نشریه بزرگداشت حجت الاسلام مجاب/ شماره ششم
نشریه بزرگداشت حجت الاسلام سید محمدکاظم مجاب
شماره 6، 7 اسفند ماه 1395
فهرست
طلیعه
جنگیدن و ماندن یا گندیدن و مردن
نگاهی به منابر مرحوم مجاب
وظیفه واعظ
طلیعه
مرحوم سید محمدکاظم مجاب از نظر روانشناختی شخصیتی درونگرا و فکور بود. هر وقت فرصت داشت به تفکر و اندیشیدن میپرداخت. متأسفانه نتوانست تفکرات و محصول اندیشههای خود را مکتوب کند و به تاریخ بسپارد.
چند نوشته که از او در اختیار داریم، نشانگر اندیشههای او است، همچون فیلسوفان اجتماعی مشهور، پرسشهای اساسی مطرح میکند و تلاش میکند به آنها پاسخ گوید.
به هر حال مرحوم مجاب فقط به عنوان یک منبری شناخته شده و ابعاد شخصیت او هنوز معرفی نشده است. امید است با همکاری خانواده، نوشتهها و اسناد موجود زودتر منتشر گردد تا پژوهشگران تلقی جامع و صحیحی از او داشته باشند.
سر دبیر
جنگیدن و ماندن یا گندیدن و مردن
سید محمدکاظم مجاب
در زمانی که بیکاری مثل من سایه افکنده، در گوشهی عزلت و تنهایی در خانه به سر میبرم، رفقای هم سن و سال و همدرسم کم نیستند. در جامعهی ما هر کسی به کاری اشتغال دارد، بسیاری از آنها به نوشتن کتابهای مختلف در موضوعات مثل فقه، اصول، جُنگ و کشکول اشتغال دارند. بعضی از دوستان مرا تشویق کردند که من هم چیزی بنویسم و چیزی بگویم که به یادگار بماند. امّا من دوست ندارم متتبع باشم؛ یعنی حرفها، شعرها و کلمات این و آن را جمع کرده و از کتابهای دیگر اخذ کنم و در اختیار دیگران بگذارم. نمیگویم این کار بیفایده است اما آن چه که مسلم است، ما منبریها در متن جامعه زندگی کرده، ترقی و تنزلها را چشیده، جزر و مد، پستی و بلندی اجتماعی را لمس کردهایم. سپس دربارهی علل آن اندیشیدهایم. مخصوصاً کسانی مثل من که بیشتر در تنهایی و فکر کردن به سر میبرم. درباره تحولات اجتماعی بسیار فکر کردهام و دلم میخواست این افکار را به صورت کتابی که حاصل تجربیاتم از زندگی و نتیجههایی که خودم به آنها رسیدهام جمع کنم. شاید در آینده کسانی با خواندن این کتاب، نوعی راهگشایی و نوعی حل مشکلات و جواب سؤالها برای آنها پیدا شود. مشکلات و گرفتاریهایی که احیاناً جامعه ما به آنها گرفتار شده، تکرار نشود و با بصیرت بهتر و بیشتر در تصمیمگیریهای فردی و اجتماعی، بتوانند هم از عقیده و ایمانشان حفاظت کنند و هم جامعه را به سوی ترقی سوق دهند. این است که در اینجا در این گوشهی تنهایی تصمیم گرفتم آنچه که به نظرم میرسد در چند نوار خوانده شاید بعداً اشخاصی پیدا شوند و این نوارها را به صورت کتاب در اختیار نسلهای آینده بگذارند. هنوز نامی برای این کتاب در نظر نگرفتهام اما دلم میخواهد، این کتاب به بیان مشکلات اجتماعی ملت از دیدگاه من بپردازد. اجازه دهید همان طور که برای این کتاب عنوانی در نظر نگرفتهام، عنوانی برای خودم در نظر نگیرم. متأسفانه در اجتماع ما، چشم بیشتر از گوش و بیشتر از اعضای دیگر فعال است. و مردم افراد را، قبل از اینکه به فکر و اندیشهاش بشناسند از روی قیافه و لباسش میشناسند. کتابی که مورد نظرم است در واقع به تجزیه و تحلیل اینگونه دیدگاهها و سنتهای اجتماعی میپردازد.
