نخستین نشست طلاب دارای معلولیت استان قم
نخستین نشست طلاب دارای معلولیت استان قم
نخستین نشست طلاب دارای معلولیت اعم از خانم و آقا روز پنجشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 15 تا 17 بعد از ظهر در دفتر فرهنگ معلولین برگزار شد.
در این جلسه به ضرورت نشستهای ماهانه و ملاقات با مسئولین حوزوی و غیر حوزوی تأکید شد. نخستین مصوبه این جلسه نام این تشکل صنفی بود که به اتفاق آراء نام “جمعیت طلاب معلول” تصویب شد. دومین مصوبه گردآوری زندگینامه و گزارش آثار و فعالیتهای طلاب معلول و انتشار یک جلد کتاب است. هدف از این کار معرفی توانمدنیهای آنان است و قرار شد جلسه بعد در اواخر اردبیشهت ماه سال 95 برگزار شود.
افاضل روحانیون دعوت شده:
محمد نوری، مدیر دفتر فرهنگ معلولین
مجید شکوری، مدیر انجمن ضایعات نخاعی قم
صادق زینی، جسمی- حرکتی
نور خدا ترکاشوند، جسمی- حرکتی
سید عبدالعلی حسینی، نابینا
سید وحید حسینی، نابینا
احمد دباغ، نابینا
الله وردی شمعآبادی، نابینا
سید قاسم فاطمی، نابینا
خان محمد اکبرزاده، نابینا
سید میرحسین حسینی، نابینا
مرتضی نصراللهی، نابینا
احمد رضا ساعدی، نابینا
ذبیح الله پیرحیاتی، نابینا
سید محمد صحفی، نابینا
سیامک عباسی، کم بینا
سید کریم حسنی، نابینا
سید هاشم هاشمی، نابینا
فاطمه زند، نابینا
سمیه اسماعیلی، کمبینا
مریم بوستانی، کمبینا
زهرا محبی، کمبینا
شکوری: ابتدا تقدیر و تشکر میکنم از شما به جهت اینکه این جلسه را برپا کردید. شما مطالب مفیدی را فرمودید. اما متأسفانه ما بسترسازی ضعیفی داریم. و زمانی که بستر لازم وجود نداشته باشد نمیتوانی زیاد اوج بگیری و از یک سطحی جلوی پیشرفت گرفته میشود. در زمینه تدریس هم که فرمودید با آیت الله بوشهری صحبت کردم، در قم هیچ مدرسهای وجود ندارد که فرد ویلچری در آن تحصیل کند و شرایط برای رفت و آمد آن آسوده باشد.
نوری: شما در شورای مناسب سازی چکار میکنید؟
شکوری: چند بار پیرامون این مسائل در شورای مناسب سازی مطرح شد، با مرکز حوزه علمیه قم هم مکاتبه شده است، متأسفانه نتیجهای نداشت. من اولین روحانی ویلچری هستم که به تبلیغ میروم. خود من هر جا رفتم سر حرف خود ایستادم. هر زمان برای گرفتن حکم به دفتر تبلیغات میرفتم با مشکل روبرو بودم تا بالاخره آنها را مجبور کردم برای آنجا رمپ نصب کنند. همچنین در مرکز خدمات حوزه. چون چند ماهی آنجا مشغول به کار بودم و همین مشکل وجود داشت. و مدرسه ابوالفضل العباس که مدرسه ویژه جانبازان هست ولی مناسب سازی نیست. برای گذراندن پایه ده آنجا بودم. آسانسور کوچکی دارد و در آنجا چندین بار پایه ویلچر من شکست. من یک سال از طرف بهزیستی در شهرداری کار میکردم. هر ماه برای یکی از مناطق 8 گانه قم جلسه ویژه مناسب سازی و مشکلات آن با شهرداران آن مناطق داشتیم. به طور مثال توانستیم بوستان مهدی را کاملاً مناسب سازی کردیم و حتی وسایل ورزشی ویژه جانبازان و معلولین در آنجا نصب شد. بعد از یک سال دیدند در این مسائل به آنها زیاد فشار میآوردم، عذر مرا خواستند و گفتند ما نیاز به یک فوق لیسانس مناسب سازی داریم. با توجه به اینکه ما اصلاً رشتهای به نام مناسب سازی نداریم. در