نشریه بزرگداشت حجت الاسلام مجاب/ شماره هفتم
نشریه بزرگداشت حجت الاسلام سید محمدکاظم مجاب
شماره 7، 14 اسفند ماه 1395
فهرست
طلیعه
شیوه معرفی فضائل حضرت علی علیه السلام
شعر هدایتگر
آیت الله سید اسدالله نبوی
طلیعه
مهرماه 1395، آقای علیاکبر صفری در تماس تلفنی، گفت آیا میخواهید بزرگداشتی یا جلسهای برای مرحوم مجاب داشته باشید. به سرعت اطلاعات درباره آقای مجاب به ذهنم آمد و فوراً گفتم خوب است مشروط به اینکه جناب آقای شهرستانی هم اجازه دهد. چند روز بعد خدمت ایشان رسیدم و در این باره استفسار کردم. فرمودند خوب است. کارها از همان زمان به تدریج شروع شد. شش ماه با تمام ظرفیت تلاش شد و انشاءالله 20 اسفندماه نشست بر پا میشود. همه همایشها سه بخش مهم از نظر زمانی دارند، دوره پیش از نشست، روز نشست دوره بعد از آن. در ایران معمولاً اکثر امکانات و گاه تمام بودجه را برای روز نشست میگذارند و منظورشان از نشست چند سخنرانی و سرود و پذیرایی است. با اینکه تأثیر سخنانی که حضار میشنوند و به سرعت فراموش میکنند و نیز تأثیر پذیرایی ماندگار و دائمی نیست. از اینرو دفتر فرهنگ معلولین بخش اندکی از امکانات را به نشست اختصاص میدهد. و تلاش میکند پیام همایش را در دوره پیش از همایش به روش علمی توسعه دهد و از دوره پس از همایش برای جامعه پذیری آن پیام استفاده نماید.
سردبیر
شیوه معرفی فضائل حضرت علی علیه السلام
سید محمدکاظم مجاب
امامت به عنوان یکی از ارکان آیین ما به این معنا است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فرزندان ایشان در رفتارهای فردی و اجتماعی الگو باشند. وظیفه عالمان دین هم این است که شخصیت حضرت علی علیه السلام را به گونهای مطرح و معرفی کنند که مردم به راحتی بپذیرند و تأسی نمایند.
اکنون درباره پیروی و تأسی مردم از حضرت نمیخواهم سخن بگویم، بلکه میخواهم به این نکته بپردازم که حضرت را چگونه و به چه روشی باید معرفی کرد تا تأسی از حضرت امکان پذیر گردد.
ابعاد حضرت علی علیه السلام
مورخین و کسانی که به زندگی و شخصیت حضرت پرداختهاند و کتابهایی نوشتهاند که در تاریخ مانده است، مؤظف بودهاند واقعیتها و همه ابعاد وجودی ایشان را گزارش دهند، تا نسلهای بعد بتوانند به درستی آن حضرت را بشناسند. برای نمونه شیخ مفید از دانشمندان سده چهارم قمری در کتاب الارشاد، درباره لباس، خوراک، مرکب و اسب، راه رفتن، آرایش سر و صورت، طرز مکالمه و گفتوگو با مردم، خوابیدن، رفتارش در خانه، باغداری و کاشت درختهای نخل و دایر کردن نخلستان، کار در مزرعه آن حضرت گزارشهایی دارد. و از این متون میتوان به واقعیتهای فردی و اجتماعی حضرت پی برد.
اما اگر بخواهیم حضرت را به عنوان یک الگو مطرح کنیم، آیا معرفی نوع لباسش یا نوع آرایش سر و صورت و اموری نظیر اینها ضروری است؟ آیا جوانان امروزی در ایران، اروپا و حتی کشورهای اروپایی ضرورتاً از این سبک لباس و آرایش حضرت باید پیروی کنند؟ و واقعاً پیروی میکنند؟
در اینجا پرسش دیگری مطرح میشود که معرفی این جنبههای حضرت و تأکید بر اینکه شیعیان باید از این جنبهها الگوبرداری کنند صحیح است و آیا کاهش مقام و جایگاه را موجب نشدهایم؟
لذا به نظر میرسد معرفی حضرت به عنوان الگو، بسیار ظریف و دقیق است و فقط جنبههایی از شخصیت حضرت که در دوره حاضر و برای نسل کنونی مؤثر است باید به عنوان الگو معرفی شود، همچنین به جای مطرح کردن نوع لباس حضرت و معرفی جزئیات آن، میتوان ویژگیهایی مثل تمیزی لباس، پوشش بدن، وقار و سنگینی آن را معرفی کرد. یعنی به جای اینکه بگوییم حضرت دشداشه عربی میپوشید، بگوییم حضرت لباسی میپوشید که هم ساده و در سطح عموم مردم بود و هم وقار و سنگینی داشت و هم تمیز بود.
