مدارس دانش آموزان نابینا، گفتگو با معلمان و مدیر مدرسه نابینایان شهید محبی
مدارس دانشآموزان نابینا
مصاحبه با معلمان و مدیر مدرسه شهید محبی
(رشد معلم، بهمن 1362، شماره 12، ص 58 تا 63)
اشاره
توان نامه در نقل این مجموعه از گفتگوها كه مربوط به دوران دفاع مقدس و دهه 60 شمسی است، در حقیقت نگاهی هم به خاطرات گذشته نابینایان داشته و یادآوری اینكه هنوز برخی از مشكلات سه دهه پیش، كم و بیش ادامه دارد:
در ابتدا گفتگویی داشتیم با سرپرست مدرسه نابینایان پسران، ایشان در ابتدا اینچنین به معرفی این مرکز پرداختند:
مجتمع تحصیلی نابینایان که به نام شهید محبی نامگذاری شده است در چهار مقطع تحصیلی آمادگی، ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان 171 نفر دانشآموز دارد. شهید محبی خود یکی از دانشآموزان نابینای این مجتمع بودند که بعد از فارغالتحصیلی، در حوزه علمیه ادامه تحصیل میدادند، و در این مدرسه نیز به کار تدریس مشغول بودند و در جنگ ایران و عراق به شهادت رسیدند.
در مجتمع که به طور شبانهروزی اداره میشود حدود 35 نفر معلم به کار تدریس مشغولند که تعدادی از آنها نیز نابینا میباشند. برخی از این معلمین با وجود محروم بودن از نعمت بینایی، دارای لیسانس ادبیات فارسی، ادبیات عرب، زبان، فیزیوتراپی و غیره هستند.
کتابهای درسی اینجا همان کتابهای رسمی آموزش و پرورش است و امتحانات نیز به صورت منطقهای همراه با دانشآموزان دیگر برگزار میشود. تنها تفاوتی که وجود دارد نوع خط است که این دانشآموزان از خط برجسته «بریل» مخصوص نابینایان استفاده میکنند. کتابهای درسی در کتابخانه این جا به صورت خط بریل یا خط برجسته برگردانده میشود.
در این گفتوگو آقایان حیدریان، محمدی و طوطی به عنوان معلم؛ آقای عبدپور به عنوان آموزگار و مشاور ارشد؛ آقای علی علیوار آموزگار و چند تن از دانشآموزان و نیز مدیر مركز حضور داشته و به سؤالات ما پاسخ دادهاند.
امکانات و فعالیتهای فوق برنامه اینجا چگونه است؟
قبل از انقلاب این جا کارگاههایی بود مثل برسبافی، فرچهبافی، سبدبافی، زنبیل بافی و کارهای دستی، و این بچهها قادرند که این کارها را انجام دهند. متأسفانه بعد از انقلاب این کارگاهها قدری راکد مانده است که با صحبتهایی که با معلمین و دانشآموزان شده است در نظر داریم که انشاالله، این کارگاهها را راه بیاندازیم. ما در اینجا کارگاههای مجهزی داریم که میتواند یک کارگاه تولیدی خیلی خوب باشد خصوصاً در قسمت نجاری که وسایل اولیهاش از قبل از انقلاب موجود بود.
این دانشآموزان نوعاً برای خودشان آینده مبهمی را میبینند، مضطربند که حالا درس هم خواندند، دیپلم یا لیسانس هم گرفتند چکار میخواهند بکنند؟! جامعه برای اینها از نظر شغلی چه پیشبینیهایی کرده؟ لذا خود بچهها نیز علاقمند به فعال شدن این کارگاه هستند. ما در این جا میتوانیم کارگاه تریکوبافی، نایلکس زنی، شمعسازی، صابونسازی، فرچهبافی، برسبافی، میخسازی، … داشته باشیم و امیدواریم هرچه زودتر این کارگاهها شروع به کار کنند.