آخر نگذاشتند بنده کار کنم و خیلی راحت مرا بیرون کردند. البته تا همین حد هم خدا را شاکر هستم چون الآن تا حدودی آثار آن صحبتها را در شهر مشاهده میکنم. به طور مثال در خیابانها برای روشندلان موزایکهای مخصوص تعبیه شده تا در عصازدن به آنها کمک شود. همچنین سامانه ویژه ویلچر گذاشته شده است. یا در پارکها و بوستانها سرویسهای بهداشتی مناسب معلولین راهاندازی میشود. اینها حاصل زحمات این یک سال است. پس ما ابتدا باید بسترسازی کنیم. و شما یک ارتباط تنگاتنگ با انجمنها داشته باشید. سال اولی که این دفتر تأسیس شد ما با هم جلساتی داشتیم ولی متأسفانه شما ما را فراموش کردید. به هر حال در خصوص شناسایی طلاب معلول خدمت شما عرض کنم که ما در مرکز یک واحدی را تشکیل دادیم و مشغول شناسایی طلاب معلول ضایعه نخاعی و روحانیونی که فرزند یا همسر ضایعه نخاعی دارند هستیم. تا بتوانیم آنها را زیر پوشش بگیریم. لیست ما آماده است و میتوانیم در آینده افراد بیشتری را شناسایی کنیم. و همچنین در مورد گروههای دیگر معلولین این کار را انجام دهیم. و این لیست در اختیار شما قرار گیرد و از بین آنها شما افراد نخبه را شناسایی کنید و از آنها استفاده کنید. هیچ اشکالی ندارد. و هر ماه مانند این جلسه با حضور این افراد اتاق فکری را تشکیل دهید. چون هر یک از این افراد دغدغههایی دارند و با همفکری یکدیگر بتوانیم این مشکلات را حل نماییم. یکی از مشکلات عمده معلولین مسأله تردد این افراد هست. شاید خیلی از این عزیزان که در این جلسه حضور پیدا کردند سرویس داشتند یا کسانی کمکشان هستند. ولی متأسفانه افرادی هستند که در خانه خوابیدهاند و توانایی خروج از منزل را ندارند. حافظ کل قرآنی را سراغ دارم که اگر کسی به او کمک کند تا بتواند از خانه خارج شود و در جامعه حضور یابد یکی از بهترین مدرسان احکام و قرآن است. ولی در خانه خوابیده و نمیتواند خارج شود. البته مطلع شدم استان قم دو یا سه عدد ماشین ویژه معلولین خریداری کرده است ولی ما تا کنون اینها را ندیدیم و نمیدانیم به کجا برده شدهاند. یا اینکه ایستگاه ویژه نابینایان و ناشنوایان و ویلچریها در قم نداریم.
نوری: همه ندارمها را گفتید، کمی از چیزهایی که داریم بفرمایید؟
شکوری: همین عزیزان که در اینجا حضور دارند از بهترین سرمایههای ما هستند. اکثر اینها با همت خودشان به اینجا رسیدهاند. و این جای تقدیر دارد. من از شما خواهش میکنم این عزیزان را در مراسمات و جلسات ببرید.
نوری: بله. از همین نقطه شروع کنیم و جلو برویم. ما درصدد چاپ کتابی هستیم که در آن زندگینامه افراد طلبه را بیاوریم. مثلاً صد طلبه که در استان هستند. باید کمک کنید تا بتوانیم زندگینامه، خدمات و تواناییهای اینها همه را در این جلد کتاب بیاوریم. و انشاءالله وقتی آماده شد پیش حاج آقا ببریم تا این را چاپ کند. این قدم اول ماست. شما اگر مایل هستید این کار انجام شود هر کس زندگینامه خودش را به ما بدهد و اگر کسی را هم میشناسد کمک کند تا زندگینامه آن را هم بیاوریم و بتوانیم تا اواخر بهار سال آینده این کار را به اتمام برسانیم.
شکوری: آقای نوری این دوستان که اینجا نشستند، تواناییهای خیلی زیادی دارند.
