جهت زندگینامه عمومی به ترتیب متعارف تاریخی یعنی بعد از تولد تا پایان عمر، دو مقاله نسبتاً کامل در دسترس است. لذا نیازی به نوشتن مقاله جدید نداشتیم. و این مقالات را در این فصل میآورم. امید است نویسندگان به تصرف ما در مقالاتشان که البته حق مادی و معنویشان است، اضطراری بدانند. در بسیاری از کشورها قانون کپی رایت را برای استفادههای عامالمنفعه و پروژههای غیر سودآور و نیز برای معلولان استثناء کردهاند. ما هم در اینجا قصد سودآوری نداریم بلکه با معرفی مقالات شما که جامعه معلولان به نوعی به ترویج و تبلیغ شما و افکار و آثار شما فرهیختگان میانجامد.
البته اگر احراز کنیم که مخالفت دارید، قطعاً ترتیب اثر میدهیم و حذف میکنیم و اگر خسارتی باشد جبران میکنیم.
مهم این است که این مقالات را از سایتها گرفتهایم که برداشت اطلاعات از آنها رایگان است.
بهرحال این دو مقاله اطلاعات نسبتاً کاملی از زندگی و سیر دوران حیات آقا رحیم ارباب عرضه میکنند.
آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب: سرگذشت، فعالیتها و اخلاقیات
تولّد و کودکی
در سالهای پایانی دوران ناصرالدین شاه قاجار در ایران و حاکمیت ظالمانه شاهزاده مسعود میرزا ظل السلطان بر اصفهان و بسیاری از مناطق اطراف آن در یکی از روستاهای معروف منطقه لنجان به نام چرمهین کودکی دیده به جهان گشود که نام او را رحیم گذاردند. تولد وی در 23 جمادی الثانی سال 1297ق بوده است. [2] پدرانش از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا و بزرگزادگان آن قریه بودند. بدین سبب به آنها لقب «ارباب» داده بودند. پدرش علی پناه، مشهور به حاجی آقا، و عمویش حاجی حسن، هر دو، و همچنین اکثر اقوام و خویشان نزدیک ایشان از خط، سواد، فضل و ادب بهره کافی داشتند. [3] مرحوم حاج آقا رحیم، از کودکی، به طوری که مرسوم بزرگزادگان قدیم بود، در مکتب خانوادگی، نزد معلم سرخانه که مردی متدین، فاضل و باتقوا از اهالی روستای همام لنجان بود، به نام ملامحمد هادی، در چرمهین، فارسی و مقدمات را خواند. آیت اللّه ارباب در کودکی به همراه پدر و بستگانش به شهر اصفهان رفت و علت مهاجرت ایشان این بود که پدر و عمّ حاج آقا رحیم صاحب املاکی در چرمهین، شمسآباد و سیرک در چهار محال و فریدن بودند که از طریق زراعت بر روی این زمینها زندگی میگذراندند و با قدرتیابی بختیاریها در این منطقه فشار آنها بر روی رعایای خرده مالک به حدی رسید که بیشتر آنان خانه و کاشانه را رها کرده و به شهرها میآمدند که تظلّم کنند اما نتیجهای نداشت؛ چرا که حاکم اصفهان (ظل السلطان) فاسدتر از آنها بود. به ناچار فامیل برای همیشه در اصفهان ماندنی شدند. [4]
تحصیلات
حاج آقا ارباب قسمت عمده ادبیات را نزد آقا سید محمود کلیشادی (متوفی 1324ق) مقدمات و سطوح را خدمت حاج میرزا بدیع دربامامی (متوفی 1318ق) و آیت اللّه سید محمد باقر درچهای (درگذشت 1342ق) و مقداری نزد آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی (متوفی 1353ق) و حاج آقا منیرالدین بروجردی معروف به احمدآبادی (درگذشت 1342ق) و فقه و فلسفه، هیأت و ریاضیات را نزد حجةالحق میرزا جهانگیرخان قشقایی (درگذشت 1328ق) و آخوند ملامحمد کاشی (درگذشت 1333ق) فرا گرفت[5].
پیشینه حوزه علمیه اصفهان
مناسبت دارد با توجه به درک موقعیت حوزه اصفهان در زمان ورود مرحوم حاج آقا رحیم گذری کوتاه به پیشینه و وضعیت این حوزه از زمان صفویه و پس از آن و نیز شأن و منزلت اساتید آن بزرگوار داشته باشیم. نزدیک به یک قرن پیش هنوز نیز حوزه علمیه اصفهان در بین حوزههای علمیه ایران مرکزیت داشت. این حوزه با شکوه که پس از استقرار دولت صفویه، مخصوصاً پس از انتقال پایتخت در زمان شاه عباس اول، رونق به سزایی گرفته بود ثمرات بسیاری را عاید علوم اسلامی خاصه دانشهای شیعی گردانید. منزلت علمی اصفهان که در قرون اولیه هجری نیز در باب علوم اسلامی درخشان و قابل توضیح است در این دوران نیز شکوفایی خاصی داشت، زیرا «در زمان شاه عباس [ اول] با طلوع افرادی مانند میرداماد، شیخ بهایی و میرفندرسکی اصفهان مرکز علوم عقلی اسلامی گشت. به طوری که شخصی مانند صدرالمتألهین از وطنش شیراز مهاجرت میکند و برای کسب فیض به اصفهان میآید. همچنان که با مهاجرت علمای جبل عامل از قبیل محقق کرکی به ایران حوزه فقهی بسیار عالی در اصفهان تشکیل شد. از مشخصات حوزه فلسفی اصفهان این بود که دیگر از بحث و جدالها که غالباً کم فایده بود خبری نبود. فلسفه به وسیله میرداماد رنگ و بوی دیگری گرفت که اکنون جای بحث نیست[6]. حوزه علمیه اصفهان با آمدن دانشوران و فقیهانی چون عزالدین عبداللّه شوشتری معروف به ملا عبداللّه (م 1021ق) توسعه یافت. تلاشهای فراوان شوشتری در گسترش دانشهای شیعی، به خصوص فقه و اصول، به گونهای بوده است که نوشتهاند: «در اول ورود او به اصفهان از همه جهت پنجاه طلبه علوم دینی در آن شهر وجود نداشته است، ولی در حین وفات او بیش از هزار نفر از اکابر و فضلا در آن شهر مجتمع بودهاند[7]. وی در تربیت فقها و محدّثین و عمق بخشیدن به حوزه علمیه اصفهان، نقش اساسی داشته است و مدت چهارده سال تدریس او در این حوزه تربیت شاگردانی مانند محمدتقی مجلسی را باعث گردید. [8] تدوین و تصنیف کتب فقهی بسیار از جامع عباسی یا اولین رساله عملیه به زبان فارسی گرفته تا کشف اللثام عن القواعد الاحکام از فاضل هندی (اصفهانی) همه از برکات این حوزه پربار فقاهت بوده است و شاید بیدلیل نیست که این موضوع سالها و زمانهای بعد نیز استمرار داشته؛ چرا که بسیاری از مراجع ممتاز شیعه از اصفهان برخاسته یا شخصیت علمی و عملی آنان در این شهر شکل گرفته است. به طوری که بعدها مرحوم شیخ محمدحسن شریعت اصفهانی معروف به نجفی (درگذشت 1264ق) کتاب جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام را که دایرةالمعارف فقه جعفری است تدوین مینماید. در همین شهر، بزرگترین معجم حدیث شیعه نگاشته شد؛ چرا که علامه محمدباقر مجلسی رحمة اللّه، به خاطر حفظ میراثهای فرهنگی اسلامی و اخبار، آثار و تألیفات و کتبی را که فراموش و متروک شده بود و یا در گوشه و کنار بلاد اسلامی نسخههایی منحصراً از آن یافت میشد با تلاشی همه جانبه جمعآوری و آثار پراکندهای که در شرف نابودی بود را احیاء و مجموعهای گرانسنگ چون بحارالانوار را تدوین و تنظیم نمود. در همین دوران و در این شهر، شروح بسیاری نیز برای کتابهای متقدمان شیعه چون کلینی و تألیف مشهور او یعنی کافی نوشته شده است از جمله میتوان شروح میرداماد، ملاصدرا، میرزا رفیعا نائینی، ملامحمد صالح مازندرانی و ملا محمد باقر مجلسی را نام برد. تلاشها و مساعی دیگر مرزبانان مواریث فرهنگی غنی اسلام چون آقا حسین خوانساری مشهور به استاد الکل فی الکل و فرزندش آقا جمالالدین و یا اشخاصی مانند بهاءالدین اصفهانی معروف به فاضل هندی در این راستا ستودنی است؛ چرا که تلاش آنان همزمان با افول حوزه اصفهان به واسطه فتنه افغان بوده است. ثمرات وجود این اساتید و حوزه درسی آنان، به خصوص در باب فلسفه به ظهور شخصیتهایی چون ملامحمد صادق اردستانی، ملا اسماعیل خواجویی، آقا محمد بیدآبادی، حاج ملاهادی سبزواری، آقا محمدرضا حکیم قمشهای انجامید؛ اسوههای ارزشمندی که هنوز هم فلسفه اسلامی مرهون زحمات و خدمات آن بزرگواران است[9]. پس از آن فاجعه این حوزه در زمینه دانشهایی مانند فقه و اصول نیز نزول داشته است، به خصوص اینکه بسیاری از فرهیختگان این علوم یا جان باختند و یا آنجا را ترک کرده و رهسپار بلاد دیگر شدند. در این رابطه باید از مهاجرت شخصیتهایی چون وحید بهبهانی به سوی عتبات یاد نمود. لکن دیری نپایید که افرادی مانند آخوند ملامحمد ابراهیم کلباسی، سید محمدباقر شفتی، میر سیدحسن مدرس و غیره تحرکی تازه در این راستا آغاز کرده و حوزه فقهی اصفهان نیز شکل بهتر و مسنجمتری به خود گرفت. قصد ما در اینجا صرفاً معرفی مختصر حوزه غنی علمی اصفهان و پارهای از تأثیرات آن تا زمان مرحوم آیت اللّه ارباب است و سعی بر این است که در این مقاله ذکری از شخصیتهایی که در ساختن عظمت علمی و معنوی ایشان نقشی اساسی داشتهاند شده باشد لذا بهتر است با موقعیت آن حوزه عظیم و پربار به هنگام ورود آقای ارباب آشنایی یابیم. آن زمان حتی حوزه قم و یا سایر بلاد زیر نظر اصفهان بوده است. آیت اللّه فیاض رحمة اللّه در جواب این سؤال که زمانی حوزه اصفهان مرکز حکمت بود. اما اکنون از رونق افتاده فرموده است: «بله، خیلی فرق کرده است. آن زمان قم و دیگر جاها تابع اصفهان بود و حالا اصفهان تابع قم شده است. پیش از آمدن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم [حائری یزدی]، قم مرکزیتی نداشت.»[10] البته رونق و مرکزیت اصفهان بسیار طولانی بوده و دهها سال ادامه داشته است. مرحوم آیت اللّه سید اسماعیل هاشمی در این مورد گفتهاند: «حوزه اصفهان، یکی از حوزههای پر رونق، بلکه در برخی مقاطع تنها حوزه علمی با رونق شیعه بوده است.»[11] حضور استادان عالم و فاضل از جمله عوامل ترقی آن به شمار میآمده است به طوری که: «وجود اساتید گرانمایه و نادر، چنان جذابیتی به آن داده بود که شما کمتر کسی از بزرگان سلف را در مییابید که چند سالی در این حوزه تحصیل نکرده باشد. مرحوم ملا هادی سبزواری، آیت اللّه بروجردی و بزرگانی دیگر سالیانی چند از حوزه اصفهان بهرهمند بودهاند.»[12] مدارس متعدد در گوشه و کنار شهر نیز با آن حال و هوا، معنویت و معماری روح بخش اسلامی در این رشد و شکوفایی بیتأثیر نبوده است. خاصه اینکه دانشورانی فرهیخته در مسند تدریس قرار داشتند. «در مدرسه نیم آورد آیت اللّه آقا سید محمدباقر درچهای، مرحوم آقا میرزا احمد مدرس، مرحوم آقا شیخ محمدباقر قزوینی، در مدرسه صدر مرحوم آخوند کاشانی و جهانگیرخان و شیخ محمد حکیم و در مدرسه جده بزرگ، مرحوم آقا سیدعلی نجف آبادی و …آنان پشتوانههای علمی محکمی برای حوزه اصفهان بودند و وجود این بزرگان و یا شاگردان آنان به محافل درس و بحث اصفهان رونق خاصی بخشیده بود.»[13] البته در این مدارس و محافل پر فیض علمی، دانشها و مباحث متعددی مطرح بود. «حوزههای طلبگی قدیم تنها به فقه و اصول خلاصه نمیشد، بلکه در کنار این دو، علومی دیگر از قبیل تفسیر، اخلاق، طب، ریاضیات، نجوم و فلسفه در آن رایج بود و تدریس میشد. حوزه اصفهان اساتید فرید و همه فن حریفی داشت که به خوبی از تدریس این علوم در کنار فقه و اصول بر میآمدند، اساتیدی که هم مجتهد بودند و هم در این علوم صاحب نظر. از آنها [افرادی] مانند مرحوم آخوند کاشی، جهانگیرخان قشقایی، …[را میتوان نام برد] که [همه جزء] نوادر و سرآمد اقران خود بودند.»[14] از جمله علتهای درخشش حوزه اصفهان، به جز وجود اساتید پرمایه و حوزههای درسی خوب، به گفته آیت اللّه شیخ عباسعلی ادیب رحمة اللّه، وجود مدیریت خوب آن، پیش از روی کار آمدن رضا خان بوده که ریاست آن را مرحوم حاج آقا نوراللّه و آقایان مسجد شاهی عهدهدار بودند و این باعث گردیده بود که «طلبههای زیادی از اطراف برای ادامه تحصیل به اصفهان میآمدند و حوزه، جمعیتی داشت که خوب هم درس میخواندند.»[15] در کنار این عوامل، آنچه که در این رشد و شکوفایی بسیار مؤثر بوده است، اخلاص، صفا و یگانگی و عامل بودن اکثر عالمان، مدرّسان و مربیان حوزه این شهر بود، به خصوص دقت در آداب و شرایع و متخلّق بودن به اخلاق حسنه و نیز زندگانی ساده، بی پیرایه و زهد و در یک کلمه به تعبیر حضرت امام خمینی رحمة اللّه در «زی طلبگی» بودن. این موضوع باعث نورانیت و ارتقای علمی و معنوی حوزه آن زمان اصفهان بوده است. امثال مرحوم آیت اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی و آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب دستپروردگان آن شکوه معنوی بودند. رضاخان برای اجرای منویات پلید بیگانگان و نشر فرهنگ اجنبی و قطع نفوذ فرهنگ اسلامی تمام تلاش خود را با اتکا به دولت انگلیس انجام میداد و حوزه علمی اصفهان را با آن همه قدمت و عظمت نیز از حرکت انداخت، در حالی که «حوزه اصفهان تا قبل از رضاخان، بسیار گرم و پر رونق بود، ولی پس از [ آن]، متأسفانه، از آن جوشش و تحرکی که داشت افتاد و برخی از مدارس، از بیکسی به صورت متروکه در آمدند. در عین حال افراد فاضل و ملا در [این حوزه زیاد بودند.»[16]
اساتید
تربیت و نوع استاد و مربی نیز از مهمترین عوامل رشد و ترقی شخصیتهای مبرّز و سازنده در تاریخ بوده و هست. معمولاً عالمان فرهیخته و وارسته اسلامی، خاصه در تشیع، تحت تأثیر رفتار و سلوک اساتید و مدرسین خود بودهاند و همین موضوع در شکوفایی افرادی مانند مرحوم ارباب بسیار مؤثر بوده است. بهتر این است به معرفی تعدادی از استادان ایشان بپردازیم تا وضعیت حوزه علمی اصفهان را در آن زمان بیشتر درک کنیم. 1 – میرزا بدیع درب امامی: از جمله آنان یکی مرحوم میرزا بدیع درب امامی (متوفی 1318ق) است. به طوری که نوشتهاند: مرحوم میرزا بدیع «واقعاً بدیع الزمان بود، در کمال و به وضع پاکیزگی و استغناء [میزیست] و در دو مسجد طرفین بازارچه وزیر قرب درب امام امامت مینمود، خواص و مقدسین حتی از محلات بعیده حاضر، همه صبح و شبهای تعطیل به منبر [ رفته و به بیان] مسایل و مواعظ خیلی سهل و روان و پر فایده [میپرداخته است].»[17] ایشان علاوه بر کمالات مذکور، در حسن خط و شعر و ادب نیز شهرت داشته است[18]. میرزا بدیع درب امامی مدرّس مدرسه نیم آورد بود و مخصوصاً در قوانین و شرح لمعه استاد و شرح کبیر، فرائد و متاجر نیز تدریس مینمود و اغلب فضلا و علمای اصفهان در آن زمان از شاگردان وی به حساب میآمدهاند. کتب متعددی بر جای گذارده که از جمله آن حواشیای است که بر ریاض المسائل و قوانین نوشته. همانطور که آمد وی شاعر نیز بوده و دیوان شعری هم داشته است. وفات وی به سن شصت و هفت سالگی و محل دفن وی تخت فولاد، تکیه میرمحمد شهشهانی میباشد. 2 – آقا سید محمدباقر درچهای: از دیگر اساتید مرحوم ارباب، استوانه سترگ دانش و تقوا، اسوه فرزانگی و فرهیختگی، یعنی مرحوم آیت اللّه العظمی آقا سیدمحمد باقر درچهای (درگذشت 1342ق) است. وی از مبرّزترین چهرههای فقهی یکصد سال گذشته و از مراجع معظم تقلید بود که شاگردان بسیاری را پرورش داده است. از جمله این تلامیذ استاد جلالالدین همایی است که علاوه بر استفاده از محضر آقا سید محمدباقر از حضور آقای ارباب نیز مدت بسیاری بهره برده است. ایشان در توصیف آیت اللّه درچهای آورده است: «آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتی بود عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم و ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین بود. در سادگی و صفای روح و بیاعتنایی به امور دنیوی گویی فرشتهای بود که از عرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امامهای کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با اینکه میدانستم که بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب میپرسیدم میفرمود: «من فعلاً بحمد اللّه مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید، «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکسِبُ غَدًا»[19]. بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم، ممکن است حقوق فقرا تضییع شود.» گاهی دیدم چهارصد، پانصد تومان که به پول امروزی چهارصد، پانصد هزار تومان بود برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد. اگر احیاناً لقمهای شبههناک خورده بود، برفور انگشت در گلو میکرد و همه را بر میآورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأی العین، دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکی از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهای گسترده بود از غذاهای متنوع با انواع تکلّف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آنکه دستها و دهانها شسته شد، میزبان قبالهای را مشتمل بر مسئلهای که به فتوای سید حرام بود برای امضاء حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمهای برای امضای این سند بوده و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: «من به تو چه بدی کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردی؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذا آلوده نکنم؟». پس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد، همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتی کشید[20]. این ورع و مراقبت تنها به این گونه موارد خلاصه نمیشد. چه بسیار مطالب دیگر نیز از قول دیگر شاگردان و یا کسانی نقل گشته که وی را درک کرده و یا مصاحبت آن بزرگمرد را داشتهاند. جذبه وی به گونهای بود که «طلاب هراس داشتند که پیش ایشان سخن لغوی بگویند. در مدرسه نیم آورد فقه و اصول میگفت و کسانی مانند آیت اللّه بروجردی به درس ایشان شرکت میکردند. روز شنبه به شهر میآمد و عصر چهارشنبه به درچه بر میگشت، که آنجا نماز میخواند و منزل داشت. بیشتر همّش در فقه و اصول بود. حوزه درسش گرم بود. صبحها در مسجد نو درس فقه و اصول میگفت و عصر هم برای افرادی که نبودند یا درست نفهمیده بودند، همان درس را تکرار میکرد.»[21] به نقل از آیت اللّه سید عبدالحسین طیب رحمة اللّه در باب جدّیت و نظم مرحوم درچهای نقل شده است: «من یازده سال، درس خارج آقا سید محمدباقر درچهای، شرکت کردم. در تمامی این مدت، فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد. در تعطیلی آن روز هم چارهای نبود، زیرا یک روز، درس اول را گفته بود که خبر آوردند، برادر شما آقا سید محمدحسین درچهای فوت کرده است. آقا فرمود: خدا رحمتش کند، خواست درس دوم را شروع کند که گفتند: آقا! ایشان وصیت کرده است شما بر جنازهاش نماز بگزارید. از این رو، ناچار شدند و درس را تعطیل کردند. این پشتکاری و تلاش و بهرهگیری از لحظهها و ساعات زندگی، بسیار مایه عبرت است.»[22] 3 – سید ابوالقاسم دهکردی: مرحوم آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی (1272 – 1353ق) از دیگر مربیان علمی و عملی آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب بوده است. [ایشان] در نوجوانی به حوزه علوم آل محمد صلی اللّه علیه وآله روی آورد. در مدرسه صدر اصفهان، با علاقه بسیار و اخلاصی مقدّس، علوم عربی را فرا گرفت. پس از پایان سطح، به همراه فراگیری فقه و اصول، به حکمت و عرفان روی آورد. بیشتر آموزههای حکمی را از حکیم متأله، حاجی ملا اسماعیل درب کوشکی فرا گرفت. چهار سال در نزد آن استاد بزرگ به فراگیری اسفار ملاصدرا پرداخت. آنگاه برای تحصیلات عالیه، فقه و اصول و دیدن اساتید آن، به عتبات عراق هجرت کرد و در حلقه شاگردان میرزای بزرگ محمدحسن شیرازی در آمد. سالها از علوم اخلاق و رفتار وی بهره گرفت تا به مقام اجتهاد نایل آمد. در فقه از شاگردان ویژه عالم ربانی، فقیه صمدانی، شیخ زینالعابدین مازندرانی بود. سالها از محضر آن بزرگ بهرهمند شد. از محضر پر فیض محقق و فقیه ژرفنگر، میرزا حبیباللّه رشتی نیز بهرهها برد. ایشان خود میگوید: اکثر استیناس حقیر در اقتباس معارف و اسرار توحید با عالم ربانی حاج ملا فتحعلی سلطانآبادی و زین المجاهدین و سراج طریق السالکین حاج میرزا حسین نوری بود که شیخ او هم در معارف و توحید حاج ملا فتحعلی انار اللّه برهانه بود در ازمنه متمادیه و الحق از آن بزرگوار مستفیض شدم. او با تهذیب نفس، کشیک دل و پارسایی در عمل به ملکوت انس گرفته بود و مدارج بلندی را طی کرد و با ارتزاق از عالم ملکوت به انظار و افکار بلندی در حکمت و سلوک رسیده بود. [آیت اللّه دهکردی] انظار و افکار عرفانی و تجربههای سلوکی خویش را در کتابی به نام منبر الوسیله گرد آورد و در این کتاب دستاوردهای عرفانی خود را با عنوان مرقاة و پلکان با ترتیب خاصی نظم و نسق داده است تا راهیان کوی کمال با بهرهبری از آن به مقامات رسند خود ایشان این کتاب را چنین معرفی کرده است: «ان هذه وسیلتی الی ربی فی دینی و دنیای و آخرتی اتبعتیها لنفسی و لمن اقتفی اثری. . .»؛ این کتاب مرکب عروج من به سوی پروردگار است. سعادت دنیا، بهروزی آخرت و سلامت دین را در عمل بدان میدانم. این را برای خودم و هر آنکه از من پیروی میکند نوشتهام. آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی مقامهای بلندی را طی کرد و مورد عنایت خاصه الهی قرار گرفت و با معارف باطنی ولایت آشنا شد. در همان کتاب مینویسد: «پس از آنکه با تمام وجودم به خدای روی آوردم در بارگاه الهی انس گرفتم و نفس خودبینم را خدایبین کردم. عقلم در آسمان قدسی به پرواز در آمد. حقیقت یقینی را چشیدم. راههای پر بیم و هراس برایم هموار شد. از فضای کوچک تنگبنیان رستم و گشادگی سینه و وسعت دل پیدا کردم. خداوند عنایت فرمود و حقایق و معارف بلندی را در جانم افکند. این معارف ابعاد وجودی و استعدادهای معطل و راکدم را احیا کرد و گذشته عمر را نقد نمود. البته این برکات از کتابخوانی و پر مطالعهای بر نیاید که مرهون «انقطاع الی اللّه، تضرّع به درگاه او و تدبیر در آیاتش است». آن بزرگمرد بر این باور است که نفس ناپاک اگر دانش توحید نیز فرا گیرد بر حجابهایش افزوده میگردد. طالبان علم پیش و پس از تحصیل علوم باید به تزکیه و تهذیب نفس پردازند. معارف و علوم ربوبی در زمین پاک ثمر دهد و چراغ راه گردد. «تنها راه رسیدن به این مقام پیراستن نفس از فرومایگیها و کندن آن از دلبستگی به امور فانی و زودگذر و باز داشتن آن از هوسها و بر فوق دنیا قدم نهادن و در برابر زرق و برق و جذبههای آن زهد ورزیدن و به مقامات اخروی و کارهای جاودانه و شایسته دل بستن است.» عارف دهکردی تنها راه رسیدن به مقام محمود و درجات معنوی را در تقوا، انس و عمل مستمر به سنّت رسول اللّه و پیروی از راه و رسم و سیره هدایتگران خلق: امامان معصوم علیهم السلام میداند. [23] مسلماً تأثیر چنین شخصیتی ملکوتی بر حاج آقا رحیم باب و امثال ایشان بسیار نافذ و توصیفناپذیر است. مدفن این عارف ربانی در زینبیه اصفهان است. 4 – آخوند کاشی: آخوند ملا محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی (درگذشت 1333ق) از جمله کسانی است که مرحوم ارباب بسیار تحت تأثیر او بوده است. وی در زهد و ریاضت و عرفان و قناعت شهره بود و هنوز حکایتهایی از عظمت روحی و اخلاص معنوی وی بر سر زبانهاست. یکی از شاگردان او مرحوم آقا نجفی قوچانی است که در مدت اقامتش در اصفهان از تأثیرات علمی و عملی آخوند بیبهره نبوده است. همو مینویسد: «همیشه پیش از درس به قدر یک ربع ساعت موعظه و نصیحت مینمود که خیلی مؤثر واقع میشد به طوری که مصمم میشدیم بالکلیه از دنیا و ما فیها صرف نظر نموده، متوجه آخرت گردیم.»[24] و خود نیز مصداق واقعی وارستگی بود چنانکه شبها ذکر «یا سبّوح و یا قدّوس» او از حنجرهاش بلند بوده است. یکی از علما میگفت: «در نیمههای شب که یا سبّوح و یا قدّوس آخوند بلند میشد احساس میکردم که درختها با او همنوا هستند.»[25] در بسیاری از مراتب علمی نیز سرآمد بود. «علاوه بر فلسفه، در فقه، اصول، ادبیات و ریاضیات نیز مدرّس و استاد و در جمیع این فنون دارای مرتبه اجتهاد بود. آخوند کاشی متجاوز از پنجاه سال با عشق و علاقه هر چه تمامتر به تدریس و تعلیم فنون عقلی و نقلی و تربیت طالبان مستعد اشتغال داشت. جماعت کثیری از فضلا و علما، خواه در فنون ادبی و خواه در اصول یا ریاضی و فلسفه و کلام، از برکت انفاس قدسیه او فیضیاب و از سرچشمه افاضاتش سیراب شدند.»[26] بسیاری از کسانی که بعداً به مقامات عالی علمی و معنوی دست یافتند از جمله شاگردان آخوند بودهاند که از جمله آنان آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین طباطبایی و بروجردی بوده است. مرحوم بروجردی به خصوص در فلسفه از شاگردان ایشان بوده است و در مورد استاد خود فرموده است: «آخوند هم در معقول مجتهد بود و هم در منقول.»[27] 5 – میرزا جهانگیرخان قشقایی: یکی دیگر از اساتیدی که مرحوم ارباب از خرمن پر فیض دانششان خوشه چیده است، حکیم متألّه میرزا جهانگیرخان قشقایی بوده است. برخی از کسانی که با حاج آقا رحیم ارباب معاشر و مأنوس بودهاند اعتقاد داشته و دارند که ایشان در بسیاری جهات به شیوه و روش «خان» تأسی نموده بود. از جمله مسئله معمم نشدن وی را به تبعیت از خان دانستهاند[28]. از مهمترین اقدامات قشقایی نشر و توسعه فلسفه اسلامی در حوزه علمیه اصفهان است. استاد جلالالدین همایی در این رابطه نوشته است: «جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوا و نزاهت اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه، که همه در وجود او مجتمع بود، تحصیل فلسفه را که ما بین علما و طلاب قدیم سخت موهون و با کفر و الحاد مقرون بود، از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بیدینی نبود، بلکه مایه افتخار و مباهات میشد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب بر آمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم میگفت که درس اولش شرح لمعه فقه و بعد از آن شرح منظومه حکمت و سپس درس اخلاق بود و بدین ترتیب فلسفه را در حشو جوزقند و لوزینه فقه و اخلاق به خورد طلاب میداد.»[29] با توجه به جوی که قبلاً در باب حکمت و فلسفه وجود داشت این تحولی بزرگ محسوب میشد، به طوری که سید حسن مشکان طبسی نیز که از تلامیذ خان بوده آورده است: «آن وحشتی که در زمان حاجی کلباسی از علوم عقلیه داشتهاند به مساعی امثال ملّا علی نوری و جهانگیرخان قشقایی فیالجمله به انس تبدیل شده بود …این فکر کم کم توسعه یافت و طرفداران این علوم زیاد شدند و گوشها قدری به سنخ استدلال فلاسفه و ریاضیون آشنا شد تا آنجا که پس از سه سال جهانگیرخان از حجره مدرسه صدر بیرون آمد و در شبستان مدرسه جارچی برای عدهای که قریب یکصد و سی نفر میشدند شرح منظومه درس میگفت و کسی اعتراض نکرد.»[30] اهتمام او به نشر و توسعه فلسفه از حیث دیگری نیز تحسین برانگیز است، زیرا طلوع میرزا جهانگیرخان قشقایی در همان زمانی بود که بسیاری از دانشوران فلسفی اصفهان، از جمله میرزا ابوالحسن جلوه و پس از او آقا محمدرضا حکیم قمشهای، متخلّص به صهبا، راهی تهران شده و حوزه درس و بحث خود را از این شهر به مدرسه دارالشفای تهران منتقل ساخته بودند و در حقیقت آن شور و حال و رونق خاص فلسفی که اصفهان در گذشته داشت تا حدود زیادی به افول گراییده بود[31]. البته حکیم قشقایی در سایر علوم نیز دستی داشت. مرحوم خان نیز مانند آخوند جامع فنون عقلی و نظری بود و در هر دو رشته تدریس میفرمود. با این تفاوت که آخوند در ادبیات، ریاضیات، هیئت و نجوم بر خان برتری داشت. در عوض، خان به استادی و مهارت در موسیقی، فن طب و طبیعیات از آخوند ممتاز بود. یکی از دلایل اینکه هر دو استاد، به حقیقت، اهل دین و دانش بودند، نه از قماش جاهلان عالمنما که مصطلحات علمی را وسیله تفاخر و تکاثر جاه و مال قرار داده باشند، این است که به هیچوقت با یکدیگر رقابت و همچشمی و منازعات نداشتند، بلکه با یکدیگر با کمال رعایت احترام، مودّت، صفا و یگانگی رفتار میکردند و در ترویج و بزرگداشت یکدیگر اهتمام میورزیدند.»[32] اخلاق، رفتار و حسن سلوک مرحوم جهانگیرخان نیز به گونهای بود که به قول شاگردان و اصحاب فهمیده و برگزیدهاش، مصداق انسان کامل بود[33]. سعه صدر و وسعت نظر او به حدی بود که وی به عنوان شخصی مورد وثوق خاص و عام بود و تا آنجا که شرع و دیانت روا میداشت عفو میفرمود و سعی بر آن داشت در درجه اول با تبلیغ و موعظه ارشاد و هدایت فرماید و تا جایی که ممکن بود با نصیحت کارسازی میفرمودند. در این مورد آوردهاند: «اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه به مدرسه آورده برای اجرای حد، آن مرحوم میفرمود حبسش کنید تا به هوش آید. بعد خود نیمه شب رفته، او را رها و از مدرسه بیرونش برده و با اندرز حکیمانه به راه راستش [ می] آورد.»[34] رابطه متقابل استاد جهانگیرخان قشقایی با شاگردش آیت اللّه ارباب بسیار جالب و اخلاقی بوده که در این مورد نیز مطالبی را نقل کردهاند. موضوع اخلاق و معنویت در آن روزگار حوزه اصفهان طوری بود که مرحوم آقای ارباب در توصیف دو تن از اساتید آن حوزه، یعنی حاج میرزا هدی و حاج میرزا جمال کلباسی (پسران مرحوم میرزا ابوالمعالی) فرموده بود: «این دو برادر به ملک اشبهند تا به انسان.»[35] 6 – حاج آقا منیر بروجردی: حاج آقا منیر احمدآبادی (بروجردی) (1269 – 1342ق) نیز از استادان فقهی به نام آن زمان اصفهان و یکی دیگر از اساتید آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب بوده است. او از بزرگان فقهای مجتهدین و محققین عصر خود محسوب میشده است. حاج آقا منیر پس از طی علوم مقدماتی در زادگاهش بروجرد، به اصفهان آمد و به درس حاج شیخ محمدباقر مسجد شاهی حاضر شده و مدتی نیز در سامرا درس میرزا محمدحسن شیرازی (میرزا بزرگ) را درک نموده و سپس به شهر اصفهان مراجعت و با کمال عزّت و نفوذ بین خواص و عوام میزیسته و در مسجد ایلچی اقامه جماعت و در منزل تدریس مینموده [است]. ایشان در علم رجال و درایه خصوصاً احاطه کامل داشته و کتب متعددی نیز تألیف نموده که بیشتر آنها در فقه و ادبیات عرب است. مدفن وی تخت فولاد و تکیه ملک است. [36] 7 – آقا سید محمود کلیشادی: بیمناسبت نیست در اینجا از آقا سید محمود کلیشادی (متوفی 1324ق) معروف به سید معنیگوی که مرحوم ارباب قسمت عمده ادبیات (مغنی و مطوّل را) نزد وی خوانده است یاد شود. آقا سید محمود از مدرّسین به نام و معروف ادبیات آن زمان در اصفهان و محل تدریس وی مدرسه شاهزادهها (معروف به شازدهها) بود که اکنون اثری از این نهاد آموزشی که محل رشد و نمو و تدریس بسیاری از عالمان و حکما چون محمدجواد آدینهای بوده است وجود ندارد. آقا محمود کلیشادی، علیرغم تبحّر خاصی که در بیان و تدریس کتب نحوی داشته است، تألیفاتی نیز بر جای گذاشته که بیشتر آنها در ادبیات عرب، خاصه نحو، بوده است[37].
