کتاب فرهنگ و جامعه معلولان شیراز: تاریخ تحولات/ فصل2و3
فرهنگ و جامعه معلولان شیراز
تاریخ تحولات
به کوشش: علی نوری
نوبت چاپ: اول، بهار ۱۳۹۵
ناشر: دفتر فرهنگ معلولین
قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴
تلفن: ۳۲۹۱۳۴۵۲-۰۲۵ فکس: ۳۲۹۱۳۵۵۲-۰۲۵
www.HandicapCenter.com , info@handicapcenter.com
فصل دوم: فعالین و کوشندگان مدنی
عبدالله معطری
زندگی استاد عبداللّه معطری با تاریخ تحولات نابینایی در شیراز گره خورده و این دو را نمیتوان از هم جدا و منفک نگریست. زیرا استاد معطری از بدو شروع تعلیم و تربیت نابینایان حضور داشته و تاکنون در همه تحولات حضور و مشارکت مستقیم و غیرمستقیم داشته است. حوادث نابینایی از سال 1340 به بعد مستند است و گزارشهایی دال بر آن وجود دارد. اما آیا قبل از سال 1340 در این زمینه تلاشی و فعالیتی بوده یا نه فعلاً سند و مدرک یا گزارشی در دست نداریم. شواهد و قراین کلی حاکی است که فعالیتهایی پیش از 1340 وجود داشته است. زیرا کریستوفل آلمانی در سال 1288ش به تبریز آمد و اقداماتی در زمینه آموزش نابینایان، تأسیس مدرسه و نیز جذب این قشر به مسیحیت و اشتغال به تبشیر ترسایی آغاز کرد. یعنی 52 سال قبل از اینکه واقرشاک میرزاخانیان به معطری آموزش انجیل بریل بدهد، کریستوفل در چند شهر کارش را آغاز کرده بود. طی این سالها بعید است دامنه فعالیتهای کریستوفل و شاگردان و مکتبش به شیراز نرسیده باشد. دلیل سند و قرینه دوم اینکه میرزاخانیان کشیش و مبشر نابینا قبل از آشنایی با معطری در شیراز حضور داشته و مهمتر از او بیمارستان مرسلین سالها قبل کارش را شروع کرده بود. حتماً مبشرین دیگر در این بیمارستان حضور داشته و حتماً با نابیناهای دیگر ارتباط داشتهاند.
دلیل سوم اینکه کلیسای شمعون در وسط شیراز و چند کلیسای دیگر سالها قبل از 1340 در شیراز فعالیت تبشیری داشتهاند. نیز یکی از فعالیتهای این مراکز جذب معلولین و نابیناها و گسترش مسیحیت از طریق آنان بوده است. دلیل چهارم موقعیت سوق الجیشی شیراز است. شیراز در جنوب ایران و جزء مهمترین حدود ایران از طریق شهرهای ساحلی دریا مثل بوشهر و نیز مسیر مواصلاتی ایران به سوی عراق، کویت و عربستان سعودی بوده است. وقتی استعمارگران در قرون 12و 13 و 14ش از مرزهای جنوب به ایران آمدند اولین محلی که اقامت یافتند شیراز بود. بعید است مبشرین همراه استعمارگران در شیراز فعالیت جذب نابینا نداشته باشند.
به هرحال تنها مدرکی که داریم اظهارات آقای معطری است که در سال 1340 او و دو تن دیگر نزد کشیشی نابینا فراگیری خط بریل را شروع کردند. امّا نباید به این سند بسنده کرد و لازم است به کاوش پرداخت و تا حدی پیش رفت و تحقیق کرد تا مسلم و قطعی شود که فعالیتی پیش از 1340 در این زمینه نبوده و 1340 مبدأ شروع تعلیم نابینایی در شیراز است یا اسناد دیگری کشف گردد و معلوم شود اقدامات و فعالیتهای دیگری بوده است.
اما فعالیتها آموزشی و فرهنگی نابینایی شیراز از سال 1340تاکنون یعنی طی 54 سال دارای این مراحل بوده است:
آموزش انفرادی
تأسیس اولین مرکز آموزشی وابسته به کلیسا
تأسیس مدرسه مستقل نابینایان شیراز
تأسیس مدرسه شوریده در میدان کلبه شیراز
تلاش میکنیم هر یک از این مراحل را توضیح دهیم.
آموزش انفرادی
مسیحیت به ویژه ارامنه از نیمه دوم سده 13ش در ارمنستان، آذربایجان و ترکیه دچار حوادث هولناکی شده بودند. مهمترین کشتار ارامنه توسط دولت عثمانی بین سالهای 1894-1896م /1273-1275ش بود. نیز مجدداً در 1915م / 1294ش دهها هزار ارمنی در سوریه شمالی و کیلیکیا قتل عام شدند. همچنین از حدود 1280ش به بعد تنش و درگیری بین ترکهای آذربایجان و ارامنه در ارمنستان برقرار بوده و هزاران ارمنی و ترک کشته شدند. همه این منازعات موجب شد کلیساهای مرکزی پروتستان و کاتولیک توجهی به منطقه نموده و کشیشهایی را جهت رسیدگی اعزام کند. از جمله کشیشهایی که از آلمان به ترکیه آمد، کریستوفل بود. شرایط اقامت و کار برایش در ترکیه سخت شد، از اینرو در 1288ش فرار کرد و به ابراین و تبریز آمد. او مأموریت رسیدگی به ایتام و معلولین باقیمانده از جنگ را برعهده داشت. مهارتهای مثل خواندن و نوشتن خط بریل را میدانست، به ویژه نابیناها را به خوبی میشناخت. لذا درصدد برآمد مرکزیتی برای مسیحیت در شرق ایجاد کند. به هرحال در تبریز مدرسهای برای نابیناها دایر کرد، سپس به اصفهان رفت و در این شهر هم مدرسهای برای نابیناها دایر کرد. مدرسه کریستوفل در اصفهان در واقع مرکز اقدامات و فعالیتهای تبشیری و آموزش نابینایان در راستای تبشیر مسیحیت بود.
الگویی که کلیسا در اصفهان اجرا کرد سعی کرد در شهرهای بزرگ دیگر مثل شیراز اجرا کند. ساختار الگو اینگونه بود که دو ساختار عمومی و نخبه مرتبط با هم زیر نظر کلیسا کار میکردند. یعنی مرکزی برای جذب افراد مستعد و آموزش آنها به نام خدمت به عامه مردم و رسیدگی به نیازهای انسانهای نیازمند دایر میکردند، همچنین مرکزی هم برای عموم مردم مثل بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان دایر میکردند. نخبههای آموزش دیده در مرکز عمومی به تبلیغ میپرداختند و برای مردم انجیل میخواندند. همین الگو را در شیراز اجرا کردند. بیمارستان مرسلین را برای کارهای عمومی و مرکز آموزشی برای افراد نخبه دایر کردند. محور این کار کشیشی به نام واقرشاک میرزاخانیان بود. او نابینا و ساکن بیمارستان بود.
البته در اصفهان کلیسا عمدتاً دو شعبه داشت آلمانیها مدرسه کریستوفل را دایر کرده بودند و انگلیسیها مدرسه نابینایان دخترانه نور آیین را داشتند. اما میرزاخانیان نماینده کلیسای انگلستان بود و با شاخه انگلیسی در اصفهان ارتباط داشت.
استاد معطری سال 1340 باخبر میشود کشیشی در شیراز هست که خط بریل میداند و آموزش هم میدهد. به سراغ او میرود و قرار میشود هر جلسه پنج تومان بگیرد و بریل را به معطری و غلامعلی حساس و عبدالباقر فاضلی آموزش دهد. آموزش الفبای بریل یک ماه طول میکشد. متن درسی آنها انجیل متاع بود و آقای معطری میگوید در آن زمان هیچ متن دیگر نبود. یعنی معلوم میشود هنوز قرآن بریل نیامده بود.
نیز لوح و قلم ساخت آلمان برای اینها تهیه میکند.
این سه نفر که نزد میرزاخانیان بریل دیدند اولین نسل نابینایانی هستند که در شیراز نزد کشیش نابینا آموزش دیدند. اما همه وسایل آموزشی و متن آموزشی آنها آلمانی بود. معلوم است کلیسای آلمان در منطقه فعال بوده است.
اگر پیش از این سه نفر در شیراز آموزش بریل و آموزش نابینایی نبوده باشد، معلوم میشود آموزش نابینایی حدود پنجاه سال از تبریز و اصفهان تأخیر داشته است.
تأسیس مرکز آموزش نابینایان وابسته به کلیسا
دکتر جکوب ویلدن از طرف اتحادیه کلیساهای هلند در سال 1340 به ایران آمد تا در مراکز استانها کلیسا دایر کند. قبل از رفتن به شیراز ویلدن در اصفهان مشغول بود و معلم در مدرسه پسرانه کریستوفر و در مدرسه دخترانه نور آیین بود. اولین اقدام او تأسیس مرکز و جایی برای نابینایان شیراز بود. پس از بررسیها به این نتیجه نابینایان شیراز را از نظر سازمانی به مدرسه شبانهروزی وابسته به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی وابسته کند و این مدرسه حامی و پشتیبان آنها باشد.
مرحوم سید جعفر نجفی مدیر مدرسه شبانهروزی آقای غلامعلی حساس را به عنوان معلم و مدیر بخش نابینایان تعیین میکند. سه نابینا قبلاً در مدرسه شبانهروزی به نامهای آقایان علیزاده، یوسف علی لاوی و نعمت ابراهیمی بودند و شاگردان جدیدی مثل آقای مرادی هم جذب شدند. برای محل تشکیل کلاسها، در محله غسالخانه شیراز، در یک کاروانسرا، اتاقی اجاره میکنند. اما سطح فرهنگ مردم محله غسالخانه و کاروانسراها بسیار پایین بوده و نابیناها را اذیت و آزار مینمودند. از اینرو مدیریت تصیم گرفت محل تشکیل کلاس را تغییر دهد ویلدن با کلیسای شمعون مذاکره میکند و اتاقی از کلیسا اجاره میکند و کلاس آموزش نابینایان شیراز در سال 1341 در کلیسای شمعون تشکیل میشد. آقای معطری هم از همان سال 1341 با کلیسای شمعون و دانشآموزان نابینا ارتباط داشت. استاد تا اردیبهشت 1344 در کلیسا قرآن تدریس میکرد. تا اینکه در اردیبهشت 1344 کلیسا نسبت به تدریس قرآن بریل او، اعتراض و در واقع او را از کلیسا بیرون کردند.
وقایع سال 1344 اینگونه بود، محمدرضا شاه در اردیبهشت 1344 مثل هر سال به شیراز رفته بود و به هنگام زیارت از شاه چراغ شیخ سلیمان محسنی شاگرد استاد معطری، اعتراض میکند و میگوید چرا ما باید وابسته به کلیسا باشیم و در کلیسا درس بخوانیم و شاه دستور میدهد، تحصیل نابینایان زیر نظر مؤسسه لاینز برود.
لازم به تذکر است. از سال 41 تا 44، مخارج دانشآموزان نابینا توسط دکتر ویلدن پرداخت میشد و محل آنها هم ابتدا در کاروانسرا و سپس در کلیسای شمعون بود ولی مدیریت آن را سازمان خدمات شاهنشاهی برعهده داشت.
تأسیس مدرسه مستقل نابینایان شیراز
پس از اینکه آموزش نابینایان از کلیسا مستقل و زیر نظر مؤسسه لاینز قرار گرفت، قرار شد موقتاً به یکی از مدارس شاه چراغ بروند تا شهریور برایشان جایی در نظر بگیرند. ابتدا به مدرسه منصوریه رفتند، سپس به مدرسه مهذب که وابسته به منصوریه و کاملاً تخریب شده بود رفتند. مدرسه مهذب توسط مهذبالدوله بنیان نهاده شده است.
اما حادثه مهمی اتفاق افتاد و طلاب مدرسه منصوریه قیام کردند و میگفتند نابینایان میخواهند مدرسه منصوریه را از ما بگیرند. البته به نظر میرسد عوامل دیگری در اعتراض طلاب دخیل بود. مثل تحصیل نابینایان در کلیسا و آموختن انجیل و حساسیت منفی مردم به نابینایان در شکلگیری قیام و اعتراض بیتأثیر نبود. سپس به مدرسهای به نام شاه چراغ رفتند. زیرا تابستان این مدرسه تعطیل بود و طلاب به شهرستانها و دهات رفته بودند و مدرسه خالی از سکنه بود.
چند روز در این مدرسه بودند که سید جعفر نجفی رئیس اداره خدمات اجتماعی شاهنشاهی در شیراز به آقای معطری زنگ میزند که آپارتمانی در خیابان وصال برای آنها اجاره کرده است. بنابراین از مهرماه 1344 نخستین مدرسه مستقل نابینایان در شیراز دایر میشود. آقای معطری پس از انتقال به این آپارتمان تابلویی برای آن تهیه میکند به نام «آموزشگاه نابینایان شوریده شیراز». این آموزشگاه نخستین مدرسه مستقل برای آنان بوده است.
در همین سال سه دانشآموز به اداره آموزش و پرورش جهت امتحانات نهایی ششم ابتدایی معرفی شدند. نام آنها عبارت بود از: یوسف علی لاوی، غلامرضا علیپور و مهدی مرادی. اینان اولین گروه از دانشآموزان نظام جدید آموزشی بودند.
در مقایسه با اصفهان، جریان مستقل و آنتی کلیسا در حوزه نابینایی در سال 1348 در ساختمان قائمیه که آیتاللّه شمسآبادی به مدیریت ابابصیر داده بود، شروع به کار کرد و آموزش نابینایان در سال 1348 یعنی چهار سال پس از شیراز آغاز شد. نیز تفاوتهای دیگر بین جریان آموزشی نابینایان شیراز و اصفهان به چشم میخورد. مدیریت و رهبری جریان اصفهان برعهده روحانیت و خیرین بازار بود و امور علمی را معلمین آموزش و پرورش برعهده داشتند. اما جریان شیراز دولت و سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی و در مرحله بعد لاینز مدیریت را برعهده داشتند. و در مقام اجرا هم بعضی از معلمین به اضافه کسانی مثل آقای معطری که آموزش و پرورشی نبود کار را برعهده داشتند.
لازم است توضیحی درباره لاینز بدهم، سازمان لاینز جهانی Lions International، سازمان بینالمللی غیر سیاسی و غیر مذهبی متشکل از ارباب حرف و مشاغل است. بنیانگذار آن ملوین جونز mlvin Jones در 1917م در شیکاکو است. هدفش پیگیری بهبود وضعیت مدنی و آموزشی و بهداشتی و همکاری بینالمللی جوامع است. حدود دو هزار عضو دارد و پنجاه هزار انجمن زیر مجموعه دارد. از بزرگترین سازمانهای خدماترسانی در نوع خود به ویژه در زمینه نابینایان و کمبینایان است. مقر آن در شیکاکو است. سالهای 1340 به بعد آقای دکتر علوی که چشم پزشک است نماینده این سازمان در ایران بود و خدمات بسیار انجام داده است. پس از پیروزی انقلاب اموال این سازمان مصادر شد و متهم به فرماسیونری شدند. صحت و سقم این اتهام را نمیدانیم. اما در شرایطی که کسی حاضر نبود به نابینایان کمک کند لاینز خدمات خوبی داشت مثلاً در سال 1349، 18 دستگاه مینیبوس نو خرید و به مدرسه شوریده و مدارس استثنایی در شهرهای مختلف داد. نیز پس از این سال مجدداً ماشین جهت تردد داد و آلات موسیقی فراوان دادند.
البته پس از سال 49 لاینز مستقیم کمک نمیکرد بلکه از طریق غیر استثنایی کمک مینمود. آقای معطری در مصاحبه خود به بسیاری از خدمات لاینز اشاره کرده است.
تأسیس مدرسه شوریده در میدان کلبه
تا سال 1349 که ساختمان مدرسه نابینایان تثبیت شد، همواره مشکل ساختمان داشتند. ساختمان استیجاری خیابان وصال کلاً یک اتاق داشت و برای اهداف آموزشی نابینایان کوچک بود. ساختمانی با همکاری دکتر علوی و دانشگاه پهلوی شیراز در خیابان زند برای این منظور ساخته شد اما پس از ساخته شدن در سال 47، دانشگاه مدعی شد به آن ساختمان نیاز دارد و به نابینایان نداد. مجدداً ساختمانی در کنار حافظیه با کمک مالی لاینز ساخته شد ولی به دانشگاه ادبیات اختصاص یافت. باغ بزرگی در میدان کلبه (ضلع جنوبی میدان) وجود داشت که متعلق به ورثه رئیس العلمای ریاستی است. لاینز این باغ را به مدت 99 سال از آقای ریاستی به مبلغ 000/120 تومان اجاره کرد. پس از 99 سال زمین و ساختمانهای بنا شده در آن ملک ریاستیها قرار میگیرد. پس از اجاره ساختمان وسیعی برای آموزش و امور فرهنگی نابینایان ساخته شد و در سال 1349 توسط محمدرضا شاه افتتاح گردید. در واقع آموزشگاه خیابان وصال به اینجا منتقل شد و نامش را مدرسه شوریده شیراز گذاشتند. هنوز این مدرسه پابرجاست و در سفر اخیر به شیراز عکسهایی از آنان گرفتیم که در پایان میآورم.
اما درباره میدان کلبه و ساختمان جدید گفتنی است که بین حافظیه و سعدیه قهوهخانهای به نام کلبه قرار داشت. تقریباً در آخر شهر و در جنوب شهر بود و مردم در ایام تعطیلی و جمعهها به کلبه میرفتند و غذای کلبه در شیراز معروف بود.
در کنار کلبه باغ مشجر و زیبای ریاستی قرار داشت. زمین آن حدود یک هکتار بود، حدود سه هزار متر ساختمان شامل کلاس، کارگاه، خوابگاه، قسمت اداری، سرویس بهداشتی در آنجا ساختند. ساختمانها از ضوابط مناسبسازی و مهندسی نابینایان بهرهمند بود.
در خیابانکشی جدید، میدان بزرگی جنب مدرسه احداث شده و چند بلوار در سمتهای میدان ساخته شده است. هنوز در کنار مدرسه باغات و فضاهای سبز دیده میشود. در نخستین سال احداث مدرسه شوریده در میدان کلبه، کمبودهای دیگر با رئیس اداره آموزش و پروش مطرح شد و ایشان درصدد رفع مشکلات برآمد. از جمله معلم کم داشتند و قرار شد معلمین صلاحیتدار مثل آقای محمدحسن وجدانی دعوت شوند. ایشان در فیروزکوه مأموریت آموزشی داشت و برای تدریس به شیراز دعوت شد. پس از وجدانی خانم مهرانگیز حسن شاهی در مهرماه 49 از طرف آموزش و پرورش به مدرسه شوریده مأموریت یافت.
یک نکته مهم این است که مدیر و رئیس اصلی آموزشگاه شوریده در خیابان وصال و بعد مدرسه شوریده در میدان کلبه در واقع آقای عبداللّه معطری بود. ایشان تجربه و تخصص و دانش فراوان در حدّ دکترا داشت ولی چون بعد از ششم ابتدایی آموزش و پرورش از ادامه تحصیل او ممانعت کرده بود و ایشان مدرک ششم داشت از اینرو کسان دیگر که مدرک داشتند مثل آقای نجفی، در شرایطی که نیاز بود، به عنوان رئیس مطرح میشدند. اولین مدیر رسمی مدرسه که حکم آموزش و پرورش گرفت اصغر سعادت بود. او جزء کادر عادی آموزشی بود و تخصص آموزش نابینایان را نداشت. بعد از اینکه حکم ریاست دریافت کرد در دوره آموزش کمتوانایان ذهنی شرکت کرد و مدرک گرفت.
ورود به جامعه مدنی
نابینایان شیراز پس از گذر از چهار مرحله پیشین به سواد، دانش دست یافتند. از اینرو زمینهها و شرایط اولیه ورود به مناصب و پستهای اجتماعی را به دست آوردند. پس از سال 1350 هرچه جلوتر میآییم با شخصیتهای فرهیخته و صاحب فضائل بیشتر از جامعه نابینایان برخورد میکنیم. لازم است تاریخ جامعه و فرهنگ نابینایان از سال 1350 تاکنون و تحولات این جامعه تدوین گردد. کتابی درباره تاریخ و فرهنگ نابینایی در شیراز تألیف و آماده نشر است و در آنجا به این مباحث تاریخی پرداختهایم. اما این کتاب چون ویژه استاد معطری است فقط به نقشها و فعالیتهای ایشان در ارتقا و توسعه جامعه نابینایان شیراز به اجمال میپردازیم و امید است دیگر پژوهشگران این اجمالات را به تفصیل تجزیه و تحلیل کنند:
1ـ نقش ارتباطی
استاد معطری نقش رابط و پیوند دهنده مراکز و شخصیتها را در طول چند دهه برعهده داشته است. ایشان به دلیل اینکه پدرش از مشاهیر شیراز بود و خانهشان محل رفت و آمد مشاهیر بوده لذا از نوجوانی و جوانی با بزرگان ارتباط داشته است. وقتی در جامعه نابینایی سمت و مقام پیدا کرد از ظرفیت و تجارب خود استفاده کرد تا با ایجاد ارتباطات جدید، مشکلات زودتر رفع گردد.
2ـ داشتن امکانات و تسهیلات مالی و استفاده از آنها در راستای تأمین معیشت و رفاه نابینایان.
3ـ حساب شده با کلیسا مبارزه کرد و نابینایان را از کلیسا جدا و منتقل نمود.
4ـ روش آموزشی خاصی داشت به طوری که دانشآموزان ایشان سطح عالی نمره را داشتند. این شیوه را آقای وجدانی توضیح داده است.
5ـ ایجاد انگیزههای مختلف در دانشآموزان نابینا برای جذب آنها به تحصیل مثل دادن کرایه رفت و برگشت.
مجتمع آموزشی نابینایان شوریده شیرازی
در اواخر دهه 1330 مدرسه کریستوفل توسط آلمانیها در اصفهان و مدرسه نور آیین توسط آمریکاییها در شهر اصفهان برای آموزش نابینایان تأسیس شده بود.
اتحادیهی انجمن نابینایان هلند زیر نظر دکتر ویلدن در سال 1340 تصمیم به تأسیس مدرسه نابینایان در سه شهر شیراز، کرمان و اهواز گرفت. که در کرمان موفق نشدند. اما در شیراز مدرسه شوریده و در اهواز مدرسه رودکی تأسیس گردید.
در شیراز این مدرسه زیر نظر آقای نجفی که مسئول سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی بود در اتاقی در محله دروازه قصابخانه در سال 1340 تأسیس گردید و آقای حساس که خود نیز نابینا بود آموزش دانشآموزان نابینا را به عهده گرفت اما فقر فرهنگی مردم موجب اذیت و آزار دانشآموزان نابینا در آن محله بود و بچههای نابینا مورد حمله ی بچههای آن محله واقع میشدند و اغلب به آنان سنگ پرتاب میکردند. این امر موجب شد تا آقای نجفی با رایزنیها وپیگیریهای مکرر اتاقی را در کلیسای شهر شیراز که در خیابان خیام در مجاورت بیمارستان مرسلین که متعلق به مسیحیان بود ماهی 50 تومان کرایه کنند که در این امر موفق شدند و دانشآموزان نابینا از سال1342تا 1344در این مکان برای فراگیری وآموزش حاضر میشدند.
از سوی دیگر آقای عبداللّه معطری که خود بر اثر بیماری آبله نابینا شده بود خط بریل را از آقای میرزاده که از مبلغین دین مسیح بود فراگرفت و در کلیسا نیز به آموزش دانشآموزش نابینا مشغول شد. در اردیبهشت سال 1344محمدرضا پهلوی در سفری که به شیراز داشت هنگامی که از شاه چراغ دیدن میکرد یکی از نابینایان به نام شیخ سلیمان که لباس روحانی بر تن داشت در شاه چراغ به شاه اعلام که ما چقدر بدبخت شدهایم که برای آموزشمان به کلیسا پناه ببریم در آن شب از طرف مسئولین شهر به آقای معطری تماس گرفته میشود و مشکل را جویا میشود و ایشان نیز مشکلات دانشآموزان را مطرح میکند با پیگیریهای مکرر آقای معطری در مهر ماه 1344ساختمانی کوچک در طبقه دوم خیابان وصال متشکل از یک اتاق بزرگ جهت کلاس و یک اتاق برای انبار و دفتر به آنان اختصاص دادند. و با پیگیریهای مکرر آقای معطری قرار میشود ماهی بیست تومان جهت ایاب و ذهاب دانشآموزان نابینا از طرف آقای نجفی به آنان پرداخت شود.
در اواخر دهه 1340 سه ساختمان برای تأسیس مدرسه شوریده ساخته میشود نخست در خیابان زند ساختمان بزرگ توسط بنیاد رضا پهلوی و باشگاه لاینز ساخته میشود که توسط دانشگاه پهلوی تصرف شد و دانشگاه مهندسی در آنجا تأسیس گردید سپس در چهار راه ادبیات ساختمانی دیگر ساخته شد که باز هم توسط دانشگاه تصاحب گرددید و در سال 1349 ساختمان کنونی مجتمع نابینایان شوریده در میدان کلبه ساخته میشود که هزینه ساخت آن توسط بنیاد پهلوی و باشگاه لاینز و سیصد هزار تومان کمک توسط دکتر علویان رییس بنیاد پرداخت شد. و در سیزده آبان 1349 توسط محمد رضا شاه شخصاً افتتاح میگردد.
در آن زمان مجتمع با حدود چهل دانشآموز شروع به کار کرد مدیریت آموزشگاه در سال 1349 به اصغر سعادت واگذار گردید که تا سال 1357 ادامه داشت، بعد از پیروزی انقلاب مدیریت به آقای اینجو واگذار شد ایشان اعلام نمودند که این فضا برای آموزش نابینایان زیاد است لذا بهترین قسمت مدرسه را برای آموزش دانشآموزان عادی در نظر گرفتند و مدرسه راهنمایی شوریده را برای دانشآموزان عادی تأسیس کرد سپس عزیز میهندوست مدیریت مجتمع را به عهده گرفت. وی تمامی آلات موسیقی موجود در انبارها را شکست و باقیمانده را در اختیار امور پرورشی استان قرار داد.
در سال 1360 مدیریت به آقای جمال رسولف انتقال یافت و در سال 1362 مدیریت به محمد کاظم محققنیا انتقال یافت و در سال 1365 محمدرضا صادقی مسئولیت مدرسه را پذیرفت. در سال 1368 محمد صفری (کارشناس استثنایی استان کردستان) مدیریت مجتمع را تا سال 1373 بر عهده گرفت و در سال 1373 زهرا عربزاده اولین زنی بود که مدیریت مجتمع را برای یک سال بر عهده گرفت و در سال 1374 کامران نیک اقبال تا سال 1378 مدیریت را بر عهده داشت.
در سال 1378 مجتمع به دو قسمت جداگانه تقسیم شد، مدیریت قسمت پسران را تا سال 1380 قادر گودرزی بر عهده داشت و مدیریت قسمت دختران را تا سال 79- 1378 ربابه خواجگانی و در سال 80-1379 اشرف السادات اطهر بر عهده داشت.
از مهر 1380 مجدداً مدرسه به صورت مجتمع در آمد و حسین امیدی مدیریت مجتمع را به عهده گرفت و تا کنون ادامه دارد.
از سال 1357 تا کنون سه ساختمان دیگر در این فضا ساخته شده است.
از سال 1349 تا 1357 مدرسه فقط دارای مقطع ابتدایی بود و از سال 1357 تا 1360 مدرسه در مقطع راهنمایی و دبیرستان به صورت تلفیقی اداره میشد. در سال 1361 مقطع راهنمایی نیز در شوریده تأسیس گردید و در سال 1369 نیز مقطع دبیرستان در شوریده تأسیس گردید که تا سال 1378برای مقطع نظام قدیم ادامه داشت اما از سال 1374 آموزش تلفیقی در مقطع دبیرستان در نظام جدید الزامی گردید که تا کنون ادامه دارد.
از فارغ التحصیلان این مدرسه در مقطع دکترا میتوان خانم مهوش مهربان پور دکترای روانشناسی در امریکا آقای سعید لک قشقایی دکترای ادبیات و استاد دانشگاه آزاد فسا و آقای کاظم حسنزاده دکترای جامعه شناسی و آقای داود جعفری دکترای موسیقی نام برد. این مجتمع در حال حاضر حدود سیصد دانشآموز دارد که در چهار مقطع پیش دبستانی و ابتدایی و راهنمایی و متوسطه مشغول به تحصیل میباشند.
وقف 500 هزار دلار برای نابینایان توسط نابینای شیرازی
خبرگزاری فارس: در اسفندماه 1391 نوشت: یکصد و شانزدهمین وقف سال جاری استان فارس توسط یک نابینا با نیت کمک به نابینایان به ثبت رسید.
به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز به نقل از روابط عمومی اداره کل اوقاف و امور خیریه فارس،این وقف توسط یکی از نابینایان شیرازی بهنام عبداللّه معطری فرزند حبیباللّه با حضور در اداره کل اوقاف و امور خیریه فارس با وقف با هدف تأمین نیازهای نابینایان به ثبت رسید. این وقف یکصد و شانزدهمین وقف استان فارس در سال جاری است که توسط معطری شامل 500 هزار دلار پول نقد که به صورت سپرده برابر گواهی دایره ارزی بانک ملی شعبه کوثر شیراز است که سود حاصله از این حساب تا ابد برای نابینایان مستحق و مستمند با اولویت و تقدم افراد اناث مقیم شهر شیراز سپس استان فارس و در مراحل بعدی در صورت موجودی در سطح ایران اسلامی وقف شد.
در نیت این واقف سود حاصله از این سپرده پس از کسر مخارج ضروری حفظ عین و منافع موقوفه و حقالتولیه ماهانه برای هر یک از نابینایان مبلغی معادل سه کیلو گوشت گوسفند به افراد نابینا با این اوصاف تعلق میگیرد.
شناسایی نابینایان محروم طبق وقفنامه به گواهی تشخیص مرکز چشم پزشکی محل است.
معطری در وقفنامه قید کرده است در صورتی که هدایایی در قرعهکشی حساب قرضالحسنه شماره حساب وقف شده تعلق گیرد واریز سود سپرده حساب و در راستای اجرای نیت واقف هزینه میشود.
این واقف نابینا خود نیز تولیت موقوفه را تا زمانی که در قید حیات است متقبل شده و پس از وفات تولیت را به وکیل خود بهرام فاضلی ساکن شیراز در وقفنامه سپرده است.
این وقفنامه در بیست و نهم بهمن ماه سال 1391در اداره کل اوقاف و امور خیریه فارس به ثبت رسید.
ثبت 7 وقف جدید به ارزش 91 میلیارد ریال در سومین حرم اهل بیت(ع) با نیت کمک به روشندلان توسط روشندل شیرازی
به گزارش راسخون در تاریخ 25 دیماه 1392 به نقل از روابط عمومی سازمان اوقاف و امور خیریه ، سید اسماعیل حسینی مقدم، مدیر کل اداره اوقاف و امور خیریه فارس با بیان اینکه از ابتدای سال جاری تاکنون نیکوکاران استان فارس 100 مورد موقوفه جدید به ثبت رساندهاند، گفت: عبداللّه معطری روشندل شیرازی، به منظور رفع احتیاجات نابینایان اقدام به وقف اموال خود کرد.
وی ضمن اشاره به نقش وقف در رفع نیاز افراد جامعه اظهار داشت: اموال وقف شده شامل 6 قطعه زمین به مساحت تقریبی 105 هزار متر مربع به ارزش 82 میلیارد ریال واقع در شمال غرب شهر شیراز است.
وی اظهار داشت: همچنین این نیکوکار 278500 دلار از حساب ارزی خود در بانکی ملی را جهت نابینایان وقف کرد.
مدیرکل اوقاف و امور خیریه فارس بر ضرورت توجه به وقف تأکید کرد و خاطرنشان ساخت: پیشتر این روشندل شیرازی، 500 هزار دلار جهت رفع مشکلات نابینایان وقف نموده بود.
گفتوگو
نشست جمعی از علاقهمندان و شاگردان عبداللّه معطری
توضیح
ششم اسفندماه 1394 در سفر به شیراز اولین هدفمان ملاقات با استاد عبداللّه معطری بود. وصف ایشان را بسیار شنیده بودیم و با خود میگفتیم ایشان چگونه شخصیتی است؟ حدود ساعت ده صبح به منزل استاد رسیدیم، سه نفر بودیم محمد نوری، حسین روحانیصدر و محمدحسن وجدانی در منزل ایشان غیر از خودش، دو تن از شاگردان و دستیارانش نیز حضور داشتند.
پرسشها آغاز شد. ماشاءاللّه استاد با گذشت بیش از 9 دهه سن، هنوز صدای پر مایه و جذاب و در دل فرو بُرو دارند، تن و دامنه زیبای صدا در ثانیههای نخست همه را مجذوب کرد و سکوت عجیبی بر سالن حاکم شد. استاد اطلاعات سودمندی بیان کردند، اطلاعاتی که اگر کفته نمیشد و منتشر نشود قطعاً مورخین در نگارش تاریخ شیراز، تاریخ نابینایان و بعضی از موضوعات دیگر به اشتباه میافتند.
استاد از حافظه خوبی برخوردار است، نامها و تاریخها را دقیق بیان میکرد. هرجا مشکلی داشت به شاگردش آقای اسدی یا آقای وجدانی رو کرده و خواستار بیان اطلاعات درست میشد. این رویه و رفتار برایم بسیار جالب بود. زیرا وقتی برای مصاحبه نزد برخی بزرگان میرفتیم، کسی جرأت حرف زدن نداشت، حتی اگر استاد اشتباه میگفت، کسی حق تصحیح نداشت. اما استاد معطری در آغاز جلسه به شاگردانش گفت اگر جایی را اشتباه گفتم شما تذکر دهید و هرجا ناقصی و مطلبی کامل بیان نشد، وارد شوید. این روحیه و رویه یعنی احترام استاد به شاگردانش، دموکراسی، آزادی بیان و نشاندهنده بسیاری از نکات است. از همین جا علت احترام همگان به استاد معطری را فهمیدم، از همین رفتار دانستم که وقتی گفته میشود استاد معطری شاگرد پرور بود و دانشآموزان را با درایت و حوصله رشد میداد، یعنی چه؟ و در دلم به او احسنت گفتم.
نکته دیگر که نظرم را جلب کرد محیط و چینش وسایل موجود در سالن یا اتاق مهمانی بود. خانهای قدیمی و گود افتاده بود. این خانه از پدر و احتمالاً پدربزرگ آقای معطری به او ارث رسیده بود و سطح کوچه بالا آمده و خانه حدود سه پله پایینتر از سطح کوچه بود. مثل خانههای قدیم، درب چوبی کنگرهدار کوچک داشت که عرض آن به یک متر نمیرسد، دو لنگه است. وقتی یک لگنه باز میشود معمولاً وارد یا خارج شونده کج شده و به اصطلاح کتابی یعنی با پهلو وارد یا خارج میشود چون عرض آن کم است. اتاقی که پذیرایی شدیم، 5 در 7 متر بود و سایل قدیمی آن به نظم و ترتیب عجیبی چیده شده بود. کتاب و محصولات فرهنگی در این اتاق ندیدم، لذا گویا اتاق یا اتاق کار استاد جای دیگر بود، به هنگام ورود و خروج خیلی چشم انداختم اتاق کار استاد را ببینم ولو با یک نظر اما پیدا نکردم چون حدود 16 اتاق بود و اکثر درها بسته بود یا قفل بود. میخواستم از اتاق کار استاد پرسش کنم و سراغ بگیرم امّا با خود گفتم، در جلسه اول زشت است و شاید فکر کنند من فضول هستم.
باید از آشپزخانه ردّ میشدیم. به حیاط خانه میرفتیم. حیاطی مشجر با درخان پرتغال، نارنج و گلهای بسیار و نیز حوض سنگی بزرگ دالبُری به شکل گل شش پَر داشت. ماهیهای قرمز و گلی و دو رنگه بزرگ در آن شنا کنان خوشحالی عید و سال جدید را نوید میدادند.
من هم پرسش میکردم، هم فیلم میگرفتم، هم عکاس بودم و هم صدابردار. چون دو نفر همراه یکی آقای روحانی صدر بود که به دلیل فقدان بینایی اینکارها را نمیتوانست فقط در پرسشها کمک میکرد و خوب بود. دومی آقای محمدحسن وجدانی بود که آن روز برایمان کشف شد دیدش بیشتر از آقای روحانی نیست. البته خودش اقرار نکرد و وقتی از خیابان میخواستیم ردّ شویم من زودتر از بلوار ارم گذشتم و در طرف دیگر ایستادم، به آقای وجدانی گفتم دست آقای روحانی صدر را بگیر و یواش یواش بیایید. هرچه منتظر ماندم دیدم آقای وجدانی فقط به اطراف نگاه میکند من دوباره فریاد زدم دست روحانی را بگیر و بیا، باز دیدم فقط نگاه میکند و گویا روحانی را نمیدید و دنبالش میگشت در حالی که روحانی نزدیکش بود. یک لحظه گفتم شاید ایشان نمیبیند این طرف خیابان آمدم و یکی را با دست چپ و دیگری را با دست راست گرفتم و از خیابان گذشتیم، سه تایی متوجه شدیم که نکتهای کشف شده و بسیار خندیدیم و روحانی این شعر را میخواند که کوری دست کوری گیرد و هدایت خواهد.
مجدداً برای اینکه او را چک کنم در چند جای پیادهرو که پله داشت یا جوی آب داشت میدیدم ایشان میایستد و منتظر کسی است.
اینها را نوشتم که این نتیجهگیری را داشته باشم آقای وجدانی هم اکنون 73 سال از عمرش گذشته و از بیست سالگی در امور فرهنگی نابینایان خدمت کرده است یعنی کارنامه حجیمی از فعالیت و خدمت به مدت نیم قرن دارد. تمام انرژی و حتی بیناییاش را بر سَر آموزش نابینایان، برای تعلیم قرآن به آنها، برای بریلسازی کتب گذاشت. به هرحال یک تنه باید کارهای مختلف را انجام میدادم و جالب بود، در حیاط خانه آقای معطری وقتی میخواستیم فیلم و عکس بگیریم چهار نفر نابینا داشتیم و تنظیم جایگاه آنان به آسانی نبود. اما به استاد معطری هرجا میگفتیم بنشین یا بایست یا حرکت کن بدون هیچ اعتراضی انجام میداد.