آیا این بچهها نابینای مطلق هستند یا کمی قدرت بینایی هم دارند؟
یک تعداد از این بچهها نابینای مطلق هستند و تعداد کمتری نیز درصد کمی نابینایی دارند که میتوانند نور و جهت راه رفتن خودشان را تشخیص دهند ولی نمیتوانند کتاب بخوانند یا چیزی از رو بخوانند و دیگر امیدی به بازگشت بینایی کامل در اینها وجود ندارد. ما در موقع ثبتنام دانشآموزان فرمی داریم که به آنها میدهیم که در این فرم منعکس شده که اینها کی نابینا شدهاند، کی به این حد از نابینایی رسیدهاند؟ چقدر فعالیت پزشکی روی چشمانشان انجام شده و در نهایت اگر این فعالیتها بینتیجه بوده باشد برای تحصیل به اینجا منتقل میشوند و نوعاً اینها به نابینایی مطلق میافتند. مثلاً ما در اینجا دبیرانی داریم که روزی نیمه بینا بودهاند و حالا نابینای مطلق هستند، دانشآموزانی داریم که خیلیهایشان یکسال پیش، دو سال پیش نیمه بینا بودند و الان نابینای مطلق هستند!
در این مرکز کلاسهای درس به چه صورت اداره میشوند؟
معلمان این جا با تعداد کمی از بچهها کار میکنند. کلاسهای ما بین 6 تا 12 نفر بیشتر نیست. معلم بسیاری از کارهایش انفرادی است، خیلی از درسها هست که اصلاً معلم باید دست محصل را بگیرد و او را آموزش بدهد. فرض کنید برای شناساندن آب به دانشآموز او نمیبیند که آب چیست، کلمه آب را باید با ریختن آن روی دستش به او بفهماند، یا خیلی چیزهای دیگر را باید به این طریق آموزش بدهد.
آیا پیشرفت درسی دانشآموزان رضایت بخش است؟
از نظر کیفیت درسی بسیار خوب است و شما میتوانید یک مقایسهای بین اینها و مدارس عادی بکنید. ما دانشآموزی را اینجا میتوانیم به شما نشان بدهیم که پارسال کلاس دوم و سوم نظری را در عرض یکسال خواند و الآن در کلاس چهارم نظری نشسته است.
در اینجا گفتگوی خود را با سه تن از معلمان نابینا، آقایان حیدریان، محمدی و طوطی که به ترتیب معلم عربی، زبان و ادبیات این مدرسه هستند و هر سه فارغ التحصیل دانشگاه تهران میباشند و نیز آقای عبدیپور آموزگار دینی و قرآن دوره راهنمایی ادامه دادیم و پس از طرح این سؤال که پیام شما برای سایر معلمان چیست؟ جواب شنیدیم که:
پیام ما این است که با نابینایان یک مقدار منطقیتر برخورد داشته باشند. نابینایی که ایراد و گناه نیست. اگر فرد نابینایی در مدارس بینایی درس میخواند بایستی تمام تکالیفی که معلم از یک شاگرد بینا انتظار دارد از او هم همانطور انتظار داشته باشد. آقای عبدیپور در این مورد اضافه کردند که به تجربه ثابت شده که معلمانی موفق هستند که در کار تدریس و مسائل آموزشی دقت و آگاهی بیشتری دارند نه این که متخصص دوره نابینایان باشند. معلم خوب معلمی است که شاگردان نابینا را مانند شاگردان عادی محسوب کند نه اینکه تصور کند که این جا مثلاً یک پرورشگاه است یا اینها بچههایی هستند که از نظر آموزشی باید نظر خاصی در مورد آنها داشت. البته یک مسائل خاصی در رابطه با تدریس ایجاد میشود که آن طی دو، سه ماه آموزش تجربی برای تفهیم مطالب به دانشآموزان نابینا حل میشود. البته لازم به یادآوری است كه این مسئله بیشتر در مورد دوره راهنمایی و دبیرستان صدق میکند و معلمی دوره ابتدایی باید دوره آموزشی خاص نابینایان را دیده باشد.
مشکلات شما در این جا چیست؟
آقای محمدی پاسخ دادند: یکی از مشکلات عمده ما این است که کتابهای درسی را هر سال عوض میکنند و این اشکال كمی نیست. چون چاپخانه و وسائل کافی نداریم. یک چاپخانه سازمان بهزیستی دارد که آن هم اغلب کار نمیکند. این جا یک دستگاه پلی کپی ترموفرم هست که این مقرون به صرفه نیست، ورقهایش هم اینجا نیست. البته یک مقدارش را مینویسیم یک مقدارش را هم ضبط میکنند. من کلاس دوم فرهنگ و ادب درس میدهم ولی هنوز بعضی از کتابهای بیناییش نرسیده با این که یک ماه و نیم از سال گذشته، حالا تا این برسد و بعد ما تبدیل کنیم به خط بریل، سال تمام میشود و سال دیگر باز این کتاب عوض میشود یا تغییر میکند و برای ما مکافات درست میکند.