نوری: اینها باید معرفی بشوند. اگر ما میلیونها سال هم بنشینیم و بگوییم که این افراد را داریم فایدهای ندارد. اینها باید کتاب شود و بعد در سایت معرفی شوند و بعد در شبکههای تلویزیونی بگوییم. همه جا را پر کنیم که این صد روحانی این تواناییها را دارند. مثلاً آقای شکوری رئیس کل شناست. مثلاً حاج آقا باقریان یک روحانی طلبهای هستند که برای ایشان دو هزار کامنت میآید. چون این قدر منبر ایشان جذبه دارد. ایشان نابینا هم هستند. اینها مواردی است که هر کسی ندارد. شما کمک کنید زندگینامهها را بدهید و این اولین کار ما میشود. کار دوم را بگویید.
حسینی: آقای نوری مشکلی که با این کتاب حل میشود چیست؟
نوری: آلمان در جنگ جهانی دوم درصد زیادی معلول پیدا کرد. چند ساله توانست مشکلش را حل کند. کشورش را ساخت و وضعیت معلولین را به سامان رساند. ژاپن هم همین طور. همین کاری که اینها کردند بالاخره ما میتوانیم انجام دهیم. شاید ذهن ما، عقل ما از آنها بهتر باشد. ما اینجا زندگینامهها را چاپ کنیم و بعد معرفی کنیم خیلی از مشکلات حل خواهد شد. حداقل مردم میفهمند صد تا طلبه معلول وجود دارد. نابینا، ناشنوا، ویلچری که اینها تواناییهای خوبی دارند. منبری میخواهند زنگ میزنند و استفاده میکنند. همه مشکلات نه، ولی حداقل 60 درصد مشکلات حل میشود. هر کسی مخالف این نظر هست بیان کند. آقای ساعدی نظر شما چیست؟
ساعدی: کار خوبی هست ولی برای پیش مقدمه باید یک سری کارها انجام شود.
نوری: مثلاً چکار کنیم؟
ساعدی: معلولین باید در جامعه و بین مردم بیایند. کتاب شاید خیلی نتواند کمک کند. چون جامعه هنوز آن نگرش را پیدا نکرده، هنوز در جامعه چیزی ندیده است، خواندن زندگینامه هم شاید مؤثر باشد ولی کافی نیست.
نوری: ما کتابهای قبلی را چاپ کردیم و نتیجه گرفتیم. الآن جلوی شما، کتابهایی است که ما چاپ کردیم. 20،30 عددش برای روحانیت هست. مثلاً ادیب نیشابوری روحانی روشندل، انور شیرازی، سید عبدالهادی، سید هبة الدین و … .
ساعدی: آیا مسئول گزینش حوزه که چنین مصوبهای را برای ورود به حوزه میگذارد، آیا میآید چنین کتابی را بخواند؟
نوری: اتفاقاً به آنها دادیم و خواندهاند. جالب است بدانید مدتی قبل به دیدار مسئولین حوزه رفتیم و در ابتدا زیاد ما را تحویل نگرفتند و فقط آثار ما را گرفتند و گفتند بروید. از آنها خواستیم که آثار را مطالعه کنند. روز بعد تماس گرفتند که کارهای جالبی بود. بنده با خواندن این آثار متوجه شدم که چقدر روحانی نابینا مؤثر بوده است. دوست دارم بیایم و مرکز شما را از نزدیک ببینم.
ساعدی: ولی متأسفانه ما هیچ تأثیر عملی را مشاهده نمیکنیم.
بوستانی: با آقای ساعدی موافقم. بنده خودم هم بارها از مشکلات و موانعی که در آنجا وجود دارد گفتهام. در ابتدای ورود من به من گفتند اگر میخواهی بیایی مشکلی نیست ولی ما هیچ امکاناتی نداریم. همین دو هفته پیش زمین خوردم و پایم دچار آسیب شده است.
نوری: چه کسی باید اینها را حل کند. خود ما باید حل کنیم.