به هرحال گفتوگو را گرفتیم و عکس و فیلم هم گرفتیم و ساعت 2 بعدازظهر با ایشان خداحافظی کردیم و به طرف هتل راه افتادیم. اکنون گفتوگو با ایشان ذیلاً تقدیم میگردد.
محمد نوری: جناب استاد معطری، لطفا خودتان را معرفی نمائید و بیوگرافی خود را بیان بفرمائید.
عبداللّه معطری: بنده متولد هفت تیر 1308 هستم. در سن چهار سالگی بر اثر بیماری آبله بیناییام را از دست دادم. یکی از پزشکان قدیمی از پدرم پنجاه تومان جهت معالجهی یکی از چشمانم مطالبه مینماید. اما متأسفانه پس از دریافت مبلغ مورد نظر چشم چپم را کاملاً از بین میبرد. سپس دکتر جدیدی به نام دکتر تمدن که به او دکتر عیون یا دکتر چشمها هم میگفتند، با برداشتن لکی روی قرنیهی چشم راست من مقداری از بیناییام را برمیگرداند. به طوری که من تا کلاس ششم را در مدرسه عادی درس خواندم. در بهار سال 23 که بنده از کلاس ششم فارغالتحصیل شدم، دچار سردرد شبانهروزی مزمنی شدم. به دکتر مشیری یکی از چشمپزشکان شیراز مراجعه کردم. ایشان فکر کردند با توجه به شروع امتحانات به چشمم فشار وارد شده است. لذا بر همین اساس برایم داروهایی تجویز نمود که بر اثر استعمال همین داروها به تشخیص دکتر علوی چشمپزشک مشهور سال 25 چشمم دچار آب سیاه گردید. در آن زمان هیچ درمانی برای آب سیاه وجود نداشت. در نتیجه عصب بینایی من کاملاً از بین رفت. دکتر علوی بانی آموزشگاه نابینایان تهران بود. ایشان زمین زیادی واقع در جاده کن خرید و مدرسه را بنا کرد. به هر حال نابینایی من در سال 23 قطعی شد. در مهرماه سال 23 به مدرسه مراجعه کردم و اجازه خواستم تا به عنوان فرد مستمع آزاد سر کلاس بنشینم و شهریه هم بپردازم. و از طریق شنوایی ادامهی تحصیل دهم. آقای اسلامی مدیر مدرسه به من گفت که این برای خانوادهات تحمیل است. در ثانی اداره هم به ما این اجازه را نمیدهد که یک فرد مستمع آزاد سر کلاس حضور داشته باشد. این مدرسه با نام اسلامی بود که نه کلاس داشت شش کلاس ابتدایی و سه کلاس متوسطه. من دو سال پنجم و ششم ابتدایی را در این مدرسه تحصیل کردم. در نتیجه نتوانستم تحصیلاتم را ادامه دهم. و این مسأله باعث ناراحتیم شد تا این که در سال 40 آشنایی در بیمارستان مرسلین وابسته به کلیسای انگلیس در شیراز و اصفهان دوستی داشتیم نامش واقرشاک میرزاخانیان بود و در این بیمارستان به عنوان مبشر انجیل و دیگر کتب مسیحیان را برای بیماران و همراهانشان میخواند. ایشان پذیرفت با جلسهای پنج تومان بریل را به بنده آموزش دهد. حدود یک ماه طول کشید تا حروف الفبای قدیم را به خط بریل آموزش دیدم. این الفبا بیشتر به الفبای آلمانی نزدیک بود. من به همراه آقای غلامعلی حساس و عبدالباقر فاضلی بریل را آموزش دیدیم. آقای میرزاخانی خود نابینا بود و در بیمارستان سکونت داشت. ما هیچ کتابی برای خواندن نداشتیم. ایشان گفت که من باید برای شما یک انجیل متاع از اصفهان درخواست کنم تا برایتان بیاورند. و شما بابت آن باید پنجاه تومان بپردازید. ما هم پذیرفتیم. بعدها که با بچههای اصفهان آشنا شدم فهمیدم که انجیل را رایگان به نابینایان میدهند. اما او از ما پنجاه تومان گرفته بود. یک لوح که به آن تافل هم میگفتند و یک قلم به مبلغ سیصد تومان هم به من داد. این لوح ساخت آلمان بود و فلزی و شانزده سطری و دورو بود. در همان سال 40 دکتر جکوب ویلدن از طرف اتحادیهی کلیساهای هلند برای تأسیس مدارس نابینایان در استانهایی که این مدارس وجود نداشت به ایران میآید. مقر او در اصفهان بود. چون در اصفهان یک مدرسه پسرانه به نام کریستوفر بود و یک مدرسه دخترانه به نام نور آیین. مدرسه کریستوفر وابسته به کلیسای آلمان بود و نور آیین وابسته به کلیسای انگلیس بودند. سپس او به شیراز آمد. در شیراز مدرسهای بود که بچههای پرورشگاهی را از کلاس اول تا ششم ابتدایی پذیرش میکرد. این مدرسه شبانهروزی و وابسته به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی بود. در آن مدرسه سه دانشآموز نابینا تحصیل میکردند. فلذا دکتر ویلدن با مرحوم سید جعفر نجفی مدیر مدرسه آشنا میشود و آقای نجفی هم از تأسیس مدرسه نابینایان استقبال میکند. و به طور افتخاری مدیریت این مدرسه را بر عهده میگیرد. این سه نابینا آقای یوسفعلی لاوی، آقای علیزاده و آقای نعمت ابراهیمی میباشند. آنها در محل قصابخانهی شیراز که در آن زمان محلی پرت و عقبمانده بود، در یک کاروانسرا اتاقی برای تشکیل کلاس اجاره میکنند و آقای حساس را به عنوان معلم استخدام مینمایند. کمکم شاگردان نابینای دیگری هم به این جمع اضافه میشدند. از جمله آقای مرادی همکار بازنشسته بنده، در آن کاروانسرا سطح فرهنگ بسیار پایین بود و لذا بچهها را بسیار اذیت و مسخره مینمودند. و همین مسأله دانشآموزان و آقای حساس را به سطوح آورد و موجبات اعتراضشان را برانگیخت. فلذا این موضوع به اطلاع دکتر ویلدن میرسد. ایشان هم با کلیسای شمعون شیراز وارد مذاکره میشود و کلیسا هم یک اتاق در راهروی کلیسا با ماهی پنجاه تومان به دکتر اجاره میدهد. و بالاخره نابینایان در سال 41 وارد کلیسا میشوند و در همان اتاق اجارهای مشغول به تحصیل میشوند. زمانی که نابینایان به کلیسا آمدند، آقای میرزاخانیان با من تماس گرفت و گفت که در کلیسا نابینایان کلاس تشکیل دادهاند. شما هم میتوانی برای آشنایی با دانشآموزان به آنجا بروی. من هم به آنجا رفتم و با بچهها آشنا شدم. آقای نجفی مدیر مدرسه با مادر بنده آشنا بودند. از این رو با من تماس گرفت و گفت که آقای حساس میخواهد ادامه تحصیل دهد و میخواهد از کارش استعفا دهد. من هم کسی را سراغ ندارم که جایگزین آقای حساس نمایم. از شما تقاضا میکنم که این مسئولیت را بر عهده بگیرید. من در پاسخ گفتم که خودم شخصاً باید آقای حساس را ببینم. شاید بتوانم ایشان را برای ادامه کار متقاعد نمایم. چون برادرم طی نامهای به خواهرزادهی دکتر علوی که ساکن انگلیس بود درخواست تهیه یک کتاب انگلیسی بریل برای من داده بود. وقتی کتاب برای من آمد، مشغول مطالعه شدم. این کتاب علاوه بر بریل متن بینایی هم داشت که این کتاب را به مدرسه شوریده ارائه کردم. این کتاب هم بلندنویسی بود و هم کوتاهنویسی. خواهر و برادرانم هم تحصیلکرده بودند و میتوانستند به من کمک کنند. من هرچه سعی کردم نتوانستم آقای حساس را متقاعد کنم. بنابراین مأیوس شدم و تصمیم گرفتم مدرسه را اداره نمایم. آقای ویلدن ششصد تومان به این مدرسه بودجه تخصیص داده بود. دویست تومان به معلم اختصاص مییافت. 200 تومان در آن زمان قیمت 4 سکه تمام پهلوی بود. پنجاه تومان هم بابت اجاره اتاق به کلیسا پرداخت مینمودیم. 350 تومان هم بابت ایاب و ذهاب به دانشآموزان میدادیم. در آن زمان حدود یک تومان روزانه هزینه رفت و آمدشان میشد. این رویه تا سال 44 ادامه داشت تا این که شاه در اردیبهشت سال 44 به شیراز آمد. ما شاگردی داشتیم که هنوز هم در قید حیات است. نامش شیخ سلیمان محسنی میباشد. در آن زمان بین سید میرمحمد و شاه چراغ بازاری به نام بازار آقا وجود داشت. شاه ابتدا شاه چراغ را زیارت میکرد، سپس به زیارت سید میرمحمد میآمد. شیخ سلیمان بدون اطلاع ما به بازار میرود و به یکی از دوستانش میسپارد که هر وقت شاه نزدیک من شد با اشاره به من بفهمان. وقتی که شاه نزدیک او شد، شیخ گفت که ما مسلمانیم ولی در حال حاضر در کلیسا تحصیل میکنیم و هزینه تحصیل ما را هم کلیسا پرداخت مینماید. و شرح ماوقع را توضیح داد. از استانداری با من و آقای نجفی تماس گرفتند و جریان را جویا شدند. ما هم که اطلاعی نداشتیم ولی از حرکت آن شاگرد خوشحال شدیم. خلاصه همان هفتهی اول ما را از کلیسا بیرون آوردند و گفتند که شما باید زیر نظر باشگاه لاینز قرار بگیرید. لاینز یعنی شیرها. همانطور که شیر صید خود را هم خودش میخورد و هم به جانوران دیگر میدهد؛ اینها هم هرچه به دست میآوردند، هم خودشان میخوردند و هم خیر و خیرات مینمودند. یکی از اعضای لاینز دکتر علوی بود که عضو هیئت امنا و مسئول کمیتهحفظ بینایی هم بودند. اردیبهشت بود که به ما گفتند که موقتاً به مدارس شاه چراغ است بروید تا شهریور ما مکانی را برایتان در نظر خواهیم گرفت. یعنی مدرسهای باید میرفتیم که تعطیل است و فعالیتی نداشته باشد. ما ابتدا زیر نظر مدرسه منصوریه که یک مدرسه دینی بود رفتیم. منصوریه یک مدرسه دیگر هم داشت که مخروبه بود و ما را به آنجا بردند. این مدرسه مهذب نام داشت. این مدرسه را مهذبالدوله ساخته بود. متأسفانه طلاب مدرسه منصوریه قیام کردند و گفتند که اینها میخواهند کمکم مدرسه منصوریه را از ما بگیرند. به هر حال نگذاشتند ما آنجا بمانیم و به مدرسه شاه چراغ منتقل شدیم. این مدرسه شش کلاس داشت ولی در فصل تابستان تعطیل بود. ما چند روز بیشتر در این مدرسه نبودیم. یک روز آقای نجفی با من تماس گرفت و گفت که در خیابان وصال آپارتمانی اجاره کردیم. در آن زمان دادگاه نظام هم در خیابان وصال واقع شده بود. آپارتمان فوق هم کنار دادگاه نظام قرار داشت. این آپارتمان متشکل از یک اتاق بزرگ، یک اتاق کوچک، یک آشپزخانه و یک توالت بود. از اول مهر سال 44 به این ساختمان منتقل شدیم و بنا به پیشنهاد بنده نام آنجا را آموزشگاه نابینایان شوریده شیراز گذاشتیم. شوریدهی شیراز از محبوبیت خاصی برخوردار بود. او نه تنها شاعر بود؛ بلکه واعظ هم بود. و منبر میرفت. پدر من همیشه پای منبرهایش در شاه چراغ میرفت. به هر حال من در مدرسه جدید شش پایه ابتدایی را درس میدادم. البته تعداد دانشآموزان خیلی کم بود مثلاً ما در سال 44 سه دانشآموز ششم ابتدایی داشتیم که برای امتحانات نهایی معرفی کردیم. قرار شد به آنها منشی اختصاص داده شود و همین هم شد. در پایان این دانشآموزان با معدل عالی قبول شدند. این دانشآموزان عبارتند از: یوسفعلی لاوی، غلامرضا علیپور و مهدی مرادی بودند و به این ترتیب اولین نسل تحصیلکرده مدارس جدید به وجود آمد. از طرف دیگر ما شنیدیم که در خیابان زند یک ساختمانی برای نابینایان ساخته میشود. سیصد هزار تومان آن را دکتر علوی پرداخت کرده و قرار بود بقیه آن را دانشگاه شیراز پهلوی آن زمان پرداخت نماید. ما در سال 46-47 شنیدیم که این ساختمان تمام شده ولی دانشگاه شیراز مدعی است که ما به این ساختمان نیاز داریم. فلذا به دلیل این که مبلغ سیصد هزار تومان آن را دکتر علوی پرداخت کرده و باقی آن به عهدهی دانشگاه شیراز بود گفتند که کنار حافظیه ساختمان دیگری ساخته شود و به این امر اختصاص یابد. باشگاه لاینز هم با این مسأله موافقت نمود. پس از اتمام آن ساختمان هم گفتند که دانشکده ادبیات ساختمان ندارد و بنا به موقعیت خوب این ساختمان آنجا هم به دانشکدهی ادبیات واگذار شد. این ساختمانسازیها با سرعت زیاد و در عرض یک تا یک سال و نیم انجام پذیرفت. بین حافظیه و سعدیه قهوهخانهای به نام کلبه وجود داشت که غذاهای سنتی شیراز در آنجا سرو میشد. این قهوهخانه بسیار مشهور بود. کنار قهوهخانه باغچهای وجود داشت که متعلق به ورثه رئیسالعلما ریاستی بود. لاینز به مدت 99 سال زمین را به مبلغ 120000 تومان از آقای ریاستی اجاره کرده بودند و پس از 99 سال تمام ساختمانهایی که در این زمین ساخته شود به ورثهی آقای ریاستی تعلق میگیرد. به هر حال ساختمانسازی در آنجا هم به سرعت به اتمام رسید. با پیگیریهای آقای نجفی ما به آنجا رفتیم و در سیزده آبان سال 49 بود که مدرسه توسط شاه افتتاح شد و به آموزش و پرورش تحویل داده شد. مساحت این زمین حدود یک هکتار بود. ساختمان هم شامل شش کلاس، دفتر، کارگاه و خوابگاه برای پنجاه نفر بود. این ساختمان 3000 متر زیربنا داشت و بسیار مجهز بود و طوری شنریزی کرده بودند که وقتی یک نابینا حرکت میکند صدای پایش را بشنود. یعنی برای نابینایان کاملاً مناسبسازی شده بود. سال 48 که هنوز ما در خیابان وصال ساکن بودیم مدیر کل آموزش و پرورش استان فارس برای بازدید به مدرسه آمد و میخواست به ما کمک کند. من هم چند مشکل اساسی را مطرح نمودم از جمله این که سهتا از دانشآموزان ما از مقطع ششم ابتدایی فارغالتحصیل شده بودند. ولی دبیرستانی برای ادامه تحصیل آنها وجود نداشت. و مشکل دیگر ما ایاب و ذهاب دانشآموزان بود. آقای جدلی هم به ما قول همکاری داد. ایشان گفتند که ما معلم برای آموزش نداریم. اگر خودتان کسی را سراغ دارید معرفی نمائید. من هم گفتم که یکی از شاگردان ما برادری دارد که هم به نابینایان علاقهمند و هم به خط بریل مسلط است. او ساکن فیروزآباد میباشد. و اینطور بود که آقای محمدحسن وجدانی را معرفی کردم. ایشان هم به شیراز منتقل شدند و به خدمت مشغول گردیدند. آقای جدلی سرویس ایاب و ذهاب دانشآموزان را هم ارائه نمود و از ما خواست تا بچهها را ساعت شش برای آوردن به مدرسه آماده نمائیم. یعنی با ماشین مدیر کل به مدرسه میآمدند. با خانم مضارعی معاون آموزش و پرورش هم هماهنگ بودیم. تا زمانی که به آموزشگاه شوریده منتقل شویم وضع همینطور بود. وقتی به شوریده آمدیم شهربانی یک اتوبوس به نابینایان اختصاص داد و ملکیتش هم به نابینایان واگذار شد. سپس از طرف آموزش و پرورش استثنایی تهران یک مینیبوس نو به نابینایان تخصیص داده شد.در سال 49 آموزش و پرورش استثنایی به مدارس عادی اعلام میکند که هر کس علاقهمند به تدریس به افراد استثنایی اعم از نابینا، ناشنوا و کمتوان ذهنی میباشد میتواند ثبتنام کند. سه ماه تابستان اینها برای گذراندن دوره به تهران اعزام میشوند و از اول مهر هم مشغول به کار خواهند شد. اوایل مهرماه سال 49 خانمی به نام حسنشاهی با من تماس گرفت و گفت که من در رشتهی نابینایان دوره دیدهام و الآن هم حکمم برای مدرسه شوریده صادر شده است. آن موقع ما هنوز در وصال بودیم و به شوریده منتقل نشده بودیم. ما از این که یک آقا و یک خانم با ما همکاری میکند بسیار خوشحال شدیم. و این طور بود که آقای وجدانی و خانم حسنشاهی در مدرسه با هم آشنا شدند و تابستان سال 50 ازدواج نمودند. باشگاه لاینز 18 مینیبوس خریداری میکند و در اختیار مدارس استثنایی سراسر کشور قرار میدهد. در سال 52 شهربانی از مدرسه بازدید نمود و همان موقع تعداد زیادی آلات موسیقی به مدرسه تحویل داد و در آذر همان سال یک مینیبوس نو برای ما فرستادند. از سال 49 به بعد لاینز مستقیم وارد عمل نمیشد و امکانات مورد نیاز را به آموزش و پرورش استثنایی تحویل میداد و آموزش و پرورش به مدارس استثنایی اختصاص میداد. تا سال 56 قسمتی از ساختمان شوریده در اختیار لاینز بود که گاهی اوقات مراسمها و فعالیتهایی داشتند و از بخش دانشآموزی مدرسه بازدید مینمودند. حتی یکی دو مرتبه خانم هایده و پری زنگنه به شیراز آمدند و برای دانشآموزان برنامه اجرا کردند. اینها در مدرسه رایگان برنامه اجرا کردند. ولی بعد بیرون از مدرسه هم کنسرت اجرا نمودند و درآمدش را به مدرسه هدیه کردند. در مراسمهایی که در مدارس صورت میگرفت شخصیتهای لشکری و کشوری و استانی هم شرکت مینمودند. مثلاً تابستان سال 53 پری زنگنه آمد. ما هم به سالن غذا خوری رفتیم. او تعدادی اسباببازی خریده بود و بین بچهها تقسیم میکرد. هایده هم دو مرتبه به مدرسه آمد. یکبار بهار 54 و بار دیگر بهار 55. هر دو بار هم از دیدن بچهها خیلی متأثر شده بود. طوری که وقتی میخواند گریه میکرد. او حدود 90 هزار تومان به مدرسه اهدا نمود. اولین مدیریت مدرسه شوریده از طرف آموزش و پرورش به آقای اصغر سعادت محول گردید. البته ایشان از کادر عادی به مدرسه منتقل شده بود و تخصص نابینایی نداشت. اما بعدها تخصصش را در رشته کمتوانان ذهنی اخذ نمود. ما که به شوریده رفتیم فقط کلاسها در اختیارمان بود و دفتر مدرسه در اختیار لاینز بود و درش هم قفل بود. با پیگیریهای آقای سعادت دفتر باز شد تا معلمان بتوانند زنگهای تفریح برای استراحت به دفتر بروند. سالهای 51-52 آقای سعادت به همراه راننده به مدت سه ماه برای یافتن نابینایان به دهات و مناطق عشایرنشین رفتند. در واقع آنها برای بازدید از وضعیت خانوادههای دانشآموزانی که در مدرسه تحصیل میکردند و هم برای پیدا کردن نابینایان رفته بودند. یکی دیگر از اهداف آنها این بود که به خانوادههایی که ژنتیکی فرزندان نابینا به دنیا آورده بودند، روشهای پیشگیری از نابینایی آموزشهای لازم میدادند. همین امر باعث شد که تعداد زیادتری دانشآموز وارد مدرسه شود. به طوری که تعداد دانشآموزان به 50-60 نفر رسید. حالا دیگر شبانهروزی مخصوص دانشآموزان غیرشیرازی تأسیس شده بود. اولین دختری هم که به آنجا آمد لر بود و بَسی نام داشت. سال 49 هم که مدرسه افتتاح شد ما 4 دانشآموز دختر به نامهای افتخار آلابراهیم، عزت مولایی که دارای همسر و فرزند بود، کبری کنارسیا و خانم مهوش مهربانپور داشتیم. خانم مهربانپور تازه به کلاس اول رفته بود. در سال 48 دفتر کودکان استثنایی سمیناری برای مدارس استثنایی شهرستانها در تهران برگزار نمود. در آن زمان فقط اصفهان، شیراز، تبریز، و اهواز مدرسه استثنایی داشتند. ما حدود 15 روز برای کارآموزی به مدرسه نابینایان تهران رفتیم. مدیران برگزاری سمینار هم آقای مینایی و آقای بقایی بودند. در آن زمان اصفهان دو مدرسه برای نابینایان داشت. یکی زیر نظر کلیسای انگلیس و دیگری زیر نظر کلیسای آلمان. و هر دو هم مسیحیت را تبلیغ مینمودند. علمای اصفهان هم تصمیم گرفتند که مدرسهای برای نابینایان اصفهان تأسیس نمایند تا دیگر نابینایان به کلیسا نروند. همان سال که ما برای کارآموزی به تهران رفته بودیم، آقای اقارب پرست هم از اصفهان آمده بودند و همین سبب آشنایی ما با ایشان گردید. او سفری هم به انگلیس رفته بود تا مؤسسات نابینایی آنجا را از نزدیک بازدید نماید. سال 81-82 من تصمیم گرفتم برای دانشآموزانی که معدل بالای 18 بود جایزه تعیین کنم. البته این جوایز فقط مخصوص دانشآموزان شیراز و اصفهان بود. من مبلغی را برای جایزه به بچههای اصفهان برای آقای اقارب پرست میفرستادم و ایشان هم به آنها پرداخت مینمود. بعدها این مسأله به انحراف کشیده شد. به طوری که خانوادههای دانشآموزان به معلمان التماس میکردند که به فرزندانشان نمره بدهند. من هم جوایز را قطع کردم و اموالم را هم وقف نمودم. من حق تقدم را به دختران نابینا دادم و حدود 787 دلار سپردهگذاری نمودم و از سود آن سه کیلوگرم گوشت گوسفند با استخوان به آنها بدهند. حدود 252 نفر از این طرح بهره میبرند و 3 سال است که اجرا شده است. این طرح زیر نظر اداره اوقاف اجرا میشود.
حسین روحانی صدر: شما چند مرتبه دکتر علوی را ملاقات کردید؟
معطری: آقای سیدباشی علوی پدر دکتر علوی با پدر بنده رفاقت داشت. هر هفته پدرم با تعدادی از رفقایش از جمله سیدباشی علوی به باغ میآمدند. پدر من در ابتدا تاجر و سپس زارع شد و سیدباشی هم تاجر بود. همان سال که من میخواستم برای درمان به تهران بروم سیدباشی نامهای به پسرش دکتر علوی نوشت و سفارش مرا نمود. دکتر که نامه را دید بسیار خوشحال شد و گفت که دکتر برای معالجهی بیمار نیازی به سفارش ندارد. البته در اغلب سمینارها که اکثراً در رامسر برگزار میشد آقای دکتر علوی به عنوان سخنران حضور داشت و من ایشان را ملاقات میکردم.
امان اللّه اسدی: بنده اماناللّه اسدی هستم که از سال 1350 تا کنون شاگرد استاد معطری میباشم. سال 49 بر اثر ابتلا به بیماری مننژیت نابینا شدم و سال 50 در مدرسه شوریده مشغول به تحصیل شدم. من اهل شیراز محله سینا در سینما سعدی هستم. بنده تا کلاس پنجم در مدرسه شوریده درس خواندم و راهنمایی و دبیرستان را در مدارس عادی گذراندم. در سال 63 دانشگاه تربیت معلم رشته کودکان استثنایی پذیرفته شدم و مدرک فوقدیپلم را اخذ نمودم. سال 69 در دانشگاه شیراز رشتهی جامعهشناسی پذیرفته شدم و سال 73 هم فارغالتحصیل شدم. در همان حین هم در مدرسه شوریده دبیر بودم. از سال 83 تا 90 که بازنشست شدم معاون آموزشی مقطع راهنمایی و دبیرستان مدرسه شوریده بودم. آقای معطری چند کار مهم و اساسی انجام دادند. از جمله این که در سال 44 ایشان برای دانشآموزان بیبضاعتی که به خط بریل مسلط بودند، هزینه کردند و کتاب غزلیات شوریده و کلیات سعدی را روی برگههای انگلیسی به بریل تبدیل نمودند. هر برگه معادل یک ریال بود که بابت دستمزد پرداخت مینمودند.
معطری: زمانی که آقای اسدی بر اثر مننژیت بیناییاش را از دست داد؛ مادربزرگش او را به مشهد برد و به امام رضا متوسل گردید و به این وسیله ده درصد بینایی نوه را از امام رضا گرفت. ما آشنایی داشتیم که او هم بر اثر بیماری مننژیت نابینا شده بود. او یک خانم بود و برادر این خانم از دوستان پدر آقای اسدی بود و این آشنایی سبب دوستی مادر آقای اسدی با این خانم میشود و منجر به ایجاد ارتباطات تلفنی میگردد. این خانم همواره به مادر آقای اسدی دلداری و امید میداد. و همچنین مدرسه شوریده را به این خانواده معرفی میکند. من در نظام قدیم معلم کلاس ششم و در نظام جدید معلم کلاس پنجم بودم. الآن هم با 31 سال سابقه خدمت سال 71 بازنشسته شدم. آقای سعادت تا قبل از انقلاب مدیر بودند و بعد از انقلاب مدیران متعدد آمدند. و در حال حاضر هم آقای امیدی مدیر مدرسه شوریده هستند.
نوری: شرایط نابینایان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب از لحاظ آموزشی و معیشتی چه تفاوتهایی داشت؟ تحلیل شما در این مورد چیست؟
معطری: شرایط بعد از انقلاب برای نابینایان به دوره قبل از جنگ تحمیلی و بعد از جنگ تحمیلی تقسیم میشود. قبل از جنگ تحمیلی را میتوان به بهار نابینایان تعبیر نمود. چون به خصوص در زمینه اشتغال کمکهای زیادی به نابینایان میشد. جنگ تحمیلی بزرگترین لطمه را به نابینایان زد. چون معلولین جنگی زیاد شدند و باید به آنها رسیدگی میشد.
اسدی: به نظر بنده اوج رشد نابینایان دهه پنجاه بود. یعنی سالهای 50-56 طلائیترین دوره بود چون تکنولوژی پیشرفت کرده بود و توجه دولت به نابینایان زیاد بود. مثلاً وقتی تازه وارد مدرسه شده بودم هنوز با شرایط نابینایی مأنوس نشده بودم. اما وقتی در مدرسه رفت و آمد میکردم آنقدر محیط به نظرم زیبا و جذاب مینمود که انگار به هتل یا پارک آمده بودم. من همیشه از سرویس که پیاده میشدم دست بچهها را میگرفتم و به سر کلاس میبردم تا در حوض نیفتند. چون یک حوض همکف جلوی در راهرو بود تا به این وسیله بچهها جهتیابی را یاد بگیرند. این حوض حفاظ هم نداشت. فقط یک لبهی سنگ سی سانتیمتری جلوی آن تعبیه شده بود تا وقتی بچهها به آن میرسند پایشان که به سنگ میخورد متوجه وجود حوض بشوند. یک اتفاق خوبی هم که در سال 50 رخ داد این بود که در همان سال چندین نیروی متخصص و کارشناس داخلی و خارجی به سر کار آمدند از جمله خانم مهری غفورزاده، خانم مهین فرخوی، خانم تهرانکیا، خانم قیتانچی و خانم بهبود که از اصفهان به شیراز منتقل شده بود. حتی سه کارشناس استثنایی خانم به همراه آقای بقایی و آقای علیزاده برای بازدید از آلمان و انگلیس و فرانسه آمدند. آنها تعدادی شکل و اسباببازی به من دادند و از من خواستند تا شکل هندسی آنها را بگویم. وقتی همه را گفتم مرا در آغوش گرفتند و پشت پنجره بردند و خواستند که شکل شیشهها را هم بگویم. وسایل خیلی خوبی مثل ترموفرم در سال 53 به شوریده آورده شد. و بدین وسیله کتابها مصور گردید.
نوری: چرا بعد از انقلاب ترموفرم دیگر به کار نیامد؟
اسدی: چون کاغذش بسیار گران بود و فقط کالیفرنیا تولید میکرد و به دلیل تحریم دیگر وارد کشور نشد.
روحانی صدر: در در واقع لاینز ایران قراردادی با باستون داشت. باستون مرکزی هست که آخرین استانداردهای نرمافزاری و سختافزاری را تولید مینماید. این قرارداد برای قبل از جنگ جهانی دوم بود و سال 36 لاینز با این مرکز قرارداد بست. و امکاناتی به ایران ارسال میشد. از سال 50 به بعد تعدادی ماشین پرکینز وارد ایران شد. و خرید لوازم و تجهیزات چون ما گمرک نداشتیم به خاطر لاینز و خیلی امتیازات دیگر. با هر پروازی که از امریکا میآمد، لیست اقلامی که آقای بقایی به لاینز تحویل میداد؛ تأمین میشد. حتی آقای علوی لیستی برای شهربانو فرستاده بود که اینها نیاز به لوازم موسیقی دارند. یک لیست خرید دیگر هم سفیر وقت ایران از روم برای ایران انجام داد. برای هر شهری چند آلات موسیقی فرستاده شد. این آلات شامل ویولن، پیانوهای دوطبقه و غیره میشدند.
اسدی: آسیبهایی که از بعدش شروع شد؛ این بود که مدیریتها کنار رفت و از مدیریتهای عادی استفاده نمودند و آنها هم هیچ شناختی نسبت به مسائل نداشتند. اولین مدیری که سال 57 روی کار آمد این موضوع را مطرح کرد که مدرسهای به این بزرگی برای نابینایان زیاد است. و بهترین قسمت مدرسه را به مدت بیست سال به آموزش و پرورش عادی واگذار نمودند. و تمام سیستم مناسبسازی ساختمانها به هم ریخت. در آنجا چندین اتاقک ساختند و حدود 600-700 دانشآموز عادی را در آن جای دادند. حتی نامش را برای مدتی امام علی گذاشتند که پس از دوندگیهای زیاد مجدداً بازگردانده شد. آسیب دیگری که بعد از انقلاب دامن نابینایان را گرفت و بیشتر ظلم به دختران شد؛ این بود افرادی که در شیراز شرایط آموزش برایشان مهیا نبود، یا آواره شهرهای دیگر شدند؛ و یا ترک تحصیل نمودند. آسیب دیگری که باز هم ظلم به دختران نابینا بود، در روند ازدواجشان بود چون دختران و پسران میتوانستند به سبب آشناییهایی که بینشان صورت میگرفت میتوانستند با هم ازدواج نمایند. ولی همهی این ارتباطات از بین رفت.
روحانی صدر: اتفاق تلختری که در حوزه نابینایان رخ داد این بود که دکتر علوی یک ردیف بودجه برای نابینایان از سازمان برنامه و بودجه شاهنشاهی گرفته بود و این بودجه فقط باید در امور نابینایان صرف میشد و لا غیر. چون نابینایان نیاز به آموزشهای تخصصی داشتند؛ لذا سیاست دکتر علوی و تیمش بر این مبنا بود که معلمین و آموزگاران باید تأمین باشند تا بتوانند با افراد نابینا خوب کار کنند. یک سری امکانات مالی را دولت در بودجه گذاشته بود و یک مقداری هم بر اساس نوع روابطی که با دربار داشتند سعی کردند برخی نابینایان نخبه را به دیدن فرح ببرند. همین رفت و آمدها به دربار این امکان را به نابینایان میداد تا رفتارهای دیپلماتیک را خوب یاد بگیرند و بتوانند با شخصیتها رفتار مناسبی داشته باشند. یعنی اگر بخواهیم مقایسهای بین نسل قبل و نسل امروز داشته باشیم میبینیم که نسل قبل ادبیات گفتاری و رفتاریشان بسیار مناسبتر و شیکتر است.
اسدی: برخوردی که من در دهه شصت در آموزش نابینایان دیدم این بود که شوریده در دهه شصت یک دورهی قرون وسطایی را گذراند. مثلاً یک مدیریتی آمد و در رأس قرار گرفت که تمام بشقابها و چنگالها را از سالن غذاخوری جمع کرد و ظروف پلاستیکی را جایگزین نمود و میگفت که اگر نابینایان در این ظروف غذا بخورند؛ غذا از کنار ظرفها نمیریزد و نابینایان نمیتوانند با چنگال غذا بخورند. اگر بچهها هم اعتراض میکردند با تنبیههای قرون وسطایی مثل تنبیه با کابل مواجه میشدند. سال 65 تا 68 ما خیلی نامهنگاری به تهران کردیم که بیایند و وضعیت شوریده را از نزدیک ببینند. زمان ریاست آقای نیکانی، آقایان مشفق و صادقینژاد برای بازدید آمدند و دیدند که سقف مدرسه در حال ریزش است و گفتند در کردستان که در جنگ به سر میبرد چنین وضعیت رقتباری مشاهده نکردیم. این موضوع باعث شد که دکتر خدادوست مبلغی بابت تعمیر مدرسه پرداخت نمود. حتی فردی ساختمان دیگری برای بچهها ساخت. و یک سرویس جدیدی به سیستممان اضافه گردید. اما در سال 69 اعلام کردند که مقطع دبیرستان باید به سیستم عادی واگذار گردد و سیستم تلفیقی را پیاده نمودند. اما دوباره این سیستم هم جمع شد. سال 76 یعنی زمان ریاست آقای معافیان این بحث مطرح شد. وقتی برای بازدید به شوریده آمد به او گوشزد کردیم که هنوز در ایران بستر برای سیستم تلفیقی آماده نیست. ایشان هم گفت که اگر او نمیتواند کار کند کنارش بگذارید. و آن سیستم را اجرا نمودند.
روحانی صدر: از سال 69 که آموزش تلفیقی در ایران اجرا شد ضریب قبولیهای کنکور و سطح سواد دانشآموزان بسیار پایین آمد. طوری که امروز هم تاوانش را در سراسر کشور پس میدهیم.
نوری: آیا شما شواهدی از ضرب و شتم دانشآموزان را مشاهده نمودهاید؟
اسدی: بله آقای روانبخش شریفزاده اهل قائمیه است که بارها مورد تنبیه و ضرب و شتم قرار گرفته است.
روحانی صدر: زدن در دهه شصت حالت آییننامهای داشت. و بیشتر بچههایی را میزدند که خانوادههایشان در تهران یا شیراز نبودند. ما به این موضوع اعتراض کردیم چون در تهران وسیعتر بود. مثلاً اگر از دانشآموزی نوار هایده را میگرفتند تنبیه شدیدی برایش در نظر میگرفتند. من سال 61 به دلیل این که پدرم مسئول توزیع شیر سراسر کشور بود و به دلیل قطع شیر مدرسه به مدرسه رفتم و با آنجا آشنا شدم و از سال 65 رسماً دانشآموز مدرسه شهید محبی شدم. این ماجرا در مقدمه یکی از کتابهایم مندرج است. اما اتفاق دردناک دیگر جمع شدن آموزش به کمبینایان بود. لاینز ماژیکها و لنزهای ویژه و امکانات منحصر به فرد دیگری برای افراد کمبینا قرار داده بود. یکی از خیانتهای بزرگی که به جامعهی کمبینایان شد این بود که به طور کلی آموزش کمبینایان را از چرخهی آموزش و پرورش استثنایی حذف نمودند. ما سه چهار نفر بودیم که خانوادهها التماس میکردند که معلمی در اختیار ما قرار دهند تا به طور خصوصی و ساعتی به ما آموزش دهد. حتی ما حامی مالی هم پیدا کردیم. اما استدلالی مبنی بر این که اگر اینها بخواهند ذهنشان را معطوف به نوشتن و آموزش با حرف شود، دیگر نمیتوانند حافظهیشان را در امور دیگر مصرف نمایند. به این ترتیب بخش اعظمی از پتانسیل قبل از انقلاب این گونه تباه شد.
نوری: چرا تا کنون این مطالب را جایی ثبت نکردید؟
روحانی صدر: ما در ایران اجازهی چنین کاری را نداشتیم مشکل ما این بود که اگر میخواستیم دیپلم بگیریم جایی غیر از این مؤسسات نمیتوانستیم برویم. اگر هم اعتراض میکردیم به ما برچسب کمونیست بودن و ضد انقلاب میزدند. طوری که تا ابد نمیتوانستیم وارد دانشگاه شویم. یکی از دلایلی که معلولین بینایی ما نتوانستند وارد حوزهی اشتغال شوند این بود که در گزارشها نوشتند که اینها آدمهای شروری هستند. هفتاد درصد نابینایان با این گفتمانها از اشتغال محروم شدند.
نوری: مؤسسه لاینز (که در ایران به باشگاه لاینز معروف است) تا چه سالی دوام داشت؟
روحانی صدر: این باشگاه تا اردیبهشت سال 58 دایر بود. اما در اردیبهشت سال 58 اعلام کردند که این باشگاه یکی از شعب فراماسونری بینالمللی است و تا ابد از بین رفت.
