آسیب شناسی جامعه ناشنوایان
توان نامه
فصلنامه مطالعاتی و اطلاع رسانی ویژه معلولیت و توانمندسازی
Quarterly of Studies and Information Specially Disabled and Empowerment
شماره 4-5، بهار و تابستان 1395، 128 صفحه
با تحقیقات ویژه: جامعهسازی جبار باغچهبان؛ کتاب معلولیتی؛ معلولیت در افغانستان
(Jabbar baghche ban’s Sociology, Book for Disabled People, Disability in Afghanistan)
دریافت کامل مجله: PDF، 5 MB
آسیب شناسی جامعه ناشنوایان
نفیسه لطفی
اشاره
با دلی گرم به داشتههایم و امیدی به آینده موفقیتم تلاش میکنم و همواره خدای را شاکرم که نقصم را بهانه کرد برای یاد او، وگرنه من کجا و عبد خدا بودن کجا.
ناشنوایان و کمشنوایان دستهای از شهروندان در هر جامعهای هستند که تنها در یکی از حواس خود دارای اختلالاتی هستند که ممکن است دامنهای از کمشنوایی تا ناشنوایی مطلق را در برگیرد. لیکن آنچه اغلب مورد توجه عموم قرار نمیگیرد، سالم بودن مابقی اندامها، حواس و تفکر و اندیشه ناشنوایان است. نگرش منفی در جوامع نسبت به پدیده ناتوانی و معلولیت اغلب در مورد ناشنوایان که به لحاظ ظاهری قابل تشخیص هم نیستند، به نوعی بروز مینماید که بیشتر از سوی فرد دارای ناشنوایی اعمال میشود بدین صورت که به واسطه خجالت، ترس و… از حضور در مجامع دوری میگزیند، نزد دوستان، اقوام و فامیل نمیرود و گوشهگیری و انزوا یکی از معضلات اساسی و پیش رو برای ایشان است. هر چند باید پذیرفت که اجتماع و مردم نیز معمولأ رفتار مناسبی را از خود نشان ندادهاند که فرد مبتلا به اختلال شنوایی اینگونه منزوی میشود.
مقدمه
ما نمیتوانیم هیچ صدایی را بشنویم، زیرا ناشنوا هستیم. نمیتوانیم صداها را بشنویم، فقط میبینیم که دهانها حرکت میکنند. صدای خود را نمیتوانیم بشنویم، آن را فقط در گلوی خود احساس میکنیم. صدای خنده را نمیتوانیم بشنویم، آن را فقط در صورت دیگران میبینیم. صدای نواختن ساز را نمیشنویم، فقط میبینیم که دیگران مینوازند. صدای جیغ زدن را نمیشنویم، فقط باز شدن دهان دیگران را میبینیم و یا واکنشهای وحشتزده مردم در اطراف آنها را.
صدای گریه را نمیشنویم، فقط جاری شدن اشک را روی گونهها میبینیم. ما صدای سرزنش شدنمان را نمیشنویم، آن را فقط در چهرههای اخم کرده و انگشتانی که در برابر صورتمان بالا و پایین میرود میبینیم. نمیتوانیم عشق و دوستی را در صدای محبوبمان بشنویم، ما عشق و دوستی را فقط در چهرههای آنان میتوانیم ببینیم. وقتی ناممان را صدا میزنند نمیشنویم، فقط وقتی میفهمیم که دوستان، اعضای خانواده یا مترجممان ما را از آن آگاه کند. صدای صفیر باد را که از لابلای برگهای درختان میگذرند نمیشنویم، فقط میبینیم که برگها میلرزند و درختان پیچ و تاب میخورند. صدای اقیانوس را و لغزش موجها بر سواحل را نمیشنویم، فقط میبینیم موجها در هم میشکنند و عقب مینشینند. صدای گامها را در تاریکی نمیشنویم، آنها را فقط احساس میکنیم. صدای موتورهای ماشینهای اطرافمان را نمیشنویم، فقط وقتی دستهایمان را روی آنها میگذاریم صدا را احساس میکنیم. صدایی را که هر فصل جدید با خود به ارمغان میآورد نمیشنویم، فقط تغییرات آنها را میبینیم.
این فهرست بی پایان است. دنیای شنوایان انباشته از صداست، دنیای ما انباشته از دیدن و ارتعاش است.