آقای عبدیپور در این مورد اظهار کردند که به نظر من باید امکانات چاپ خط بریل را در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار دهند، تا چاپ کتابهای درسی و غیر درسی توسط این ارگان انجام شود و این یک کار ریشهای است که هنوز متأسفانه صورت نگرفته است. اصولاً برای برگرداندن کتابها به خط بریل دو روش متداول در ایران وجود دارد: یکی چاپ روی پلاستیکهایی به نام «ترموفوم» که برای مطالب موقت است. مثلاً برگرداندن سؤالات یا بعضی جزوات و . . . ولی چیزی که ثابت است و بیشتر میتوان از آن استفاده کرد، نوعی چاپ سنگی است روی ورقههای مخصوصی به نام «پلیت» که در ایران ساخته نمیشود و با وجود این که تا کنون چندین بار منعکس شده نمیدانم چرا دولت اقدام به وارد کردن آن نکرده است؟ اگر دولت میخواهد مدرسه نابینایی داشته باشد باید فکری برای این مسئله بکند. الان چاپخانهای با آن عظمت و کلی کارمند تقریباً خوابیده و نتیجهاش این است که معلم میرود سر کلاس ولی با کمبود کتاب روبروست!
مشکلات بچهها در زمینه آموزش چیست؟
این مشکلاتی که گفتیم برمیگردد به خود بچهها و در كار آموزش اثر میگذارد. مسئله دیگری که در مورد مسائل آموزشی میتوان گفت این است که خوب آموزش یک فرمان الهی، دستور پیغمبر(ص) و ائمه(ع) است اما دانشآموزی که بداند تحصیلی که میکند نهایتاً فقط موجب این میشود که آدم روشنی بشود، ولی از لحاظ تأمین مادی زندگیش سودی برایش نداشته و بیکار خواهد بود، دلسرد عمل خواهد کرد. مسئله اشتغال نابینایان مسئله بزرگی است. الان عمدتاً با فشاری که از نواحی مختلف وارد میشود اصرار و خواهش به مدیر ادارهای یا مسئولین دیگری میکنیم که این بچه را بگذار که این جا تلفنچی باشد. تازه این در شهر تهران است، در شهرستانهای بزرگ دیگر مثل مشهد تا همین امسال هم ادارات قبول نمیکردند که بچههای نابینا آنجا تلفنچی باشند!
در خود آمریکا در سالهای 1940 تا 1945 که یکدفعه سیستم تلفنها الکترونیک شد طوری که دیگر احتیاج به تلفنچی نداشت یکدفعه عده زیادی افراد نابینا بیکار شدند، ما هم نهایتاً به این جا خواهیم رسید. در این مورد من پیشنهاد میکنم که افراد متعهد و مسئولی را تحت هر عنوان و سازمان و ارگانی جمع بکنند و اینها مشغول تحقیق بشوند و با استفاده از تجارب کشورهای دیگر شروع کنند به آموزش حرفههایی که نابینایان میتوانند انجام دهند و از این ناحیه آنها را جذب بازار کار کنند. مسائل دیگری در مورد نابینایان وجود دارد، به عنوان مثال مسئله عبور و مرور نابینایان در سطح شهرهاست. در 93 کشور جهان «قانون عصای سفید» وجود دارد به این شکل که جزو قوانین راهنمایی و رانندگی به رانندهها یاد میدهند که اگر کسی این عصا را در دست داشت در خیابان شما موظف هستید که به هر شکلی که هست به او راه بدهی که از خیابان رد شود. اگر این گونه افراد را شما در خیابان زیر گرفتید مقصر شما هستید، حالا اگر چراغ قرمز نبود یا خطکشی نبود اینها هیچکدام دیگر مطرح نیست.
متأسفانه در کشور ما هنوز این مسئله وجود ندارد و من فکر میکنم کار سختی هم نباشد که اداره راهنمایی و رانندگی در آئیننامههای خود این مسئله را مدنظر قرار دهد.