استاد معطری: نحوه آشنایی من با قرآن مجید این طور بود که یک نابینای عربی از کویت به شیراز آمد و برای من دو جلد قرآن آورد. این قرآنها هشت جلدی بود که او دو جلد آن را برایم آورده بود. و از آنجا که دانشآموزان خیلی به سوره یاسین علاقه داشتند، من هم حرف به حرف به همراه اعراب دیکته میکردم و آنها هم مینوشتند. اما بزرگترین خدمت را آقای وجدانی به ما نمودند. ایشان جزء 30 قرآن را برای ما نوشتند. و ما افتخار میکردیم که یک جزء قرآن را در اختیار داریم. بعد قرآنهای با ترجمه الهی قمشهای چاپ شد که دارای اغلاط بسیار زیادی بود.
اسدی: در سال 55 قرآنهایی روی زینکهای فلزی چاپ شد که روی جلد آن نوشته شده بود هزینهی چاپ این قرآن بر عهدهی شهبانو فرح دیبا میباشد. این قرآنها بدون ترجمه و هشت جلدی بودند. و به تعداد زیادی منتشر شده بود. از کارهای ابتکاری آقای معطری تبدیل غزلیات شوریده به خط بریل بود که ایشان بابت این کار به آقای یوسفعلی لاوی دستمزد پرداخت کردند. همچنین حدود صد غزل حافظ را به همراه درج تاریخ حدود 10-12 روز با لوح و قلم به بریل تبدیل کرده بود و خواسته بود که اگر غلطی مشاهده شد تذکر داده شود. و کتاب کلیات سعدی هم به بریل تبدیل نمودند که در کتابخانه شوریده موجود میباشد.
معطری: زمانی که بنده انجیل میخواندم جرقهای در ذهنم زده شد که بدانم در قرآن کریم چه دستوراتی آمده است. از همین رو مرحوم پدرم روزی یک ساعت عصرها ترجمهی الهی قمشهای را برایم دیکته مینمود و من هم مینوشتم. این کار را به دو دلیل انجام میدادم. یکی این که ترجمه قرآن را داشته باشم و دیگر این که آثار خواندن انجیل از من زدوده شود. و مقایسهای بین قرآن و انجیل داشته باشم. من انجیل را در سال 40 دریافت نمودم و سال 41 مشغول نوشتن ترجمه قرآن الهی قمشهای شدم.
نوری: لطفاً نام نخبگان و فعالان جامعهی نابینایان شیراز را از نسل اول تا کنون بیان فرمائید.
معطری: از سال 40 تا مهرماه 42 آقای غلامعلی حساس بود. از مهر 42 تا مهر 48 بنده و مهر 48 هم آقای وجدانی به کمک من آمد. و از مهر 49 هم خانم حسنشاهی وارد صحنه شدند. سپس خانم مهری غفورزاده سال 50 آمدند. سال 52 خانم مهین فرخوی آمدند. بعد از او هم ماهوش قیتانچی آمد. سپس خانم تهرانکیا آمدند و سال 64-65 هم تعدادی از تربیت معلم آمدند. چون اولین دورهای بود که تربیت معلم دانشجو پذیرفته بود. سال 61 بود که سه نفر آقا وارد مدرسه شدند. این سه نفر آقایان پسندیدهکار، آقای رضا غلامپور و آقای صیاد میرزایی بودند.
نوری: جناب معطری شما چه نوآوری و ابداعاتی در زمان خدمتتان ارائه دادید؟
اسدی: در واقع ایشان مؤسس مدرسه نابینایان در شیراز بود و آنجا را پرورش داد تا این که به یک مدرسه یک هکتاری رسید. و شاگردانی هم که درس میداد همیشه جزء نفرات اول در ناحیه بودند. سال 83 که بنده معاون شدم آقای معطری برای دانشآموزانی که معدلشان 17 به بالا میشد جایزهی نقدی تعیین کرده بودند. مثلاً نمره 17 تا 18، 250000 تومان؛ نمره 18 تا 19، 350000 تومان و نمره 19 تا 20، 500000 تومان تعیین شده بود. زمانی هم که بنده معاون تلفیقی شدم بچهها را تقسیمبندی نمودم و از پراکندگی نجاتشان دادم. گفتم اگر قرار باشد که بچهها در مدارس عادی تحصیل نمایند؛ بهتر است که هر کس به یک مدرسه نرود. چون نمیشد به آنها سرویسدهی کرد. به این ترتیب آنها را چندتا چندتا در مدارس ثبتنام کردیم تا معلم رابط بهتر بتواند به آنها رسیدگی نماید.
محمدحسن وجدانی: روش تدریس استاد معطری اینگونه بود: ایشان صبر و بردباری فوقالعاده زیادی داشتند. ایشان دروسی مثل بوستان و گلستان و حساب و هندسه را علاوه بر این که به دانشآموزان نابینا تدریس میکردند؛ این دروس را با صبوری تمام دیکته مینمودند و دانشآموزان مینوشتند و تا طرز نوشتن صحیح لغات را یاد نمیگرفتند آقای معطری سراغ لغات دیگر نمیرفت. من در مصاحبه خودم گفتم که فعالیت آقای معطری در نبرد با کلیسا باعث شد که دیگر کشیش اجازه ماندن ایشان در کلیسای شمعون را به ایشان نداد.
معطری: بنده خود دانشآموزان را در به وجود آمدن آموزشگاه نابینایان در شیراز بسیار مؤثر میدانم. چرا که اگر آنها سختیهای زیادی را تحمل نمینمودند هیچگاه این آموزشگاه تأسیس نمیشد. من معلم هیچ نقشی در این امر مهم نداشتم. مثلاً ما در آن زمان کاغذ برای نوشتن نداشتیم. بچهها به داروخانهها میرفتند و بروشور داروها را میگرفتند و روی آن مینوشتند. همین خودش همت بالایی میخواهد.
اسدی: آقای محمد بهزادی یکی از دانشآموزان آقای معطری نقل میکرد که وقتی من به مدرسه میرفتم آقای معطری روزانه 6 ریال به من کرایه رفت و آمد میداد. دو عامل باعث شده بود که من به مدرسه بیایم. یکی این که من از این پول نمیتوانستم بگذرم و دیگر اینکه از آقای معطری خجالت میکشیدم که به مدرسه نیایم. وقتی به خیابان وصال میرفتیم به دلیل دید کمی که داشتم یک طرف را پیاده برمیگشتم تا بتوانم از این پول پسانداز نمایم یا اگر چیزی نیاز داشتم بخرم. اگر این پول نبود من ترک تحصیل میکردم. این توانایی معلم را نشان میدهد که چه انگیزهای باعث جذب دانشآموز به درس و تحصیل میشود. من خودم صبحها که سوار سرویس میشدم از در عقب اتوبوس سوار میشدم و روی صندلی شاگرد راننده مینشستم. و مشقهایم را درمیآوردم و به آقای معطری میدادم. ایشان هم همانجا تصحیح مینمود و جلوی در مدرسه اغلاطم را به من گوشزد میکرد تا دفعات دیگر درست بنویسم. اگر هم میخواستم از نوشتن تکلیف کاهلی کنم به این فکر میکردم که فردا صبح که آقای معطری مرا در ماشین صدا میکند اگر تکلیف ننویسم بسیار زشت است. من صبحها وقتی به مدرسه میرفتم، ایشان عصایی داشت که وقتی میخواست از دفتر به سر کلاس برود کنار ساختمان مدرسه یک متر بتن بود که این بتنها از وسط باغچهها کشیده بود و مسیرها را مشخص مینمود. وقتی ایشان میخواست حرکت کند عصایش را در دست چپش میگرفت و نوک عصا را کنار بتن قرار میداد و میرفت. و صدایی تولید میکرد که ما که نمیدیدیم از روی آن صدا تشخیص میدادیم که ایشان هستند. سال 89-90 معاون راهنمایی و دبیرستان بودم. و صبحها مجبور بودم ساعت شش از خانه بیرون بیایم تا ساعت شش و نیم در مدرسه حاضر باشم. هر روز صبح که سوار اتوبوس میشدم و میآمدم به آقای معطری دعا میکردم که ما را به مدرسه آورد که هم به استقلال مالی رسیدیم و هم میتوانیم یک مدرسه با 70 پرسنل و 230 دانشآموز را اداره کنیم و ما این عزت را مدیون آقای معطری هستیم.
معطری: من خدا را شاکرم که به من این توانایی را عطا نمود. شکرانه بازوی توانا، گرفتن دست ناتوان است. خدا اگر میخواست من هم مثل دیگران محتاج میشدم پس این لطف خدا است. نابینایان افراد منیع الطبعی هستند. یعنی اگر نابینایی بخواهد جلوی کسی دست دراز نماید، بسیار برایش گران است و عرق شرم در صورتش نمایان میگردد. یعنی نابینایان مناعت عجیبی دارند. و من به این مسأله پی برده بودم. و نمیخواستم که نابینایان مناعتشان را از دست بدهند.
نوری: لازم است از استاد معطری تشکر کنم که مباحث مهمی بیان فرمودند. این مباحث قطعاً رفرنس و مرجع پژوهشگران خواهد شد و تاریخ حوادث شیراز؛ همچنین تاریخ تقابل نخبگان مسلمانِ نابینا با کلیسا؛ تاریخ قرآن پژوهی در ایران؛ تاریخ خط بریل در ایران؛ تاریخ تعلیم و تربیت نابینایان صحیح تدوین خواهد شد. نکاتی در این نشست مطرح شد که در هیچ کتابی ثبت و ضبط نشده است. خداوند به عزت و سلامت و موفقیت استاد معطری بیافزاید.
محمدحسن وجدانینژاد
بنده محمدحسن وجدانینژاد شیرازی متولد 20 اردیبهشت 1322 در شیراز هستم. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای شیراز گذراندم و زیر نظر معلمهایی با کرامت، دانشمند، علاقهمند به اسلام و عاشق طریق اهل بیت(ع) تربیت یافتم. از زلال معرفت آنان به خصوص آقای سید اسداللّه حسامزاده حجازی بهره بردم و هم اکنون که این اتو بیوگرافی را مینویسم، ایشان در قید حیات است. حدوداً ده ساله بودم که در کلاس چهارم ابتدایی در سال 1332 افتخار داشتم از مکتب پر فیضش بهره بردم و به این تلمذ افتخار میکنم. بعد از دوره ابتدایی، در دبیرستانهای شیراز به تحصیل اشتغال داشتم و موفق به دریافت دیپلم ریاضی شدم. در سال 1341 وارد مرکز تربیت معلم شیراز شدم و از سال 1342 لباس معلمی بر تن نموده و مصمم به خدمت به کودکان این آب و خاک شدم. الگوهای بسیار خوبی از دوران دبستان و دبیرستان در پیشرو داشتم. رویه و روش آقای حجازی را میخواستم تقلید کنم هر چند بسیار دشوار بود. چون ایشان با محاسن اخلاقی و صفات حسنه مثل تقوا و محبت به شاگردان، گذشت و کظم غیظ، ایجاد الفت عملاً به بچهها و ما یاد میداد، چگونه رفتار کنیم. هر چند آموزشِ روشهای عملی معصومین(ع) به خصوص مولا علی ابن ابیطالب(ع) را نتوانستم به شاگردانم بیاموزم، ولی در عوض روش دیگری را به کار بستم و بیشتر به جنبههای پرورش ذهنی و افزایش مطالب علمی مثل علوم تجربی، ریاضی و ادبیات اهتمام ورزیدم. به طوری که دانشآموزانم بین بقیه دانشآموزان از شاگردان کوشا و موفق بودند و بنا به گزارشهای واصله، مدارج علمی را گذرانده و به تحصیلات عالیه دست یازیدهاند. در سال 1342 که نهضت حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد بنده در کنار شخصی به نام جناب آقای علیاکبر مکارم که از طرفداران بسیار سختکوش و بیترس و از مبلغان گمنام امام بود، قرار گرفتم و عملاً به یک جریان سیاسی پیوستم. پس از چند سال یعنی در سال 1344 مورد ضرب و شتم عوامل ساواک و شهربانی قرار گرفتم و همراه آقای مکارم از فیروزآباد فارس به صورت تبعید به شیراز انتقال یافتم. بنابر تقاضای خودم و صلاحدید ساواک و شهربانی به مدرسهای در شیراز که در آن زمان دو یا سه دانشآموز نابینا داشت انتقال یافتم. نظر به اینکه بنده دارای برادری به نام محمود وجدانی بودم که تا سن 12 سالگی درس رسمی آموزش و پرورش نخوانده بود. قبل از ورود به این دبستان برای کمک به برادر نابینایم حروف الفبای بریل را از تنها معلم این مدرسه به نام آقای عبداللّه معطری که هم اکنون در قید حیاتاند فرا گرفتم. به همین واسطه اولین کلاس تلفیقی کشور را با این دانشآموز نابینا در فیروزآباد در دبستان بابک تأسیس کردم و برادرم را در این کلاس شرکت دادم و به صورت دانشآموز بزرگسال که به نام داوطلب نامیده میشد در داوطلبین ششم ابتدایی شرکت دادم و او موفق به دریافت گواهینامه ششم ابتدایی ظرف مدت یک سال شد. یعنی تمام دوره ابتدایی خود را ظرف مدت یک سال به پایان رسانید. من چون در این کار موفقیت چشمگیری به دست آورده بودم تقاضای ورود به آموزشگاه نابینایان کردم. ساواک و شهربانی هم به خاطر اینکه نابینایان به خصوص دو یا سه نابینای کلاس ابتدایی را لایق انجام کارهای تبلیغاتی و معرفی امام نمیدیدند، از اینرو با انتقال من چندان موافق نبودند. لازم به ذکر است، در آن زمان هم کسی نسبت به امام شناخت چندانی نداشت در صورتی که ساواک نسبت به ایشان حساسیت فوقالعاده داشت و طرفداران ایشان را سخت مورد حملههای ناجوانمردانه قرار میداد آقای علیاکبر مکارم که در آن زمان و مکان مبارزی تنها بود و همواره مورد آزار ساواک بود.
بنده با توجه به فعالیتهای انقلابی و مخفیانهای که داشتم در مدت زمان کوتاهی که حدود دو سال شد تسلط کامل به حروف الفبای بریل پیدا کردم که از آن جمله الفبای فارسی، الفبای انگلیسی، الفبای عربی؛ و الفبای علوم و ریاضی بود و ظرف این مدت که تقریباً دو سال بود موفق به نوشتن اولین جلد قرآن کریم در کشور شدم. چون قبل از آن چند قرآنی که مورد نیاز نابینایان بود از کشور اردن وارد ایران میشد. طولی نکشید که بنده توانستم تعدادی نابینا که دوره ابتدایی را به اتمام رسانیده بودند در مدرسه که به نام مدرسه شوریده شیرازی بود از جمله برادر نابینای خودم را با آموزش علوم و زبان انگلیسی و ریاضی و ادبیات آشنا نمودم که مدت کوتاهی طول کشید که آن دانشآموزان از جمله برادرم دوره دبیرستان را به اتمام رسانیدند. بنده هم ظرف مدت دو سال حدود 160 جلد کتاب با خط بریل اعم از کتب ریاضی، جغرافیا، زبان انگلیسی، ادبیات، قرآن، عربی نوشتم. گزارش آن را آقای اصغر سعادت که در آن زمان رئیس مدرسه بود به مدیر کل آموزش و پرورش استان داد و مدیر کل آن زمان مراتب را به نظر وزیر آموزش و پرورش وقت رسانید و مراتب از طرف وزیر آموزش و پرورش به دفتر تازه تأسیس کودکان و دانشآموزان استثنایی ابلاغ گردید و بنابر دستور وزیر آموزش و پرورش عدهای از معلمین استثنایی شهرهای مختلف از جمله شیراز جهت فراگیری روشهای آموزشی بورسهایی اعطا شد و از آن جمله از شیراز بنده در رشته نابینایان و آقای جمشید پیلتن در رشته ناشنوایان و مرحوم آقای علیرضا صفاییان در رشته کودکان عقب مانده ذهنی بودیم و دیگران از شهرهای دیگر که از این گروه دوست دانشمندم آقای دکتر سید مهدی صادقینژاد را میتوان نام برد که در قید حیاتاند. در رشته نابینایان کلاً در سطح کشور پنج نفر انتخاب شده بودند که به جز بنده آقای سید مهدی صادقینژاد و مرحوم آقای محمدرضا نامنی (نابینا) آقای احمد دانش (نابینا) و خانم مریم یوسفی که همگی به آمریکا مأموریت یافتیم و درMillersvill state college برای مدت شش ماه در آن کالج به مشاهده روشهای آموزشی و پرورشی نابینایان آمریکا و زیر نظر اساتید این رشته دورهای گذراندیم و بنده در این اثناء به کسب لیسانس ریاضی از دانشگاه شیراز نائل گشتم پس از بازگشت از آمریکا و اتمام تحصیلاتم از دانشگاه شیراز به اصفهان و آموزشگاه نابینایان ابابصیر انتقال یافتم و این دوره یک فصل جدید از دوران معلمی مرا تشکیل میدهد.
ابابصیر مؤسسهای صد درصد مذهبی با رعایت کلیه اصول اسلامی بود؛ به خصوص برای نابینایان و نجات نابینایان از دست تبلیغات میسیونرهای آلمانی تأسیس شده بود. روش آنها اینگونه بود که کودکان نابینا را از سطح استان اصفهان و حتی کشور جمعآوری و در مدرسه اسکان و امکانات میدادند. عکسهای این کودکان را به هنگام گدایی یا لباسهای مندرس، سپس با وضع خوب و لباسهای شیک در اروپا منتشر میکردند و به این روش کسب درآمد مینمودند. نیز خردسالها را به جرگه میسیونری مسیحیت میبردند و با آموزش از آنان مبلغ مسیحی میساختند. سازمانی به نام مدرسه نابینایان کریستوفل (پسرانه) و مدرسه نور آیین (دخترانه) داشتند حتی بچهها را به آلمان ارسال میکردند و از قبل آنها کسب درآمد میکردند و مقداری را هم صرف نابینایان میکردند. در مقابل آیین مسیحیت و کتبی مانند کتاب عهد جدید و عهد عتیق را با داستانهای اناجیل از داستان ساختگی کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب و زمین خوردن خدا گرفته و داستان اهانتآمیز به ساحت مقدس حضرت عیسی ابن مریم(س) و یوسف نجار را به بچهها به عنوان شریعت مسیحیت تلقین میکردند در این زمینه جمعی از متدینین اصفهان با اتکاء به حضرت آیت اللّه شمس آبادی اقدام به این مؤسسه نموده بودند. بنده به خاطر تحصیل همسرم مرحومه مهرانگیز حسن شاهی در دانشگاه اصفهان خود را از شیراز به اصفهان انتقال دادم و در ابابصیر مشغول شدم.
مصاحبه با آقای محمدحسن وجدانینژاد
مصاحبه کننده: محمد نوری
اشاره
در سالهایی که در امور پژوهشی و آموزشی معلولان مشغول بودم چند بار نام آقای وجدانی را شنیده بودم ولی هرگز او را ندیدم. زمانی که برای مصاحبه به خانه آقای مهدی اقاربپرست رفته بودیم، ایشان گفت حتماً از تجربه و دانش آقای وجدانی استفاده کنید و شماره تلفن ایشان را مرحمت کرد. چند روز بعد زنگ زدم و پس از احوالپرسی از ایشان دعوت کردم به قم تشریف بیاورند و مهمان دفتر فرهنگ معلولین باشند. قبول کرد ولی زمانی تصویب نشد. نزدیک ظهر روز چهارم بهمن ماه موبایل زنگ خورد و متوجه شدم آقای وجدانی، گفت نزدیک قم هستیم. رفتم و ایشان و همسرشان را به خانه بردم و فصل جدیدی آغاز شد.
در واقع آقای وجدانی نقطه عطفی در بسیاری از فعالیتهای معلولان بین سالهای 1345 تا 1370 است و عدم حضور او موجب شده بود که برخی سرنخها را از دست بدهیم یا برخی از مقطعها وضوح نداشت. اما با توضیحات ایشان بسیاری از حوادث این سالها روشن شد.
اطلاعات ایشان در مورد ابتکارات و ابداعات خودش توضیحاتش درباره وصل فعالیتهای سه نقطه نقل یعنی شیراز و اصفهان و شیراز؛ و به ویژه نکاتش درباره همسرش مهرانگیز حسن شاهی قابل توجه و مهم است. چند گفتوگو با ایشان داشتیم که اولین مصاحبه هم اکنون تقدیم میگردد. حیف اینکه اگر دستگاه فیلمبرداری و امکانات لازم را داشتیم و اینها به صورت فیلم به نسلهای آینده عرضه میشد بسیار کارآمدتر و سودمندتر بود.
نوری: لطفاً خودتان را معرفی کنید و فعالیتهای خود را تشریح نمایید.
وجدانینژاد: محمدحسن وجدانینژاد شیرازی، اهل شیراز خیابان سیبویه، متولد 1322ش هستم. دوران دبستان را در مدرسه سعادت شیراز به اتمام رساندم این مدرسه داخل صحن علاءالدین حسین موسی الکاظم واقع گردیده است. در حال حاضر این مدرسه به حوزه علمیه تبدیل شده است. البته این مدرسه قبل از اینکه به دبستان تبدیل گردد حوزه علمیه بود. در این مدرسه افراد دانشمندی تربیت شدهاند؛ از جمله: سید حسامالدین حجازی شیرازی ایشان هنوز در قید حیات هستند و من از محضرشان کسب فیض نمودهام وی از آموزگاران و عاشقان اهل بیت بود و ما را از بچگی با تعلیمات اسلام آشنا میکرده است. در آن زمان بچّهها را به حفظ قرآن تشویق میکرد. البته در آن زمان حفظ قرآن بدین صورت که الآن است مرسوم نبود ولی من سوره واقعه را به طور کامل حفظ کردم آقای حجازی ما را به جلسات دینی دعوت میکرد و به خواندن قرآن ترغیب مینمود. در این جلسات به مطالبی راجع امیرالمؤمنین و داستانها و مضامین عالی درباره معصومین(ع) پرداخته میشد ایشان همچنین جلساتی بین دانشآموزان تشکیل میداد و طرح بحث میکرد تا قدرت گفتوگو و تسامح را بین بچهها گسترش دهد. دوران دبیرستان را نیز در مدارس شیراز با اخذ مدرک دیپلم ریاضی به پایان رسانیدم پس از اخذ دیپلم در رشته ریاضی دانشگاه شیراز پذیرفته شدم و لیسانس گرفتم. در مقطع کارشناسی ارشد هم پذیرفته شدم و برخی دروس فوق لیسانس را هم خواندم ولی موفق به اخذ مدرک نشدم. چون آموزگار هم بودم و از سال 1341 وارد تربیت معلم شیراز شدم و از سال 1342 آموزگار رسمی آموزش و پرورش شدم. محلی که برای تدریس بنده در نظر گرفته شده بود شهرستان فیروزآباد بود چون هم خیلی به شیراز نزدیک بود و هم اینکه من جزء افراد برجسته آن تربیت معلم بودم در آن زمان برحسب معدل محل تدریس را انتخاب میکردند بنده یک برادر نابینای مادرزاد دارم که تا دوازده سالگی تحصیلات رسمی نداشت البته عمّه بنده که از افراد حوزوی و با اطلاع و باسواد محسوب میشد به برادرم تعلیمات دینی و اسلامی را طوری آموزش داده بود که به پایان سطح برسد. یعنی دروس سطحاش را در سن دوازده سالگی به اتمام رسانده بود همچنین با راهنمایی عمّهام به یکی از مدارس علمی شیراز رفته بود ولی دروسش را به عمّه پس میداد من وقتی دیدم که اگر این روش ادامه پیدا کند ممکن است نتواند زندگیش را تأمین کند و ادامه تحصیل دهد تصمیم گرفتم برای او کاری انجام دهم ایشان به این دلیل که کسی نمیتوانست به او آموزش دهد تحصیلات حوزه را ادامه نداد نام او محمود وجدانی است که هم اکنون در قید حیات بوده و بازنشسته آموزش و پرورش است. در آن زمان مدارس تلفیقی وجود نداشت امّا با توجه به اینکه خودم معلّم بودم برادرم را به عنوان دانشآموز به کلاس بردم. البته مجوزی از رئیس آموزش و پرورش و مدیر آن دبستان گرفته بودم. به این ترتیب اولین کلاس تلفیقی در ایران تشکیل شد تلفیقی یعنی دانشآموز استثنایی وارد مدارس عادی میشود و در کنار افراد عادی آموزش میبینند. یک معلّم هم به عنوان رابط در کنار او قرار میگیرد و مطالب کمک آموزشی را به او ارائه میدهد و اشکالاتش را برطرف میدهد. در عرض یکسال تمام دوران ابتدایی را به برادرم تدریس کردم و او توانست مدرک ششم ابتدایی را اخذ کند من که احساس کردم این کار بسیار موفقیتآمیز بوده به این نتیجه رسیدم که او حتماً باید ادامه تحصیل بدهد. زیرا احساس کردم هم خودم توانمندی لازم را دارم و هم او دانشآموز توانمندی است سپس ایشان را در دبیرستان ثبتنام نمودم و در عرض سه سال توانست دیپلم بگیرد یعنی هر دو کلاس به صورت جهشی میخواند بدین صورت بود که در عرض چهار سال توانست دوران ابتدایی و دبیرستان را به اتمام برساند. ایشان با راهنمایی و همراهی خودم در کنکور شرکت کرد و رتبه دوم کنکور را کسب کرد و در رشته ادبیات عرب دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شد. وقتی لیسانس گرفت به استخدام آموزش و پرورش درآمد. من آن زمان کارشناس آموزش و پرورش بودم. آموزش و پرورش از دفتر استثنایی خواست تا از ایشان تست بگیرند و اگر مهارت و لیاقتش محرز شد به آموزش و پرورش اعلام کند. البته بنده خودم ایشان را قبلاً به تدریس در جایی گماشته بودم چون از همه تواناییهای ایشان اطلاع داشتم و در گزارشم نوشتم که ایشان به خط بریل و متون درسی تسلط کافی دارد. بدین ترتیب ایشان به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در مدرسه ابابصیر مشغول به تدریس عربی شد. امّا پس از مدتی ایشان به بیماری صرع مبتلا شد و امکان ادامه تحصیل برایش میسر نبود. او همچنین حافظ یک سوم قرآن کریم میباشد.
نوری: آیا ایشان روش خاصی برای تدریس در ابابصیر داشتند؟
وجدانینژاد: خیر، ایشان به دلیل بیماری نتوانست روشهایش را پیدا و به طور مستمر ادامه دهد زیرا صرع باعث اختلال در حافظهاش شده است؛ به طوری که حتی شناسایی افراد به راحتی برایش مقدور نیست. در حال حاضر ایشان تشکیل خانواده داده و در اصفهان سکونت دارد. او سه پسر و یک دختر دارد که همه آنها تحصیلات عالیه دارند. دختر و دامادش فوق لیسانس معماری دارند و پسر بزرگش فوق لیسانس کامپیوتر و جزء پرسنل حوزهی علمیه اصفهان، و همچنین مسئول برگزاری امتحانات حوزهی علمیه استان اصفهان است. همچنین سطح یک و دو حوزه را نیز گذرانده است. پسر دومش مهندس متالوژی است و پسر آخرش هم در بازار طلافروشان به همراه همسرش معیار طلا را تعیین کننده و محاسبهگر هستند. اولین تدریس من در سال 1344 یا 1345 بود. در زمانی که برادرم شاگردم بود، جزء مبلغین حضرت امام بودم در آن زمان امام را کسی نمیشناخت ولی من ارادت خاصی به ایشان داشتم و رساله عملیه ایشان را منتشر میکردم. در آن زمان ایشان اعلامیه نداشتند؛ اگر اعلامیه هم بود، منتشر میکردیم. در نتیجه مورد سوءظن ساواک بودیم؛ ولی مدرکی نتوانستند پیدا کنند. چون تمامی کتب و اطلاعات را مخفی کرده بودم و به همین دلیل بسیار مورد ضرب و شتم ساواک و شهربانی قرار گرفتم. در آن زمان با آقای علیاکبر مکارم کار میکردم. ایشان آموزش و پرورشی بود. او به اندازهای شیفته امام بود که عکس امام را خودش ترسیم میکرد. فشارهای ساواک باعث شد که نتوانم در فیروزآباد بمانم چون ما را سر تراشیده در کوچه و محلهای شهر چرخاندند. بدین روش شخصیت ما را خواستند خورد کنند. ولی مردم آگاه بودند و ما را خوب میشناختند به هرحال ما سال 44 یا 45 از فیروزآباد بیرون آمدیم و به شیراز نقل مکان کردیم. در شیراز با آقای معطری آشنا شدیم البته این آشنایی قبل از ورود ما به شیراز است ایشان به مسائل نابینایان بسیار علاقهمند بود طوری که در یک کلیسا به نابینایان درس میداد. شنیده بودم که یک نابینا نوتها را از روی خط بریل روی ارگ پیدا میکند، کنجکاو شدم و به کلیسا رفتم و به این ترتیب با آقای معطری آشنا شدم ایشان در کلیسا قرآن درس میداد ولی وقتی اُسقف متوجه شد او را از این کار منع کرد ولی ایشان همچنان به تدریس قرآن ادامه میداد در نتیجه آقای عبداللّه معطری را از کلیسا اخراج کردند ایشان حدود نود سال سن دارد ولی هنوز در قید حیات و ساکن شیراز است. تحصیلاتش در حد ابتدایی ولی معلومات و مطالعاتش در حد دکتری است. ایشان یک خانه مخروبه اجاره کردند و در این خانه مدرسهای بنا نمودند بنده از آموزش و پرورش تقاضا کردم که مرا جهت تدریس به مدرسه ایشان معرفی کنند. آقای معطری دو یا سه دانشآموز بیشتر نداشت بنده خط بریل را از ایشان آموخته بوده و در آنجا مشغول به خدمت شدم ایشان از تدریس من در آنجا استقبال کرد. همین آموختن خط بریل بود که باعث شد بتوانم برادرم را به صورت تلفیقی آموزش دهم. وقتی هم به شیراز آمدم، به آموزش و پرورش پرداختم. چون اولاً خودم تقاضای انتقالی کرده بودم، ثانیاً در آنجا کسی نبود که بتوانم تبلیغات امام را در کنار او انجام دهم در آن زمان دانشآموز خیلی سخت پیدا میشد و کسی حاضر نبود فرزند نابینایش را به مدرسه بفرستد. متأسفانه هنوز هم کسانی هستند که فرزندان نابینایشان را مخفی میکنند من بیش از چهار سال در مدرسه آقای معطری تدریس کردم. اما پس از رفتن آقای معطری مدرسه به شوریده شیراز تغییر نام یافت. بنابراین، این مدرسه نخستین آموزشگاه نابینایان است. پسران شوریده هنوز هم در قید حیات هستند البته نامشان دیگر شوریده نیست و فصیحی میباشد. چون خود شوریده هم فصیح و خوش سخن بود. در مدرسه شوریده هم دو سال خدمت کردم و حدود 160 جلد کتاب نابینایی تألیف کردم. در آن زمان کاغذ هم نداشتیم؛ بعدازظهرها که بیکار میشدم یک گونی برمیداشتم و به داروخانهها میرفتم بروشورهای داروها را که مورد نیاز نبود میگرفتم و به مدرسه میبردم و روی آن به خط بریل مینوشتم و به دست دانشآموزان میرساندم همه این 160 جلد کتاب روی بروشور داروها نوشته شده است که احتمالاً تاکنون همه نابود شدهاند. مدرسه شوریده مجدداً بازسازی شد ولی دیگر آن مدرسه قدیم نیست این مدرسه در میدان کلبه واقع شده است.
نوری: آیا 160 جلد کتاب را که به بریل تبدیل کردهاید، مشخصاتش را دارید؟
وجدانینژاد: این کتابها اکثراً در موضوعات علوم، ریاضی، انگلیسی و جغرافی بود. این کتب را در عرض دو سال با لوح و قلم نوشتم. البته بعدها در مدرسه شوریده دستگاهی پیدا کردم که آقای معطری هم کار با آن را بلد نبود. این دستگاه یک ماشین هلندی بود و نحوه کار با این دستگاه را بالاخره پیدا کردم ما از هر عنوان کتاب یک نسخه بیشتر نمیتوانستم بنویسیم. یکی از این کتابها قرآن کریم است و این اولین قرآنی است که در سال 48 در کشور ما نوشته شده. این قرآن در اختیار آقای فهندژ بود البته بنده اولین قرآن را از اردن گرفتم و از روی همان این قرآن را نوشتم. قرآنهای فعلی متأسفانه اغلاط بسیار زیادی دارند. خوشبختانه، گزارش دادند قرآنی که من نوشتم هیچ غلطی نداشت. این قرآن فقط شامل جز سی قرآن بود. غیر از این 160 کتاب، آثار دیگر دارم که بریل نیستند یکی از اینها علائم بریل ریاضی و علوم است. این کتاب بر مبنای ترجمهای است که یکی از بریلدانان انگلیسی تألیف کرده است، نویسنده این کتاب بنهام است. این کتاب برای استفاده روی سایت قرار داده شده و عکس دکتر خزائلی پشت جلد آن قرار داده شده است. کتاب دیگر من روشهای کاربردی چرتکه ژاپنی و حساب افزارها است. این کتاب چاپ وزارت آموزش و پرورش است کتاب دیگری که برای اولین بار در ایران نوشته شده و بعد از من هم افراد پیگیر شدند و نتوانستند به نتیجه برسند. این کتاب با هیئت مؤلفین که خودم در رأس آن بودم نوشته شده است. آنها هم بزرگواری کردند و بنده را به عنوان نویسنده معرفی کردند نام این کتاب روش کوتاهنویسی بریل فارسی میباشد این کتاب تنها کتابی است که تا کنون در این زمینه به چاپ رسیده است. در این کتاب حروف الفبای کشورهای اروپایی و حروف ژاپنی آورده شده است و این اولین کتابی است حروف ژاپنی در آن درج گردیده است. حدود سال 62 یا 63 من برای مأموریت با هزینه شخصی و جهت تحقیق در مسائل نابینایان به همراه همسر مرحومم به ژاپن رفتم. این کتاب توسط سازمان بهزیستی منتشر شد که البته حقالتألیف به من پرداخت شد و پول خوبی هم دادند این کتاب به بریل در ابابصیر چاپ شده که البته جزء 160 جلد کتاب بریل من نیست. چاپ این کتاب ترموفرم است. ترموفرم یعنی یک نسخه اصلی از کاغذ درست میکنند این نسخه اصلی را با بریل رویش مینویسند وقتی میخواهند اشکال را بشکند با کاغذ و نخ روی کاغذ ترموفرم میچسبانند و به آن مسترپیس میگویند بسیاری از کتابهای دبیرستان را مسترپیس را بنده تهیه کردم و آن را با ترموفرم انجام میدادم. دستگاه ترموفرم یک دستگاه حرارتی است مسترپیس را در دستگاه حرارتی میگذارند و یک کاغذ روی آن میگذارند در دستگاه را میبندند حرارت و مکش باعث میشود که روی مسترپیس حرارت داده شود و نرم شود بعد دستگاه مکش که زیر این دستگاه است میمکد و این ورق پلاستیکی شکل مسترپیس را میگیرد و اینها به تعداد زیاد تکثیر میشود. ولی در حاضر این دستگاه مورد استفاده نیست. به همین دلیل شکلها از کتب علوم حذف شدهاند البته من در ژاپن دستگاهی پیدا کردم که به آسانی این کار را انجام میدهد تقاضای خرید آن را هم دادم. نام این دستگاه فتوکپی است و سازندهی آن شرکت مینولتا است زمانی که بنده به ژاپن رفته بودم این دستگاه را دیدم و تقاضای خریدش را برای تمام استانها دادم. چون کارشناس مسئول وزارتخانه بودم. من حدود 11 میلیون تومان به ژاپن رفتم من پیشنهاد خرید دستگاه به همراه پنج کامپیوتر با مدیر کل آموزش و پرورش وقت آقای جلالی دادم. او بسیار انسان خوبی است؛ با او صحبت کردم و از او خواستم که اینها را تهیه کند، ولی امتناع میکرد. و میگفت شاید این دستگاهها سودمند نباشد؛ به او گفتم قرآن تکلیف شما را روشن کرده چون میفرماید: «فَسئَلوا أهلَ الذکر إن کنتم لا تعلمون» گفت: چه کسی اهل ذکر است. گفتم من اهل ذکرم از من بپرس ولی ایشان به ما اعتماد نکرد و آن یازده میلیون از دست رفت. آن زمان رسم بر این بود که اگر پولی وارد آموزش و پرورش میشد چنانچه این پول زیاد میآمد به خزانه بازگردانده میشد. من اطلاع پیدا کردم که اداره کل آموزش و پرورش تهران یازده میلیون تومان پول زیاد آورده است از مدیر کل خواستم تا این پول را به من بدهد تا بتوانم برای نابینایان کشور این دستگاهها را تهیه کنم. مدیر کل وقت موافقت کرد وقتی برگشتم لیست دستگاهها را به بانک مرکزی ارائه کردم تا برای ما خرید کنن چون برای خرید از خارج باید از طریق بانک مرکزی اقدام میکردیم ولی پس از مدتی آقای جلالی اجازه تهیه را نداد و امضاء هم نشد و پول هم به دست من نرسید. بنده سال 61 یا 62 از اصفهان به تهران منتقل شدم و سال 74 بازنشسته شدم. بعد از بازنشستگی در آموزش و پرورش کامپیوتر تدریس میکردم و 15 سال در آموزش و پرورش شیراز درس دادم بیشتر تدریسم در تربیت معلمها و دبیرستانهای طراز اول شیراز بود. در تهران هم کارشناس مسئول آموزش و پرورش استثنایی بودم و تمام مدارس نابینایان تحت پوشش ما بود چون دفتر کودکان استثنایی کار اجرایی به دستش نبود. من حدود هفت کار عمده و مهم در آموزش و پرورش انجام دادم که جزء اولین کارها در آموزش و پروش محسوب میشد. این کارها بدین شرح میباشد:
1ـ خرید دستگاه چاپ از آلمان، من در آن زمان با شرکت تولیدکننده این محصول در آلمان تماس گرفتم و آنها این دستگاه را به همراه دو کارشناس برای ما فرستادند و پول هم نگرفتند وقتی به ایران آمدند پول را پرداخت کردیم دو کارشناس همراه دستگاه آمده بودند و حدود پانزده روز نحوه کار با آن را آموزش دادند این دو کارشناس هم مهندس کامپیوتر بودند و هم مهندس بریل، من پانزده نفر از سراسر کشور انتخاب کردم تا نحوه کار با دستگاه را آموزش ببینند. البته اولین دستگاه را سازمان بهزیستی آورده بود و در اختیار مجتمع خزائلی قرار داشت الآن هم این دستگاه کار میکند و در اختیار مرکز رودکی قرار دارد. اما دستگاهی که من با قیمت ارزانتر از قیمتی که بهزیستی خریده بود خریداری کردم و این دستگاه هم اکنون در مجتمع شهید محبی مستقر است و اولین دستگاهی است که در وزارت آموزش و پرورش شروع به کار کرد. اولین دستگاه کشور توسط بهزیستی خریداری شد که حتی کتابهای آموزش و پرورش را هم چاپ میکرد. البته من این کار را اشتباه میدانستم چون وزارت آموزش و پرورش کارش بسیار مختل بود. به این دلیل که کتابها اول مهر به دست دانشآموزان عادی میرسید ولی تا زمانی که به چاپ بینایی نمیرسید سازمان بهزیستی این کتابها را چاپ نمیکرد سازمان بهزیستی هم تا مسترپیس دستگاه را انجام میداد 3 الی 4 سال طول میکشید. به همین دلیل آموزش و پرورش نابینایان عقبتر بود. وقتی بنده کارشناس شدم تلاش کردم تا به این موضوع رسیدگی کنم و به همین جهت این دستگاه را خریداری کردم. خرید این دستگاه باعث شد که اول مهر به دست دانشآموزان میرسید من با آقای غلامعلی حدادعادل رئیس مرکز پژوهش و تألیف کتب درسی در این مورد مذاکره کردم و به ایشان توضیح دادم که جهت چاپ کتب برای نابینایان قبل از چاپ کتب به بینایی این کتابها به دست ما برسد ایشان هم موافقت کردند و یک نسخه مسترپیس کتابها را به ما میدادند و ما هم چاپ میکردیم. از اینرو همزمان کتابها به دست دانشآموز عادی و دانشآموز نابینا هم میرسید. به تعداد کل دانشآموزان آن زمان کتاب چاپ میکردیم و به سراسر کشور میفرستادیم. وقتی این کار را انجام میدادیم سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور وجود نداشت. چون این سازمان در سال 1364 مصوب و تشکیل گردید؛ قبلاً دفتر کودکان استثنایی کار این سازمان را انجام میداد و من کارشناس این دفتر بودم. بنابراین دومین ابتکارم، چاپ و نشر کتابهای نابینایان همزمان با پخش کتب دانشآموزان عادی بود.