شکوری: یکی از مشکلاتی که داریم متأسفانه ما خودمان را خیلی دست کم میگیریم. من الآن میروم بانک یک چکی، یک کار بانکی دارم. وقتی 2 الی 3 تا پله کوچک هم دارد میایستم. میگویم ببخشید، به رئیس بانک بگویید بیاید پایین. رئیس بانک آبدارچی را میفرستند اینقدر میایستم تا رئیس بانک بیاید. به ایشان توضیح میدهم که اگر اینکار، و کارهای دیگه را انجام دهید من نوعی که ویلچری هستم مثل بقیه میتوانم نوبت بگیرم. چرا یک مقدار هزینه نمیکنید و با هزینه خیلی کم میتوانید اینجا را درست کنید. اول تذکر میدهم بعد میگویم که این چک را نقد کنید. ما معلولین اگر وارد جامعه شویم خوب است. ولی کسی فکر نمیکرد که من بتوانم به حوزه بیایم، و به مرکز حوزه بگویم که چه نوع آهن و رمپی درست کند. ولی انجام دادم چون خواستن توانستن است. شما آیتالله بوشهری را تا چند ماه دیگر شاید نتوانید ملاقات کنید ولی اگر این کتاب سه روز دیگر هم به دستشان برسد شاید بخوانند. خیلی راحت میتوان فلان خانمی در جامعه الزهرا اینقدر از قرآن را حفظ کرده و اینکار را انجام میدهد. میگوید همچنین خانمی مگر از طلاب وجود دارد؟ شاید هم بگوید زندگینامهاش را بیاورید. اصلاً بروید این چند نفری را که مطرح کرد دعوت کنید با اینها صحبتی داشته باشم. درد دل اینها را بشنوم و خیلی راحت میتوانیم کار کنیم. به شرطی که به گوش آنها برسد. من در همین مرکز خدمات خیلی زنگ میزدم با این خانوادهها صحبت میکردم وقتی رفتم مشهد یک روز جلوتر رفتم. اینها آمدند آن روز یک گل رز گرفتم من خودم به معلول میدادم همسرم به همسرش میداد. در را که باز کردم رفتم جلو گفتم بفرمایید من شکوری هستم. دیدم من را نگاه میکنند گریه میکنند. میگویند فکر نمیکردیم شکوری هم مثل ما ویلچری است فکر میکردیم فرد سالمی است که اینقدر فعالیت میکند. خیلی اثر دارد وقتی بیاییم در اجتماع وقتی کار بکنیم و چقدر خوب است در جامعه الزهرا، من دیدم مناسب سازی است. 6 سال در استانداری فریاد میزنیم شاید 5 درصد بانکهای ما آمدند. در بانک ما مشکل داریم، یکی در ورودی بانک، یک پیشخوان، یکی عابر بانک. عابر بانک که خود فرد سالم هم نمیتواند کار بکند. یک معلولی هست نمیتواند از پله استفاده کند و نمیتواند از عابر بانک استفاده بکند. حتی الآن هم شهرداری جدولها یا موزاییکهای مخصوص نابینا میگذارد. میخورد به تیر برق. من حتی دیدم یکجا کابل بود. به کارگر آنجا گفتم این رنگ چیه داری میزنی، گفت نگاه کن حاج آقا چقدر خوشگله، او فکر میکرد برای زیبایی هست فکر نمیکرد برای چه هست. ما این مشکلات را داریم که باید اینها را حل کنیم. باید اینها را ما و شما حلّ کنیم.
زیّنی: یک مقدار هم باید به مردم از طریق صدا و سیما اطلاع بدهیم.
شکوری: یکی از چیزهایی که ما در استانداری تأکید داشتیم که اجرایی شود را شما بیایید فرهنگ سازی کنید.
زیّنی: جای سؤال بود که چرا بعضی از خیابانها و پیادهروها این طوری است.
شکوری: من با ویلچر کنار خیابان منتظر تاکسی هستم. راننده چون نمیتواند ویلچر من را جمع کند و پشت ماشین بگذارد. من را سوار نمیکند.
نوری: آقای شکوری، اینها درست است و درد و دل زیاد است.
شکوری: اینکه اگر افرادی که توانمند هستند مسئولین اینها را ببینند و ما معلولین، شرایط ما خواست خدا بوده. خدا میگوید تو 50 سال میخواهی زندگی کنی من 20 سال میخواهم چشمات را بگیرم. بعد بر میگردانم. من تحملم چقدر است. ما که اینطوری هستیم. ما هم باید داخل میدان بیاییم. ما هم باید داد بزنیم فقط نگوییم بهزیستی، دفتر فرهنگی، کمیته امداد و … . من هم بیایم بگویم مشکلم این است. خودمان را جزو مسئولین قرار دهیم. اگر در مرکز خدمات نمیرفتم. نمیتوانستم این کار را برای روحانیون انجام دهم.