ظاهرگرایی
مردم عادت کردهاند بر اساس ظاهر افراد و بر اساس آنچه میبینند قضاوت میکنند. از اینرو روضه خوان را به لباسش یعنی لباس منبری و روضه خوانی که دارد، میشناسند. اما اگر یک روضه خوان باطناً فقیه و یا اصولی یا شاعر یا نویسنده یا هنرمند باشد، کسی آن حرفه و اشتغالش را تشخیص نمیدهد مگر اینکه مطالعات عمیقتر شود و اشخاصی که از نزدیک با او رفاقت دارند و خصوصیات و حالاتش را میداند. البته این حرف را قبول دارم که هر کسی ویژگی در ذهن و باطن داشته باشد، آثار آن در بیانات، قیافهاش ظاهر میشود. حضرت علی علیه السلام میفرماید: «مَا أضمَرَ أحَدُکم شیئاً إلاّ ظهر علی لطائف لسانه و صفحات وجه» یعنی هر چیزی در باطن ضمیر خود داشته باشد از حرکات دست و صورت و از گفتنیهای زبانش و بیانش میتوان آن را فهمید. اما این فهمیدن، کار هر کسی نیست و نیاز به مطالعه عمیق دارد. به هر حال از نظر تاریخی در جامعهی اسلامی ما کم نیستند و کم نبودند اشخاصی که شغل دوگانه داشتند؛ حتی در علماء کسانی متنوع بودهاند؛ شاعر و متغزل بودهاند. اما اکثراً عنوان ظاهری شهرت یافتهاند. اما علت این که مردم این طور شدهاند و چرا مردم انسان را به لباس و قیافهاش میشناسند؟ موضوعی قابل بررسی است و نیاز به تتبع و بررسی دارد.
زندگی ماشینی مدرن
انسانها در این دوره از بیش از گذشته از اندیشیدن و تفکر گریزان هستند. و بیشتر به سراغ راحتی و ظواهر میروند. علت این مطلب را باید در زندگی ماشینی و صنعتی جستجو کرد. در زندگی ماشینی علی رغم پیشرفت صنایع و علی رغم پیشرفت تکنیک و علم و صنعت و کشفیات محیرالعقول در همهی زمینهها حتی در امور عقلی و فلسفی، اما مردم به قول السین پیش از آن که فکرشان حرکت کند، جسمشان حرکت میکند. به همین دلیل متفکران بزرگی مانند موریس مترلینگ دیگر در دنیای جدید پیدا نمیشوند حتی احساسیهای بزرگی مانند لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد هم پیدا نمیشوند. علتش را تنها باید در خود زندگی ماشینی جستجو کرد؛ خود زندگی روزمره چیزی است که انسان را قبل از اینکه به اندیشیدن وادار کند به رفع مشکلات زندگی و پیدا کردن وسایل هر چه بیشتر راحتتر کردن جسمش وادار میکند. بشر امروزی به جای اینکه مانند سهراب بنشیند و مسخرههای زنش را تحمل کند به فکر پیچ و مهرهها و به فکر باز و بسته کردن آنها است. همه دغدغه بشر راحت کردن بدن طبیعی است. به این دلیل است که از اندیشیدن و فکر کردن باز میماند. اگر اشتباه نکنم سرمنشأ تمام گرفتاریها و مشکلات بشر در جامعهی امروزی باید همین باشد. من روانشناس نیستم اما این طور تجربه کردهام که انسان امروزی از فکر کردن فرار میکند. مثل اینکه از اندیشیدن میترسد حالا چرا؟ آیا میشود گفت که علتش این است که آلات و ابزار اندیشیدن را در اختیار ندارد. منطق اندیشیدن را نمیداند.
آیا این ترس در نفس و باطن انسانی است؟ میترسد اگر این دو مطلب را به هم مربوط کرد و از آن نتیجه گرفت این نتیجه به ضررش تمام شود. در صورت دوم باید علتش را در متن جامعه پیدا کرد یعنی جامعه اشتباهاتی را مرتکب شده که حتی خودش میترسد که دربارهی آنان فکر کند زیرا برای خودش ممکن است آیندههایی مبهم و حتی نتیجههایی خجالتآور پیدا کند.