نوری: الآن تمام فرهنگ و سواد و مدنیت معلولین به دست این سازمان اداره میشود، اما دو نظر نسبت به سازمان آموزش و پرورش استثنایی وجود دارد: یک نظر اینکه این سازمان هیچ تحولی ایجاد نکرده و کارش را به خوبی انجام نداده است. و نظر دیگر اینکه کارهای این سازمان موفقیتآمیز است.
وجدانینژاد: البته حمل بر خودستایی نباشد که بگویم من که از سازمان بیرون رفتم، کارهای آن سازمان هم نظم اولیه را از دست داد. آقای دکتر غلامعلی افروز سازمان آموزش و پرورش استثنایی را تأسیس کرد. ایشان نسبت به مسائل آموزشی آگاهی داشت ولی نسبت به گرایشات و رشتههای مرتبط به معلولین آگاهی کافی نداشت. ایشان چند کتاب هم نوشت ولی از نظر بنده اصلاً قوی نبودند. ایشان دکترای خود را از انگلیس اخذ کرده بودند و یک انقلابی به تمام معنا بود و همین باعث شکوفایی ایشان گردید. ایشان در ابتدا رئیس دانشکده علوم تربیتی بود چون رشتهاش هم علوم تربیتی بود و سپس رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی گردید. او وقتی وارد سازمان استثنایی شد کارهای انقلابی زیادی انجام داد و معلمین هم از او خیلی راضی بودند. من دو عدد ساعت از ایشان گرفتهام. این طور کارها باعث میشد تا معلمین بیشتر عاشق کارشان شوند ولی برای دانشآموزان کارهای فرهنگی صورت نمیگرفت ایشان سنگهای بزرگی هم جلوی پای من انداخت از جمله اینکه ما به همراه ایشان یک مؤسسه استثنایی تشکیل دادیم که همسرم هم عضو این مؤسسه بود. من پیشنهاد دادم یک رادیو مخصوص نابینایان تأسیس شود و اخبار علمی و فرهنگی و تفاسیر از طریق این رادیو پخش گردد تا نابینایان به اطلاعات ضروری و مورد نیاز خود دست پیدا کنند. اما ایشان حرفی به من زد که تأثیر بدی بر ذهن و فکرم گذاشت. طوری که مؤسسه را رها کردم. ایشان رادیو را طوری نامگذاری کرد که بوی کمونیستی میداد. سیستم فکری دکتر افروز برحسب نیاز کودکان استثنایی نبود در نتیجه بنیانگذاری این سازمان بسیار ضعیف صورت گرفت به خصوص اینکه معاونین قوی هم نداشت یکی از معاونینش شاگرد خود من بود و خط بریل را در آموزشهای ضمن خدمت آن هم به صورت ناقص فرا گرفت او معاون نابینایان دکتر افروز در بخش نابینایان شد. از اینرو دانش و تجربه کافی نداشتند.
نوری: کودکان استثنایی به خصوص ناشنوایان با بحران بسیار جدی مواجهاند و معتقدند که ما در نظام جمهوری اسلامی دچار اُفت شدیم. معلولین در آلمان و کشورهای دیگر سرمایه ملی محسوب میشوند و روی اینها کار میشود ولی در اینجا امور معلولین به دست افراد نادان و غیرمتخصص اداره میشود که نه طرح دارند و نه دلسوزاند. جبار باغچهبان یک زندگینامه خودنوشت دارد و در آن درد دل زیاد کرده میگوید: مدیران دولتی پدر مرا درآوردهاند طوری که هر کاری میخواهم انجام دهم سنگ جلوی پایم میانداختند؛ خودشان که مطالعه نداشتند به حرف ما هم توجه نمیکردند. چرا تا کنون آموزش و پرورش استثنایی را کسی نقد نکرده است؟
وجدانینژاد: برادر نابینای من این کار را انجام داده، ایشان در یکی از شعرهایش با نام «ای سازمان بیخرد کور و کَر شناس» به نقد سازمان استثنایی پرداخته است. مشکل دیگر سازمان بیتوجهی به تکنولوژی جهان مدرن و عدم تخصص است، البته جریانی که در بین سازمان آموزش و پرورش استثنایی رخ داد و باعث خرد شدن ناشنوایان شد این است که این سازمان روی آموزش عمومی و Total Communication تأکید ندارد. در آمریکا و انگلیس روش آموزش عمومی مورد استفاده است. بدین معنی که ناشنوا به هر طریقی که ممکن و روشی که مورد علاقه خود فرد است باید ارتباط برقرار کند؛ حالا با دست یا چشم یا لب یا هر چیز دیگر که امکان ارتباط وجود داشته باشد. اما آموزش و پرورش استثنایی با این روش مخالف است و معتقد است باید Leap Reading را ارائه کنیم در Total Communication هم Leap Reading هست. ولی آموزش و پرورش استثنایی فقط بر Leap Reading یعنی لبخوانی تأکید دارد. ارتباط با لب اشکالات زیادی پیش خواهد آورد یعنی زمانی که من با شما صحبت میکنم اگر صدا نباشد شما چیزی متوجه نمیشوید و مشکل بزرگتر اینکه اگر سبیل هم داشته باشد ناشنوا اصلاً چیزی متوجه نمیشود؛ اگر چهره فرد برای ناشنوا قابل پذیرش نباشد اصلاً با او ارتباط برقرار نمیکند. در نتیجه طبق نظر جهانی باید روش Total Communication اجرا شود. یعنی هم Leap Reading داشته باشیم و هم Bon Communication یعنی ارتباط به وسیله استخوان در کشورهای دنیا هم با استخوان با ناشنوا ارتباط برقرار میکنند البته در ایران آقای باغچهبان اینکار را انجام میداد ولی آقای گلبیدی با آن مخالف بود در ژاپن اتاقی به نام Loop وجود دارد این اتاق یک حلقه الکترومغناطیسی به وجود میآورد یک گوشی هم در گوش ناشنوا قرار میگیرد هرچه که گوینده بگوید به صورت الکترونیک در Loop انتقال پیدا میکند وقتی ناشنوا روی زمین نشسته باشد زمین بر اثر لرزش مفاهیم را به ناشنوا انتقال میدهد گوشی که بر گوش ناشنوا است بر اثر لرزشی که به استخوان گوش وارد میسازد باعث انتقال مفاهیم به ناشنوا میگردد. امام علی(ع) میفرماید: «خداوند شنوایی را با چند استخوان به انسان آموخت و با چند چربی بینایی را به انسان آموخت. آن وقت این استخوانها را به فراموشی سپردهاند» این استخوانها باید مورد استفاده قرار گیرد. Total Communication هم Leap Reading و هم بر Bon Reading و هم بر زبان اشاره تأکید دارد. اگر زمانی اختلافات دو سازمان بهزیستی و استثنایی از بین برود و سازمانی تشکیل شود که بتواند این دو روش فوق را با هم تلفیق کند ناشنوایان پیشرفت خواهند کرد. البته نابینایان هم چنین مشکلاتی دارند از جمله اینکه افرادی که یا سودجو هستند یا غیر متخصص به این دلیل که فلان شخص در رأس یک سازمان قرار گرفته یک مؤسسه و یا مرکز خیریه برای نابینایان تشکیل میدهد و از امکانات سازمان فوق استفاده میکنند و باعث جمعآوری پول میشوند یعنی افرادی که رئیس سازمان یا کارشناس و یا رئیس این مراکز میشوند معمولاً غیرمتخصص هستند و اطلاعات کافی ندارند.
نوری: راهکار چیست؟ یعنی به چه روشی میتوان مدیریت مراکز معلولین را اصلاح کرد و آدمهای خبره و فرهیخته و در ضمن مؤمن و متعهد را روی کار آورد؟
وجدانینژاد: مدیریت یک رکن و اصل مهم و زیربنایی است. اگر مدیر کارآمد و لایق باشد، خاک را تبدیل به طلا میکند و با امکانات اندک، بهترین کارها را انجام میدهد. اما برعکس اگر مدیر نالایق باشد، بهترین امکانات و بهترین فرصتها را از دست میدهد، استعدادها را تخریب میکند.
هم اکنون قشر وسیعی از معلمین، کارمندان و دانشآموزان از وضع سازمان استثنایی دلخور و ناراضی هستند. حتماً مشکلی هست که همه اینگونه فکر میکنند. در کشورهای پیشرفته دانشآموزان و والدین آنها یا نخبگان جامعه، مدیریت را تعیین میکنند. این روش که وقتی رئیس جدید آمد همه عوض میشوند و هر وزیری، آدمهای هم خط خود را سر کار میآورد، غلط است.
متأسفانه هم در تشکلها و هم در مدیریتهای دولتی رویه و شیوه درستی در زمینه گزینش مدیران وجود ندارد. البته نسبت به این دفتر نمیدانم واقعیت چیست؟
نوری: در سال 1390 وقتی حاج آقا شهرستانی میخواست دفتر فرهنگ معلولین را تأسیس کند، با چند نفر جلسات و مذاکرات مفصل داشتند. از هر کس هم طرح و برنامه و نیز کارنامه کاری میگرفتند. بعد از چند ماه بررسی، طرح بنده و نیز کارنامه بنده بهتر تشخیص داده شد و قرعه به نامم افتاد. چون از سال 1370 در امور معلولین کار میکردم، ابتکاراتی مثل تألیف و چاپ نخستین دائرةالمعارف برای ناشنوایان و راهاندازی چند سایت و مرکز معلولیتی داشتم. البته اگر همین الآن کسی بهتر از بنده باشد و جلو بیاید، حاضر هستم تحویل دهم و کنار بروم.
وجدانینژاد: معلوم است تعیین مدیریت در اینجا درست بوده، اگر همه جا همین روش اجرا گردد خوب است.
نوری: لطفاً در مورد ازدواج و نحوهی آشنای شما با خانم حسن شاهی توضیحی دهید؟
– بنده سال 1350 با خانم مهرانگیز حسن شاهی ازدواج کردم. حسن شاهیها معمولاً اهل ارسنجان هستند، بنا به دستور وزیر وقت آموزش و پرورش آقای علیاکبر پرورش بنده به تهران منتقل شدم و کارشناس مسئول نابینایان کشور در دفتر کودکان استثنایی شدم در آن زمان دفتر کوکان استثنایی پنج بخش داشت، بخش نابینایان، ناشنوایان، کمتوانان ذهنی، بخش معلولین جسمی و حرکتی و بخش تیزهوشان. هرکدام از این بخشها یک کارشناس مسئول داشت یک کارشناس هم تحت پوشش «کارشناس مسئول» کار میکرد. من با آقای پرورش دوستی دیرینه داشتیم زمانی که من در اصفهان بودم جامعهی معلمین اصفهان حدوداً چهارصد نفر عضو داشت از این چهارصد نفر پنجاه نفر مرکزیت داشتند و از بین این پنجاه نفر، چند نفر به عنوان، عضو هیئت مدیره بودند. من و آقای پرورش و آقای زهتاب ریاست مرکز جامعه معلمین اصفهان را برعهده داشتیم و تمام راهپیماییها و تشکیلاتی که در زمان شاه انجام میشد را هماهنگ میکردیم زمانی که آقای پرورش به تهران رفت بنده رئیس آموزش و پرورش منطقه بُرخوار بودم. این منطقه بسیار وسیع است با رفتن ایشان من هم پستم را تحویل دادم و برای خودم جانشین انتخاب کردم و به تهران منتقل شدم. همسرم را هم با خودم بردم یعنی ایشان را به عنوان مأموریت از اصفهان بردم. ایشان در ابابصیر مربی بود و هم در یکی از دبیرستانهای عادی ریاست آن را برعهده داشت. البته ایشان در ابابصیر علاوه بر تدریس مدیر بخش دخترانه هم بود. بخش دخترانه واقع در خیابان طالقانی کنار مسجد حکیم بود اگر بخواهم از بدو آشناییام با ایشان بگویم سخن بسیار است من در مدرسه شوریده شیراز به عنوان معلم کار میکردم. خانم حسن شاهی طی یک دورهای که در رشته نابینایان گذرانده بودند، مستقیم وارد مدرسه نابینایان شد. من معلم آن مدرسه بودم و مشاهده کردم که ایشان با بچهها بسیار مهربان هستند طوری که حتی بچهها را نظافت هم میکرد و به سرکلاس میآوردند. همچنین به خط بریل نیز بسیار مسلط بود طوری که بریل را برعکس و از بالا به پایین هم میخواند یعنی حتی میتوانست از راست به چپ هم بخواند این رفتار ایشان مرا بسیار تحتتأثیر قرار داد و از ایشان تقاضای ازدواج کردم. ابتدا ایشان نمیپذیرفت ولی بالاخره موافقتش را جلب کردم و با ایشان ازدواج کردم. همچنین دیدم که ایشان عاشق بچههای نابینا هستند و من هم عاشق نابینایان بودم. بعد از ازدواجمان هم توجه ما به بچههای نابینا روز به روز بیشتر میشد ایشان خدماتش را بیشتر در دبستان انجام میداد و من هم در دبیرستان انجام وظیفه میکردم در آن زمان دوره و سمینار زیاد برگزار میشد چرا که دولت اهتمام ویژهای نسبت به معلولین به خرج میداد چند دورهای هم در رامسر برگزار شد و بنده از طرف اداره کل آموزش و پرورش فارس مأمور شدم که در این دورهها شرکت کنم. وقتی شرکت میکردیم، تمام حقوق و مزایا در همان رامسر به ما پرداخت میشد؛ یعنی تمام امکانات در تهران متمرکز نمیشد و بیشتر دورهها در شهرستانها برگزار میشد. من به همراه همسرم در دورههای مختلف شرکت کردیم در آن زمان مدرسه شهید محبی به نام مدرسه رضا پهلوی بود، همچنین مدرسه ناشنوایان در حدود دو هزار متر زمین توسط شمس و فرح و به مدیریت مرحوم باغچهبان تأسیس شد. ولی الآن دولت، چنین کمکهایی به این نهادهای ویژه معلولین ندارد. من و همسرم، خیلی از کارها را مشترک انجام میدادیم؛ البته بنده فعّالتر بودم چون علاوه بر کتابهایی که من در مدرسه شوریده نوشتم نقشههای جغرافیایی را هم با گچ درست کرده بودم. میزهای مختلفی تهیه کرده بودم و نقشهی ایران و جهان را با گچ روی صفحه میز تعبیه کرده بودم این نقشهها شامل نقشههای سیاسی مثل اروپا، آسیا، آمریکا، ایران و نقشههای تقسیمات کشوری و برای ایران تقسیمات استانی بود. همسرم و بچهها روی این نقشهها کار میکردند یعنی همسرم کوهها و رودها و مناظر طبیعی را از روی نقشه به وسیله حس لامسه به بچهها آموزش میداد. سپس طی ابلاغی آقای سعات پس از همسرم رئیس مدرسه شوریده شد. آقای سعادتفرد بسیار خدومی است. و هم اکنون در قید حیات است. خوب است آقای معطری را هم بشناسید. زمانی که میخواستند ایشان را استخدام کنند چون فقط تحصیلات ابتدایی داشت به عنوان مستخدم به کار گماردند و من خیلی متأثر شدم چون ایشان بنیانگذار مدرسه نابینایان شیراز بود. ولی به اسم مستخدم بود ولی در مدرسه به کار آموزش و پرورش اشتغال داشت. دانشآموزان خوبی تربیت کرد و با هم همکاریهای خوبی داشتم. الآن هم خادم به حق نابینایان است. ایشان سالیانه میلیونها تومان به افراد نابینایی که در دانشگاهها حائز رتبه میشوند؛ به عنوان جایزه میدهد. همه این مبالغ از سرمایه شخصی و گاه از حقوق بازنشستگی او است ولی نمیخواهد کسی مطلع شود. خانم حسن شاهی بعد از انتقال به اصفهان در دانشگاه اصفهان رشته ادبیات فارسی قبول شد. به خاطر قبولی ایشان در دانشگاه من هم تقاضای انتقال به اصفهان نمودم. او یکی از مدافعین انقلاب امام خمینی بود. کارهای انقلابی که ایشان در دانشگاه انجام میداد مورد تأیید من بود و با او همراهی مینمودم طوری که چندین مرتبه دانشگاه اصفهان را به تعطیلی کشاند. برادرم محمود نیز در همین دانشگاه دانشجو بود و در این امور، همکاری داشت. در نتیجه خانم حسن شاهی در اصفهان شهرت پیدا کرد؛ طوری که افراد انقلابی ایشان را خوب میشناختند او در حین دانشگاه به دختران ابابصیر نیز تدریس میکرد چون دختران زیاد در آن زمان وارد دبیرستان نمیشدند اما زمانی که ایشان در ابابصیر کار میکرد با مهربانی و مهرورزی، دختران نابینا را جذب کرد. روزهای تعطیل با ماشین به دهات اصفهان میرفتیم و نابینایان را پیدا میکردیم و برای تحصیل به ابابصیر میآوردیم. اینها کارهای خارج از اداره بود و کارهای اداریمان تدریس بود. کار مشترک دیگری که من و همسرم با هم انجام دادیم، تألیف کتاب علائم بریل ریاضی بود. که خانم حسن شاهی زیر نظر بنده انجام داد ایشان در ابابصیر خدمات زیادی ارائه داد که خدماتش را، «خدمات مهرانگیز» مینامند. قبل از اینکه به تهران منتقل شویم ایشان رئیس دبیرستان صفورای اصفهان بود این دبیرستان در چهارراه نظر واقع شده بود او در این دبیرستان هم خدمات ارزندهایی ارائه نمود چون مدرسه صفورا در آن زمان محل فعالیتهای گروههای الحادی و ضد مردمی بود که با رئیس دبیرستان مقابله میکردند. ایشان برای سرکوب آنها تمهیدات بسیار عجیبی اندیشیده بود. و تمام گروهها را به شیوه منطقی کنترل میکرد. ایشان یک صندوق انتقادات و پیشنهادات برای دانشآموزان ایجاد کرده بود ولی چون دانشآموزان نمیدانستند که چطور باید انتقاد کنند ایشان گزارشات را از بچهها شفاهاً میگرفت و مکتوب میکرد و داخل صندوق میگذاشت و به معلمان انتقال میداد اینجا هم سعی کرد شخصیت معلم را خُرد نکند و همواره معلم را نصیحت میکرد و معلمان هم میدانستند که اگر حرفی سرکلاس بزنند به خانم حسن شاهی گزارش میشود. به هر حال چون تجربه و اطلاعات سودمندی در دبیرستان صفورا و در ابابصیر و قبل از اینها در شیراز کسب کرده بود. وزارت آموزش و پرورش را به تهران منتقل کردند. در تهران من کارشناس مسئول بودم و خانم حسن شاهی به ریاست مجتمع آموزشی دخترانه تهران توسط رئیس آموزش و پرورش ناحیه چهار منصوب شد. چون منطقه چهار تهران و مجتمع دخترانه تهران حساس بود و خانم حسن شاهی بهترین کسی بود که هم او را میشناختند و هم میتوانستند به او اعتماد کنند. خانم حسن شاهی در تهران برای ازدواج نابینایان تمهیدات بسیار خوبی اندیشیده بود ایشان دختران نابینا را با پسران بینا و نابینا در حد شأن و شخصیتشان با هم مزدوج میکرد حتی اگر دو نفر نابینا میخواستند با هم ازدواج کنند به شرط اینکه هر دو مشکل ژنتیک نداشته باشند، اقدام میکرد. برای اینکار هم مجتمعی برای ازدواج نابینایان راهاندازی نمود حاصل این ازدواجها بسیار موفقیتآمیز بوده و فرزندان بسیار خوبی به جامعه تحویل شده است تمام مخارج ازدواج اعم از جهیزیه و عروسی را خودشان پرداخت میکرد اما با انتقال ایشان به شیراز این مجتمع نیز تعطیل شد. در شیراز ایشان مدیر نبود و یک کارمند جزء مدرسه شوریده شیراز بود در آن زمان افراد بسیار نالایقی در مدرسه مدیر شده بودند. البته ما جزء سران آموزش و پرورش بودیم ولی این مدیران به راهنماییهای ما توجهی نمیکردند، طوری شده بود که مدرسه پر از زباله شده بود ولی حاضر نبودند، زبالهها را به بیرون ببرند یکی از این ازدواجها، ازدواج غلامحسین شارعی با خانم قیمت بلاغی است، اینها هر دو نابینا هستند و حاصل این ازدواج پنج فرزند میباشد. این خانواده در تهران زندگی میکنند. خانم بلاغی خانهدار است و آقای شارعی در یکی از بیمارستانها کار میکند البته ما به سازمان بهزیستی هم پیشنهاد همکاری در این زمینه دادیم ولی سازمان با ما همکاری نکرد. خانم حسن شاهی در تهران چندین سِمَت داشت، هم مدیر مجتمع بود و هم مدیر خوابگاه و همچنین احکام هم تدریس میکرد. بنده هم به دختران قرآن تدریس میکردم. و این کارها را خارج از وقت اداری انجام میدادیم. خانم حسن شاهی چند سال بیماری لاعلاجی داشت و بالاخره در سال 1393 به رحمت خدا رفت.
نوری: راجع به سفرهای خود به خارج از کشور بفرمایید.
وجدانینژاد: وقتی کارشناس مسئول نابینایان در وزارت آموزش و پرورش شدم به فکر رفتم ببینم تجارب جهان و کشورهای مختلف در پیشرفت آموزشی و پژوهشی و نیز مسائل اجتماعی نابینایان چگونه است. از اینرو به چند سفر رفتم ژاپن، آمریکا و اروپا.
اگر میخواهید در تهران کار تحقیقاتی انجام دهید با دکتر سید مهدی صادقنژاد ارتباط برقرار کنید ایشان استاد دانشگاه و کمبینا هستند و جزء پنج نفری بودند که به اتفاق بنده شش ماه در آمریکا بودیم من در سال 1974 به آمریکا رفتم بعد به انگلیس و سپس به ژاپن رفتم و حدود یک ماه در انگلیس بودم چون میخواستم دورههای جدیدی در آموزش و پرورش تأسیس کنم پانزده نفر از سراسر کشور از طریق کنکور انتخاب شدند من هم یکی از آنها بودم ما بورسیه از طرف وزارت آموزش و پرورش بودیم من در زمان مسئولیتم یعنی سال 61 یا 62 به ژاپن رفتم ما از اروپا خیلی اطلاعات داشتیم ولی از آسیا و خاور دور هیچ اطلاعاتی نداشتیم.
ما مجدداً از تهران به اصفهان منتقل شدیم خانم حسن شاهی مسئول دختران شد و من هم عازم آمریکا شدم مدت شش ماه در میلرزوین آمریکا بودم و دورههای مختلف نابینایان را در تعلیم و تربیت طی کردم در آنجا اساتیدی بودند که در مدارس نابینایان کار میکردند و هم دانشگاه تدریس میکردند در آمریکا اولاً بنده بسیاری از مدارس نابینایی را حضوراً بازدید کردم و روشهای آموزشی آنها را مشاهده کردم که البته به بعضی از آنها انتقاد نیز داشتم و از بعضی دیگر استفاده میکردم.
زمانی که خانم حسن شاهی بالاجبار مدرسه دخترانه تهران را ترک کرد اکثر بچهها گریه میکردند ایشان نزد دختران نابینای تهران جایگاه ویژهای داشت طوری که بعضی از دختران به خاطر حمایت خانم حسن شاهی شدیداً مورد آزار و اذیّت دستگاه استثنایی قرار میگرفتند. آنها میگفتند که خانم حسن شاهی با اینکه رفته ولی شما را تحریک میکند تا مدرسه را بهم بریزید در صورتی که اینطور نبود روزی ما به دیدار رئیس آموزش و پرورش ناحیه چهار تهران رفتیم ایشان شدیداً ابراز تأسف کردند از اینکه چرا ما را دیر شناختند.
نوری: این سفرها و آموزشهایی که دریافت میکردید چه تأثیری در روند آموزش نابینایان در ایران داشت؟
وجدانینژاد: از نظر من تأثیر این سفرها خیلی زیاد بود، پس از بازگشت از آمریکا مرکزی به نام «اتاق لمس نابینایان» در مرکز ابابصیر تأسیس کردم. یکی از مشکلات اساسی نابینایان این است که هنوز بسیاری از اشیاء برایشان ملموس نیست. مثل هواپیما، گل، خورشید و… که باید اینها را از طریق حس لامسه به آنها نشان داد. مثلاً ما نابینایی داشتیم که لیسانس زبان انگلیسی و مسیحی بود روزی تاکسیدرمی یک مرغابی را به او نشان دادم از او پرسیدم این چیست او گفت: زرافه است. چون که من شنیدهام گردن زرافه بسیار بلند و سرش کوچک است. این تاکسیدرمی هر دو خصوصیات زرافه را دارد. من در برگشت از آمریکا مصمم شدم اتاق لمس نابینایان را تأسیس کنم و بعدها این اتاق لمس را جزء تدریسهایم قرار دادم. نیز در مدرسه رضا پهلوی (شهید محبی) هم یک مرکز لمس درست کردم و آن را برای معلمین تدریس کردم. یکی از چیزهایی که جزء اتاق لمس بود، نقشهای جغرافیایی و منظومه شمسی بود. البته تاکسیدرمی یکی از کارهایی بود که من در مرکز لمس انجام دادم؛ یعنی پوست حیوان را میکَندیم و یک عروسک شکل از آن حیوان میساختیم پوست را روی عروسک میکشیدیم و میدوختیم و مثل یک حیوان زنده نگهداری میکردیم برای جلوگیری از ورود حشرات و موریانهها به آن دارو تزریق میکردیم. برای ساخت تاکسیدرمی یک پرنده، وقت زیادی میگذاشتیم. زمانی که در ابابصیر بودم حدود 150 تا 160 حیوان تاکسیدرمی کردم. مجموعهای از چیزهایی است که نابینا به آن دسترسی ندارد مثل گردش زمین به دور خورشید میتوان با حرفه تاکسیدرمی نمونه و ماکت آن را تهیه کرد. ضوابطی دارد و دانش و حرفه خاصی است.
نوری: ظاهراً برای آموزش نابینایان وسایلی و موجوداتی مثل مار، زرافه، کره زمین، منظومه شمسی و دهها چیز دیگر اهمیت دارد. چون نابینا تا لمس نکند نمیتواند تصور و مفهومی از این اشیاء داشته باشد.
حال پرسش این است که اولاً آیا غیر از شیوه تاکسیدرمی آیا روش دیگری برای ساخت اشیاء هست یا این تنها فناوری است؟ دوم اینکه میراث و فرهنگ و تجارب در این زمینه آیا ضبط و ثبت شده است؟
وجدانینژاد: متأسفانه وقتی سازمان استثنایی پا گرفت و مسلط شد به تدریج فرهنگ شفاهی طرفدار پیدا کرد چون سازمان طرفدار این شیوه بود. هم در ناشنوایان لبخوانی و روش شفاهی و گفتاری تصویب شد و در نابینایان کارهایی که برای افزایش قدرت لامسه و مفهوم سازی بود جایش را به فرهنگ شفاهی و بیان و توصیف داد. به جای لمس زرافه، زرافه را چند کلمه و چند جمله معرفی میکنند.
شیوه بیان و توصیف اگر مکمل شیوه واقعگرایی باشد سودمند است ولی اگر جانشین و بدیل آن شود خیلی مخرب است. تصور کنید اگر به جای نشان دادن گربه یا سگ یا کتاب یا هر چیز دیگر به بچههای عادی، یا به جای نشان دادن تصاویر آنها، در یک جمله بگوییم گربه حیوانی است که چهار دست و پا راه میرود دم بلند دارد، اهلی است رنگش مثلاً خاکستری است و مو دارد.
بچهای که حیوان، رنگ، خاکستری، دم، اهلی و… را نمیداند، آیا شناختی راجع به گربه پیدا خواهد کرد، قطعاً نه. نابینایان هم در این نظام مشکل تصوری و مفهوم سازی و در نهایت شناخت پیدا کردند. چون با واقعیتها ارتباط نداشتند.
اما در مورد حفظ و ثبت این میراث. هم رهبران ناشنوایان مثل باغچهبان و هم مربیهای نابینایان تجارب بسیار خوبی طی چند دهه پیدا کرده بودند ولی حتی مقاله درباره این شیوه پیدا نمیکنید. یعنی تجارب ثبت و ضبط نشد. چون مشوق نداشتند بعداً هم تاکسیدرمی را کنار گذاشتند و همه دستاوردها از بین رفت.
نوری: حداقل اینها را در موزهای نگهداری میکردند. در دنیا ابتکارات را حداقل به موزه میبرند.
وجدانینژاد: موزه حیات وحش است و از ما بهتر حیوانات را خشک یا تخلیه کردهاند اما در زمینه نابینایان، این وسایل که زیاد هم بود نگهداری نشده است. شاید افرادی در انبار خانه یا انبار مدرسه داشته باشند.
نوری: اگر کسانی را سراغ دارید که اینگونه آثار دارند ما خریدار هستیم و با ما تماس بگیرند.
وجدانینژاد: حتماً پیگیری میکنم.
نوری: من از زندگینامه آقای باغچهبان دیدم که ایشان در مورد چرتکه برای ناشنوایان بسیار حساس بود ولی من نمیدانستم که چرتکه برای نابینایان هم حائز اهمیت بوده است. ایشان میگوید: من در سال 1302 یک چرتکه به رئیس آموزش و پرورش آذربایجان نشان دادم و گفتم این را برای آموزش ناشنوایان تهیه کردهام.
وجدانینژاد: البته احتمالاً چرتکه ژاپنی نبوده است. چون چرتکهای که من نوشتم، چرتکهی ژاپنی است و اینها با هم فرق میکنند نابینایان باید ریاضیات را به وسیله انگشتانشان یاد بگیرند برای نابینایان دو وسیله دیگر غیر از چرتکه جهت محاسبات ریاضی وجود دارد. یک حساب افزار و جبر و یکی هم لوح حساب مکعبی این لوح مکعبی تا دست به آن میخورد جابهجا میشد و به هم میریخت با لوح مکعبی به کندی میتوانستند کار کنند و با حساب افزارهای میخی که مهرههای آن از جنس سُرب بود هم به سختی میتوانستند مهرهها در درون لوح جا بدهند علاوه بر این به دلیل سُربی بودن جنس مهرهها مشکلات تنفسی برای دانشآموزان ایجاد میکرد که حتماً باید بعد از کار شیر میخوردند. کاری که چرتکه ژاپنی انجام میدهد این است که با بالا و پایین کردن مهرهها میتوانند کار کنند و عملیات ضرب، تقسیم، جمع، تفریق و جذر را انجام دهند. من علاوه بر نوشتن کتاب چرتکه، کتاب چرتکه و حساب افزارها را هم نوشتم و کار با هر یک را توضیح دادم در زمان مسئولیتم قرار بود ما چرتکه را از آمریکا بخریم هر چرتکه معادل 15 دلار هزینه در برداشت. ولی به جای خرید چرتکه قالبش را پیدا کردیم و خودمان درست کردیم و چرتکه را هم روی خط تولید آوردیم در آن زمان فقط چرتکه را بلد بودم که در تربیت معلم تدریس میکردم این وسیله به مراتب بهتر از کامپیوتر است. در رابطه با کتابهای درشت خط هم باید بگویم که تا زمانی که بنده وارد سیستم مدیریت آموزش و پرورش نشده بودم کتابهای درشت خط اصلاً وجود نداشت وقتی وارد سازمان شدم این ضرورت را احساس کردم چون اکثر بچهها کمبینا بودند و باید کمک میکردیم تا آنها هم بتوانند کتاب بخوانند ما سعی کردیم کتابهای ابتدایی را درشت خط کنیم با آقای حداد عادل هم در این مورد مذاکره کردیم ایشان هم پذیرفتند و ما را به یکی از مدیرانشان ارجاع دادند. که البته این کار هزینه سنگینی در برداشت با آن مدیر هم به توافق رسیدیم تا اینکه کتابها را چاپ کنند و در سراسر کشور پخش نمایند ولی وقتی به مدارس رسید. مدارس نمیتوانستند از آنها استفاده کنند چون قدرت تشخیص و نیازسنجی نداشتند با اینکه ما در تربیت معلم نحوه استفاده از این کتب را آموزش میدادیم.
نوری: پس شما حدود بیست ابتکار داشتید، مرحوم باغچهبان هم میگوید که من برای اولین بار گچ و تخته سیاه را اختراع کردم.
– کار مهم دیگر من برگزاری کنکور نابینایان بود در آن زمان دکتر شمس رئیس گزارش و انتخاب دانشجو بود من حدود یک ماه با ایشان جلسه داشتم در این جلسه توافق کردیم که وقت دانشآموزان نابینا در کنکور یک و نیم برابر افزایش یابد چون نابینایان از منشی استفاده میکنند کار دیگری که من قبل از مسئولیتم با توافق کارشناس مسئول وقت انجام دادم معافیت نابینایان از هندسه ترسیمی و رقومی بود. این هندسه از دروس ریاضی دانشآموزان دبیرستان حذف شد. در رابطه با کوتاهنویسی هم باید گفت که ما در بسیاری از زبانها مثل زبان انگلیسی، فرانسه و ژاپنی کوتاهنویسی داریم ولی در زبان فارسی کوتاهنویسی نداریم. بنده با سه نفر از نابینایان نخبه در زمینه بریل از جمله مرحوم محمود رضایی این کوتاهنویسی را طراحی کردیم آقای رضایی یکی از هنرمندان و موزیسینهای معروف و برجسته میباشد. اما متأسفانه این شیوه در کشور اجرایی نشد زمانی این روش اجرایی میشود که اولاً در مراکز تربیت معلم و مراکز نابینایان تدریس شود و ثانیاً به چاپخانهها ابلاغ شود که تمامی کتب به خط بریل باید به این روش چاپ گردند و به این ترتیب کوتاهنویسی به عنوان یک قانون مصوب درآید. کوتاهنویسی که بنده انجام دادم یکی از محاسنش این است که شصت درصد از حجم کتب را کاهش میدهد چون بعضی از پسوندها و پیشوندها که بیش از یک حرف دارند مثل مند و سان که خیلی استعمال میشوند به جای اینکه از سه خانه استفاده کنیم از یک یا دو خانه استفاده میگردند ما در فارسی سی و دو حرف الفبا و شصت و سه علامت بریل داریم، ما علائم دیگر را نیز وارد کوتاهنویسی کردیم مثل اینکه در انگلیسی از شش نقطه به جای for استفاده میکنیم و نقاط 1، 2، 3، 4، 6 را به جای and استفاده میکنیم اینکه کتاب در عرض دو سال تألیف گردید ولی متأسفانه اجرایی نشد چرا که این شیوه در بین نابینایان باید به صورت فرهنگ پیاده و ترویج گردد در انگلیسی دو خط یک یعنی بلند و دو یعنی کوتاه وجود دارد البته کوتاهنویسی آمریکا با کوتاهنویسی بریتانیا متفاوت است بنده مسلطترین فرد در زمینه خط بریل هستم حتی خود نابینایان نیز به اندازهی من اطلاعات ندارند.
نوری: خوب است که شما به عنوان پدر خط بریل معرفی کنیم.
