هنر و معلوليت: بيمها و اميدها، گفتو گو با مصطفی شريعتی
هنر و معلوليت: بيمها و اميدها
گفتو گو با مصطفی شريعتی
مصاحبه كننده: علی نوری
توضيح: دهم آبان ماه سال جاري باخبر شديم مصطفي شريعتي معروف به آقا مصطفي به قم آمده است. با ايشان تماس گرفتم و قرار گذاشته و در وقت مقرر به گفتگو پرداختيم. ايشان از ناحيه دو دست مادرزادي نقصان دارد و امور روزانه خود را با استفاده از پا و دهان انجام ميدهد.
آقا مصطفي در سال 1363ش در مشهد مقدس متولد شد. با پشتكار تحصيلات را تا پايان مقطع متوسه ادامه داد؛ اما به دليل علاقه به نقاشي، به سراغ استادان مشهور نقاشي رفت و فنون، شيوههاي نقاشي ايراني در حرفه رنگ روغن را آموخت. از 1380 دوره جديدي در زندگي او آغاز شد و با خلق آثار ابتكاري و برگزاري نمايشگاهها در شهرهاي مختلف در سطح ملي شناخته و مطرح شد.
پس از اخذ ديپلم رياضي فيزيك، نقاشي را بطور جدي و حرفهاي نزد استاداني چون استاد نبيزاده، استاد عشقي، استاد واحديان، استاد خليلي و استاد طالبي شروع كرد. اين هنرمند با استعداد بعد از مدت كوتاهي توانست به مسابقات كشوري المپياد جهاني راه يابد. دفتر فرهنگ معلولين با هدف طرح دستاوردها و تجارب اين هنرمند سختكوش، توجه همه معلولين را به علل موفقيت و ناكاميهاي او جلب كند. راهي كه او رفته به ويژه تلاشهاي او براي مستقل زندگي كردن و كاستن از وابستگيها بسيار درسآموز است و ميتواند الگويي براي آحاد جامعه معلولين باشد.
* جناب آقاي شريعتي، در زندگي خود موانع و مشكلات فراوان داشته و نيز هم اكنون با محدوديتهاي فراوان مواجه هستيد؛ ولي همواره با تلاش و كوشش موفق بودهايد. مراحل مهم زندگي شما چيست؟
اينجانب به سال 1363 در شهر مشهد متولد شدم. ديپلم رياضي و فيزيك دارم. علاقه زيادي كه به نقاشي و هنر و هنرمند داشتم باعث شد که هنر نقاشی را بعد از دیپلم ریاضی به طور جدی و حرفهای تقریبا از سال 1381 شروع كنم. از سال 1382 به مقامها و مدالهایي كسب كردم از جمله در رشته رنگ روغن در كشور اول شدم و رتبه نخست ملي دريافت كردم. نيز در همان سال در رشته رنگ و روغن، رتبه نهم جهاني را به دست آوردم. آبرنگ سوم كشوري، دو سه دوره بعد از آن داور كشوري نيز بودم. دبير جشنواره استاني و دو دوره هم باز داور استاني بودم. نمايشگاههاي زيادي داشتم در سطح مشهد و در سطح ايران، به عنوان نمونه در اصفهان نمايشگاه انفرادي داشتم كه شهردار اصفهان تشكر ويژه داشت. سال 1387 سه تا نمايشگاه همزمان داشتم در مشهد و تهران و گرگان.
* علاقه شما به هنر از كجا شروع شد؟ علل و زمينههاي گرايش به هنر؟
در سالهاي اول جواني سؤالات زيادي برايم مطرح بود و انرژي زيادي داشتم؛ اما احساس ميكردم كه هنوز اون چيزي كه بايد پيدا كنم كه جوابم رو بده و ارضام بكنه پيدا نكرده بودم. اين وضعيت را در دوران دبيرستان داشتم. به مطالعه و تحقيقات روي آوردم. با اين روش ميديدم هنر بهترين پاسخگو به نيازهاي من است. از اينرو عاشق هنر شدم و فلسفه هنر و هنرمند و باز فلسفه هنرمندبودن برايم معني پيدا كرد.
اما از بين انواع هنرها، نقاشي را برگزيدم، زيرا نقاشي شيوه و ابزاري بود كه حرفهاي درونيم را ميتوانستم بروز بدهم. حرفها و نجواهاي بين من و خدا و بين خودم و جامعه و افراد خانواده و دوستان بود كه نميتوانستم با سخن و لفظ بيان كنم، ولي به كمك نقاشي به راحتي بيان ميكردم.