مقایسه شخصیتها
گاه حضرت علی علیه السلام را با برخی از شخصیتهای معاصر یا چهرههای تاریخی و علمی مقایسه کرده و نتیجهگیری میکنند. برای نمونه حضرت را گاه با جمال عبدالناصر، دکتر محمد مصدق، پاتریس لومومبا، بن بلا، ملاصدرا صدرالمتألهین، ابوعلی سینا، فارابی و حتی چهرههای خارجی مثل ویکتور هوگو مقایسه میکنند، یا برخی نویسندگان در کتابهایی این کار را کردهاند.
اما واقعاً آیا اینگونه مقایسهها درست است؟ آیا موجب تنزل مقام حضرت نمیشود؟ اگر مقایسه درست انجام گیرد و در یک بُعد (به قول معروف با تبیین وجه شبه)، مقایسه شود، مشکلی ندارد. برای مثال رهبری و اداره جامعه حضرت با رهبران مشهور و موفق جوامع مقایسه گردد؛ یا حضرت با جمال عبدالناصر از حیث مردمگرایی و اهتمام به امور مردم و حضرت با مصدق از نظر اهتمام به بیت المال و هدر ندادن بیت المال مقایسه گردد؛ یا فصاحت و بلاغت حضرت با شعر سرایی ویکتور هوگوی فرانسوی؛ یا استدلالهای علمی و دقیق حضرت در نهج البلاغه در اثبات توحید و خدا با دیدگاههای ابن سینا و ملاصدرا مقایسه گردد. در اینگونه موارد و اینگونه مقایسهها درست است. چون موجب میشود مخاطب و شنونده مقام حضرت را بهتر درک کند و به اصطلاح تقریب به ذهن آسانتر میگردد.
به خاطر همین امیرالمؤمنین را در رهبری با رهبرانی مانند جمال عبدالناصر، پاتریس لومومبا، بن بلا و مصدق و بقایی مقایسه کردهاند. گاهی امیرالمؤمنین را با فیلسوفانی مانند ابوعلی سینا، فارابی، میرفندرسکی و صدرالمتألهین مقایسه کرده و قضاوت کردهاند. گاهی امیرالمؤمنین را با ادبایی مثل لاماراتین و از شعرای فرانسه مثل گوته و ویکتور هوگو مقایسه کردهاند. گاهی با عرفایی مثل شبستری، مولوی رومی، حافظ مقارنه کرده و قضاوت کردهاند. امیرالمؤمنین را با لحاظ جنبه تاریخی، اجتماعی و سیاسی میتوان با علما، عرفا، شعرا، پهلوانان و فقها و همه ارباب دیگر فضائل مقایسه کرد. پس اگر کسی میخواست مقایسهای کند میان یک شاعر فرانسوی و یک جملهای از امیرالمؤمنین، نباید او را کافر بدانیم که چرا این کار را کرده است. چون او منکر فضائلش نیست و امیرالمؤمنین را پایین نمیآورد. بلکه این مقایسه تقدیس ایشان است.البته باید قبول کرد، تمام فضائل امیرالمؤمنین در این بعد و در چند شعر خلاصه نمیشود. یا در همین یک کتاب یا چند کتاب خلاصه نشده است. وقتی درباره امیرالمؤمنین از لحاظ ادبی و عاطفی بحث میکنیم غیر از وقتی است که از لحاظ رهبری دربارهاش بحث میکنیم دوتاشون غیر از وقتی هستند که درباره امور شرعی و قضایی بحث میکنیم یا درباره ولایتش بحث میکنیم.