وجدانینژاد: خیر، بنده پدر خط بریل نیستم ولی متخصص در خط بریل هستم چون خط بریل قبل از من به ایران وارد شد. من کسی هستم که بیشترین خدمات را در زمینه بریل ارائه نمودهام من در زبان انگلیسی هم زیاد کار کردم در بریل نِمْد کُد متمتیکس اَند ساینس هم کار کردم در این زمینه میتوانید به آقای دکتر رحیمی مراجعه کنید چون ایشان شاگرد آقای نِمْدکُد در آمریکا بودند و تنها دکترای رشتهی ریاضی ایشان هستند که در دانشگاههای تهران تدریس میکنند البته در بین نابینایان در رشته ریاضی تحصیل کرده خیلی کم داریم اکثر نابینایان در رشته ادبیات و علوم انسانی تحصیل کردهاند البته آقای نیکزاد شاگرد من بود که دو سال در دانشگاه اصفهان رشته ریاضی خواند ولی با شروع انقلاب دانشگاهها تعطیل شد بنده هم در دانشگاه تهران تدریس داشتم و هم در دانشگاه اصفهان به دانشجویان نابینا ریاضیات درس میدادم علاوه بر این به تمام دانشجویان علوم تربیتی گرایش کودکان استثنایی روشهای آموزشی نابینایان را هم تدریس میکردم در دانشگاه تهران هم روشهای آموزش ریاضیات به کودکان عقبماندهی ذهنی را به دانشجویان علوم تربیتی گرایش کوکان استثنایی تدریس میکردم.
نوری: آیا شما در زمینه کتاب گویا هم سابقهی کاری دارید؟
وجدانینژاد: خیلی زیاد، اولین کاری که در زمینه کتاب گویا انجام دادم در دانشگاه اصفهان بود و قبل از آقای هادیان مسئول دفتر مشاوره دانشجویان نابینای دانشگاه اصفهان بودم و همچنین مؤسس این مرکز. در آن زمان هیچ کتابی برای دانشجویان نابینا وجود نداشت ما با رئیس دانشگاه و معاونت دانشجویی وارد مذاکره شدیم پیشنهاد دادم که به عنوان کار دانشجویی به صورت آزاد از دانشجویان بینا درخواست کنیم که برای نابینایان کتاب ضبط کنند پس از دو ماه بالاخره موافقت کردند در آن زمان اتاق آکوستیک و استودیو وجود نداشت ما یک ضبط صوت و یک اتاق در اختیار دانشجویان بینا میگذاشتیم تا برای ضبط به آنجا بیایند آخر ماه هم ساعات را تخمین میزدیم و به دانشگاه اعلام میکردیم و دانشگاه حقوق آنها را پرداخت میکرد در کنار من دوستان و شاگردانم از جمله آقای مرتضی نیکزاد و محمدعلی سمیعی هم کار میکردند این مرکز بزرگترین مرکز تولید کتب درسی گویا برای نابینایان است و تاکنون پنچ، شش مرکز تولید کتاب گویا را با هم مرتبط ساختهاند تا بتوانند تبادل اطلاعات بکنند.
نوری: با این تفاسیر شما از سرمایههای ملی و بزرگ محسوب میشوید چرا در مراکز نابینایان از شما استفاده نمیشود؟
وجدانینژاد: این را از خود آنها بپرسید؛ اگر بخواهند از ما استفاده کنند باید از خود من استفاده کنند نه از نام من، نام اشخاص اصلاً ارزش را مشخص نمیکند از افرادی مثل آقای گلبیدی هم تا زمانی که در قید حیات بود باید استفاده میشد در حال حاضر سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش نباید ما را رها کنند زیرا خداوند دانشش را به ما عطا فرموده و تمام کسانی که در عرصهی نابینایان فعالیت میکنند معترفاند که اطلاعات من از همه آنها بیشتر است. بنده خودم شخصاً به آموزش و پرورش مراجعه کردم و پیشنهاد دادم که دانشگاه تربیت معلم را مجدداً راهاندازی کنند تا من اطلاعاتم را در اختیارشان قرار دهم چرا که در دانشگاهها در گرایشهای استثنایی باید از ما سرکلاسها استفاده کنند بنده علاقهای به خودنمایی ندارم ولی دوست دارم از دانشم استفاده شود. زمانی که در تهران بودم در تربیت معلم بلال حبشی تدریس میکردم اما همان وقت، قدرم را ندانستند کتابهایی را هم که تألیف کردم که بسیار منحصر به فرد است ولی همه در حال خاک خوردن هستند و شاید هم نابود شدند.
نوری: در پایان قرار شد همایشی یک روزه با حضور نخبگان شیراز در زمینه امور نابینایان به همت دفتر فرهنگ معلولین و با حمایتها و دبیری آقای وجدانینژاد برگزار گردد، آیا شما نظری دارید؟
وجدانینژاد: بسیار خوب است، تقدیر از این عزیزان گمنام، در واقع ارزش نهادن بر دانش و خرد و فرهنگ یک مملکت است. تکریم آنان، عزت و سربلندی سرمایههای ملی را در پی دارد.
نوری: با تشکر از اینکه وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید و مطالب سودمند فرمودید.
محمود وجدانینژاد
تولد و تحصیلات
محمود وجدانی اصالتاً شیرازی است و در سال 1328 در شیراز متولد شد. در کودکی بر اثر ویروس خاص نابینا شده است. اکنون 67 سال از عمرش میگذرد. از کودکی قرآن کریم را نزد عمهاش آموخت. وقتی به سن و سال رفتن به دبستان رسید هیچ مدرسهای او را نپذیرفت و گفتند امکانات برای آموزش نابینایان نداریم. محمود وقتی بچههای هم سن و سال و همبازیهای خود را میدید که به مدرسه میروند و جنب و جوش دارند ولی او مجبور است در خانه بماند ناراحت و غمگین میشد. چند سال بعد او را به حوزه علمیه شیراز بُردند و شروع به فراگیری دروس طلاب از ابتدا کرد. ابتدا امثله و شرح امثله، بعد صرف میر و هدایه را خواند. بالاخره کتاب جامعالمقدمات و پس از آن کتاب مشکل سبوطی را خواند. سپس فقه و اصول فقه را شروع کرد. ولی چون کتب طلاب نه بریل داشت و نه گویایی، از اینرو برایش مشکل بود و نتوانست ادامه دهد. اما ادبیات عرب را در حدّ عالی آموخته بود. تا اینکه برادرش محمدحسن که از او بزرگتر بود و در کسوت معلمی در شیراز مشغول بود. شروع کرد به او درس دادن و چون هوش خوبی داشت، سریع یاد میگرفت و ظرف یک سال تا ششم ابتدایی را نزد برادرش یاد گرفت. آنگاه کلاس ششم را به روش جهشی امتحان داد و قبول شد.
پس از دریافت مدرک ششم ابتدایی، متوسطه را در شش سال طی کرد در ادامه در کنکور شرکت کرد و نفر دوم کنکور در رشته ادبیات شد. پنج سال هم دانشگاه را گذراند و در سال 1358 لیسانس زبان و ادبیات عرب را دریافت کرد.
در واقع هجده ساله بود که کلاس اول ابتدایی را شروع کرد، نوزده ساله بود که ششم ابتدایی دریافت نمود و وارد دوره متوسطه شد و از شروع ابتدایی تا اتمام دانشگاه و دریافت لیسانس دوازده سال طول کشید و سیساله بود که لیسانس دریافت کرد. البته در جریان انقلاب یک یا دو سال دانشگاهها تعطیل بودند. لذا باید گفت حدود ده سال از اول ابتدایی تا دریافت فوق لیسانس را طی کرده است. با توجه به اینکه چند سال از عمرش را در حوزه گذراند، از اینرو نسبت به همسالان خودش خیلی عقب نیفتاد.
آموزش و پرورش
محمود وجدانی در سال 1352 در کنکور سراسری شرکت کرد و حایز رتبه دوم در کنکور سراسری شد. پس از اخذ لیسانس ادبیات عرب از دانشگاه اصفهان در سال 1358، درخواست اشتغال در اداره آموزش و پرورش اصفهان داد و سال 1359 پذیرفته شد. چون نابینا بود پروندهاش باید در گزینش وزارت آموزش و پرورش مطرح میشد. از اینرو مدتی طول کشید تا جواب آمد و دایره گزینش هم حکم پذیرش دادند و او به عنوان معلم از سال 1359 کارش را آغاز کرد.
لازم به ذکر است در دوره دانشجویی یعنی سال 57 ازدواج کرد و سال 59 یعنی همزمان با استخدام بچهدار شد. نیز قبلاً خط بریل را در مدرسه شوریده شیراز نزد استاد عبداللّه معطری یاد گرفته بود. و میتوانست از منابع استفاده کند.
ایشان از سال 58 تدریس را آغاز کرد و اکثراً در مؤسسه آموزشی ابابصیر اصفهان تدریس میکرده است؛ کارش تا سال 86 ادامه یافت و در این سال، بازنشسته شد. یعنی سی سال به شغل شریف معلمی مشغول بوده است.
دیگر فعالیتها و موفقیتها
آقای محمود وجدانی صدای پرمایه خوبی دارد و حافظهاش هم خوب است لذا از جوانی پیش منبری داشته و با بیان احادیث و حکایات آموزنده یا اشعار مؤثر دینی و نیز ذکر مصیبت و روضه اهل(ع) بیت به ارشاد خلق خدا مشغول بوده است. روضه خوانیها و صحبتهایش متأسفانه ضبط نشده و به دست ما نرسیده است. ولی نقل قولها حاکی است که جذابیت داشته و مردم استقبال میکردهاند. اما وقتی به کسوت معلمی وارد شد و شروع به تدریس نمود همه وقت و توانایی خود را مصروف تعلیم و تربیت نابینایان نمود. به همین دلیل کلاسداری او گرم و جذاب بوده و کسی در کلاس احساس کسالت و خستگی نمیکرده است. ایشان برای دانشآموزان خاطره، حکایت، فکاهیات میگفته و گاه با صدای خوش برایشان شعر میخوانده است. شاگردان مؤثری تربیت کرده به طوری که هر کدام در سمت و در جایی مشغول به کار هستند.
گفتوگو
توضیح
این مصاحبه در ششم فروردین 1395 در منزل آقای محمود وجدانی در اصفهان انجام شده است. محمد نوری و علی نوری از طرف مجله تواننامه و دفتر فرهنگ معلولین برای این مصاحبه با هماهنگی قبلی به سراغ آقای وجدانی رفته و به گفتگو با ایشان پرداختهاند. خانه ایشان در شمال اصفهان نزدیک پارک مشهور قلمستان است. پس از تعارفات معمول مصاحبه ساعت 10 آغاز و تا ساعت 30: 11 طول کشید.
لازم است نخست دفتر فرهنگ معلولین بدهم. این دفتر در قم و وابسته به مؤسسه آلالبیت(ع) است. هزینههای دفتر از طریق حاج آقا شهرستانی پرداخت میشود. از اینرو دولتی نیست. دفتر فرهنگ معلولین سایتی با همین نام دارد، کتاب گویا و مجله تواننامه هم منتشر میکند. کار دیگر این دفتر، معرفی نخبگان نابینا و ناشنوا از طریق مصاحبه با آنها و برجسته کردن زندگینامه و خدمات آنها است. مصاحبهها در مجله و هم بر روی سایت و بعضاً هم به صورت کتاب منتشر میشود. قبلاً زندگی و خدمات برادر شما آقای محمدحسن وجدانی و همسر مرحوم ایشان حسن شاهی به صورت کتاب و گزارش آن در مجله آمده است. گزارش زندگی و خدمات شما و انتشار آنها هم قطعاً سودمند است. آقای محمود وجدانی متولد 1328 از خردسالی نابینا بوده است و اکنون از جوانب زندگی ایشان میپرسیم.
تواننامه: از چند سالگی نابینا شدید؟
وجدانی: یادم نیست و از سالهای اول بعد از تولد نابینا شدهام. اما یادم هست که بچه بودم و برای یادگیری قرآن به خانم عمه خودم معروف به عمهجان میرفتم.
تواننامه: نام عمهتان را آیا به خاطر دارید؟
وجدانی: نامش عالیه خانم بود و از زنان فرهیخته شیراز محسوب میشد.
تواننامه: ایشان مدرس قرآن بود؟
وجدانی: عمهجان در خانهاش به بچّهها درس قرآن یاد میداد. همچنین رساله و احکام یادشان میداد. و خانهاش در واقع مدرسه بچّهها بود.
تواننامه: در کدام محله شیراز اقامت داشت؟
وجدانی: در شیراز، محله آستانه سید علاءالدین حسین بود که الان خراب شده است.
تواننامه: بچّهها را تجوید و تفسیر هم یاد میداد؟
وجدانی: نه، فقط قرائت قرآن و رساله و مقداری تجوید هم یاد میدادند.
تواننامه: اوّلین آموزشها را نزد عمهتان یاد گرفتید؟
وجدانی: بله، هنوز شیرینی آموزشهای قرآن در یادم هست. قرآن را به روش قدیمی و شعرگونه یاد میداد. بطوری که در خاطرات میماند.
تواننامه: فامیلی عمهتان چه بود؟
وجدانی: متأسفانه نمیدانم.
تواننامه: ما در شیراز خانه آقای معطری هم که بودیم، آقای معطری هم گفتند که عمهی آقای وجدانی خانم فاضلهای بوده و تدریس میکرده است. مثل اینکه آقای معطری هم پیش ایشان درس خوانده بود.
وجدانی: پس از یاد گرفتن قرآن و قرائت و روخوانی قرآن، متوجه شدم ذاتاً علاقه به دانش عربی دارم و خانوادهام هم متوجه شد، از اینرو تلاش کردم به حوزه علمیه بروم و حداقل عربی یاد بگیرم نیز فکر میکردم که آدم بیسواد، کور است. من که کور هستم، لذا به حوزه علمیه رفتم تا درس صرف و نحو یاد بگیرم. تا پایان سیوطی را در حوزه خواندم.
تواننامه: چند سال در حوزه علمیه شیراز بودید؟
وجدانی: متأسفانه دقیقاً به خاطر ندارم ولی شاید 2 تا 3 سال. بعد فقه را شروع کردم. ولی پیش خودم گفتم فقه احتیاج به مطالعه دارد. منم چشم ندارم میترسم مدیون امام زمان شوم، از اینرو مجدداً به سراغ درس و بحث در نظام آموزشی جدید رفتم و نزد برادرم کتب درسی کلاس اول تا ششم را در طول یک سال خواندم و ششم ابتدایی را جهشی امتحان دادم و قبول شدم. پس از آن شش سال هم دبیرستان، پنج سال هم دانشگاه طول کشید و جمعاً 12 سال همه مراحل تمام شد. خدا را شکر بدون مشکل لیسانس دریافت کردم و به سرکار رفتم.
تواننامه: آیا با آموزشگاه شوریده در شیراز هم ارتباط داشتید؟
وجدانی: فقط به شوریده رفتم تا پیش آقای معطری خط بریل را یاد بگیرم.
تواننامه: شما که حوزه درس خواندید، پذیرش شدید، حوزه مخالفتی نداشت؟
وجدانی: نخیر، چون درسم خیلی خوب بود. و استادان از نظم و درس خواندن من راضی بودند.
تواننامه: سال چند کنکور دادید؟
وجدانی: فکر کنم سال 1352 و شاید 1353.
تواننامه: یعنی در علوم انسانی رتبه دوم را آوردید؟
وجدانی: در رشته ادبیات عرب رتبه دوم کنکور سراسری را آوردم.
تواننامه: با همسر خود چه زمانی ازدواج کردید؟
وجدانی: وقتی دانشجو بودم یعنی در سال 57 ازدواج کردم و در سال 59 بچهدار شدیم. یعنی همان سال که استخدام شدم، بچهدار شدم. به همین دلیل میگویند بچه روزی خود را میآورد.
تواننامه: آموزش و پرورش چی تدریس میکردید؟
وجدانی: عربی، قرآن، دینی هم یک مقدار برای نابینایان تدریس میکردم.
تواننامه: برای دبیرستانیها؟
وجدانی: سال اوّل دبیرستان در مدرسه دخترانه فریدون شهر در دبیرستان بینایی بودم. هنوز استخدام نشده بودم. سال 59 از طرف آموزش و پرورش استخدام شدم.
تواننامه: آقای وجدانی حالا شما میخواستید آموزش و پرورش بروید. مخالفتی نداشتند؟ یعنی ریاست و مدیران ارشد آموزش و پرورش مانع نشدند؟
وجدانی: نه، بعد از اینکه بازنشسته شدم و کارم تمام شد. یه روز یک دختری از داروخانه آمد بیرون سلام کرد و گفت: من را میشناسید؟ گفتم: نه، معلم ما بودید کلاست خیلی خوب بود ولی یک بدی داشت، وقتی سرکلاس شما میآمدیم به جای تکالیف شما، تکالیف معلّمهای دیگر را انجام میدادیم. گفتم: به ضرر خودتان کار میکردید. چون من حرفم را میزدم، درس را هم میدادم خودتان ضرر میکردید.
تواننامه: بعد در عربی و تدریس قرآن ابتکار خاصی داشتید مثلاً: نوآوری، یا یک روش جدیدی ابداع کردید؟
وجدانی: متأسفانه نه، چون من در حوزه تحصیل کرده بودم و صرف و نحو را خوب کار کرده بودم و عربی حفظ بودم دیگه احتیاج به کتاب نداشتم صرف و نحو را بلد بودم دیگه به کتاب احتیاج نداشتم. و نوشتههای عربی را برایشان ترجمه میکردم.
تواننامه: بچّهها کلاً کلاس را دوست داشتند؟ و استقبال میکردند؟
وجدانی: بله، در ابابصیر همه نابینا بودند، من هم آنجا معلّم بچّههای نابینا بودم.
تواننامه: غیر از ابابصیر کجا بودید؟
وجدانی:در اصفهان بیشتر ابابصیر بودم. یک سال فقط غیر رسمی در مدرسه دبیرستان دخترانه فریدون شهر از شهرهای اطراف اصفهان بودم.
تواننامه: با مدرسه کریستوفل آشنایی داشتید؟ یعنی با تلاشهای آلمانیها در اصفهان آشنا هستید؟
وجدانی: چیزهایی شنیدهام و میدانم آنها مدرسههایی برای پسران و دختران به راه انداخته بودند.
تواننامه: چند تا نوه دارید؟
وجدانی: دو تا نوه دختری و سه تا هم پسری دارم.
تواننامه: ما راجع به نظام آموزشی جدید و قدیم نابینایان میخواهیم کاری انجام دهیم، در ارتباط با تفاوتهای این دو نظام، به نظر شما این وضعیتی که الان در مدارس استثنایی هست. با توجه به تجربهایی که دارید، مطلوب است؟
وجدانی: در مدارس استثنایی دوره جدید یعنی نظام جدید، کار نکردم. چون سال 86 بازنشسته شدم. اما دیدگاههای متفاوت از بچهها و معلمان به گوش میرسد، بعضی به شدت منتقد هستند و تا حدی قبول دارند. اما راجع به گذشته، از طرف بچهها مخالفتی ندیدیم.
تواننامه: با خودشان که صحبت میکنیم میگویند اُفت کردیم قبل از انقلاب رشد داشتیم ولی در نظام بچّهها ظاهراً اُفت کردهاند.
وجدانی: من از سال 86 بازنشسته شدهام و ارتباط با نظام ندارم.
تواننامه: مدیران اصلاً سراغ شما نیامدند تا از تجارب شما استفاده بکنند؟
وجدانی: نه، فقط دوستان به عنوان دیدار میآیند تا همدیگر را ببینیم.
تواننامه: یعنی معلمین؟
وجدانی: نخیر شاگردها میآیند من چند تا از آنها را به عنوان دوست هنوز دارم و با هم رفت و آمد داریم.
تواننامه: اگر شاگردهای نخبه را معرفی کنید، با آنها گفتگویی خواهیم داشت. خیلی خوب و سودمند است.
وجدانی: آقای کبیری حافظ کل قرآن، آقای محمد قاسمی روحانی و منبری و واعظ، آقای جباری مدیر مدرسه شهید سامانی، آقای حمید شریعتی، آقای حسین ابوالفضلی، آقای محمد رضوان، نیز یک نفر که الان تلفنچی جانبازان به نام مهدی ایهامی است، یک نفر دیگر هم آقای اکبر ناظمی و تلفنچی سیمان اصفهان است.
تواننامه: با برادرتان هم صحبت کردیم با معلمین نخبه، یک نشست داشته باشیم. چون تجارب شما جایی منعکس نشده، حتی زندگینامه، عکس، فیلم شما هیچجا نیست و حیف است که این تجارب منتقل نشود. بالاخره شما از سرمایههای کشور هستید. شما اگر افرادی دیگر را سراغ داشتید که معلم و شاگرد یا مثل همان آقای ناظمی جایی مشغول است اینها را شناسایی کنید که مثلاً در ماههای آینده دعوت کنیم و یک هدیهایی هم به آنها بدهیم و بالاخره تقدیر و تشکری بکنیم و بعد روی سایتها معرفیشان کنیم که در تاریخ نامشان بماند.
وجدانی: چون من یک بیماری دیگری هم به جز نابینایی داشتم، حافظهام مقداری ضعیف شده و متأسفانه یادم میرود. مثلاً قرآن را جزء اولش را حفظ بودم، جزء 26، 27، 28، 29، 30 هم حفظ بودم. یس، مؤمنین، توبه اینها را همه حفظ بودم. حالا اگر آیهها را بشنوم میفهمم بعدش چی است ولی اینکه خودم بخواهم بخوانم متأسفانه ممکن است اشتباه بکنم. به خاطر اینکه یادم رفته است. فقط دوستی دارم حافظهاش خیلی خوب است. یک نفر دیگه را هم باز سراغ دارم آقای هادیان او هم خیلی مرد پخته و خوبی است.
تواننامه: گویا آقای هادیان مدیر مؤسسه بخش نابینایان دانشگاه اصفهان است.
وجدانی: در کتابخانه کار میکند. همین 2، 3 نفر را در خاطرم است که با آنها رفت و آمد میکنم.
تواننامه: یعنی شما با افراد دیگری در ارتباط نیستید؟
وجدانی: یک معلم خیلی خوب که نامش آقای فرهمند بود ولی متأسفانه الان نمیدانم کجاست.که قبلاً در همان ابابصیر بود. با او هم روابط دوستانه داشتم.
تواننامه:شما راجع به ابابصیر خاطرهایی، نکتهایی دارید. ما داریم کتابی در مورد ابابصیر تألیف میکنیم. که یک بخش آن درباره معلمین ابابصیر است.
وجدانی: ابابصیر خیلی جالب و سودمند بود ولیکن بسیاری از این کاری که اخیراً انجام دادند و ابابصیر را تبدیل به دانشگاه غیرانتفاعی کردند و نابینایان را به جای دیگر بُردند از این مسئله ناراحت هستند. یکی از شاعرها، شعری در این باره گفته است: با نام ابابصیر تکدی کنی ز خلق / بیرون کنی ز مدرسه ابناء مدرسه
تواننامه: برادرتان گفتند شما یک شعر خوبی راجع به ابابصیر دارید.
وجدانی: یک شعر گفتم ریا نباشد. راجع به کمکاران اداری. قرار شد بعد از چند سال که کار بکنم 24 ساعت کاری من، به 20 ساعت در هفته کاهش پیدا بکند، ولی عملاً این کار نشد. به اداره استثنایی تلفن زدم و گفتم آقای فلانی (نامش در خاطرم نیست) حکم برایم نیامده است. بعداً گفتم آقای فلان، آموزش و پرورش گفته شما این مسئله را میدانید چرا برای ما این حکم را نزدید. از اینرو از مدرسه دلخور شدم و شعری راجع به انتقاد از کم کاران اداری سرودم، اولش هم نام اداره استثنایی را آوردم. بعد هم سایر اداراتی که در کارشان کوتاهی میکنند.
تواننامه: الان خود شعر را حفظ نیستید؟
وجدانی: تقریباً چرا.
ای سازمان کم خرد کور و کر شناس / کز جهل توست کور و کرِ نخبه در هراس
جمعی به نام خادم کور و کر و فقیر / گویا به نزدتان بود یک کاروان اسیر
این جمع با شرافت و زحمتکش دبیر / خود را حساب کرده بر آن کاروان؛ امیر
بلعید حق خاک نشینان آس و پاس / ای سازمان کم خرد کور و کر شناس
بهر خدا تو کم نما این آز خویش را / تأمین کنی تو پرسنل دل پریش را
پر میکنی دخل و پسانداز خویش را / ای سازمان کم خِرد و کور و کر شناس
تواننامه: این شعرهایتان چاپ هم شده؟
وجدانی: نه، به نظر اینها چاپ نشود بهتر است.
تواننامه: به ما اجازه بدهید ما چاپ کنیم. حداقل مردم میفهمند یک نابینا شعر خوب هم میتواند بگوید. ما چند تا کتاب برای شما آوردهایم. همچنین انگشتری ناقابلی است که خدمت شما تقدیم میکنیم. آثار تولید شده در دفتر فرهنگ را به خدمت شما میدهم. همچنین یک کتاب هم دفتر معلولین درباره فیلمهای معلولین است که چاپ شده و تقدیم میکند.
وجدانی: من این کتابها را نمیتوانم بخوانم و میگذارم در کمد میماند.
تواننامه: ما با برادر شما هم 20 ساعت صحبت کردیم، و صحبتها را پیاده کردیم و یک کتاب 200، 300 صفحهایی شده است. شما هم این حرفایی را که امروز زدید را پیاده میکنیم. به علاوه آوردن مدارک و اسناد شما را هم در کتاب میآوریم.
وجدانی: از دانشگاه یک کارتی به من دادند یعنی پایان درسات است. ولی آن مدارک اصلی را به من ندادند گفتند شماره دانشجویی تو چند است؟ گفتم یادم نیست. گفت بدرد نمیخورد. آقای هادیان گفت نمیخواهد تو درسات را دادی و بازنشسته هم شدی. میخواهی برای چی. هر چی فکر کردم شماره دانشجویم چند است یادم نیامد.
تواننامه: سال چند بازنشسته شدید؟
وجدانی: سال 86 بازنشسته شدم.
تواننامه: شما در دانشگاه تحقیقی به صورت جزوه یا کتاب نداشتید؟
وجدانی: نه، یک کارت کوچک بهم دادند گفتند این گواهی پایان دانشگاهت است. بعداً بیا کارنامه را بگیر راستش من هم یادم رفت بروم کارنامه را بگیرم.
تواننامه: کسانی مثل شما که خدماتی داشتند، لازم است ضبط و ثبت شود. بالاخره نابیناهایی که وکیل یا مدرس دانشگاه شدهاند، به خاطر زحمات شماها بوده این زحمات شما آنها را به اینجا رسانده است. لذا لازم است از شما تقدیر شود؟
وجدانی: من فقط میدانم از سال 58، که مشغول شدم تا پایان سال 85 یعنی سی سال فکرم و وجدانم راحت بود. اما بعد 86 که بازنشسته شدم، هر شب خیلی خواب میدیدم، مثلاً سرکلاسم دارم تدریس میکنم.
تواننامه: هیچ جلسه بزرگداشتی از طرف آموزش و پرورش یا ابابصیر برای شما گذاشته نشده، مثلاً به شما هدیهای بدهند؟
وجدانی: نه، یک دفعه آقای ملاباشی که مسئول کتابخانه آنجا بود یکسری نوار به من داد که 30 جزء قرآن داخل آن بود.
تواننامه: ما هدفمان جز اینکه شماها در تاریخ بمانید چیز دیگری نیست. زندگینامه، خدماتتان، کتاب شود. سیدی بشود. در تاریخ گم نشود. اما آیا زندگینامهای از شما در جایی مثلاً در، مجلهایی چاپ شده است؟
وجدانی: متأسفانه خیر.
تواننامه: چرا نخواستید؟
وجدانی: چون از من نخواستند. طول ایام چند ساله که الان 67 سالم است. چنین درخواستی از من نشده است.
تواننامه: شما در اقوامتان نابینایی دیگر هم داشتید؟
وجدانی: خیر
تواننامه: برادر شما یک نکتهی خوبی میگوید نکتهی عجیبی است. میگوید: نابینایی برادرم باعث شد من کار آموزشی با نابینایان را یاد بگیرم و وارد خدمات شوم.
وجدانی: این که فهمید من احتیاج دارم و رفت خط بریل را یاد گرفت که بیاید به من کمک کند و همین مسئله کمک به سایر نابینا هم شد.
تواننامه: یعنی یک حجم وسیعی از خدمات در اصفهان، شیراز، تهران به خاطر شما بوده، حالا ما این را نوشتیم سعی میکنیم تفسیرش را هم بیاوریم. و عکس شما را هم بیاوریم نشان بدهیم. شما تهران هم بودید یا فقط اصفهان؟
وجدانی: برای درس فقط اصفهان بودم.
تواننامه: شیراز تدریس نداشتید؟
وجدانی: نخیر در شیراز رفتم پیش آقای معطری بریل را یاد گرفتم. رفتم حوزه علمیه شیراز صرف و نحو را یاد گرفتم. به حدی که استاد گفت صرف و نحو تو کامل شده است. بایستی وارد حقوق و درسهای دیگر بشوی. دیدم سخت است و چشم که ندارم مطالعه هم نمیتوانم بکنم و دیگر نرفتم. قبل از اینکه بروم درس بخوانم. کار من روضهخوانی و مداحی بود. برادرم دستم را میگرفت میبرد مجالسی که برای پیش منبری بود. مسائل و شکیّات نماز را میگفتم بعدش هم روضه میخواندم.
تواننامه: شما یک خاطره از ازدواجتان هم بگویید، چه جوری آشنا شدید؟
وجدانی: برادرم دید من ازدواج نکردم. آقای مقدس (پدر خانم) دوست داداشم بود. بعداً صحبت کردند و ما را با هم آشنا کردند.
یک عیبی است که نابینا را از نظر روحی کوچک میشمارند. مثلاً یک بنده خدایی میخواست چیزی را به من یاد بدهد. میگفت: تو که نابینا هستی بیا اینها را یاد بگیر و برو سر قبرها روضه بخوان و یک دعایی هم برای من بکن، یک چیز هم گیر خودت بیاید. تحقیر نابیناها بسیار تأثیر منفی دارد. امیدوارم با فرهنگسازی شما این مشکل رفع شود.
تواننامه: با تشکر از اینکه در این گفتوگو شرکت فرمودید.
مهرانگیز حسنشاهی
تولد و خانواده
بهار شیراز، هوای دلنشین دارد ولی تابستان آن بسیار گرم است. در 9 مردادماه سال 1325 فرزندان دو قلوی دختر در یکی از محلههای جنوب شیراز متولد شدند. پدرشان غلامحسین حسن شاهی از طایفه حسن شاهیهای ارسنجان بود که دست تقدیر روزگار او را به شیراز آورده و در جنوب شیراز ساکن کرده بود.
ارسنجان در 85 کیلومتری شمال شرقی شیراز و سر راه سعادت شهر به سروستان و در سمت مرودشت قرار دارد. دارای اقلیمی معتدل و از نظر بارش باران خشک است. مردمی سختکوش و خونگرم دارد. همین ویژگیها را در کودک نو رسیده که بعداً شخصیت خودجوش خواهد شد میبینیم.
پدر این دوقلو غلامحسین حسن شاهی با یکی از دختران حسن شاهی به نام رحمة حسن شاهی ازدواج کرده بود. شاید طایفه حسن شاهیها ازدواج با غیر خودی را ناپسند میدانستند یا به هرحال ازدواج درون طایفه را به دلیل داشتن شناخت بیشتر موفقیتآمیزتر میدانستند.
رحمة و غلامحسین در مردادماه صاحب دوقلوی دختری شده و بر سر نام آنها تأملات و گفتوگوهایی داشتند تا بالاخره تصمیم میگیرند یکی را شورانگیز و دیگری را مهرانگیز بنامند. شورانگیز را شوربختانه مثل بسیاری از چند قلوها که فقط یک قُل میماند، چندی زنده نبود و فوت کرد. مهرانگیز در بین چند خواهر و برادر، دنیای شیرین کودکی را تجربه میکرد و وقتی به چهار سالگی رسید، فراگیری قرآن و متون دینی را برایش تجویز کردند. پدرش فردی مؤمن و معتقد و مادرش شغل معلمی داشت و رسماً کارمند آموزش و پرورش بود. از اینرو تجاربی که سالها اندوخته بود در مورد بچههای خودش به کار گرفت و در پرورش فکری و اخلاقی و آموزش خواندن و نوشتن و به ویژه مهارتهای زندگی به کار بست.
خانواده حسن شاهی در محله قوام در جنوب شیراز اقامت داشتند و این محله دارای جوهره مذهبی بود. مهرانگیز در کودکی با مسجد و نهاد دین آشنا شد. او در همین محله به دبستان پا گذاشت.
تحصیلات ابتدایی تا دانشگاه
خوشبختانه در دبستان معلمهای خوبی داشت و مادرش هم فوق برنامه و در خانه به او رسیدگی میکرد. تا اینکه دوره دبستان را با موفقیت طی کرد و به دوره متوسط قدم نهاد. دوره دبیرستان هم به نحو مطلوب و با پشتکار گذراند. پس از دریافت دیپلم به دلیل فرهنگی بودن مادرش، گویا تدریس و معلمی در ذات این خانواده رسوخ یافته بود. و مهرانگیز هم تصمیم گرفت شغل مادرش را ادامه دهد. از اینرو در مرکز تربیت معلم شیراز ثبتنام کرد و در امتحان ورودی آن قبول شد. حدود دو سال دوره تربیت معلم را پشت سر گذاشت و رسماً استخدام اداره آموزش و پرورش شیراز شد و از مهرماه 1345 در دبستانهای عادی تدریس را آغاز کرد. سپس به تدریس نابینایان علاقهمند شد و در مدرسه شوریده شیرازی به نابینایان درس میداد. در همین مدرسه با همکارش محمدحسن وجدانینژاد آشنا شد و در سال 1350 به ازدواج آنها منجر شد. دو سال بعد یعنی در سال 1352 در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه اصفهان رشته ادبیات قبول شد و مجبور شد با همسرش به اصفهان کوچ کند. هر یک از این مراحل زندگیاش شامل حوادثی است که لازم است به تفصیل گزارش شود. در فصلهای بعد این مراحل و دیگر مراحل زندگیاش به تفصیل بیان میشود.
تشکیل خانوده
سکوی پرش انسانهای بزرگ خانواده است و با تجربهآموزی در خانواده، منشأ نیکوکاری و مبرات در عرصه جامعه میشوند. در واقع خانواده یک جامعه کوچک است و راحتتر میتوان با آزمون و خطا به نتایج دلخواه رسید. کسانی که جامعه کوچک خانواده را با بیمبالاتی و عدم اهتمام پشت سر میگذارند و پشت سر مینهند، در عرصه جامعه بزرگ هم ناتوان و فاقد کارآمدی هستند. خانواده مرحوم حسن شاهی از چند جهت عامل ترقی و موجب رشد او شد و لازم است در یک فراز مستقل به آن بپردازیم.
مهرانگیز حسن شاهی و محمدحسن وجدانینژاد در سال 1350 ازدواج نمودند و تشکیل خانواده دادند. استاد عبداللّه معطری بزرگ آموزش و پرورش نابینایان در شیراز در ایجاد این پیوند مؤثر بود. زیرا خانم حسن شاهی قبول نمیکرد. و آقای وجدانی هم اصرار میکرد. اولین فرزند آنان دختر به نام لیلا در خرداد 1351 متولد شد. فرزند دوم آنها پسر و در سال 1359 متولد شد. این خانواده چهار نفری در اصفهان، تهران و شیراز منشأ خیرات فراوان گردید که در این فصل به آنها میپردازیم.
همسر خدمتگزار
مرحومه مهرانگیز حسن شاهی حدود پنج سال بود که در مدرسه شوریده ویژه نابینایان در سمت معلمی مشغول بود، چندی پیش از ایشان آقای محمدحسن وجدانینژاد در همین مدرسه مشغول به تدریس و معلّمی شده بود. همکاری مهرانگیز و محمدحسن آن هم چند سال موجب شده بود از یکدیگر شناخت کامل به دست آورند و در سال 1352 ازدواج آنان عملی گردد. برای شناخت بهتر زندگی مشترک آنان، اکنون به اختصار همسرش را معرفی میکنیم.
محمدحسن در 1322 در شیراز متولد شد. دوره ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذراند و پس از دریافت دیپلم ریاضی در سال 1341 به تربیت معلم راه یافت. در سال 1342 به کسوت معلمی وارد شد و تدریس را آغاز نمود. محل خدمت او ابتدا در فیروزآباد بود ولی به دلیل فعالیتهای سیاسی و حمایت از نهضت امام خمینی در سال 1344 به شیراز منتقل شد و چندی بعد کارش را در مدرسه شوریده آغاز کرد.
محمدحسن و مهرانگیز در مدرسه شوریده راهی را آغاز کردند که چند دهه ادامه یافت. و توانستند فعالیتهای گستردهای برای نابینایان در شیراز، اصفهان و تهران داشته باشند. محمدحسن وجدانی در کنار تدریس در مدرسه شوریده، کار آمادهسازی کتب بریل را هم انجام میداد و در کارنامهاش آمده که 160 جلد بریل آمادهسازی کرده است. پس از آن در اصفهان در کنار تدریس در مدرسه نابینایان ابابصیر، اقدامات دیگر هم برای این قشر داشت. در اصفهان به ریاست آموزش و پرورش شهرهای برخوار و بعداً فریدن شهر هم رسید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به دستور وزیر آموزش و پرورش به تهران منتقل شد و به عنوان کارشناس امور نابینایی در وزارت آموزش و پرورش مشغول گردید، همزمان تدریس و کارهای آموزشی هم داشت. پس از بازنشستگی به شیراز کوچ کرد و فعالیتهای آموزشی و فرهنگی را تاکنون ادامه داده است. آقای وجدانی یکی از فعالین مبتکر و دارای چندین طرح و پروژه ابتکاری برای نابینایان ایران است. زندگی او جداگانه در حال تألیف و انتشار است.