ما هیچگاه نخواهیم شنید، حتی اگر شنوایان سر در گوش ما بگذارند و فریاد بکشند. اما یک صدای درخشنده و عالی را خیلی خوب میشنویم – سکوت را.
چگونگی مقابله با مشکلات تحصیلی
این شعار همه ما ناشنوایان و نیمه شنوایان است که “معلولیت محرومیت نیست بلکه محدودیت است”. این مسئلهای است که همه آدمها که در اطراف ما هستند و با ما در ارتباطند باید بدانند که ما ناتوان نیستیم، بلکه انسانهای قدرتمند و پر تلاشی هستیم و نمیگذاریم که این نقص مانع رشد و پیشرفت در زندگیمان شود. اگر گوشی برای شنیدن نداریم، در عوض میبینیم و احساس میکنیم و از روی داشتههایمان به موفقیت میرسیم. زمزمههای خدا همیشه پیش رویمان است. ما زمزمههای الهی را میشنویم و پیش میرویم، نه نگاه ترحم آمیز مأیوس کننده دیگران را. هیچ کار خدا بی حکمت نیست. حکمت آفرینش ما هم با این نقص بدنی در این است که قدر داشتههایمان را بدانیم.
خدایا! من تو را میپرستم و به تو عشق میورزم. خدایا من در پرتو قدرت و حکمتت خودم را باور دارم و قدم در مسیر پر پیچ و خم زندگی برمیدارم و زندگیم را با دستان خودم میسازم، نه خواستههای دیگران. آنگونه که تو میخواهی و آنگونه که خودم میتوانم. در این مسیر از تمام دوستان، آشنایان و مسئولین کشور میخواهم مرا یاری کنند. اما نه از روی ترحم و دلسوزی ظاهری. ما ناشنوایان و نیمه شنوایان از ترحم و دلسوزی دیگران رنج میبریم. تنها خواسته ما از اطرافیانمان این است که ما ناشنوایان را باور کنند و به ما به دیده انسان ناتوان نگاه نکنند. ما میخواهیم که توانمندی ما را باور کنند و به ما برای پیمودن مسیر زندگی امیدواری دهند.
من عاشق وطنم هستم و از تمام مسئولان کشورم تقاضا دارم برای اینکه بتوانم در پیشرفت کشور و اداره آن سهیم باشم امکاناتی را برای من و همنوعانم فراهم سازند تا ما هم بتوانیم نقشی در این میهن داشته باشیم. ناشنوایی نقصی پنهان است که متأسفانه کمتر کسی قادر است متوجه آن شود و کمتر افرادی را میتوان یافت که بدانند ناشنوا در چه دنیایی زندگی میکند. تا گوشهایی بسته نباشد نمیتوان فهمید که دنیای سکوت یعنی چه؟ ناشنوا دوست دارد هر کلمه و هر صدایی که در اطرافش هست بفهمد.
در آخر من و دوستانم و تمامی کسانی که در این جا جمع هستند فریاد میزنیم:ما نیز میتوانیم.
سختیهای پرواز
به راستی پیشرفت ما مدیون تلاش و اراده خود ماست و هیچ کس و هیچ چیز دیگری نباید مانع پیشرفت ما باشد. داستانی است آموزنده که:
روزی وقتی کارمندان ادارهای به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:”دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار میشود، دعوت میکنیم.”
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت میشدند، اما پس از مدتی کنجکاو میشدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها در اداره میشده که بوده است. این کنجکاوی، تقریباً تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعیت زیاد میشد، هیجان هم بالا میرفت. کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوتی که درش باز بود میرفتند و وقتی به درون تابوت نگاه میکردند، ناگهان خشکشان میزد و زبانشان بند میآمد.
آینهای درون تابوت قرار داده شده بود و هرکس به درون تابوت نگاه میکرد، تصویر خود را میدید. نوشتهای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
“تنها یک نفر وجود دارد که میتواند مانع پیشرفت شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما”
آری ما تنها کسی هستیم که میتوانیم زندگیمان را متحول کنیم. ما تنها کسی هستیم که میتوانیم بر روی شادیها، تصورات و موفقیتهایمان اثرگذار باشیم. بیایید به خودمان کمک کنیم. زندگی ما، وقتی دوستانمان، والدینمان، شریک زندگیمان یا شریک کارمان تغییر میکند، عوض نمیشود. زندگی ما فقط وقتی تغییر میکند که خودمان تغییر کنیم، باورهای محدودمان را کنار بگذاریم، دیدمان را به سوی خواستههایمان پیش ببریم نه به سوی انتظارات دیگران. ما مثل همه انسانها میتوانیم. فقط یک فرق اساسی داریم و آن اینکه چون نمیشنویم، در عوض ضریب هوش بالایی داریم. من مطمئنم اگر ما میخواستیم از رفتار دیگران و دلسوزیشان تأثیر بپذیریم، تا این مرحله از علم نیامده بودیم. بیایید از حضور در اجتماع و سختیهای آن ترس به دل راه ندهیم. ما دانشجویان همگی خودمان خواستیم و انجام شد. از ناشنواییمان و نداشتن رابط در زندگیمان ناراحت نباشیم.