شکوری: کار بعدی این است که من ضایعه نخاعی به چه چیزهایی احتیاج دارم. یک روشندل چه وسیلهای میخواهد که از خانه بیرون بیاید، تا محل کار برود یا در مرکز فرهنگی شما کار کند. یک عصا میخواهد. یک وسیله نقلیه مناسب میخواهد. یک ضایعه نخاعی از سند استفاده میکند. اگر اینها مهیا نباشد نمیتواند. ما دو سال است که بهزیستی هیچ لوازمی به معلولین نداده است. اینها به خاطر اینکه این مشکلات را دارند از خانهها تکان نمیخورند حتی به دیدار اقوام خودشان هم نمیروند. بعد من چطور انتظار دارم این معلول به باشگاه و استخر بیاید. ما ضایعه نخاعی داریم که اطلاعاتش در زمینه کامپیوتر خیلی بالاست ولی چون این مشکلات را دارد از خانه بیرون نمییاد. ما ناشنوا داریم خیلی باهوش است ولی چون سمعکاش خراب است پول ندارد استفاده کند. از خانه بیرون نمییاد. این چیزها را برایشان فراهم کنید تا بتوانند از خانه بیرون بیایند. خجالت میکشند و بیرون نمیآیند. شما باید در این مورد رایزنی کنید.
نوری: چطوری رایزنی کنیم؟
شکوری: یک مبلغی را در اختیارش بگذارید یا خودتان برایشان خریداری کنید که حداقل کنار من و شما مینشیند خجالت نکشد. بتواند کار فرهنگی انجام دهد. یا ابزار کار فرهنگی به ایشان بدهید. این خانمی که میگوید من این کتاب را نوشتم یا شعر را گفتم ولی نمیتوانم چاپ کنم. شما چیزی را در اختیارش بگذارید. یعنی اینکه بستر را آماده کنید که ایشان بتواند اینکار را انجام دهد.
نوری: مرکز شما چکار میکند؟
شکوری: من زبان گویای بچهها هستم. ولی رفتم مرکز خدمات آن کار را میکنم در شهرداری رفتم آن کار را کردم یعنی از پتانسیل جای دیگر را استفاده کردم. شما به کُر وصل هستید. شما به مراتب نماینده آقای سیستانی هستید، خیلی راحت میتوانید. وقتی که ایشان مسئول این مؤسسه است من نتوانم با ایشان صحبت کنم، پس چه انتظار دارید.
زیّنی: سؤالی که برای من پیش میآید الان خیلی از جاها هستند که حرف از معلولین میزنند یعنی دغدغهشان و کارشان همین است. یکی بنیاد شهید یا درگذشته بنیاد جانبازان است. و دیگری بهزیستی است. همه اینها حرف از معلولین میزنند یکسری اعضا هم دارند و میخواهند کار هم بکنند ولی آن چیزی که بازدهی و خروجیشان، آخرش همین حرفایی میشود که آقایان و خانمها میزنند. یعنی نهایتاً چیزی که انجام شود ما میبینیم در جامعه، متأسفانه نمیتوانیم ببینیم در جامعه مثلاً آقا میفرماید این آقایی که نابینا است. آن آقایی که قطع نخاع است مشکلش چه است. مشکلش وسیله نقلیه است. حالا بنده وسیله نقلیه دارم. به من آن پلاکی که مربوط به معلولین است، نمیدهند. مثلاً رفتم بنیاد جانبازان که میگویند باید 50% به بالا باشی، رفتم بهزیستی میگوید آقا بنشین، پاشو. حاج آقا اگر شما قطع عضو بودید ما این کار را برای شما انجام میدادیم. بعد اینکه این کارتی که میگذاریم پشت شیشه طرف همان آقای افسر، اگر آدم باحالی باشد. دست به ماشین نمیزند. اگر نباشد ماشین را پارکینگ میبرد. لذا خود بنده دیروز، یک میلیون و خوردهای رفتم راهنمایی و رانندگی، نامهای هم از بنیاد بردم فکر میکنید ایشان چقدر تخفیف داده باشند، 64 هزار تومان. مشکلات عملی خروجیهایشان خیلی کم است. حالا آنجا که تابلو دارد افراد غیر معلول ماشینشان را پارک میکنند.
شکوری: این بحثها خیلی زیاد است. اینها برمیگردد به طرح ترافیک استان قم که اگر یک تابلوی معلولیت زدیم. باید مثل اتوبوسرانی یک محیطی را خط کشی کنند. هر ماشین غیر از معلولیت درونش باشد. جریمه کنند. از این دست مشکلات خیلی زیاد است.