افول حوزه علمیه اصفهان
مطالبی که درباره اساتید علامه بزرگوار آیت اللّه ارباب و حوزه آن روزگار اصفهان آمد مؤید چهره درخشان و پایگاه بلندمرتبه و رفیع حوزه علمیه اصفهان بود که متأسفانه بر اثر برخی عوامل که به پارهای از آنها اشاره شد افول کرد و با توجه به آن مسایل، مدارس علمیه، از طالبان علم خالی شد و ذخایر عظیم این حوزه به خاطر سیاست ضد فرهنگی و ضد دینی عوامل سرسپرده استعمار در ورطه نابودی قرار گرفت. حوزه اصفهان که در روزگار گذشته عظیمترین حوزه تشیع بود و چندین هزار طالب علم در آن به تحصیل اشتغال داشتند و دارای کتابخانههای غنی همچون: کتابخانه مجلسی اول و دوم و …. بود به سبب سیاستهای غلط در هم فرو ریخته بود. برخی از کتابهای این کتابخانه در دوشنبه بازار به فروش میرسید. [38] با توجه به این مطالب، میتوان تا حدودی موقعیت حوزه اصفهان و نقش استادان آیت اللّه ارباب را درک نمود.
عدم مهاجرت به نجف
با عنایت به وضعیت ویژهای که آن روزها حوزه علمیه اصفهان در بین حوزههای شیعه داشت و مرکزیت آن در ایران، بسیاری از اهل علم در ایران در این حوزه دوران مقدماتی و یا سطح را طی نموده و سپس راهی حوزه نجف میشدند[39]. یکی از ارادتمندان مرحوم ارباب در این مورد مینویسد: کسی نمیداند علت یا مصلحت اکتفا نمودن آیت اللّه ارباب به حوزه علمیه اصفهان و خودداری آن وجود ذی شأن از شرکت در جلسات تدریسی حوزههای بلاد دیگر چه بوده است. شاید وارستگی و والهمنشی، عرفان، سادهزیستی و توجه بسیار بعضی از مدرسین و دانشوران دوران جوانی و شباب آن اسوه سترگ علم و تقوا از قبیل جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشانی و نیز توجه بیشتر آنان به علوم عقلی و همچنین استادی که از او میخواست دوشادوش فرا گرفتن علوم به تهذیب اخلاق و تزکیه نفس نیز بپردازد و مراحل مراقبت و سیر و سلوک را بپیماید و به مراتب کشف و عرفان عملی و عشق حقیقی برسد مناسبتر بود و یا شاید فراغت بیشتر در اصفهان و دور بودن این شهر [البته بالنسبه] از رویدادها و حوادث زمانی که دامنگیر شهرهای ایران و عراق (قسمتی از امپراطوری عثمانی در آن زمان) شده بود موجب ماندن وی در اصفهان شد و یا اینکه فقدان حس امتیازطلبی، پیشگیری و برتریجویی و شهرتیابی که در سطور قاموس این موحّد حقبین، دارای هیچ معانی و در متون کتاب افکارش محل هیچ اعرابی را نداشتند باعث قناعت او به حوزههای درسی اصفهان و مانع تحریک و تمایلش به نقل بلاد گردیده بود[40]. منزل آیت اللّه ارباب مقابل باغ حاجی سابق، باغ تختی فعلی، در کوچه ارباب واقع شده بود که با دو پیچ و خم از حمام آقا جان بک میگذشت و به بازارچه و تکیه و مسجد متروک و نیمه ویران گرک یراقها میرسید و از آنجا به خط مستقیم به مسجد جوجی (جورجیر) و مسجد حکیم و سپس بازار قلندرها میرسید. مسجد گرک یراقها همان است که پس از تعمیر، سالها محل برگزاری نمازهای یومیه حاج آقا رحیم و بر روی یک حصیر کهنه زیر درخت کهنسالی بود و مدتی نیز در آنجا تدریس میکردند[41].
ویژگیهای اخلاقی
درباره شخصیت آیت اللّه ارباب و ویژگیهای اخلاقی ایشان مطالب زیادی نقل شده است. یکی از بستگان ایشان درباره خصایص و رفتار وی آورده است: همیشه با طمأنینه راه میرفت و چشم به سوی زمین داشت. ابتدا از طریق صدا دیگران را میشناخت و بعد آنان را میدید. به اندک غذایی قانع بود و غذای اصلی او را لبنیات تشکیل میداد. اگر میهمانی بود و بر سر سفره انواع غذاها موجود بود، او جز یک غذا، آن هم سادهترین آنها را نمیخورد. تنها عادت او خوردن چند استکان چای و کشیدن قلیانی بود. هرگز با هیچ کسی از بچه تا بزرگ با لحن تند و خشن سخن نمیگفت. هر کس را با لفظ آقا یا خانم صدا میزد و حتی در مقابل بدترین اعمالی که از بچهها سر میزد، درشتی نمیکرد و با مهربانی و غیرمستقیم آنها را شرمنده میکرد که عملاً دیگر چنان خلافی از آنان سر نمیزد. هر کس به ملاقات او میرفت تا آنجا که توان داشت در تکریم و تعظیم او میکوشید و در مقابل او به پا میخاست. کمتر کسی را دیده شده که به هنگام سخن گفتن از اساتید خود و بزرگان گذشته و حال تا آن حد احترامآمیز سخن گوید. وقتی از خان و آخوند حرفی به میان میآمد درست مثل آن بود که هنوز در برابر آنان ایستاده است، آنها را عاشقانه میستود. یک بار مرد ناپختهای به ایشان گفت: حاج آقا! شنیدهام که مرحوم آخوند گاهی عصبانی میشدند، الفاظ تند و درشت بر زبان میآوردند. در پاسخ گفتند: از این بابت چیزی نمیدانم، ولی شما آیا از بزرگی مقام و علم آخوند چیزی نشنیدهاید؟ گفت: چرا. گفتند: پس از آنها حرف بزنید. نماز ایشان، بدون استثناء، در اول وقت بود. تنها در یک مورد نماز را به عقب میانداختند، آن هم به هنگامی که مهمانانی از سنخ خود داشتند یا در جایی مهمان بودند که معمّمین دیگری نیز آنجا بودند. بیشک به خاطر آنکه مبادا آنها را در شرایطی قرار دهد که موظف به اقامه نماز جماعت با ایشان باشند، از این کار کراهت داشتند. مشرب اخلاقی آن بزرگوار آن چنان بسیط و عام بود که نمیخواست کمترین بار خاطری بر همگنان باشد[42]. مسلمانی بود با شناختی کامل که ذرّه ذرّه وجودش با آن عجین شده بود. به هنگام نماز و دعا، در صدای لرزانش آن چنان استحکام و ایمانی بود که هر شنوندهای را به لرزه میانداخت. در بیانش چنان متانت و منطقی بود که هر مدعی را آرام میکرد. اشعار زیادی از شعرای فارسی زبان، به خصوص حافظ و مولانا و شعرای عرب، به خصوص آنها که در مدح اهل بیت سروده بودند، حفظ بود که بجا از آنها استفاده میکرد. این اشعار را بیشتر از دوره نوجوانی و جوانی در محضر پدر و عمّ خود شنیده و حفظ کرده بود. خیلی از خطبههای نهجالبلاغه را از حفظ داشت و به علی بن ابیطالب علیه السلام علاقهای وافر داشت؛ چه، اشعارش مشحون از مدح مولای متقیان علی بن ابیطالب علیه السلام و نهجالبلاغه بود. کمتر جلسهای دوستانه بود که مدتی سخن از نهجالبلاغه نرود. این بحث، به خصوص زمانی که مرحوم آیت اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی (رحمة اللّه علیه) زنده بودند، در منزل آیت اللّه ارباب استمرار داشت و آن دو بزرگوار شاخص و شمع مجلس بودند[43]. حاج آقا رحیم مردی بود که در مورد هیچکس هرگز فکر بد به خاطر خطور نمیداد. او اعتقاد داشت همه خوبند و همه وظایف دینی و انسانی خود را انجام میدهند. هرگز در میان سخن دیگری نمیدوید. تا گوینده حرف نمیزد، او سراپا گوش بود. وقتی نوبت پاسخ ایشان بود، ابتدا اندکی مکث میکرد، آنگاه سخن آغاز میکرد. مظهر «اول اندیشه وانگهی گفتار» بود[44]. از هیچکس به هیچ عنوان چیزی نمیپذیرفت. اگر مجبور میشد، از طرف میخواست که وجوه را نزد خود نگاه دارد و ایشان به افراد نیازمند و مستحق حواله میدادند. یکی از ارادتمندان ایشان در این باره گفته است: آقای ارباب معمولاً سهم امام نمیگرفتند. کسانی آمدند میخواستند سهم امام بدهند به ایشان، میفرمودند: برو ببین در بین اقوام یا دوستان و یا همسایگان فقیری هست بده به آنها[45]. همچنین شخصی آمد خدمت آیت اللّه ارباب و گفت: من میخواهم قدری سهم امام برای نجف بفرستم. ایشان فرمودند: جان من، مستضعفین این شهر را سیر کردهاید؟ احتیاج ندارند که میخواهید بفرستید نجف؟ اول اینها را سیرشان کنید، اگر زیاد آمد آن وقت بفرستید نجف[46]. اهتمام زیادی به امور مردم داشتند. سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد و خانههای زیادی خراب و یا در شرف خراب شدن بود. آقا همسایهای داشتند که آن قدر هم مذهبی نبود و چند بچه داشت. آقا به عیالشان فرموده بودند: بروید در خانه آنها. همسرشان آمده و دیده بود که زن و بچه همسایه گریه میکنند و اتاق آنها مشرف به خراب شدن بود. همسرشان موضوع را برای آقا نقل کرده بود. آیت اللّه ارباب فوراً آنها را به منزل خود برده بودند. نکتهای که جالب توجه است اینکه آقا یک اتاق و پس اتاق بیشتر نداشتند و فرموده بودند: شما در اتاق زندگی کنید، من و همسرم در پس اتاق. پس از قطع بارندگی من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه و بعد از آن بروید. پس از تحقیق دیده بودند که منزل او قابل سکونت است. پس فرموده بودند: حالا مختارید، میخواهید بمانید یا بروید، اختیار با شماست. [47] موقعی در محضر آیت اللّه ارباب از دوران مجاعه و قحطی اصفهان سخن به میان آمده بود و این مطلب که عدهای از مردم شهر به خاطر نبودن امکانات غذا جان سپرده و نعش آنان در کنار معابر انباشته میشد. ایشان نیز مطالبی داشتند، از جمله اینکه فرموده بودند: پدرم افرادی را به منزل میآورد و به آنها کمک میکرد و یا طعام میداد، یعنی سعی بر حفظ جان آنان داشت، ولی از خود سخن نگفتند، جز یک مطلب که گفتند: الآن من فکر میکنم اگر در آن زمان بقچه حمامم را فروخته بودم، چه بسا جان یکی دو نفر را نجات میدادم. احساس ما این بود که حاج آقا رحیم آنچه داشتند در آن زمان داده و ناراحتی ایشان از این بود که چرا آن بقچه حمام را نیز ندادهاند. [48] مرحوم آیت اللّه ارباب حتی در ایام سالخوردگی هم نمیگذاشتند کسی کارهای مربوط به ایشان را انجام دهد یکی از شاگردان حاج آقا رحیم در این رابطه میگفت: جلسه اول که در درس ایشان حاضر میشدم موقع بیرون رفتن از مجلس کفشهای ایشان را برداشتم و جلو ایشان گذاشتم. آقا متوجه شدند، کفشها را از زمین برداشتند و فرمودند: ای آقا! این چه کاری بود کردید؟ هر کس کار خودش را باید انجام دهد. باز روزی به منزلشان رفتم. چون آن زمان دلو و طناب بود و بدین وسیله آب را از چاه میکشیدند، دیدم ایشان مشغول شستن حوض هستند و میخواهند از چاه آب کشیده و حوض را آب کنند. رفتم جلو و عرض کردم: آقا! کمکتان کنم؟ فرمودند: خیر، من میخواهم از این حوض وضو بگیرم، شما چرا زحمت آن را بکشید، دلیلی ندارد. آنچه ممکن بود کارهایشان را خود انجام میداد. چای را خودشان میریختند و از مهمان پذیرایی میکردند. اواخر عمر که تقریباً بستری بودند چون چشمهایشان را در اثر عمل یا عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند وقتی به دیدن ایشان میرفتم میفرمودند: ای کاش من شما را میدیدم و خودم خدمت میکردم. البته این جمله انحصاری نبود، بلکه با همه اینچنین بودند. [49] از خصوصیات اخلاقی حضرت آیت اللّه ارباب میتوان به احترام و تواضعشان نسبت به واردین به منزل ایشان یاد نمود و در قدرتشان اگر چیزی بود مضایقه نمیکردند، چه نسبت به روحانیون و یا غیر آنها. حتی زمانی که بچههای خردسال همراه با بزرگترهایشان وارد مسجد میشدند، آقا تعهدی داشتند که یک چیزی به بچهها بدهند و یا کاری برای آنها انجام دهند. حتی یک موقعی مثل اینکه مقداری گردو آماده کرده بودند جهت این مسئله[50]. در رابطه با انسانها آسانگیر بود که هر کس پس از مدتی کوتاه شیفته اخلاق و رفتار او میشد و صمیمانه به او عشق میورزید و سخنش را حجت میشمرد که به واقع حجت بود. جذبهای چنان نیرومند داشت که از طفل دبستان تا پیر سالخورده را مجذوب خود میکرد و سخنانش چنان دلنشین که کسی را یارای مقاومت و چون و چرا در برابرش نبود. چکیده هزار و چهارصد سال اندیشه ژرف اسلامی را بر دوش میکشید[51]. یکی از اندیشمندان در رابطه با درایت، تدبیر و جاذبه مرحوم ارباب حکایتی را نقل کرده است که نشانگر عظمت روحی و علمی آن بزرگوار است. وی آورده است: نمونهای از شیوههای تربیتی: سال یک هزار و سیصد و سی و دو شمسی بود. من و عدهای از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد که ما نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم که نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین ما کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها هم پس از تبادل نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند که اول خودشان با نصیحت کردن، از این کار ما را باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگری برگزینند و چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد، روزی ما را به نزد یکی از روحانیون آن زمان بردند و آن فرد روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز میخوانیم به طرز اهانتآمیزی، ما را کافر و نجس خواند. و این عمل او ما را در کارمان راسختر و مصرّتر ساخت. عاقبت یکی از پدران ما آنها را، یعنی والدین دیگر افراد را، به این فکر انداخت که ما را به محضر آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت و روزی آنها نزد حضرت ایشان میروند و موضوع را با ایشان در میان میگذارند و ایشان دستور میدهند که در وقت معینی ما را به خدمت ایشان راهنمایی کنند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر میشدیم به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانی و لبان خندان ایشان ما را مجذوب خود ساخت. ایشان را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که اکنون با شخصیتی استثنایی مواجه هستیم. ایشان در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمودند. سپس رو به والدین ما کردند و فرمودند: شما که نماز به فارسی نمیخوانید فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آنها رفتند، حضرت آیت اللّه ارباب رو به ما کردند و فرمودند: بهتر است شما یکی یکی خودتان را به من معرفی کنید و هر کدام بگویید که در چه سطح تحصیلاتی هستید و در چه رشتهای درس میخوانید. پس از آنکه امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس هر کدام از ما پرسشهای علمی طرح کردند و از درسهایی از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسایلی پرسیدند که پاسخ اغلب آنها از عهده درسهای نیمبندی که ما خوانده بودیم خارج بود، اما هر یک از ما که از عهده پاسخ پرسشهای ایشان بر نمیآمد با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه میشد که با لحن پدرانهای پاسخ درست آن پرسشها را خودشان میفرمودند. اکنون ما میفهمیم که ایشان با طرح این سؤالات قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که این علوم جدیدی را که شما میخوانید من بهترش را میدانم، ولی به آنها مغرور نشدهام. پس از اینکه همه ما را خلع سلاح کردند، به موضوع اصلی پرداختند و فرمودند: والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسی میخوانید، آنها نمیدانند که من کسانی را میشناسم که، نعوذ باللّه، اصلاً نماز نمیخوانند. شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همّت. من در جوانی مثل شما میخواستم نماز را به فارسی بخوانم اما مشکلاتی به وجود آمد که نتوانستم به این خواسته جامه عمل بپوشم، اکنون شما به خواسته دوران جوانی من لباس عمل پوشاندهاید، آفرین به همّت شما! اما من در آن روزگار به اولین مشکلی که برخوردم ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن مشکل را حل کردهاید. اکنون یک نفر از شما که از دیگران بیشتر مسلّط است به من جواب دهد که مثلاً بسم اللّه الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت محصّلین دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ به آیت اللّه ارباب شد. جناب ایشان با لبخند فرمودند که خوب شد که طرف مباحثه ما یک نفر است، زیرا من از عهده یازده جوان نیرومند بر نمیآیم. بعد رو به آن جوان کردند و فرمودند: خوب، بفرمایید که بسم اللّه را چگونه ترجمه کردهاید؟ آن جوان گفت: بسم اللّه الرحمٰن الرحیم را بر طبق عادت جاری ترجمه کردهایم: به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب با لبخندی فرمودند: گمان نکنم ترجمه درست بسم اللّه چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست، زیرا اسم علم (= خاص) است برای خدا و اسم علم را نمیتوان ترجمه کرد. مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمیتوان به او گفت «زیبا». درست است که ترجمه «حسن» «زیبا»ست، اما اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، حتماً خوشش نمیآید. کلمه اللّه اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق میکنند، همان گونه که یهود خدای متعال را «یهوه» و زرتشتیان «اهورا مزدا» میگویند. بنابراین نمیتوان «اللّه» را ترجمه کرد، بلکه باید همان لفظ جلاله را به کار برد. خوب، «رحمٰن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد که رحمٰن را بخشنده معنی کردهایم. حضرت ارباب فرمودند که این ترجمه بد نیست، ولی کامل هم نیست، زیرا رحمٰن یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را میرساند و این شمول در کلمه «بخشنده» نیست، یعنی در حقیقت، رحمٰن، یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم میکند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار میدهد، از جمله آنکه نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا میفرماید. در هر حال، ترجمه «بخشنده» برای « رحمٰن» در حد کمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد که رحیم را به «مهربان» ترجمه کردهایم. حضرت آیت اللّه ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحیم من بودم (چون نام مبارک ایشان رحیم بود) بدم نمیآید که اسم مرا به «مهربان» برگردانید، اما چون رحیم کلمهای قرآنی و نام پروردگار است که باید آن را غلط معنی نکنیم. باز هم اگر آن را به «بخشاینده» ترجمه کرده بودید راهی به دهی میبرد، زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو میکند و صفت «بخشایندگی» تا حدودی این معنی را میرساند. بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که آنچه در ترجمه «بسم اللّه» آوردهاید بد نیست، ولی کامل نیست و از جهتی نیز در آن اشتباهاتی هست، و من هم در دوران جوانی که چنین قصدی را داشتم به همین مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز به فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به بقیه آیات بپردازیم موضوع خیلی غامضتر از این خواهد شد، اما من عقیده دارم شما اگر باز هم به این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید، زیرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به طور کلی است. در اینجا ما همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده به حال عجز و التماس از حضرت ایشان عذرخواهی کردیم و قول دادیم که دیگر نمازمان را به فارسی نخوانیم و نمازهای گذشته را نیز اعاده کنیم، اما ایشان فرمودند که من نگفتم نماز به عربی بخوانید، هر طور دلتان میخواهد نماز بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ولی ما همه عاجزانه از پیشگاه ایشان طلب بخشایش کردیم و از کار خود اظهار پشیمانی نمودیم. حضرت آیت اللّه ارباب با تعارف میوه و شیرینی مجلس را به پایان بردند و ما همگی دست مبارک ایشان را بوسیدیم و در حالی که ایشان تا دم در ما را بدرقه میکردند از ایشان خداحافظی کردیم و در دل به عظمت شخصیت ایشان آفرین گفتیم و خوشحال بودیم که افتخاری چنین نصیب ما شد که با چنین شخصیتی ملاقات کنیم. نمازها را اعاده کردیم و دست از کار جاهلانه خود برداشتیم. بنده از آن به بعد گاهگاهی به حضور آن جناب میرسیدم و از خرمن علم و فضیلت ایشان خوشهها بر میچیدم. [52] همچنین تشویق و روحیه بخشی ایشان به دیگران راه را برای افراد باز میکرد و باعث شکوفایی آنان میگردید. آقای دکتر حمید ارباب در این رابطه نوشته است: از نظر حاج آقا رحیم هیچگاه برای آموختن دیر نبود و مسئلهای علمی را از زبان هر کس میشنید با دقت میگرفت و از گوینده خشنود بود. من وقتی بزرگ شدم در موردی حاج آقا رحیم و در موردی مرحوم شیرازی (حاج میرزا علی آقا) خیلی ساده درباره برخی مسایل فیزیولوژی میپرسیدند، مثلاً در مورد وظایف کبد و روزی در مورد طحال، وقتی آنچه میدانستم میگفتم، خدای را به بزرگی میستودند. تشویق این دو بزرگمرد مرا به سوی تحصیل طب سوق داد.
باز هم ویژگیهای اخلاقی
مرحوم ارباب اهل گذشت و عفو و اغماض بود یکی از آقایان در این باره میگفت: روزی من غیبتی از مرحوم ارباب کرده بودم، پشیمان شدم، رفتم منزل ایشان. آن زمان در سن 18 سالگی بود. ایشان در حال وضو گرفتن سر حوض و عازم مسجد بودند و در زدم، گفتند: بیا داخل خانه. کنار ایشان قرار گرفتم و گفتم: من غیبت شما را کردم و آمدهام از شما عذرخواهی کنم. ایشان فرمودند: عزیزم، شما اهل غیبت نیستید. ایشان سماجت میکرد که چرکی و عیب من پیدا نشود و من اصرار داشتم که آقا من غیبت کردهام. ایشان وضو را نیمه تمام گذاشت و پا شد و مرا بوسید و فرمود: دعا کن خدا رحیم را ببخشد. گفتم: آقا، تکلیف من چه میشود؟ فرمود: تو اهل غیبت نیستی، اگر هم چیزی گفتهای بخشیدم. دعا کن خدا رحیم را مورد لطفش قرار دهد[53]. زمانی که مرحوم آیت اللّه ارباب را طبیبی جراحی نموده بود و عمل او رضایتبخش واقع نشده بود عدهای مرتب کار پزشک را مورد سرزنش قرار میدادند. روزی در جمع حضار مردی از آن گروه که هیچگاه زبانشان به خیر و صلاح باز نمیشود گفت: متأسفانه عمل …، مرحوم ارباب در آن حال بیماری، متوجه قصد آن مرد شده و سخنش را قطع فرمودند و گفتند، آیا کسی به سراغ آقای دکتر رفت؟ آیا حق الزحمه ایشان پرداخت شد؟ باید از این آقایان (پزشکان) که زحمت میکشند قدرشناسی کرد. مانع هتک آبروی اشخاص میشدند. لزوم توجه به خدمتگزاران و بیتوقع بودن نسبت به آنان را یادآوری کردند و خلاصه نهی از منکر نمودند[54]. مرحوم ارباب شخصیتی بود که خلق شیفته اخلاق و رفتار وی بودند. یکی از روحانیون میگفت: روزی به آیت اللّه ارباب گفتم: خوب است شما درس اخلاق هم بگویید. آن مرحوم گفته بودند: آقا، اخلاق علم حال است و علومی که ما میخوانیم علم قال است. یعنی اخلاق را با خواندن کتب اخلاقی اصلاح نتوان کرد، باید تهذیب نفس و مجاهده با نفس اماره نمود[55]. حکیم وارسته مرحوم آیت اللّه ارباب نسبت به انجام وظایف مرد و رعایت وظایف خانوادگی از ناحیه او بسیار حساس و دقیق بودند ولو اینکه مرد خانه، صاحب مقام علمی و معنوی باشد و در حقیقت از اینگونه افراد انتظار بیشتری داشتند. آقایی از نجف آمده بود به اصفهان و با توجه به اینکه سابقه دوستی با آیت اللّه ارباب داشت، گاهی میآمد منزل ایشان. این شخص بعد از مدتی در انظار دیده نشد و پس از چندی به منزل آیت اللّه ارباب آمد. آقا از وی پرسیدند: فکر کردیم به نجف رفتهاید و این مدت کجا بودید؟ او در جواب گفت: خیر. آقای ارباب فرموده بودند: پس کجا بودید و چکار میکردید؟ او گفته بود: تجدید فراش کردهام، عیال گرفتهام. آقا فرمودند: عیال گرفتهاید؟ و حالا چه تصمیمی دارید؟
در پاسخ او گفت: حالا میخواهم به نجف بروم.
حاج آقا رحیم فرموده بودند: تازه شما ازدواج کردهاید، عیالتان را هم میبرید؟ وی در جواب گفته بود: خیر، عیالم را نمیبرم. آقا فرموده بودند: اینکه درست نیست. ایشان در جواب آقای ارباب گفته بود: آقا، طریق ما با طریق شما دو تا است و با توجه به اینکه سالیان سال بین وی و آیت اللّه ارباب رفاقت و دوستی وجود داشت پس از آن این رابطه قطع شد[56]. از جمله خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که تواضع ایشان نسبت به مستضعفین و اشخاصی که پایینترین مشاغل را داشتند زیادتر بود. وقتی به اینها برخورد میکردند، در سلام گفتن پیشی میگرفتند[57]. یکی از شاگردان آیت اللّه ارباب در رابطه با استاد خود میفرمود: هیچگاه خود را مطرح نمیکردند و هرگز قصد تظاهر نداشتند. خیلی کمحرف بودند، زمان سخن گفتن بسیار موقر و سنگین سخن میگفتند. گاهی در جایی نشسته بودیم و ما انتظار داشتیم سخنی بگویند لکن مدتها طول میکشید تا ایشان را به حرف بیاوریم[58]. همه به ایشان احترام میگذاشتند، امضای ایشان «رحیم» بود. و علما نیز نسبت به ایشان متواضع بودند[59]. عظمت روحی و عزّت نفس عجیبی داشتند. اگر صحبت میشد که آقا شما از فلانی خواهش بکنید، چنین بکنید، چنان بکنید، مکرر ایشان میفرمودند: آقا، مگر خواهش کردن ارزان و آسان است؟ واعظی از تهران به اصفهان آمده بود و در مسجد ایشان هم منبر میرفت و بعد از اصفهان قصد داشت عازم سفر شود، خطاب به مردم گفته بود: من میخواهم بروم خراسان و پول سفرم کم است. با این سخن او، مردم هم کمکی کرده بودند. بعد از این موضوع معلوم شد که آقای ارباب با این مسئله مخالف بودهاند و پس از این جریان به آن آقا گفته بودند: خوب حالا مشهد رفتن شما چه لزومی داشت، مشهد نروید. این مشهدی که بنا دارید با پول مردم بروید درست نیست. حیف نباشد یک پیرمرد روحانی از مردم اینطور خواهشی داشته باشد؟ حالا اگر ضرورتی داشت و واجب بود عیبی نداشت[60].