به هر حال انسان از فکر کردن فرار میکند و از فکر کردن کأنه میهراسد و کأنه میترسد این است که اگر مطلب تحلیلی در اختیار کسی گذاشتی اول آن را قبول نمیکند و اگر قبول کند به اصطلاح ما زیر سبیلی خودش را خلاص میکند و یا اگر خیلی هم تحلیلگر باشد آن را به کلیاتی مثل قضا و قدر الهی و اگر اجتماعیتر باشد مثل سیاست انگلیسی است و یا فتنهی آخرالزمان و یا از علائم غیبت و ظهور نسبت میدهد.
سؤال این است که آیا نمیخواهد خودش را راحت کند؟ آیا فکر کردن را برای خود رنجی میداند؟ آیا نمیخواهد به خود زحمت اندیشیدن بدهد؟ و آیا زحمت تن را از زحمت فکر کردن آسانتر میداند؟ و یا نمیداند چطور فکر کند و روش تفکر و شیوه اندیشیدن را نمیداند. متخصصین روانشناسی عصر جدید باید بیشتر دربارهی آن بحث کنند و کتابهای بیشتری در این زمینه خواند که چرا بشر امروزی از فکر کردن میترسد و مثل سابق نه تنها فکر نمیکند و احساس هم مثل سابق ندارد.
پیشرفتهای انسان
جامعههای امروزی از لحاظ صنعتی و ماشینی پیش رفتهاند. البته درگذشته از لحاظ فکری، فلسفی، عقلی، تفسیری، علم اصول پیشرفتهای چشمگیری بوده، ولی همه آنها قابل قیاس با عصر فعلی نیست. کسانی که در علم اصول فقه تبحر دارند، این زمان را با زمان علامه حلی و حتی با زمان شیخ انصاری یا زمان آخوند مقایسه و برابر نمیدانند. صنعت جدید هم پیشرفتهای قابل توجه داشته است. علم اصول فقه، فلسفه و ادبیات هم پیشرفتهای مهم داشتهاند. البته در این دوره، کسانی دیگر مثل مولوی یا در عرب مانند امروالقیسی پیدا نمیشوند. آن سوز و گداز نظامی و وحشی بافقی و کرمانی امروز وجود ندارد. چون امروز انسان با نوعی دیگر از زندگی سر و کار دارد.
پیشرفتهای انسان در رشتههای مختلف در این دوره لازم است تجزیه و تحلیل و بررسی گردد. تا وقتی جوهره و واقعیت این ترقی و پیشرفتها به دست نیاید و تحلیلی از آنها در دست نداشته باشیم نمیتوان انسان امروزی و دغدغههایش را به درستی شناخت.
تفکر تنها راه نجات
انسان برای زندگی کردن و برای نجات یافتن از آنچه در آن به سر میبرد یک راه بیشتر ندارد و آن راه، فکر کردن و نترسیدن از تفکر است. لازم است انسان خود را در دریای فکر بیندازد و به همه چیز بیندیشد و همه چیز را با هم مقایسه کند. با در نظر گرفتن قواعد صحیح منطقی میتوان آگاهیها را روی هم انباشت و قضایا را با هم تلفیق کرد. این سؤال امروزی را زیاد مطرح نکنید که آیا منطق وسیلهی کشف مجهولات امروز است یا نیست؟ این خودش بحث دیگری است؛ چیزی که ما فعلاً درصددش هستیم این است که منطق بهتر از بیمنطقی است. این طور نیست که به صرف، ورود از یونان از آن دست برداریم و حرفش را نزنیم و حتی از آن متنفر باشیم. درست است که اصل منطق صوری یونانی است؛ ولی موقعی که به جامعه و فرهنگ مسلمانان آمد، مسائل و مباحث بسیار به آن افزودند. اساساً منطق ربطی به یونان ندارد، ارسطو این چیزها به فکرش خطور کرده است و علم منطق را بنیان نهاده است. مهم این است که علم منطق نه یونانی و نه اسلامی است بلکه بشری است و انسانی است. درست است که منشأ آن یونانی است ولی چون با تفکر و قواعد فکر کردن سروکار دارد و این مسئلهای عمومی برای همه انسانها است. از اینرو انسانی است.