قبل از اینکه وارد دانشگاه بشوم، مدام این حرفها در ذهنم تجلی میکرد که:
“ما معلولان همیشه برایمان مسیر را انتخاب میکنند. تنها مجبوریم آن مسیر را ادامه دهیم.” فکر میکردم که :”آنجا که خودمان انتخاب میکنیم، دیگران نمیپسندند و آنجا که دیگران برای ما انتخاب میکنند، مجبوریم بپذیریم.”
این ذهنیات مرا رنج میداد، زیرا که قدرت تفکر و انتخاب الهی را از من میگرفت و من تصمیم گرفتم خود باشم و نه آنگونه که جامعه و دوستان و حتی گاهی خانواده از من انتظار دارد. من خودم را تسلیم جامعه نکردم. شاید کسی باور نکند ولی من برای رسیدن به خواستههایم خودم را در جمع انسانهای سالم قرار دادم. من از اول کودکی این مشکل را داشتم ولی زمانی که برای کنکور کاردانی میخواندم متوجه شدم که یک انسان معلول هستم و 20 سال از آن بی خبر یا اینکه بی توجه بودم و زمانی که فهمیدم، چارهای جز استفاده از سمعک نداشتم ولی نمیتوانستم از حضور در کنار آدمهای عادی پا عقب بکشم. در کنکور کاردانی بین 4 نفری بودم که در کلاسمان قبول شدیم. چه کسی باور میکرد از بین 40 نفر از دوستان سالمم من قبول شوم؟ سختیهای بسیار مرا از ادامه راه بر میگرداند ولی یاری خانواده باز هم مرا تشویق میکرد. من در کلاس، خوابگاه و خیلی جاها مشکل داشتم، چون همه مرا یک انسان عادی میدیدند ولی نبودم. پس از فارغ التحصیلی دیگر از ادامه خسته شدم. ولی یک سال فرصتی بود که بخوانم و موفق شوم. وقتی نتایج کنکور کارشناسی اعلام شد، نمیتوانستم باور کنم که من که برایم آرزو بود در یک دانشگاه غیرانتفاعی ادامه تحصیل دهم ولی زمانه مرا با رتبه 72 به سوی دانشگاه تربیت معلم سبزوار رهنمون کرد. باز هم خودم را مثل تمام همکلاسیهای عادی فرض کردم. مشکلات دانشگاه کارشناسی واقعاً مرا از ادامه باز میگرداند ولی دوستانی که موفقیت مرا در کاردانی باور کرده بودند، همیشه پشت مرا محکم میکردند. با تمام سختیهایش ادامه دادم و میدهم. شاید جالب نباشد، ولی موفقیت من مدیون پنهان کردن معلولیتم است. اینگونه رقبای درسی من همه از آدمهای عادی بودند که خوب میدیدند و خوب میشنیدند، ولی من سر کلاس واقعاً مشکل داشتم. نه رابطی بود تا درس را برایم مرور کند و نه اساتید از مشکل من خبر داشتند و خدای را شکر که نمیدانستند وگرنه نگاه ترحم آمیز آنها از یک طرف و بی اطلاعی آنها از راهکاری درست برای یاری من از طرف دیگر مرا رنج میداد.
من در دانشگاه و خوابگاه مانند انسانهای تشنهای هستم که مجبورم برای پیشرفت خودم در بین آدمهایی که سیراب شدهاند، قدم بزنم. در کنارشان بمانم و سخت است نگاهشان بر لبهای خشکیدهای که ادعا میکند سیراب است، ولی بسان مردهای تنها خود را در میان این جمع نگه میدارد تا مبادا زمین بخورد.