زیّنی: چندین سازمان و متکفل معلولین هستند ولی خروجی ندارند. اگر شما میتوانید از تأسیس این دفتر خروجی داشته باشید یک حرفی است. یا فردی بامعلولیت یا روشندل هست یا ضایعه نخاعی دارد هر چیزی که هست. معلولیتی که دارد یک محصولی را تولید میکنید یا صنایع دستی، کتاب و… کسی نیست این را از او خریداری کند. یک چیز دیگر هم متأسفانه در بین مسئولین است. و این حرف را میزنندکه آدمهای سالم خودشان بیکار هستند حالا شما جای خود دارید. این دید، خیلی دید بدی است.
حسینی: نکتهای که آقای شکوری فرمودند مسائل بیشتر رفت و آمدی بود. اصل مشکل نابیناها ارتباط با کتاب است الان این مشکل را آیتا…. بوشهری به این زودیها زیربار نخواهد رفت که حل کند. وقتی من میگویم من نابینا این کتاب گویا را احتیاج دارم. خوب است جایی باشد من این کتاب را ارائه کنم به من گویا پس بدهند. اینجا اینجوری است؟ این کتاب را خودتان انتخاب میکنید گویا میکنید.
نوری: اینها اکثراً کتاب درسی نابیناها است. این کتابها را پیشنهاد دادند ما اینها را گویا کردیم.
شکوری: یعنی به نظر من مهمترین مشکل یک معلول فرق نمیکند هر معلولی باشد به نظر من تردد است. الان جنابعالی در خیابان بیایید، آیا در پیادهرو امنیت جانی دارید؟ نه ندارید سر چهار راهها، در خیابانها امنیت ندارید.
حسینی: حیث حضور ما اینجا، حیث طلبگی است. یعنی معلولینی که طلبه هستند. و آن مشکلات طلبگی شدن ما است که دارند چه چیزی است.
شکوری: شما اگر مجتهد هم باشید از خانه نمیتوانید بیایید بیرون ارائه بدهید. به درد نمیخورد.
حسینی: الان این خانمهایی که اینجا هستند. بندهای که اینجا هستم وقتی یک کتابی را عاجل کار دارم یعنی یک کتابی را میخواهم یک هفتهایی، دو هفتهایی آماده شود. اگر من اینجا بگویم که این کتاب را میخواهم. بگویند فعلاً تو نوبت هست 6 ماه دیگر آماده میشود. این مشکل من را حل نمیکند. بزرگترین مشکلات نابینایان بیش از رفتار و آمد ارتباط با کتاب است و این در درجه اول است یعنی از قدیم این مشکل را داشتیم یعنی من الان در کتابخانه آیتا…. خامنهای که چاپگر بریل دارد. من word کتابها را میدهم آنجا از نرمافزارها کپی میکنند. Word آن را برایم بریل چاپ میکنند. ولی آن موقعی که من سطح میخواندم. طلبههای مثلاً پایه 5 ، 6 برایم کفایه بخوانند. ضبط کنند و از روی آن بنویسند. یعنی این مشکلات را داشتهایم. الان بعضی از کتابها word آن نیست. کتاب فقه و عرف آقای علی دوست را که چهارصد صفحه است این کتاب برای من واجب است چون تحقیقات دارم ولی خوب کسی نیست این کتاب را برایم بخواند وقت بگذارد. اینجا میخواهم بدهم. میگویند سال بعد یا هفت، شش ماه دیگر. باز میگویم از هیچی بهتر است. البته از هیچی که میگویم بهتر است نه به معنای اینکه زحمت اینجا بیارزش است. به هرحال من یک عملی را معلوم میکنم. به درد آن تاریخ میخورد. خواهرم میگوید: گویایش تا بخواهد آماده شود امتحانات تمام است. ما یک مجموعهایی را میخواهیم که دلسوزانه باشد. که کتابهای فوری و فوتی طلبههای نابینا را سریع ضبط کند و به آنها بدهد. اگر شما بتوانید این کار را برای ما انجام دهید.