به فکر وا داشتن
تا اینجا درباره اهمیت فکر و اندیشه و ضرورت آن در این دوره از تاریخ بشر سخن گفته شد و اکنون میخواهم به محرک انسان برای اندیشیدن بپردازم.
فکر کردن تنها راه برای سعادت انسان است. اما این سؤال پیش میآید که چه باید کرد که انسان به فکر کردن وادار گردد؟ بنابر قاعدهی «الاحتیاج یوجب الاختراع» آیا میتوان گفت: خود احتیاج انسان را وادار به ابداع و اندیشیدنهای جدید میکند؟ انسان وقتی در قضیهای گرفتاری پیدا کرد مثلاً مریض شد به فکر طبیب میافتد هر وقت احساس مرض کرد به فکر علاج بر میآید. امّا چه باید کرد که این احساس در او پدید آید؟ سید محمد رشید رضا در مقدمهی تفسیر المنار میگوید ما مسلمانان فعلاً حکم مریضی را داریم که از دارو بدمان میآید. آیا این طور است؟ و به اصطلاح چیزی که شعرای خودمان گفتهاند چیزی به نام بی دردی است و باید سعی کرد دردمند شویم، آن وقت به فکر درمان و طبیب میافتیم باید تشنه شد تا به فکر یافتن آب باشیم وقتی انسان تشنه به آب، انسان مریض به طبیب و دارو و درمان فکر میکند و برای آنها تلاش میکند.
در پایان یادآور شوم امروزه انسان با همهی مشکلات و با همهی تاریکیها که دارد، نباید مأیوس شود، بلکه باید کوشید. چون زندگی پایان نمیپذیرد و بالاخره انسان است و باید زنده بماند و باید جنگید و ماند نه این که تحرک نداشت و گندید و مرد. اما این جنگیدن را با این جنگیدنهایی که امروزه در برخی مناطق جریان دارد و با اسلحه و گلوله میجنگند نباید اشتباه گرفته شود. این جنگیدن بدین معنا نیست. جنگیدن به معنای فکر کردن به معنای راه چاره پیدا کردن به معنای اندیشیدن و تحقیق و تحلیل است. و این تحلیل قبل از هر چیز امنیت و آسایش و استراحت میخواهد. شاید آسایش و رفاه که زندگی ماشینی و تمدن امروزی برای بشر به ارمغان آورده موجب بی حالی و بی فکری بشر شده است. اگر مشکلات فراوان بود و آسایش کمتر بود، بشر برای کسب رفاه و آسایش تلاش میکرد. و همین تلاشها پیشرفت بیشتر را به ارمغان میآورد.
نگاهی به منابر مرحوم مجاب
حجت الاسلام سید محمدکاظم مجاب سال 1359 به قم مهاجرت میکند و در یکی از محلههای قدیمی و در بافت قدیمی شهر قم که معروف به جوب شور (نام درست آن جوی شور است) در منزل کوچک و محقری سکونت پیدا میکند. معاریف و بیوت مراجع و بزرگان قم به سرعت او را شناختند و برای مراسمی که در سال داشتند او را دعوت میکردند. تقریباً جای مهمی نبود که از ایشان دعوت به عمل نیاورده باشند و او را دعوت نکرده باشند. اکنون درصدد هستیم بانیان مجالس و صاحبان دعوت را تا جایی که اطلاعات داریم معرفی نماییم.
قبل از شروع دو نکته را یادآور شوم. اول در تدوین این اطلاعات تقدم و تأخر یا ملاک خاصی رعایت نشده و همه را یکسان و مثل هم دیدهایم. دوم اینکه قطعاً اطلاعات برخی را نداریم و نیاوردیم. از کسانی که ثبت نشدهاند، بخشش میطلبیم و استدعا میکنیم اطلاعات لازم را ارسال فرمایند تا در شمارههای بعد معرفی کنیم.