زندگی ساده ولی پرتلاش
محمدحسن وجدانینژاد شیرازی که امروز به استاد و پیشکسوت و محقق و نویسنده در زمینه امور نابینایان شهرت دارد، در اوج جوانی در آموزشگاه نابینایان شوریده شیرازی با خانم مهرانگیز حسن شاهی آشنا شد و زندگی عاشقانهای را با او آْغاز کرد. زندگی آنان تا پایان عمر ساده و بیآلایش ولی پر برکت بود. ثمره این عشق الهی دو فرزند به نامهای لیلا متولد دوم خرداد 1351 کارشناس ارشد امور تربیتی و دانشجوی دکترای امور تربیتی و روحاللّه متولد پنجم فروردین 1359 مهندس عمران و عضو سازمان مهندسی کشور بزرگ ایران و کشور استرالیا است. زندگینامه آنها آنقدر زیبا است که همه دوست دارند درباره این دو و نحوه آشنایی آقای وجدانی و خانم حسن شاهی جویا شوند. چون چنین زندگیهایی خالی از لطف نیست و از شاگردان آن مرحومه تا بقیه شیفته شنیدن خاطرات این زندگی نمونهاند.
وقتی خبرنگار مجله توان نامه از استاد وجدانی پرسید: دوست داریم خاطره آشنایی خود را با مرحومه سرکار حاجیه خانم مهرانگیز حسن شاهی بشنویم ممکن است هرچه در دل دارید بر زبان آورید؟؛ استاد اینگونه جواب گفت: بنده خود را قابل نمیدانم که وقت مجله تواننامه و سایت دفتر فرهنگ معلولین را با خاطراتی که ممکن است خوانندگان را خسته کند تصدیع نمایم ولی خاطرهای در ذهن دارم که بیانش کم لطف نیست. بنده با عنوان معلم ریاضی و علوم در آموزشگاه نابینایان شوریده شیرازی کار میکردم و مست می خدمت به نابینایان بودم به طوری که شبها تا دیر وقت، روی کاغذهای بروشور داروخانهها، کتاب بریل برای فردای مدرسه مینوشتم. توضیح اینکه در آن زمان بودجهای برای خرید و تهیه کاغذ مخصوص نابینایان وجود نداشت و بهترین کاغذها، بروشور داروخانهها بود چون ضخیم بود و نوشتههای انگلیسی روی آن را نابینایان نمیدیدند ولی میتوانستیم با خط برجسته بریل روی آن علامتهای بریل را حک کنیم. این بروشورها کاغذهای باطله و رایگان بود که داروخانهها آنها را در اختیار ما میگذاشتند. خانه ما برق نداشت؛ چون خانواده فقیری داشتیم توان نداشت مخارج برقکشی و کنتور برق را تهیه کند شبها با نور چراغ نفتی به نوشتن کتابهای بریل تا پاسی از شب مشغول بودم و روز خسته و کوفته از کار شبانه و نوشتن کتب بریل وارد مدرسه میشدم و امید داشتم که کارم مثمر ثمر واقع شود و دانشآموزان نابینا که در پایه دبیرستان در آموزشگاه درس میخواندند از مطالب درسی من استفاده شایان ببرند و تنها امیدم همین بود. امیدم به درگاه پروردگار بود و هیچ امید دیگری از آموزش و پرورش و مدرسه نداشتم. وقتی به مدرسه میآمدم تنها چیزی که مرا تسلی و آرامش میداد رفتارهای خانم حسن شاهی بود. وقتی محبت و ایثار او را نسبت به بچههای نابینا میدیدم آرامش پیدا میکردم. این خانم جوان با شور و اشتیاق به راهنمایی کودکان نابینا از نظر لباس پوشیدن؛ غذا خوردن؛ کارهای شخصی؛ کفش پوشیدن؛ نظافت کردن و حتی رفتن دستشویی و راهنمایی برای نظافت میپرداخت. همه این کارها را بدون کوچکترین ناراحتی و با علاقه انجام میداد. بعضی اوقات به تعویض لباسهای کودکان و تهیه لباسهای نو به جای لباسهای مندرس و پاره و وصله پینه با مخارج شخصی میپرداخت.
دست و پا و صورت آنها را میشست؛ و همه این کارها را به آنان آموزش میداد؛ کودکانی که هم اکنون استاد دانشگاه و دکترا در رشتههای مورد علاقهشان هستند، میدانند که او وقت خود را با عشق و علاقه صرف میکرد. من با خود میگفتم ای حسن آقا اگر میخواهی خدمت یاد بگیری از این خانم یاد بگیر تا هیچوقت خستگیهای کار شبانه و عدم همکاری و عدم تقدیر مسئولین و عدم دید نابینایان که حتی از دیدن خدمات تو هم محروماند تو را خسته نکند و همیشه سر زنده مثل این خانم باشی. این مشاهدات و این عشق به من میگفت، اگر عشق میخواهی کدام عشق برتر و بالاتر از عشق به کودکان وطن به خصوص کودکان بیپناه نابینا. بالاخره با این افکار از خانم حسن شاهی خواستگاری و تقاضای ازدواج کردم. البته با سختی موافقت او را جذب کردم یادش به خیر و راهش پر آوازه باد.
به هرحال زندگی ما خیلی بیآلایش بود، حتی حقوقی که میگرفتیم بیشتر به فکر مصرف آن برای بچههای نابینا بودیم یعنی آنان را جزء خانواده خود میدانستیم. به همین دلیل با اینکه هر دو در بیشتر سالها عالیترین سمتها را داشتیم و به اصطلاح ریاست داشتیم ولی از دنیا چیزی جز یک خانه محقر چیزی نداریم. البته فراوان اموالی مثل تربیت یافتگان خانم حسن شاهی و آثار علمی و ابتکاراتی که به میراث تاریخ گذاشتهاند داریم.
مرحومه حسن شاهی در سختترین شرایط کارش را شروع کرد یعنی اوج کارهایش در دوره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی علیه ایران بود. این دو رخداد بسیار مهم از سال 1357 تا 1367 یعنی یک دهه از مهمترین و پرالتهابترین دورههای تاریخ ایران است. کسانی که واقعاً از خود گذشته بودند و به فکر زندگی شخصی خود نبودند در این دوره خوب درخشیدند. البته معدود افراد فرصتطلب هم بودند که از این شرایط سوءاستفاده کردند و به پر کردن جیب و افزایش داراییهای خود پرداختند.
خانم حسن شاهی در شرایط سخت کمبودها، مدیریت مدارسی را بر عهده داشت.ایشان با قناعت زندگی میکرد و مدیریت او هم با قناعت بوده است. وقتی به تهران منتقل شد و در واقع آموزش و پرورش به او مأموریت داد و مدیریت آموزشگاه دخترانه نابینایان را عهدهدار شد. حقوقش در اصفهان پرداخت میشد، هیچ حق مأموریت و اضافه کار یا حق سفر برای او در نظر نگرفته بودند ولی او بدون اعتراض در تهران کارش را ادامه داد و شبانهروز کار میکرد.
مهرانگیز حسن شاهی متولد 1325 و درگذشت 1393، 68 سال زندگی کرد. بیست سال نخست را مشغول تحصیل بود و در واقع 48 سال از عمرش به کار و فعالیت مشغول بود. یعنی از سال 1345 وارد عرصه فعالیتهای فرهنگی و سپس اجتماعی شد و تا سال 1390 یعنی 45 سال مدام مشغول بود و نهایتاً سه سال آخر عمرش به دلیل درگیر شدن با بیماری و مسائل شخصی از فعالیت باز ایستاد.
دوره کاری خانم حسن شاهی مصادف با بزرگترین حوادث تاریخ معاصر ایران است. یعنی بازسازی اجتماعی و فرهنگی ایران یا انقلاب سفید، نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، سازندگی جمهوری اسلامی و تعطیلی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی در این دوره بوده است. یعنی حداقل حوادثی در این دوره اتفاق افتاد که سه انقلاب را در پشت خود دارد.
از سوی دیگر جوانان در مقطع متوسطه و دانشگاه به عنوان اصلیترین طبقه اجتماعی، حاملان این حوادث بودند. و بدنه آموزش و پرورش به ویژه معلمین و دبیران و استادان نقش مهمی در این زمینه برعهده داشتند.
خانم حسن شاهی یکی از این معلمین و مدیران آموزشی بود که در ارتباط با جوانان قرار داشت و رسالت عظیمی بر دوش این گروه بود. این فصل به حوادث مهم این دوره و تعهداتی که بر دوش خانم حسن شاهی بود و چگونگی اجرای این تعهدات توسط خانم حسن شاهی میپردازد.
ورود به جرگه نابینایی
نظر به اینکه مادرش مرحومه رحمة حسن شاهی در اداره فرهنگ سابق (آموزش و پرورش کنونی) خدمت میکرد، و مهرانگیز حسن شاهی شغل مادرش را دوست داشت، از اینرو همین شغل را انتخاب کرد. بعد از دوران دبیرستان وارد تربیت معلم شیراز گردید و پس از طی دوران تربیت معلم به استخدام آموزش و پرورش در مهر 1345 در آمد و در دبستانهای عادی تدریس را شروع کرد.
بعد از چند سالی که خدمت به کودکان عادی را گذراند به فکر خدمت به قشر محروم و نابینایان افتاد و پیوسته به فکر تأمین زندگی نابینایان که در آن روز اکثراً در فقر و تنگدستی و عدهای در تکدی به سر میبردند و این مسئله روح حساس و مهربان این بانوی بزرگ را پیوسته جریحهدار میکرد تا آنها را از این زندگی فلاکتبار نجات دهد و به شاهراههای سعادت رهنمود نماید و این مسئله باعث شد که تقاضای شرکت در دوره آموزشی نابینایان که برای اولین مرتبه در کشور و در تهران از طرف دفتر کودکان و دانشآموزان استثنایی وزارت آموزش و پرورش برگزار میشد، را نمود و با توجه به اینکه کسی از معلمین آن زمان مسئله نابینایان را درک نمیکرد و تقاضای شرکت در چنین دورههایی را نداشت به تقاضای ایشان موافقت شد و خانم حسن شاهی پس از طی دوره آموزشی و سمینار گونهای از طرف آموزش و پرورش آْن زمان به مدرسه تازه تأسیس نابینایان شوریده شیرازی واقع در فلکه کلبه شیراز اعزام شد. در آنجا با محمدحسن وجدانی نژاد شیرازی و عبداللّه معطری که هر دو از معلمین آموزش و پرورش و معلمین نابینایان هستند همکار شد. وی از شروع همکاری چنان سفره مهر و محبت به کودکان نابینایان را گسترانید که با اندک زمانی صداهای تحسینآمیز پدر و مادران نومید نابینایان را بلند کرد و شیفتگان فراوانی از کودکان و پدر و مادران نابینایان به دست آورد که آوازه آن روز تجلیگاه پیشرفت و ترقی و تعالی نابینایان خردسال آن روزها شد و هم اکنون در تارک نابینایان امروز درخشش دارد که نمونههایی از آن روزها جناب آقای محمدعلی ذاکری قاری پرآوازه و نابینای بینالمللی قرآن و جناب آقای دکتر سعید قشقایی استاد تمام وقت دانشگاه آزاد فسای فارس است که تا کنون اساتید گرانمایهای را به کشور اعطا نمودهاند و هم اکنون هم دانشجویان دورههای دکتری را تحت راهنمایی و تدریس خود دارند. و حاج مهدی منصوری مداح مشهور اهل بیت(ع) و بسیاری از این بزرگان نابینای علم و ادب که مجال ذکر نام همه آنها امکانپذیر نیست. اصولاً هنر معلمین مانند تابلوهای راهنمایی جادههاست که در جای خود ثابت ایستادهاند ولی سرگردانان جادهها را به مقصدهای آنان هدایت مینمایند ولی پس از رسیدن مسافران هنوز آنان در جادهها با تحمل تمام سختیهای سرما و گرما و طوفانهای جاده هنوز مقاوم و مصمم در جای خود ایستاده و منتظر مسافران بعدی هستند. تا بالاخره آن تابلو در اثر طوفانها و باد و باران منهدم شود. بله خانم حسن شاهی مثالی بارز از این ایثار و مقاومت است.
تجارب آموزشی
آموزشگاری موفق است که تجربههای علمی، دانش لازم، پشتکار و خلاقیت داشته باشد. خانم حسن شاهی همه اینها را در حد اعلا داشت. او در خانه از مادرش درسهای مهمی از کودکی آموخته و تجارب آموزشی مادرش را اخذ کرده بود. سپس در کلاس درس عملاً حضور یافته و روش آموزش را دریافته نیز در چند دوره آموزشی شرکت کرده و تجارب بزرگان را جذب کرده بود.
او دورههای آموزشی مختلف که در دفتر کودکان و دانشآموزان استثنایی، با حضور معلمان ورزیدهای مانند مرحوم آقای دکتر دهقان که خود نابینا و مسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسوی بود و آقای عبدالرحیم بقایی که آموزش یافته کشور انگلیس بود و در شهرستانهای تهران؛ رامسر؛ ارومیه برگزار میشد، شرکت کرده بود. نیز در جلسات برنامهریزی دفتر کودکان استثنایی که با حضور استادان که از کشور انگلیس به ایران دعوت شده بودند شرکت کرد. با اینکه خود مرحومه از استادان بود ولی از یادگیری مطالب جدید امتناع نداشت.
نیز خانم حسن شاهی مأموریتهای متفاوتی در داخل و خارج کشور داشت و بر تجارب خود افزود. در این مأموریتها کلاً دختران نابینا و بعد هم پسران نابینا را مدنظر داشت و نابینایان جامعه هدف ایشان بود. بزرگترین و برترین مأموریت او، مأموریت در آموزشگاه نابینایان دخترانه تهران است. ایشان از اصفهان مأمور شد و مدیریت مجتمع آموزشی دخترانه تهران را برعهده گرفت. حقوق ایشان هم تا مدتی از استان اصفهان پرداخت میشد، بدون حق مأموریت و اضافه کار. این مأموریت که حدوداً سه سال از اوقات ذیقیمت مرحومه حسن شاهی را به خود اختصاص داد دارای ابعاد مختلفی است. دیگر مأموریتهای او را در مبحث مسافرتها میآوریم.
امّا از نظر شایستگی از عهده فعالیتهای روزانه به خوبی بر میآید. در تهران فعالیتهای آموزشی او در هر روز عبارت بود از: انتخاب دبیر، تدوین برنامه درسی برای هر کلاس، انتخاب متون درسی و کمک درسی، برگزاری برنامههای فوق برنامه برای دانشآموزان ضعیف، برنامههای جنبی آموزشی مثل کتابخوانی در خوابگاهها.
خانم حسن شاهی به توجیه معلمان میپرداخت، ضعفهای آنان را تذکر میداد. یعنی فقط به دانشآموزان توجه نداشت بلکه به معلمان هم اهتمام و توجه داشت. مهمتر اینکه تجارب و دستاوردهای آموزشی در عرصه آموزش نابینایان را برای خودش نخواست بلکه با ایثار و گذشت این دستاوردها را به دیگران انتقال میداد. برای اینکه این انتقال درست انجام شود، دورههای آموزش ضمن خدمت برگزار کرد.
در مدتی که مدیریت آموزشگاه دخترانه نابینایان تهران را برعهده داشت، چندین دوره آموزش ضمن خدمت برگزار نمود. برنامهریزی هرکدام از این دورهها نیاز به کارشناسانی فراوان داشت. چون ردههای آموزش ضمن خدمت مدت 15 الی 20 روز به طول میانجامید. و همه برنامهریزی متون و جزوات درسی و انتخاب استاد و تهیه غذا و برنامه تفریحی برای کارآموزان، راننده؛ راهنما، سلف سرویس، خوابگاه، نظم کلاسها و کلیه مسائل سمیناری مورد نظر جزئی از این آموزش ضمن خدمت محسوب میشد و همه این برنامهریزیها به عهده خانم حسن شاهی بود.
البته فقط به آموزش بچهها توجه نداشت و بعد پرورشی آنها هم برایش مهم بود. در این بعد شخصاً دانشآموزان نابینا را به عنوان دریافت کننده مدنظر داشت و شخصاً آموزش میداد. به خصوص در زمانی که کشور پهناور و غیور ایران در تب و تاب فعالیتهای گروهکها و ضد انقلاب میسوخت و شعلههای دردناکی هم از این آتش دامن نابینایان دختر و پسر را گرفته بود. خانم حسن شاهی درصدد بود با لطایفالحیل دامن نابینایان معصوم را از دست گروههای منحرف نجات دهد. برای این منظور، آموزش احکام و تفسیر قرآن کریم و آموزش سیاسی گذاشت. کلاً مطالب از این قرار بود: آموزش احکام، آموزش مسائل خانوادگی، آموزش شوهرداری و خانهداری، آموزش آشپزی عملی، آموزش رفتاری و همزیستی اجتماعی به خصوص درون مجتمعهای آموزشی و خوابگاههای عمومی، آموزش مسائل انقلاب و شناخت اصول انقلاب، آموزش نظم و رعایت حقوق دیگران و حقوق اجتماعی و آموزش بهداشت شخصی و آموزش ایدئولوژی انحرافی گروهکهای الحادی و التقاطی و مسائل دیگری از این قبیل.
تأمین کتاب
وقتی مرحومه حسن شاهی مدیریت آموزشگاه نابینایان دخترانه تهران را برعهده گرفت، اصلیترین نیازش کتب بریل بود. اما وزارت آموزش و پرورش مطلقاً دستگاه چاپ بریل نداشت. سازمان بهزیستی آن زمان بعضی از کتب درسی را با تأخیر چند ساله تهیه و به صورت ناقص بین آموزشگاههای نابینایان کشور توزیع میکرد و از آن جمله تعدادی به آموزشگاه نابینایان دخترانه تهران میداد. خانم حسن شاهی که بنیانگذار مدرسه نابینایان دخترانه محسوب میشد (یعنی ایشان اولین مدیر مجتمع شبانهروزی دخترانه کشور است). با کمک آقای وجدانی پروژه تأمین کتب درسی را در داخل آموزشگاه به اجرا در آورد. این پروژه از این قرار بود که کمبود کتب درسی را در داخل آموزشگاه با تهیه نسخه اصلی کتاب (مستر پیس) و تکثیر با دستگاه تکثیر حرارتی و فشار هوا (ترموفرم) روی کاغذهای پلاستیکی (کاغذ ترموفرم) با سختیهای زیادی و توسط همکار خود سرکار خانم اختر ذبیحی که الآن در قید حیاتاند و مسئولیت کمک سرپرست شب را هم به عهده داشت در شیفت روز و بدون اضافه کار انجام میداد و دانشآموزان را از کتب درسی بریل محروم نمیکرد و به خاطر این تلاش خارج از توان او، خداوند مهربان او را به وسیله ایادی مخفی خود و امدادهای غیبی خود از وجود یک خانم که شرح او را خواهم داد مدد کرد و کار تکثیر کتب که کار طاقت فرسایی بود را انجام داد. این خانم پرتلاش و هنرمند خانمی جوان و پر انرژی، هنرمند، با کفایتی بود به نام سرکار خانم زهره اعتضاد السلطنه که به وسیله آقای وجدانی کشف شد و در اختیار مدرسه گذاشته شد. خانم اعتضاد السلطنه دوشیزهای بود که به دنبال کار به دفتر کودکان استثنایی آمده بود. ایشان هم از سرآمدهای معلولین بود که امید دارم دفتر فرهنگ معلولین با مصاحبهای، او را به جامعه معرفی کند. ایشان یکپارچه هنر و توانایی بود از هنرمندی ایشان، زبان قاصر است. او به طور مادرزاد از داشتن دو دست از شانه به پایین محروم بود و با شیوههای خود کفایی به جای دست از پا استفاده میکرد. کارهای شخصی خود را با مهارت انجام میداد. نظر به اهمیت موضوع اندکی از این کارها را توضیح میدهم. استفاده از پا برای خوراک خوردن با قاشق و چنگال؛ استفاده از پا برای نظافتهای شخصی؛ استفاده از پا برای باز و بسته کردن درب تاکسی؛ استفاده از پا برای ریختن چای در استکان و خوردن چای با پا؛ استفاده از پا برای پول از جیب در آوردن و خرید روزانه؛ با پا گوشی تلفن را بر میداشت و مصاحبههای تلفنی خود را انجام میداد و با پا از کل مصاحبه یادداشت بر میداشت و با پا لباسهای خود را مرتب میکرد نسبت به تنظیم چادر بسیار زیبای خود که امروز نظیر آن را دانشجویان کشور به عنوان چادر مدل دانشجویی مورد استفاده قرار میدهند مرتب میکرد و این نمونه چادر از اختراعات او محسوب میشود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. او علاوه بر انجام کلیه امور شخصی خطاط بسیار خوش خطی بود که نوشتن خط را با پا انجام میداد. نسخ و نستعلیق و شکسته. ماشین نویسی که در آن روز متداول بود را با پا انجام میداد و نقاشی با سیاه قلم و رنگ و رسم تصاویر چهره و طبیعت و گلدوزی و رانندگی و… از خلاقیتهای خارج از وصف این بانوی بسیار هنرمند بود. ایشان با اندک زمانی مثلاً یک روز با کار کردن با دستگاه ترموفرم آشنا شد و کار تکثیر آموزشگاه را با هنرمندی زایدالوصفی به عهده گرفت. ایشان بخشی از تاریخ فرهنگ نابینایان و معلولین است و لازم است با معرفی خود در برنامههای معرفی خانم حسن شاهی شناسانده شود. از اینرو از ایشان تمنا میکنیم با دفتر فرهنگ معلولین تماس بگیرند. ایشان به طرز شگفت انگیزی نسبت به مشکلات تهیه کتب درسی آموزشگاه و کمکهای بسیار مؤثر با خانم حسن شاهی همکاری داشت و تا آخرین روز حضور ایشان در تهران با ایشان همکاری داشت. شاید بعضی فکر کنند آنچه عرض شد یک داستان تخیلی و شاعرانه است ولی عین واقعیتی است که همه این کارها از جوانی برآید که از شانه به پایین فاقد دست، بازو، ساعد و انگشت باشد.
نظام تلفیقی و نظارت بر امور و معلمین تلفیقی
اصولاً دانشآموزانی تلفیقی به حساب میآمدند که دوران دبستان را طی کرده بودند و جهت به دست آوردن مهارت بیشتر و زندگی اجتماعی برتر در مدارس عادی نزدیک منزلشان ثبت نام میشدند و برای برطرف کردن اشکالات آموزشی مانند کمبودها و تهیه کتاب درسی و برگرداندن اوراق امتحانی از بریل به بینایی و نوشتن سؤالات امتحانی از بینایی به بریل و رفع اشکالات درسی خصوصاً در آموزش ریاضی و فیزیک و شیمی و زبان انگلیسی علائم موجود در خط بریل و بعضی از مسائل که دانشآموز با درس معلم آن را خوب یاد نگرفته است، با برنامه هفتگی معلمین آشنا به خط و کتابت و روشهای تدریس نابینایی به مدارس آنها اعزام میشوند تا اشکالات آنها را جویا شوند و برطرف نمایند البته در این زمینه معلمین همه فن حریف و عاشق به نابینایان و آشنا به همه مشکلات نابینا مورد نیاز است برنامه این معلمین با توجه به آدرس معلم تلفیقی و آدرس گروهی از نابینایان که تحت پوشش او قرار میگیرند کاری دشوار و نظارت بر عملکرد معلمین تلفیقی که تا چه اندازه مسئولیت خود را انجام میدهند کار بسیار دشوارتری است که چه بسا معلمین تلفیقی با طفره رفتن از انجام کار سخت و طاقت فرسای خود خوب انجام وظیفه نمیکنند و دانشآموز هم توان انعکاس آن را به مدرسه ندارد و نحوه نظارت و پیگیری این مسئله کاری بس دشوارتر و خارج از توان است که مرحوم حسن شاهی به طرز بسیار شگفت انگیزی مسئله را پیگیری میکرد و با طرز شگفت انگیزتر به معلمین تلفیقی اشاره میکرد. و این مسئله زمانی قابل لمس و درک است که انسان خود در مرحله عمل قرار گیرد و با معضلات آن آشنا شود و علت اساسی شکست این روش در کشور مشکلات آن است و تا کنون طرح تلفیقی به نظر نویسنده با شکست روبرو شده است و خانم حسن شاهی در اجرای این طرح در زمان مدیریت خود فردی نسبتاً موفق بود و نظارت مستمر بر کار دانشآموز و معلم باعث شده بود که طرح با موفقیت صورت پذیرد و نشانه موفقیت این طرح در زمان مدیریت او همین پیشرفتهایی است که ثمره آن افرادی است که امروز نابینایان صاحب نام و نشان را مشاهده میکنیم. امید است موفقیتهای آن ساماندهی را از زبان نابینایانی بشنویم که امروز خود در رأس کارهای اجرایی هستند و خود هم اکنون به عنوان رئیس و یا معلم مدارس و یا استاد دانشگاه و یا در پستهای اجرایی فعالیت دارند. لازم است اینان، با گزارشهای خود راه را برای آیندگان بگشایند.
وسایل کمک آموزشی
نابینایان نیاز بیشتری نسبت به بینایان به وسایل کمک آموزشی دارند. و آموزش بدون وسایل کمک آموزشی بعضی اوقات و در بعضی از دروس اطلاعات معلم به طریقی به دانشآموز منتقل میشود که مورد نظر معلم نیست و معلم لازم است با وسایل کمک آموزشی به هدف خود دسترسی پیدا کند. خانم حسن شاهی از افرادی بود که به جز با وسایل کمک آموزشی هیچ درسی را تدریس نمیکرد به خصوص برای کودکان خردسال و آموزشهای دبستانی و کودکستانی. ایشان آنچنان به وسایل کمک آموزشی پای بند بود که شاگرد خصوصی ایشان خانم داماد زاده در ساختن وسایل کمک آموزشی که از استاد خود آموخته بود و کاربرد وسایل کمک آموزشی را فرا گرفته بود سرآمد معلمین استان قرار گرفت و به عنوان معلم نمونه استان انتخاب شد یعنی واقعاً کاربرد وسایل کمک آموزشی را از استاد به خوبی فرا گرفته بود. برای نمونه یک ماکت از منظومه شمسی ساخته بود و آن را به دانشآموزان عرضه میکرد. نابینایان اصولاً از دریافت بسیاری از مفاهیم بدون اشکال نیستند. یکی از این مسائل درک ابتدایی منظومه شمسی و حالات اهله قمر و گردش کرات منظومه و مسئله شب و روز است و تعمیم آن به منظومههای دیگر موجود در فضا و تعمیم به کهکشانها. که اگر درک ابتدایی منظومه دچار بدی دریافت مفاهیم قرار بگیرد همه منظومهها و تعمیم آنها مورد بد ادراکی قرار میگیرد و مسائل بسیاری در این زمینه هستند که نیازهای شدید به وسایل کمک آموزشی دارد مثل مسئله نور و شکست نور و بالتبع مسئله عدسیها و آینهها و امواج و تداخل امواج و قس علی هذا. در این مسائل مرحوم حسن شاهی سرآمد بود که بیان نحوه کار ایشان بسیار سخت و ناممکن به نظر میآید. ایشان حتماً از اتاق لمس ابابصیر استفاده میکردند و استفاده از اتاق لمس را به طوری مورد بهرهبرداری قرار میدادند که اتاق لمس برای سایر معلمین یک روتین شده بود و بعضی اوقات دو یا چند معلم همزمان وارد اتاق لمس میشدند و هر کدام از آنها به یک گوشه مورد نظر خود میرفتند تا از آن گوشه استفاده نمایند و دانشآموزان خود را از آن گوشه اتاق با اطلاع نمایند و معمول این بود که در هر ساعتی فقط یک کلاس توان ورود به اتاق لمس را پیدا میکرد ولی معلمین نمیتوانستند یک یا دو روز در انتظار بمانند تا اتاق لمس خالی شود. منظور از گوشه در اتاق لمس این است که اتاق لمس دارای بخشهای متفاوتی بود و معلمین بر مبنای مسائل درسی کتاب دانشآموزان خود را فقط به بخش مورد نظر خود از اتاق لمس میبردند مثلاً یک بخش مخصوص پرندگان و جانوران تاکسیدرمی شده بود یک بخش مخصوص حشرات خشک شده بود یک بخش مخصوص اسباببازیها بود یک بخش مخصوص درس جغرافیا و نقشههای جغرافیا بود و یک بخش مخصوص وسایل فیزیک مثل وسایل صوتی و یا نوری و یا ادوات مختلف مورد استعمال مردم در کارگاهها و منازل مثل وسایل آشپزی، وسایل سفره، هفت سین، آچار، پیچ گوشتی، انبر دست، آچار لولهگیر و… یک بخش مخصوص وسایل بویایی مثل بوی رنگ، بوی شیرینی، بوی روغن ترمز ماشین و… و یک بخش وسایل چشایی مثل شیرین، ترش، تلخ، تند، گس، شور، فلفل، و… که معلمین بر طبق مسائل مطرح شده در کلاس درس لازم میدانستند از یکی از بخشهای اتاق لمس استفاده نمایند. استفاده چند معلم به صورت همزمان از اتاق لمس از ابتکارات خانم حسن شاهی بود.
نتیجه اینکه مرحوم مهرانگیز حسن شاهی علاوه بر جذب تجارب گذشته از ابتکارات جدید هم غافل نبود و درصدد بود تا برای نابینایان یک نظام آموزشی پویا و خلاق ایجاد کند بطوری که نابینایان ظرف سالهای محدود به انسانهای مؤثر در جامعه تبدیل شوند.
متأسفانه میراث او مکتوب نشده تا در اختیار دیگران قرار گیرد. از اینرو در حدّ نقل قولهای شفاهی مانده است.
سعید قشقایی
سعید قشقایی در 20 خرداد سال 1343، در فرح آباد (ایستگاه3) در آبادان متولد شد. پدرش کارگر شرکت ملی نفت بود. پدر در سال 47 بازنشسته شد، و چون آب و هوا و امکانات شیراز برای زندگی بهتر بود خانواده را به شیراز منتقل کرد. سال 49 به کلاس اول ابتدایی در دبستان خاقانی رفت. آن موقع بینا بود و هیچ مشکل در بینایی احساس نمیکرده است. اما پس از شروع کلاس اول در دبستان خاقانی، آثار کمبینایی مشاهده شد. مثلاً به هنگام رفتن پایش به ظرفی یا مانعی میخورد و خانواده متوجه شده بودند، قدرت دیدش کم شده است. آن موقع پدرش در دانشگاه شیراز مشغول به کار شده و کارمند امور مالی دانشگاه شیراز بود. وقتی پدرش بلافاصله متوجه این مسئله شد او را به مرکز چشم پزشکی بیمارستان خلیلی شیراز برد.
بالاخره کلاس اوّل ابتدایی را بینایی خواند. تابستان همان سال بود مسئله حادّتر شد و رفته رفته دیدش کمتر شد. بدون اینکه خودش متوجه شود ولی خانوادهاش میدانستند. دکتر خدا دوست در بیمارستان خلیلی مرا عمل جراحی چشم کرد. پس از عمل، چشمم خونریزی کرد و بیناییاش کاملاً از دست رفت. یکی، دو سال درگیر درمان و کنترل دردهای بعد از عمل بود چون دردهای بسیار شدید و غیر قابل تحمل داشت و باعث شد، چندین بار او را در بیمارستان بستری کنند تا این دردها کنترل شود. یک روز که به بیمارستان برای ادامه درمان رفته بود در آنجا به آقای سعادت به عنوان مدیر مدرسه نابینایان شوریده با پدرش شروع به صحبت کرده و درباره این کودک گرفتار گفتوگو میکنند.
آقای سعادت خودش را مدیر مدرسه نابینایان شیراز که خیلی هم نقش در راه اندازی مراکز نابینایی شیراز داشته معرفی کرد. با پدرش قرار میگذارند که پس از رفع مشکلات درمانی سعید، او را به مدرسه شوریده ببرد.
لازم است این نکته بیان شود که مدیران مدارس در گذشته تعهد و وظیفهشناسی خاصی داشتند. مثلاً آقای سعادت به عنوان رئیس مدرسه شوریده به بیمارستان پوستچی که ویژه چشم پزشکی بود میآمد و افراد نابینا که صلاحیت و شرایط تحصیل داشتند شناسایی میکرد، سپس با آنان شروع به گفتوگو میکرد و آنان را دعوت به مدرسه میکرد. همین اتفاق برای آقای قشقایی بوده است. بالاخره آقای قشقایی سال 52 به مدرسه شوریده میرود و تحصیلات در مقطع ابتدایی را ادامه میدهد.
آقای محمد حسن وجدانی در سال 1352 در آن مدرسه معلم سالهای بالاتر بود. ولی ایشان صبحها مراسم خواندن قرآن را شروع کرد و قرآن را به نابینایان آموزش میداد. صبحها یک کلاس نیم ساعته آموزش قرآن توسط آقای وجدانی برگزار میشد و قبل از کلاسهایشان این کلاس را انجام میداد. قرآنهایی را به بریل چاپ کرده بود. و خودش هم به بچهها عموماً درس میداد در واقع آموزش قرآن برنامه فوق کلاسها بود. همسر آقای وجدانی، خانم حسنشاهی هم معاون بود. به هرحال تحصیلات ابتدایی را در شوریده به پایان رساند و تا اول راهنمایی در این مدرسه ( شوریده شیراز) درس خواند.
اوّل راهنمایی که تمام شد به مدارس بینایی رفت. البته در آن موقع زیاد در مدارس شیراز رسم نبود که نابینایان در مدارس بینایی درس بخوانند. مشکلات زیادی بود، اولین مشکل این بود که خود مدارس قبول نمیکردند؛ دوم اینکه آموزش و پرورش هم قبول نمیکرد. اما بهرغم همه این سختیها و درگیریها، شروع به تحصیل در مدرسه عادی کرد. دوم و سوم راهنمایی را در مدارس بینایی خواند. دبیرستان را هم تا سال دوم خواند. ولی به علت بروز مشکلاتی، مدتی از درس جدا شد و در بیمارستان نمازی در قسمت رادیولوژی مشغول به کار شد. مشخصاً در قسمت تاریکخانه کار میکرد. زیرا تاریکخانه بینایی نمیخواست. البته درسش را هم به صورت متفرقه ادامه داد. دو سال بعد دیپلم گرفت. این زمان مصادف بود با تعطیلی دانشگاهها و ادارات فرهنگی. علاقه به موسیقی داشت و میخواست رشته موسیقی را ادامه دهد. اما رشته موسیقی در آن دوره تعطیل شد. دانشگاهها پس از بازگشایی، چون پذیرش دانشجو کم بود و نتوانست در دانشگاه مشغول شود. زیرا نیاز به کار و درآمد داشت و میخواست از نظر مالی مستقل باشد، پدرش فوت شده و خانوادهاش هم شرایط خاصی داشت و از نظر مالی نیاز به کار کردن داشت. در سال 64، دانشگاه آزاد در شهرها افتتاح شد. این دانشگاه را مطابق شرایط خودش دید، کنکور داد. و در دانشگاه آزاد فسا قبول شد. چون شیراز هنوز دانشگاه آزاد نداشت و راهاندازی نشده بود. فسا اولین شهری بود که دانشگاه آزاد ایجاد شد. در رشته ادبیات قبول و شروع به تحصیل کرد. تا سال 68 هم کار میکرد و هم درس میخواند. شنبه تا چهارشنبه سرکار بود و شیفتهای بیمارستانی داشت. چهارشنبه تا جمعه هم درس میخواند. سال 68 که درسش تمام شد. کنکور کارشناسی ارشد در تهران برگزار میشد و متأسفانه به خاطر اینکه منشیاش را یک نگهبان گذاشتند اعتراض کرد و با رئیس جلسه نزاع کرد. آن سال اوراق او را تصحیح نکردند و کنارش زدند.
سال 69 فوق لیسانس را از دانشگاه فسا گرفت. در کنکور شرکت کرد و در کنکور آن سال نفر دوم شد. سال 70 در کارشناسی قبول شد و تا واحدهای درسیاش تمام شد کارشناسیارشد را شروع کرد. دو هفته بعد از کنکور و قبولی در دانشگاه ازدواج کرد. خانمش لیسانس همکلاس او بود. البته آن ازدواج مشکلات خاص خودش را داشت، خانواده خانمش موافقت نمیکردند. یک مدت بعد از بحث و گفتگو پدرشان موافقت کردند بالاخره سال 70 ازدواج کردند. در سال 72 خدا به ما دختری را عنایت کرد و همان موقع مصادف شد با موافقت بورسیه در دانشگاه آزاد بوشهر. وقتی بورس شد واحدهایش تمام شده بود و مشغول پایاننامهاش بود. وقتی با بورساش موافقت شد، از بیمارستان نمازی خودش را باز خرید کرد و از بیمارستان نمازی جدا شد. از سال 61 تا 72 در این بیمارستان مشغول به کار بود و خاطرات خوشی از آنجا داشت و در سرنوشت و امورمالیاش خیلی مؤثر بود.
آقای قشقایی سال 72 بورسیه شد و چون به او نیاز داشتند به او تدریس دادند. به بوشهر رفت و شروع به تدریس ادبیات در دانشگاه آزاد بوشهر کرد. البته آن موقع هنوز فارغالتحصیل نشده بود. سال بعد یعنی در 73 فارغالتحصیل شد. و در دانشگاه آزاد به عنوان هیئت علمی استخدام رسمی شد. البته خانه و زندگی او شیراز بود. و سه روز آخر هفته را برای تدریس به بوشهر میرفت و برمیگشت. بقیه هفته را هم در شیراز مطالعه و کار علمی میکرد و مقاله مینوشت. به هرحال این روند ادامه داشت، تا در سال 76 بود که خدا فرزند دوم را به آنها داد. البته فرزند دوم آنها سه قلو شد و 3 تا پسر متولد شدند.
سال 76 محل کارش را از دانشگاه بوشهر به دانشگاه آزاد فسا منتقل کرد همانجا که درس خوانده بود. چون به آن دانشگاه علاقه داشت. البته شاید فکر کنید اصالتاً فسایی است. ولی خاندان و پدربزرگشان از قشقاییهای فارس بودند. ولی پدرش از کودکی به خوزستان رفته بود، حتی تحصیلش در بصره و بغداد بوده سپس آبادان برگشته و مشغول به کار شد.