اهتمام در برگزاری نماز جمعه
مرحوم آیت اللّه ارباب نماز جمعه را نیز در زمان غیبت واجب میدانستند. مرحوم حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمدحسین منصور زاده میفرمود: حدود سی سالش را که من یادم هست نماز جمعه را ترک نکردند. گاهی هم مشکلاتی مثل محل برگزاری بر سر راهشان بود، لکن سعی این بود که ترک نشود[61]. مرحوم حجة الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل صفوی ریزی در این رابطه میگفت: ایشان ابتدا در داخل شهر نماز جمعه میخواند و سپس مدتها نیز در محله گورتان اقامه نماز جمعه مینمودند. نماز جمعه ایشان حال بخصوصی داشت، همه این نماز حال بود. ما میگفتیم: شما حالی دارید. میفرمودند: شما آخوند کاشی را ندیده بودید، وقتی آخوند به طرف خدا میایستاد و نماز میخواند استخوانهای سینهاش میلرزید و حالتی داشت که همه در و دیوار مدرسه صدر جذب میشد. خطبههای نماز جمعه ایشان در تقویت روحیه معنوی افراد خیلی مؤثر و مفید بود. شخصی گفته بود که این خطبهها از جهت موعظه بودن آن برای یک هفته ما بس است[62]. تمام روزهای جمعه، ساعت نه صبح، ایشان در حمام بودند، خضاب میکردند و نظافت مینمودند. غسل جمعه را در حمام انجام میدادند که با توجه به اینکه نماز جمعه را واجب میدانستند، میخواستند غسل جمعه انجام بشود. هیچکس آقای ارباب را خضاب نکرده ندید. بر نماز جمعه بسیار اصرار داشتند، حتی در همان سن کهولت[63].
عشق و ارادت به اهل بیت علیهم السلام
در باب دوستی و علاقه شدید ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مطالبی نقل شده است: مرحوم منصور زاده میگفت: ولایت ایشان عجیب بود، به خصوص عشق و علاقه به حضرت امیر علیه السلام و صدیقه طاهره سلام اللّه علیها کمنظیر بود. درجه علاقهمندی آیت اللّه ارباب در این مورد به گونهای بود که اگر شخصی برای یک کار مهمی مراجعه میکرد و میگفت: چه بکنیم برای حل این مهم؟ میفرمودند: بروید تسبیحات حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها را بخوانید، یعنی سی و چهار مرتبه اللّه اکبر، و سی و سه مرتبه الحمد اللّه و سی و سه مرتبه سبحان اللّه و خودشان نیز همینطور عمل میکردند[64]. مرحوم ارباب در هنگام گفتن اقامه، بعد از «أشهد أنّ علیاً ولی اللّه» میفرمودند: «صلّ علی علی أمیرالمؤمنین و ذرّیته». دیگر اینکه هر وقت سوره «إِنَّآ أَعْطَینَک الْکوْثَرَ » را در نماز میخواندند، بلافاصله میگفتند: «الحمد اللّه» و این کثرت را که خدا به پیامبر صلی اللّه علیه وآله داده است حمد میگفتند. یکی دیگر هم اینکه شب عید غدیر فوت ایشان واقع شد. تمام اینها دلالت بر ولایت ایشان میکند، اصلاً غرق ولایت بودند[65]. یکی از شاگردان آیت اللّه ارباب میگفت: حاج آقا رحیم به مراثی اهل بیت عصمت و طهارت بسیار علاقه داشتند. زمانی که دیوان مرحوم آیت اللّه آشیخ محمدحسین غروی اصفهانی معروف به «کمپانی» را نزد ایشان بردم و چون دیوان شعر آقای کمپانی در مدایح و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است آقای ارباب پس از مطالعه آن به من فرمودند: با توجه به اینکه ایشان (آیت اللّه کمپانی) بر مکاتب و کفایه حواشی نوشته است، لکن علاقه من بیشتر به خاطر آن اشعاری است که وی در مناقب اهل بیت عصمت و طهارت سروده است[66]. یکی از مداحان اصفهان میگفت: مرحوم آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب از من درخواست نمودند که شبی از شبهای هفته بروم منزل ایشان و در مدح و منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اشعاری را بخوانیم و با این کار ذکر مصیبتی بشود[67]. یکی از خصوصیات حاج آقا رحیم ارباب این بود که جلوتر از سادات مطلقاً راه نمیرفتند حتی اگر کسانی عنوان شاگردی داشتند و سید بودند حتماً باید آن سید جلوتر برود. آیت اللّه ارباب، اینقدر برای سادات ارزش قایل بودند[68]. برای سادات جنبه مولویت قایل بودند و این روش حاج آقا رحیم به حاج میرزا علی آقا شیرازی و حاج محمدحسن عالم نجف آبادی نیز انتقال یافت. به طوری که در مدرسه امام صادق علیه السلام (چهارباغ) انجمن سادات تشکیل شد و به سادات اعلام کردند: اگر هم عمامه نگذاشتید، لااقل دکمه سبزی به لباستان بگذارید، زیرا دیگران موظفند احترام سادات را داشته باشند[69]. اعتقاد و علاقه آقای ارباب نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام به حدی بود که این عشق و ارادت با گوشت و خونش آمیخته شده بود و بسیاری مواقع احادیثی را میخواندند که رسول گرامی اسلام صلی اللّه علیه وآله در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بود. در خطبههای نماز جمعه نیز اینگونه بود. به طوری که معمولاً در این خطبهها به بیان فضایل و مناقب علی علیه السلام میپرداختند و به این مطلب اصرار داشتند و میفرمودند: تبلیغات امویان این بود که با انکار فضایل خاندان عترت و لعن و سبّ امیرالمؤمنین علیه السلام ظلم و ستم را توجیه و به انحرافات دامن بزنند و ما برای یاری دادن ارزشها و فضیلتها، خلاف آن روش انحرافی، باید از کمالات و فضایل آن حضرت سخن بگوییم[70]. ایشان اینقدر علاقه به حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا سلام اللّه علیها داشتند که در نمازهایشان سوره کوثر را قرائت میفرمودند و میگفتند: من نمیتوانم این سوره را در نماز نخوانم، چون آن متعلّق به وجود مقدّس حضرت زهرا سلام اللّه علیها است[71].
ویژگیهای علمی
مرحوم آیت اللّه ارباب، علاوه بر آن مقام معنوی و روحانی که داشتند و رفتار ایشان منزلت خاصی به حوزه اصفهان و روحانیت بخشیده بود، در مسایل علمی نیز سرآمد و صاحب نظر بودند. استاد دانشمند، مرحوم آقای شیخ رمضانعلی املایی که از شاگردان و ارادتمندان حاج آقا رحیم بود آورده است: در مسأله احتیاطات علمی خیلی دقیق بودند و دیگران این موضوع را تصدیق میکردند که ایشان در بیان مطالب خیلی دقیق هستند. آنان که خودشان علمای بزرگ و گذشته را دیده بودند اظهار میداشتند که محقق دیده بودیم، ولی مثل ایشان ندیده بودیم، و ما هم این مطلب را در ایشان به خوبی میدیدیم. من هم به بعضی رفقا این طور اظهار داشتهام که آیت اللّه ارباب دیدنی بودند. تعبیر ما این است که در آن تاریخ در حوزه اصفهان از حیث بحث و جامعیت علمی کسی مثل ایشان نبود. در علوم طلبگی که ما میدیدیم، ملاحظه میکردیم که در هر قسمتی مستنبط و مجتهد هستند، از مقدمات اجتهاد، حدیث، تفسیر، فقه، اصول و امثال آن. علاوه بر این، برخی علوم دیگر هم بود که مختص ایشان بود، مثل علم هیئت. که خود ایشان میفرمودند: در این موضوع بسیاری از اوقاتم صرف شد. یکی از اوقات، مرحوم آیت اللّه بروجردی از آیت اللّه ارباب نوشتهای در باب علم هیئت خواسته بودند و آقای ارباب آنچه که خود در علم هیئت نوشته بودند برای آقای سید حسین بروجردی (آیت اللّه بروجردی) وقتی ایشان نوشته مرحوم حاج آقا رحیم را مطالعه کرده بود، فرموده بودند: عجب، این شرح که از خود متن (متن از شیخ بهایی بوده) مشکلتر است. غرض اینکه بسیاری از علما در جامعیت به این آقا نمیرسیدند[72]. مرحوم میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی (مؤلف مکارم الآثار) فرموده بود: من هیئت را خدمت آیت اللّه ارباب میخواندم و مثل اینکه ایشان در کرات سیر کرده بودند. با وجود نداشتن ابزار و وسایل در آن زمان چنان برای ما علم هیئت را ترسیم مینمودند که گویا میدیدم و برای ما عینیت پیدا میکرد[73]. آیت اللّه ارباب به درسشان بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت میدادند، چنان که در طول سالیان دراز کمتر به مسافرت رفتند، حتی برای سفرهای زیارتی مانند مشهد الرضا علیه السلام یا اعتاب مقدس کربلا و نجف. حج هم همان یک حج واجب را ایشان رفتند. درس را تعطیل نمیکردند و در احیای حوزه و تربیت شاگردانی که هر کدام از علمای این شهر (یعنی اصفهان) هستند نهایت جدیت و کوشش را مینمودند[74]. موضوع درس آیت اللّه ارباب در اصول، فقه و یا کلام بود که ابتدا در مسجد حکیم تدریس داشتند و سپس در مسجد گرک یراقها و حتی پس از عارضه چشم و مرض پروستات – که سوند گذاشته بودند – در منزل تدریس داشتند[75]. در ادبیات فارسی و ادب عربی از حیث علمی در حد بالایی بودند. مرحوم حجة الاسلام و المسلمین صفوی ریزی میگفت: از حیث تبحّر در ادبیات در زمان خود کم نظیر بودند. تمام اشعار ملا جلالالدین سیوطی را در سن نود و چند سالگی از حفظ داشتند و نیز کتاب شرح منظومه ملا هادی سبزواری را. همین ملا هادی کتابی دارد در فقه به نام نبراس که هم نظم است و هم نثر و موضوع آن فلسفه احکام میباشد. آقای ارباب تمام اشعار این کتاب را حفظ بودند[76]. آن اوقاتی که حاج آقا رحیم ارباب را برای معالجه به تهران بردند و در یکی از بیمارستانهای آنجا بستری کردند، روزی یکی از علمای معروف تهران با پسرش برای عیادت ایشان به آن بیمارستان میروند. پس از احوالپرسی، آن عالم که در کنار تخت آیت اللّه ارباب نشسته بود قصد میکند سؤالی از حکمت که برایش مشکل و پیچیده بوده و جواب آن را نیافته بود از آقا بپرسد. لذا به ایشان رو کرده، میگوید: چنآنکه حالتان مقتضی باشد یک مسأله مشکل علمی دارم آن را مطرح کنم. آیت اللّه ارباب فرموده بودند: اشکالی ندارد. آن آقا مسئله را مطرح میکند. حاج آقا رحیم نیز با خواندن قسمتی از اشعار منظومه حکمت جوابش را میدهند. در این وقت آن عالم تهرانی رو به پسرش کرده، چنین میگوید: اگر میخواهی درس بخوانی و دانشمند بشوی باید مثل ایشان درس خوانده و عالم شوی. چرا که پس از گذشت بیش از نود سال از سنّش هنوز مسلّط و محیط بر مسایل علمی است[77]. نماز جمعه ایشان معمولاً پر جمعیت و گیرا بود. در خطبههای نماز جمعه ایشان معمولاً خطبههای امیرالمؤمنین علیه السلام، یعنی خطب نهجالبلاغه خوانده میشد و ایشان با توجه به ادبیات قوی و تبحری که به زبان عربی داشتند، قسمتی از خطبههای نماز جمعه را به عربی میخواندند[78]. علاوه بر دانشهایی مانند هیئت، در ریاضیات نیز صاحب نظر بودند. برخی از اشخاص که در علوم ریاضی مطلع و استاد بودند از آقای ارباب سؤالاتی میکردند و ایشان جواب میدادند و معمولاً در این زمینه میرفتند سراغ دو نفر که یکی خود ایشان و دیگری آشیخ محمد حکیم خراسانی بود[79]. آیت اللّه ارباب یک اصولی معتدل، مابین اصولی و اخباری، بودند. در فقه بیشتر مبنایشان بر اخبار بود. با اینکه اخباری بودند، لکن مانند صاحب حدائق که متمایل به اخباریت است تمایل به اخبار داشتند. در زمینه اصول همسو با کفایه نبودند و متمایل به فرائد شیخ مرتضی انصاری بودند که اصولی آمیخته با فقه و اصولاً فقه است. بعضی معتقدند شیخ میخواسته فقه بگوید، نه اصول[80]. مرحوم ارباب آخرین فروغهای فلسفه در اصفهان بودند و محضر بسیاری از فلاسفه بزرگ مانند جهانگیرخان را به خوبی درک کرده بودند[81]. حکمت ایشان متمایل به حکمت مشاء و حرفهای آخوند ملاصدرا بود. به مطالب صدر المتألهین خیلی اهمیت میدادند. هر وقت حرف از حکمت بود معمولاً سخنان ملاصدرا یا محیالدین عربی اندلسی را مطرح میفرمودند، زیرا اینها استوانههای علمی ایشان بودند در حکمت و عرفان[82]. مرحوم همایی مینویسد: جناب حاج آقا رحیم …درحال حاضر، آخرین یادگار مکتب قدیم اصفهان هستند که به غور فلسفه ملاصدرا رسیده و غوامض و دقایق آن را به درستی و خالی از حشو و زواید فهمیده و هضم کرده، به اصول و مبانی آن کاملاً معتقد میباشند. چیزی که هست اهل تظاهر و فضلفروشی نیستند. شاگردان خصوصی خود را نیز با همین خوی و عادت تربیت کردهاند[83]. تأثیرگذاری مرحوم ارباب در زمینه دانشهایی چون حکمت قابل توجه بود. یکی از فرهیختگان که سالها از محضر حاج آقا رحیم استفادههای علمی و معنوی برده، در این رابطه میفرمود: در زمینه فلسفه در حد اعلی بودند و مدتها نیز به حکیم شهرت داشتند، دوره ما، یعنی زمانی که ما پای درس ایشان میرفتیم، دیگر ایشان بحث فلسفه و بحث کلامی نداشتند، ولی در زمانهای زودتر از ما شاگردانی چون آقای شیخ محمد مفید، آقای (مهدی) الهی قمشهای، آشیخ محمدرضا جرقویهای، آقای (جلالالدین) همایی و امثال ایشان از جمله دستپروردگان علمی آقای ارباب بودند، حتی بسیاری از مراجع که در عتبات بودند، زمان طلبگی از محضر آقای ارباب سود جسته بودند[84]. مرحوم (آیت اللّه شهید مرتضی) مطهری پیش حاج میرزا علی آقا شیرازی و مرحوم ارباب که در جنبههای حکمت و ریاضی و …قوی بودند و جامع، رفت و آمد میکردند و از ایشان استفادهها میبردند[85]. حتی مرحوم آیت اللّه مطهری در رابطه با اینکه حاج رحیم باعث مستفیض شدن برخی بزرگان از حکمت گردیدند آوردهاند: مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی رضوان اللّه علیه، از نظر سنّی ظاهراً تفاوت چندانی با حکیم خراسانی نداشته و با معظم له (حاج میرزا علی آقا شیرازی) و آقای حاج آقا رحیم ارباب، یگانه یادگار سلف صالح، دوستیای در کمال صمیمیت داشتهاند، ولی نظر به اینکه فلسفه را در بزرگسالی تحصیل کرده از محضر دوست صمیمیاش بهرهمند شده است[86]. از حکمای بزرگ دوران فروغ حوزه فلسفی اصفهان شیخ محمد حکیم خراسانی (کاخکی) بود. مرد بیآلایشی بود. در مدرسه صدر حجره داشت. تا آخر عمر مجرد ماند و به خاطر اینکه وضعیت او مساعد نشد، زن نگرفت. با عسرت هم زندگی میکرد. مناعت طبع داشت و زیر بار وجوهات نمیرفت. مقداری از مخارجش را مرحوم حاج آقا رحیم ارباب متکفل بودند. وی سالها عصرهای چهارشنبه به منزل آیت اللّه ارباب میرفت و صبح روزهای شنبه پس از نماز صبح به مدرسه صدر و اتاق خود در ضلع شمال غربی، چسبیده به مسجد مدرسه صدر میرفت و روزهای پنجشنبه و جمعه با وجود مرحوم حکیم خراسانی و آمد و رفت برخی از علما و اندیشمندان، مجلس بحث و گفتگو در مسایل علمی در منزل آیت اللّه ارباب رونق خاصی داشت[87]. آیت اللّه ارباب هم مباحثهی آیت اللّه بروجردی بودهاند. شخصی میگفت: ما ندیدیم این احترام و ارادتی که آقای بروجردی نسبت به آقای ارباب مینمودند، به دیگران تا این حد داشته باشند. زمانی آقای ارباب به منزل ایشان رفته بودند، آقای بروجردی فرموده بودند: ایشان رفیق پنجاه ساله ما هستند.
اهتمام به مسایل سیاسی و اجتماعی
مرحوم آیت اللّه ارباب، به جز رسیدگی به امور مردم و اهتمام به بهبود وضع اجتماع، در مسایل جهانی و خارج از کشور نیز اگر صلاح میدانستند اظهار نظر میفرمودند. چنآنکه در موقع استقلال الجزایر – که ظاهراً در سال 1342 هجری شمسی بود – فتوایی جهت کمک مسلمین به ملت الجزایر و به نفع آنان و علیه دولت فرانسه صادر نموده[88]. همواره مدافع حق و عدالت بودند. به طوری که در ابتدای مبارزات امام خمینی رحمة اللّه و نهضت ایشان، قضایای نهضت به آقای ارباب منتقل شد و ایشان فرمودند: آقای خمینی که از اصحاب لیل هستند باید پیروز شوند و کارشان به ثمر برسد[89]. شخصی به آیت اللّه ارباب گفت که شاه انتظار دارد که حضرت آیت اللّه العظمی خمینی بروند و از او عذرخواهی کنند. آقای ارباب در جواب او فرمودند: این شاه است که باید برود و از ایشان عذرخواهی کند[90].
آثار و تألیفات
مرحوم آیت اللّه ارباب در تدوین آثار و طبع و تصحیح کتب، دیگران را تشویق مینمودند و خود نیز در این راه همت میگماشتند. مرحوم استاد حسین عمادزاده، در کتاب هزاره شیخ طوسی مینویسد: روزهایی که تصمیم بر چاپ تفسیر تبیان شیخ (طوسی) گرفته شد به دستور استاد بزرگوار مرحوم علامه حاج میرزا علی آقا شیرازی قدس سره به اراک رفتم و هفتاد و شش جزء از نسخه آن تفسیر را که در کتابخانه حاج آقا حسن اراکی قدس سره بود به اصفهان بردم و در محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب رحمة اللّه به مقابله و تصحیح پرداختم و در خلال عمل ترجمه، یادداشتهایی از آن برداشتم[91]. از مرحوم آیت اللّه ارباب در باب تألیفات چیزی مطرح نشده. البته از جمله آثار ایشان پاصفحهنویسی و حاشیهنویسی بر کتب بود، به طوری که مطالب خلاف خود را در سطوری یادداشت و نظر خودشان را نیز مینوشتند، مگر همان جزوههایی که در علم هیئت نوشته بودند. با توجه به اجتهاد رساله نداشتند. بعد از فوت آقای بروجردی یک عدهای تعقیب داشتند که ایشان چیزی بنویسند بر توضیح المسائل حضرت آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین بروجردی، یک مقداری هم نوشتند، ولی تمام نشد[92]. یکی از شاگردان مرحوم ارباب از ایشان سؤال کرده بود که نوشتههای شما کجاست؟ فرموده بودند: بیشتر آنها نزد آقای جلالالدین همایی است، آقای همایی از شاگردان دور اول آیت اللّه ارباب بود و نوشتههای ایشان را گرفته بود تا ضبط کند[93].
ارادت شاگردان و مصاحبان
انس و الفت مرحوم استاد جلالالدین همایی با معلّم و استادش آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب وصفناپذیر است. آقای دکتر حمید ارباب در این رابطه آورده است: همایی مردی که خود دریایی بود به دریا پیوسته، جامع کمالات بود. در جامعه دانشگاهی ایران در بزرگی مقام و منزلت انگشتشمار بود. او از شاگردان خاص مرحوم ارباب بود و ارادتش به استاد آن چنان بود که روزی میگفت: به آنها گفتم (اساتید دانشگاه تهران) که تا آن مرد (حاج آقا رحیم) زنده است بروید و چیزی بیاموزید و الحق برخی از آنان این حرف را شنیدند و اقدام کردند. مانند بدیع الزمان فروزانفر که برای تدریس در دانشکده ادبیات اصفهان روزهای چهارشنبه به اصفهان میآمد و شنبه صبح به تهران باز میگشت. سالها صبح پنجشنبه، با مرحوم ارباب، مرحوم شیخ محمدباقر الفت، همایی (اگر اصفهان بود) بدرالدین کتابی و گاهی افرادی دیگر، جلسهای بر پا میداشتند که معمولاً فروزانفر سؤالی مطرح میکرد و مرحوم ارباب پاسخگوی آن بودند. همایی به واقع دریا بود و افتخار مسلّم شهر ما. اما این مرد آن چنان در برابر حاج آقا رحیم با احترام و خضوع و خشوع رفتار میکرد که حد نداشت. همایی هر کتابی مینوشت نسخهای از آن را با تقدیم نامهای در صفحه اول برای استادش میآورد. از جمله آن کتب: مصباح الهدایة، نصیحة الملوک، غزالی نامه، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم بیرونی و برخی کتب دیگر بود. به خصوص در مورد التفهیم که خیلی از مسایل مشکل آن را با مرحوم ارباب حل و شرح کرده بود[94]. بد نیست متن تقدیمنامه همایی را در پشت جلد کتاب التفهیم بیاورم تا چنان استاد و چنین شاگردی را بهتر بشناسیم[95].
بسم اللّه خیر الاسماء
اهدیت هذا الکتاب الی حضرة شیخی المعظم و استاذی المکرم، علامة العلماء، وحید عصره وقریع دهره، مصباح انوار الفقاهه والدرایة، نبراس لوامع الحکمة والهدایة، العالم العامل، الاسمعی اللوذعی، جامع العلوم والآداب، قبلة اولی الالباب، مولانا ومقتدانا الحاج آقا رحیم ارباب ادام اللّه ایام افاضاته العالیه و انا احقر تلامیذه (جلالالدین همایی). شهریور ماه 1338 شمسی موافق ربیع الاول 1379 هجری قمری. و نیز در پشت جلد کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تألیف عزالدین محمود بن علی کاشانی (متوفی سنه 735ق) چنین آمده است:
بسمه تعالی شأنه اهدیت هذا الکتاب الی حضرة استاذی المعظم، علامة العلماء العالمین، جامع المرتبتین، حاوی فضیلتین، آیت اللّه العظمی و عطیة الکبری، قدوة المشایخ الاطیاب، الحاج ارباب ادام اللّه ایام برکاته العالیه و انا تلمیذه و غلامه الحقیر. (جلالالدین همایی) (فروردین ماه 1337 رمضان 1377). همایی هر وقت به اصفهان میآمد، حتی اگر زودگذر بود، بیشک، به دیدار استاد خود میرفت و مرحوم ارباب نیز به همایی علاقه و ارادت خاصی داشتند و با احترام فراوان از آن بزرگ سخن میگفتند و همایی نیز به حق شایسته چنان احترام و بزرگداشتی از جانب استاد خود بود[96]. آقای دکتر حمید ارباب در جای دیگری این ارادت شاگرد به استاد را متذکر شده و مینویسد: در سفری که مرحوم ارباب به مشهد مقدس مشرّف شدند. در بازگشت، دو هفتهای در تهران ماندند. در آن مدّت، صبح و عصر، منزلی که برادرم برای تحصیل در دانشگاه تهران در اجاره داشت از بزرگان علمای تهران و اساتید بزرگ دانشگاه پر و خالی میشد و مرحوم همایی همه روز، صبح و عصر، در آنجا تشریف داشتند و معرفی لازم را از افراد میکردند. از کسانی که به دیدار مرحوم ارباب آمدند و من در ذهنم باقی مانده است: استاد محمد مشکوة (استاد فقه دانشکده حقوق و کسی که تمام کتب خطی خود را که مجموعهای عظیم بود به دانشگاه تهران هدیه کرد)، مرحوم شیخ (کاظم) عصار، مرحوم شهید بهشتی، فروزانفر، شهابی (شیخ محمد) و گروهی از شاگردان ایشان که در تهران بودند و تدریس میکردند. از مرحوم همایی شنیدم که در تاریخ مفصل اصفهانی (14 جلدی) در مورد حاج آقا رحیم فصلی بزرگ اختصاص دادهاند. کاش این کتاب بینظیر زودتر چاپ میشد[97]. همان طور که آمد مرحوم استاد بدیع الزمان فروزانفر نیز از ارادتمندان مرحوم ارباب بود. یکی از اساتید میفرمود: در اواخر سال 1338 شمسی بود که فروزانفر به اصفهان آمده بود. جلسهای در یکی از دبیرستانهای قدیمی شهر (سعدی) برگزار شد. در این جلسه، همه دانشجویان دانشگاه اصفهان، اساتید و دبیران نیز حضور داشتند. ایشان صحبتهای بسیاری داشت. از جمله اینکه گفت: شما در شهر اصفهان دو گروه گرانبها دارید که در همه ایران نظیر ندارند و من شرفیاب حضورشان شده، از آنان بهره بردهام. یکی از آنان آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب میباشند. سپس گفت: من از شما اهالی اصفهان تقاضا میکنم قدر این گوهرهای گرانبها را داشته باشید[98]. مرحوم شهید مطهری نیز علاقه بسیاری به حاج آقا رحیم ارباب داشت. علی رغم اینکه آیت اللّه مطهری نزد بسیاری تلمّذ کرده و بهره علمی برده بود و مدتی نیز نزد مرحوم آقای ارباب، ولی این ارادت به حدی بود که بارها از ایشان یاد مینمود و در یک جایی فرمود: خدا حفظ کند آقای حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی را، شاید بسیاری از شما ایشان را بشناسید. ایشان از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم میباشند. شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیرخان قشقایی بودهاند و مثل مرحوم جهانگیرخان هنوز هم کلاه پوستی به سر میگذارند. زی ایشان از هر لحاظ مانند سایر علما است، از عبا و قبا و قیافه، فقط کلاه پوستی به سر میگذارند. ایشان از کسانی هستند که معتقد به نماز جمعهاند و خود ایشان در اصفهان اقامه جمعه میکنند. ایشان وقتی که برای نماز جمعه حاضر میشوند یک عمامه کوچک، یعنی شال دو سه لایی به سر میبندند. یادم هست در فروردین 39 در اصفهان خدمت ایشان رسیدم و موضوع نماز جمعه به میان آمد، ایشان گفتند: نمیدانم شیعه چه وقت عار ترک نماز جمعه را از خود بر میدارد و جلوی شماتت سایر فرق اسلامی را که ما را به عنوان تارک جمعه ملامت میکند میگیرد؟ ایشان آرزو میکردند و میگفتند: ای کاش در این مسجد اعظم قم که چند میلیون تومان خرجش میشود یک نماز جمعه باشکوهی خوانده شود[99]. پس از شهادت مرحوم مطهری، هنگامی که تلویزیون کتابخانه شخصی استاد را نشان میدادند عکس بزرگی از مرحوم ارباب در کنار کتابها دیده میشد[100]. علمای وارسته و مهذّب اصفهان به آقای ارباب ارادت عجیبی داشتند. واعظ متّعظ و حکیم فرزانه، مرحوم آیت اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی وصیت کرده بودند که آیت اللّه ارباب بر جنازه ایشان نماز بگزارند. برای نماز میت جمعیت فراوانی در مسجد جامع اصفهان حاضر بودند. البته برخی عوام مقام علمی ایشان را آن حد که لازم بود درک نمیکردند. خواص تا حدی جامعیت ایشان را درک میکردند. از جمله کسانی که خیلی نسبت به ایشان انس و الفت داشت عارف کامل حاج ملا حسینعلی صدیقین رحمة اللّه بود[101]. از دیگر بزرگان آن زمان اصفهان که مرتب با مرحوم ارباب در تماس بود، مرحوم آیت اللّه شیخ محمدحسن نجف آبادی (عالم) بود که امامت مسجد عباسآباد (کازرونی) به عهده ایشان بود. مردی بود بزرگوار، سلیم النفس، آرام و بسیار مقدس. مرحوم شیخ مفید که از علمای مبرّز اصفهان، خاصه در باب فلسفه و حکمت بود، نیز مرتب خدمت حاج آقا رحیم میرسید[102]. بزرگان متعدد دیگری طی سالیان دراز، از دانش مرحوم ارباب بهره برده بودند که نام همه آنها را هیچکس نمیتواند بیاورد. بیش از شصت سال تدریس، طبعاً دورههای مختلف درس داشته و در هر دورهای تعدادی شرکت میکردهاند که از آنها تعدادی انگشتشمار باقی ماندهاند. تنها، شاگردان اصیل ایشان میتوانند نام هم درسان و هم دورههای خود را دقیقاً ذکر کنند. به علاوه، رشتههای تدریس ایشان چندان آسان نبود که همه کس را توان شرکت در آن باشد. نمونهای از این شاگردان مانند: آیت اللّه سید محمد خراسانی، حاج میرزا علی حصّهای، شهید مطهری، شهید بهشتی، حاج ملا رمضان املایی، ملا هاشم جنتی، حاج یحیی هدایت، فاضل ارجمند مرحوم حسینعلی راشد و آیت اللّه حاج آقا محمد کلباسی بودهاند[103].