ما دانشجویان ناشنوا و نیمه شنوا هیچ فرقی با دیگر دانشجویان در استعداد نداریم. ما زندهایم و آرمانهایمان نیز زنده است. ما باهوشیم ولی از بیشتر هوشمان برای حدس زدن حرفهایی که زده میشود ولی گوشمان قادر به شنیدن آنها نیست استفاده میکنیم. همانطور که ظاهرمان مانند دیگر آدمهای عادی است، اعمالمان هم مانند آنهاست. ما مانند همه دوستانمان در امتحانات تقلب میکنیم. ولی از برگههای دوستانمان صورت سؤال را تقلب میکنیم، نه جواب را. زیرا گوشهایمان قادر به شنیدن آنها نیست.
آری ای همنوعان من، ما در انتخاب مسیرمان به سمت دانشگاه، دو راه پیش رویمان میماند: یکی اینکه با این باور که معلولیم و کمبود داریم و نمیتوانیم پیشرفت کنیم. دیگری اینکه کمبود ما مانع پیشرفت ما نیست. بیایید با باور اینکه راه دوم صحیحتر است پیش برویم. تجربه نشان داده که اگر با خود مدام بگویی که نمیتوانی حتما نمیتوانی و اگر بگویی که کمبود دارم ولی با این حال میتوانم پیشرفت کنم، حتما موفق میشوی.
ما دانشجویان در وجودمان یک آرزوست و آن اینکه دیگران به چشم خودمان به ما نگاه کنند. نگاه ترحم آمیز یک همکلاسی به چهره سرشار از خنده من، تمام وجودم را ذوب میکند. نگاه ترحم آمیز استاد در میان دانشجویان تنها به شخص من به عنوان یک دانشجوی معلول، بدون حتی کوچکترین کمکی، روحیهام را خدشهدار میکند. دلسوزی اطرافیانم اگر ادامه یابد، راه پیشرفت را به روی من میبندد. اما زمانی هم هست که استادی به دور از چشم دیگر دانشجویان تو را در کناری صدا میزند و آرام و صبور درس امروز را برایت مرور میکند. وقت امتحان برگهات را میگیرد و صورت سؤال آماده، برایت میآورد. بدون اینکه کسی بفهمد کمکت میکند. و حتی به تو دستور میدهد که ترک تحصیل نکنی و درست را ادامه دهی. پیشرفت میکنی و همین پیشرفت تو مدیون کمکهای اینگونه اساتید است که کمتر در دانشگاهها هستند. ما آدمها در زندگیمان مانند سایرین شکست میخوریم و همین تجربهای است برای موفقیتهای بعدی. ولی گاهی اطرافیان ما، شکست ما را دلیل نقص ما میدانند و آن را مانعی برای پیشرفت ما به حساب میآورند. آیا شنیدهاید که میگویند:انسانهای بزرگ دو دل دارند؛دلی که درد میکشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است. پس بیایید دردهایمان را پنهان کنیم و بخندیم.
و اینک به عنوان یک دانشجو خواهشی دارم:
اکنون که با فناوریهای نوین، امکان استفاده از زیرنویس در صدا و سیما فراهم گردیده، استدعا میشود که در زمینه ناشنوایان هم اقدامی صورت پذیرد و برای فیلمها و اخبار، زیرنویس حرفهایی که زده میشود هم فراهم شود. چنانچه امکان استفاده از دستگاهی که سخنان را به زبان اشاره بیان کند، در منازل ناشنوایان فراهم میگردید و تلویزیون هم میتوانست برخی برنامهها را به این شکل و به روی سیگنال مخصوصی برای ناشنوایان پخش نماید، آنگاه ناشنوایان هم میتوانستند با ارتباطات همگانی و رسانههای گروهی تعامل داشته باشند و از اخباری که روزانه ممکن است در سطح جهان رخ دهد آگاه شوند.