از مسائل دیگری که ما و دانشآموزان به طور حاشیهای با آن روبرو هستیم یکی هم برخوردهای خانوادگی یا برخوردهای اجتماعی با بچهها در مورد کیفیت آموزشی آنهاست. این تصور در جامعه هست که این جا مدرسه نیست بلکه آسایشگاه مخصوص نابینایان است و من تصور میکنم با تهیه گزارشهای صحیح و نشاندادن این مطلب در تلویزیون یا مجلات و غیره میتوانیم ذهن جامعه را نسبت به این مسئله از آن انحرافی که دارد به جهت مستقیمی هدایت کنیم و دیگر این که تلویزیون و یا مجلات باید منعکسکننده مسائل آموزشی و مسائل اساسیتر نابینایان باشند.
در ادامه به یکی از کلاسها رفته و صحبتمان را با یکی دیگر از معلمین نابینا ادامه دادیم:
لطفاً خودتان را معرفی کنید:
من علی علیوار در دوره دبیرستان، ادبیات تدریس میکنم.
بهنظر شما یک معلم موفق چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
به نظر من یک معلم موفق معلمی است که تعهد داشته باشد و به مطالبی که باید تدریس کند تسلط کافی داشته باشد و بتواند آن مطالب را تفهیم کند و به دانشآموزان انتقال دهد و سرانجام این که مدیریت داشته باشد. گاهی درس چنان خشک است که کشش ندارد و دانشآموزان زود خسته میشوند و معلم باید درس را قطع کند . در این صورت بچهها بیکار میشوند و وقتی دانشآموز بیکار شد چون چشم ندارد که با نگاهکردن خودش را مشغول کند شروع میکند به شلوغ کردن و بازی کردن. پس معلم باید علاوه بر درس مطالب دیگری نیز برای تغذیه بچهها داشته باشد تا آنها را مشغول کند. معلم باید با رعایت سن بچهها مخصوصاً در دوره نوجوانی مطالب مناسب را به خورد آنها بدهد. بچههای جوان در سنین بلوغ میخواهند مطرح شوند و یک مسائل خاصی دارند که باید آنها را رعایت کرد.
معلم نباید در کلاس مثل اداره برود پشت میز بنشیند، معلم باید در کلاس حرکت کند و پویا و سر زنده باشد نگذارد کسی بخوابد یا حواسش جای دیگری باشد. این تازه جزء مسائل خاص نابینا هم نیست مسئله بینایان هم هست.
کلاً معلم باید در کلاس پویایی داشته باشد. منظور ما از روانشناسی هم آن روانشناسی کلاسیک و خشک نیست بلکه در کنار آن تکنیکها مسئله تعلیم و تربیت باید وجود داشته باشد.
در این جا مسائل خاصی هم وجود دارد؛ یک نابینا خود به خود خلأیی دارد مخصوصاً این که اینها کمبود محبت هم دارند. مادری داشتهایم که بچهاش را جلوی در مدرسه میگذاشت و فرار میکرد! خوب ببینید کار یک معلم نابینایی چقدر مشکل است! پس کار اینها تنها آموزش نیست، پرورش هم باید باشد.
یک مسئلهای هم در حاشیه هست که میخواستم بگویم و آن این که این نابیناها از کلمه کور بدشان میآید چون کور معمولاً مترادف با جهل و بیسوادی به کار میرود و همین طور به نظر من كاربرد کلمه «روشندل» هم لازم نیست زیرا یک نابینا هم میتواند روشندل باشد و هم میتواند پلیدترین آدمها باشد. پس ما نه به اینها کور بگوییم و نه روشندل بلکه واقعیت قضیه را بگوییم. نابینا بهترین کلمه است که نابینایی را نشان میدهد یعنی کسی که نمیتواند ببیند.
در این جا با یکی از رزمندگان که در جبهه چشمهای خود را از دست داده و اکنون در این مدرسه درس میخواند صحبتی داریم:
لطفاً شما خودتان را معرفی کنید؟
من حمید حسنی هستم و در حمله محرّم چشمهایم را از دست دادم و الان کلاس اول نظری هستم و پارسال تا سوم راهنمایی در مدارس بینایی درس میخواندم و امسال به این جا آمدهام.