سفرها
مرحوم ارباب در طول زندگی سه سفر طولانی داشتهاند: سفر به عتبات عالیات، سفر به مکه معظمه و سفری به مشهد مقدس برای زیارت تربت پاک ثامن الائمه حضرت رضا علیه السلام. آقای دکتر ارباب خاطراتی از این سفرها نقل نموده است که جالب و شنیدنی است. وی مینویسد: سفر به عتبات عالیات در جوانی ایشان و همراه با برادر کوچک خود مرحوم حاج عبدالعلی ارباب بود. این داستان را من از زبان حاج عبدالعلی بازگو میکنم و کمترین شبههای در راستگویی آن مرحوم و صحت این داستان [وجود ]ندارد. در این سفر با آنکه به زیارت نجف و کربلا نایل شدند، اما در همان اوایل، حاج آقا رحیم گرفتار سختترین بیماری حصبه میشوند که در روز بیستم، دیگر چیزی از ایشان باقی نماند و در حال اغمای کامل بودند. طبیب قدیمی آن محل، در کربلا، به حاج عبدالعلی میگوید: «دیگر امیدی نیست، تنها یک نفر میتواند او را نجات دهد» و نگاه به مرقد مطهر امام حسین علیه السلام میکند. حاج عبدالعلی با پریشانی کامل به صحن مطهر میرود و با گریه و زاری شفای برادر را میخواهد. یکی از خدمه که ایشان را میبیند داستان را سؤال میکند و ایشان قضیه را میگوید. آن مرد اندکی تربت به ایشان میدهد و میگوید: زود بروید و تربت را در دهان برادر بگذارید. صبح، حاج عبدالعلی حسب المعمول بیدار میشود و در میان خواب و بیداری، بدون آنکه به یاد داشته باشد که برادرش بیمار است، میبیند آقا رحیم در رختخواب نشسته است. ناگهان یاد میآورد و به سرعت بر میخیزد و لباسهای خیس از عرق ایشان را عوض میکند. وقتی طبیب میآید و آقا رحیم را میبیند، تعجب میکند و میگوید: «او تقریباً مرده بود، این کار، کار همان کس است که گفتم» و وقتی داستان را میفهمد سجده شکر به جا میآورد، دستورات لازم را میدهد و تا آنجا بودند مرتب به آنها سر میزد. این بیماری عوارضی در آن مرحوم به جای گذاشت که تا آخر عمر گرفتار آن بودند، همه موهای سر و دندانها ریختند، غدد بزاق ایشان مطلقاً برای همیشه خشک شدند که تا آخر عمر ناچار بودند با هر لقمه غذایی اگر آبکی نبود جرعهای آب یا کمی چای بخورند. و نیز بر روی غدد تناسلی اثر گذاشت و آن را بدون اسپرم ساخت. به همین دلیل صاحب فرزند نشدند[104]. سفر دوم حاج آقا رحیم در بحبوحه جنگ جهانی دوم به سال 1321 شمسی (ظاهراً) بود که با همان برادر و دو تن از دوستان قدیم به سفر حج رفتند. پس از زیارت نجف اشرف و کربلای معلّی ماشین کرایه میکنند که آنها را به مکه برساند. هنوز ده فرسخی در صحرا پیش نرفته بودند که ماشین از کار میافتد و راننده اظهار عجز میکند، علاوه بر آنها، صدها وسیله نقلیه دیگر در میان رمل از کار افتاده و سرگردان مانده بودند. ظاهراً یک شبانه روز به مراسم حج مانده، ناگهان ماشینی از سوی مکه میرسد و سراغ اربع اربع، رحیم را میگیرد. آنها خود را معرفی میکنند و راننده با احترام آنها را سوار میکند و این راه طویل را با سرعت عبور میکند و جز برای ادای نماز نمیایستد و دقیقاً برای شروع مراسم به مکه میرسند و سجده شکر به جا میآورند. این ماشین را شیخ بزرگ مکه یا امام جمعه مکه فرستاده بود که معلوم نیست از کجا رحیم را شناخته و چگونگی سفر و خرابی ماشین را دانسته که در بیابان ماندهاند. این مسئله برای آنان لطف الهی بود که آنها را نه تنها از آن بیابان و برهوت رهایی بخشید، بلکه توفیق داد تا مراسم حج را به بهترین وجه انجام دهند. حقاً هم به تصور کسی نمیگنجد که در وسط رمل بیپایان بیابان و در میان هزاران ماشین اسقاطی دوره جنگ کسی بتواند آنها را بیابد. ظاهراً در مکه بنا به خواهش شیخ مکه، حاج آقا رحیم در مسجد آن شیخ خطبهای طولانی بیان میکنند که مورد تحسین و اعجاب نمازگزاران واقع میشود[105]. سومین و آخرین سفر ایشان به مشهد مقدس بود که در آنجا نیز آیات عظام و حجج اسلام و دانشگاهیانی که ایشان را میشناختند یا نام ایشان را شنیده بودند، به خدمت ایشان شتافته بودند و پس از آن نیز به تهران آمده و مدتی را در آنجا توقف داشتند[106]. مرحوم آیت اللّه ارباب عمر پر برکت و با عزتی نمودند. خودشان درباره علت طول عمرشان فرموده بودند: «این بدان علت است که در زندگی ابداً بدخواه کسی نبودهام، مخصوصاً نسبت به خویشان و نزدیکان خود که همیشه خیرخواه آنها بودهام»[107]. یکی دیگر از علل برکت عمر این حکیم متألّه را باید تقوا و پرهیزکاری وجود شریف وی دانست. یک روز آقایی آمد خدمت آقای ارباب و گفت: میخواهم از آن منزلی که فعلاً هستم بروم بیرون، لکن مادرم اجازه نمیدهد و علتش آن است که در آن خانه برادرانم و همسرانشان ساکن هستند و چه بسا ممکن است چشمشان به نامحرم بیافتد. ایشان فرمودند: چشمتان به نامحرم نیفتد، سعی کنید با مادرتان همراهی کنید[108]. شیوه برخورد و رفتار ایشان تأثیر مثبت میگذاشت. حتی در کسانی که در غفلت بودند باعث بیداری آنان را فراهم مینمود. حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسداللّه جوادی میفرمود: روزی در محل ما (گورتان) آیت اللّه ارباب در باغی مهمان بودند که اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور میکردیم. چند نفر از جوانهای بیمبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمار کردن بودند. من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیت اللّهی بر ما وارد شده و با چنین منظرهای رو به رو شدیم و آیا چه میشود؟ همینطور که یواش یواش میرفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند: سلام علیکم. آنها سر را بالا کردند، تا چشمشان به ایشان افتاد هر کدام از طرفی فرار کردند و بعداً که اینجانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم آنها گفتند: چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شما در این محل چه میکنید. آن جوانان برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تأثیر یک حرکت بسیار ضعیف و با گذشتی بود که آقای ارباب داشتند. قدم و کلامشان طوری بود که هر جا قدم میگذاشتند یا کلمهای میفرمودند فوراً یک اثر مثبتی بر جای میگذاشت[109]. حکیم بزرگوار حاج آقا رحیم ارباب در جوانی متأهل و بعد از وفات همسر اولش همسر دوم اختیار کرد که تا آخر عمر با او بود، اما از هیچکدام فرزند نیاورد. (به دلیلی که آمد). دو برادر کوچکتر از خود به نام حاج عبدالعلی که قبلاً ذکر شد و دیگری آقا عبداللّه که هر دو از نیکمردان روزگار خود به شمار میرفتند و پیش از وی وفات یافتند و نیز یک خواهر داشتند. مرحوم آقا عبداللّه این اختصاص را داشت که خط نسخ را به شیوه «پرتو» خوش مینوشت. خط نسخ حاج آقا رحیم نیز همان شیوه را داشت. نمونه خط ادبی مرحوم ارباب در حواشی تفسیر تبیان شیخ طوسی، چاپ سنگی تهران، طبع شده و نیز نمونه تعلیقات ریاضی او به خط خودشان در حواشی کتاب منهاج معادن التجنیس که به وسیله استاد جلالالدین همایی معرفی شده است، در نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است[110].
وفات
سرانجام حکیم متأله، فقیه بزرگوار و استاد راستین اخلاق یعنی حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ساعت چهار نیمه شب جمعه هجدهم ذی حجه 1396 هجری قمری برابر با 19 آذرماه 1355 هجری شمسی در خانه شخصی خود در اصفهان که جزء محله درب کوشک و مسجد حکیم هر دو محسوب میشود روح ملکوتیاش به سوی حضرت حق شتافت و در تخت فولاد، تکیه ملک، نزدیک مدفن استادش آخوند کاشی به خاک سپرده شد. به قول یکی از اندیشمندان که گاهگاهی حضور این بزرگ استاد را درک کرده بود سخنی را که فخرالدین عراقی در حق مولوی گفته بود درباره او هم باید گفت: «غریب آمد و غریب رفت و کسی او را کما ینبغی نشناخت.»[111]
منابع
1. آئین فرزانگی، جلد دوم، اداره کل آموزش و پرورش اصفهان، 1371ش.
2. آقانجفی قوچانی، محمدحسن، سیاحت شرق، تصحیح ر. ع. شاکری، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1362ش.
3. جاویدان خرد، نشریه انجمن فلسفه ایران، سال سوم، شماره اول، بهار 1356ش.
4. جلوههای هنر در اصفهان، به کوشش جمعی از نویسندگان، تهران، جانزاده، چاپ اول، 1366ش.
5. جواهری، ابراهیم، علوم و عقاید، اصفهان، 1331ش.
6. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنّات، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، اسلامیه، 1356ش.
7. دوانی، علی، هزاره شیخ طوسی، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1362 ش.
8. ریاحی، محمدحسین، مجموعه ارباب معرفت، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اصفهان، چاپ دوم، 1375ش.
9. ریاحی، محمدحسین، مصاحبه با استاد دکتر محمدباقر کتابی، زمستان 1374.
10. ریاحی، محمدحسین، مقاله «شکوه دیرین حوزه اصفهان و آخرین ستارگان آن»، کیهان اندیشه، شماره پیاپی 66، خرداد و تیرماه 1375.
11. صدوقی سُها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخرین صدر المتألّهین، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1359ش.
12. گزی، عبدالکریم، تذکرة القبور به ضمیمه اشعار و مثنویات، به کوشش ناصر باقری بیدهندی، کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، 1371ش.
13. مجله حوزه، شماره 15، تیر ماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
14. مجله حوزه، شماره 18، دی ماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
15. مجله حوزه، شماره 26، مرداد و تیر ماه 1367، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
16. مجله حوزه، شماره 35، آذر و دی ماه 1368، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
17. مجله حوزه، شماره 40، مهر و آبان 1369، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
18. مجله حوزه، شماره 53، آذر و دی ماه 1371، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
19. مجله حوزه، شماره 58، مهر و آبان 1372، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
20. مجله حوزه، شماره 65، آذر و دی ماه 1373، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
21. مجله حوزه، شماره 47، آذر و دی ماه 1379، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
22. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، صدرا، چاپ نهم، 1357 ش.
23. مطهری، مرتضی، ده گفتار، قم، صدرا، بیتا.
24. موحد ابطحی، سید حجت، حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ، حوزه علمیه اصفهان، 1365ش.
25. مهدوی، سید مصلح الدین، بزرگان و دانشمندان اصفهان، اصفهان، ثقفی، چاپ دوم، 1348ش.
26. همایی، جلالالدین، مقالات ادبی، جلد اول، نشر هما، چاپ اول، 1369ش.
پینوشتها:
[1] مسئول پژوهشی مرکز اصفهانشناسی و خانه ملل و مدرّس دانشگاه.
[2] مجموعه ارباب معرفت، صص 125 و 126.
[3] همان، مقاله دکتر حمید ارباب، ص 68.
[4] همان.
[5] مقاله «ارباب معرفت»، از نگارندهی مقاله حاضر (محمدحسین ریاحی) روزنامه اطلاعات، 18/9/1374.
[6] خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 583.
[7] روضات الجنات، ج5، ص 45.
[8] ر.ک: حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ، ص 372.
[9] آئین فرزانگی، ج2، ص 104، مقاله محمدحسین ریاحی.
[10] حوزه، ش 18، ص 41، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ احمد فیاض.
[11] حوزه، ش 58، ص 52، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سید اسماعیل هاشمی.
[12] حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالجواد جبل عاملی.
[13] حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ عباسعلی ادیب.
[14] حوزه، ش 15، ص 28.
[15] حوزه، ش 26، ص 29.
[16] حوزه، ش 47، ص 38، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سیدحسن مدرس هاشمی.
[17] تذکرة القبور، صص 28 و 29.
[18] دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 200.
[19] لقمان، 34.
[20] مقالات ادبی، ج1، ص 18.
[21] حوزه، ش 18، صص 30 و 31.
[22] حوزه، ش 35، ص 55، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ حیدر علی محقق.
[23] حوزه، ش 65، صص 76 – 73، دستورالعملی از عالم ربانی آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی رحمة اللّه.
[24] سیاحت شرق، ص 188.
[25] حوزه، ش 53، ص 52.
[26] جاویدان خرد، س 3، ش 1، ص 7.
[27] حوزه، ش53، ص 52.
[28] مصاحبهی نگارنده با استاد ارجمند آقای دکتر محمدباقر کتابی، زمستان 1374.
[29] تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرالمتألهینص 85.
[30] همان، ص 95.
[31] ر.ک: جلوههای هنر در اصفهان (مقاله مرحوم استاد محمد محیط طباطبایی)
[32] جاویدان خرد، س 3، ش 1، ص 9.
[33] تاریخ حکما و عرفای متأخّر بر صدر المتألّهین، ص 85.
[34] همان.
[35] حوزه، ش 18، ص 36.
[36] دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 505.
[37] همان، ص 494.
[38] حوزه، ش 40، ص 37، مصاحبه به آیت اللّه شیخ یوسف صانعی.
[39] ر.ک: مقاله «شکوه دیرین حوزه اصفهان و آخرین ستارگان آن»، از محمدحسین ریاحی، مندرج در نشریه کیهان اندیشه، شماره 66.
[40] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از استاد فضل اللّه اعتمادی، صص 43 و 44.
[41] همان، مقاله دکتر حمید ارباب، صص 67 و 68.
[42] همان، صص 63 و 64.
[43] همان، صص 64 و 65.
[44] همان، ص 65.
[45] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از دکتر کتابی، ص 47.
[46] همان، مصاحبه با مرحوم استاد محمدحسین احمدی، ص 22.
[47] همان، به نقل از حجة الاسلام و المسلمین اسداللّه جوادی، ص 23.
[48] همان، مصاحبه با استاد رمضانعلی املایی، صص 7 و 8.
[49] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از حجة الاسلام و المسلمین جوادی، ص 5.
[50] همان، به نقل از استاد املایی، ص 6.
[51] همان، مقاله دکتر حمید ارباب، صص 65 و 66.
[52] همان، به نقل از دکتر محمدجواد شریعت، صص 14 – 10.
[53] همان، به نقل از دکتر حمید ارباب، صص 66 و 7. 6
[54] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از استاد علی اکبر پرورش، ص 24.
[55] همان، به نقل از دکتر رضا عالم، ص 25.
[56] همان، به نقل از استاد محمدابراهیم جواهری.
[57] همان، ص 18.
[58] همان، مصاحبه با مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید ابوالفضل صفوی ریزی، ص 19.
[59] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از مرحوم آیت اللّه محمود شریعت ریزی، ص 19.
[60] همان، مصاحبه با استاد املایی، ص 33.
[61] همان، مصاحبه با مرحوم استاد حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدحسین منصور زاده، ص 26.
[62] همان، به نقل از مرحوم صفوی ریزی، ص 19.
[63] همان، مصاحبه با مرحوم منصور زاده، ص 31.
[64] همان، ص 35.
[65] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از دکتر محمدباقر کتابی، ص 34.
[66] همان، به نقل از حجة الاسلام و المسلمین شیخ یحیی هدایت، ص 34.
[67] همان، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سید اسماعیل هاشمی، ص 35.
[68] همان، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ حیدرعلی محقق، ص 33.
[69] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از استاد منصور زاده، ص 35.
[70] همان، به نقل از حجة الاسلام و المسلمین محمود کفعمی، صص 36 و 37.
[71] همان، مصاحبه با مرحوم استاد مهدی اجلوئیان، ص 37.
[72] همان، مصاحبه با استاد املایی، ص 39.
[73] همان، به نقل از استاد اسداللّه جوادی، ص 40.
[74] مجموعه ارباب معرفت، مصاحبه با مرحوم منصور زاده، ص 40.
[75] ر.ک: همان.
[76] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از مرحوم صفوی ریزی، صص 42 و 43.
[77] همان، به نقل از آیت اللّه محقق، ص 41.
[78] همان، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سید اسماعیل هاشمی، صص 39 و 40.
[79] همان، به نقل از استاد شیخ احمد قمینژاد، ص 42.
[80] همان، ص 47.
[81] مجموعه ارباب معرفت، مصاحبه با دکتر محمدباقر کتابی، ص 50.
[82] همان، به نقل از استاد قمینژاد، ص 51.
[83] همان، به نقل از استاد جلالالدین همایی(ره)، ص 50.
[84] همان، به نقل از استاد شیخ رمضانعلی املایی، ص 57.
[85] همان، به نقل از مرحوم آیت اللّه شیخ احمد فیاض، ص 57.
[86] مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 617، پاورقی.
[87] ر.ک: مجموعه ارباب معرفت، مقاله دکتر حمید ارباب، صص 68 و 69.
[88] همان، به نقل از استاد فضلاللّه اعتمادی، ص 33.
[89] همان، مصاحبه با استاد املایی، ص 33.
[90] همان.
[91] همان، ص 22.
[92] هزاره شیخ طوسی، ص 291.
[93] مجموعه ارباب معرفت، مصاحبه با استاد املایی، ص 45.
[94] همان، مقاله دکتر ارباب، صص 70 و 71.
[95] ر.ک: همان، ص 71.
[96] همان، صص 71 و 72.
[97] همان، ص 72.
[98] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از مرحوم استاد حسین جندقیان، ص 41.
[99] ده گفتار، صص 200 و 201.
[100] مجموعه ارباب معرفت، مقاله دکتر حمید ارباب، ص 72.
[101] همان، به نقل از حجة الاسلام والمسلمین یحیی هدایت، ص 21.
[102] همان، مقاله دکتر ارباب، ص 71.
[103] ر، ک: همان، مقاله دکتر حمید ارباب، صص 72 و 73.
[104] همان، صص 75 و 76.
[105] همان، صص 76 و 77.
[106] ر.ک: مجموعه ارباب معرفت، مقاله دکتر حمید ارباب، ص 77.
[107] مجموعه ارباب معرفت، به نقل از مرحوم آیت اللّه شیخ محمد کلباسی، ص 205.
[108] همان، مصاحبه با استاد رمضانعلی املایی، ص 18.
[109] همان، به نقل از حجة الاسلام والمسلمین اسد اللّه جوادی، صص 20 و 21.
[110] همان، به نقل از استاد جلالالدین همایی، ص 127.
[111] مجموعه ارباب معرفت، مقاله «آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب اسوه تقوا و پرهیزگاری»، از مرحوم استاد فضل اللّه ضیاءنور، ص 108.
حاج آقا رحیم ارباب
حاج آقا رحیم ارباب در سال 1297 قمری در روستای «چرمهین» اصفهان به دنیا آمد. و در این مقاله خاندان، استادان، تدریس، شاگردان، تألیفات، اخلاقیات ایشان و وفات گزارش خواهد شد.
خاندان
پدر آقا رحیم، حاج علی پناه، مشهور به ارباب حاج آقا (فرزند عبداللّه مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج علی پناه فرزند ملا عبداللّه شیرانی بود. آقا رحیم در خانوادهای رشد کرد که افرادی باسواد، اهل شعر و ادب و تاریخ بودند. پدر ایشان در شعر، تخلص «لنگر» داشت و سالها با عمان سامانی و دهقان سامانی و ملا محمد همامی و دیگر شعرای معاصرش جلسات شعر داشت. آقا رحیم نیز بیشتر اشعار فارسی حافظ و مولانا و شعرای عرب را که حفظ داشت، از دوره کودکی خود و از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش بوده است. آقا رحیم ارباب بزرگترین فرزند خانوادهاش بود. وی دو برادر و یک خواهر داشت. یکی از برادرانش، عبداللّه ارباب (1298ـ 1379ق) استاد بزرگ خط نسخ بود و قرآن و کتابهای دعا را با این خط مینوشت. دومین برادر وی، حاج عبدالعلی ارباب (1304ـ 1384ق) بود. او مردی باسواد و اهل کمال بود که مخارج خانواده به همت وی تأمین میشد. هر دو برادر آقا رحیم از وی کوچکتر بودند، و پیش از او وفات یافتند. اجداد آقا رحیم ارباب از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا و بزرگزادگان قریه چرمهین از قرای معروف روستای لنجان اصفهان و صاحب مال و ثروت بودند و بدین سبب به لقب ارباب خوانده میشود. پدر و عمویش (ارباب حاج حسن) از ستم بختیاریها گریخته …به شهر آمدند که تظلم کنند؛ اما چه نتیجه که حاکم، خود فاسدتر از آنها (بختیاریها) بود و به ناچار برای همیشه در اصفهان و ـ در محله باغ همایون سابق و باغ تختی امروزی ـ ساکن شدند و محل سکونت آنها چهارخانه تو در تو بود که چهار طرف این خانهها اتاق وجود داشت، و هشت خانوار که حدود شصت نفر بودند در صلح و صفا و آرامش میزیستند».
ایشان در اصفهان نزد علمای بزرگی چون حاج میرزا بدیع درب امامی، سید محمدباقر درچهای، آقا سید ابوالقاسم دهکردی، حکیم جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی، کسب علم نموده و به مقام اجتهاد رسید. مراتب سیر و سلوک را نزد جهانگیرخان و آخوند کاشی فراگرفت او شاگرد خاص آخوند کاشی بود. و مدت 20 سال متوالی در خدمت وی بود. و انواع علوم را از محضر او آموخت. ارادت وی به استادش چنان بود که بعد از فوت استاد، هر هفته به زیارت قبر وی میرفت و هنگام فوت نیز وصیت نمود در مجاورت استادش دفن شود.
استادان
استادان حاج آقا رحیم در اصفهان و نجف به شرح ذیل است:
1- حجت الاسلام و المسلمین ابوالمعالی کلباسی.
2-آخوند ملا محمد کاشی.
3- آیت اللّه سید محمدتقی مدرس.
4- آیت اللّه حاج سید محمدباقر درچهای.
5- جهانگیرخان قشقایی.
6- آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی (1272 ـ 1353ق)
7- میرزا بدیع درب امامی (متوفی’: 1318ق)
8- حاج آقا منیر احمدآبادی (1269 ـ 1342ق)
9- آقا سید محمود کلیشادی (متوفی’: 1324ق)
حوزه درسش نیز مجمع فضلا و دانشمندان روزگار بود. شاگردان بسیاری را تربیت نمود. از جمله شاگردان او میتوان به: استاد جلالالدین همایی، سید مصطفی بهشتی نژاد، ملا هاشم جنتی، شیخ محمدباقر صدیقین و بسیاری از بزرگان دیگر اشاره نمود.
احترام به استادان: ارادت و عشق آقا رحیم به استادانش، به خصوص جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی به حدی بود که نظیرش در کمتر کسی دیده شده است. وی در خدمت آن دو بزرگوار میایستاد تا بگویند: آقا رحیم، بنشین! آن وقت با ادب در حضور آنان مینشست. نکته مهمی که در زندگی ایشان قابل توجه است و به عنوان اسوه پذیری از آیت اللّه ارباب میتوان نام برد، این است که در مورد خدمت به استادش، جهانگیرخان این گونه بود که کلیه وسایل زندگی و خوراک ایشان را تهیه و غذای ایشان را آماده میکرد و حتی لباسهای ایشان را با نهایت احتیاطی که طبیعت او بود، میشست؛ آنگاه اگر اجازه میداد از خدمتش مرخص میشد.
تدریس
او شرح لمعه تدریس میکرد. درس شرح لمعه ایشان آن قدر تطبیقی بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالی برای شاگردانشان میگفتند. آن کسانی که میرفتند درس ایشان و آن را یادداشت میکردند، از شرح لمعه آیت اللّه ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده میکردند؛ به طوری که کسی شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب میرفت، ادعای اجتهادش مقرون به دلیل میشد. چون در هر بحث فقهی، ایشان روایاتش را از بحارالانوار و یا کتب مشهور روایی که مستند فقه است، نقل مینمودند و یا نظر استادان فقه را با دلایل آن میگفتند. کتاب وسایل الشیعه از کتابهای جامع اخبار فقهی است، کانه ایشان آن روایات را حاضر الذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل میکردند، با شرح لمعه تمام اقوال را با شواهد روایی و شواهد آیات قرآن کریم، تفسیر، لغت، رجال، درایه آن کاملاً بررسی میکردند. مصداق آنچه که به آن میگویند درس خارج.
حاج آقا رحیم ارباب، ابتدا در مسجد حکیم و سپس در مسجد «گرک یراق» تدریس میکردند. وی «فقه را از روی جواهر میگفتند و جواهر هم جلوی ایشان بود. در خارج فقه استنباطشان از روی جواهر آشیخ محمدحسین نجفی بود. فقه را از جواهر میگفتند و اصول را هم از فرائد.» او پس از آنکه بیماریاش شدت یافت، در منزل تدریس میکردند. وی به تدریس، بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت میدادند، در طول پنجاه سال کمتر مسافرت رفتند، حتی برای سفرهای زیارتی عتبات مقدس کربلا، نجف، مشهد و حج هم همان یک حج واجب را ایشان رفتند. ایشان درس را تعطیل نمیکردند و در احیای حوزه و تربیت شاگردانی که هر کدام از علمای این شهر (اصفهان) هستند، نهایت جدیت و کوشش را مینمودند.
آیت اللّه ارباب در سال 1320 جواهر و شرح تجرید علامه را در مسجد حکیم تدریس میکردند. وی معتقد بود تنها تدریس کافی نیست، علما و مجتهدین بر اریکه منبر بنشینند و به بیان مسائل شرعیه و اخلاقیات برای مردم بپردازند. یکی از شاگردان وی میگوید: در زمینه فلسفه، در حد اعلی بودند و به «حکیم» شهرت داشتند. آیت اللّه ارباب آخرین فروغهای فلسفه در اصفهان بودند. وی مدتها درس فلسفه میگفتند، لکن بعداً تبدیل کردند به کلام. مانند «شرح تجرید» و هنگامی که به ایشان پیشنهاد میشود که شرح منظومه تدریس کنند، قبول نمیکنند و میفرماید: حاضرم شرایع الاسلام (فقه) بگویم. حکمت ایشان «متمایل به حکمت مشاء و حرفهای ملاصدرا بود؛ به مطالب صدر المتألهین خیلی اهمیت میدادند. هر وقت حرف از حکمت بود، معمولاً سخنان ملاصدرا یا محیالدین عربی اندلسی را مطرح میفرمودند، زیرا اینها استوانههای علمی ایشان بودند در حکمت و عرفان.
وی در فقه بسیار خوش سلیقه و دارای استقلال فکری بود. در ریاضیات، هیئت و نجوم به تصدیق اهل فن، استاد مسلم بود. بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه را از حفظ داشت و اشعار ابن ابی الحدید را در مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام مکرر میخواند و وی را میستود.
اعتقاد و علاقه آیت اللّه ارباب نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام به حدی بود که این عشق و ارادت با گوشت و خون او آمیخته شده بود. و بسیاری مواقع احادیثی را از رسول گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بودند میخواندند. یکی از نظریات فقهی حاج آقا رحیم ارباب وجوب عینی نماز جمعه بود. شهید مطهری میگوید: « روزی در اصفهان به خدمت ایشان رسیدم و موضوع نماز جمعه به میان آمد، ایشان میگفتند: نمیدانم شیعه چه وقت میخواهد عار ترک نماز جمعه را از خود بردارد و جلوی شماتت سایر فرق اسلامی را که ما را به عنوان تارک نماز جمعه ملامت میکنند، بگیرد». در خطبههای نماز جمعه نیز به بیان فضایل و مناقب حضرت علی علیه السلام میپرداختند. ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام اللّه علیها داشتند که همیشه در نمازهایشان سوره کوثر را قرائت میفرمودند. و میگفتند من نمیتوانم این سوره را در نماز نخوانم. چون این سوره متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام اللّه علیها است. حاج آقا رحیم ارباب دو سه سال آخر عمر نابینا شد. وقتی از ایشان پرسیدند: پس از این همه عمر آیا ادعایی هم دارید یا نه؟ ایشان فرمودند: در مسائل علمی هیچ ادعایی ندارم، اما در مسائل شخصی خود دو ادعا دارم: یکی آنکه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنکه در طول عمر چشمم به نامحرم نیفتاد.
در احوال شخصی ایشان نقل است که فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند و در این چهل سال یک بار هم همسر برادرم را ندیدم.
ایشان تا پایان عمر به پیروی از استاد خود جهانگیرخان از گذاشتن عمامه پرهیز کردند و خود را شایسته این مقام نمیدانستند. و حال آنکه اگر کسی با ایشان محشور بود، لیاقت ایشان را از همه بیشتر میدید. حاج آقا رحیم رمز یک قرن زندگی خود را اینگونه بیان کردند: « من هیچ وقت بدخواه کسی نبودم».
آقا رحیم از مسائل سیاسی زمان خود نیز غافل نبود. و در زمان استقلال الجزایر فتوایی جهت کمک به مسلمانان و ملت الجزایر صادر کرده بودند.
شاگردان
از شاگردان مشهور حاج آقا رحیم ارباب که همگی به زهد، علم و تقوای ایشان اشاره میکنند به شرح زیر است:
علامه جلالالدین همایی
شهید سید محمد حسینی بهشتی
شهید محمد مفتح
حاج ملا رمضان املایی
آقای حسین علی راشد (سخنران معروف)
شیخ مرتضی شمس اردکانی
آقای سید محمد مبارکهای
سید مصطفی بهشتی نژاد
سید محمد حسینی قهدریجانی
سید حسین مدرس هاشمی
آقای مهدی امام (امام جمعه شهرضا)
آخوند نوری (اهل رهنان)
آقای میرزا امام دهکردی
آقای مصطفی امام دهکردی
آقای محمدعلی معلم حبیب آبادی
آقای مقتدایی
آقای سید محمدرضا خراسانی
آقای میرزا علی آقا هستهای
آقای رضا بهشتی نژاد
ملا هاشم جنتی (پدر احمد جنتی)
آقای کلباسی
آیت اللّه ناصری اصفهانی
تألیفات
حاج آقا رحیم ارباب جزوهای در علم هیئت نوشته بودند. از جمله آثار ایشان، حاشیهنویسی بر کتب مختلف علمی ـ فلسفی بود ـ به طوری که مطالب خلاف خود را در سطوری یادداشت و نظر خودشان را نیز مینوشتند. ایشان در این زمینه همانند مرحوم ابوالحسن شعرانی بودند که بر آثار دیگران حاشیه میزدند. آیت اللّه ارباب همراه آیت اللّه حاج میرزا علی آقا شیرازی، در تصحیح «تبیان» سعی فراوانی نمود. «مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در جلسات متعددی که در هر هفته با حاج آقا رحیم داشتند؛ آن دو با هم گفتوگو میکردند و بقیه سراپا گوش بودند، خوب به یاد دارم که مدتهای مدید، به هنگامی که مشغول تصحیح تبیان بودند، از بعدازظهر تا غروب، دو نفری مشغول بودند و گاهی سید دیگری نیز بود که متأسفانه ایشان را به یاد نمیآورم. به هر حال، تبیان را صفحه به صفحه تصحیح کرده و به پیش میرفتند؛ تا پایان پذیرفت. این تفسیر شامل 76 جزء بود که در کتابخانه مرحوم آقا محسن اراکی بوده است که به دستور حاج میرزا علی آقا شیرازی از آنجا توسط استاد حسین عماد زاده به اصفهان ـ برای تصحیح و مقابله ـ برده میشود. از دیگر آثار این عالم فرهیخته، تعلیقات ریاضی در حواشی کتاب «منهاج معادن التجنیس» است که در نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.