همه اینها درست است و در جای خود صحیح است. کتابهایی که جرجرداق درباره فضایل امیرالمؤمنین نوشته، درست است. امام صادق علیه السلام هر چه فرموده، درست است، سنیها هر چه کتاب نوشتهاند، درست است، مگر در مواردی که تهمت زدهاند، مثل تنزّه حضرت، که ابن کثیر در آن خدشه کرده است. ولی جمود و اصرار بر اینکه حضرت بالاترین است و با هیچ کس و هیچ چیز قابل مقایسه نیست، این روش موجب پایین آوردن امیرالمؤمنین است. اما اگر کلمهای از جمال عبدالناصر را با کلمهای از امیرالمؤمنین مقایسه کردم و نتیجهگیری درست نمودم، آیا من امیرالمؤمنین را پایین آوردهام؟
خیر من امیرالمؤمنین را بالا بردهام. آن کسی که میگوید پایین آوردهای؛ عقلش نرسیده و نمیداند امیرالمؤمنین یعنی چه؟ او خیال میکند امیرالمؤمنین را باید فقط در کتابها و فرهنگ خودشان مطرح کرد؛ در صورتی که امیرالمؤمنین علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا هر یک از ائمه علیهم السلام شخصیتهای فرا ملیتیاند و به یک قوم و ملت تعلق ندارند. یعنی فرانسویها و ژاپنیها هم میتوانند به سراغ حضرت بیایند. از اینرو یک شعر فرانسوی را میشود با کلامی از حضرت مقایسه کرد. البته در این مقایسه ثابت میشود که امیرالمؤمنین بهتر گفته و افضلیت او کاملاً روشن و ثابت است. به همین دلیل درباره حضرت گفتهاند؛ و هو ینبوع الفضائل یعنی حضرت معادن فضائل و برتریها است.
شعر هدایتگر
عبدالحمید کاشانی
مرحوم سید محمدکاظم مجاب از معدود تحصیل کردگان حوزوی است که به شعر علاقه داشت و اشعار بسیار سرود و دیوان شعرش چند بار چاپ شد. وقتی سی و پنج سال بیشتر نداشت و در جوانی بود دیوانش به نام نامه روشن بینان منتشر شد. گویا این اشعار را از نوجوانی سروده و در سال 1343 منتشر کرد. در جامعه روحانیت به ندرت افرادی پیدا میشوند که طبع شعر داشته یا دیوان شعرشان منتشر شده باشد و مرحوم مجاب جزء این معدود و اقلیت است. از اینرو لازم است شعر و شعر سرایی او را از ابعاد مختلف بررسی کنیم.
ابتدا نگاهی داریم به موضع قرآن نسبت به شعر و شاعری یعنی بدانیم قرآن کریم آیا شعر سرایی مرحوم مجاب را تأیید میکند یا نه؟ در ادامه به دیدگاه ائمه علیهم السلام میپردازیم و بالاخره نگاه کوتاهی هم به اشعار مرحوم مجاب خواهیم داشت.
قرآن کریم و شعر و شاعری
بیست و ششمین سوره قرآن، به نام «شعراء» است. دلیل این نامگذاری ظاهراً، چهار آیه پایانی این سوره است که درباره شاعران است؛ میفرماید: وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ في کُلِّ وادٍ يَهيمُونَ وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا .
یعنی شاعران از گمراهان پیروی میکنند. آیا نمیبینی آنان در بیابان سرگرداناند، و آنان به آن میگویند عمل نمیکنند. مگر شاعران ایمان آورده و دارای عمل صالح و فراوان خدا را یاد میکنند. و یاری خواستند بعد از اینکه مورد ظلم قرار گرفتند.
بنابراین در این آیات شاعران به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته با اوصاف تابع گمراهان، سرگردان در بیابان و گوینده بدون عمل معرفی شدهاند و دسته دوم با این ویژگیها تعریف شدهاند: مؤمن، عامل به صالحات، ذاکر خداوند، مورد ظلم بودن، یاری شدن.
برای دسته اول سه ویژگی و برای دسته دوم پنج ویژگی شمرده است. بنابراین قرآن کریم تمامی شاعران و کل شعر را طرد و نفی نمیکند؛ همانطور که تأیید نمیکند. بلکه شعر و شاعری مورد تأیید قرآن است که ویژگیهای ایمان، عمل صالح، یاد خداوند، پیکار با پلیدیها و مورد آزار قرار گرفتن و بالاخره مورد یاری خداوند قرار گرفتن را داشته باشد.
در قرآن کریم در چهل آیه شعر و واژههای مشتق از آن آمده است و مفسران دیدگاههای مختلفی درباره این آیات بیان کردهاند. از این تفاسیر چنین به دست میآید که موارد نکوهش شعر و شاعر در قرآن شأن نزول خاصی و مصادیقی مشخص دارد و نمیتوان دامنه آن را به تمام محدوده شعر کشاند به ویژه آنکه خود قرآن کریم استثنا قائل شده و شاعران مؤمن و طرفدار عمل صالح را از شاعران گمراه که جز گمراهان از ایشان پیروی نمیکنند جدا کرده، میفرماید: «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثيراً» (مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و خداوند را بسیار یاد میکنند).