بیت آیت الله سید ابوالقاسم کوکبی تبریزی
حاج سید ابوالقاسم کوکبی حسینی تبریز در سال 1344ق در باغمیشه تبریز متولد و از جوانی تحصیل دروس حوزوی را آغاز کرد. سالها در نجف به درس آیت الله خویی و دیگر بزرگان حوزه میرفت. تألیفاتی مثل مبانی الاستنباط دارد.
از مراجع تقلید و صاحب رساله عملیه است. او در ایام عزاداری در بیت خود مراسم داشت. از سید محمدکاظم مجاب هم دعوت میکرد.
آیت الله کوکبی در سال 1426ق درگذشت و در قبرستان ابو حسین قم به خاک سپرده شد.
بیت آیت الله حاج احمد سبط الشیخ انصاری
شیخ احمد سبط الشیخ انصاری فرزند آیت الله منصور سبط الشیخ مرجع دینی بود. وی در دزفول در 1349ق / 1309ش متولد شد و پس از عمری تلاش در عرصه تدریس و گسترش فرهنگ شیعه در 1416ق / 1374در شهر قم درگذشت.
وی استاد مرحوم مجاب در فقه و اصول بوده است و سالها آقای مجاب در بیت ایشان منبر میرفت.
بیت آیت الله سید احمد اشکوری
سید احمد در 1350ق در نجف اشرف متولد شد. دارای تحقیقات و تألیفات بسیار است. ایشان هم اکنون رئیس مرکز احیاء التراث الاسلامی وابسته به مؤسسه آل البیت علیه السلام و زیر نظر حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای سید جواد شهرستانی است.
سالها در منزل ایشان روضه خوانی هفتگی برقرار بوده است. و مرحوم مجاب منبری ثابت این بیت بود.
بیت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی
شیخ لطف الله صافی گلپایگانی در 1337ق در گلپایگان متولد گردید. مدارج علمی را در حوزه پیمود و به مقام مرجعیت رسید. وی داماد حضرت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی است و پس از وفات ایشان، مرجعیت خود را اعلام نمود.
مرحوم مجاب در بیت ایشان در مراسم روضه خوانی شرکت میکرد.
بیت آیت الله سید محمد روحانی
مرحوم سید محمد روحانی استاد بسیاری از بزرگان حوزه علمیه قم بوده است. ولی در 1338ق/ 1299ش در شهر قم متولد شد. با تلاش دروس و مدارج علمی را طی کرد و به مقام مرجعیت دینی رسید. از او آثار فراوان باقی مانده است. وی در سال 1418ق / 1376ش در قم درگذشت و در حسینیهاش در خیابان صفاییه به خاک سپرده شد.
مرحوم مجاب در بعضی از مجالس ایشان دعوت میشد و منبر میرفت.
بیت آیت الله سید محمد شیرازی
مرحوم سید محمد در 1347ق / 1307ش در نجف اشرف چشم به جهان گشود. پدرش سید مهدی از آیات عظام و مرجع تقلید بود. سید محمد از نوجوانی دروس حوزوی را نزد استادان مشهور حوزه آغاز کرد و کتب بسیاری تألیف و منتشر کرد. وی سالها در کسوت مرجعیت دینی به ارشاد مردم میپرداخت. بالاخره در 1422ق درگذشت و در حرم فاطمه معصومه سلام الله علیها کنار برادرش سید حسن به خاک سپرده شد. سالها در مناسبتهای مختلف در بیت ایشان مراسم روضه خوانی و مرثیه سرایی ادامه داشت و یکی از منبریها، مرحوم مجاب بود.
بیت آیت الله سید محمد وحیدی
وی در سال 1334ق/1295ش در شهر شبستر چشم به جهان گشود و در 1420ق/ 1379ش در شهر قم درگذشت. دارای رساله عملیه و دهها عنوان کتاب دیگر است.
مرحوم مجاب در بیت ایشان دعوت میشد و منبر میرفت.