اخلاقیات
درباره اخلاق ایشان و شیوه برخورد و تعامل با مردم و قشرهای مختلف جامعه نکات سودمندی هست که بعضاً اینجا میآورم.
احترام به کودکان: از خصوصیات اخلاقی حضرت آیت اللّه ارباب میتوان به احترام و تواضعشان نسبت به واردین به منزل ایشان یاد مینمود، در قدرتشان اگر چیزی بود مضایقه نمیکردند چه نسبت به روحانیون و یا غیر آنها، حتی زمانی که بچههای خردسال همراه با بزرگترهایشان وارد مسجد میشدند، آقا تعهد داشتند که یک چیزی به بچهها بدهند و یا کاری برای آنها انجام دهند. حتی یک موقعی مثل اینکه مقداری گردو آماده کرده بودند جهت این مسئله و در این مورد مطلبی را نقل کردند که یکی از مؤمنین « گویا در شهرکرد» جنب مسجدی یک دکانی را وقف کرده بود که مالالاجاره این دکان این بود کودکانی که ظهرها به مسجد رفته، وضو گرفت و نماز میخواندند آن مغازهدار مواظب بود یک مقداری گردو و بادام به این بچهها بدهد تا با این عمل این اطفال را به نماز تشویق نماید.
تا خوراکتان این است با ما اطباء سر و کار ندارید: حاج آقا رحیم(ره) در نوع غذا و امثال اینها خیلی مراقب بودند به طوری که زمانی مرحوم دکتر محمد ریاحی (معروف به سرهنگ ریاحی) که از مریدهای خاص ایشان بودند به منزل آقا رفته بود و مرحوم ارباب مشغول خوردن نان و ماست بود. دکتر به ایشان گفته بود تا خوراکتان این است با ما اطباء سر و کار ندارید. حتی این پزشک متدین نان سنگکی میگرفت و میرفت منزل آقا و آنجا ناشتایی میکرد.
مرحوم سرهنگ محمد ریاحی از آیت اللّه ارباب (ره) درخواست نموده بود تا اجازه دهند حمامی جهت استفاده آقا در منزل ایشان بنا شود، زیرا رفتن حمام در بیرون از خانه برای ایشان بسیار مشکل بود. آقای ارباب قبول نکرده و فرموده بودند بروید مخارج آن را بدهید مستحقین و مستمندان.
کم گوی و گزیده گوی: آیت اللّه ارباب مرد فوقالعادهای بودند هیچگاه خود را مطرح نمینمودند و یا هرگز قصد تظاهر نداشتند. خیلی کم حرف بودند، زمان سخن گفتن بسیار موقر و سنگین سخن میگفتند. گاهی در جایی نشسته بودند و ما انتظار داشتیم سخنی بگویند لکن مدتها طول میکشید تا ایشان را به حرف در بیاوریم.
نفوذ کلام حاج آقا رحیم: روزی در محله ما (گورتان) آیت اللّه ارباب در باغی مهمان بودند که اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور میکردیم چند نفر از جوانان بی مبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمار کردن بودند من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیت اللّهی بر ما وارد شده و با چنین منظرهای روبهرو شدیم و آیا چه میشود؟ همینطور که یواش یواش میرفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند سلام علیکم. آنها سر را بالا کردند تا چشمشان به ایشان افتاد هر کدام از طرفی فرار کردند و بعداً که اینجانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم آنها گفتند چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شماها در این محل چه میکنید. آن جوانها برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تأثیر یک حرکت بسیار ظریف و با گذشتی بود که ریالای ارباب داشتند. قدم و کلامشان طوری بود که هر جا قدم میگذاشتند یا کلمهای میفرمودند فوراً یک اثر مثبتی برجای میگذاشت. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسداللّه جوادی)
توجه به همسایگان: سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد و خانههای بسیاری خراب و یا در شرف خراب شدن بود. آقا همسایهای داشتند که آنقدر هم مذهبی نبود و چند بچه داشت، آقا به عیالشان فرموده بودند بروید در خانه همسایه و ببینید در چه وضعی هستند، همسرشان آمده و دیده بود که زن و بچه همسایه گریه میکنند و اتاق آنها مشرف به خراب شدن بود و موضوع را برای آقا نقل کرده بود آیت اللّه ارباب فوراً آنها را به منزل خود برده بودند نکتهای که جالب توجه است اینکه آقا یک اتاق و پس اتاق بیشتر نداشتند و فرموده بودند شما در اتاق زندگی کنید، من و همسرم در پس اتاق. پس از قطع بارندگی و مرمت خانه، همسایه قصد رفتن به منزل خود را نمود در آن حال آقا فرموده بودند من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه و بعد از آن بروید، پس از تحقیق دیده بودند که منزل او قابل سکونت است سپس فرموده بودند حالا مختارید میخواهید بمانید یا بروید اختیار با شماست، نظایر این طور رفتار و صفات فراوان داشتند که ما به همه آنها واقف نیستیم. (به نقل از حجت الاسلام والمسلمین شیخ اسداللّه جوادی)
آثار صلوات: آیت اللّه ارباب تعریف میکنند که: من یک انگشتری داشتم که به آن علاقهمند بودم. زمانی بیرون شهر رفته بودیم و آن انگشتری مفقود شد من برای پیدا شدن آن نذر کردم و در این فکر بودم که محبوبترین اشخاص نزد خداوند پیغمبرش است و پروردگار دوست دارد برای رسول او صلوات بفرستیم من نیز پانصد صلوات نذر کردم جهت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و این کار را انجام دادم. پس از مدتی، کدخدای روستای لایبید یعنی همان منطقهای که انگشتری گم شده بود منزل ما آمد و انگشتری را آورد و گفت آقا این انگشتری را در تخم هنداونه ما پیدا کردهاند.
احترام به سیده: جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین سید محمود بهشتی اصفهانی فرمودند: یکی از رفقا برای من تعریف کردند: ما جهت طلاق دادن یک خانم علویه که شوهرش دیوانه شده بود به محضر حاج آقا رحیم ارباب رفتیم، هوا خیلی سرد بود و به آن خانم سیده گفتیم که شما در خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست. وقتی قضیه را محضر حاج آقا رحیم ارباب نقل کردیم، ایشان فرمودند: من برای این کار معذورم و ما را راهنمایی کردند که خدمت آیت اللّه شمسآبادی برویم. وقتی که خواستیم مرخص شویم، ایشان فرمودند: حالا آن علویه کجاست ؟ گفتیم آقا خانم جلوی در ایستادهاند. تا این را گفتیم ایشان دستهایشان را بلند کردند و گفتند: خدایا از جانب من از حضرت زهرا علیها سلام عذرخواهی کن که ما در اتاق گرم در کنار بخاری نشستهایم و یک علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاده. مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از حضرت زهرا علیها سلام حلالیت بگیرد. ایشان ارادت خاصی به حضرت زهرا داشتند آنگونه که همیشه در نمازهایشان سوره کوثر را میخواندند و میفرمودند: من نمیتوانم این سوره را در نمازهایم نخوانم زیرا متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام اللّه علیها است.
شوق علمآموزی: آیت اللّه ارباب درباره اوقات مطالعه خود در اوایل تحصیلاتشان میفرمودند:
از اول شب آماده مطالعه کتاب علمی میشدم و مطالعهام طول میکشید تا آنکه شام حاضر میشد و لذت مطالب کتاب مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد میشد و گاهی مطالعه آنقدر به طول میانجامید تا صبح میشد و بعد از تناول غذای شب و ادا فریضه صبح در مجلس درس حاضر میشدم و از شوق علمآموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم.
ای کاش خودم خدمت میکردم: جلسه اول که در درس ایشان حاضر میشدم موقع بیرون رفتن از مجلس کفشهای ایشان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم، آقا متوجه شدند، کفشها را از زمین برداشتند و فرمودند: ای آقا این چه کاری بود کردید؟ هرکس کار خودش را خودش باید انجام دهد. باز روزی به منزلشان رفتم چون آن زمان دلو و طناب بود و بدین وسیله آب را از چاه میکشیدند دیدم ایشان مشغول شستن حوض هستند و میخواهند از چاه آب کشیده و حوض را آب کنند رفتم جلو و عرض کردم آقا کمکتان کنم فرمودند: خیر من میخواهم از این حوض وضو بگیرم شما چرا زحمت آن را بکشید، دلیلی ندارد، آنچه ممکن بود کارهایشان را خود انجام میدادند. چای را خودشان میریختند و از مهمان پذیرایی میکردند. اواخر عمر که تقریباً بستری بودند چون چشمهایشان را در اثر عمل یا عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند وقتی به دیدن ایشان میرفتم میفرمودند: ای کاش من شما را میدیدم و خودم خدمت میکردم البته این جمله انحصاری نبود بلکه با همه اینچنین بودند.
تندیس ادب: سالهای سال که ما در محضر آیت اللّه ارباب حضور پیدا میکردیم در این مدت یک وقت کوچکترین تعبیری که برخلاف ادب باشد و یا تعبیری که اشاعه داشته باشد و غیبت و یا تهمت از ایشان مشاهده نکردیم. و با توجه به اینکه در موضوعات و مباحث علمی آنهایی که تدریس میکنند و یا درس و بحث دارند گاهگاهی تعبیراتی به کار میبرند که آن تعابیر زنندگی دارد. لکن ایشان در برخورد با نظر مخالف بسیار متین، منطقی و اخلاقی بودند.
زهد: از سهم امام اعاشه نمیکردند، اصلاً سهم امام نمیگرفتند و میگفتند خودتان به طلاب مستحق سهم امام بدهید یکی از روحانیون میگفت مقداری سهم امام جهت ایشان آورده بودند، فرمودند تا آن پولها را به آقایی بدهند تا میان طلاب تقسیم کند، اما پول برای فقرا میگرفتند و فقرا نیز به خانه ایشان رفته و حق خود را میگرفتند.
من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم: یک شخص موثقی نقل میکرد موقع که آیت اللّه ارباب چشمهایش را از دست داده بود یک نفر میخواست ایشان را تسلی و آرامش بدهد و گفته بود آقا عوضش شما راحت هستید، چون وضع زمانه بد وبی حجابی رایج است. ایشان فرموده بودند من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم.
نفس قدسی: یک وقت سرهنگی از تهران آمده بودند به اصفهان و رفته بود منزل آیت اللّه ارباب و یک شبانهروز در آنجا مانده بود، وقتی تعبد و تقوای ایشان را میبیند دگرگون میشود و اهل نماز و انسانی معتقد به اخلاق و آداب دینی میشود.
کلاه پوستی: حاج آقا رحیم، وقتی نماز میخواندند عمامه سفیدی داشتند که به جای کلاهشان بر سر میگذاشتند و نمیخواستند سیره پدرانشان را ترک کنند، لکن برای لباس روحانیت ارزش خاصی قائل بودند.
هیچگاه بدخواه کسی نبودم: درباره علت طول عمرشان ( آیت اللّه ارباب) فرمودند: این بدان علت است که در زندگی ابداً بدخواه کسی نبودهام مخصوصاً نسبت به خویشان و نزدیکان خود که همیشه خیرخواه آنها بودهام، لذا خداوند متعال طول عمر به من عنایت فرموده.
چهرهاش یاد خدا بود: آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب مصداق واقعی این حدیث شریف بود که وقتی از حضرت عیسی مسیح علیه السلام سـؤال شد با چه کسی مجالست نماییم فرمود : با کسی که چون او را ببینید شما را به یاد خدا انداخته و چون با شما صحبت کند علم شما را زیاد نماید و عمل او هم شما را رغبت به آخرت کند.
استخاره ازدواج: عقیده آیت اللّه ارباب این بود دختری که میخواهد ازدواج نماید بدون رسیدگی و تحقیق تن به ازدواج ندهد و یا اینکه خانواده او صرفاً متکی به استخاره نباشند، بلکه باید آن دختر فکر کند که میخواهد عمری را با مردی سپری نماید وجهت این موضوع تحقیق در مورد پسر را لازم میدانستند به خصوص در مورد دو چیز، یکی اخلاق و دیگری دیانت و فرمودند: از روایات هم همین دستور رسیده و میگفتند : چرا برخی بدون تحقیق و رسیدگی این کار را انجام میدهند، زیرا اغلب طلاقها بهواسطه عدم تحقیق است. در همین مورد اگر کسی به ایشان میگفت یک استخاره برای امر خیری بنمایید و چنانکه موضوع را مطرح مینمود که برای ازدواج است میفرمودند : شما باید تحقیق کنید و استخاره ننمایید.
ایشان میفرمودند اگر کسی مریض شد حتماً باید به طبیب ماهر و حاذق مراجعه و به دستور او عمل نماید و این غلط است اگر به پزشک مراجعه نکند و بگوید من دعا میکنم تا بهبودی حاصل شود زیرا خداوند متعال امور را با اسباب آن مقدر فرموده ولی باید توجه بیمار در هنگام مداوا به خدا باشد و از یاد او منصرف نشود و دعا کند که خدایا فکر، ذکر و نسخه طبیب را از لطفت به نفع من تقدیر فرما.
درباره حاج میرزا علی آقای شیرازی: آیت اللّه ارباب با حاج میرزا علی آقا شیرازی خیلی صمیمی بودند، موقعی بود حاج آقا رحیم تعریف حاج میرزا علی آقا را کرده و درباره ایشان فرمودند : حاج میرزا علی آقا شیرازی قیامت را باور کرده است.
جلسه بدون ذکر خدا حسرت است: ماه رمضانی بود برای افطار یک جایی دعوت داشتند ما هم آنجا بودیم، در آن مجلس شروع کردند به خواندن حدیث و بنا کردند پیرامون آن صحبت کردن و در حدیث هم هست چنانکه جلسهای بدون ذکر خدا ختم شود آن مجلس حسرت است در قیامت، بله ایشان میخواستند به این حدیث عمل کنند تا جلسه بدون ذکر خدا نباشد و در حدیث دیگری هم دارد که مقصود از ذکر خدا، بیان فضائل ما خانواده است و احکام و احوال آنها و آیت اللّه ارباب به این مطلب میپرداختند. حتی در بیان مطالب از نظر لفظی نیز مقید بودند که کلمات فارسی یا عربی درست و صحیح تلفظ و صحیح ادا شود. ( به نقل از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید بهاء الدین مهدوی برائت از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)
با توجه به اینکه برخی میگفتند آیت اللّه ارباب نسبت به غاصبین حقوق اهل بیت عصمت و طهارت لعن را روا نمیدارند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد فرمود : من روزی این موضوع را با حاج آقا رحیم ارباب در میان گذاشته و گفتم میگویند شما با لعن خلفای جور مخالفید ایشان فرمودند به آنها بگویید بنده مرتب زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش میخوانم. (حجت الاسلام والمسلمین مجتبی کوچک زاده به نقل از حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمود کفعمی)
آتش نمیسوزاند: یک روز شخصی نزد مرحوم ارباب میآید و میگوید: آقا ما با سنگ نان میپزیم و آن دو عدد سنگ است که گذاشتهایم و آتش درست میکنیم اما یکی از آن سنگها گرم میشود و دیگری را هر کاری میکنیم با اینکه 24 ساعت است زیر آن آتش روشن کردهایم گرم نمیشود. آقا میفرماید: بروید سنگ را بردارید و بیاورید، وقتی که سنگ را میآورند آقا میفرمایند سنگ را بشکنید، سنگ را که میشکنند میبینند وسط این سنگ یک کرم است که قطعه کوچکی از برگ سبز هم در دهانش است . آقا وقتی که این صحنه را دیدند به گریه افتاده و گفتند: خداوند متعال این حیوان را وسط این سنگ حفظش کرده و آتش را بی اثر کرده تا این حیوان نسوزد.
بروید تسبیحات بخوانید: ولایت ایشان عجیب بود بخصوص عشق و علاقه به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و صدیقه طاهره سلام اللّه علیها کم نظیر و یا بی نظیر بود. اگر شخصی برای حاجت مهمی به ایشان مراجعه میکرد میفرمودند : بروید تسبیحات حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها را بخوانید یعنی سی و چهار مرتبه اللّه اکبر، سی و سه مرتبه الحمداللّه و سی و سه مرتبه سبحان اللّه و خودشان نیز همین طور عمل میکردند.
ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها داشتند که همیشه در نمازهایشان سوره کوثر را قرائت میفرمودند و میگفتند : من نمیتوانم این سوره را در نماز نخوانم چون متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام اللّه علیها است.
برای سادات احترام زیادی قائل بودند به هیچ عنوان جلوی آنها حرکت نمیکردند حتی اگر شاگرد ایشان بودند.
وفات
ایشان در 18 ذیالحجه 1396 هجری قمری در روز عید غدیر دار فانی را وداع گفتند. شاگردش استاد همایی در تاریخ فوتش سرود: «جان علم از تن جهان رفته» هم اکنون مزار ایشان در تخت فولاد اصفهان زیارتگاه عاشقان میباشد.
فصل دوم: از دیدگاه منابع مرجع
چند متن در دایرةالمعارفها درباره مرحوم آقا رحیم ارباب هست که اهمیت مرجع دارند. برای سهولت کارهای مطالعاتی و در اختیار داشتن منابع توسط پژوهشگران این منابع را در این فصل میآوریم.
حاج آقا رحیم ارباب از دیدگاه دایرتالمعارف تشیع
حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396ق / 1355ش) حکیم و فقیه مجتهد و از مدرسان علوم قدیمه. پدرانش همه از اعیان قریه چرمهین از قرای معروف لنجان اصفهان و صاحب ضیاع و عقار بودند و بدین سبب به لقب (ارباب) خوانده میشدند. وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانوادگی نزد معلم سرخانه آموخت. آنگاه به اصفهان رفت و علوم ادبی را نزد سید محمود کلیشادی و فقه و اصول را در محضر حاج میرزا بدیع درب امامی آقا سید محمدباقر درچهای و سید ابوالقاسم دهکردی آموخت. امّا بزرگترین استادش آخوند کاشانی بود که در خدمت او انواع علوم و فنون از فقه و اصول و کلام و فلسفه و ریاضی و هیئت را فراگرفت. او را باید در واقع بزرگترین وارث و شاگرد خاص الخاص آخوند کاشانی دانست. در استنباط احکام شرعی مشربی معتدل و متوسط بین اصولی و اخباری داشت. از آرای فقهی او لزوم بقا بر تقلید میت وجوب عینی نماز جمعه ارث بردن زن از اعیان ترکه شوهر و طهارت اهل کتاب را میتوان نام برد. در ریاضیات و نجوم و هیئت استاد مسلم بود. حکمت و فلسفه را محققانه تدریس میکرد. خطی خوش و استوار داشت. نمونه خط او در حواشی تفسیر تبیان شیخ طوسی (چاپ سنگی) و نمونه تعلیقات ریاضی او به خط خودش در حواشی کتاب منهاج معادن التجنیس (نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران) موجود است.
منابع: «درگذشت آیت اللّه علامه حاج آقا رحیم اربابِ اصفهانی»، جلالالدین همایی، جاویدان خرد، سال دوم، شماره 2 (1355ش)، ص 76-78؛ «آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب»، فضل اللّه ضیاءپور، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان، شماره 13 (1355ش)، ص 374-386؛ تاریخ حکماء و عرفاء، ص76.
علامه حاج آقا رحیم ارباب از دیدگاه دایرتالمعارف ویکی پدیا
نام کامل: حاج آقا رحیم ارباب
لقب: آیت اللّه
تاریخ تولد: 1259 خورشیدی / 1297 هجری قمری
زادگاه: استان اصفهان، چرمهین از توابع لنجان
محل تحصیل: اصفهان
محل زندگی: اصفهان
محل وفات: اصفهان / ۱۹ آذر ۱۳۵۵، ۱۸ ذیالحجه ۱۳۹۶ هجری قمری
مدفن: گلستان شهدا
شاگردان: همایی، بهشتی، مفتح، حسین شفیعی
تألیفات: متعدد
(حاج آقا رحیم ارباب (زاده ۱۲۹۷ق برابر ۱۲۵۹ش- درگذشته ۱۹ آذر ۱۳۵۵ش) یکی از علمای مشهور اصفهان است.
وی که در کسوت روحانیت بود ولی به رسم ایشان عمامه نگذاشت و همیشه با تأسی از استاد خویش فیلسوف بلند مرتبه میرزا جهانگیرخان قشقایی کلاه پوستی بر سر میگذاشت. گفتنی است که او فقط هنگام نماز به رسم اجداد خود عمامهای کوچک به سر میگذاشت. همچنین او معتقد به وجوب تعیینی نماز جمعه بود و خود در اصفهان نماز جمعه برپا میکرد.
حاج آقا رحیم ارباب در سال ۱۲۵۹ش در چرمهین از توابع شهرستان لنجان استان اصفهان به دنیا آمد.
خاندان آقا رحیم ارباب از بزرگان دهاقین و معتمدان چرمهین و بسیار توانگر بودند و بدین سبب به لقب ارباب خوانده میشود.
سنگ قبر حاج آقا رحیم ارباب
حاج آقا رحیم ارباب ۳ سال آخر عمر خود را به علت کوتاهی یک پرستار پس از عمل جراحی چشمانش، نابینا بود.
وی به تاریخ ۱۸ ذیالحجه ۱۳۹۶ق برابر با ۱۹ آذر ۱۳۵۵ش و در روز عید غدیر درگذشت. قبر او در گورستان تخت فولاد اصفهان حوالی تکیه ملک در گلستان شهدا میباشد.
ماجرای نماز جمعه
سید محمد جواد غروی در کتاب مبانی حقوق در اسلام، در بخش شرح حال خود چنین مینویسد:
«ایشان نماز جمعه را در منزل اقامه میکردند تا اینکه در سال ۱۳۱۴ش به درخواست من نماز جمعه در منزل ایشان اقامه شد. پس از آن به دلیل افزایش جمعیت نماز جمعه به مسجد تکیه گرک یراقها و سپس به مسجد جامع منتقل شد. چهار نماز جمعه در این مسجد اقامه شد و در این ایام بود که حاج شیخ اسماعیل پشمی وفات یافت و مخالفین نماز جمعه هفتمین روز را که پنجشنبه بود به جمعه انداخته و برای رفتن به تخت پولاد در آنجا اجتماع کردند و اقامه نماز جمعه غیرممکن بود و مرحوم ارباب نماز جمعه را در مسجد رکنالدوله اقامه نمودند و بعد از آن نماز جمعه تعطیل شد. پس از آن مرحوم شیخ حسین علی صدیقین مرحوم ارباب را به مسجد در کوشک دعوت کرد. مدتی بدین منوال سپری گشت تا اینکه مخالفان امام جمعهای از شاه خواسته بودند که طی جشن و مراسمی و به امامت منصوب شد و نماز جمعه مرحوم ارباب مجدداً به اتاقی در منزل خودشان انتقال یافت. مدتی گذشت تا توانستیم مرحوم ارباب را برای اقامه نماز به مسجد گورتان ببریم که دهکدهای در غرب اصفهان نزدیک منارجنبان است. مدتی چنین گذشت تا اینکه آن مرحوم به دلیل نابینایی خانهنشین شد و نماز جمعه به همت حاج عباس لاهیجی در انبار چوبفروشی برگزار میشد ولی مخالفین نماز جمعه ساکت ننشستند و نامهای به رئیس شهربانی وقت نوشتند که فلانی زیر پوشش نماز جمعه چریک تربیت میکند و این اقدامات موجب شد که سازمان امنیت آن وقت از اقامه نماز جمعه در آن محل ممانعت کند و از آن تاریخ به بعد یعنی از سال ۱۳۵۴، نماز جمعه به صورت سیار در منازل اشخاص در آمد».1
حاج آقا رحیم ارباب و علامه غروی
حاج آقا رحیم ارباب و سید محمدجواد غروی جلسات و مباحثههای فراوانی داشتند از جمله میتوان به جلسه تاریخی که روحانیون صاحب نام اصفهان و عدهای از بازاریان این شهر، در محضر حاج آقا رحیم ارباب داشتند اشاره کرد که درباره چگونگی معراج پیامبر به بحث نشستند تا ابهامات پیش آمده را مرتفع سازند». 2 من شهادت میدهم آقای غروی شیعه خالص، سید، اهل عربیت، من یک عمر است با ایشان بودم، با شما بودم، با ایشان بودم، همینطور که عرض میکنم، من این است که میگویم، میانه خود و خدا، آقای غروی پاک، شیعه خالص، سید، عالم، حدیث درست خوان» این جملاتی است که حکیم ارباب در حمایت از سید محمد جواد غروی در جلسهای در منزل خودشان بیان میکنند، بحث معراج است و تفاوت درک عقول برای فهمیدن آن. سنخیت بین معرفت الهی حکیم ارباب و سید محمد جواد غروی، علت انضمام این دو به یکدیگر و حمایتهای پیوسته حکیم ارباب از سید محمد جواد غروی در برابر سادهاندیشی برخی روحانیون شهر بود. 3 لازم است ذکر شود صوت این جلسه در پنج بخش در وبسایت «ارباب حکمت، بر کرانه حکمت» موجود است.4
همفکران و شاگردان
همفکران معروف حاج آقا رحیم ارباب به شرح زیر است:
سید حسین طباطبایی بروجردی؛ محمد حسین اشنی؛ علامه سید محمد جواد غروی.
اسامی شاگردان مشهور حاج آقا رحیم ارباب به شرح زیر است:
محمدتقی هرندی (صهر جمالالدین گلپایگانی)؛ عبدالجواد فلاطوری؛ سید حسین موسوی قهدریجانی؛ سید محمدعلی موحد ابطحی؛ علامه جلالالدین همایی؛ سید محمد حسینی بهشتی؛ محمد مفتح؛ شیخ نورالدین اشنی؛ ملا رمضانعلی املایی5 ؛ حسینعلی راشد (سخنران معروف)؛ میرزا رحیم صامت؛ شیخ مرتضی شمس اردکانی؛ سید محمد مبارکهای؛ سید مصطفی بهشتینژاد؛ سید محمد حسینی قهدریجانی؛ سید حسین مدرس هاشمی؛ حاج حسین شفیعی6؛ مهدی امام (امام جمعه شهرضا)؛ آخوند نوری (اهل رهنان)؛ میرزا امام دهکردی؛ مصطفی امام دهکردی؛ محمدعلی معلم حبیبآبادی؛ مقتدایی؛ سید محمدرضا خراسانی؛ میرزا علیآقا هستهای؛ رضا بهشتینژاد؛ ملا هاشم جنتی (پدر احمد جنتی)؛ کلباسی؛ آیتاللّه ناصری اصفهانی؛ دکتر محمد باقر کتابی.
جستارهای وابسته
فهرست مشاهیر استان اصفهان؛ چرمهین؛ حاج آقا ارباب اصفهانی به دانشجویانی که فارسی نماز میخواندند چه گفت؟ – خبرگزاری شرق استان اصفهان.
پانویس
1. سید محمد جواد غروی، مبانی حقوق در اسلام، 1373، نشر جهاد دانشگاهی، اصفهان، شرح حال مؤلف، ص 9 – 11
2. «بر کرانه حکمت»
3. «بر کرانه حکمت»
4. فرهنگ و اندیشه، اخلاق و اندیشه، مروری بر زندگی آیت اللّه رمضانعلی املایی، www. forsatonline. ir
5. نگاهی بر زندگانی عارف دلسوخته حسین شفیعی، www. daryayejan. ir/post/439
منابع
سید مصلح الدین مهدوی. دانشمندان و بزرگان اصفهان. چاپ دوم. اصفهان: انتشارات گلدسته، ۱۳۸۴.
واکنش حاج آقا رحیم ارباب به خواندن نماز به فارسی
شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی میخواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانیام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما!.
به گزارش تابناک اصفهان، دیار تخت فولاد اصفهان که بعد از قبرستان بزرگ وادی السلام آن را دومین قبرستان بزرگ جهان اسلام بر شمردهاند، آرامگاه عالمان بسیاری است که پرداختن به شخصیت و منش هر یک شاید یک کتاب یا چندین کتاب تحریر و تألیف را میطلبد.
اما از سوی دیگر گذشتن از کنار این علمان گرانقدر هم جایز نیست چراکه داستانهای زندگی آنها میتواند حاوی پیامهایی باشد که ما در زندگی روزمره برای دریافت آنها یا عاجزیم یا منبع مورد وثوق را نیافتهایم.
تابناک در نظر دارد، در قالب بستهای به بیان داستانهایی در خصوص عالمان این قبرستان پرگهر بپردازد.
آقای دکتر محمد جواد شریعت که با جمعی از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی دیدار کرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز میگوید: سال یک هزار و سیصد و سی و دو شمسی بود، من و عدهای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم خانوادههایمان کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت، ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهی دیگر برگزینند.
چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز میخوانیم، به شیوهای اهانتآمیز، نجس و کافرمان خواند.
این عمل او ما را در کارمان راسختر ساخت. عاقبت یکی از پدران، افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آنها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند. او دستور داد در وقتی معین ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند.
در همان لحظه اول، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت، آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبهرو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمیخوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشتهای درس میخوانید.
آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهای علمی مطرح کرد و از درسهایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمیآمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش رو به رو میشد. پس از آنکه همه ما را خلع سلاح کرد، فرمودند : والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسی میخوانید، آنها نمیدانند من کسانی را میشناسم که – نعوذباللّه – اصلاً نماز نمیخوانند.
شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی میخواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانیام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما.
در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حل کردهاید. اکنون یکی از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید بسم اللّه الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد.
آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمیآمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم اللّه را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم اللّه چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمیتوان ترجمه کرد.
مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمیتوان به آن گفت «زیبا». ترجمه «حسن» زیبا است؛ اما اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمیآید. کلمه اللّه اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق میکنند. نمیتوان «اللّه» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده.
حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکی از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگی او را میرساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم میکند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار میدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا میفرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست.
خوب، رحیم را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم – چون نام وی رحیم بود – بدم نمیآمد «مهربان» ترجمه کنید؛ اما چون رحیم کلمهای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی میبرد؛ زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو میکند. پس آنچه در ترجمه «بسم اللّه» آوردهاید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد.