آیا پیامی برای معلمین و دانشآموزان دارید؟
من کوچکتر از آنم که به بچههای دانشآموز پیام بدهم. دانشآموزانی که زیر حملات موشکی صدایمان جان خود را فدا میکردند. از دانشآموزان چه در مدارس بینایی و چه در مدارس نابینایی میخواهم تا آنجا که میتوانند تلاش کنند درسشان را خوب بخوانند و خودشان را برای خدمت به جامعه آماده کنند.
سپس گفتگویمان را با تنی چند از دانشآموزان این مجتمع به این ترتیب ادامه دادیم:
لطفاً شما خودتان را معرفی کنید و اگر مشکل یا مسئله خاصی دارید، بفرمائید؟
من غلامحسین میرابوطالبی کلاس چهارم نظری هستم. میخواستم به آموزش و پرورش درباره چاپ کتابها بگویم که اگر امکان داشته باشد یک دفعه این را عوض کنند بهتر است. و همچنین من به برخورد مردم با خودمان انتقاد دارم. یکی این که در پیادهروها وسائل و چیزهایی میگذارند که مانع حرکت نابینایان میشود و دیگر این که وقتی یک نابینا به خیابان میرود مردم مثل یک گدا با او برخورد میکنند و به او پول میدهند و این شخصیت یک نابینا را خرد میکند و دیگر نمیتواند آن شادی و سر زندگی را داشته باشد.
شما دوست دارید در آینده چه شغلی داشته باشید؟
من دوست دارم بروم دانشگاه و معلم بشوم. من اینجا نیامدهام که دیپلم بگیرم و بروم تلفنچی بشوم. هدف من در زندگی این است که به دانشگاه بروم و معلومات زیادی را کسب کنم ولی در دانشگاه از لحاظ کتاب و چیزهای دیگری هم محدودیتهایی وجود دارد که انشاءالله باید رفع شود.
شما خودتان را معرفی کنید و بفرمایید دوست دارید در آینده چه شغلی را به عهده بگیرید؟
من حمزه سعیدی هستم مسئله اصلی ما در حال حاضر جنگ است و ما قبل از اینکه به خودمان بیندیشیم باید به جنگ فکر کنیم، به دلیل کمبود امکانات، در راه دانشگاه رفتنمان مشکلات زیادی وجود دارد. ولی من علاقه زیادی به دانشگاه و کسب معلومات دارم. باید فرهنگ جامعه را بالا برد و مطبوعات و رادیو و تلویزیون در بالا بردن این فرهنگ نقش عمدهای دارند که متأسفانه تا کنون در این زمینه کم کار شده است و نیز با نابینا نباید به عنوان یک سربار جامعه برخورد کرد، باید به او شخصیت داد.
من دوست داشتم پزشک، منجم یا باستانشناس و امثال اینها بشوم ولی الان علاقه من زیاد شده به فلسفه و رشتههای دینی، که اگر امکان داشته باشد میخواهم بروم دانشگاه و درسم را ادامه بدهم و اگر هم نشود همین جا معلم میشوم و اگر آن هم نشد شاید تلفنچی بشوم. ولی امیدوارم امکاناتی فراهم شود تا من بتوانم به دانشگاه بروم.
شما خودتان را معرفی کنید و بفرمایید به چه رشتهای علاقه دارید؟
من احمد علیزاده هستم و چهارم دبیرستان درس میخوانم. من علاقه دارم که به رشته الهیات بروم اگر دیپلم گرفتم و توانستم به دانشگاه بروم، الهیات را ادامه خواهم داد.
چند مسئله هست که من میخواستم در اینجا از فرصت استفاده کرده و بگویم. یکی اینکه شاید مردم فکر کنند که نابینایان در جنگ نقشی ندارند اما باید بگویم که هیچ کس نسبت به جنگ بیتفاوت نیست و در همین هفته بچههای ما میخواهند به سازمان انتقال خون بروند و خون اهدا کنند و بهاندازه توانشان این مقدار به جبهه کمک کنند. مسئله دیگر اینکه نابینایان یک روز جهانی دارند که در آن روز مسائل نابینایی بررسی میشود اما متأسفانه ما در کشور خودمان اینگونه سمینارها را نداریم. وزارت آموزش و پرورش باید به این مسائل اهمیت بدهد. مسئله دیگر تأمین شغلی نابینایان است که وزارت آموزش و پرورش در راه معلم شدن این افراد امکانات فراهم نمیکند و در بعضی از جاها گفتهاند که آموزش و پرورش در نظر نداشته که معلم نابینا استخدام کند! در حالی که باید امتیازاتی برای نابینایان قائل شوند تا اینها راحت بتوانند به کار معلمی بپردازند و حتی در جلسه مورخه 26 و 8و 58 شورای انقلاب که آن وقت زمان مرحوم شهید بهشتی بود، تصویب شد که معلمی از مشاغلی است که نابینایان میتوانند و مجازند که انجام دهند.