در طول چند سال گذشته امکان استفاده از برنامههای تلویزیونی با استفاده از رابط ناشنوایان آغاز گردیده است که بسیاری از ناشنوایان را قادر ساخته است تا بعد از گذشت سالها که تنها از تلویزیون صامت استفاده میکردند بتوانند با محتوا و گفتار برنامهها و فیلمها استفاده نمایند همه اینها نیازمند تعاملی چند جانبه بین انجمنها و خانوادههای ناشنوایان، سازمان بهزیستی، سازمان آموزش و پرورش استثنایی و سازمان صدا و سیما است و چرا نمیتوان برای این دسته از معلولان که تعداد کثیری از مردم کشور ما را شامل میشود، وقت صرف کرد؟
اخبار مخصوص ناشنوایان تولید میشود. اما این کافی نیست. ناشنوایان باید از برنامههای علمی و سرگرمی تلویزیون هم استفاده کنند. از آن زمان تا به حال طرحهای زیادی به صدا و سیما داده شده است. بر اساس این طرحها برنامههای دیگر هم برای ناشنوایان قابل استفاده بودند. من جمله در طرحی که در چند سال پیش پیشنهاد شده بود که هم «رابط» و هم «زیرنویس» در برنامهها وجود داشته باشد. متأسفانه تلویزیون تنها استفاده از زبان اشاره را در دستور کار قرار داد و از زیرنویس حمایت نمیکند. در مواردی چون فیلمهای سینمایی و مستند، ناشنوا قادر نیست که هم تصاویر فیلم را پیگیری کند و هم به «رابط» و اشارههایش توجه داشته باشد. این روش عملاً قابل استفاده نخواهد بود. رابط در مواردی چون اخبار یا میزگرد قابل استفاده است اما این روش در فیلمها مفید نخواهد بود.آنها علتش را هزینه بالای زیرنویس کردن اعلام میکنند. اما فیلمهای بسیاری که در حال حاضر موجود هستند، زیرنویس دارند. پس امکاناتش موجود است. علت دیگری که اعلام میکنند این است که همه ناشنوایان سواد ندارند تا از زیرنویس استفاده و آن را درک کنند. در حالی که سواد با اشارات هم رابطه مستقیم دارد. ناشنوا اگر سواد نداشته باشد، بسیاری از کلمات زبان اشاره را هم متوجه نمیشود. برای ناشنوای باسواد زیرنویس بهتر است. به جملهبندیها هم دقت میکند و سطح آگاهیاش بالاتر میرود. در یک فیلم سینمایی که افراد مختلفی حرف میزنند، اصلاً مشخص نمیشود که رابط به جای کدامیک با اشاره حرف میزند. در حالیکه در زیرنویس میتوان صحبتهای بازیگران را با رنگهای مختلف یا علایم دیگر مشخص و این مشکلات را حل کرد. کاری که در کشورهای اروپایی میکنند در دانمارک فیلمها کلاً زیرنویس دارند و بدون دوبله نشان داده میشوند. هم مردم به این وضعیت عادت کردهاند و هم ناشنوایان همه فیلمها را درک میکنند. ناشنوا با دیدن مداوم این زیرنویسها قادر است که جملهسازی بهتری داشته باشد و به زبان جامعه صحبت کند.
اخبار جدید بیان کرده، طرحی در نظر گرفته شده که کودکان ناشنوا را هم به خاطر هزینههای بالا در مدارس جداگانه آموزش ندهند و با شنواها در یک مدرسه درس بخوانند بدون آنکه معلمان آموزشهای خاص را دیده باشند. مدارس ناشنوایان یک به یک در حال جمع شدن هستند در حالیکه معلم تلفیقی برای مدارس عمومی وجود ندارد. در آموزش ناشنوایان هم روش لبخوانی و هم روش اشاره باید لحاظ گردد. زبان اشاره در آموزش به عنوان وسیلهای جهت یادگیری بهتر و لبخوانی جهت ارتباط آسان مورد استفاده قرار میگیرد به این روش آموزشی ارتباط کلی گفته میشود. زبان اشاره در سراسر جهان باید مورد شناسنایی قرار گیرد. جالب است که در دروس دانشگاه برای ارتباط دانشجویان با افراد خارج از کشور دروس زبان تخصصی هر رشته را جزء حوزه درسی قرار دادهاند ولی برای ارتباط با افراد داخل کشور که زبان تکلم غیر از دیگران دارند هنوز راهی برای آموزش آنها قرار ندادهاند. اگر آموزش زبان اشاره جزء حوزه درسی دانشجویان قرار میگرفت هزاران پیشرفت در جهان امروز رخ میداد ولی حیف که کسی باور ندارد.
مشکلات ناشنوایان
– توانبخشی حرفهای و آموزشی، اشتغال، ازدواج و تحصیل و… از مشکلاتی است که ما ناشنوایان با آنها مواجه هستیم.
