محسن حسینی طاها و معصومه نوری زوج معلول موفق
تا کنون با انسانهای موفق بسیاری در استان البرز مواجه شده ایم. اما نمونه انسانهایی که با وجود برخی ناتوانیها و معلولیت جسمی موفق شدهاند دنیای خود را موفق بسازند، هم کم نیست، انسانهایی که بیش از هر چیزی به باور منطقی جامعه به معلولان و توانمندیهایشان احتیاج دارند.
«سید محسن حسینی طاها» و« معصومه نوری» زوج معلولی هستند که با وجود ناتوانی حرکتی از فعالیتهای اجتماعی کنار نکشیدهاند و با ادامه تحصیلات عالی و نوشتن، چاپ و فروش کتابهایشان در مقابل سختیها ایستادگی میکنند و به ناتوانی نه میگویند. کتاب «خلاف جهت آب» نوشته معصومه نوری حاصل گفت وگوی وی با 27 نخبه معلول و تلاشی برای نشان دادن تواناییهای این قشر و مبارزه با تفکرات ناصحیح در مورد معلولان و توانایی هایشان است که به تازگی رونمایی شده است. این زوج فعال فروش کتاب هایشان را از اماکن عمومی آغاز کردند و سپس با راه اندازی «کافه کلبه کتاب» در باغ فاتح کرج به فروش کتاب، محصولات فرهنگی و حتی فعالیتهای فرهنگی میپردازند. گفت وگوی همشهری با این زوج موفق را بخوانید.
از خودتان بگویید.
محسن حسینی: به دلیل اینکه در دوران جنگ و کمبود امکانات به دنیا آمدم، سلولهای حرکتی مغزم آسیب دید و به همین دلیل در تکلم، راه رفتن و انجام کارهای معمولی مشکلاتی دارم.اما نگذاشتم معلولیت زندگی ام را متوقف کند و با وجود سختیهای بسیار در مدارس عادی درس خواندم و حتی رشته مورد علاقه ام (زبان و ادبیات فارسی) را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داده ام. همیشه از کودکی به نوشتن و فعالیتهای ادبی علاقه داشتم و در روزنامه همشهری و اطلاعات هم خبرنگاری کرده ام. اکنون مجموعه شعرم با عنوان «آیههای خلسه» و همچنین مجموعه داستانهای کوتاه و گفت وگوهایم با مطبوعات را در کتاب دیگرم با عنوان «شکفتن در کویر» به چاپ رسانده ام و قصد دارم کتابهای بیشتری را هم به چاپ برسانم.
معصومه نوری: در 4 سالگی بر اثر تشنج شدید دچار معلولیت شدم. به دلیل زندگی در شهرستان نیشابور و وجود برخی محدودیتها به سختی به تحصیل در مدارس عادی پرداختم، زیرا برخوردها با من به عنوان یک کودک معلول در مدرسه مناسب نبود. حتی روزی یکی از معلمانم به دلیل عقب ماندن از دیکته با گذاشتن مدادی بین انگشتانم و فشارآن تنبیهم کرد و گفت «تحصیل به چه درد یک معلول میآید؟ بهتر است در خانه بنشینی.» اما من همه تلاشم را کردم تا به جامعه بقبولانم که تصورشان در مورد من و همنوعانم اشتباه است. بعد از اتمام تحصیلات به یادگیری میکس و مونتاژعکس و فیلم پرداختم و در یک آتلیه مشغول به کار شدم. اما همچنان متوجه نگاههای پر ابهام و ترحم آمیز اطرافیان بودم و دلنوشتههای دلتنگیم را در کتاب «چرا صورتم خیس میشود؟» در سال 84 به چاپ رساندم. بعد از آشنایی با همسرم وادامه تحصیل در رشته پژوهشگری علوم اجتماعی در دانشگاه، دوستان زیادی پیدا کردم، معلولانی که ناتوانیهای جسمی نتوانسته بود مانع موفقیتهای آنها در زندگی شود و با امید و تلاش به زندگی ادامه داده اند. بنابراین کتاب دیگرم با عنوان«خلاف جهت آب» را که حاصل گفت وگو با 27 معلول نخبه البرز و دیگر شهرهای ایران است، با تلاش و پیگیریهای بسیار نوشتم و به چاپ رساندم که چندی پیش این کتاب با حضور اساتید و برخی مسئولان استانی رونمایی شد.
چه شد که به فکر راه اندازی کافه کلبه کتاب افتادید؟
محسن حسینی: ابتدا کتابهای خودم و همسرم را با چرخ خرید به پارک و مکانهای عمومی میبردم ومی فروختم. حتی در آن زمان نگاههای مردم عجیب بود. گویا از یک معلول توقع انجام چنین کاری را نداشتند. برایشان تازگی داشت و حتی گاه برخوردهای نامناسبی میکردند. مثلا بدون اینکه نگاهی به کتاب بیندازند، پول میدادند. در حالی که حتی نمیدانستند کتابهایی که میفروشم نوشته خودم است. البته با گذشت زمان دوستان زیادی پیدا کردیم و من و همسرم تقریبا شناخته شدیم. تیر ماه امسال که در این پارک کتاب میفروختیم متوجه شدیم کلبه پارک تنیس را به مزایده گذاشته اند. به سازمان پارکها رفتیم و شرایط و مشکلاتمان را گفتیم و آنها هم مزایده را لغو کردند و با همان قیمت پایه کلبه را به صورت اجارهای به ما واگذار کردند که از مساعدت آنها در این مورد سپاسگزاریم. به این تربیت در مرداد امسال این کلبه کتاب را افتتاح کردیم.