* جناب شريعتي شما چند سالي است درصدد برآمدهايد روي پاي خود باشيد و مستقل زندگي كنيد؛ چرا و چه تجاربي داريد؟
من از 15 سالگي تقريباً استقلال مالي كسب كردم. يعني به هر طريقي، سعي ميكردم خودم درآمد داشته باشم؛ از17 سالگي زندگي كاملاً مستقل تشكيل دادم. البته همه اينها با اجازه پدرم و براي اثبات خودم به خودم بوده اين نوع زندگي باعث شده، هم اكنون، تقريباً 95 درصد كارهام رو خودم انجام بدهم. از حمام، دستشويي، لباس پوشيدن، آشپزي حتي براي مهمانهاي بالاي 100 نفر غذاي رستوراني مثل رولت گوشت و گوشت و چلو گوشت و انواع و اقسام خورشتها و پختن، ريش زدن و چيزهاي زياد ديگر را مستقلاً انجام ميدهم. از مواقعي كه استقلال پيدا كردم، روحيه و روانشناسي بهتر پيدا كردم و احساس راحتتري نسبت به اطرافيانم داشتم. خلاصه استقلال و مستقل زندگي كردن يك مهارت مهمي است؛ به ويژه براي معلولين كه بايد ياد بگيرند و به تدريج اجرا كنند. وابستگي به ديگران تبعات روحي و اجتماعي فراوان به همراه دارد.
* مشهور است شما زياد كار ميكنيد و خستگي ناپذير هستيد و يكي از علل موفقيت شما در پشتكار شما است؟
شغلهايي ذاتاً ايجاب ميكند بسيار كوشش شود. چون از يك طرف بايد با ديگران رقابت شود، از سوي ديگر بايد از جامعه علمي و هنري عقب نمانيم، سوم اينكه هزينههاي فراواني هست كه بايد بپردازيم. مشهور است كه دانشجويان هنر چندبار ديگر دانشجويان هزينه دارند.
من براي اينكه بتوانم سرپا باشم بايد تدريس ميكردم و حتي الآن هم تدريس دارم، بايد نمايشگاه و گالري در نقاط مختلف استان و كشور ميگذاشتم، اول زندگيام بود و بايد هزينه خانه و همسرم را تأمين ميكردم. بالاخره در شبانه روز، اندكي استراحت ميكردم و بقيه ساعات را كار ميكردم. گلايه ندارم چون همين تلاشها موجب شد تا پخته شوم، آب ديده شوم.
* اين نگرش شما درباره استقلال چه تأثيري روي كار و نقاشي و هنر شما داشته است؟
معلولين بايد به خود تلقين كنند كه ميتوانند به اهداف و نيات خود برسند. اين اولين گام در استقلالخواهي است. اگر معلولين در هر امري احساس وابستگي نمايند در نهايت به تكديگري روي خواهند آورد؛ اما استقلال سنگ زير بنايي است كه بر اساس آن كار، شغل، اشتغال، دانش آموختن، كسب و كار، ازدواج و ديگر فرايندهاي صحيح زندگي بنا ميشود. به همين دليل امام علي(ع) اولين نصيحتي كه به مالك اشتر به عنوان استاندار مصر ميكند اينست كه نسبت به امور معلولين بي تفاوت نباش و اگر نسبت به آنان برنامهريزي درست نداشته باشي، آنان به تكدي روي ميآورند.
حرفههاي صعب و مشكل مثل هنر و نقاشي فقط از طريق استقلال عملي ميشود يعني معلولي كه احساس خودكفايي و روي پاي خود ايستادن نكند قطعاً در چنين رشتههايي موفق نخواهد شد.
* به نظر شما آيا ميتوان گفت: موفقيت يا شكست نابينا يا ناشنوا يا معلول حركتي منوط به مقوله استقلال است؟ اساساً استقلال چند درصد در موفقيت معلولين عزيز مؤثر است؟
حتي افراد عادي بدون اعتماد به نفس و بدون اتكاء بر تواناييهاي خود و «باور به اينكه ميتوانند به فلان اهداف برسند»، نميتوانند به هدف دلخواه برسند؛ چه برسد به معلولين. هركس فرقي بين معلول و عادي نيست، اعتماد به نفس پيدا كند و روي پاي خود ايستادن را تمرين كند، قطعاً موفق خواهد شد. البته در رشتههاي پرزحمت هنري مثل نقاشي و براي افرادي مثل من كه شرايط بدني خاصي دارم، مسأله اعتماد به نفس و استقلال مهمتر و مؤثرتر است.