– باید دید و نگرش جامعه نسبت به ما ناشنوایان تغییر پیدا کند و هویت و استعدادها و تواناییهای ما به رسمیت شناخته شود چرا که ما ناشنوایان نیز مانند افراد دیگر جامعه از حق و حقوقی برخورداریم که نباید از آن محروممان کرد و بلکه باید شرایط زندگی راحت و دور از دغدغهای توسط دولت برایمان فراهم شود. امروزه ناشنوایان در کشورهای پیشرفته به دلیل استفاده از تجهیزات و تکنولوژیهای مدرن با مشکلات کمتری دست به گریبان هستند بنابراین ما نیز باید در کشورمان با استفاده از این وسایل در جهت کاهش مشکلاتمان اقدام کنیم. درست است که هم اکنون مراکزی برای ارائه خدمات توانبخشی، آموزشی و وسایل کمک شنوایی در سطح کشور وجود دارد، اما چه کسی باور میکند هزینه اینگونه مراکز چقدر زیاد است، آن هم برای خانوادههایی که تعداد ناشنوایان در آن بیشتر از یک نفر است و از طرفی در طول هر هفته چندین بار باید به این مراکز مراجعه کنند. افرادی چون ما که دارای اختلالات شنوایی هستیم، به جز خدمات پزشکی به خدمات توانبخشی آموزشی، حرفهای، اجتماعی و… نیاز داریم ولی بهزیستی تلاش چندانی در این زمینه در جهت رفع مشکلات ناشنوایان انجام نمیدهد.
– 8 مهر روز جهانی ناشنوایان است. تعبیر روز جهانی حکایت از آن دارد که آن پدیده، به نوعی با تمامی مردم دنیا مرتبط است و موضوعی محلی یا ملی نیست بلکه جنبه عمومی و جهانی دارد. ولی متأسفانه این روز در بین بسیاری از مراکز مدنظر گرفته نمیشود. اگر تنها این روز به رسمیت شناخته میشد، شاید کسانی بودند که بتوانند با فکر خود راهی به سوی آیندهای با کمتر مشکلات برای ما و همنوعان ما در نظر بگیرند.
– از جمله خدماتی که در نظر گرفته شده این است که مراکز خصوصی خانواده و کودک ناشنوا راهاندازی شود ولی استفاده از این مراکز هزینه زیادی را در بر میگیرد و بعضی خانوادهها به دلیل نداشتن این هزینه از حضور در این مؤسسات جلوگیری میکنند.
– یکی دیگر از مشکلات اساسی ما ناشنوایان مسئله اشتغال است. در سال 1360 مجلس شورای اسلامی، در مصوبهای اعلام کرد دولت موظف است هر سازمانی 3 درصد از نیروی استخدامی خود را به معلولان اختصاص دهد که متأسفانه در این زمینه اقدامی صورت نگرفته است و به تازگی از پذیرش ناشنوایان به عنوان نیروی استخدامی خودداری میشود. بسیاری از کارفرمایان و صاحبکاران از پذیرفتن فردی که دچار مشکلات شنوایی است سر باز میزنند. جامعه باید هویت و حقوق افراد ناشنوا را مانند دیگر اعضا به رسمیت بشناسد.
– در دنیای ما چشمها هستند که میشنوند و دستها هستند که سخن میگویند. در خیابان، اتوبوس و یا هر محل دیگری که قدم میزنیم، نیاز به ارتباط داریم. وقتی با حرکات اشاره با یکدیگر سخن میگوییم، برای بسیاری از آدمها این حرکات تازگی دارد، زیرا از دنیای ما ناشنوایان و نیمه شنوایان اطلاعی ندارند و وقتی حرکات دست ما را میبینند بسان فیلم تلویزیون، به تماشا مینشینند. البته تقصیری هم ندارند، چون ارتباطی با ناشنوایان ندارند و نیز به علت گوشهگیری غیر عمدی ناشنوایان و مهمتر از همه علاقه ناشنوایان به ارتباط با همزبان باعث عدم اطلاع مردم از دنیای خاص ما شده است.
– 90 درصد موفقیت بچههای معلول بر عهده خانوادههاست چرا که کنار آمدن خانوادهها با مشکلا ت فرزندان و همکاری آنها با فرزندشان نقش بسزایی در سرنوشت او خواهد داشت. وای به حال زمانی که خانواده فرد را کنار بگذارد که اغلب شنیده شده برخی خانوادهها با فرزند ناشنوای خود رابطه صحیحی ندارد. به راستی ناشنوایان فراموش شدگان افراد جامعه در بین معلولان هستند چرا که همان طور که میدانیم در آگهی استخدام اخیر آموزش و پرورش، شرط صحت و سلامت کامل برای متقاضیان درج شده بود که موجب شد تا بسیاری از ما معلولان در این آزمون شرکت نکنیم و تعدادی نیز که در آزمون شرکت کرده بودند در مصاحبه رد شدند.