من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم؛ اما به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیدهتر میشود. اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلی بهتر است.
در اینجا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذرخواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان میخواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانی کردیم. حضرت آیت اللّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد.
ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه میکرد، خداحافظی کردیم. بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب میرسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشهها بر میچیدم.
وقتی در دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامهها و پیغامهای استاد فقید مرحوم بدیعالزمان فروزانفر را برای وی میبردم و پاسخهای کتبی و شفاهی حضرت آیت اللّه را به آن استاد فقید میرساندم. و این افتخاری برای بنده بود. گاه ورقههای استفتایی که به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته میشد. آن جناب دستور میداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر میکرد.
حاج آقا رحیم ارباب از افلاکیان خاک نشین
حاج آقا رحیم ارباب در خانوادهای اهل شعر و ادب و تاریخ پرورش یافت، بیشتر اشعار حافظ و مولانا و شعرای عرب را از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش حفظ کرده بود. جذبه معنویتش، کوچک و بزرگ را به تعظیم و تکریم وامیداشت. یکی از استادان دانشگاه میگوید: (در جوانی با عدهای از دوستان تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم، والدین ما این موضوع را با یکی از روحانیون در میان گذاشتند و او ما را کافر و نجس خواند. این کار ما را مصممتر ساخت تا اینکه ما را نزد مرحوم ارباب بردند.
ایشان با لطف و لحنی پدرانه به ما گفت: “من نیز در جوانی چنین قصدی کردم اما برای پیدا کردن ترجمه صحیح به مشکل برخوردم و لابد شما آن را حل کردهاید” و آرام آرام ما را متوجه ساخت که ترجمه ما دقیق نیست. ما معذرتخواهی کردیم. ولی ایشان فرمود: “من نگفتم نماز را عربی بخوانید فقط مشکلات آن را گفتم”، و با لطافت ما را بهاشتباه مان واقف ساخت.) از اساتید و بزرگان گذشته و حال بسیار با احترام یاد میکرد، گویی هنوز در برابر آنها ایستاده است. یک بار شخصی درباره یکی از اساتید به ایشان گفت: (شنیدهام که فلان آقا گاهی عصبانی میشد و الفاظ تند و درشت به زبان میآورد.) در پاسخ فرمود: (از این بابت چیزی نمیدانم ولی شما آیا از بزرگی مقام و علم ایشان چیزی نشنیدهاید ؟!)عرض کرد: (چرا!) آقای ارباب فرمود: (پس از آنها حرف بزنید!) محضرش بسیار سودمند و لذتبخش بود، به احترام صغیر و کبیر برمیخاست و نسبت به مردم با محبت و احترام برخورد میکرد. روزی در مجلس او یکی از حضار گفت: (فلانی تارک الصلوة است.) مرحوم ارباب از این سخن چنان بر آشفت که برخلاف معمول، به شدت گوینده را مورد عتاب قرار داد و فرمود: (آیا شما تمام ساعات و دقایق روز و شب با او بودهاید که این طور قاطعانه در مورد او قضاوت میکنید؟!) یکی از شاگردانش به او گفت: (خوب است شما درس اخلاق هم بگویید.) ایشان پاسخ داد: (اخلاق علم حال است و علومی که ما میخوانیم علم قال.) او توحید تمام بود و زبانش جز حمد و شکر خداوند چیزی نمیگفت.
یکی از بستگان ایشان میگوید: (در همه عمر حتی یک بار سخنی که بوی ناشکری و نارضایی از آن به مشام برسد نشنیدم، انسانی کامل بود که به یقین رسیده بود.) در یازده سال آخر عمر که نابینا و گرفتار بیماری دردناکی بود حتی در سختترین مراحل که از شدت درد عرق میریخت، جز شکر نعمتهای باری تعالی چیزی بر زبان نمیراند.
فصل سوم: مصاحبه با شاگردان
مجله حوزه چند سال قبل دو گفتوگوی مهم و مفصل با شیخ حیدرعلی محقق و شیخ رمضانعلی املایی انجام و منتشر کرد. متن این دو گفتوگو به ترتیب تقدیم میگردد.
اطلاعات عرضه شده در این مصاحبهها چون بدون واسطه است و از نزدیکترین افراد به آن مرحوم بودهاند از اینرو اهمیت فوقالعاده دارد.
مصاحبه با آیت اللّه حاج شیخ حیدر علی محقق
حوزه دیرین سال اصفهان الگوها و اسوههای علم و تقوای آن تلاش سترگی که در آن جریان داشته و به سان زاینده رود میجوشیده و میخروشیده و آب حیات به کام تشنه زمین میرسانده است باید برای نسل امروز که در تکاپوی فراگیری دانش دیناند و دغدغه شناخت درست از نادرست کژی از راستی و راه از بی راه دارند و آهنگ حرکت به سوی نور شناسانده شود.
نسل امروز باید بداند و درک کند به جان که در گذشته با آن همه تنگناها بی مهریها شلاقها دشنهها آوارگیها و حرمانها و …
دین باوران و عاشقان سر از پا نشناخته کوی دوست چه سان تلاش کردهاند و برای حفظ دین از گزند ناپاک طینتان آوارگیها و دربهدریها را تاب آوردهاند. از همه مهمتر در این کشاکشِ دردآگین نلغزیدهاند و دین به دنیا نفروختهاند. صبورانه رنج کشیدهاند و دردمندانه از کیان دین و ایمان پاس داشتهاند.
محکم و استوار به سان صخرههای عظیم تکیه گاه محرومان در تندباد حوادث بودهاند. با رنج آنان رنجور و با شادی آنان شاد زیستهاند. با مردم بودهاند همیشه.
غبار از چهرهها ستردهاند و بر قلبهای زخمی و دردمند مرهم نهادهاند. بعد از آنکه از این کوره گداخته و آزمون سخت و پرمشقت سربلند بیرون آمدهاند و مقبولیت عام و خاص یافتهاند و چشم و چراغ جمع شدهاند باز هم نگاهشان به دنیا نگاه دوران دوری از آن بوده است بیرغبت به آن. زی طلبگی را به سویی ننهادهاند و زرق و برق زندگی را بچسبند و بگسلند پیمانی را که با خداوند در آغاز گام در این راه بستند.
همیشه به ویژه در لحظات وسوسه انگیز زندگی تابلوی زندگی تلخ و پر مرارت گذشته خود را به تماشا ایستادهاند و به جلوههای دنیا مردانه پشت کردهاند و در صراط نور ادامه راه دادهاند.
استاد حیدر علی محقق یادگاری است از این کاروان پرشکوه.
استاد آیت اللّه حیدر علی محقق در مدرسه نیم آورد در حجرهای ساده و بی پیرایه که به گلیمهای رنگ و رو رفته مفروش و به کتابهای فقهی تفسیری روایی و …آزین بسته شده است گرمابخش محفل طلاب و تابلویی است عظیم و باشکوه در برابر دیدگان طلاب.
این تابلوی درس آموز آینده را برای طلاب ترسیم کرده است. هرکس اهل کوی ماست بسم اللّه.
رنج و حرمان دوری از زخارف دنیا تلاش و ایثار و خلوص و …شرط راه است.
هرکس برای رسیدن به آلاف و الوف به این وادی مقدس گام نهاده بداند راه گم کرده و بیراهه میپیماید. تابلویی که در بلندای مدرسه در جلوی چشم اصحاب مدرسه نصب شده و اهل بصیرت را به تفکر و تأمل وا میدارد راه را مینمایاند راهی بس دشوار نه استراحتگاهی نه مقرّی برای تن آسایی. امید اینکه ما و دیگر طلاب از این تابلو و دیگر تابلوهای پرشکوه حوزههای علمیه درس آموزیم و راه از چاه باز شناسیم.
با تشکر از حضرتعالی که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید لطفاً در آغاز اجمالی از زندگی علمی تحصیلی خود را بیان بفرمایید.
استاد: ادبیات را از محضر حضرات آقایان میرزا محمدعلی فرقانی آقا شیخ محمدباقر قمشهای و آقا شیخ محمد علی عالم فرا گرفتم. قوانین را خدمت آقا شیخ محمد خراسانی معروف به حکیم و آقا شیخ محمدحسن عالم شرح لمعه را خدمت آقا شیخ علی یزدی رسائل را خدمت آقا سید مرتضی خراسانی؛ که از شاگردان مبرز حاج آقا رضا همدانی بود خواندم. بخشی از کفایه را در محضرآقا سید مهدی درچهای خواندم و بخش دیگر آن را از محضر استاد بزرگوار آقا سید محمد نجف آبادی استفاده کردم. ایشان در تدریس کفایه مسلط بود. از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانی بود.
امّا اساتید خارج من در اصفهان حضرات آقایان: آقا شیخ محمدرضا نجفی آل علاّمه که تقریرات درس ایشان را نوشتهام آقا سید محمد نجف آبادی آقا سید علی نجف آبادی بودند. آقا سید علی نجف آبادی مرد بسیار فاضلی بود. درباره ایشان شبهه اعلمیت بود. بسیاری از فضلای اصفهان درس ایشان شرکت میکردند از جمله: مرحوم حاج شیخ احمد فیاض آقا سید علی علامه فانی و …
مدتی هم برای تحصیل به قم مشرف شدم و از محضر آیات عظام: آقای صدر سید محمدتقی خوانساری و آقای حجّت بهره بردم.
در نجف اشرف هم از محضر حضرات آیات عظام: آقا میرزا ابراهیم اصطهباناتی آقا سید محمود شاهرودی آقا شیخ محمدکاظم شیرازی و آقا سید جمالالدین گلپایگانی استفاده کردم.
در مجموع چهارده سال دوره خارج ما به طول انجامید.
حضرت بحمداللّه از محضر اساتید بسیاری بهره بردهاید لطفاً اگر خاطرهای از آن بزرگواران به یاد دارید بیان کنید.
استاد: گفتم که کفایه را و قسمتی از متاجر را خدمت آقا سید مهدی درچهای خواندم. ایشان روزی در مقام موعظه به شاگردان فرمودند:(تمام همّت خویش را بر تحصیل توأم با تقوا قرار دهید. روزی را خداوند متعال میرساند؛ زیرا خداوند متعال معاش اهل علم را عهدهدار شده است.)
در مقام تأیید بر گفتار خود خاطرهای فرمودند که مناسب است اینجا نقل کنم:
(نجف که بودم روزی برای صبحانه چیزی در حجره نداشتم. خیلی هم گرسنه بودم. نگران بودم که اگر با این وضع در درس شرکت کنم ممکن است مطالب استاد را خوب فرا نگیرم.
در هر صورت از مدرسه آمدم بیرون و به سمت حوزه درس حرکت کردم. مقابل یکی از بقالیها که رسیدم صاحب مغازه مرا صدا زد. صورتم را به طرف صدا برگرداندم. صاحب مغازه گفت:شما برادر حاج سید محمدباقر درچهای هستید [سید محمدباقر از بزرگان حوزه بود و این دو برادر خیلی به هم شبیه بودند] گفتم: بلی.
گفت: برادر شما خیلی بزرگوار بود. شما تا وقتی که اینجا هستید هرچه نیاز داشتید از مغازه من ببرید!)
خاطره دیگری که باز به ایشان مربوط میشود اینکه آن مرحوم در این اواخر سکته کرده بودند و قسمتی از بدنشان بیحرکت و لمس شده بود. درشکهای داشتند که روزهای چهارشنبه ایشان را به درچه میبرد. ایشان گفتند:(روز چهارشنبه بود و میخواستم بروم درچه. درشکه خراب بود و پول هم نداشتم که درشکه را درست کنم.
از مسجد که بیرون آمدم قدری صلوات هدیه به امامزاده سیدمحمد پسر امام علی نقی علیه السلام فرستادم تا اینکه خداوند فرجی برساند.
هنوز نزدیک مسجد بودم که شخصی آمد گفت: آقا! مبلغ هشتصد تومان وجوهات دارم آوردهام پیش شما.
من هم از آن وجوهات درشکه درست کردم و خدا بر اینکه زود حاجتم را برآورد شکر کردم.)
مقصود ایشان این بود که اگر اهل علم تحصیلشان همراه با تقوا باشد خداوند آنان را به خود وا نمیگذارد.
از جمله اساتیدم مرحوم حاج شیخ محمدرضا نجفی مسجد شاهی است. من در درس خارج ایشان شرکت میکردم. این درس را مرتب ثبت و ضبط میکردم. آن مرحوم هم خیلی به من اظهار محبت میکردند به طوری که روزی مانعی پیش آمد نتوانستم در درس شرکت کنم. ایشان نگران شده بودند و مرحوم حاج آقا عطا را فرستاده بودند که به هر کیفیتی هست فلانی در درس شرکت کند؛ زیرا مطالب من را ایشان خوب ثبت میکند.
از جمله خاطراتی که از ایشان به یاد دارم این است که میفرمود:(ایام شیرخوارگی خود را به یاد دارم!)
درباره شیخ الرییس ابوعلی سینا میگویند که میگفته است:(ایام شیرخوارگی خود را به یاد دارم.)
بعد در همین رابطه میفرمود:(مرحوم پدرم آقا شیخ محمدحسین که از علمای بزرگ و فرد بسیار زاهد و عابدی بود و صاحب کرامات به هنگام شیرخوارگی من از نجف آمده بودند اصفهان برای دیدار با خویشاوندان. خادمهای داشتیم مرا بغل کرد و آورد خدمت پدرم.
ایشان با دست اشاره کرد او را ببرید. من با غیر خدا رابطهای ندارم و دوست ندارم به غیر او اُنس بگیرم.) شاید در آن هنگام در حال مخصوصی بودهاند.
باز میفرمود:(پدرم در همان مسافرت وقتی وارد اتاق شد فرشی را که پهن کرده بودند ایشان روی آن بنشیند کنار زد و روی زمین نشست.)
آقا شیخ محمدرضا از بزرگان اهل علم بود. از دوستان صمیمی مرحوم حائری و با ایشان هم دوره بود.
آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری درباره مرحوم حاج شیخ محمدرضا مسجد شاهی فرموده بود: (حاج شیخ محمدرضا شیخ بهایی عصر ماست.) این سخن را از آن روی گفته بود که شیخ محمدرضا جامع معقول و منقول بود و واقعاً مرد فوقالعادهای بود.
به خاطر همین عمق دانش بود که هر وقت به قم مشرف میشد مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری از ایشان میخواست در مدت اقامت درس شروع کند.
از فرمایشات حضرت امام رحمة اللّه علیه که به مناسبتی از ایشان یاد میکند و میفرماید: معلوم میشود که در همین ایام از محضر مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهی استفاده میکرده است. وقتی که به قم مشرف میشدند تا چند روزی در منزل حاج شیخ عبدالکریم میماندند تا اینکه جای مناسبی برای ایشان آماده میشد.
گاهی اوقات برای ما از این رفت و آمدها خاطراتی نقل میکرد از جمله زهد و سادگی حاج شیخ عبدالکریم را میستود. در این باره میفرمود:(در یکی از سفرها که به قم مشرف شدم طبق معمول یکی، دو شب اول را در منزل حاج شیخ عبدالکریم به سر بردم. وقتی خواستم آنجا را ترک کنم فرزند کوچک ایشان آقا مهدی اصرار میکرد: شما چند شب دیگر هم منزل ما بمانید. به مزاح گفتم: فرزندم شما خیلی اصرار میورزید. چرا آقا چنین اصرار نمیکند! در پاسخ گفت: به خاطر اینکه چند شبی که شما اینجا بودید آقا دستور داده بود که شام و پلو درست کنند و اگر شما بروید دیگر از پلو خبری نیست!) همچنین درباره زهد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم میفرمود:(یک وقتی به اجازه مرحوم حاج شیخ وارد اندرونی شدم. در اندرونی اتاقی بود مخصوص خود ایشان. وقتی وارد آن اتاق شدم دیدم تنها یک گلیم در کف اتاق پهن است و صندوقی هم در کنار اتاق گذاشته شده است. اتاق بسیار ساده و زاهدانه بود. همان جا گفتم: واقعاً اگر کسی میخواهد معنای زهد را بفهمد باید بیاید این جا را ببیند. مرحوم حاج شیخ از این سخن من خوشش نیامد!)
درباره زهد و ساده زیستی بزرگان مناسب است مطلبی را درباره زهد و ساده زیستی مرحوم حاج آقا رضا همدانی که از استادم مرحوم حاج سید مرتضی خراسانی شنیدهام بگویم.
میدانید که مرحوم حاج آقا رضا همدانی شخصیت بزرگ علمی بود و یک دوره فقه مبسوط نوشته است که برخی از نوشتههای ایشان چاپ شده است.
یکی از علما معتقد بود:(اگر دوره فقه حاج آقا رضا چاپ شود جایگزین کتاب جواهر میشود و جواهر متروک خواهد شد.)
ایشان با این مرتبت علمی و اینکه تا حدودی مرجعیت هم داشته و وجوهات در اختیارش بوده است زندگی بسیار سادهای داشته است. مرحوم خراسانی میگفت:(استاد ما زندگی سادهای داشت. برای صرفهجویی از گوشت گاو به جای گوشت گوسفند استفاده میکرد؛ زیرا ارزانتر بود. نسبت به مشکلات طلاب خیلی حسّاس بود و سعی میکرد حتّی الامکان گرفتاریهای آنان را برطرف کند. به من گفت: آقا سید مرتضی! اگر طلبه یا اهل علمی را دیدی که مقروض است یا گرفتاری دارد به من اطلاع بده تا گرفتاریش را برطرف کنم. در غیر این صورت تو مقصر هستی!)
حضرتعالی از محضر مرحوم آقا سید جمالالدین گلپایگانی بهره بردهاید اگر از آن عارف بزرگ خاطرهای دارید لطفاً بفرمایید.
استاد: ایشان بحث فقهی داشتند که عصرها در منزل میفرمودند. بنده هم در این درس شرکت میکردم.
مرحوم آقا سید جمالالدین گلپایگانی در زهد و تقوی معروف بود. اهل ریاضت بود و کراماتی هم داشت. چند خاطره از آن بزرگوار به یاد دارم که برای شما نقل میکنم:
به مناسبتی برای من نقل فرمودند:(شبی عده زیادی از بستگان که برای زیارت به نجف اشرف آمده بودند به منزل ما وارد شدند. شام نخورده بودند و ما هم در منزل چیزی نداشتیم! از منزل خارج شدم برای تهیه غذا. مغازهها بسته بود. عبا را بر سر کشیدم و رفتم به سمت حضرت امیر علیه السلام. آنجا هم مغازهها بسته بود. متحیر بودم که خدایا چه کنم. گفتم:خدایا! اینان زوّار حضرت امیر علیه السلام هستند و از بستگان من. در این حال که این حرفها را با خود زمزمه میکردم دیدم: مغازهای در آنطرف باز است. حال آنکه من چنین مغازهای را قبلاً ندیده بودم. چند گام به طرف مغازه رفتم. یک وقت متوجّه شدم که مغازهدار سلام کرد. گفت: چه میخواهی. آنچه احتیاج داشتم به او گفتم. تمامی آنچه را که میخواستم به من داد. قرار شد پولش را بعد پرداخت کنم.
چند قدمی که آمدم برگشتم و به عقب نگاه کردم نه مغازهای بود و نه کسی!) باز نقل میفرمود:(یک وقتی بسیار بدهکار شده بودم. مدتی به حرم حضرت امیر علیه السلام میرفتم و برای پرداخت قرضهایم دعا میکردم. ولی فرجی نشد. روزی به همسرم گفتم: شما بروید حرم و برای ادای قرضهایمان دعا کنید. شاید خداوند میخواهد دعای شما را اجابت کند. ایشان رفتند حرم. پس از مدتی برگشتند با پای برهنه و خیلی ناراحت. گفت: کفشهایم را هم از دست دادم!
خیلی ناراحت شدم بلند شدم و عبا را به سر کشیدم و به حرم مشرف شدم. مختصری زیارتنامه خواندم و شروع به عرض حال کردم به حضرت. از حرم آمدم بیرون. درِ حرم شخص ناشناسی پول زیادی به من داد. این پول به حدّی بود که قرضهایم را پرداخت کردم و تا مدتی هم برای مخارج روزانه از آن استفاده کردم.)
مرحوم آقا جمالالدین گلپایگانی که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود درباره فوت آن مرحوم میگفت:
(پس از اینکه مشروطه به انحراف کشیده شد و مفاسد این انحراف یکی پس از دیگر آشکار میشد مرحوم آخوند تصمیم گرفت به ایران برود و اقدام اساسی بکند. حدود پانزده نفر از علما اسم نوشتند که همراه ایشان به تهران بروند. من هم یکی از آنان بودم. وسیله بیرون نجف آماده شد. مرحوم آخوند شب برای زیارت به حرم حضرت امیر علیه السلام مشرف شد. صحیح و سالم بود. سحرگاه صدا بلند شد که آخوند فوت کرد! ایشان را ایادی انگلیس مسموم کردند؛ زیرا میدانستند اگر مرحوم آخوند به تهران برود مشروطه را دگرگون خواهد کرد و این بر خلاف سیاست و مصالح انگلیسیها بود.)
اگر خاطرهای از دیگر بزرگان حوزه علمیه اصفهان به ویژه مرحوم آخوند کاشی، مرحوم جهانگیرخان قشقایی، مرحوم ملا محمدباقر فشارکی، ملاحسین فشارکی و …دارید و یا شنیدهاید لطفاً بیان کنید.
استاد: آخوند کاشی از فلاسفه و اهل زهد و کرامات بوده است. یکی از شاگردانش به نام شیخ محمد مفید نقل میکرد که:(مرحوم آخوند کاشی ازدواج نکرده بود. به شاگردانش میگفت: من از اینکه همسر نگرفتهام پشیمانم. با حال تأثر میگفت: اگر فردای قیامت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم از من سؤال کند: چرا از سنّت من اعراض کردهای؟ جوابی ندارم.)
آقا سید محمدرضا خراسانی که مدتی ریاست حوزه اصفهان را داشتند و از شاگردان مرحوم آخوند کاشی بودند نقل میکردند:(آخوند کاشی اخلاق تندی داشت و همه وقت نمیشد هر مطلبی را از ایشان سؤال کرد. یک وقتی سرحال بود و در حجره هم کسی نبود پرسیدم: آقا! شما چرا ازدواج نکردید؟ گفت: به دو علت: یکی فقر و دیگری سوء خلق. من اخلاق خوبی ندارم. ترسیدم بنده خدایی را اسیر خودم بکنم.)
یکی از شاگردان آن مرحوم نقل میکرد:(من گاهی اوقات به حجره آخوند میرفتم و برای ایشان قلیان درست میکردم. یک وقت برف زیادی باریده بود. رفتم حجره ایشان ببینم اگر کاری داشته باشند انجام بدهم. آخوند گفت: فلانی گرسنهام اگر کلهجوشی باشد خیلی طالبم.
از حجره آمدم بیرون تا کشک تهیه کنم و غذا را درست کنم. تا به سالن مدرسه رسیدم دیدم در آن هوای سرد زمستانی مردی از عشایر آمده و سراغ آخوند را میگیرد. او را به حجره آخوند راهنمایی کردم. به خدمت آخوند رسید. بعد از سلام و احوالپرسی مقداری کشک که همراهش بود کنار حجره آخوند گذاشت و از آخوند خداحافظی کرد و رفت!)
آخوند کاشی مرد فوقالعادهای بوده است. شبها و سحرها ذکر: (یا سبّوح و یا قدّوس) او از حجرهاش بلند بوده است. یکی از علما میگفت:(در نیمههای شب که یا سبّوح و یا قدّوس آخوند بلند میشد من احساس میکردم که درختها با او همنوا هستند!)
مرحوم آیت اللّه بروجردی در فلسفه از شاگردان ایشان بوده است. درباره مرحوم آخوند کاشی میگفت:(آخوند هم در معقول مجتهد بود و هم در منقول.)
یکی دیگر از شخصیتهای بزرگ اصفهان مرحوم جهانگیرخان قشقایی است. ایشان هم مرد فوقالعادهای بوده است. مرحوم آخوند کاشی در برابر ایشان اظهار کوچکی میکرده است. این دو بزرگوار نسبتاً گوشهگیر و منزوی بودهاند. یک وقتی مرحوم آخوند به جهانگیرخان میگوید:امشب شب قدر است چه خوب است برویم به یکی از مجالس مؤمنین و در دعا و مناجات شرکت کنیم. مرحوم جهانگیرخان میپذیرد. بنا میگذارند که مجلس آخوند ملا محمدباقر فشارکی که از علمای بزرگ اصفهان بوده است شرکت کنند. شب که فرا میرسد عبا را بر سر میکشند و به طور ناشناس وارد مجلس میشوند و در گوشهای مینشینند.
مرحوم فشارکی خطاب به مردم میگوید:(صفات رذیله را از خود دور کنید تا شایستگی فیوضات پروردگار را پیدا کنید.)
برای آماده کردن مردم جهت توبه و انابه داستانی را نقل میکند:(جوان کنّاسی دلباخته خانمی میشود که از حمام بیرون آمده است و راهی منزل خویش است. خانم روحیه جوان را احساس میکند. او را به درون منزل راه میدهد. وقتی که جوان وارد میشود آیینهای به دستش میدهد تا اینکه جوان خود را در آیینه ببیند! جوان همین که نظر به آیینه میافکند سر و صورت و لباس کثیف خود را میبیند احساس شرمندگی مینماید و آیینه را به کناری میگذارد و از منزل بیرون میرود. خانم علت این دگرگونی حال را از جوان میپرسد. جوان پاسخ میدهد: به دور از انصاف است که من با این آلودگی در کنار تو بنشینم!)
مرحوم فشارکی وقتی این داستان را نقل میکند این دو بزرگوار به شدّت گریه میکنند و تحت تأثیر قرار میگیرند. بله این نشانه صفای دل و پاکی درون است.
آخوند ملا حسین فشارکی برادر آخوند ملا محمد باقر از علمای کم نظیر بود. خیلی بر فقه مسلط بود. وقتی که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم نائینی به عنوان اعتراض به رژیم عراق به قم میآیند بعضی از بزرگان اصفهان از جمله مرحوم ملا حسین فشارکی برای دیدن این آقایان به قم میروند.
در جلسهای میرزا نائینی مسئلهای را عنوان میکنند. مرحوم فشارکی اظهار نظر میکند و مطالبی را بیان مینماید. مرحوم نائینی با تعجب میگوید:(آخوند کهنه ملایی است ما تازه چرخیم!) مرحوم فشارکی گفته بود: (کتاب فقه در سینه من است.)
آن قدر استفتائات داشت که به گفته خودش:(اگر این استفتائات یکجا جمع شود به اندازه دوره جواهر میشود.)
بنده با فرزند ایشان هم مباحثه بودم؛ لذا گاهی شاهد پاسخ مرحوم فشارکی به استفتائات بودم. خیلی سریع به استفتائات پاسخ میداد. این بیانگر تسلط فوقالعاده آن مرحوم بر فقه بود.
آیا حضرتعالی با مرحوم ارباب هم آشنایی داشتید؟ لطفاً اگر از ایشان خاطرهای دارید بیان کنید.
استاد: بله. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب قریب صدسال عمر کرد. مرد باسواد و با تقوایی بود. از شاگردان مرحوم آخوند کاشی بود. خیلی اظهار علاقه به ایشان میکرد. مرحوم ارباب نقل میکرد:(یک روز درس مرحوم آخوند حاضر نشدم. روز بعد که رفتم پرسید: دیروز کجا بودی؟ گفتم: رفته بودم زیارت قبور مؤمنین.
فرمود: چطور تا اینان در دنیا بودند در کسب و کار و بازار رعایت امور شرعی را نمی کردند. حال که مردهاند شدهاند مؤمنین!) جنبه علمیت مرحوم ارباب فوقالعاده بود. مرحوم ارباب رفته بودند تهران برای معالجه. آقایی از علمای تهران همراه پسرش به عیادت آن مرحوم میروند. همان جا مشکل فلسفی را که سالها دنبال حلّ آن بوده ولی موفق به حلّ آن نشده بود از مرحوم ارباب سؤال میکند. ایشان با همان حال مریضی و با آن کهولت سن پاسخ وی را میدهد و سپس اشعاری را از منظومه از حفظ میخواند.
آن آقا به پسرش میگوید:(این چنین باید درس خواند که هنوز اشعار منظومه از یادش نرفته است و مشکل مرا هم به این آسانی حلّ میکند.)
در حوزههای قدیم از جمله حوزه اصفهان گویا تلاش و کوشش برای فراگیری دانش چشمگیر بوده است اگر نمونهای از آن تلاش تحسین برانگیز به یاد دارید لطفاً بیان کنید.
استاد: مرحوم طیب از آن دوران داستانی را نقل میکرد که بسیار آموزنده است و اکنون برای شما نقل میکنم:(من یازده سال درس خارج آقا سید محمد باقر درچهای شرکت کردم. در تمامی این مدت فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد. در تعطیلی آن روز هم چارهای نبود؛ زیرا یک روز درس اول را گفته بود که خبر آوردند برادر شما آقا سید محمدحسین درچهای فوت کرده است. آقا فرمود: خدا رحمتش کند. خواست درس دوم را شروع کند که گفتند:آقا! ایشان وصیت کرده است: شما بر جنازهاش نماز بگزارید. از این روی ناچار شدند و درس را تعطیل کردند.) این پشتکاری و تلاش و بهره گرفتن از لحظهها و ساعات زندگی بسیار مایه عبرت است.
تشبیه این را ما در مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی دیدیم. تلگرافی برای ایشان از بروجرد آمد که اخوی شما به رحمت خدا رفته است. ایشان دستور دادند پیش از ظهر در مسجد بالاسر مجلس ختمی برگزار کردند. بعدازظهر همان روز طبق معمول جلسه درس برگزار شد. بدون اینکه حتّی یک روز درس را تعطیل کنند.
لطفاً از شیوه درسی اساتید بزرگوارتان بگویید و اینکه کدام یک از این شیوهها شما را جذب کرد و بهتر پسندیدید.
استاد: اساتید ما هرکدام خصوصیتی داشتند که مایه جذب ما میشد. از باب مثال:استاد ما مرحوم آقا سید محمد نجف آبادی از شاگردان مبرز مرحوم آخوند بود و تقریرات مرحوم آخوند را نوشته بود. بر همین اساس درسی که میگفت خیلی منظم و مرتب بود. در مدت کوتاه مطالب اصلی و اساسی را بیان میکرد. از ذکر اقوال مشابه پرهیز داشت. علاوه بر اینکه فهم مطالب را ساده میکرد تقریر آنها هم برای شاگردان آسان میشد و من تقریرات درس ایشان را به طور کامل نوشتهام. جهت دیگر که خیلی ما را جلب کرده بود تقوا و بیاعتنایی ایشان به دنیا بود. در زمان طلبگی ما اهل علم در سختی و فشار زندگی میکردند خصوصاً طلبهها. ما بعضی از شبها را بدون شام میگذراندیم. با این همه وضع زندگی این استاد بزرگ و سختیهایی که ایشان به خاطر بیتوجهی به دنیا متحمل میشد برای ما سرمشق بود و تحمل دشواریها را آسان میکرد.
مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی هم سبک مخصوصی در درس داشت. ایشان اهل ابتکار بود. تسلط بسیار خوبی بر اصول داشت. از شاگردان برجسته آخوند خراسانی بود. معروف است که آخوند خراسانی سر درس به هر اشکالی توجّه نمیکرد ولی وقتی آیت اللّه بروجردی اشکال میکرد با عنایت کامل به آن گوش میداد. مرحوم آیت اللّه بروجردی بر فقه عامه نیز تسلط کامل داشت و به آراء آنان استناد میکرد.
به نظر حضرتعالی مرحوم آیت اللّه بروجردی این سبک را یعنی توجّه به آراء عامه و تطبیق آن با آراء و نظریات علمای شیعه از چه کسی اخذ کرده بود.
استاد: مرحوم آیت اللّه بروجردی دو بار برای تحصیل به اصفهان آمده است: بار اول پنج سال و بار دوم چهار سال مانده است. نه سال هم در نجف تحصیل کرده است. اساتید نجف هیچ کدام سبک فقهی ایشان را نداشتهاند.
در اصفهان آقا میرزا ابوالمعالی فرزند حاجی کلباسی از اساتید ایشان بوده است. مرحوم آیت اللّه بروجردی یک وقتی که صحبت از میرزا ابوالمعالی شد فرمود:(مجلس آقا میرزا ابوالمعالی شبیه مجلس پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم بود. روحانیتی داشت که انسان سیر نمیشد.)
استاد دیگر ایشان مرحوم آقا سید محمد درچهای بوده است. استادی که احتمالاً این روش را از وی گرفته باشد مرحوم آقا میرزا محمدتقی مدرس فرزند آقا سید حسن مدرس معاصر شیخ انصاری و استاد میرزای شیرازی بزرگ است. نقل میکنند:(آقا میرزا محمد هاشم که با مرحوم میرزای شیرازی در درس آقا سید حسن مدرس شرکت میکردهاند طی نامهای از مرحوم شیرازی سؤال میکند: آیا شیخ انصاری بالاتر است یا سید حسن مدرس؟ میرزا تا سه سال این نامه را پاسخ نمیدهد. بعد از سه سال مینویسد: اگر آقا سید حسن مدرس نجف تشریف بیاورند ما در حوزه شیخ انصاری از وجود ایشان استفاده میکنیم.) معنای این سخن این است که مرحوم مدرس از شیخ انصاری بالاتر بوده است. در هر صورت میگویند: شیوه درس آقا میرزا محمدتقی مدرس فرزند آقا سید حسن مدرس تا حدودی شبیه شیوه درسی مرحوم بروجردی بوده است از این روی بعید نیست که مرحوم بروجردی این شیوه را از استاد خود مرحوم آقا میرزا محمدتقی مدرس گرفته باشد.
در خاتمه لطف کنید ما و دیگر طلاب را از راهنماییهای اخلاقی خود بهرهمند سازید.
استاد: من که قابل نیستم. همان مطلبی را عرض میکنم که انبیاء صلی اللّه علیه وآله وسلم فرمودهاند: (رعایت تقوا یاد خدا در هر حال و توکل بر خداوند در همه امور.) غالباً طلاب محترم را توصیه میکنم به تقوا و جدیت در امر تحصیل و اینکه قدر ایام جوانی را بدانند و مبادا این ایام گرانبها را تضییع کنند. متأسفانه در روزگار ما اخلاق و معنویت در حوزهها تا حدودی کم رنگ شده است. این برای حوزهها خطرناک است. تهجدها و شب زندهداریها کم شده است. اصفهان که چنین است. قم را هم خودم از نزدیک دیدهام بهتر از این نیست!
به نظر حضرتعالی علّت دور شدن حوزهها از امور معنوی و اخلاقی در چیست.
استاد: به نظر من از جمله علّتها کناره گرفتن برخی از بزرگان است. اینان یا کم حوصلهاند و یا اینکه مأیوس هستند. این درست نیست. بزرگان باید به متن حوزهها بیایند و با طلبه اُنس بگیرند تا طلاب از معنویت و روحانیت آنان استفاده کنند.
علت دیگر تجملاتی شدن زندگیهاست. مسلّم امروز وضع زندگی با گذشته بسیار متفاوت است. طبیعی است که با این شهریهها نمیشود زندگی را اداره کرد. از این روی اگر چارهای اندیشه نشود عواقب وخیمی را به دنبال خواهد داشت. همین امر از جدیت و تلاش طلاب در امر تحصیل نیز کاسته است به طوری که من از آینده حوزهها نگران هستم. اگر با همین وضع پیش برود آینده به ندرت افراد قوی و ورزیده از حیث علمی خواهیم داشت به ویژه در سطح مرجعیت.
از اینکه مزاحم حضرتعالی شدیم و وقت شریفتان را گرفتیم معذرت میخواهیم.
استاد: متشکرم.
مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ رمضانعلی املایی
عالمان دین در حوزه تشیع ساده زیستند از دنیا و زرق و برق آن روی گرداندند به خدا عشق ورزیدند و با خلق خدا فروتنانه و مهربانانه رفتار کردند و هیچگاه برای دنیا و مقام به کرنش نایستادند و حقی را نادیده ننگاشتند که توانستند سالیان سال در اوج بمانند و نشانههای هدایت را برپا دارند و شیعه را از گردابهای بلا و بیابانهای بی فریاد و خشک و سوزان رهایی بخشند و در شاهراه سربلندی و عزت راه نمایند.
اگر روحانیت امروز بر آن است که در اوج بماند و عزتمندانه پرچم اسلام ناب را بر دوش بکشد و با ناهنجاریها درافتد و سخنش نفوذ یابد و در دلها بنشیند و عشق به خدا و اهل بیت علیهم السلام را در سینهها شعلهور سازد و نسلی را که امروز به او سپرده شده بیگزند به سرچشمه نور ره نماید باید مشعلهای هدایت را چه آنان که رخ در نقاب خاک کشیدهاند و چه آنان که اکنون در اوج قناعت و پارسایی روزگار میگذرانند فرا راه خویش قرار دهد و گرنه ره به جایی نخواهد برد و ایمان و دین مردم را بر باد خواهد داد.
آیت اللّه املایی عشقی سوزان در سینه دارد. عشقی که استادان و راهنمایان والا مقدار او در سینهاش شعلهور ساختهاند: عشق به اسلام ناب و تشیع راستین که مرحوم رحیم ارباب در سینهاش شعلهور ساخته و عشق به علی علیه السلام که حاج میرزا علی آقا شیرازی عارف بزرگ و نهجالبلاغه شناس کم مانند در تمام زوایای وجودش باز دمیده است.
او با این چراغ شب افروز و تاریکی زدا هم خود از گزندها به دور مانده و بر شاهراه هدایت جوانی را به پیری رسانده و هم مردمان دیار همیشه بیدار خمینی شهر را از تاریکیها رهانده و چراغ دین را فرا راهشان افروخته است.
خداوند به ما نیز توفیق داد از محفل روحانی آن بزرگمرد رشحهای برگیریم و به دوستداران روشنایی و پاکی هدیه کنیم باشد هم ما را و هم آنان را در این سرا و آن سرا مفید افتد. انشاءاللّه.
با تشکر از حضرتعالی که قبول زحمت فرمودید و ما را به حضور پذیرفتید لطف کنید در ابتدا شمهای از زندگی خود چگونگی آغاز به تحصیل و دشواریهای راه بیان بفرمایید.
– اینجانب به سال 1333ق درخوران سده (خمینی شهر) به دنیا آمدم. یک سال از عمرم نگذشته بود که چراغ عمر پدرم خاموش شد و من از نعمت وجود پدر محروم شدم. بار زندگی بر دوش مادرم افتاد. مادرم مرا با کار و تلاش بزرگ کرد و زمینه تحصیل مرا فراهم ساخت. در دوران کودکی مانند دیگر کودکان به مکتبخانه رفتم و در آنجا قرآن آموختم. به خاطر تنگناهای مالی و اینکه باید کار میکردم تا مخارج زندگی تأمین شود نتوانستم در دوران نوجوانی و جوانی به تحصیل بپردازم. از این روی به خاطر علاقهای که به تحصیل علوم دینی داشتم در سن بزرگی تحصیل علوم دینی را آغاز کردم. البته در ضمن کار؛ من همیشه با لباس کار به مدرسه میرفتم و پای درس حاضر میشدم. جامع المقدمات را در سده در نزد سید مصطفی ابطحی فروشانی خواندم و سپس راهی اصفهان شدم و مشغول تحصیل گردیدم. دوره رضاخان بود و وضع حوزه بسیار آشفته بود و طلاب هم پراکنده. بیشتر علما به روستاها و قصبهها و محلّههای خود رفته بودند. مدارس خالی از علما و فضلا بود. حوزه خیلی خلوت بود. درس خواندن برای همگان با دشواریها و سختیهای بسیاری همراه بود و برای من دشوارتر و سختتر. من چون با سر و وضع و لباس کارگری به مدرسه میرفتم مأموران دولتی برای من بیشتر مزاحمت ایجاد میکردند. در هر صورت موفق شدم مقدمات و مقداری از سطوح عالیه را در حوزه اصفهان بخوانم. برای ادامه تحصیل و درک محضر بزرگان به حوزه قم رفتم و پس از چند سالی استفاده از آن فضای معنوی و حضور در محضر بزرگان به اصفهان برگشتم و به فراگیری علوم دینی ادامه دادم و بعد به خمینی شهر آمدم و در همینجا ماندگار شدم.
در دور اول پیش از آنکه به حوزه قم تشریف ببرید در حوزه اصفهان از محضر چه اساتیدی بهره بردهاید؟
– در حوزه اصفهان در این برهه خداوند توفیق داد که از محضر بزرگان بسیاری بهره ببرم که در این جا از یک یک آنان نام میبرم:شیخ یحیی فقیه ایمانی سیوطی، شیخ محمد علی عالم حبیب آبادی مغنی و حاشیه ملاعبداللّه، حاج سید علی اصغر برزانی متخصص در قوانین و از شاگردان آقا سید محمد باقر درچهای بخشی از قوانین، حاج میرزا اسماعیل معزّی اصفهانی بخشی دیگر از قوانین، آقا سید محمد باقر ابطحی سدهی مطول و شرح لمعه، آقا سید عباس صفی بخشی از معالم درایه رجال شرح نفیسی و مقداری از قانونچه، حاج شیخ عبدالجواد فریدنی اصفهانی بخشی دیگر از معالم، حاج سید هادی حجازی فروشانی مقداری از کفایه، حاج آقا رحیم ارباب رسائل مکاسب و کشف المراد.
حضرتعالی چه زمانی به حوزه قم وارد شدید و چند سال در آن حوزه به تحصیل پرداختید و در حوزه درسی چه کسانی شرکت جستید و بهره بردید؟
– در اصفهان بودم که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی چشم از دنیا فرو بست. پنجاه روز از رحلت ایشان گذشته بود که وارد حوزه قم شدم. در این زمان مرجعیت و زعامت شیعه بر عهده آیت اللّه بروجردی قرار گرفته بود.
در حوزه مقدسه قم چهار سال ماندم و از محضر حضرات آیات عظام: گلپایگانی، مرعشی نجفی، محمدتقی خوانساری و بروجردی بهره بردم. در محضر آقای گلپایگانی باقی مانده کفایه جلد اول، در محضر آقای مرعشی نجفی کفایه جلد دوم، در محضر آقا محمدتقی خوانساری خارج فقه، در محضر آقای بروجردی خارج فقه.
چه شد حوزه قم را ترک گفتید و به اصفهان برگشتید و در این دوره در حوزه اصفهان از حوزه درسی چه شخصیتهایی بهره بردید و با کدام یک از آنان بیشتر مأنوس بودید؟
– پس از آنکه تشکیل خانواده دادم دیگر برایم مقدور نبود که در قم بمانم؛ از این روی به اصفهان برگشتم و شکر خدای در این حوزه توفیق یافتم از محضر بزرگانی چون مرحوم رحیم ارباب (1) و مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی (2) کسب فیض کنم.
وقتی به حوزه اصفهان آمدم مرحوم ارباب خارج فقه بحث صلات جمعه میفرمود. اصول نیز میفرمود و من در درس اصول ایشان هم شرکت میکردم. من مدت طولانی در خدمت مرحوم ارباب و ملازم ایشان بودم. ایشان تا وقتی که زنده بود من از محضرشان استفاده بردم. اخلاق و رفتار و منش و بزرگواری و دانش گسترده ایشان مرا جذب کرده بود و این ویژگیها سبب شد که چهل سال همراه و ملازم و در خدمت آن بزرگوار باشم.
درسهای دیگری مانند: رجال درایه مقداری از قانونچه و نفیسی تفسیر مجمعالبیان و نهجالبلاغه را خدمت مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی فرا گرفتم و با ایشان هم بسیار مأنوس بودم. یک ماه هم در درس تفسیر حاج سید علی نجف آبادی حاضر شدم. این درس فقط در ماه مبارک رمضان گفته میشد.
مرحوم ارباب را شاید حوزه اصفهان بشناسند؛ امّا دیگر حوزهها آن چنان که باید شناختی از ایشان ندارند. لطف کنید از ویژگیهای اخلاقی معنوی و جایگاه علمی آن بزرگوار نکتهها و مطالبی را برای ما و خوانندگان بفرمایید.
– مرحوم ارباب دیدنی بود. محاسن اخلاقی ایشان را انسان باید از نزدیک میدید. نمیشود وصف کرد. او خالق اخلاق بود. در اخلاق و رفتار و منش ویژگیهایی داشتند که در کتابها پیدا نمیشد. یکی از دوستان میگفت:(هنگامی که میخواستم از نجف به ایران بیایم خدمت آقا جمال گلپایگانی رسیدم ایشان فرمود: وقتی اصفهان رفتی حاج آقا رحیم ارباب را رها نکن. مانند ایشان در نجف بینظیر یا کم نظیر است.) یا مرحوم آیت اللّه بروجردی درباره ایشان میفرمود: (عالم عامل).
در این جا چند ویژگی اخلاقی ایشان را که به یاد دارم برای شما بیان میکنم:
1. پیشی گرفتن در سلام: ایشان با آن موقعیت و جایگاه علمی و شخصیتی که داشت سعی میکرد در سلام بر دیگران پیشی بگیرد. در خیابان که راه میرفت وقتی به کارگران شهرداری و رفتگران میرسید پیش از آنکه سرشان را بلند کنند به آنان سلام میکرد. به طلاب خیلی احترام میگذاشت. در راه رفتن بر طلبه سبقت نمیگرفت بهویژه اگر سید میبود که خیلی احترام میگذاشت.
2. با احترام یاد کردن از دیگران: در تمام چهل سالی که در خدمت این مرد بزرگ بودم حتی یک بار نشنیدم که از کسی به بدی یاد کند و یا درباره کسی سخن ناشایستی بزند و یا سوء تعبیر بکند. در مواردی که با دیگران اختلاف نظر فقهی داشت با فروتنی تمام میفرمود: ما این طور میفهمیم و یا میفرمود: نظر آقایان را نفهمیدیم.
3. تسلط بر هوای نفس: یک وقتی شخصی آمد خدمت ایشان عرض کرد: آقا مشکلی دارم مرا راهنمایی بفرمایید: گفت من با اخویها و مادرم در یک منزل زندگی میکنیم. در معاشرتها رفت وآمدها و نشست و برخاستهای خانوادگی و فامیلی امکان دارد چشمم به نامحرم بیفتد؛ از این روی میخواهم از برادران جدا شوم و منزل مستقلی بگیرم؛ ولی مادر راضی نمیشود چه کنم؟ آقا فرمود: (به حرف مادر گوش کنید و جدا نشوید و مواظب باشید چشمتان به نامحرم نیفتد.
من حدود چهل سال شرایطی مانند شما را داشتم و چشمم به نامحرم نیفتاد.) یک بار سخن از نظر کردن به نامحرم و حفظ چشم پیش آمد فرمود:(تا به حال یک بار هم چشمم به نامحرم نیفتاده است!) این سخن را وقتی میفرمود که تقریباً هشتاد سال از سن مبارکشان میگذشت. همچنین در اواخر عمر شریفشان بود که سخن از غیبت پیش آمد فرمود: (تاکنون یک بار هم غیبت نکردهام!) در اواخر عمر شریفشان بود که دکتر به خاطر مریضی کهولت سن گفته بود نباید روزه بگیرید. ایشان نپذیرفت و فرمود: (تاکنون یک روز روزه از من قضا نشده است.)
4. خوشرفتاری با مردم: با آنکه اهل زهد عبادت و معنویت و حتی ریاضت بود ولی از اجتماع و مردم دوری نمیگزید. با مردم خیلی خوشرفتاری میکرد. مردم را دوست میداشت و با علاقه با آنان سخن میگفت. به شاگردان بسیار سفارش میکرد: (درس بخوانید عبادت بکنید تلاش بورزید و در اجتماع هم حضور داشته باشید.) خوشرفتاری و خوش برخوردی و رفتار نیک را تنها با مسلمانان نداشت بلکه با غیر مسلمانان و اهل کتاب نیز مهربان بود و با روی باز با آنان برخورد میکرد. در اینجا از باب نمونه یکی از برخوردهای ایشان را یادآور میشوم: اخوی ایشان با شخص یهودی معاملهای انجام داده بوده و مبلغی را باید در چند نوبت به وی میداده است. چون به مسافرت رفته بوده پول را نزد مرحوم ارباب گذاشته تا ایشان سر موعد به شخص یهودی تحویل دهد. سر موعد که میشده یهودی به منزل مرحوم ارباب میآمده و پول را میگرفته است. مرحوم ارباب در این مدت با این یهودی به گونهای رفتار میکند که یهودی به ایشان بسیار علاقهمند میشود. روزی به مرحوم ارباب میگوید: اجازه بدهید تورات را خدمت شما بیاورم مطالعه کنید و نظر خود را درباره آن بفرمایید:آقا میپذیرد. یهودی کتاب آسمانی خود را برای آقا میآورد. آقا پس از مطالعه میفرماید:(به نظر من این کتابی که در دست شماست به نام تورات آن تورات آسمانی نیست. این کتاب تحریف شده است؛ زیرا اموری را به پیامبران نسبت میدهد که به هیچ وجه نمیتوان آنها را پذیرفت.) آقا و این شخص یهودی در این باره وارد بحث و گفت گوی علمی میشوند و یهودی تحت تأثیر برخورد منطقی و نیک آقا قرار میگیرد و روزی به در منزل آقا میآید و هدیهای تقدیم آقا میکند. آقا میپرسد چیست؟ یهودی میگوید: انگشتری است برای حضرتعالی هدیه آوردهام. آقا نمیپذیرد. یهودی میگوید: بر این انگشتر نام چهارده معصوم نوشته شده و شایسته شماست و درست نیست دست ما باشد. آقا میپذیرد. از این گونه رفتارهای شایسته و ستودنی با خلق خدا بسیار داشت. در کمک به مردم و یاری تنگدستان از هیچ چیز دریغ نمیکرد. بارها با تأسف و اندوه میگفت:(در سال قحطی اگر بقچه حمام خود را هم میفروختم شاید جان یک نفر از گرسنگی نجات پیدا میکرد ولی متأسفانه این کار نشد.)
از این سخن بر میآید آن مرحوم هر چه داشته در راه مردم قحطی زده بذل کرده و از اینکه بقچه حمام خود را نفروخته که خرج آنان بکند اظهار تأسف میکند.
مرحوم ارباب از چه راهی امرار معاش میکرد و وضع زندگی ایشان چگونه بود؟
ایشان ارباب زاده بود و املاکی داشت و از همان راه امرار معاش میکرد. البته در تقسیم اراضی املاک ایشان را گرفتند و به کشاورزان دادند.
یادم هست روزی عدهای از کشاورزانی که زمینهای ایشان را گرفته بودند و به آنان داده بودند میخواستند مکه بروند و قصد داشتند آقا را ببینند. به آقا خبر دادند که عدهای از کشاورزان میخواهند شما را ببینند. آقا سکوت کرد و درباره زمینها چیزی به آنان نفرمود. مرحوم ارباب اهل کار بود. در هشتاد سالگی من ایشان را دیدم که از چاه آب میکشید تا حوض منزل را آب کند.
ایشان چه موضعی در برابر رژیم پهلوی داشت؟
ایشان با رژیم پهلوی مخالف بود. در برابر رژیم پهلوی موضع مخالف داشت و با مأموران دستگاه در موضوع اتحاد لباس برخورد کرده بود. ولی از آنجا که ایشان معمم هم نبود از طرف مأموران حکومت کمتر مورد آزار و اذیت قرار میگرفت.
مرحوم ارباب لباس اهل علم را نپوشید و معمم نبوده آیا دلیل خاصی داشته است؟
– ایشان اهل منبر نبود؛ از این روی گویا نیازی نمیدید که معمم شود. شاید دلیل اصلی که وی از پوشیدن لباس اهل علم تا آخر عمر خودداری کرد سفارش استادش مرحوم آخوند کاشی بوده باشد. وی با اینکه لباس اهل علم بر تن داشته با لباس پوشیدن مرحوم ارباب مخالف بوده است. مرحوم ارباب یک بار در نجف لباس اهل علم میپوشد و وقتی میشنود که استادش آخوند کاشی ناراحت شده لباس را از تن درمیآورد و به صورت شخص معمولی به درس و بحث میپردازد.
مرحوم ارباب از محضر چه کسانی بهره برده بود؟و اگر از ایشان خاطره و نکتهای درباره آنان شنیدهاید و به یاد دارید بیان بفرمایید.
– اساتید مشهور و کسانی که بیشترین نقش را در تعلیم و تربیت ایشان داشتهاند عبارتاند از آیات عظام: مرحوم آخوند کاشی(3) مرحوم جهانگیرخان قشقایی(4) مرحوم سید محمد باقر درچهای(5).
مرحوم ارباب از نیروی عقل جهانگیرخان خیلی تعریف میکرد. میگفت: (جهانگیرخان قشقایی دو بار به دنیا آمده است یک بار برای تجربه و یک بار برای عمل).
یک وقتی از ایشان پرسیدند: آقای جهانگیرخان اعلم است یا فلانی؟ ایشان در جواب فرمود:
(نمیگویم جهانگیرخان اعلم است ولی میگویم: آقای جهانگیرخان اعقل است.)
از درس نهجالبلاغه مرحوم جهانگیرخان خیلی تعریف میکرد و میگفت: وی در تمثیل ید طولایی داشت. از مرحوم کاشی خیلی به بزرگی یاد میکرد. چند ویژگی آن مرحوم از جمله نماز وی ایشان را خیلی به خود جذب کرده بود تا آنجا که میفرمود: (نماز مرحوم آخوند کاشی افتخار اسلام و ما بود.)
نماز مرحوم کاشی ضربالمثل بوده از جهت حال و توجهی که به ایشان دست میداده است. این دگرگونی حال در نماز بهگونهای بوده که برخی به این گمان افتاده بودهاند چون ایشان از حال عادی بیرون میرود پس نمازشان باطل است! درباره حالات معنوی آخوند کاشی مرحوم ارباب از قول مرحوم آقا سید محمدرضا خراسانی رئیس حوزه اصفهان نقل میکرد: (شبی وارد مدرسه صدر شدم از همه جا صدای سبّوح و قدّوس میشنیدم. درمانده بودم که مرکز این صدا کجاست؟ داخل یا بیرون مدرسه. به جستجو پرداختم. متوجه شدم مرکز صدا حجره آخوند کاشی است.)
مرحوم ارباب نقل میکرد:(یک روز شخصی آمد خدمت مرحوم کاشی و یک ریال و یا نیم ریال به ایشان داد. ایشان گرفت. ما تعجب کردیم چطور آقا حاضر شد این مبلغ ناچیز را بگیرد؟ تا اینکه روزی در ضمن بحث فرمود: معطی خداست. از این فرمایش ایشان فهمیدم آن روز که آن مبلغ ناچیز را پذیرفت بر اساس این تفکر بود که در هر صورت آنکه میدهد خداست و معطی را در نظر داشته نه آن شخص را و مقدار پول را.)
درباره دقت مرحوم کاشی در به کار بردن الفاظ و تعبیرات میفرمود:(روزی شخصی که فرزندش را از دست داده بود به نزد آقا آمد و انتظار داشت که آقا به او تسلیت بگوید؛ لذا طبق معمول عرض کرد: فرزندم از دنیا رفت و عمرش را به شما بخشید! ایشان تا این جمله را شنید با تندی گفت: چه میگویی؟ اگر عمر داشت چرا مُرد؟ اگر نداشته که مرده چه چیز را به من بخشیده است؟ ایشان حاضر نبود تا این مقدار سخن خلاف واقع گفته شود.)
روش مرحوم ارباب در تدریس فقه و اصول چگونه بود و بیشتر به دیدگاههای کدام یک از فقیهان توجه داشت؟
– در تدریس مقید بود که از روی متن بخواند حتی درس خارج را از روی متن تدریس میکرد. استاد ایشان مرحوم کاشی نیز چنین بوده است. در اصول چون بیشتر به دیدگاههای شیخ انصاری توجه داشت متن رسائل را تدریس میکرد و در فقه چون بیشتر به صاحب جواهر توجه داشت متن جواهر را تدریس میکرد. البته به شرح ریاض و یا مکاسب هم نظر داشت. این بدان معنی نبود که به دیدگاههای ایشان نقدی نداشته باشد و با هر آنچه آن بزرگواران گفته بودند موافق باشد. خیر گاه با دیدگاههای آنان مخالفت میکرد و نمیپذیرفت و دیدگاه خود را مطرح میکرد.
گویا مرحوم ارباب در پارهای از مسائل فقهی دیدگاه خاصی داشته است. اگر چنین است لطف کنید چند مورد را بیان بفرمایید.
– بله ایشان در چند مسئله فقهی نظرش با نظر دیگر بزرگان فرق میکرد. از جمله:در مسئله خمس بر این عقیده بود که تمام خمس حق سادات است و باید به آنان داده شود. در مسئله ارث زن از شوهر بر این نظر بود که زن همانند شوهر از تمام ترکه همسر ارث میبرد زمین باشد یا غیر زمین.
همچنین نماز جمعه را واجب میدانست و برای این منظور به اطلاق این آیه شریفه تمسک میکرد:(یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون و اذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض.)
ایشان اجماعی را که بعضی به آن برای تقیید اطلاق آیه تمسک میکردند قبول نداشت و میفرمود: اجماع ثابت نیست.
تسلط ایشان در دانشهای غیر فقهی و اصولی چگونه بود؟
– در تاریخ حدیث و تفسیر اطلاعات بسیار خوبی داشت که به هنگام نیاز به خوبی از آنها استفاده میکرد و از عهده برمیآمد. خود ایشان نقل میکرد: (به مکه مشرف شده بودم خطیب مسجدالحرام خطابه میخواند. در بین خطابه گفت: (مات ابوطالب کافراً) من از این سخن نادرست بسیار ناراحت شدم. همان جا فرصتی پیش نیامد تا با او گفتوگو کنم. تا اینکه در مکه یا مدینه [تردید از من است] به وی برخوردم. گفتم: من فلان روز پای صحبت شما بودم مطلبی نسبت به ابوطالب گفتید که صحیح نیست. گفت: به چه دلیل؟ اشعاری را برای وی خواندم که گواه روشنی بودند بر مسلمانی ابوطالب. او اشعار را رد نکرد ولی گفت: در کتاب صحیح بخاری اخباری برخلاف این است و همان سخن مرا تأیید میکنند. گفتم: آن اخبار جملگی آحادند و به آنها نمیشود نسبت به یک چنین موضوع مهمی استناد کرد.
گفت: این اخبار متواترند نه آحاد. گفتم: این ادعا نیز صحیح نیست و برایش دلیل آوردم.)
این گفتوگو نشان میدهد که مرحوم ارباب در زمینه تاریخ حدیث و حتی احادیث اهل سنت اطلاعات عمیقی داشته است.
یکی از اساتید بزرگوار شما عالم ربانی مرحوم میرزا علی شیرازی بوده است. اگر خاطره و نکتهای از این مرد بزرگ به یاد دارید برای استفاده ما و دیگر طلاب عزیز بیان بفرمایید.
-ایشان عالمی به تمام معنی جامع بود. با اینکه جامع بود امّا از فتوا دادن خودداری میکرد. مرد عالم زاهد و عابد و اهل سیر و سلوک بود. با این حال از اجتماع و مردم دوری نمیگزید. نمیدانم از خود ایشان شنیدم یا از مرحوم ارباب که از قول ایشان برایم نقل کرد که: (دایی من در نجف با اینکه تاجر بود و به کار تجارت اشتغال داشت در قنوت نمازهای مغرب و عشای خود دعای کمیل میخواند و در شبهای جمعه دعای ابوحمزه ثمالی را میخواند. او یک تاجر بود و این چنین عمل میکرد ما چطور؟ [این را بارها با تأثر و تأسف میفرمود]).
چه درسهایی را در خدمت ایشان فرا گرفتهاید؟
مقداری از قانونچه و نفیسی و نهجالبلاغه و مجمعالبیان را خدمت ایشان خواندهام. این را هم عرض کنم که ایشان جوامع الجامع را بر مجمعالبیان ترجیح میداد. در درس نهجالبلاغه ایشان تا زمانی که درس خارج شروع نکرده بودم مرتب شرکت میکردم. ایشان در مدرسه صدر نهجالبلاغه میگفت: خیلیها در این درس فقط برای ایمان ایشان میآمدند و دوست داشتند چند کلمهای از او بشنوند. سخنان آن بزرگوار در شنوده خیلی تأثیر میگذاشت. خیلی هم مختصر صحبت میکرد. بیشتر خطبههای مربوط به خلفا و مظلومیتهای حضرت علی علیه السلام را بیان میکرد.
حضرتعالی آیا تدریس هم داشتهاید چه کتابهایی؟
– بله در اصفهان به تناسب درسهایی داشتهام. در کنار تحصیل تدریس هم میکردم: مقدمات شرح لمعه مقداری از رسائل و مکاسب ولی همیشه به تحصیل بیشتر علاقه داشتم تا تدریس؛ از این روی بیشتر عمرم را در راه تحصیل صرف کردهام و این را من بسیار خوشتر میداشتم.
اکنون چه فعالیتهای علمی و فرهنگی دارید.
– کارهای معمولی که یک روحانی باید انجام بدهد انجام میدهم: ارشاد موعظه بیان مسائل مورد نیاز مردم در منبر پاسخگویی به مسائل شرعی مردم. امامت جماعت مسجدی را هم به عهده دارم. البته دوست نداشتم امام جماعت باشم. به دستور حاج آقا رحیم ارباب به این کار وادار شدم. ایشان به من دستور داد که امامت جماعت این مسجد را بر عهده بگیرم و هر چه عذر آوردم قانع نشد ناگزیر پذیرفتم.