نوری: این قضیه را برایش ما فکری کردیم، اگر ما در جلسات بعدی ادامه پیدا کند. ما فکر کردیم از این نرمافزارهایی که جدیداً آمده و رباتیک میخواند. با حاج آقا صحبت کنیم. بعد طلبهها یکی از اینها را داشته باشند. مبلغش دویست هزار تومان است. کتاب را به دستگاه میدهید، دو ساعت بعد تحویل میدهد. ما گفتیم با حاج آقا صحبت کنیم. بیست عدد بخریم. برای بیست طلبه بفرستیم. باید دنبال راهحلها گشت. مثلاً مجله آینه پژوهش یک شماره آن حداقل سه ماه کار میبرد تا آماده شود. به آن عجلهای نمیشود. باید یک فکر دیگر کرد. ببینیم دیگران چکار میکنند.
شکوری: زمانی که تو شهرداری برای مناسبسازی رفتم، چون خودم ویلچری بودم. فقط ویلچریها را ندیدم هم برای نابینایان، هم برای ناشنوایان هم برای ویلچریها، اصلاً چرا معلول، یک خانمی که کالسکه بچهاش را میخواهد ببرد. یک پیرمردی که با واکر میخواهد تردد کند. همه را باید ببینیم. روی همین حساب میگویم یک کار فرهنگی انجام دهیم که عمومیت داشته باشد. اگر این کتاب را چاپ کنیم مخصوص همه باشد. همه معلولین بتوانند، استفاده کنند. جدیداً یک کتاب نوشتم دادم به مرکز خدمات گفتم این را چاپ کنید. کتاب با عنوان آنچه که باید یک نخاعی روحانی بداند. ترسیدند و گفتند تو در اینجا نوشتی برای دیسک کمر این کار و آن کار انجام دهند. اگر یک موقع نشد چی؟ گفتند این اصلاً به درد معلول میخورد. ترسیدند، چون چند تا دکتر آنجا نشسته بودند بعد بیست سال نیامدند همچنین کاری انجام دهند. دیدند من در 2 ماه این کار را انجام دادم ترسیدند. آخر هم به اسم انجمن ضایعه نخاعیها زدم. قبول کردند به تمام روحانیها دادند. بعضی چیزها واقعاً باید اینجا فرهنگسازی شود. چون فرهنگ معلولین است. ما این جلسه را میگذاریم. خروجی آن شاید بعد از من معلوم شود. حاج آقا یک ترکش در مهرهام بود. در همان تصادف من مسئول سازمان حاجی آباد بندرعباس بودم. آنجا یک حوزه تأسیس کردم. برای خرید کتاب به قم آمدم. فراموش کردم از سیرجان تا خود حاجی آباد عمامه را از سرم بردارم. تریلی عمداً از پشت به من زد، و من را زیر پل پرتاب کرد و فرار کرد. افتادم زیرپل و نخاعم را له کرد. من الان زیر سینهام یک مهره ندارم. حالا که اینجوری شدم. نباید بگویم تمام شد و هیچ کس هم اهمیت نداد. یک بسیجی الان سیستان و بلوچستان برای یک مانور برود بین راه تصادف کند یا به هر نحوی یک مسئله برایش پیش بیاد جانباز میشود. اما من که در تبلیغ این مشکل برایم پیش آمد. یکی نیامد بگوید مردهام یا زندهام. خدا پدر و مادر حاج آقا نواب را بیامرزد. الان اگر حاج آقا نواب نبود. الان مرده بودم و تا الان 18 بار هم عمل جراحی کردهام. هیچ کس نگفت این مرده است یا زنده. بنیاد شهید که بگذرید دو بار ترکش خوردم یکبار شیمایی شدم ولی یکی نگفت این طلبه بود در راه تبلیغ این طور شد، کمکش کنیم. لااقل منی که نیروی سازمان بودم خدا شاهد میگیرم الان چهارده، پانزده سال گذشته یکبار سازمان تبلیغات نگفت این نیروی ما که اینقدر فعالیت داشت زنده است یا مرده است. ولی همزمان با من یکی از افراد اداره برق از روی دکلّ افتاد برایش خانه خریدند، ماشین خریدند.