– کانون ناشنوایان تنها مکانی است که ناشنوایان در آنجا احساس راحتی میکنند ولی متأسفانه سازمان بهزیستی هنوز اقدامی در جهت تهیه یک مکان تمیز و جادار برای ما ناشنوایان در شهرستانمان نکرده است. ما ناشنوایان با اینکه معلولیم، اما معلولیتی جز نشنیدن نداریم. ما سالم هستیم مانند دیگر انسانها ولی تنها نکتهای که متمایزمان میکند، این است که نه کسی حرفمان را میفهمد و نه ما میتوانیم صدای کسی را بشنویم. یعنی برای هر کاری مانند رفتن به ادارهها و غیره رابط میخواهیم.
– برای گفتار درمانی یا آزمایشهای گوش، ساعتی 6 تا 10 هزار تومان باید بپردازیم. وقتی به سختی کار پیدا میکنیم، چطور از عهده این هزینهها برآییم. معلولان جسمی لااقل زبان دارند تا حرف بزنند اما ناشنوایان زبان ندارند تا دردشان را بگویند.
و در آخر بحث مشکلات ناشنوایان، داستان جالبی در لابلای وصیت نامههای شهدا پیدا کردم که خواندنی است:
آقایی بود، اسمش «عبدالمطلب اکبری» ست، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود و در ضمن ناشنوا هم بود.
عبدالمطلب یک پسر عمو هم به نام «غلامرضا اکبری» داشت که شهید شده بود. غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد، ما هم گفتیم: چی میگی بابا؟! محلش نذاشتیم، هرچی سر و صدا کرد هیچ کس محلش نذاشت. وقتی دید ما نمیفهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت: شهید عبدالمطلب اکبری. بعد به ما نگاه کرد و گفت: نگاه کنید! خندید، ما هم خندیدیم. گفتیم حتما شوخیش گرفته، دید همه ما داریم میخندیم، طفلک هیچی نگفت؛ یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش را پاک کرد. سپس سرش را پائین انداخت و آروم رفت…
فردایش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه عبدالمطلب رو آوردند و دقیقاً توی همین جایی که با انگشت کشیده بود خاکش کردند.»
* و اما وصیت نامه کوتاه شهید عبدالمطلب:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند، یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم و آقا بهم گفت: “تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم اما باور نکردید!
زبان اشاره
هر کشوری به زبان و فرهنگ خودش اشاره میکند. در شهرهای ایران که گویشهای مختلفی وجود دارد، ناشنوایان به زبانهای اشاره بومی با هم ارتباط برقرار میکنند. و این برای تعامل بین ناشنوایان در ارتباط با استانهای دیگر در مراسمی مانند اینگونه مراسماتی که در آن همه ناشنوایان سراسر ایران جمع هستند، مشکل ایجاد میکند. برای همین باکمک مسئولان و دست اندرکاران دولت بایدشروع به تحقیقات کنیم. برای همین باید به شهرستانها برویم و اشارات مختلف را یادداشت کنیم. سعی کنیم سادهترین و گویاترین اشارات را انتخاب کنیم تا به صورت کتاب، فیلم و محصولات دیگر در دسترس کارشناسان، مددکاران، ناشنوایان و والدینشان قرار دهیم تا هم ما ناشنوایان بتوانیم، در سطح گسترده به یک زبان واحد با هم صحبت کنیم.
از هلن کلر پرسیدند اگر قرار باشد خداوند یکی از دو معلولیت بینایی و شنوایی تو را برگرداند کدامیک را انتخاب میکنی هلن کلر بی درنگ پاسخ داد شنوایی را بر میگزینم. زیرا سکوت مخفیگاه فریادهاست و تحمل فریاد درون بسیار سهمگین است بخصوص اگر جامعه این صدا را نشنود. افراد ناشنوا که قدرت شنیداری ندارند چشم را جایگزین گوش میکنند در واقع ناشنوا باید با چشمان خود بشنود.
رفتار جدی و توأم با صبر و حوصله مردم میتواند کلیدی برای برقراری ارتباط ناشنوایان و گشودن درهای بسته موجود در جامعه به روی این گروه باشد.