در این کلبه چه فعالیتهایی انجام میدهید؟
معصومه نوری: در این مکان محصولات در 2 بخش ارائه میشوند. بخشی که کتابهای نوشته خودمان و دیگر معلولان ارائه میشود و در بخش دیگر هم کتابهای و محصولات فرهنگی متفرقه وآزاد. از طرفی با هدف شناخته شدن و دیده شدن آثار معلولان، صنایع دستی ساخته معلولان را در کنار کتاب و محصولات فرهنگی عرضه میکنیم و از آنها میخواهیم اگر صنایع دستی ساخته خودشان را دارند برای فروش ارائه دهند. از طرفی سعی شده با ایجاد فضایی کافه مانند و چیدن چند میز و صندلی کافه کتاب کوچکی برای علاقهمندان فراهم شود. همچنین قصد داریم کلاسهای شاهنامه خوانی و ادبی در این مکان اجرا کنیم.
خواسته شما از جامعه چیست؟
محسن حسینی: اینکه جامعه بپذیرد که معلولان و غیر معلولان اگر چه از نظر توانایی جسمی با یکدیگر تفاوت دارند، اما نباید تواناییها و نیاز هایشان نادیده گرفته شود. معلولان هم مانند هر قشر دیگری نیازهای خاص خود را دارند. در جامعه جا افتاده است که اگر کسی دارای معلولیت جسمی و حرکتی است، نیازمالی و سطح سواد پایینی دارد، در حالی که من و همسرم هر دو تحصیلکرده هستیم و معلولان بسیاری را سراغ داریم که با وجود معلولیت تحصیلات آکادمیک داشتهاند و موفقیتهای بسیاری کسب کرده اند. درست نیست با نگاه ترحم آمیز به معلولان نگاه شود.
از نیازها و مشکلات معلولان برایمان بگویید.
معصومه نوری: یکی از مشکلات این است که در جامعه و استان ما بستر مناسبی برای فعالیت و حضور اجتماعی معلولان فراهم نشده است. این باعث شده که بسیاری از معلولان در جامعه حضوری موثر نداشته باشند. گاه هم که فردی معلول، خودش برای فعالیت در جامعه حاضر میشود با دیدن برخی برخوردها که البته از روی نا آگاهی است، ناامید میشود. چندی پیش یکی از دوستانم که فوق لیسانس زبان انگلیسی داشت در یک آزمون استخدامی قبول شد اما به دلیل نبود آسانسور در محل کارش نتوانست کار کند و مسئولان آن محل حتی حاضر نشدند اتاقی در طبقه همکف به او بدهند. حتی به او گفتند اگر میدانستیم معلول هستی، هرگز با تو تماس نمیگرفتیم. بدترین مساله این است که گاهی مردم فکر میکنند کسی که معلول جسمی است از نظر ذهنی هم مشکل دارد و برخورد مناسبی با او ندارند. اما بر خلاف همه این مسائل من و همسرم سعی میکنیم در جامعه حضور پیدا کنیم و حتی به رستوران و سینما برویم.
حمایت مسئولان استان از معلولان را چطور ارزیابی میکنید؟
محسن حسینی: یکی از قانونهایی که برای حمایت از معلولان است، سهم3 درصدی آنها از مشاغل دولتی است اما در واقع این قانون رعایت نمیشود. در کشور ما بر خلاف کشورهای پیشرفته مسئولیت یک معلول به طور کلی بر عهده خانواده است و سهم کمی از آن بر دوش دولت قرار میگیرد؛ در حالی که معلولان نیاز به بودجه و حمایتهای مخصوص به خود را دارند.
پیام شما برای معلولان و جامعه چیست؟
محسن حسینی: اگر چه بستر مناسب برای حضور معلولان وجود ندارد اما با این حال معلولان باید بیشتر در جامعه حضور پیدا کنند تا خودشان و نیازهایشان دیده شود. به عنوان مثال اگر یک معلول با صندلی چرخ دار قادر نباشد وارد یک محل اجتماعی، اداری و غیره شود قطعا جامعه با دیدن این نیاز به فکر مهیا کردن شرایط برای ایجاد یک رمپ و حضور او میشود. از طرفی خانوادهها هم باید تواناییهای معلولان را نادیده نگیرند و در رشد آنها کمک کنند. از کودکی پدر و مادرم همیشه در گوشم این جمله معروف را میگفتند که «یک معلول اگر قهرمان دو نشود، خودش مقصر است» و مرا تشویق به فعالیت میکردند وبه گونهای تربیتم کردند که با وجود معلولیت بخواهم و بتوانم که به اهدافم برسم.
منبع: باران خانی، همشهری البرز، 18 آبان 1394
سلام ,
لطفا”درزمینه کتاب خلاف جهت آب نوشته خواهرمحترم خانم معصومه نوری درصورت دراختیاربودن , اطلاع رسانی فرمایید .