در شأن نزول این آیه گفتهاند: دو شاعر در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با یکدیگر خصومت میکردند و به هجو یکدیگر میپرداختند، یکی از آن دو از انصار بود و یکی از قومی دیگر و هر یک را گروهی پشت سر میایستادند. او را یاری میرساندند که خداوند این آیات را فرو فرستاد: «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ في کُلِّ وادٍ يَهيمُونَ وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ». و شاعران [کافر] را گمراهان پیروی میکنند. آیا نمینگری که ایشان در هر وادی سرگشتهاند، و ایشان چیزهایی میگویند که خود انجام نمیدهند).
از امام صادق علیه السلام روایت شده که مقصود از این آیات شاعران کفّار همچون عبدالله بن زبعری و هبیرة بن ابی وهب و مسافع بن عبد مناف و عمرو بن عبدالله جمحی و امیة ابن ابی الصلت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را هجو میکردند و مردم به هنگام هجو ایشان پشت سر آنها میایستادند.
مرحوم مجاب هفتاد سال از عمرش را به دعوت مردم به ایمان، توحید و امامت پرداخت، از اینرو جزء شاعران مؤمن و عامل به صالحات و مورد تأیید قرآن کریم است.
دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام
از پیامبر خدا روایت شده که فرمود: انّ مِن الشِعر لحکمة و انّ من البیان لسحراً. یعنی دستهای از شعرها، حکمت است و نوع دیگر آن سحر است.
سیره حضرت رسول اینگونه بود که شاعران مسلمان و مؤمن را تأیید و حمایت میکرد و شاعران گمراه و مشرک را نفی و هجو میفرمود. حسان بن ثابت انصاری و براء بن عازب از جمله شاعرانی هستند که پیامبر آنان را تأیید کرده و در توصیف و مدح آنان جملاتی گفته است.
همین موضع را ائمه معصومین علیهم السلام هم داشتند. دعبل خزاعی و کمیت اسدی از دستان ائمه علیهم السلام صله گرفتند.
مجابیات
مرحوم مجاب از شاعران عالم عامل بود که از طریق مجلس وعظ و خطابه و روضهخوانی مردم را متوجه معارف و معنویت میکرد. و آدم را به یاد آموزههای ائمه اطهار علیهم السلام میانداخت؛ یا از طریق شعر و دیوانش مردم را متوجه حقایق دینی مینمود. او دارای دیوانی جذاب و پر نشاط است و اشعارش توسط وعاظ و منبریها استفاده میشود.
زین ماده شوق هر که یک جام گرفت / بی یاد تو که تواند آرام گرفت
لبریز سماع شد چو پیمانه جان / ذکر تو ز لب دلم چو پیغام گرفت
البته تا عشق و سوز نباشد نمیتوان شعر با حال گفت و روضه با حال خواند.
ذوق می عشق جز به مستان ندهند / وین جام به کام جان پرستان ندهند
آنچه از تو برد رهی به جانان جان است / پا بر جان نه که ره به دستان ندهند
شعر مجاب که به مجابیات شهرت یافته، دُر خالص بود که از معدن خالص استخراج شد و فقط خُلَصها آن را میتوانند درک کنند.
به امید مغفرت و رحمت الهی و دعای خاشعان و متضرعان درگاه خداوند، برای مرحوم مجاب. او که درد فراق بر چهره زردش هویدا بود و به شیوه عشاق، آه و ناله سر میداد؛ ملامت خلق، بر او بی تأثیر بود و همواره با قناعت و نه به طمع لقمه و نان زیست. آری مرحوم مجاب چه در نوشتار و چه در روضهخوانی و گفتار چنین بود.
روضه و روضهخوانی
معمولاً فارغ التحصیلان حوزه علمیه در چند رشته اشتغال پیدا میکنند: تدریس، تحقیق و نویسندگی، تبلیغ و بالاخره امور اجرایی.
مرحوم مجاب از بین این اشتغالات تبلیغ و پاره وقت تدریس در حوزه را تقبل کرد و بیشتر و تمام وقت در تبلیغ و منبر و روضهخوانی مشغول بود. او متعلق به نسل خاصی از منبریها است که در مقطعی از تاریخ ایران درخشیدند؛ نسلی که نیاز به بررسیهای اجتماعی، تاریخی و علمی دارد. برای اینکه جایگاه این نسل از منبریها به دست آید لازم است تاریخ گذشته روضهخوانی در ایران مطالعه گردد. به همین دلیل تاریخ مختصری از آن را تقدیم میکنم.