اما مشکلات نیمه شنوایان
تنها راهکار اجتماعی شدن ما ناشنوایان استفاده از سمعک است. سمعک هزینه دارد. این وسیله کمکی همه وقته مگر زمان خواب باید مورد استفاده باشد و این خود دلیلی است برای خراب شدن در طول زمانی کم است. متأسفانه هم هزینه خرید سمعک و هم هزینه تعمیرات زیاد است و این مشکل برای آقایی که سرپرست خانواده است و هنوز شغلی درست در دست ندارد واقعاً غم انگیز است. عمر مفید این سمعکها شش ماه تا یک سال است و زود باید تعمیر شود. حداکثر هر 4 سال یکبار هم باید تعویض شود ولی هزینه سرسام این سمعکها غیر قابل تحمل است.
از دیگران بیاموزیم
هلن کلر چند روز پس از تولدش ناشنوا، نابینا و لال شد. به رغم این همه بدبیاری او توانست نام خود را در لیست بزرگان تاریخ بشر ثبت کند. او توانست با اراده خود ثابت کند که اگر کسی خود را شکست خورده نپندارد، در شمار شکست خوردگان قرار نمیگیرد. برای رسیدن به موفقیت باید به مطالعه شکستها پرداخت. باید همانند کیمیاگران قدیم که در جستوجوی راهی برای تبدیل فلزات به طلا بودند در جست وجوی هنری بود که بتوان به کمک آن از شکستهایمان برای موفقیتهای حتمی آیندهمان پله بسازیم. بتهوون آهنگساز آلمانی نیز ناشنوا بود ولی به یکی از بزرگترین آهنگسازان جهان تبدیل شد. نام اشخاصی مثل بتهوون و هلن کلر و… تا دنیا باقیست بر زبانها خواهد ماند، زیرا آنها در ذهن خود رؤیایی دیدند و برای تبدیل آن به واقعیت از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند.
آیا میثم رنجبری دف نواز ناشنوا پدیده دومین جشنواره موسیقی معلولان میشناسید؟ جوان 22 سالهای است که به رغم ناشنوایی دف مینوازد و وقتی ازش میپرسند چطوری صدا را تقلید میکنی؟ میگوید:من برای دف زدن به گوشم نیاز ندارم چون صدای دف را با قلبم میشنوم. من یک دنیا عاشق دف هستم.
و یا مرضیه آقاخانی معاون شورای فرهنگیان را میشناسید؟ ایشان مؤسس شورای فرهنگیان برای ناشنوایان است. ایشان اهداف تشکیل این شورا را مواردی مثل: ارتقای سطح علمی، دانش و مهارت فنی آموزگاران ناشنوا، بررسی و پژوهش در زمینههای آموزشی مناسب برای پیشرفت دانشآموزان ناشنوا، آموزش ارتباط مناسب با خانواده و جامعه به ناشنوایان و بررسی و در حد امکان و توانایی برطرف ساختن مشکلات معلمان ناشنوا اعم از مادی و غیرمادی میشمارند. ایشان همچنین از مشکلات ناشنوایان چنین میگوید: امروزه در دنیا از امکانات تقریباً همسان با شنوایان برخوردارند که متأسفانه در ایران روز به روز شاهد افت امکانات حداقلی و مناسب برای ناشنوایان هستیم که مهمترین آن نحوه آموزش، مواد درسی و ایجاد ارتباط با دیگر افراد جامعه است، حتی ناشنوایان در ارتباط با یکدیگر دچار مشکل هستند چرا که زبان اشاره را که اولین و مهمترین زبان ارتباطی بین ناشنوایان است به درستی در مدارس نیاموختهاند.
و اما قبل از اتمام تشکر میکنم از پدر و مادر صبورم
من کودکی ناشنوا بودم. زندگیام غرق در سکوت و تنهایی بود و از شنیدن قیل و قال حیات که میبایست چون مؤذنی خوش آهنگ، جنبش و تحرک را در گوشهایم زمزمه کند، بیبهره بودم. اما تو از راه رسیدی و با نگاه پر مهرت، با چشمان نافذت و با دستانی که ناقل گرمای وجودت بود، توجهم را از بیراهه سکوت و تنهایی، به مسیر زندگی و پیوند با زیباییهای خلقت، معطوف ساختی. به راستی تو بودی بهانه پروازم.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)