حسینی: یک ماه قبل، از حوزه بسیج خواهران به من زنگ زدند گفتند طرح کلیه اندیشه، کتاب آقا را بیایید تدریس کنید. گفتم من کتابش را ندارم. گفتند ما براتون تایپش میکنیم. که شما مطالعه کنید بیایید. خوب آن نرمافزاری که ما داریم جاز پارسآوا است میخواند. بعد تایپ میکردند. برای ما فرستادند. درس میدادیم 7 ، 6 جلسهاش را تایپ کردند. گفتند که ما پول نداریم که این کتاب را کامل تایپ کنیم. یک بار دیگر شما از روی آن بخوانید. اگر این کتاب برای من ضبط میشد. کلاس ما تعطیل نمیشد.
شکوری: من الان 10، 12 سال زندگیم را وقف بچّههای معلول کردم همه جا هم رایگان دارم آموزش میدهم. معلول دارم آنجا که دو پا و یک دست ندارد ولی طول استخر را قشنگ شنا میکند. یعنی دوست دارم چون خودم اینطوری شدم یکی نگفت تو چرا اینطوری شدی. ولی چیزهایی که بلد هستم. دوست دارم به همه بیاموزم. وقتی با این وضعیت میروم کار درمانی را به آنها آموزش میدهم. در بندرعباس میتوانستم راه بروم. ویک امام جمعه بود و من و همه مردههای آنجا را نماز و کفن و دفنهایشان را انجام میدادیم. آنجا پیرمردی بود و خیلی هم خوشحال و خندان بود یک روز امام جمعه به من گفت: حاج آقا بیا برویم خانه فردی که سه تا معلول دارد. رفتیم تو پس کوچهها و دیدیم خانه این پیرمرد هست سه تا جوان داشت. جوانها به سن بلوغ که میرسیدند معلول میشدند. یک دختر 35 ساله، یک پسر 24 ساله، یک پسر 17 ساله که دراز به دراز خوابیده بودند و از گردن هم معلول بودند. این پیرمرد و پیرزن اینها را بغل میکردند و به پشت خانه میبرند و اینها را طهارت میگرفتند. ولی پیرمرد بیرون میآمد و میخندید. هر کسی او را میدید میگفت هیچ مشکلی ندارد. ولی در خانه خیلی مشکلات داشت. حالا همه ما این طوری هستیم. همین حاج آقای که روبروی من نشسته رو پول خوابیده شاید در خیلی مشکلات دغدغه داشته باشد. نمیتواند بگوید. خانه ما پشت گلزار شهدا هست، شب جمعه که میرفتیم مزار شهدا هر دفعه ما دغدغه داشتیم. مناسبسازی نشده بود. از آن موقع که آقای سردار هاشمی رئیس بنیاد شهید شد راحت شدیم. همه جا را درست کرد خودش هم ویلچری است. در استانداری گفتم دعا میکنم مسئولین اینجوری بشوند. به فکر ما باشند. یا نابینا، یا ناشنوا بشوند. حتی پارسال روز جهانی معلولین شهردار بیاد تو ویلچر بشیند و دو تا از این معاونین بیایند. چشمهایشان را ببندند و عصا سفید در دست بگیرند. در خیابان تردد کنند مردم اینها را ببینند اگر خجالت میکشند در محیط کارشان از صبح تا ظهر چشمشان را ببندند. کارهاش را انجام دهد. بعد میفهمد یک ویلچری یک نابینا یا یک ناشنوا چی میکشد. ولی متأسفانه چون مسئولین ما نفهمیدند. لمس نکردند ما اینجا هرکاری انجام میدهیم فرقی به حالشان ندارد و چون نمیفهمد نابینا یعنی چه؟ ضایعه نخاعی یعنی چه؟ نمیداند کسی که واقعاً ناشنوا است چه مشکلی دارد خجالت میکشد بیرون برود.
شکوری: ما الان روحانی داریم حافظ کل قرآن هست و خیلی راحت هم میتواند قرآن تدریس کند. اما به خاطر اینکه ضایعه نخاعی گردنی است، نمیتواند تردد کند و هیچجا متأسفانه قبولش ندارند در خانه خوابیده و این واقعاً درد است کارهای این فرد را داریم هماهنگ میکنیم تا بفرستیم به مراکز آموزش قرآن تا انشاءالله آموزش بدهد و از پتانسیل خود مرکز خدمات استفاده بکنند. و همه برعهده ما نباشد. و بتوانیم تقسیم کار کنیم چون هدفمان یکی است. دیگر موازی کاری نکنیم. در خصوص ورزش روحانیون هم اگر برنامهای بود ما در خدمت شما هستیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.