زندگی و شعر سرّی قائنی
توان نامه
فصلنامه مطالعاتی و اطلاع رسانی ویژه معلولیت و توانمندسازی
Quarterly of Studies and Information Specially Disabled and Empowerment
شماره 4-5، بهار و تابستان 1395، 128 صفحه
با تحقیقات ویژه: جامعهسازی جبار باغچهبان؛ کتاب معلولیتی؛ معلولیت در افغانستان
(Jabbar baghche ban’s Sociology, Book for Disabled People, Disability in Afghanistan)
دریافت کامل مجله: PDF، 5 MB
زندگی و شعر سرّی قائنی
فاطمه صادقی تبار
(برگرفته از نقد و بررسی صور خیال در شعر نابینایان، پایان نامه کارشناسی ارشد، فاطمه صادقی تبار، دانشکده الهیات دانشگاه قم، زمستان 1394.)
بدیع الزمان فرزند سید محمد ولی میرزا نوربخش متخلص به سرّی در سال 1279ش از مادر، نابینا متولد شد. تا 29 سالگی در زادگاه خود قائن، زندگی کرد و پس از آن به بیرجند رفت و دوران شکوفایی و شعر او در این شهر بود. وی در سال 1334 به بیماری سرطان کبد مبتلا شد و برای معالجه به تهران انتقال یافت و در همین شهر در سال 1335 درگذشت و در مقبره ظهیر الدّوله در جوار ایرج و بهار به خاک سپرده شد. این شاعر نابینا زندگیای سراسر درد و رنج را سپری کرده است و در اشعارش از بی مهری خانواده، پدر و برادرانش سخن گفته است. بعد از فوت پدرش که در 29 سالگی سری اتفاق افتاد، او به شدت در تنگنای مالی قرار گرفت. گر چه تا آن زمان هم که پدرش در قید حیات بود پیوسته از این موضوع شکوه میکرده است.
این شاعر نابینا به دلیل محرومیت از هیچگونه آموزشی بهره نبرده است و آنچه در اشعارش دیده میشود حاصل شنیدههای او در مجالس اهل شعر و ادب است و شنیدن اشعاری که دوستانش برای او میخواندند. زندگی سری به شکلهای متفاوت در اشعارش دیده میشود.
به وجود آمدم از مادر کور / کور و کر رفتم و خفتم در گور
سرّی در اواخر عمر از نعمت شنیدن هم محروم شده بود.
وی درباره پدرش میگوید:
مرا بابی است بی رحم و ستمکار / کز و روحم بود دائم در آزار
سرّی به بادهنوشی اعتیاد داشت و بادهنوشی را برای خود حلال میدانست و به دلیل افراط در بادهنوشی به سرطان کبد مبتلا شد.
بدان که بر من تاریک چشم روشن دل / حلالتر بود از شیر باده روشن
و قطعهای که برای سنگ مزار خود سروده:
ادبایی که جهان پیرایند / یا جهان را پس از این آرایند
من که خاک است کنون مأوایم / سرّیم، سرّی نابینایم
نمونهای از غزل سرّی:
امشب از عشق تو جانا تا سحر خواهم گریست / تا سحر امشب من از سوز جگر خواهم گریست
از فراقت همچو بلبل ناله سرخواهم نمود / هر زمان چون طائری بی بال و پر خواهم گریست
با دو چشم کور در بیت الحزان خواهم نشست / همچو یعقوب از غم هجر پسر خواهم گریست
کرد خواهم روی بر دیوار و هر دم زار زار / تا نسازم خاک را از گریه تر خواهم گریست
گریه ابر بهاری را ندیدهاستم ولی / اینقدر دانم کز او من بیشتر خواهم گریست
تا مگر یابم نشان یوسف کنعان دل / چون زلیخا بر سر هر رهگذر خواهم گریست
گه به شهناز این غزل را خواند خواهم گه به شور / گاه همچون سرّی شوریده سر خواهم گریست
غزلی دیگر از سرّی:
فتاده در دل من مهر ماه سیمایی / فرشته خوی و پری روی و سرو بالایی
کنم چه چاره که آن دزد عقل و رهزن دین / فکنده در سر من سخت شور و غوغایی
گشوده بر رخ من باب محنت و غم و رنج / ربوده از کف من طاقت و توانایی
شبی به نزد من آمد به صد کرشمه و ناز / بدش به دست بلورین زباده مینایی
ز جا جستم و دستش گرفتم و گفتم / تویی که بردهای از خلق گوی رعنایی
چگونه شکر چنین نعمتی به جا آرم / که رستم از غم دوری و درد تنهایی
ز دست دامن وصلت رها نخواهم کرد / گرم به قهر کشی ور به لطف بخشایی
بیا دمی ز کرم در کنار من بنشین / که تا ز لوح دلم زنگ غصه بزدایی
بده ز لعل لبت بوسهای که سری را / نباشد از تو دگر غیر از این تمنایی
شعر سرّی
اشعار سری توسط محمود رفیعی به انضمام زندگینامه وی با عنوان (زندگی و اشعار سری) جمعآوری و چاپ شده است. سری در هجو ید طولایی دارد. پدرش را هجو گفته و همچنین دیگر کسانی که با آنها کوچکترین خصومتی داشته است. محمود رفیعی از ذکر تمام هجویات در مجموعه اشعار خودداری کرده است.
اما دیگر اشعار او با توجه به نابینایی و بیسوادی وی در خور توجه است. سرّی در انواع شعر طبع آزمایی کرده است غزل، قصیده، قطعه، مسمّط، مخمس، رباعی، دو بیتی از جمله قالبهایی است که در مجموعه اشعار او به چشم میخورد. مضامینی که در شعر وی به کار رفته بعد از احساس تنهایی و تیره روزگاری و بوی غمی که از اشعار وی حس میشود، مسائل روز از جمله کشف حجاب، بزرگداشت زن، احترام به استاد، علاقه به موسیقی، روشندلی، ناپایداری روزگار، وصف شراب و ماده تاریخ است.
اشعاری که بیانگر احساسات شاعر و در شکوه از جفای روزگار و تلخ کامیهای وی است، گر چه کم، ولی تأثیرگذارتر است. اغلب اشعار سرّی بنا بر مناسبتی سروده شده و یا خطاب به شخصیتی است که معمولاً اینگونه اشعار فاقد احساسات پر شور شاعرانه و مفاهیم گیرا است.
«سرّی شاعر و گویای دردها و رنجهای خود و بیانگر تخیلات خود است و هر جا که به تصویر این صحنهها از زندگی خویش پرداخته توانمندی خود را آشکار ساخته است، و این قدرت و توان او در غزلها، رباعیها و دو بیتیهایی که به گویش بیرجندی سروده تجلی یافته است. اما هرجا که مایه سخن دیگر گونه است. همچون سپاس یا شکوه از دوستان و آشنایان یا گفتوگو با این و آن یا پیام و نامه منظوم یا سرودن ماده تاریخ و امثال این مایهها، سخن شاعر یک باره فرود و فرودتر میآید تا جایی که نمیتوان سراینده آن غزلها و رباعیها و دو بیتیها را با گوینده این قطعهها و مثنویها یکی دانست.»
سرّی در اشعار خود از نابینایی خود و دریغی که از ندیدنها میخورد، بارها سخن گفته:
نبودم از بصر محروم ای کاش / به کام دل بدیدم روی مهوش
دریغا من ندارم چشم سرّی / که بینم نرگس جادوی مهوش
نتیجه گیری
نابینایان موجب گسترش آرایههای شعری شدند و توانستند تحولات ویژهای در ادبیات منظوم و شعر پدید آورند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.