اگر روح انسان سالم و قوی باشد چه باک از جسم علیل؟
جامعه معلولین باید بدانند که انسان دارای روحی است و جسمی. آنکه انسان به او انسان است، روح انسان است نه جسم انسان. دعا کنید که آنهایی که روحشان معلول است، آنها شفا پیدا کنند و دعا کنید که شما جامعه معلولین جسمی، معلولین روحی نباشید. اگر روح شما سالم باشد و روح شما آزاد و قوی باشد، چه باک که دست یا پای انسان مناط انسانیت نیست، این قشر است. لب انسان روح انسان است نفس ناطقه انسان است وقتی نفس ناطقه انسان قوی شد باکی از این نیست که جسمش علیل باشد. انسان به روح انسان است. ما در نوابغ عالم داشتیم اشخاصی که نابینا بودند ولی نابغه بودند اشخاصی که معلول بودند ولی از علما و نوابغ بودند از فلاسفه بودند شما هیچ غم نداشته باشید که از یک پا یا یک دست یا چشم معلول هستید. شما امیدواریم که در این جامعه به واسطه قدرت روحی که دارید و به واسطه سلامت روح که دارید. در این جامعه سرافراز و بلند باشید.
من شخصا از اونجا بازدید کردم
حتی غذا به اندازه کافی نیست
فقط و فقط به خاطر خدا کمی دست از دروغ برداری و کار کنید برای راین طفل معصوم ها
سلام خدمته مسوولین محترم محبی منه افغان معرفی شدم به این مدرسه وقتی آمدم که دیدم که واقعن نمیتوانم با تغذیه ی کم مدرسه پیش بروم و حتی دکه و بوفه ایی نبود که خوراکی برایه خودم بخرم نه در خوابگاه ها یخچال هست که وسیله بخریمو بزاریم داخلش مجبور به ترکه این مدرسه کردم و به دشواری در مدرسه ی عادی میخوانم شهریه بالایه خیلی میتانم نظراته دوستان راتابید کرده و بگویم که فاروق علاوه بر نظرات فوق خبرچین هم هست تو رو خدا دلتان بسوزد این چ وضه من همه ی مسوولین را دوست دارم ولی باید حق ایجاب شود باتشکر مخلصه همه ابراهیم طاهری
باسلام خدمت تمامی مسوولین ومربیان مدرسه ی محبی، من حدود دوساله پیش تواین مدرسه بودم ومیخوام بگم همه ی این امکاناته فوقی که کفتید به وضوح دروغه مشکله اصلی دراین مدرسه طعم بد وبی کیفیتی غذاهاست از هفت روز هفته هشت روز تخم مرغ هست … من واقعن متاسفم به جای ادعا به فکر باشید.
با سلام خطاب به دفتر فرهنگ معلولین اولا که سایت تون رو بروز کنید لطفا خیلی قدیمیه بعدشم خیلی از چیزایی که شما اینجا اوردید دروغ یا اغراق هستش درس دادن و درس خواندن نابینا اینقدر سخت نیست باید خدمت تون عرض کنم که دورانی که محبی خوب بود خیلی وقته که سر اومده الآن دیگه نه از اون کارگاه ها خبری هست و نه از امکانات خوب فعلا هم که امیدی به بهتر شدن حال و روزش نمیره اینا رو الکی نمیگم من خودم اونجا دانش آموزم سال چهارم اونجا رو یه عده پر کرده اند که اصلاً به فکر نابینایان نیستند با نصب دوربین های مدار بسته تو خوابگاه و اتاق ها اونجا به زندان تبدیل شده! این بلا ها نباید سر نابینا ها بیاد حق شون نیست.