* تصحيح ميفرماييد كه استقلال غير از انزواطلبي و زندگي صوفيانه و كنارگيري از جامعه است؟
به اينها دو طرز فكر و دو شيوه زندگياند. اسلام و رسول خدا(ص) فرمود: لا رهبانية في الاسلام و شيوه گوشه گيري از جامعه را نفي كرده است. من با اينكه تأكيد بر استقلال دارم ولي ازدواج كردهام، با دوستان و در جامعه زندگي ميكنم و رفت و آمد دارم. استقلال يعني با جامعه باش يعني كارهاي شخصي را هر چه ميتواني خودت انجام بدهي و وابستگي به آنها را كم كني.
* نقش همسر شما در زندگي و امور روزانه شما چيست؟
درباره اينگونه امور نظر خاصي دارم. خداوند به عنوان ناظم و مدبر جهان فقط در طبيع به تنظيم امور نميپردازد بلكه در جامعه انساني هم نظم برقرار كرده است. از اينرو همسر انسان متناسب با مرد در نظر گرفته شده است. و آن دو از ابتدا براي هم خلق شدهاند. اينجوري نيست كه بعداً براي يكديگر تعيين شوند. از اينرو مرد به دنبال زن و زن به دنبال مردي كه قبلاً برايش آفريده شده ميگردد. پس از پيداكردن همديگر در واقع نيمه يكديگر را تكميل ميكنند.
ما بايد خودمان را به خداوند بسپاريم و او آنچه براي ما مقدر كرده كه بهترين امور است، محقق خواهد شد. من واقعاً به همسرم افتخار ميكنم. وقتي با من ازدواج كرد گفت من افتخار ميكنم كه دارم تو رو هل ميدم و دارم پشت سر تو راه ميرم. يك بار رفته بوديم حرم امام رضا(ع) يك آقايي اونجا به ما يك نبات داد خيلي شيك و مرتب بود. بعد گفت من از زمان جنگ بيست و سه سال است قطع نخاع بودم از ناحيه گردن و روي تخت افتاده بودم؛ تا نزديك مرگ هم پيش رفته بود. اما شش ماه قبل شفا پيدا كرده بود. و راه ميرفت و مشكلي نداشت. يك نبات داد گفت تو هم بخور و بيا از امام رضا(ع) بخواه و خب براي امام رضا كاري نداره. وقتي رفتيم توي ماشين، خانم گفت نظرت چيه؟ گفتم نبات رو كه ميخورم ولي آيا درست است براي شفا و تغيير جسم و پيداكردن دست، پيش امام رضا(ع) بروم. از نظر جسمي حاضر نيستم آنها را از دست بدهم. من از همسرم پرسيدم شما كه سختيهاي زيادي در زندگي با من تحمل ميكني. نظر شما چيست؟ همسرم جواب داد من با همين اندازه دستت ازدواج كردم نه بيشتر و نه كمتر و اين دست تو را با هيچ چيز عوض نميكنم.
* نقاشيهاي شما گاه علاوه بر زيبايي ظاهري داراي مفاهيم فلسفي و انسانشناختي است. محوريترين نظر شما چيست؟
همه ما در خانوادههاي مذهبي تربيت يافتيم و بزرگ شديم. از كودكي بزرگان به ما ياد دادند كه خداوند مهربان، رحمان و رحيم است. خداوند هميشه بهترينها را براي بندگانش ميخواهد. ما بايد خودمون رو رها كنيم در دست خداوند و دنبال اون كسي و آن چيزي بگرديم كه خدا براي ما مقدر كرده است. در اينصورت به بهترينها ميرسيم. قرآن اين نكته را به نظام احسن تعبير كرده است. لذا نسبت به معلوليتم معتقدم، معلوليت ناتواني و نقص نيست يعني يك اجبار نيست كه بگم حالا چارهاي نيست من اينطوري آفريده شدم، نه واقعاً عاشق جسمم هستم، عاشق وضعيت جسميام هستم، و حاضر نيستم حتي يك لحظه جسمم رو با كس ديگهاي عوض كنم. به خاطر زيباييهايي كه در زندگي من وجود دارد. از اينرو معلوليت رو هديهاي از طرف خداوند ميدونم كه من موظفم به خاطر اين هديه شكرگزار باشم و استفاده درست از اين هديه بكنم يعني از اين معلوليت. واقعاً من عاشق هديهاي كه خدا داده و به اين معلوليتم افتخار ميكنم. نام خانوادگي ما هزار دستان است. هزار دستان به معني هزار تا دست. خداوند روزي بر اساس حكمتش دو تا دست از من گرفته. اما هزاران دست كه من حتي اسم و فاميلشون رو هم نميدونم به طرفم ميآيند. و موبايل من رو به زمين افتاده، ميدهند؛ ويلچر من رو هل ميدهند. به من در كارهاي شخصيم كمك ميكنند. آنها دستان من هستند. پس خداوند به جاي دو تا دست، هزار دست در اختيار من قرار داده است. از همه مهمتر محبتي كه بين من و آن دستان وجود دارد و صاحب آن دستان. كسيكه موبايل را بر ميگرداند با احترام ميگه بفرماييد آقا. حالا اگر فاميلم رو بدونه ميگه بفرماييد آقاي شريعتي. اين محبت بين خواهرها و برادرها نيست. مطمئناً شماها اگه توي خيابون موبايلتون بيفته. هيچكس خم نميشه موبايلتون رو بده، اين يعني محبت. يعني اون چيزيكه الان قحطيه. پس اين يك لطفه و هزاران زيبايي ديگهاي كه من بخوام اسم ببرم زياد است. خودم را به عنوان نقاش متعهد ميدانم اينها را نشان بدهم. البته با زبان هنر و رنگ و روغن.