پدرش درس قدیم خوانده بود. رشته خاصی نبود آن موقع تحصیلشان در بصره بود یک بخشی از آن در بغداد بوده است. به هرحال سال 76 به فسا منتقل شد. و دغدغهای او بیشتر این بود که شغل تدریس در دانشگاه داشته باشد لذا تلاش کرد تا دکترا قبول شد. اما هم به علت مشکلاتی که در زندگی داشت. نمیتوانست به شهرهای دیگر برود. با چهار تا بچهها دیگر امکان این نبود که به شهر دیگر برود.
دانشگاه دولتی شیراز امتحان داد و سال 79 موفق شد وارد دکترای ادبیات دانشگاه شیراز شود. و از سال 79 تا 84 در دانشگاه شیراز تحصیل کرد. و تیرماه 84 پایاننامهاش تحت عنوان بررسی نکات تاریخی و جغرافیایی کلیّات سعدی با نمره 19:50 دفاع کرد.
خیلی از دوستان اصرار میکنند، پایاننامهاش را ویرایش کند تا چاپ شود چون خیلی از نکات تاریخی و کلیّات سعدی را آنجا واکاوی کرده. و حجم زیادی دارد نکات جغرافی مثلاً سعدی میگوید من رفتم فلان جا، آیا رفته یا نرفته. این مکان کجا هست. میتواند اصلاً رفته باشد. نمیتواند رفته باشد. اینها را با سند و به هرحال منابع جغرافیایی و تاریخی اینها و استخراج و بررسی کرده است.
به هرحال سال 84 در دانشگاه فسا از مربی به استادیار تغییر وضعیت پیدا کرد. پستهای اجرایی مختلف هم در دانشگاه فسا داشته است اعم از اینکه مدیر گروه بود. مسئول گسترش رشته در واحد بود. مسئول کارگزینی هیئت علمی بود. و الآن هم به خاطر اینکه به بیماری دیابت و نارسایی کلیه دچار شده، دکتر پیشنهاد داد که کارهای استرسزا را کنار بگذارد. از اینرو تمام پستهای اجرایی را در دانشگاه کنار گذاشته است. و الآن فقط مدیر مسئول مجله ادبیات فارسی دانشگاه است. که رتبه علمی و پژوهشی دارد. و شوراهایی که در دانشگاه هست مانند: شورای پژوهشی و شورای دیگری که هیئت علمیها معمولاً مشغول هستند. تا حالا نزدیک به صد پایاننامه لیسانس و فوق لیسانس راهنمایی و مشاوره داده است. نزدیک 60 تا 70 راهنمایی داشته و الآن که دوره دکترا در دانشگاه باز شده و مدرّس دوره کارشناسیارشد و دکترای دانشگاه فسا است.
محمدقاسم شایستهنیا
محمدقاسم شایستهنیا، در ششم مردادماه 1337 در شیراز، در دامان پاک خانوادهای متوسط، به دنیا آمد. در سال 1354، متأسفانه در اثر بروز یک حادثه، بینایی خود را از دست داد؛ اما همت بلند وی و همراهی و یاری خانواده، به دشمنانی چون افسردگی، انزوا و رکود، اجازه نداد تا جریان عادی زندگی او را دچار اختلال نماید.
در سال 1355، به سازمان رفاه نابینایان معرفی شد. در این سازمان، کارگاههای حصیربافی و ساخت چوبلباسی برای آقایان و کارگاه کانوابافی با ماشینهای خانگی، برای خانمها راهاندازی شدهبود و ایشان نیز در کارگاه حصیربافی آن مجموعه، مشغول به کار شد. آقای شایستهنیا، این دوران را یکی از سازندهترین دورههای زندگی خود ارزیابی میکند؛ چراکه شیوه کنار آمدن با شرایط دنیای نابینایان و نحوه زندگی در این دنیا را به ایشان آموخت.
در همین زمان، در مدرسه شوریده شیرازی، الفبای بریل را تحت نظر آقای محمدرحیم فرخمنش از معلمان نابینا آموخت. در سال 1357 به منظور استخدام در واحد رادیولوژی بیمارستان شهید بهشتی( شیراز سابق) که به تازگی راهاندازی شدهبود، آموزشهای لازم را فرا گرفت و از تیرماه همان سال، مشغول به کار شد و تا هنگام فرا رسیدن دوران بازنشستگی یعنی مهرماه 1387، فعالیت خود را در آن واحد ادامه داد.
در دوران خدمت در بیمارستان، افزون بر انجام وظایف شغلی، در جریان فعالیتهای فرهنگی و مذهبی نیز، نقشی عمده را بر عهده داشت که از آن جمله میتوان به تأسیس و راهاندازی انجمن اسلامی نابینایان در آموزشگاه شوریده با همکاری آقای میهندوست، مدیر وقت آموزشگاه و همراهی دوستان نابینایی چون آقایان مجتبی اختری، علی نعمتی، رحمان بیاتی و محمدحسین حسنپور، اشاره کرد. برگزاری برنامهها و اردوهای فرهنگی و مذهبی و ارائه خدمات کتابخانهای به نابینایان، از جمله فعالیتهایی بود که به منظور ارائه خطمشی های صحیح و ارزشی، در این انجمن انجام میگرفت. در این دوران، همکاری صمیمانه شماری از مدیران آموزشگاه مانند آقای رسولف، شایان ذکر و تقدیر است. جلوگیری از اختصاص بخشی از فضای آموزشگاه به معلولیتهای دیگر، یکی از مهمترین فعالیتهای این انجمن به شمار میرفت؛ چراکه زمین و ساختمان این مرکز، به منظور ارائه خدمات به نابینایان وقف شدهبود نه دیگر معلولیتها. با این وجود در سال 1368، با تصدی مدیر جدید آموزشگاه، فعالیتهای انجمن، به دلیل عدم اختصاص فضا به آن، عملاً راکد و متوقف گردید. با این حال، انگیزه ارائه خدمت به نابینایان، در وجود و اندیشه آقای شایستهنیا و همراهانش باقی ماند؛ چراکه هیچ سازمان و نهادی را متولی خدمترسانی به نابینایان، بهویژه در زمینه ایجاد اشتغال، نیافتند.
این انگیزه ارزشمند، سرانجام در سال 1383 به تأسیس مؤسسه نابینایان وصال انجامید. در سال 1386 با همت، تلاش و مدیریت ایشان شرکت تعاونی توانگران کارآفرین با هدف فراهمسازی زمینه ایجاد اشتعال برای نابینایان، در حرفه بافت حصیر به دور از هرگونه وابستگی مالی به نهادهای دولتی، ایجاد شد.
رشتههای بافندگی با ماشینهای دستباف خانگی، قلاببافی، هویهکاری و گبهبافی از جمله رشتههایی به شمار میرفت که در آموزشگاه وصال، همراه با ارائه مدرک رسمی سازمان فنی حرفهای، به علاقهمندان نابینا و کمبینا، آموزش داده میشد.
در سال 1389، ساختمان مستقل مؤسسه در خیابان صاحبالامر غربی شیراز، به بهرهبرداری رسید و فعالیتهای پیشین، در این مکان جدید، تحت عنوان بنیاد توانگران کارآفرین نور، به شکلی تخصصیتر پیگرفته شد. این مجموعه به صورت هیأت امنایی به ریاست جناب آیت اللّه سید علیاصغر دستغیب و با تلاشهای خستگی ناپذیر آقای محمدقاسم شایستهنیا، به عنوان مدیرعامل مؤسسه، اداره میشد و خدمترسانی خود را به نابینایان در بخشهای حرفهآموزی( شامل کارگاه حصیربافی و آموزشگاه بافندگی با ماشینهای خانگی)، علمی- آموزشی (شامل کتابخانه گویا و بریل، کارگاههای آموزش تحرک و جهتیابی، خط بریل، زبان انگلیسی و…)، مشاوره و درمان( شامل واحدهای دندانپزشکی و مشاوره)، فرهنگی و مذهبی، معیشتی( شامل کارگاه خیاطی برای خانوادههای اعضای نابینا) و… ادامه میداد.
برگزاری 7 دوره مسابقات قرآن کریم، اذان و خطابه ویژه نابینایان، در سطوح استانی، منطقهای و کشوری، فراهمسازی زمینه اشتغال برای نابینایان در بخشهای غیردولتی مانند تصدی واحدهای تکثیر( کپی) و برگزاری نمایشگاههای کتاب در نهادهای گوناگون، برپایی نمایشگاههای متعدد برای عرضه و فروش محصولات تولیدی نابینایان، ارائه خدمات رایگان و نیمهرایگان درمانی و مشاورهای به نابینایان، از جمله فعالیتهایی بود که تا سال 1391 در قالب بنیاد توانگران کارآفرین نور، پیگرفته شد.
فعالیتهای مجموعه، از سال 1392، همزمان با تغییر عنوان آن به مؤسسه نابینایان توانگران کارآفرین شیراز، با تمرکز بیشتری بر ارائه خدمات علمی، پژوهشی، فنآوری، آموزشی و با تأکید بر شناسایی، پرورش و معرفی توانمندیهای بالقوه فراوان قشر نوجوان و جوان نابینا و کمبینا پی گرفتهشد،؛ به گونهای که واحدهای جدیدی چون، واحد علمی- پژوهشی- فنآوری، واحد چاپ و نشر بریل و واحد آموزشگااه کامپیوتر به سایر بخش ها افزوده شد و فعالیتهای واحد کتابخانه نیز بیش از پیش در جهت تأمین منابع مورد نیاز دانشآموزان و دانشجویان نابینا و کمبینا قرار گرفت.
در همین راستا، اقداماتی چون برگزاری دو همایش سراسری«توانمندیهای علمی- پژوهشی نابینایان و کمبینایان» در سالهای 1392 و 1394 و «همایش ملی چالشهای نابینایان و کمبینایان» در سال 1394، طرح حمایت مادی از مقالات علمی- پژوهشی نابینایان و کمبینایان در سال 1393، پشتیبانی مادی و معنوی از پروژه بومیسازی عصای هوشمند نابینایان در سال 1394، تأمین رایگان و نیمهرایگان نسخ بریل منابع علمی- آموزشی مورد نیاز نابینایان استانهای جنوبی، برگزاری متمرکز و تخصصی آزمونهای کانون قلمچی برای نابینایان، تشکیل دورههای آموزشی در شاخههای مختلف رشته کامپیوتر برای نابینایان اعم از ICDL، سختافزار، برنامهنویسی، طراحی وبسایت و… از سال 1394، به انجام رسید.
همگام با انجام این فعالیتها، ایجاد زمینه اشتغال برای نابینایان نیز در حوزههای نوینی استمرار یافت که از آن جمله میتوان به فراهمسازی بسترهای پرورش، معرفی و بهکارگیری توان نابینایان در بخشهای غیردولتی، تحت عناوین مدرس علوم رایانه، مشاور تحصیلی، گوینده متن و ویرایشگر حرفهای کتابهای صوتی، نیروی اداری و… اشاره کرد. ارتقاء سطح آگاهی عموم افراد جامعه در خصوص مسائل مرتبط با زندگی نابینایان نیز از جمله اهدافی است که با انجام اقداماتی چون راهاندازی سایت مؤسسه، انتشار فصلنامه تخصصی مجموعه با عنوان سپیدنامه وصال، حضور در سمینارها و نمایشگاههای گوناگون، توزیع بستههای فرهنگی و…، توسط این مؤسسه، به تحقق خواهد پیوست.
باید افزود که هزینه ارائه خدمات این مجموعه، از محل انجام فعالیتهای اقتصادی تولیدی و خدماتی در کنار حمایتهای مالی نیکاندیشان و بدون تکیه بر شیوههای کممنزلتی چون جمعآوری اعانه، تأمین میگردد.
امید است که روشنایی نوپای این فانوس، با همراهی صمیمانه نیکاندیشان و همکاری فکری یاران دلسوز و اندیشمند، همچنان فروزان بماند.
عبدالحمید کشاورز
یکی از دورههای طلایی و مطلوب بهزیستی فارس در زمان مدیرکلی عبدالحمید کشاورز بود. در این دوره بهزیستی توانست، گامهای بلندی در رفع مشکلات معلولان استان فارس بردارد و کارنامه مثبتی از خود به یادگار گذارد. همه اینها مدیون مدیریت خوب آقای کشاورز است.
فرماندار شيراز جواد زرین کلاه به هنگام دیدار مدیرکل و معاونین بهزیستی استان فارس با تقدیر از عملکرد و همراهی بهزیستی استان در اجرای طرح ها و برنامه های مرتبط در فرمانداری شیراز، اظهار داشت : دستگاه های اجرایی و خدمات رسان شهرستان شیراز عملکرد موفقی داشته اند هر چند در بخشی از کارها شاهد کندی برنامه ها یا نواقصی هستیم که این امر با توجه به کلان شهر بودن شیراز و جمعیت و وسعت آن امری طبیعی است؛ اما تعدادی از ادارات با تمام توان و جدیت در کارها عملکرد قابل قبولی از خود نشان داده اند که اداره بهزیستی شیراز یکی از این ادارات می باشد.
فرماندار شیراز با بیان این که در بحث آسیب های اجتماعی تا رسیدن به ایده آل ها هنوز فاصله داریم؛ خاطر نشان کرد : برنامه ریزی در فرمانداری شیراز به سمتی است که در آینده ای بسیار نزدیک هیچ دستگاه اجرایی و خدمات رسانی را بدون هدف و طرح با دورنمای روشن نخواهیم داشت؛ اما در بخشی از حوزه ها خصوصا آسیب های اجتماعی و حل مشکل ابتدا مشارکت طلبی دستگاه ها در اولویت قرار دادیم که علاوه بر بهزیستی، دستگاه محترم قضایی، شهرداری شیراز، نیروی انتظامی و… مشارکت مطلوبی داشتند و اعتقاد داریم هر موفقیت حاصل یک کار گروهی است.
عبدالحمید کشاورز نیز در این جلسه با تقدیر از عملکرد و حمایت های فرماندار شیراز از اجرای قانون جامع حمایت از معلولین ، اظهار داشت : 25تا 31 تیرماه هر سال به نام هفته بهزیستی نامگذاری شده است و یکی از برنامه های این هفته تجلیل از مدیران موفق و حامی برنامه های بهزیستی می باشد.
مدیر کل بهزیستی استان فارس گفت: در مدت زمان 20 سال حضورم در شیراز و استان فارس با فرمانداران متعددی افتخار همکاری و آشنایی داشتم؛ اما پشتیبانی ، سرعت بخشی ، اجرای طرح های موفق و پیگیری مشکلات جامعه معلولین و افراد تحت پوشش این اداره از سوی فرماندار شیراز بی سابقه است.
اداره بهزیستی با تنوع خدمات خود بر اساس قانون به دنبال کاهش فقر و نابرابری ها که می تواند زمینه ساز بسیاری از آسیب های اجتماعی باشد، عدالت اجتماعی و گسترش آن، بهبود وضعیت معیشت افراد دارای مشکل و دیگر موارد مربوطه است که این امر زمانی محقق می شود که حمایت و همراهی مدیران را با تعاملات بین دستگاهی همراه داشته باشد؛ امر مهمی که امروز در شیراز شاهد آن هستیم.
کشاورز با اشاره به مصوبه شورای توانبخشی مبتنی بر جامعه شهرستان شیراز در خصوص ارزیابی دستگاه های اجرایی و خدمات رسان از 15 تا 31 شهریورماه سال جاری در امر مناسب سازی ادارات ویژه معلولین از حمایت اداره کل بهزیستی استان و همراهی با اجرای این طرح خبرداد.
در پایان این دیدار مدیرکل بهزیستی استان فارس و اهدای لوح از از فرماندار شیراز به پاس همراهی و حمایت از جامعه معلولین شیراز خصوصا در امر مناسب سازی معابر و اجرای قانون جامع حمایت از معلولین تقدیر کرد.
دیگر شخصیتها
بر اساس اطلاعات اجمالی که در دست است افراد زیر در توسعه جامعه مدنی معلولان استان فارس و شهر شیراز مؤثر بودهاند. اینان در تأسیس و توسعه نهادهای آموزشی، تربیتی، توانبخشی، ورزشی و اجتماعی معلولان قدمها و تلاشهایی داشتهاند. اما متأسفانه اطلاعات قابل قبول و مطلوبی از آنها به دست نیامد. از همه پژوهشگران و فرهیختگان استدعا داریم اگر اطلاعاتی درباره این شخصیتها سراغ دارند، دفتر فرهنگ معلولین را با خبر سازند. راههای ارتباطی در ابتدای این کتاب موجود است.
فهندژ
شیخ سلیمان محسن
پسران شوریده
نوادگان شوریده
اصغر سعادت
مهین فرخوی
آقای پسندیده کار
رضا غلامپور
ماهوش قیطانچی
صیاد میرزایی
آقای اسدی
آقای فاضلی
آقای مرادی
غلامعلی حساس
مهری غفورزاده
واقرخان میرزاخان
عبدالحمید کشاورز
آقای قانع
فصل سوم: مراکز و نهادها
مدرسه نابنیایان شوریده شیرازی
حسین امیدی
در اواخر دهه 1330 مدرسه کریستوفل توسط آلمانیها در اصفهان و مدرسه نور آیین توسط آمریکاییها در شهر اصفهان برای آموزش نابینایان تأسیس شده بود.
اتحادیه انجمن نابینایان هلند زیر نظر دکتر ویلدن در سال 1340 تصمیم به تأسیس مدرسه نابینایان در سه شهر شیراز، کرمان و اهواز گرفت. که در کرمان موفق نشدند. اما در شیراز مدرسه شوریده و در اهواز مدرسه رودکی تأسیس گردید.
در شیراز این مدرسه زیر نظر آقای نجفی که مسئول سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی بود در اتاقی در محله دروازه قصابخانه در سال 1340 تأسیس گردید و آقای حساس که خود نیز نابینا بود آموزش دانشآموزان نابینا را به عهده گرفت، اما فقر فرهنگی مردم موجب اذیت و آزار دانشآموزان نابینا در آن محله بود و بچههای نابینا مورد حمله بچههای آن محله واقع میشدند و اغلب به آنان سنگ پرتاب میکردند. این امر موجب شد تا آقای نجفی با رایزنیها و پیگیریهای مکرر اتاقی را در کلیسای شهر شیراز که در خیابان خیام در مجاورت بیمارستان مرسلین که متعلق به مسیحیان بود ماهی 50 تومان کرایه کنند که در این امر موفق شدند و دانشآموزان نابینا از سال 1342 تا 1344در این مکان برای فراگیری و آموزش حاضر میشدند.
از سوی دیگر آقای عبداله معطری که خود بر اثر بیماری آبله نابینا شده بود خط بریل را از آقای میرزاده که از مبلغین دین مسیح بود فراگرفت و در کلیسا نیز به آموزش دانشآموزان نابینا مشغول شد. در اردیبهشت سال1344محمدرضا پهلوی در سفری که به شیراز داشت هنگامی که از شاهچراغ دیدن میکرد یکی از نابینایان به نام شیخ سلیمان که لباس روحانی بر تن داشت در شاهچراغ به شاه اعلام که ما چقدر بدبخت شدهایم که برای آموزشمان به کلیسا پناه ببریم در آن شب از طرف مسئولین شهر به آقای معطری تماس گرفته میشود و مشکل را جویا میشود و ایشان نیز مشکلات دانشآموزان را مطرح میکند. با پیگیریهای مکرر آقای معطری در مهر ماه 1344ساختمانی کوچک در طبقهی دوم خیابان وصال متشکل از یک اتاق بزرگ جهت کلاس و یک اتاق برای انبار و دفتر به آنان اختصاص دادند. و با پیگیریهای مکرر آقای معطری قرار میشود ماهی بیست تومان جهت ایاب و ذهاب دانشآموزان نابینا از طرف آقای نجفی به آنان پرداخت شود.
در اواخر دهه 1340 سه ساختمان برای تأسیس مدرسه شوریده ساخته میشود نخست در خیابان زند ساختمان بزرگ توسط بنیاد رضا پهلوی و باشگاه لاینز ساخته میشود که توسط دانشگاه پهلوی تصرف شد و دانشگاه مهندسی در آنجا تأسیس گردید، سپس در چهارراه ادبیات ساختمانی دیگر ساخته شد که باز هم توسط دانشگاه تصاحب گرددید و در سال 1349ساختمان کنونی مجتمع نابینایان شوریده در میدان کلبه ساخته میشود که هزینه ساخت آن توسط بنیاد پهلوی و باشگاه لاینز و سیصد هزار تومان کمک توسط دکتر علویان رئیس بنیاد پرداخت شد. و در سیزده آبان 1349 توسط محمدرضا شاه شخصاً افتتاح میگردد.
در آن زمان مجتمع با حدود چهل دانشآموز شروع به کار کرد. مدیریت آموزشگاه در سال 1349 به اصغر سعادت واگذار گردید که تا سال 1357 ادامه داشت، بعد از پیروزی انقلاب مدیریت به آقای اینجو واگذار شد. ایشان اعلام نمودند که این فضا برای آموزش نابینایان زیاد است لذا بهترین قسمت مدرسه را برای آموزش دانشآموزان عادی در نظر گرفتند و مدرسه راهنمایی شوریده را برای دانشآموزان عادی تأسیس کرد سپس عزیز میهن دوست مدیریت مجتمع را به عهده گرفت. وی تمامی آلات موسیقی موجود در انبارها را شکست و باقیمانده را در اختیار امور پرورشی استان قرار داد.
در سال 1360 مدیریت به آقای جمال رسولف انتقال یافت و در سال 1362 مدیریت به محمد کاظم محققنیا انتقال یافت و در سال 1365 محمدرضا صادقی مسئولیت مدرسه را پذیرفت. در سال 1368 محمد صفری (کارشناس استثنایی استان کردستان) مدیریت مجتمع را تا سال 1373 بر عهده گرفت و در سال 1373 زهرا عربزاده اولین زنی بود که مدیریت مجتمع را برای یک سال بر عهده گرفت و در سال 1374 کامران نیک اقبال تا سال 1378 مدیریت را بر عهده داشت.
در سال 1378 مجتمع به دو قسمت جداگانه تقسیم شد، مدیریت قسمت پسران را تا سال 1380 قادر گودرزی بر عهده داشت و مدیریت قسمت دختران را تا سال 79- 1378 ربابه خواجگانی و در سال 80- 1379 اشرف السادات اطهر بر عهده داشت.
از مهر 1380 مجدداً مدرسه به صورت مجتمع در آمد و حسین امیدی مدیریت مجتمع را گرفت و تا کنون ادامه دارد.
از سال 1357 تا کنون سه ساختمان دیگر در این فضا ساخته شده است.
از سال 1349 تا 1357 مدرسه فقط دارای مقطع ابتدایی بود و از سال 1357 تا 1360 مدرسه در مقطع راهنمایی و دبیرستان به صورت تلفیقی اداره میشد. در سال 1361 مقطع راهنمایی نیز در شوریده تأسیس گردید و در سال 1369 نیز مقطع دبیرستان در شوریده تأسیس گردید که تا سال 1378برای مقطع نظام قدیم ادامه داشت اما از سال 1374 آموزش تلفیقی در مقطع دبیرستان در نظام جدید الزامی گردید که تا کنون ادامه دارد.
از فارغ التحصیلان این مدرسه در مقطع دکترا میتوان خانم مهوش مهربانپور دکترای روانشناسی در امریکا، آقای سعید لک قشقایی دکترای ادبیات و استاد دانشگاه آزاد فسا و آقای کاظم حسن زاده دکترای جامعه شناسی و آقای داود جعفری دکترای موسیقی نام برد. این مجتمع در حال حاضر حدود سیصد دانشآموز دارد که در چهار مقطع پیش دبستانی و ابتدایی و راهنمایی و متوسطه مشغول به تحصیل میباشند.
جامعه معلولین استان فارس
نوبت دوم مجمع عمومی عادی سالیانه جامعه معلولین استان فارس
نوبت دوم مجمع عمومی عادی سالیانه جامعه معلولین استان فارس به منظور انتخاب اعضاء هیئت مدیره و بازرسان در تاریخ 30 تیرماه ساعت 18:30 باحضور 65 نفر از اعضاء جامعه معلولین استان فارس و باحضور نمایندگان محترم جامعه معلولین ایران آقایان کامران عاروان و علی عسکری در سالن اجتماعات مجتمع بهزیستی شهدای فتح المبین برگزار گردید.
در ابتدا بعد از معین کردن هیئت نظار، سعید فانی رئیس هیئت مدیره جامعه معلولین استان فارس بعد از خوشامدگویی، به تشریح عملکرد هیئت مدیره و دفاتر در سال گذشته پرداخت.
پس از معرفی کاندیداهای هیئت مدیره و بازرسان برگههای رأی توسط هیئت نظار بین شرکت کنندگان توزیع گردید و رأیگیری آغاز گردید و اعضاء شرکت کننده برگ رأی خود را در صندوق انداختند. بعد از آن شمارش آراتوسط هیئت نظار آغاز گردید. بعد از شمارش آرا اعضای اصلی و علی البدل هیئت مدیره و بازرسان به ترتیب آرا انتخاب و اعلام گردید :
اعضای اصلی هیئت مدیره
1- آقای سعید عطارد
2- خانم صدیقه خاکسار
3- خانم نرگس خانی
4- آقای سعید فانی
5- آقای مهبودی
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1- خانم مریم امینی
2- آقای امراللّه دهقانی
اعضای اصلی هیئت بازرسان
1- خانم اقدس زالی پور
2- خانم شیلا تشکر
3- آقای مهدی شجاعی
اعضای علی البدل بازرسان
1- خانم مهری جوانمردی
در پایان مجمع رأس ساعت 22 به اتمام رسید.
گزارش عملکرد دو ساله کانون ناشنوایان فارس در سال ۸۶-۱۳۸۸:
1- آموزش گلدوزی و کامپیوتر و نقاشی و… جهت بالا بردن توانمندیهای اعضاء کانون ناشنوایان در راستای اهداف کاریابی معلولان ناشنوا.
2- کمک به معلولان ناشنوا جهت شرکت در کلاسهای آموزش راهنمایی و رانندگی آنها تا اخذ گواهینامه رانندگی.
3- جهت پر کردن اوقات فراعت ناشنوایان هر نوبت حداقل ۳۰۰ نفر از ناشنوایان به اردوهای تفریحی تنگ تیز آب و آبشار مارگون و چله گاه و بهشت گمشده اعزام گردید.
4- اعزام تعداد ۴۲ نفر و ۱۱۷ نفر از ناشنوایان در تابستان سال ۸۷ و ۸۸ به سفر زیارتی مشهد مقدس مسابقات و سرگرمی در آن سفر با حضور عزیزان ناشنوا برگزار گردید.
5- اعزام تعداد ۳۰ نفر از ناشنوایان در زمستان به سفر تفریحی سیاحتی جزیره کیش و نیز مسابقات و سرگرمی برای ناشنوایان در سفر و جوائزی نیز به آنان اهداء گردید.
6- جهت بالا بردن سطح آگاهی ناشنوایان از استان فارس و پر کردن اوقات فراعت آنان اردوهای تفریحی به مکانهای باستانی استان برگزار گردیداز جمله این اماکن نقش رستم و پاسارگاد و تخت جمشید و…
7- جهت هماهنگی تمام ناشنوایان و وحدت همکاری بیشتر این عزیزان با یکدیگر هر سه ماه یک بار جلسهای با حضور هیئت مذهبی ماه بنیهاشم (ع) ناشنوایان شیراز و هیئت ورزشی ناشنوایان و تعاونی مسکن کانون ناشنوایان فارس و شورای جوانان کانون و همچنین با نظارت کانون ناشنوایان برگزار کردند.
8- حمایت کانون ناشنوایان از گروه تئاتر ناشنوایان و اعزام آنان برای مسابقات کشوری که به یاری خداوند مقام اول را نیز کسب کردند.
9- کمکهای غیر نقدی کانون ناشنوایان به اعضاء ناشنوا به مشکلات مالی داشتند از جمله این کمکهای میتوان برنج و روغن را نام برد و بیش از ۳۰۰ نفر پوشاک داده شد.
۱۰- جهت افطاری در ماه مبارک رمضان بیش از ۸۵۰ نفر از عزیزان ناشنوا به یکی از سالنهای دعوت شدند و همچنین از مسئولان شورای شهر و شهرداری شیراز و مدیر کل اوقاف و امور خیریه فارس و نماینده امام جمعه و چند نفر از معاونت استانداری و چند مسئولان دیگر دعوت به عمل آمد با هدف آشنایی مسئولان با معلولین ناشنوا.
11- در روز جهانی ناشنوایان حدود ۶۰۰ نفر از ناشنوایان به یکی از مجهزترین تالارهای شیراز دعوت شدند از آنان پذیرایی شد و برنامههای متنوع نیز برای آنان اجرا گردید.
12- فرهنگ سازی ورزشی: هر هفته روز جمعه ناشنوایان به صورت دسته جمعی در بلوار چمران پیادهروی کرده و برنامه صبحگاهی اجرا میکنند.
13- جمعآوری کتابهای و سی دی آموزش اشاره به زبان انگلیسی و عربی جهت توانمندسازی ناشنوایان استان فارس.
14- هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه به وسیله آموزشی سی دیهای آموزشی به ناشنوایان موضوعات مذهبی و علمی آموزش داده میشود از جمله آموزش درباره جهان و آخرت و برزخ و زندگی پیامبران و زندگی حضرت شاهچراغ (ع) و سید میر محمد (ع).
15- جهت تشویق ناشنوایان برای شرکت در گروه و جمع و جلوگیری از خانه نشینی معلولین ناشنوا کانون ناشنوایان هر یک سال یکبار به اعضاء فعال که کارت کانون را دارند به قید قرعه سکه اهداء میشود.
16- پیشرفت چشمگیری تعاونی مسکن کانون ناشنوایان و شروع به ساخت آپارتمان که انشاءاللّه حدود ۱۲۵ نفر از ناشنوایان با تخفیف ویژه صاحب خانه شوید.
17- جهت تأمین لباس و پوشاک ناشنوایان نیازمند با فروشگاه مهرگان قرارداد بسته شد و با دادن حواله ناشنوایان از این فروشگاه پوشاک دریافت کردند.
18- کانون ناشنوایان جهت سلامت ناشنوایان هفته یک بار در روزهای پنجشنبه با حضور پزشک عمومی به صورت رایگان ناشنوایان را معاینه میکند.
19- آموزش سرود ملی با حضور یکی از بهترین مربی فارس که مقام کشوری در آموزش سرود به ناشنوایان را دارد جهت مراسم ادارات و سازمآنها ارگانهای دولتی و…
20- مسابقه دورهای کوشش ویژه ناشنوایان که دور اول آن ویژه خانواده بود در سالن ورزشی بهزیستی برگزار گردید به برگزیدگان جوائز اهدا شد در ضمن مرحله دوم نیز در اردوگاه تنگ تیز آب برگزار شد.
21- بررسی مشکلات ناشنوایان در دانشگاهها و همچنین صحبت با مسئولان جهت رفع مشکلات دانشجویان ناشنوا.
22- بررسی مشکلات ناشنوایان در زمینه ازدواج و همفکری با مسئولان و انتقال به مشکلات این عزیزان به مسئولان کشور.
23- آموزش بهتر زبان اشاره و لب خوانی به ناشنوایان و بررسی چگونکی حل مشکل ارتباط ناشنوا با بقیه افراد جامعه.
24- صحبت با مؤسسات کاریابی و دادن لیست ناشنوایان جویای کار به این مؤسسات که خدارا شکر چند نفر از ناشنوایان شاغل شدند.
منبع: سایت کانون ناشنوایان استان فارس
مؤسسه خیریه توانبخشی و نگهداری معلولین ذهنی تلاش شیراز
مرکز توانبخشی و نگهداری معلولان ذهنی تلاش شیراز، طبق قوانین و مقررات سازمان بهزیستی کشور در سال 1373 در زمینی به مساحت 5000 متر مربع، به صورت هیئت امنا و خیریهای فعالیت خود را آغاز کرد.
مهمترین اهداف تأسیس مرکز، حفظ کرامت انسانی در جهت تحکیم کیان خانواده با توجه به وضعیت سخت و دشوار خانوادههای معلولان ذهنی و همچنین فراهم کردن بهداشت روانی خانوادهها و جامعه از طریق نگهداری و توانبخشی این معلولان میباشد.
شرایط اقلیمی:
این مرکز از لحاظ موقعیت جغرافیایی، در شمال غربی شیراز در شهرک رکن آباد (اکبرآباد) واقع شده است. بنابراین با توجه به دور بودن از شهر شیراز و بعد مسافت، توانسته فضایی تقریباً جالب برای مددجویان معلول فراهم آورد.
سن مددجویان:
میانگین سنی معلولان این مرکز از 7 سال تا 45 سال است که کودکان، نوجوانان و بزرگسالان را شامل میشود و از لحاظ آماری، شامل 80 کودک 7 تا 14 ساله، 50 نوجوان 14 تا 25 ساله و 50 بزرگسال 25 تا 45 ساله میباشد.
فعالیتها:
عمدهترین فعالیتهای مرکز توانبخشی معلولان ذهنی تلاش عبارتاند از:
الف: خدمات حمایتی و توانبخشی (خدمات پزشکی، روانپزشکی، توانبخشی: 1-روان شناسی، 2-کاردرمانی، 3- گفتاردرمانی)
ب: آموزش حرفهای (عروسک سازی، کوبلن دوزی، گلدوزی، تی بافی، قلاب بافی، پولک دوزی، هویه کاری)
ج: آموزش ویژه کمتوانان ذهنی
د:آموزش ویژه کمتوانان ذهنی (استثنایی پنجم ابتدایی، استثنایی اول ابتدایی)
پرسنل شاغل در مرکز:
این مرکز در حال حاضر دارای 40 پرسنل اعم از روانپزشک، پزشک عمومی، پرستار، روانشناس، کادر اداری، کادر آموزشی و مادریار و پدریار میباشد که این عزیزان خدمات توانبخشی و نگهداری از یکصد و هشتاد معلول ذهنی را در سه شیفت به صورت شبانهروزی ارائه مینمایند.
سرپرستی مدد جویان:
مرکز توانبخشی معلولان ذهنی تلاش در حال حاضر از یکصد و هشتاد معلول ذهنی نگهداری و حمایت میکند که 135 نفر از آنها پسر و 45 نفر دختر میباشند. همچنین از این تعداد، 63 نفر دارای هویت و 117 نفر بی سرپرست و مجهول الهویه میباشند. نیکوکار محترم، خواهشمند است سخاوت و اکرام خود را در تأمین نیازهای ذکر شده ذیل به آدرس مؤسسه ارسال نمایید.
درباره مدیرعامل مرکز
بهزاد حاجاتنیا به مدت دوازده سال است که به عنوان مدیریت مؤسسات خیریه تلاش – فاطمه الزهراء، مدیرعامل خانه کودک و نوجوان سرای عاطفهها و نائب رئیس هیئت امناء مؤسسات فوق الذکر میباشند.
سوابق اجرایی نامبرده به شرح زیر میباشد :
بخشدار کوار (توابع شهرستان شیراز)
نماینده مردم شریف شیراز در دوره دوم شورای اسلامی شهر شیراز
چهار سال عضو هیئت رئیسه شورای اسلامی شهر شیراز
نائب رئیس شورای اسلامی شهر شیراز
نائب رئیس کمیسیون عمران شورای اسلامی شهر شیراز
عضو کمیسیون ماده 100 شهرداری شیراز
عضو کمیسیون فرهنگی – اجتماعی شورای اسلامی شهر شیراز
نائب رئیس کمیسیون تلفیق و هماهنگی دستگاههای شهری
عضو کمیسیون برنامه و بودجه شورای اسلامی شهر شیراز
عضو کمیسیون اختلافات مالیاتی شهرستان شیراز
عضو کمیسیون امور اجتماعی استانداری فارس
نماینده و ناظر شورا در مناطق مختلف شهرداری شیراز
نماینده و عضو هیئت مدیره سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری شیراز
مشاور مدیر کل کار و امور اجتماعی استان فارس
نماینده استاندار در کمیسیون ماده 100 شهرداری کوار
کارشناس و مشاور سازمان نظام مهندسی منابع طبیعی جهاد کشاورزی استان فارس
گذراندن دورههای متعدد آموزشی اقتصاد – مسکن و. ..
علاوه بر سوابق اجرایی فوق الذکر، حاجات نیا تحقیقات گستردهای را در زمینه علوم روانشناسی و گرایشهای متعدد آن انجام دادهاند.
شیراز: شهرک رکن آباد قرآن (اکبرآباد)، آخر سی متری تلاش، روبروی درب شمالی سیلو، مرکز خیریه تلاش
واحد روابط عمومی: 071-32426180
تلفن: 071-32423391-2
فاکس: 071-32423589
همراه: 09177150375
پست الکترونیک: info@talashfatima.com
مؤسسه خیریه نگهداری وتوانبخشی معلولین ذهنی و جسمی نرجس شیراز
این مؤسسه باهدف انجام وظایف الهی و انسانی که هر یک از ما موظف به اجابت آن هستیم در تیرماه 1374 تأسیس و به شماره 286 ثبت گردید.
اهداف مؤسسه
هدف از تأسیس این خیریه، نگهداری و توانبخشی معلولین ذهنی و جسمی به منظور حفظ و صیانت از کیان خانواده آنان میباشد. بدیهی است خانوادههای این معلولین غالباً نیز از اقشار کم درآمد بوده و به تبع داشتن یک یا چند عضو معلول دست به گریبان مشکلات بسیار سخت و طاقت فرسا میباشند تا جایی که ضایعات تبعی افراد مذکور گاه منجر به مخاطره افتادن کانون خانوادههای آنان گردیده است.
این خیریه کاملاً مردمی و اساساً با کمک همه نیکوکاران به خصوص هموطنان نوع دوست اداره میشود. هم اکنون حدود 250 نفر معلول ذهنی و جسمی در این مرکز نگهداری میشوند و به صورت شبانهروزی از آنها مراقبت به عمل میآید. نیازهای غذایی، بهداشتی، پزشکی، توانبخشی، روان شناسی و روان پزشکی همه روزه برای آنها به بهترین نوع ممکن با همت خیرین سبز اندیش، فراهم گردیده است.