دیگر بیوت
مرحوم مجاب در بیتها و مراکز بسیار منبر رفته ولی ما اطلاعات تفصیلی از آنها نداریم، مثل شرکت در مراسم مدینه العلم وابسته به بیت آیت الله خویی؛ بیت آیت الله ارگانی بهبهانی پدر حجت الاسلام شیخ محمدمهدی ارگانی بهبهانی؛ شرکت در مراسم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای مهدیپور؛ شرکت در مراسم بیت آیت الله مامقانی؛ شرکت در بیت آیت الله رستگار جویباری، شرکت در مراسم عزاداری مرحوم آیت الله تبریزی.
امید است شخصیتهای بزرگواری که در این باره اطلاعی دارند ما را یاری کنند تا بر پایه آن اطلاعات، این مقاله تکمیل گردد.
وظیفه واعظ
حمید کاشانی
مرحوم سید محمدکاظم مجاب، عمر پر برکت و پر ثمره خود را در راه علم دینی، اخلاق و تقوا سپری کرد. تنها سرمایه او در ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام همین دانستهها و تجارب او بود. و گرنه فاقد ثروت، موقعیت و مقام اجتماعی بود. و تنها چیزی که در اختیار داشت مجموعه دانستهها و اطلاعاتی بود که با زحمت به دست آورده بود.
جذابیت و مقبولیت منبرهای مرحوم مجاب را باید در همین سرمایه یعنی در مجموعه داناییهایش جستجو کرد. متکلمان قاعدهای مطرح میکنند که در اینجا هم مصداق دارد:
«فاقد شئ معطی آن شئ نمیتواند باشد.»
مثلاً کسی که پول ندارد نمیتواند پول بدهد و بخشش مالی داشته باشد؛ کسی هم که دانش ندارد نمیتواند مردم را قانع و راضی کند. اگر مرحوم مجاب دانش لازم را نداشت، چگونه علم را به مردم انتقال داد و با استدلال علمی میتوانست مردم پای منبر را سیراب سازد.
اساساً وعاظ وسیله انتقال علم هستند، باید داشته باشی تا بتوانی به مردم بدهی. شاعر میگوید:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
مرحوم مجاب از منابع اصیل علمی، از تاریخ، تفسیر، فقه، کلام و حدیث استفاده کرده و میتوانست مردم را به خوبی ارشاد و هدایت نماید. برخی از منبری با مطالب تکراری و سست میخواهند وقت گذرانی کنند، در حالی که مردم متوجه میشوند و استقبال نمیکنند. اما منبر مرحوم مجاب بسیار خواهان داشت و بسیاری از بیوت او را دعوت میکردند چون برای هر منبر وقت میگذاشت و با دست پر بالای منبر میرفت.
یکی از علمای اخلاق میگفت: من در آبادان بودم، به مجلس روضهای رفتم، طلبهای بالای منبر بود و دربار نفت و زمین و اینگونه مباحث علمی سخن میگفت.
رئیس شرکت نفت کنارم نشسته بود رو کرد و به من گفت سخنان این واعظ از نظر علمی باطل و منسوخ شده است.
وظیفه طلاب و وعاظ وارد قلمروهای دیگر علوم شدن نیست؛ برای به دست آوردن جو مجلس و برای اینکه بگویند آقا علم خوبی دارد، وارد هر مبحثی بشود وظیفه وعاظ دینی بیان وظایف شرعی مردم، تبیین حدیث و سخنان معصومین علیهم السلام است.
آیت الله العظمی گلپایگانی میفرمود: در مسجد حسین آباد بازار قم منبر میرفتم، کتاب بحارالانوار را با خود میبردم و از روی کتاب برای مردم سخنرانی میکردم. چون امام صادق علیه السلام میفرماید:
«اگر مردم با محاسن کلام ما آشنا شوند، به دنبال ما میآیند»
مرحوم مجاب در منابر خود موضوعات و مباحث تکراری مطرح نمیکرد و به مباحث جدید و مورد نیاز جامعه میپرداخت؛ البته فقط در قلمرو دین و شریعت و دانشهای دینی سخن میگفت. از طرف دیگر خود ساخته بود، اخلاص و تقوا داشت. به همین دلیل شیفتگان منبر او زیاد بودند.
رحمت خداوند بر او باد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.