با اینکه بیشتر عمر حضرتعالی در راه تحصیل علوم دینی صرف شده و به کارهای جنبی کمتر پرداختهاید زندگی خود را چگونه اداره کردهاید و از چه راهی بخصوص در دوران تحصیل امرار معاش میکردید؟
– من در کنار تحصیل کار میکردم. از هر کاری روی گردان نبودم. در عین حال بخش عمده مخارج ما از کدّ یمین مادرم تأمین میشد. اگر تلاش و زحمت ایشان نبود نمیتوانستم به تحصیل ادامه بدهم. افزون بر این قناعت همسرم نیز بود که راه تحصیل را بر من هموار کرد.
حضرتعالی از نعمت وجود فرزند صالح بهرهمند بودهاید: مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمدحسین املائی که از یاران امام و انقلاب بود و متأسفانه در سانحه رانندگی چشم از جهان فروبست حال اگر درباره ایشان و چگونگی آشنایی آن مرحوم با امام خمینی خاطره و نکتهای دارید بفرمایید.
– فرزندم محمدحسین خیلی با هوش و استعداد بود. در همان کودکی که او را با خودم به منزل مرحوم ارباب میبردم. ایشان میفرمود: (بچه خوش استعدادی است.) در نُه سالگی پیش من شرایع میخواند. در دوازده سالگی شرح لمعه را شروع کرد و بعد هم برای ادامه تحصیل به قم رفت. در قم با مرحوم امام آشنا میشود و علاقه شدیدی به ایشان پیدا میکند و زمانی که امام به عراق تبعید شد آقا محمدحسین هم به عراق رفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی در کنار امام ماند. خیلی به امام ارادت داشت. میگفت: فقط امام آیت اللّه العظمی است. امام هم به ایشان علاقه داشت و محمدحسین را به فرزندی پذیرفته بود. پس از انقلاب یک وقتی خدمت امام رسیدم. حضرت ایشان خیلی به من لطف فرمود و گرم گرفت و صحبت بین من و ایشان طولانی شد به طوری که مایه تعجب اطرافیان شده بود.
پس از پیروزی هم در خدمت امام و انقلاب بود و سر از پا نمیشناخت. ایشان تازه از خارج به تهران آمده بود و خانواده زنگ زده بودند که اگر ممکن است به اصفهان بیایید تا خویشان و نزدیکان ایشان را ببینند. در جواب گفته بود: (من از پدرم آموختم که باید به فقیران و تهیدستان رسیدگی کرد. پدرم همیشه دم از فقرا میزد. الآن وقت کمک به فقرا و تهیدستان فرا رسیده است. در این فرصتی که برای آمدن به اصفهان و دیدن خویشان باید صرف کنم میتوانم به چند خانواده مستضعف سر بزنم و به آنان رسیدگی کنم که به نظر من اهمیت این بیشتر است از آمدن به اصفهان. برای آمدن به اصفهان وقت هست.)
در پایان موعظهای برای ما و خوانندگان مجلّه بفرمایید.
– من از خود چیزی ندارم. از حضرت امیر علیه السلام برای شما موعظهای را نقل میکنم. شخصی آمد خدمت حضرت امیر علیه السلام و عرض کرد: عظنی. حضرت فرمود: (لاتکن ممن یرجوا الاخرة بغیر عمل.)
از آنانی نباش که بدون عمل به آخرت امیدوارند. عمل و کار لازم است. بدون عمل و کار نمیشود به آخرت امیدوار بود. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم هم سختترین کارها را بیان فرموده: (اشد الاعمال ثلاثة: مواساة الاخوان فی المال وذکر اللّه علی کل حال و انصافک عن الناس.)
سه کار سختترین است: مواسات در مال با برادران دینی. یاد خدا در همه حال و رعایت انصاف با مردم.
از اینکه مصدع اوقات شریف شدیم معذرت میخواهیم.
– موفق باشید.
یادداشتها:
1. حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396ق. / 1355ش.) حکیم و فقیه مجتهد و از مدرسان علوم قدیمه. پدرانش همه از اعیان قریه چرمهین از قرای معروف لنجان اصفهان و صاحب ضیاع و عقار بودند و بدین سبب به لقب (ارباب) خوانده میشدند. وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانوادگی نزد معلم سرخانه آموخت. آنگاه به اصفهان رفت و علوم ادبی را نزد سید محمود کلیشادی و فقه و اصول را در محضر حاج میرزا بدیع درب امامی آقا سید محمد باقر درچهای و سید ابوالقاسم دهکردی آموخت. امّا بزرگترین استادش آخوند کاشانی بود که در خدمت او انواع علوم و فنون از فقه و اصول و کلام و فلسفه و ریاضی و هیئت را فرا گرفت. او را باید در واقع بزرگترین وارث و شاگرد خاص الخاص آخوند کاشانی دانست. در استنباط احکام شرعی مشربی معتدل و متوسط بین اصولی و اخباری داشت. از آرای فقهی او لزوم بقا بر تقلید میت، وجوب عینی نماز جمعه، ارث بردن زن از اعیان ترکه شوهر و طهارت اهل کتاب را میتوان نام برد. در ریاضیات و نجوم و هیئت استاد مسلم بود. حکمت و فلسفه را محققانه تدریس میکرد. خطی خوش و استوار داشت. نمونه خط او در حواشی تفسیر تبیان شیخ طوسی (چاپ سنگی) و نمونه تعلیقات ریاضی او به خط خودش در حواشی کتاب منهاج معادن التجنیس (نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران) موجود است. دایرةالمعارف تشیع ج 2/52
شهید مطهری درباره مرحوم ارباب مینویسد: (ایشان از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم میباشد. شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیرخان قشقایی بودهاند و مثل مرحوم جهانگیرخان قشقایی هنوز هم کلاه پوستی به سر میگذارند. زی ایشان ازهر لحاظ مانند سایر علماست از عبا و قبا و قیافه فقط کلاه پوستی به سر میگذارد.)
علامه همایی درباره مرحوم ارباب مینویسد: (دیگر از استادان عالی مقام که حقی عظیم بر من دارد. علامه آیت اللّه العظمی قدوة الاصحاب جناب حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی است که بیشتر تحصیل هیئت و نجوم من خدمت ایشان بوده است.
در دوره هیئت مسطّحه استدلالی خدمت ایشان تحصیل کردم. به علاوه قسمتی از فقه مخصوصاً باب میراث را که مربوط به مسائل ریاضی است و همچنین کتاب خلاصة الحساب شیخ بهایی را که دوره حساب و مساحت و جبر و مقابله قدیم است در پیش ایشان خواندم… ولادت جناب آقای حاج آقا رحیم ارباب دوازدهم جمادیالآخر 1297ق است. جناب آقای ارباب شاگرد خاص الخاص مرحوم آخوند کاشی بوده است). مقالات ادبی ج 1/23
همو مینویسد: (حاج آقا رحیم ارباب حکیمی که به غور فلسفه ملاصدرایی رسیده و غوامض و دقایق آن را به درستی و خالی از حشو و زواید فهمیده و هضم کرده و به اصول و مبانی آن کاملاً معتقد است). دو رساله همائی16
2. حاجی میرزا علی آقا شیرازی به سال 1294 چشم به جهان گشوده و در نزد بسیاری از علمای بزرگ از جمله: آخوند کاشی و آقا سید محمد باقر درچهای در اصفهان و آقا سید محمدکاظم یزدی و آخوند خراسانی در نجف تلمّذ کرده است. حاج میرزا علی آقای شیرازی در تقوا و علم از نوادر روزگار بوده است. در طب قدیم ید طولایی داشته است. تفسیر و شرح نهجالبلاغه را با ممارستی که در آن کتاب مستطاب داشته با حال و کیفیتی بیان میکرده که تصویر و تصور آن جز برای کسانی که دیدهاند و شنیدهاند مشکل مینماید.
شهید مطهری درباره این مرد بزرگ مینویسد: (تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهجالبلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهجالبلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمیشناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که ای کاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن آشنا سازد. از آن پس چهره نهجالبلاغه در نظرم عوض شد و مورد علاقهام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را میشناختم. احساس کردم که دنیای جدیدی کشف کردهام.
… درک محضر او را همواره یکی از ذخایر گرانبهای عمر خودم (که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم) میشمارم و شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نگردد یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم.
به خود جرأت میدهم و میگویم: او به حقیقت یک (عالم ربانی) بود. امّا چنین جرأتی ندارم که بگویم: من (متعلم علی سبیل نجاة) بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان میگرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز(عالم ربانی) نیست
او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً میشناخت و در برخی متخصصِ درجه اول به شمار میرفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد او به خوبی تدریس میکرد و فضلا در حوزه درسش شرکت میکردند. امّا هرگز نمیشد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه نشست نهجالبلاغه بود. نهجالبلاغه به او حال میداد و او را روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی که ما نمیتوانستیم درست درک کنیم سیر میداد.
او با نهجالبلاغه میزیست. با نهجالبلاغه تنفس میکرد. روحش با این کتاب همدم بود. نبضش با این کتاب میزد و قلبش با این کتاب میتپید. جملههای این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مینمود. غالباً جریان کلمات نهجالبلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود.
برای ما درگیری او با نهجالبلاغه که از ما و هر چه در اطرافش بود میبرید و غافل میشد منظرهای تماشایی و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحب دلی شنیدن تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد. او نمونهای عینی از سلف صالح بود. سخن علی علیه السلام دربارهاش صادق مینمود: (لولا اجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقاً الی الثواب و خوفا من العقاب عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم.)
ادیب محقق حکیم متأله فقیه بزرگوار طبیب عالیقدر عالم ربانی مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی قدس سرّه. راستی مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودی رسته به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام موجب شده بود که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آنکه (قال) باشد (حال) بود). سیری در نهجالبلاغه/ نه، ده و یازده
میرزا علی آقای شیرازی در 24 جمادی الاولی 1375ق چشم از دنیا فرو بست و به جوار حق شتافت و جنازهاش به قم منتقل گردیده و در مقبره شیخان به خاک سپرده شده است.
3. حکیم مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی از نوادر روزگار در علم و زهد و تقوا و تدریسِ حکمت علمی و عملی بوده است.
وی معاصر جهانگیرخان و شاگرد آقا محمدرضا قمشهای بوده و در مدرسه صدرِ اصفهان میزیسته و تا پایان عمر مانند جهانگیرخان با تجرد به سر برده است.
بسیاری از بزرگان از آن جمله: آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب از شاگردان اویند. حالات عجیبی داشته است. مرحوم ارباب حکایات شگفتی از حالات و عوالم معنوی و عرفانی آن بزرگوار نقل میفرموده است. از جمله مرحوم علامه همایی از قول مرحوم ارباب نقل میکند: (در آن هنگام که دائم ملازم خدمت مرحوم آخوند بودم یک روز عصر تابستان گفت: آقا رحیم! امشب برای غذا بیمیل نیستم که بادمجان بخورم و این از نوادر بود که آخوند کمتر به غذای پختنی میپرداخت و اغلب به غذای ساده به اصطلاح حاضری قناعت مینمود. من تکلیف خودم را دانستم و رفتم مقدمات امر را فراهم کردم. پوست بادمجانها را گرفتم و آماده ساختم که در اجاق پستوی حجره خود آخوند آن را سرخ و مهیا کنم. این مقدمات یکی دو ساعت زمان گرفت. کم کم آفتاب پرید و غروب و مغرب شد. من در کنار اجاق پستوی حجره نشستم آتشی افروخته بادمجانها را با روغن در تابهای نهادم. آخوند به نماز ایستاد. پیرمرد آن شب حالی پیدا کرد نمازی خواند و مناجاتی کرد. گفتی تمام درختان مدرسه با او همنوا شده میخواندند: سبّوح قدّوس… صدایش آهنگی یافته بود که آن آهنگ آسمانی تَسْمَه از گُرده هر شنوندهای میکشید. غرق در عوالمی بود که گفتی حضور مرا در آن مکان به کلی از یاد برده بود و من مات و مبهوت و متحیرِ هیجان آن صحنه که ناگاه به خود آمد من هم به خود آمدم. در حالی که دودی غلیظ پر کرده بود تمام صندوقخانه و حجره را. در آن عالم حیرت من بادمجانها همه در تابه سوخته و زغال شده بود. آخوند هم بدون اینکه چیزی از آن عوالم به روی خود بیاورد فرمود: آقا رحیم بادمجانها سوخت؟ طوری نیست. اینکه ناراحتی ندارد. مقدر این طور بوده است که امشب هم (حاضری) خودمان را بخوریم). شعوبیه مقدمه/یکصد و ده و یازده.
سرانجام این حکیم و عارف بزرگ در روز شنبه 20 شعبان المعظم سال 1333 وفات یافته و در تخت فولاد جنب لسان الارض مدفون گردیده است.
4. جهانگیرخان قشقایی از اعاظم حکما و اجله فلاسفه متألهین به شمار میرود. وی فرزند محمدخان و منسوب به ایل دره شوری است. خان در اوایل عمر اندکی به تحصیل مقدماتی تا حدود خواندن و نوشتن پرداخته و زندگیاش گویا تا چهل سالگی در ایل و با آداب و رسوم ایلی سپری شده است.
مرحوم علامه همایی درباره آغاز آشنایی خان با مدرسه و مدرسه نشینی میگوید: (جهانگیرخان رحمة اللّه علیه در جوانی به خدمت خان معتبر ایل خود درآمده بود و سالها به منادمت و مصاحبت و خدمت وی اشتغال داشت (ظاهراً با نواختن یکی از آلات موسیقی آشنا بوده است.) سالی به هنگام ییلاق و قشلاق که ایل به نزدیکی اصفهان خیمه و خرگاه بر میافرازد بعض افراد ایل برای رفع حوائج و تدارک مایحتاج یک ساله خود راهی اصفهان میشوند از آن جمله مرحوم جهانگیرخان که به شهر ورود میکند و اتفاقاً گذارش به بازارچه چهارسوق مقصود اصفهان میافتد با همان لباس خاص و احیاناً درشتناک مردم ایل کلاه و لباسی که برای مردم شهر خاصه کودکان نامعهود و غریب مینموده است.
به هر تقدیر اطفالی که در زیر طاقی بازارچه جمع بودهاند با دیدن آن مرد غریب و قیافه و لباس نامأنوسش دست زنان و فریاد کنان به دنبال وی راه میافتند که ناگهان مردی سر میرسد و غریب دست و پا گم کرده را از دست اطفال بیادب نجات میدهد. [این مرد که به ناگهان در زیر بازارچه پیدایش میشود همای شیرازی جدّ استاد همائی است. ]
وی از مرد غریب میپرسد: برای چه منظور به شهر آمدهای؟ او پاسخ میدهد: کارهایی دارم از جمله میخواهم چند رشته سیم که به درد فلان آلت موسیقی بخورد بخرم.
وی [همای شیرازی] از خان میپرسد: برادر اینجا که این چیزها نیست. باید بروی جلفا آن طرف زاینده رود. باید از چهارباغ بگذری از روی پل عبور کنی و….
با این مقدمات صحبت این دو تازه به هم رسیده گرم میشود و در اثنای سؤال و جواب و درد دل مرد شهری [هما] متوجه میشود خان آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است. به رفیق تازه خود میگوید: تو با این فهم و استعدادی که داری حیف است اوقاتت در منادمت و خدمت خان ضایع شود. میل داری درس بخوانی؟
غریب شهر ما که بعداً افتخار شهر ما و افتخار علم و حکمت گردید پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدین ترتیب جهانگیرخان قشقایی در سن و سالی که ظاهراً از وی گذشته بوده است به پایمردی آن مرد [هما] راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک طالب علمان جای میگیرد). شعوبیه مقدمه / یکصد و دوازده سیزده و چهارده
خان از شاگردان معروف آقا محمدرضا قمشهای حکیم صهبا (م. حدود: 1300هـ. ق.) و آقا میرزا محمدحسن نجفی بوده است. عمر آن آفتاب جهانگیر علم و معرفت بعد از آشنایی با درس و بحث همه در مدرسه نشینی و ریاضت و قناعت و تجرد گذشته است.
وی به سال 1242هـ. ق. چشم به هستی گشوده و در 13 رمضان سال 1328 چشم از جهان فرو بسته و در تخت فولاد به خاک سپرده شده است.
5. آقا سید محمد باقر درچهای به سال 1264 چشم به هستی گشوده و در شب 28 ربیعالثانی سال 1342هـ. ق. به مرض سکته در حمام درچه وفات یافته و در تخت فولاد در تکیه کازرونی دفن گردیده است.
بیشتر تحصیلات وی در اصفهان نزد آقا میرزا محمد باقر چهارسوقی میرزا محمدحسن نجفی میرزا ابوالمعالی کلباسی و در نجف نزد آقا میرزا محمدحسن شیرازی حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و سید حسین کوه کمری بوده است.
علامه جلالالدین همائی درباره این مرد بزرگ که سالها ملازم و همراه او بوده و از محضرش بهرهها برده مینویسد: (آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتی عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام بود. در سادگی و صفای روح و بیاعتنایی به امور دنیوی گویی فرشتهای بود که از عرش به فرش فرود آمده و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امامهای کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با اینکه میدانستم که بیش از چهار پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب را میپرسیدم میفرمود: (من فعلاً بحمداللّه مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید: (و ما تدری نفسٌ ماذا تکسب غداً.) بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود).
گاهی دیدم چهارصد پانصد تومان که به پول امروزی چهارصد پانصد هزار تومان بود برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد.
اگر احیاناً لقمهای شبهه ناک خورده بود برفور انگشت درگلو میکرده و همه را بر میآورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأیالعین دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکی از بازرگانان ثروتمند آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهای گسترده بود از غذاهای متنوع با انواع تکلّف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آنکه دست و دهانها شسته شد میزبان قبالهای را مشتمل بر مسئلهای که به فتوای سید حرام بود برای امضاء حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمهای برای امضای این سند بوده و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: (من به تو چه بدی کرده بودم که این زقّوم را به حلق من کردی؟ چرا نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذا آلوده نکنم.)
سپس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق خود فرو کرد همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتی کشید.) (مقالات ادبی، ج1، ص8)
فصل چهارم: اسناد تصویری
عکس حاج آقا رحیم ارباب همراه با توضیحات
ولادت: 1297 ق. محل ولادت: اصفهان.
وفات: 1396 ق. محل دفن: اصفهان.
محل تحصیل: اصفهان، نجف.
اساتید: حضرات سید محمدباقر درچهای، جهانگیرخان قشقایی، ملامحمد کاشی و …
شاگردان: جلالالدین همایی و …
تألیفات: رسالهای در علم هیئت و غیره
بیانیه حاج رحیم ارباب درباره زلزله خراسان
تصویر آیت اللّه ارباب و شاگردان و نزدیکان
از راست به چپ: 1- ؟؛ 2- مرحوم حاج محمد محققیان (حاج معلم)؛ 3- علامه غروی؛ 4- ؟؛ 5- مرحوم شیخ حر؛ 6- مرحوم حاج آقا رحیم ارباب ؛7- مرحوم سید حسین احمدی
حدود سال 1345
تصویر حضرت حجت الاسلام آیت اللّه ارباب
دیدگاه درباره نامحرم
مسائل جهانی
آیت اللّه ارباب همراه با شاگردان
از راست به چپ: 1- سید حسین احمدی (برادر)؛ 2- سید محمود (پدر)؛ 3- حاج آقا رحیم ارباب 4- علامه غروی
سال 1340
سنگ قبر
سنگ مزار در گلستان شهدا در تکیه ملک است.
مقبره
سازه مقبره علامه ارباب در گلستان شهداء در اصفهان است.
اجمالی از زندگینامه
فصل پنجم:
کتابشناسی
فصل پنجم: کتابشناسی
آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب بیشتر عمرش و اکثر وقتش برای تدریس و موعظه گذشت. کمتر به نوشتن میپرداخت. از اینرو آثار مکتوبش اندک است.
او در القاء مطالب به روش چهره به چهره و شفاهی مؤثر و کارآیی داشت و توانست تحولات فکری ایجاد کند و خرافه زدایی نماید. با این حال آثاری از او به یادگار مانده است.
این کتابشناسی در فصل اول میراث مرحوم ارباب را معرفی میکند و در فصل دوم آثار درباره وی را معرفی میکند.
بخش یکم: میراث فکری
کتاب، مقاله و رساله
– استفتائات و فتاوای فقهی
– رساله در شرح احوال برخی از استادانش مرحوم ارباب و دیگر بزرگان و مشاهیر اصفهان؛ از زبان مرحوم ارباب و به خط مرحوم کلباسی
– رساله در علم اصول
– رساله در علم هیئت
– رساله در معنای تحیت
– رساله درباره ارث
– رساله درشرح عبارتی ازصحیفه سجادیه «لک یا الهی وحدانیـﺔ العدد».
– مکاتیب، مراسلات و نامههای آیتاللّه ارباب
تصحیح و تعلیقه و حاشیه نگاری
در زندگینامه او برخی نوشتهاند، او بر برخی کتب فقهی، تفسیری و حکمی تعلیقه و حاشیه نوشته بود. این واقعیت گویای وسعت نظر و دیدگاههای گسترده او است. اما اطلاعاتی که به دست ما رسیده، فقط تصحیح و حاشیههای زیر است.
– تفسیر تبیان، شیخ طوسی، تصحیح علامه ارباب، چاپ سنگی، تهران
– تعلیقات بر منهاج معادن التجنیس، به کوشش استاد جلالالدین همایی
– حاشیه بر کتاب العروة الوثقی
– حواشی بر رساله توضیح المسائل آیت اللّه بروجردی
سخنرانی و گفتوگو
– حاج آقا رحیم ارباب و سید محمدجواد غروی، فایل صوتی جلسهای با حضور حاج آقا رحیم ارباب و تعدادی از بازاریان و روحانیون اصفهان، به منظور اعتراض به سید محمدجواد غروی در این جلسه حاج آقا رحیم ارباب از مواضع و سخنان مرحوم غروی دفاع کرده و در وصفش گفت: ایشان شیعهای خالص سید، اهل عربیت و غیره است، سایت آپارات، 7 آبان 1392
– خطبه نماز جمعه حاج آقا رحیم ارباب (ره) در روز تولد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۴۷، سایت آپارات، 22 تیر 1392
– فایل صوتی خواندن دعای امام سجاد علیه السلام در مطلع ماه مبارک رمضان توسط حاج آقا رحیم ارباب، سایت آپارات، 3 تیر 1391
– گفتوگو با علما و روحانیون درباره معراج رسول خدا صلی اللّه علیه و آله وسلم، کرانه رحمت. گفتوگوی جمعی از روحانیون و مرحوم ارباب، در باب دیدگاههای مرحوم غروی درباره معراج. بعضی روحانیون اصرار بر محکوم کردن آقای غروی داشتند، اما مرحوم ارباب از او دفاع کرد.
بخش دوم: آثار درباره و خاطرات
مقاله و کتاب
توضیح اینکه به جزء چند مقاله و کتاب مستقل درباره مرحوم ارباب که تماماً درباره ایشان است، بقیه منابعی که اینجا آمده، فقط چند صفحه آن درباره ایشان است. عنوان مقالات در « » و عنوان کتب و نشریات با قلم کج آمده است.
– «آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب»، فضل اللّه ضیاءپور، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان، شماره 13 (1355ش)، ص 374-386.
– دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، چاپ دوم، اصفهان: انتشارات گلدسته، ۱۳۸۴.
– «درگذشت آیت اللّه علامه حاج آقا رحیم اربابِ اصفهانی»، جلالالدین همایی، جاویدان خرد، سال دوم، شماره 2 (1355ش)، ص 76-78.
زندگینامه مرحوم ارباب در این کتاب آمده و در جاهایی، نقل قولها و نکتههایی از ایشان آمده است.
– «آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب اسوه تقوا و پرهیزگاری»، فضل اللّه ضیاءنور، مجموعه ارباب معرفت، ص 108.
– «آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب: سرگذشت، فعالیتها و اخلاقیات»، محمدحسین ریاحی؛ www.lib.eshia.ir.
– آئین فرزانگی، جلد دوم، اداره کل آموزش و پرورش اصفهان، 1371ش.
– آئین فرزانگی، محمدحسین ریاحی، ج2، ص 104.
– «ارباب معرفت»، محمدحسین ریاحی، روزنامه اطلاعات، 18 آذرماه 1374.
– افلاکیان خاک نشین، هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، ص 7، چاپ چهارم، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس.
– «بر کرانه حکمت»، مجموعه گفتوگوها و خاطرات آیت اللّه ارباب.
– بزرگان و دانشمندان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، اصفهان، ثقفی، چاپ دوم، 1348ش.
– تاریخ حکماء و عرفاء متأخرین صدر المتألّهین، منوچهر صدوقی سُها، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1359ش.
– تذکرة القبور به ضمیمه اشعار و مثنویات، عبدالکریم گزی، به کوشش ناصر باقری بیدهندی، کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، 1371ش.
– جاویدان خرد، نشریه انجمن فلسفه ایران، سال سوم، شماره اول، بهار 1356ش.
– جلوههای هنر در اصفهان، به کوشش جمعی از نویسندگان، تهران، جانزاده، چاپ اول، 1366ش.
– «حاج آقا رحیم ارباب»، پژوهشگران مؤسسه افلاکیان خاک نشین؛ www.rasekhoon. net ؛ www.isfahan.ir.
– حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ، سید حجت موحد ابطحی، حوزه علمیه اصفهان، 1365ش، ص583.
– خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، قم، صدرا، چاپ نهم، 1357 ش، ص583.
– دایرةالمعارف تشیع، ج3، ص52.
– ده گفتار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، بیتا.
– روضات الجنّات، محمدباقر خوانساری، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، اسلامیه، 1356ش، ج5، ص45.
– سایت تابناک.
– سایت شهرداری اصفهان به نام افلاکیان خاک نشین.
– سایت علماء.
– سیاحت شرق، محمدحسن آقانجفی قوچانی، تصحیح ر. ع. شاکری، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1362ش.
– «شکوه دیرین حوزه اصفهان و آخرین ستارگان آن»، محمدحسین ریاحی، نشریه کیهان اندیشه، شماره 66.
– «شکوه دیرین حوزه اصفهان و آخرین ستارگان آن»، محمدحسین ریاحی،کیهان اندیشه، شماره پیاپی 66، خرداد و تیرماه 1375.
– «علامه حاج آقا رحیم ارباب از دیدگاه دایرةالمعارف ویکی پدیا»؛ http://nbo.ir.
– علوم و عقاید، ابراهیم جواهری،اصفهان، 1331ش.
– «فرهنگ و اندیشه، اخلاق و اندیشه، مروری بر زندگی آیت اللّه رمضانعلی املایی»، www. forsatonline. Ir.
– مبانی حقوق در اسلام، سید محمد جواد غروی، 1373، اصفهان، نشر جهاد دانشگاهی، ص 9 – 11.
– مجله حوزه، ش 15، ص 28.
– مجله حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ عباسعلی ادیب.
– مجله حوزه، ش 26، ص 24، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالجواد جبل عاملی.
– مجله حوزه، ش 26، ص 29.
– مجله حوزه، ش 35، ص 55، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ حیدر علی محقق.
– مجله حوزه، ش 40، ص 37، مصاحبه با آیت اللّه شیخ یوسف صانعی.
– مجله حوزه، ش 47، ص 38، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سیدحسن مدرس هاشمی.
– مجله حوزه، ش 58، ص 52، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه سید اسماعیل هاشمی.
– مجله حوزه، ش 65، صص 76 – 73، دستورالعملی از عالم ربانی آیت اللّه سید ابوالقاسم دهکردی.
– مجله حوزه، شماره 15، تیر ماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 18، دی ماه 1365، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 26، مرداد و تیر ماه 1367، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 35، آذر و دی ماه 1368، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 40، مهر و آبان 1369، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 47، آذر و دی ماه 1379، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 53، آذر و دی ماه 1371، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 58، مهر و آبان 1372، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجله حوزه، شماره 65، آذر و دی ماه 1373، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
– مجموعه ارباب معرفت، «دکتر حمید ارباب»، صص 63-69 و 72و 125و 126.
– مجموعه ارباب معرفت، محمدحسین ریاحی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اصفهان، چاپ دوم، 1375ش.
– «مصاحبه با استاد دکتر محمدباقر کتابی»، محمدحسین ریاحی، زمستان 1374.
– «مصاحبه با آقای دکتر محمدباقر کتابی»، زمستان 1374.
– «مصاحبه با مرحوم استاد محمدحسین احمدی»، مجموعه ارباب معرفت، ص 22.
– «مصاحبه با مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل صفوی ریزی»، مجموعه ارباب معرفت، ص 19.
– «مصاحبه با مرحوم منصور زاده»، مجموعه ارباب معرفت، ص 40.
– مقالات ادبی، جلالالدین همایی، جلد اول، نشر هما، چاپ اول، 1369ش.
– نشریه حوزه، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شماره 53، ص3.
– نشریه حوزه، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شماره 88، ص2.
– نشریه حوزه، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شماره 88، ص2.
– نگاهی بر زندگانی عارف دلسوخته حسین شفیعی، www.daryayejan ir/post/439.
– هزاره شیخ طوسی، علی دوانی، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1362 ش.
– مجله حوزه، ش 18، ص 41، مصاحبه با مرحوم آیت اللّه شیخ احمد فیاض.
www.0334zarrin.blogfa.com –
خاطرات
– سخنرانی بی آزار تهرانی با موضوع:حاج آقا رحیم ارباب بعد از 40 سال از صدای زن داداش ایشان را میشناختند. سایت آپارات،31 اردیبهشت 1394توسط مؤسسه سیره علما.
– سخنرانی بی آزار تهرانی با موضوع:حاج آقا رحیم ارباب، جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی، ایام صادقیه ۹۲، هیئت عاشقان ولایت شهرکرد، سایت آپارات، 4 آذر 1392.
– سخنرانی سید محمدحسین میردامادی بحرالعلوم در خمینی شهر اصفهان محله خوزان، بیان داستانی از آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب در خصوص احترام به سادات، سایت آپارات، 20 آبان 1395.
– سخنرانی سید محمدحسین میردامادی بحرالعلوم، دهه فاطمیه سال 1394ش، تهران، خانیآباد، شب سوم، بیان داستانی از آیت اللّه آخوند کاشی از زبان آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب، سایت آپارات، 26 اسفند 1395.
– «شرح زندگی استاد مرتضی آقاتهرانی به روایت یکی از نزدیکان»؛ .www.aghatehrani.ir/Myapp/Biography
– «مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمد کلباسی»، مجله حوزه، آذر و دی 1376، ش 83؛ .www.hawzah.net
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.