تحولات تاریخی روضهخوانی
حادثه وحشتناک شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و فرزندان و اصحاب با وفایش و اسارت خاندان عصمت و نبوت علیهم السلام و رفتن به شام و مراجعت آنها از طریق کربلا به مدینه از همان ابتدا موجب خشم و آزردگی شیعیان و طرفداران ائمه اطهار و تزلزل و سستی پایههای حکومت امویان گردید و از روز چهلم واقعه طف اجتماعات سوگواری و عزاداری شهدا چه در کربلا و سایر شهرهای عراق و چه در مدینه و سایر شهرهای عربستان و ایران تشکیل گردید و در قرون بعد (دوم/سوم تا اوایل قرن چهارم قمری) با کمابیش اختلاف در نحوه برگزاری و شرکت کنندگان در مجالس، همچنان ادامه داشت. با فروپاشی خلافت بنی امیه و تأسیس دولت عباسیان شیعیان در امر عزاداری فعالیت و جدیت بیشتری به کار بردند و هر چند بنی العباس در خصومت و دشمنی دست کمی از بنی امیه نداشتند و حتی رفتار خشنتر و وحشیگری بیشتری داشتند ولی از اوایل قرن چهارم و تأسیس دولت آل بویه (321-448ق) و فتح بغداد توسط احمد معز الدوله (جمادی الاول، 334ق) فرهنگ تشیع و مخصوصاً عزاداری خامس آل عبا علیه السلام شکوه و رونق فراوانی یافت. و آزادی گفتار و اندیشه از انحصار اهل جماعت خارج و در اختیار اندیشمندان و علمای بزرگ و متفکر شیعه قرار گرفت. گرچه تفکر اخباریگری گریبان بعضی از بزرگان دانش شیعی را فراگرفته و گاه موجب تکفیر آزاد اندیشان از علمای تشیع از طرف همان قشری گرایان میگردید ولی فرهنگ عاشورا شکوفایی حقیقی خود را یافته و ده روزه اول محرم تعطیل عمومی اعلام گردید و کاخهای سلطنتی ایران و عراق و ادارات دولتی و حتی قلمرو خلفا تحت الشعاع درخشندگی این فرهنگ، پرچمهای سبز و گاه سرخ و سیاه خود را به علامت شرکت در سوگواری واقعه طف افراشته میداشتند. دستجات عزادار در کوچه و بازار حرکت کرده و در مساجد و تکایا به نوحه خوانی میپرداختند و غالباً با نهار یا شام اطعام میشدند. این رویه مرضیه که گاه با ضعف شیعیان تخفیف و با ناتوانی مخالفان رونق میگرفت همچنان تا حکومت صفویان ادامه داشت. با تشکیل دولت صفویه (907ق) گرچه تفکر اخباری و قشری گرایی تسلط کامل داشت ولی مراسم عزاداری شهدای کربلا از شکوه و جلال بالایی برخوردار گردید و با توسعه مذهب حقه تشیع در این دوره تعداد مجالس سوگواری بسیار متعدد و بر رونق مراسم عزاداری بسیار افزوده گردید. از اوایل این دوره بود که نام روضهخوان و روضهخوانی به مناسبت انتشار کتاب روضة الشهداء بر این مجالس اطلاق شد و در دوران افشاریه و زندیه و بالاخص در دوران سلاطین قاجار با همان شور و حال ادامه یافت. در زمان سلطنت رضاشاه تضییقات چندی برای روحانیت و مجالس عزاداری به دستور حکومت وقت ایجاد گردید ولی شیعیان غالب مجالس مزبور را محرمانه یا بدون اجازه برگزار مینمودند. در حکومت پهلوی دوم آن سختگیریها از بین رفت و شیعیان ایران و عراق مانند سابق به روضهخوانی و اقامه مجالس عزا همت والایی داشتند که در انقلاب اسلامی ایران (1357ش) مراسم روضهخوانی و عزاداری در ایران جایگاه حقیقی خود را به دست آورده است، ولی در عراق در 1400ق هنگام استقرار کامل حکومت بعثی رفته رفته شیعیان گرفتار تنگناهای شدید دولتی شدند و تعدادی از مراکز تجمع شیعیان تخریب شد و عده کثیری نیز از آنان قتل عام شدند و همچنان در این زمان با فرمانروایی صدام بیش از پیش آزادی از بین رفت، ولی شیعیان عراق از پای ننشسته و امروزه سه نفر از فرزندان کربلا: شیخ محمدصادق کرباسی (مؤسس دایرةالمعارف حسینی) در لندن و سید مرتضی قزوینی در آمریکا و شیخ حمید مهاجر در بیروت و خلیج فارس به ترتیب از طریق اینترنت و ماهواره روضهخوانی، مجالس و مباحث آن را در سطح جهانی تبلیغ کرده و منتشر مینمایند و مخصوصاً در ایام محرم و عاشورا این فعالیت چشمگیرتر است.