* كساني معلوليت را نوعي نقص دانسته و معلول را آدم ناقص و محتاج كمك ميدانند. آيا وقتي كارنامه شما را ميبينيم با اينكه مهمترين اعضاء بدن را نداريد ولي مثل آدم عادي بلكه بهتر از آدمهاي عادي تلاش كرده، زندگي داشتهايد و به خوبي از موانع عبور كرده و به اهداف خود رسيدهايد. آيا خودتان به اين نكته فكر كرده و تحليلي داريد؟
درباره معلوليت از قديم دو ديدگاه وجود داشته است. بعضي معلوليت را محدوديت و ناتواني و نقص ميشمارند نتينجه اين ديدگاه اينست كه معلول بايد منزوي از جامعه زندگي كند؛ و جامعه زندگي او را اداره نمايد.
ديدگاه دوم اينست كه معلوليت نوعي فرصت و نوعي توانايي و روشي براي كاركردن است. وقتي به تاريخ نظر ميكنيم هزاران معلول مييابيم كه خدمات بزرگي به انسانيت و تمدن انساني داشتهاند. مگر كسانيكه احاديث رسول خدا را ضبط كردند و نقل نمودند همگي سالم بودند. در تاريخ اسلام و صحابه رسول خدا، افراد زيادي با لقبهاي بصير، ابصر، اعمي، اصم، اعرج و ضرير خوانده شدهاند.
نقاشان، موسيقي دانان، مخترعان، نظريهپردازان، مورخين و نويسندگان فراواني بودهاند كه هر چند از نظر عضو حركتي يا عضو بينايي يا شنوايي يا اين حسها اختلالهايي داشتهاند، اما در عوض استعدادهاي ديگر و تواناييهاي ديگري داشتهاند. عبدالله بن ام مكتوم كه در كودكي نابينا شده بود، از ناحيه چشم، قدرت ديدن نداشت ولي صداي قوي داشت. به همين دليل پيامبر اكرم او را به عنوان مؤذن صبح شهر مدينه و مسجد النبي تعيين كرد. من از ناحيه دو دست نميتوانم كار كنم ولي خداوند تواناييهايي اعطا كرده كه ميتوانم نقاشي هايي خلق كنم كه به نظر داوران نمره مطلوبي ميگيرند. به هر حال معلوليت ناتواني نيست بلكه نوعي توانستن است و بهتر است گفته شود روشي زندگي است.
* آيا نقاشان معلول ايران و جهان تشكلي دارند؟
تاكنون اقداماتي بوده، نشستها و جلساتي بوده ولي هنوز عملي نشده است. تا وقتي تشكل نباشد نميتوانند به حقوق واقعي خود برسند. همه معلولين و به ويژه هنرمندان معلول بايد تلاش كنند و تشكلهايي را تأسيس نمايند. به نظر ميرسد مراكزي مثل دفتر فرهنگ معلولين و حاج آقا شهرستاني بايد دست ما را بگيرند و استارت بزنند.
* با تشكر از اينكه در اين گفتوگو شركت فرموديد. اميدواريم بيشتر بتوانيم از اين نوع گفتوگوها داشته باشيم و تجارب جنابعالي را منتقل نماييم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.