علاوه بر موارد فوق در حال حاضر سیصد خانوار با جمعیت حدود 1400نفر اعم از خانوادههای معلولین، بی سرپرستان، ایتام و… تحت حمایت مادی و معنوی مؤسسه بوده و از کمکهای ماهیانه مؤسسه بهرهمند میشوند.
آدرس: شیراز، بلوار امیرکبیر، شهرک والفجر، بلوار فجر جنوبی
تلفن: 8424455- 8423636- 8231235 (0711)
کدپستی: 71798-44739
ایمیل: info@shiraznarjes.ir
مؤسسه خیریه مردمی نرجس شیراز
گفتگو: عبدالرضا حیدری
از جمله مراکز نمونه و ممتاز کشوری در امر نگهداری و توانبخشی کودکان معلول ذهنی و جسمی، مؤسسه خیریه مردمی نرجس شیراز است. این مؤسسه با بیش از 18 سال سابقه فعالیت در شهر شیراز بخش عظیمی از معضلات جامعه را بر دوش میکشد. برنامهریزی منسجم، ارتباط صحیح با خیرین و مردم، کادری متعهد و دلسوز، صداقت و شفافیت درکار نتیجه مدیریت کارآمد و عملگرایی است که ریشه در تجربه 25 ساله مدیریتی در حوزه بهزیستی دارد.
هدایت بهاءالدینی رئیس سابق اداره بهزیستی شهرستانهای سپیدان و شیراز امروز با عشق و ایثار مشغول خدمت به این جمع آسمانی است. مدیرعامل مؤسسه نرجس شیراز با بنیاد گذاشتن این خیریه به خانوادههای معلولین آرامش را هدیه کرده است.
به همین بهانه پای گفتگوی مدیرعامل مؤسسه خیریه نرجس شیراز نشستیم.
از مؤسسه خیریه نرجس و چگونگی شکل گیری آن بگویید؟
با توجه به سالها خدمت و فعالیت در سازمان بهزیستی و بررسی وضعیت خانوادههای تحت پوشش به خصوص معلولین، خدمات ارائه شده به این قشر از جامعه بعضاً موجب ناراحتی و دلسردی از سیستم و وضعیت موجود شده بود. همیشه به دنبال راهی بودم تا خدمتی در خور و شان معلولین ارائه شود. تا این که با اجرایی شدن اصل 44 قانون اساسی و اصلاح بعضی از قوانین و مقررات، شرایط واگذاری برخی از امور به بخش خصوصی، تعاونی و به طور کلی مردم فراهم شد. این حرکت روزنه امیدی شد تا بعد از اعلام و ابلاغ بخش نامه از سوی سازمان بهزیستی مبنی بر واگذاری مراکز نگهداری معلولین به بخش خصوصی و مردم به این فکر افتادیم که چنین مرکزی را راهاندازی کنیم.
آغاز فعالیت رسمی مؤسسه در چه تاریخی بود؟
در آغاز کار با چند تن از دوستان مشورت کرده و با مساعدت مدیرکل وقت سازمان بهزیستی استان فارس نسبت به اخذ مجوز، تهیه اساس نامه اقدام و در سال 1374 آن را ثبت کردیم و کار شروع شد.
جا دارد همین جا از مساعدتها و همکاریهای جناب آقای دکتر انقیاد و خانم امید بخش تشکر ویژه کنم.
با چه هدفی این مرکز نگهداری و توانبخشی را راهاندازی کردید؟
همانگونه که اشاره شد با توجه به شاغل بودن در سازمان بهزیستی و آشنایی کامل با معلولین، خانوادههای آنان و مشکلات موجود تصمیم گرفتیم در زمینه نگهداری و توانبخشی معلولین ذهنی و جسمی فعالیت کنیم و با اهداف زیر این خدمترسانی را آغاز کردیم.
1- تکریم مقام انسانی معلولین 2- حفظ کیان خانوادهها 3- جلوگیری از معضلات اجتماعی
از کجا شروع کردید و در ابتدا با چه مشکلاتی روبرو بودید؟
در ابتدا برای راهاندازی این مؤسسه به یک مکان نیاز داشتیم که با مساعدت مدیرکل وقت بهزیستی مکانی در مجتمع توانبخشی نرجس خاتون واقع در چهارراه هوابرد به صورت موقت در اختیار این مؤسسه قرار گرفت، بعد از گذشت مدتی کوتاه سکونت، در این محل، ساختمانی در کوی خلبانان واقع در معالی آباد اجاره کردیم که چند سالی را هم در آن مکان گذراندیم.
با پیگیریهای انجام شده، با همت و همکاری فرماندار وقت شیراز آقای عرفان منش و شهردار وقت آقای رجبی و شورای شهر قطعه زمینی به متراژ 5000 متر در شهرک والفجر آماده ساخت و ساز گردید که با لطف خداوند و همکاری و مساعدت مردم نیک اندیش شهرمان شیراز در سال 1380 بخش نگهداری مجموعه با ظرفیت 40 کودک آماده گردید. خدا را شاکریم امروز با خرید قطعاتی زمین در همجواری این مرکز و ساخت و سازهای بیشتر با عرصهای حدود 5500 متر و زیربنایی در حدود 6250 متر و ظرفیتی حدود 300 نفر آماده ارائه خدمت به معلولین هستیم.
شایان ذکر است این مؤسسه در حال حاضر 300 خانواده نیازمند با جمعیت حدود 1500 نفر را نیز تحت حمایت خود دارد.
وجود یک معلول در خانواده چه مسایلی و معضلاتی را در پی دارد؟
حضور یک یا دو معلول در خانواده معضلات زیادی را در پی خواهد داشت که از آن جمله میتوان به مساله بهداشت روح و روان خانواده، متارکه زوجین به علت مشکلات روحی و روانی، انزوا طلبی سایر اعضای خانواده در بین فامیل و اجتماع، ترک تحصیل، ناسازگاری و عدم ازدواج موفق دیگر فرزندان سالم خانواده و همچنین به مخاطره افتادن اقتصاد خانواده اشاره کرد.
چرا مؤسسه نرجس یک خیریه مردمی شد؟
از آن جا که اعتقاد قلبی حقیر این است که باید همیشه به منبع اصلی وصل شد و از آن جایی که بعد از خداوند میتوانیم به بندگان و انسانهای شایسته و در یک جمله به مردم متکی باشیم که منبعی بی پایان از کرم و عاطفهاند و همچنین اعتقاد داشتیم که وقتی کار به خود مردم واگذار شود مردم قادر خواهند بود که حماسه بسازند و موفقیتها خلق کنند، این خیریه را به صورت مردمی شکل دادیم.
در بخش دولتی به دلیل محدودیت و ضوابط دست و پا گیر، نگرشها و سلایق مختلف اصولاً در رسیدن به اهداف توفیق کمتر است و این شرایط خود علت دیگری شد تا این مرکز را به صوت هیئت امنایی و خیریه راهاندازی کردیم تا با همت مردم خدماتی در شان معلولین ارائه گردد.
ساختار تشکیلاتی مؤسسه چگونه تعریف شده است؟
برابر اساس نامه تنظیمی، مؤسسه دارای یک مجمع عمومی یا هیئت امنا است که از طریق همین هیئت، هیئت مدیره انتخاب میشود و از طریق هیئت مدیره، مدیرعامل را انتخاب میکند که درواقع مسئولیت کلیه کارهای اجرایی و روزمره به عهده مدیرعامل میباشد.
هم اکنون چه تعداد پرسنل در این مؤسسه مشغول به کارند و از چند کودک معلول نگهداری میشوند؟
با لطف خداوند در ابتدای کار با توجه به تجربه و تحصیلات مدیریتی. نسبت به تهیه چارت تشکیلات اداری مؤسسه بر اساس نیازهای موجود که در سایت مؤسسه نیز به آن اشاره و نمودار آن ترسیم گردیده است، اقدام کردیم و هم اکنون با دویست و دوازده نفر معلول و یکصد و چهل پرسنل در سه شیفت کاری مشغول ارائه خدمت هستیم.
چه عواملی باعث شده است مؤسسه نرجس به جایگاه فعلی و ممتازش برسد؟
از مهم ترین عوامل موفقیت مؤسسه را مردمی بودن آن میدانم که پشتوانه مردمی باعث شده است که کلیه کارکنان مؤسسه به صورت شفاف کار کنند و با مردم که حامیان واقعی مجموعهاند مسایل و مشکلات را صادقانه مطرح کنند. از عوامل دیگر میتوان به فضای صفا و صمیمیت ایجاد شده بین کارکنان اشاره کرد. همچنین تلاش کردهایم از نظرات کارشناسی و آخرین دستاوردهای علمی در راستای خدمت به معلولین بهره بگیریم. در پیوند با مراکز دانشگاهی از جمله دانشگاه علوم پزشکی شیراز، دانشگاه پیام نور و دانشکدههای پیراپزشکی و توانبخشی آخرین دستاوردهای علمی را به صورت مستمر در اختیار معلولین بگذاریم.
از جمله برنامههای فرهنگی مؤسسه، همایش خیرین در ماه مبارک رمضان است، این مراسم با چه هدفی انجام میشود؟
از آن جایی که بقای این مرکز و ادامه فعالیت آن بستگی به حضور مردم دارد، تلاش شده است این همایش هر ساله در ماه مبارک رمضان و با حضور خیرین و نیک اندیشان برگزار شود، هدف از این گردهمایی ارائه گزارش عملکرد مؤسسه، بازدید مجدد خیرین از پیشرفتهای صورت گرفته، تبادل نظر پیرامون پیشبرد اهداف و خدمات هرچه بهتر به معلولین میباشد.
شفاف سازی و گفتن واقعیتها در این همایش چه تأثیراتی در رویکرد خیرین دارد؟
اعتقاد قلبی ما این است که اگر مردم نتیجه کار و در واقع نتیجه حمایتهای خود را ببینند موجب جلب اعتماد خیرین میشود که برای ما سرمایه بزرگی است. اعتماد خیرین به مؤسسه باعث میشود در جهت رفع نیازها و مشکلات آن حمایتهای خود را بیشتر و بیشتر کنند.
خاطرات تلخ و شیرینی از روزها و سالهای گذشته برایمان نقل کنید.
هر روز که در این مؤسسه کار شروع میشود لحظه ثبت خاطرهها هم کلید میخورد. خاطراتی از جنس عاطفهها، عشقها، احساسات، عواطف و انسانیت. خاطراتی که انسآنها را بر بال فرشتگان آسمانی تا خدا میبرد. خاطراتی است که برای خودمان بسیار سازنده است و اشاره کردن به خاطرهای خاص بسیار دشوار و سخت است. به عنوان مدیرعامل بعضاً چند روزی را به علت کمبود بودجه و مشکلات مالی تحت فشار روحی بودم که چگونه باید حقوق کارکنان زحمتکش مؤسسه را که زینب گونه به معلولان خدمت میکنند پرداخت کنم. ولی هیچگاه امیدم به خالق رزاق قطع نشده است و معتقدم که او روزی دهنده و تأمین کننده معیشت بندگانی است که مایه عبرت ابنای بشر گردیدند، و زیباترین لحظهها هم این است که بعد از تحمل فشارهای روحی، مشکل توسط فرستادهای از طرف خداوند که ما آن را در چهره و قالب نیک اندیش میبینیم حل میکرد.
از جمله اقدامات اساسی انجام شده در مؤسسه نرجس، ساخت درمانگاه تخصصی معلولین است. این حرکت با چه هدفی آغاز شد؟
از آن جایی که در طول عمر مؤسسه کراراً با مشکلات مالی و تأمین منابع رو به رو میشدیم و چه روزهایی که چشم به درب ورودی خیریه داشتیم تا نیک اندیشی وارد شود و مشکلات ما را حل کند. به این نتیجه رسیدیم با توجه به وضعیت اقتصادی در زمانهای گوناگون و نگرانی نسبت به آینده مؤسسه، باید به دنبال درآمدی ثابت و پایدار جهت تأمین نیازهای روزمره توانخواهان بستری میرفتیم. تلاش کردیم راهکاری پیدا شود که با اهداف سازمانی مؤسسه سازگاری داشته باشد که از جهت دیگر منشأ خدمات به دیگر اعضای جامعه شود و در مجموع بخشی از نیازهای مالی مؤسسه را تأمین کند.
با توجه به داشتن تجربه و کادر مجرب پیراپزشکی، توانبخشی و پزشکان متعهد و همکار فکر راهاندازی درمانگاه در مدخل ورودی مؤسسه افتادیم که ارائه طرح آن به سازمانهای ذیربط و توافق با آنان، جلب حمایتهای مردمی و الطاف خداوندی امروز درمانگاهی در 6 طبقه بازیربنای 1885 مترمربع آماده ارائه خدمت به عموم مردم به خصوص معلولین میباشد.
چه توصیه یا درخواستی از نیکوکاران شهر شیراز دارید؟
با گذشت قریب به 18 سال از فعالیت مؤسسه نرجس و کسب تجربه از حضور نیک اندیشان شهرمان توصیه خاصی به آنها ندارم، زیرا که مردم و شهروندان فهیم، خیر نیک اندیش هستند و در تمامی مراحل کودکان این سرا را تنها نگذاشتند. اما مطلبی که باید عنوان کنم این است که جهت رسیدن به اهداف متعالی و خدمات مطلوب نیاز به مساعدت و کمکهای مستمر عموم هم وطنان به خصوص شهروندان استان فارس هستیم. زیرا که تعداد زیادی از معلولین متقاضی نگهداری در این مرکز پشت نوبت هستند که به دلیل محدودیت فضا قادر به پذیرش آنها نیستیم. از همین جا از عموم نیک اندیشان درخواست میشود جهت رفع این مشکل ما رار یاری فرمایند تا نسبت به به توسعه مرکز و فضای نگهداری مشکل سایر معلولین حل شود. در پایان از کمکهای خداپسندانه تمامی نیکوکاران تقدیر و تشکر میکنم.
چند خبر درباره وضعیت معلولین در شیراز
120هزار معلول در استان فارس
به گزارش خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز؛ مدیرکل بهزیستی استان فارس در این نشست گفت: 120 هزار معلول در استان فارس شناسایی شده که 90 هزار نفر آنها از خدمات بهزیستی استفاده میکنند و اداره بهزیستی استان فارس با همکاری 320 مؤسسه خیریه و 3 هزار خیر پیشگام در ارائه خدمات به معلولین است.
ارائه خدمات مشاورهای و روانشناختی، خدمات آموزشی و فرهنگی و مذهبی از جمله برنامههای این مؤسسه برای معلولان استان فارس است.
مؤسسه فرهنگی مذهبی الصابرین که از سال 1360 با همکاری سازمان بهزیستی و خیرین در استان فارس شکل گرفته است خدماترسانی به معلولان استان فارس را در دستور کار دارد.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان /۲۴ تیر ۱۳۹۴
شناسایی 120 هزار معلول در فارس
مدیرکل بهزیستی فارس گفت: تاکنون 120 هزار معلول توسط سازمان بهزیستی در فارس شناسایی شده که 90 هزار نفر از آنها با تأیید کمیته پزشکی و تعیین درصد معلولیت تحت پوشش این ادارهکل قرار گرفته و از خدمات آن بهرهمند شدهاند.
به گزارش پسین جهرم، سیدمرتضی موسوی در آئین ضیافت مهر که به منظور تجلیل از خیران مؤسسه توانبخشی معلولان ذهنی فاطمه الزهرا (س) برگزار شد، از خیران به عنوان ستونهای پایدار و استوار نظام اسلامی یاد کرد و گفت: ماه رمضان فرصتی است تا نیازمندان را درک کرده و آنها را دریابیم.
وی با اشاره به مشکلات موجود کشور، ایران را کشوری در حال توسعه دانست و افزود: با وجود کمبودهای موجود حرکتی که ناشی از نارضایتی مردم از نظام باشد شکل نگرفت و مردم با تمام مشکلات برگرفته از دنیای استکبار و تنشهای بینالملل همچنان مقاومت و ایستادگی میکنند.
مدیرکل بهزیستی فارس بیان کرد: تاکنون 120 هزار معلول توسط سازمان بهزیستی در فارس شناسایی شده که 90 هزار نفر از آنها با تأیید کمیته پزشکی و تعیین درصد معلولیت تحت پوشش این ادارهکل قرار گرفته و از خدمات آن بهرهمند شدهاند.
وی از نگهداری 4 هزار معلول در 94 مرکز نگهداری معلولان در فارس خبر داد و خاطر نشان کرد: تعداد 25 مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست در سطح استان فارس فعالیت دارند و 30 هزار خانواده بیسرپرست و بدسرپرست زیرنظر مجموعه بهزیستی هستند.
موسوی به ارائه خدمات بهزیستی فارس در سال گذشته به 27 هزار آسیب دیده اجتماعی اشاره کرد و گفت: این سازمان 150 فعالیت و خدمات به مخاطبان و سایر افراد جامعه ارائه میکند.
وی با بیان اینکه دولت به تنهایی پاسخگوی مطالبات به حق مردم نیست، گفت: به یقین خیران به عنوان بازوان سازمان بهزیستی نقش خود را در ارائه خدمت به محرومان به خوبی ایفا کردهاند.
مدیرکل بهزیستی فارس با بیان اینکه سال گذشته اعتباری افزون بر 17 میلیارد ریال به عنوان یارانه معلولان در سطح استان توزیع شده است، بیان کرد: دو برابر این یارانه توسط مردم به مراکز زیرپوشش بهزیستی اهدا شده است.
وی با اشاره به وجود 310 مؤسسه خیریه همکار و زیرمجموعه سازمان بهزیستی گفت: تعداد 3 هزار خیر با این مراکز همکاری دارند و آماری معادل افراد زیر پوشش بهزیستی ارائه خدماترسانی میکنند.
موسوی گفت: بهزیستی این آمادگی را دارد که در راستای توسعه سمنها و اخذ مجوز سازمانهای مردم نهاد همکاری داشته باشد.
نماینده مردم جهرم در مجلس شورای اسلامی نیز در این جلسه گفت: مؤسسه توانبخشی فاطمه الزهرا (س) به عنوان یک مرکز نمونه در استان و کشور مطرح است و این امر نشان از همت والای مردم خیراندیش و مسئولان آن دارد.
وی با بیان اینکه سرانه نگهداری هر معلول ذهنی مراکز توانبخشی سه برابر یک انسان سالم است، گفت: با توجه به امکانات و منابع محدود دولتی، حمایت و پشتیبانی خیران سبب شده تا مؤسسههای توانبخشی در ارائه خدمات به معلولان با مشکل روبه رو نشوند.
کمپین جمعآوری درهای پلاستیکی بطری برای خرید ویلچر معلولان در شیراز
شیراز- ایرنا- رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی مذهبی الصابرین (معلولان شیراز) گفت: برای تأمین صندلی چرخدار برای کودکان معلول، کمپینی برای جمعآوری درهای پلاستیکی بطریهای نوشابه در شیراز راهاندازی شده است.
عباس عباسی، شنبه در گفتوگو با خبرنگار ایرنا افزود: کمپین جمعآوری درهای پلاستیکی بطری نوشابه، دوغ و سایر نوشیدنیها با هدف حفظ محیط زیست و جمعآوری پسماند و بازگشت مواد ضایعاتی به چرخه تولید و انجام کاری خیرخواهانه و تأمین هزینه ساخت ویلچر برای کودکان معلول و نیازمند راهاندازی شده است.
وی اظهار داشت: این اقدام به طور خودجوش و مردمی و با استفاده از تمام ظرفیتهای اجتماعی انجام شده وهمشهریان شیرازی میتوانند با جمعآوری درهای بطریها و تحویل آن به ما و یا با اطلاعرسانی به دوستان و آشنایان خود در این امر خداپسندانه شرکت کنند.
نایب رئیس شورای هماهنگی تشکلهای مردم نهاد معلولان فارس اضافه کرد:باتوجه به اینکه درهای پلاستیکی بطریها حجم کمی دارد و نقل و انتقال آن سادهتر از سایر مواد بازیافتی است تمام مردم حتی کودکان و نوجوانان نیز میتوانند در این مورد ما را یاری دهند.
وی ادامه داد: جنس درها از پلی اتیلن است که کارآیی زیادی در صنعت پلاستیک دارد و کارخانهها استقبال خوبی برای خرید این نوع مواد دارند.
عباسی گفت: مبالغ حاصله از فروش این درها صرف خرید صندلی چرخدار برای کودکانی که دچار معلولیت هستند و از طریق بهزیستی به این مؤسسه معرفی خواهند شد، میشود.
رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی مذهبی الصابرین (معلولان شیراز) اظهار کرد: اولین ویلچر خریداری شده از محل فروش درهای بطریهای نوشابه همزمان با میلاد حضرت رسول اکرم (ص) در مراسمی که در این هیئت برگزار میشود به یک کودک معلول اهدا میشود.
وی افزود: به زودی و با تشکیل گروههایی در سایر شهرستانهای استان فارس این طرح در سایر شهرستآنها نیز اجرا خواهد شد.
او گفت: تمام شهروندانی که مایل به شرکت در این طرح هستند میتوانند برای اطلاع از مراکز تحویل گیرنده درهای پلاستیکی بطری به نشانی شیراز خیابان احمدی جنوبی نبش کوچه 11هیئت فرهنگی مذهبی الصابرین (معلولان شیراز) مراجعه کنند و یا با شماره تلفن37397396-071 تماس بگیرند.
عباسی، همچنین از تمام رسانههای جمعی درخواست کرد برای اطلاعرسانی لازم برای اجرای این طرح همکاری کنند.
منبع: ایرنا/ 5 دی 1394
۹۳ درصد از معلولان روستایی فارس شناسایی شدند
معاون توانبخشی بهزیستی فارس گفت: در قالب طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه ۹۳ درصد از معلولان روستایی استان شناسایی شدهاند.
فیروزه نامجویان در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: توانبخشی مبتنی بر جامعه باهدف شناسایی معلولان مناطق روستایی و دورافتاده، که کمتر به خدمات توانبخشی دسترسی دارند و توانمندسازی آنان اجرا میشود. وی ادامه داد: در این طرح افراد شناسایی شده، خدمات مورد نیاز را از طریق امکانات جامعه محلی و سازمان بهزیستی دریافت میکنند.
معاون توانبخشی بهزیستی فارس با بیان اینکه با اجرای طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه ارائه خدمات توانبخشی در جامعه توسعه خواهد یافت، گفت: علاوه بر آن، این امر موجب برقراری عدالت اجتماعی، تحت پوشش قرار گرفتن تمام افراد ناتوان و خانوادههای آنها خواهد شد و از سوی دیگر با عملیاتی شدن این طرح، سطح خدمات متناسب با نیازهای ویژه بهداشتی، توانبخشی، آموزشی، حرفهای و اجتماعی ارتقا مییابد.
نامجویان یادآور شد: در این طرح دهیاران، شوراهای اسلامی روستاها و تسهیلگران با کمک سازمان بهزیستی اقدام به شناسایی و خدماترسانی به معلولان روستایی میکنند.
شناسایی ۸۰۰ معلول از جامعه عشایری استان
وی با اشاره به آغاز طرح در استان از سال ۸۷، بیان کرد: در حال حاضر ۳۰ هزار نفر از معلولان روستایی و ۸۰۰ نفر از معلولین عشایر استان تحت پوشش طرح قرار گرفتهاند.
معاون توانبخشی بهزیستی فارس اظهار داشت: در طرح ابتدا آموزش در خانواده با کمک کتابچههای ۳۵ جلدی متناسب با نوع معلولیت مورد تأکید قرار میگیرد. نامجویان بابیان اینکه با انجام اقدامات بهداشتی، آموزشی، تأمین معاش و حمایتهای اجتماعی سعی بر توانمندسازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معلولان قرار گرفته، عنوان کرد: در راستای برنامههای توانمندسازی اقتصادی، تاکنون ۹۷۳ نفر از معلولان روستایی استان از طریق برنامه استاد شاگردی در حرفههای مختلف از جمله کشاورزی، دامداری، زنبورداری، خیاطی، کافی نت، نجاری، جوشکاری و مکانیک، مشغول به کارشدهاند.
وی افزود: در راستای توانمندسازی اجتماعی و مشارکت معلولان در برنامههای مختلف اجتماعی تاکنون ۱۵ هزار نفر از معلولان و خانوادههای آنان در اردوهای زیارتی ـ سیاحتی، برنامههای افطاری، برنامههای ورزشی و تفریحی، و برنامههای آموزش پیشگیری و توانبخشی شرکت کردهاند.
تشکیل ۱۳ انجمن غیردولتی به منظور توانمندسازی سیاسی معلولان
معاون توانبخشی بهزیستی فارس گفت: به منظور توانمندسازی سیاسی معلولان و شرکت آنان در برنامههای مربوط به قشر خود، ۱۳ انجمن غیردولتی تسهیلگران و ۷۴ گروه خودیار محلی در سطح استان شکلگرفتهاند که ضمن ارائه خدمات گسترده به معلولان تحت پوشش، به دفاع از حق وحقوق معلولان عضو برنامه نیز میپردازند.
نامجویان گفت: تا نیمه اول سال ۹۳ حدود ۶۵ درصد از معلولان روستایی در طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه شناسایی شده بودند که با تلاش گسترده در نیمه دوم سال ۹۳ درصد از معلولان روستایی استان شناسایی شدند.
وی ارائه آموزش در خانواده به ۹ هزار و ۵۶۸ نفر، آموزش خارج از خانواده به ۵۳ هزار و ۸۸۸ نفر، تأمین وسایل کمک توانبخشی برای ۹ هزار و ۶۷۷ نفر و ارجاع شش هزار و ۷۰۱ نفر به مراکز تحصیلی درمانی و توانبخشی را از مهمترین فعالیتهای انجام شده در قالب طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه عنوان کرد.
منبع: خبرگزاری مهر، 13 تیر ماه 1394
مدیرکل بهزیستی فارس: فقط ۲۰ درصد اماکن شیراز برای معلولان مناسبسازی شده است
شیراز – مدیرکل بهزیستی فارس گفت: فقط ۲۰ درصد از اماکن شیراز برای معلولان مناسبسازی شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، مرتضی موسوی ظهر سه شنبه در مراسم روز جهانی معلولان گفت: نقشههای شهرهای ما برای دسترسی آسان معلولان به خدمات اجتماعی مناسبسازی نشده به طوری که در شهر شیراز فقط ۲۰ درصد از اماکن متناسب با وضعیت معلولان طراحی شده است.
وی تأکید کرد: نباید معلولان را به عنوان افراد ناتوان تصور کرد چرا که این قشر دارای توانمندیهای زیادی هستند و وظیفه ماست که این توانمندیها را بشناسیم و مسیر را برای حرکت آنها فراهم کنیم.
مدیرکل بهزیستی فارس افزود: معلولان به ترحم و دلسوزی نیاز ندارند بلکه فقط سیاستگذاران و مجریان باید سعی کنند که راه برای آنها هموار کنند و در مسیر دستیابی آنان به حقوق اجتماعی خود سنگاندازی نکنند.
موسوی با اشاره به اینکه هفت درصد از استخدامهای دولتی مطابق قانون به معلولان اختصاص یافته، بیان کرد: متأسفانه هیچ دستگاهی این قانون را اجرایی نکرده است که میطلبد استاندار فارس در شورای اشتغال استان این موضوع را مطرح کند تا ضمانت اجرایی این قانون باشد.
وی گفت: در استان فارس ۲۵۰ هزار معلول وجود دارد که ۱۰۳ هزار نفر از آنها تشکیل پرونده داده و از خدمات بهزیستی استفاده میکنند.
مدیرکل بهزیستی فارس تأکید کرد: اگر میخواهیم به توسعه پایدار، متوازن و فراگیر دست یابیم باید قشر معلولان را نیز در برنامه توسعه لحاظ کنیم.
رئیس جامعه معلولان فارس نیز در این برنامه بیان کرد: سازمانهای متولی امور معلولان باید با تعاون سازنده گامهای موثری به منظور ارتقا وضعیت معلولان بردارند.
سعید فانی گفت: یکی از اتفاقات خوب در سال گذشته مشارکت هر چه بیشتر سازمانهای غیر دولتی در ایجاد وحدت رویه در فعالیتهای مشترک خود بود که این هماهنگی و پرهیز از تقابلها راههای جدیدی را برای پیشرفت در حوزه معلولان فراهم میکند.
وی اجرای دقیق توأم با نظارت قانون ۲۸ گانه معلولان، تصویب لایحه حقوق افراد دارای معلولیت، ارتقا جایگاه معلولان در برنامه ششم توسعه، تأکید ویژه بر مناسبسازی یک پارچه معابر شهری، توجه به امر اشتغال معلولان و توجه جدی به معلولان کودک و حل مسائل پیش روی آنها را از مهمترین خواستههای قشر معلولان ذکر کرد.
منبع: خبرگزاری مهر، 10 مرداد 1394
نخستین حضور یک فرماندار در مدرسه نابینایان شیراز
شیراز- ایرنا- حیدر عالیشوندی فرماندار شیراز و رئیس شورای آموزش و پرورش شهرستان شیراز از مدرسه نابینایان شوریده شیرازی تنها مرکز ویژه نابینایان جنوب کشور بازدید کرد؛ بازدیدی که به گفته مدیر این مدرسه نخستین حضور یک فرماندار شهرستان در سالهای پس از انقلاب اسلامی در این واحد آموزشی است.
به گزارش دریافتی سه شنبه ایرنا از روابط عمومی فرمانداری شهرستان شیراز، عالیشوندی گفت: آموزش و پرورش پایه توسعه هر کشوری است و خدمتگزاری، مدیریت و خدمات کادر آموزشی کارکنان مراکز استثنایی با توجه به سختی کار آنها دارای اجر، پاداش و عاقبت بخیری ویژهای نزد پروردگار است.
فرماندار شیراز با اشاره به ساختمان در حال ساخت مدرسه نابینایان شوریده شیرازی از همه خیران و نیکوکاران برای مشارکت در تکمیل این واحد آموزشی دعوت کرد و گفت: کمک به بچههای آسمانی ذخیره آخرت را به دنبال خواهد داشت.
خیرین برای تکمیل مدرسه نابینایان وارد عرصه شوند
مدیر مدرسه نابینایان شوریده شیرازی گفت: این مرکز با تحت پوشش قرار دادن 250 دانشآموز نابینا و کمبینا در استان و 120 دانشآموز در این مجتمع در مساحتی افزون بر 10 هزار متر مربع زیربنا و شامل 14 کلاس آموزشی است که از این میان در حدود 50 دانشآموز به صورت شبانهروزی مشغول فعالیت هستند.
حسین امیدی با اشاره به مجتمع آموزشی و خوابگاه دخترانه و پسرانه در حال ساخت در زمینی به مساحت پنج هزار متر مربع زیربنا که دارای 80 درصد پیشرفت فیزیکی است گفت: حضور مسئولان باعث دلگرمی دانشآموزان نابینا میشود و از طرفی، اختصاص اعتبارات آموزشی و جذب کمکهای خیرین در تکمیل این مجتمع، میتواند نقش بسزایی در رفع مشکلات پیش رو داشته باشد.
مشکلات مدرسه و دانشآموزان نابینا
عبداللّه کمالی از نابینایان بازنشسته و فعال این مرکز، عدم وجود پل هوایی، عدم وجود سرویس ایاب و ذهاب دانشآموزان و پرسنل، عدم روشنایی مناسب معابر و خیابانها، نداشتن سیستم گویا در سرویسهای حمل و نقل عمومی، عدم متناسب سازی پارکها، فرهنگسراها و کتابخانههای ویژه نابینایان، اختصاص کانون فرهنگی ویژه معلولان و نابینایان را از جمله مشکلات عمده این طیف از دانشآموزان ذکر کرد.
عبداللّه کهنه زاد از دانشآموزان نابینای این مدرسه نیز با خواندن داستانی با عنوان فرمانروایی که خیلی دوست داشت از حال همه مردم باخبر باشد گوشهای از تواناییهای آن مرکز آموزشی را در جهت پرورش استعدادهای دانشآموزان نابینا و کم بینا نشان داد.
بر اساس این گزارش، مدرسه نابینایان شوریده شیرازی موفق به تربیت دانشآموزانی شده است که مقامهای برتر کشوری و بینالمللی در رقابتهای ورزشی نابینایان را کسب کردهاند.
کسب عنوان دوم رقابتهای جهانی نابینایان سال جاری، مقام اول آسیا، مقام دوم رقابتهای جهانی دو و میدانی فرانسه و کسب رتبههای تک رقمی در کنکور سراسری و 9 مقام برتر کشوری و 10 مقام برتر مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم از جمله این موفقیتها است.
استفاده از کاشیهای مخصوص نابینایان در متروی شیراز
مدیرعامل سازمان قطار شهری شیراز و حومه گفت: همه ایستگاههای مترو برای تردد معلولان و سالمندان مناسبسازی شده است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، منطقه فارس، اسداللّه حاج زمانی در حاشیه بازدید اعضای شورای ترافیک استان فارس از وضعیت قطار شهری و فعالیتهای انجام شده و در دست اقدام این بخش در جمع خبرنگاران اظهار کرد: خرید و نصب آسانسور و پله برقی و استفاده از خط بریل برای روشندلان در فضاهایی نظیر آسانسورها، از جمله پیشبینیهای انجام شده در این رابطه است.
وی ادامه داد: در تونلهای دسترسی دهنده به قطار شهری، کاشیهای مخصوص استفاده کنندگان عصای سفید، استفاده شده است. سیستمهای اعلام و اطفاء حریق در تمام ایستگاهها به فاصله هر 30 متر، تعبیه و نصب شده است.
حاج زمانی تأکید کرد: مترو، شبکهای یارانه بگیر محسوب میشود و درآمدهای حاصل از آن، کفاف هزینههای راهاندازی و نگهداری را نمیدهد. از سوی دیگر مترو با توجه به نوع و مطلوبیت خدمترسانی، ارزانترین سیستم حمل و نقل درونشهری برای استفادهکنندگان محسوب میشود.
میرزایی، دبیر شورای ترافیک استان فارس نیز گفت: نمیتوان به بهانه امکان بروز ترافیک، فعالیتهای عمرانی را متوقف کرد. بیتردید اقداماتی که طی یک سال اخیر در بحث مترو انجام شده، فعالیتهای تأثیرگذار و مهمی بوده است.
وی، ارتقای فرهنگ ترافیک و شهر نشینی را اولویتی مهم برای کاهش آثار ترافیک و جلوگیری از تبعات منفی آن، عنوان و اضافه کرد: باید فرهنگ استفاده از ناوگان حمل و نقل عمومی درون شهری، خصوصاً مترو تقویت شود و مردم از خودروهای شخصی و تک سرنشین کمتر استفاده کنند.
میرزایی با یادآوری اینکه در شیراز شاهد ترافیک سنگین در نقاط مختلف هستیم، گفت: جز در محدوده میدان امام حسین (ع)، فعالیتهای عمرانی پروژه قطار شهری در نقطه دیگری انجام نمیشود، اما در بسیاری از نقاط شاهد حجم زیاد تردد خودروها هستیم. اکثر قریب به اتفاق خودروهایی که در ساعتهای مختلف شبانهروز در شیراز تردد میکنند، تک سرنشین هستند. این امر نشان میدهد که هنوز مردم فرهنگ استفاده از خودروهای شخصی و بهره بردن از وسایل نقلیه عمومی برای ترددهای ضروری را به درستی فرانگرفته یا اجرا نمیکنند.
وی، لزوم اطلاعرسانی و آگاهی بخشی در خصوص مزایای استفاده از ناوگان حمل و نقل عمومی را یادآور و متذکر شد: استفاده مناسب و صحیح از وسایل حمل و نقل عمومی میتواند در کاهش بار ترافیک بسیار مؤثر باشد. مترو یکی از ایمنترین و مناسبترین وسایل حمل و نقل درونشهری و میزان آلایندگی کم، سرعت مناسب و کم هزینه بودن از مزایای استفاده از این شیوه سفر است.
میرزایی، متروی شیراز را در بخش به بهرهبرداری رسیده فاقد نقص ارزیابی و غیراقتصادی بودن این بخش برای بهرهبردار (شهرداری و سازمان قطار شهری) را یادآور شد و گفت: درآمدهای حاصل از فروش بلیت به هیچ عنوان پاسخگوی هزینههای سنگین این سیستم حمل و نقلی نیست، لذا شهرداری همواره اعتبارات قابل توجهی را به این بخش اختصاص داده و میدهد.
دبیر شورای ترافیک استان فارس البته اعتقاد دارد که مترو، یکی از شاخصهای توسعه یافتگی در کلانشهرها محسوب میشود و استفاده از آن توسط شهروندان نیز نشانهای از وجود و بروز فرهنگ والای شهروندی و زیست شهری است.
منبع: خبرگزاری ایسنا، 11 مرداد 1394
اطلاعیه
طرح اول برای تدوین این کتاب علاوه بر سه فصل کنونی، شامل فصلهای زیر هم بود:
– نشریات معلولان شیراز و استان فارس
– پژوهش و تألیف و چاپ و نشر کتاب درباره معلولان
– نقش و جایگاه نهادهای غیر بومی مثل کلیسا در توسعه جامعه مدنی معلولان
– عوامل و زمینههای شکلگیری نهادهای مدنی معلولیتی
– ارتباط و داد و ستد بین نهادهای معلولیتی شیراز و دیگر مناطق ایران
اما تألیف این فصول نیاز به اطلاعات فراوان و جستجوی بسیاری دارد. زیرا اطلاعات درباره این موضوعات اندک و بسیار پراکنده است. از اینرو تصمیم گرفتیم، پژوهشگران خواهان این کتاب را معطل نگذاریم و سه فصلی که تا اندازه زیاد آماده است، عرضه کنیم. البته مشغول هستیم و پژوهش ادامه مییابد؛ تا اینکه پس از کامل شدن مجدداً کتاب به صورت کامل و جامع عرضه خواهد شد.
اما از همه علاقهمندان و محققین استدعا مینماییم، هرگونه راهنمایی یا اطلاعاتی دارند ما را بینصیب نگذارند و از طریق آدرسهای مندرج در ابتدای کتاب ما را در جریان بگذارند.
با تشکر
دفتر فرهنگ معلولین
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.