لباس روضهخوان، اکثر قریب به اتفاق خطبا و روضهخوانها در ایران و عراق لباس اهل علم را بر تن دارند که شامل عبا و عمامه و قبا میباشد ولی در خلیج فارس و مراکز شیعه نشین سعودی روضهخوان چفیه (کوفیه) و پیراهن بلند و عباء بر تن دارند و بعضی از آنان دور چفیه خود عقال گذاشته یا اینکه فینه (کشیده و یا طربوش) به رنگ زرشکی به سر میگذارند و اگر از سادات باشند شال سبز به دور آن بسته و اگر غیر از علوی باشند شال زرد یا سفید و در هندوستان بعضی از روضهخوانها کلاه پوست مانند فینه و گاهی به شکل مستطیل به سر میگذارند.
روضهخوانی و عزاداری نزد ایرانیان
سوگواری و عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام بین ایرانیان از شور خاصی برخوردار است که هرگز بین طوائف دیگر شیعی مشاهده نمیشود. بعضی از معاصرین شروع مجالس سوگواری و عزاداری برای امام حسین علیه السلام را به اشتباه به دوره حکومت آل بویه نسبت داده و شروع روضهخوانی را با قرائت کتاب روضة الشهداء و کتابهای مشابه روی منبر از دوره صفویه میدانند (← دایرةالمعارف فارسی، 1/1129)؛ در صورتی که قبلاً اشاره کردیم که نخستین مجلس عزاداری در اربعین همان سال (61ق) پس از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کنار قبر وی در کربلا برپا گردید. سپس در مدینه و سایر شهرها و امکنه شیعه ادامه یافت ولی اطلاق روضهخوانی به این نوع مجالس از دوره صفویه بوده است. ایرانیان از همان ابتدا در امر عزاداری و سوگواری از دیگران پیشی گرفته و در این امر پیشتاز بودهاند. علل و دلایل بسیاری در این مورد ذکر شده از جمله دکتر عبدالحسیب طه از شیوخ ازهر در ادب الشیعه مینویسد: … نگاه ایرانیان به امام حسین علیه السلام نگاه به مردی است که او را از خود و جگر پاره و داماد خویش میدانستند زیرا او با شهربانو دختر یزدگرد پادشاه آنان ازدواج کرده بود و شرافت خون عربی و عرق خون ایرانی در رگهایش جریان داشت لذا او را احق بر همگان برای حکومت میدانستند… مجالس سوگواری و عزاداری پس از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام سراسر ایران را فراگرفت و نهضتهای فکری علیه امویان و در دفاع از مکتب اهل بیت و آل علی علیه السلام در گوشه و کنار ایران مرتب به چشم میخورد، تا اینکه ابومسلم خراسانی (م 137ق) به حکومت امویان پایان داد. ایرانیان به روضهخوانی و عزاداری اکتفا نکرده بلکه فرهنگ عاشورای حسینی را جزء زندگی روزمره خود قرار دادند.
ایرانیان به علت علاقه شدید به فرهنگ عاشورا و به خاطر تأثیر هرچه بیشتر این واقعه عظیم الهی و انسانی در اعماق وجدان شنونده آن را به شکل تجسمی و به صورت تعزیه و شبیه خوانی به عنوان یک هنر به نمایش گذاشتند. بعضی از حوادث و وقایع سوزناک و عاطفی روز عاشورا را مانند مبارزه و به جنگ رفتن حضرت علیاکبر و حضرت قاسم و حضرت ابوالفضل العباس علیهم السلام و حوادث دیگر حماسه کربلا را به صورت تعزیه یا داستانسرایی با نوعی غلو به طرز زیبا و دلچسبی به صحنه آورده یا در مجالس میخواندند و این هنر در عصر صفویان به اوج خود رسید که نوعی از این عزاداری را قصهخوانی و معرکه گیری مینامیدند. بعضی از قصهخوانها پرده بزرگی از واقعه کربلا و حوادث مهم روز عاشورا مناسب با موضوع حادثه را با رنگهای زیبا به تصویر کشیده و آن پرده را به دیوار محله و کوچه یا خیابان مورد نظر میآویختند و با اجتماع مردم در آن معرکه داستانسرایی خود را آغاز و به تصاویر مورد بحث در آن پرده اشاره مینمودند. و قصهخوان با آشنایی با الحان دلنشین و آهنگهای مختلف و با حرکات دست و تغییر لحن و صدا مردم را جذب معرکه و مستمعین خود را تحت تأثیر قرار میدادند. این نوع داستانسرایی و معرکه گیری در سراسر جهان و مراکز شیعه نشین به ویژه در ایران و عراق و خلیج فارس و هندوستان تا آغاز نیمه دوم قرن چهاردهم هجری رایج و برقرار بود و رفته رفته منسوخ گردید.
آیت الله سید اسدالله نبوی
علی راجی
مرحوم مجاب در زندگینامه خودنوشت خود که در سال 1343 منتشر شده و ابتدای کتاب نامه روشن بینان آمده یکی از استادان خود را آیت الله سید اسدالله نبوی یاد کرده و از او به نیکی یاد کرده است. از اینرو زندگینامه ایشان را از کتاب سودمند آقای علی راجی استخراج و عیناً اینجا آوردم.
زندگینامه حضرت آیت الله نبوی
سید اسدالله فرزند سیّد عبدالحسین بن سیّد محمدعلی بن میر سید علی بن سیّد فرج الله بن سیّد محمد بن سیّد مرتضی بن سیّد محمد شفیع بن سیّد مرتضی بن سیّد حبیب الله بن سیّد ولی کمال الدین است.
او در 6 صفر 1313ق در شهر دزفول متولد شد. از علماء و مجتهدین عصر خود و یکی از ستارگان علم و ادب، فقیه و اصولی و حکیم و متکلم بوده و در صحنه علم و فضل و تقوا چهرهای شاخص و کم نظیر بوده است. ایشان از مراجع تقلید خوزستان و از زعمای نامدار و عالی همت در راه نشر حقایق و علوم اسلامی است. از طرف مادر به خاتم المجتهدین حاج شیخ مرتضی انصاری منسوب است.
ایشان در دوران کودکی پدر را از دست داده و خود سرپرست خانواده شدند. از همان هنگام آثار رشد عقلی و بلوغ معنوی در ایشان آشکار بوده است. در ده سالگی علوم قرائت و صرف و نحو را تکمیل کردند و قسمتی از علوم منطق و معانی و اصول را در خدمت دایی خود علامه آقا شیخ محمد سبط الشیخ انصاری به کمال رساندند و در درس خارج آیت الله حاج شیخ محمدرضا معّزی راه یافتند و به مدت 18 سال درس و بحث و فضل و زهد و تقوی استاد را چشیدند و به درجه اجتهاد نائل آمدند. اهتمام مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا معّزی در تعلیم و احترام ایشان چشمگیر بود.
ایشان در تمام دوران تحصیل خود مجلس تدریس داشتند و حوزه درس ایشان در دزفول از مهمترین حوزهها بود. بعد از ارتحال مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا معّزی در سال 1312ش حضرت آیت الله نبوی بر مسند اجتهاد و مرجعیت عامه نشستند. گذشته از مقام علمی و اخلاقی، درایت مرحوم آیت الله نبوی مورد اعجاب اهل نظر بود، از برخورد ایشان لطف خاصی احساس میشد که انسان را مجذوب میساخت. قوه استنباط ایشان در تدبرات قرآنی فوقالعاده بود.
علاوه بر مقام فقه و اصول و کلام، ایشان در فلسفه اسلامی و عرفان از اساتید مسلم بودند و البته جز در موارد معدود به تدریس آن اقدام نفرمودند. شرح تجرید خواجه نصرالدین طوسی را بارها تدریس کرده بود. ایشان در سراسر عمر پربارش مصدر خدمات مهمی در جهت ترویج شریعت و ارشاد مردم بودند، از جمله بنای مدرسه علمیه در سال 1363ق ساختن مساجد متعدد و کتابخانهها در سطح شهر دزفول و حومه و ساختن بیمارستان مجزا با وسعت 7000 متر بوده است.
آیت الله نبوی آنقدر مورد احترام حاج شیخ محمدرضا بود و آنقدر استاد، لیاقت و شایستگی علمی و زمینه پیشرفت و رشد را در ایشان میدید که میفرمود: من اوایل وقتی در درس حاج شیخ محمدرضا شرکت میکردم کمر مجلس مینشستم استاد میفرمود بیا بالاتر و مرا بالای مجلس جا میداد. روز بعد هم وقتی کمر مجلس نشستم باز فرمود بیا بالا بنشین.
آیت الله نبوی آنقدر سلامت نفس داشت و آنچنان شیفته علم بود که بر خلاف قاعده عمل کرد چون رسم نبود کسی از طایفهای صاحب اهل علم به طایفه دیگر جهت استفاده علمی برود (وقتی در طایفه وزنههای علمی باشند) ایشان میفرمود: ولی من دیدم به وجود آیت الله حاج شیخ محمدرضا نیاز علمی دارم و باید در برابر ایشان زانوی تلمذ به زمین بزنم.
استاد ایشان حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا معّزی نسبت به جامعیت آیت الله نبوی عنایت خاصی داشتند. خود حضرت آیت الله نبوی میفرمودند: آنقدر حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا معّزی به تحصیل اهتمام داشته و امید بسته بودند که تذکر میداد که در مجالس ترحیم و تشییع جنائز کمتر شرکت کنم و میفرمود: آنها اهلی دارند و میروند و شما باید اهتمامتان به تحصیل باشد و لذا هر وقت ذکری از آیت الله معّزی میشد نهایت قدردانی از ایشان را به جا میآورد.
حضرت آیت الله نبوی سفری به نجف رفته و در درس آیت الله آقا ضیاء عراقی شرکت کرده و مدتی فقه و اصول را از محضر ایشان تلمذ کرده بود فلسفه را نزد آیت الله شیخ حسین آستانهای فراگرفته (ایشان مرد بسیار وارستهای بوده و استاد مرحوم علامه طباطبایی بوده است) ایشان در هیئت صاحب نظر بودند و در علم طب قدیم اطلاعات خوبی داشت.
در آراء فقهی مقید بود هم نظرات فقهی متقدمین و هم نظر فقهای متأخر را بررسی کند و با سعه دید مسائل را تبیین میفرمود.
آیت الله زاده نبوی میفرمودند: ایشان مدتی در بیمارستان ساسان در تهران بستری بودند، بعد از بهبودی به طرف دزفول حرکت کردیم و به خرم آباد که رسیدیم، جمعی از علماء و تجار آنجا به استقبال آمدند و درخواست کردند که در خرم آباد بماند و ایشان قبول نکردند. به پل دختر که رسیدیم گروهی از مردم دزفول را برخورد کردیم که با چند ماشین به استقبال آمده بودند، تا اندیمشک که رسیدیم، اقشار مختلف را برخوردیم که به جمع مستقبلین میپیوستند. آقا به راننده گفت به حوزه علمیه برویم. انبوه مردم برای عرض ارادت به مدرسه میآمدند، پس از ساعتی به منزل تشریف بردند ولی به من سفارش کرد شما ساعتی دیگر در حوزه بمانید و به احساسات مردم پاسخ دهید. بعداً وقتی به منزل رفتم فرمودند: استقبال چطور بود؟ گفتم: خیلی خوب بود فرمود: خوشحال شدی؟ گفتم: چون استقبال خیلی چشمگیر بود. جملهای فرمود که دلالت میکرد به اینکه استقبال مردم چشم او را نگرفته (ضمن احترام به احساسات مردم، تأثیری روی نفسانیات او نداشته است).
آیت الله نبوی در امور خیریه و فعالیتهای اجتماعی در عصر خود سرآمد بود. تأسیس و تعمیر مساجد، اهدای قرآن به جلسات قرائت قرآن مساجد در شهر و روستا و در رأس آنها تأسیس بیمارستان که به ابتکار و همت عالی این مرجع تقلید در دزفول پایهریزی شد و به اهتمام آقازاده ارجمند ایشان که از استوانههای علمی دزفول میباشد به بهرهبرداری رسید و امروزه نقش مهمی در امر درمان بیماران به ویژه مستمندان ایفا میکند.
تألیفات ایشان: 1ـ تعلیقات بر بعضی از مباحث رسائل 2ـ تعلیقه بر شرح شمسیه 3ـ رساله بر جواز بقاء بر تقلید 4ـ جزواتی در مباحث الفاظ 5ـ رساله علمیه به نام منهاج الحق
ایشان در روز جمعه 21 شعبان 1403ق مطابق 1362ش به رحمت ایزدی پیوستند.
(برگرفته از کتاب تاریخ علماء و روحانیت دزفول، علی راجی، قم، زائر، 1382، ج2، ص 515-522.)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.