مدير و مدبر نابينا، عبدالله بن ام مكتوم
سيد صادق سجادي
مقاله حاضر به قلم مؤلف فرزانه دكتر صادق سجادي در دائرةالمعارف بزرگ اسلامي (جلد3، ص39- 40) درج شده است. اين مقاله را هديه مؤلف محترم به جامعه معلولين دانسته و اميدواريم رضايت ايشان را داشته باشيم. اما ابن ام مكتوم از صحابه نامدار رسول خدا(ص) بود كه به رغم نابينايي آثار و خدمات قابل توجهي از خود به يادگار نهاد. سمتهاي مهم از رسول خدا دريافت نمود. او نه از اقوام حضرت و نه از بزرگان قريش يا ديگر طوايف عرب بود تا به جهات سياسي و مصالح ملي يا ديني بر كاري منصوب گردد؛ نه رسول خدا(ص) اهل زدوبندهاي مرسوم در بين سياستمداران و فرهنگ جاهلي بود تا بيجهت او را بر مقامي بگمارد؛ بلكه شخصيت عاليقدر و مؤثر و كارداني ابن ام مكتوم موجب شد تا كارهاي بزرگي به او سپرده شود.
مشاغل و سمتهايي مثل مؤذن صبح رسول خدا در آن زمان مثل رئيس ستاد تبليغات يا وزير فرهنگ و ارشاد در اين زمان، يا جانشين رسول خدا به هنگام رفتن به جبهه و تدبير امور مدني مثل نخست وزير در اين زمان است. حال اين پرسش مطرح است كه در اين دوره آيا مسلمانان و رهبران مسلمانان اين آمادگي را دارند كه يك نفر نابيناي مطلق و كسيكه موقعيت خاص در مناسبات و اقوام و قبائل ندارد و از اشراف يا اشراف زادگان نيست و از اين نظر آدمي كاملاً معمولي محسوب ميشود، به عنوان مدير كل جامعه، مدبر جامعه، رئيس تبليغات و امور فرهنگي جامعه انتخاب شود؟
پرسش دوم اينست كه مسلماناني كه خود را تابع رسول خدا دانسته و حضرت را مقتدا و اسوه خويش ميدانند به ويژه رهبران ديني مسلمانان، چرا تا كنون نابينايان شايسته را در مناصب كلان منصوب نكردهاند و به سيره حضرت اقتدا ننمودهاند؟
علت اينكه اين مقاله را درباره ابن ام مكتوم آورديم و به تأليف مقاله نپرداختيم، اينست كه از هر نظر هم از حيث منابع، نيز از نظر مؤلف و ناشر اعتبار داشته باشد. (سردبير تواننامه)
عبدالله يا عمرو بن قيس بن زائده (ابن هشام، 1/390؛ قس: ابن عبدالبر، 3/997، 998)، از بنى عامر بن لؤي (زبيري، 343؛ قس: ابن حبان، 16)، صحابى، و مؤذن نابيناي پيامبر اكرم. گفتهاند كه نام وي قبل از گرويدن به اسلام، حصين بود و پيامبر او را عبدالله نام نهاد (همانجا). پدرش، دايى خديجه همسر پيامبر بود (ابن حزم، 171) و مادرش عاتكة بنت عبدالله بن عنكثة بن عامر بن مخزوم نام داشت و كنيهاش ام مكتوم بود و عبدالله به وي منسوب شد. دربارة تاريخ تولد، دوران جوانى و نيز چگونگى نابينايى ابن ام مكتوم آگاهى دقيقى در دست نيست، اما به نظر مىرسد كه چشمان خود را در كودكى از دست داده بوده است (ذهبى، سير، 1/362). وي در اوايل بعثت در مكه حضور داشت. به اسلام نيز دلبستگى يافته بود چندانكه از پيامبر، آنگاه كه با برخى از سران قريش چون وليد بن مغيره سخن مىگفت و اميد داشت كه به اسلام بگروند، خواست برايش قرآن بخواند. آية «عَبَسَ وَ تَوَلّى، أَن جاءَهُ الاْعْمى» در حق وي فرود آمده است (ابن هشام،1/389، 390؛ سيد مرتضى، 118- 119؛ طبرسى، 9/663 -664). ظاهراً وي اندكى پس از آن، اسلام آورد. گفتهاند كه ابن ام مكتوم و مصعب بن عمير، نخستين كسانى بودند كه به دستور پيامبر و براي ارشاد مردم يثرب – قبل از هجرت – به آن شهر رفتند (ابن سعد، 1/234). اما برخى برآنند كه وي اندكى پس از جنگ بدر به مدينه رفت (ابن قتيبه، 290) و در «صُفّه» مسجد مدينه مسكن گرفت و پيامبر سپس او را در خانه مخرمة بن نوفل فرود آورد (ابونعيم، 2/4).
ابن ام مكتوم نيز چون بلال، مؤذن پيامبر بود (ابن سعد، 8/364) و رسول خدا چندان به وي اعتماد داشت كه او را سيزده بار، از جمله در غزوات احد، خندق، بنى نضير، بنى قريظه، به جاي خود در مدينه برگمارد (شباب، 1/71؛ واقدي، جمـ). پس از جنگ تبوك نيز آية 95 سوره نساء كه در سرزنش كسانى كه از رفتن به پيكار سرباز زده بودند، نازل شد و مجاهدان را بر راحتطلبان برتري نهاد، ابن ام مكتوم نابينا و ديگر ناتوانان را مستثنا ساخت: «لايَسْتَوِي القاعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ غَيرَ اُولِى الضَّرَرِ و المُجاهِدُونَ» (طبرسى، 2/96). با اينهمه، پس از آن در جنگها حاضر مىشد و مىگفت رايت جنگ به من دهيد، چه نابينايم و نمىتوانم بگريزم (ذهبى، سير، 1/364).
گفتهاند كه ابن ام مكتوم در جنگ قادسيه حاضر بود و رايت سياهى در دست داشت. سپس به مدينه بازگشت و همانجا درگذشت (ابن قتيبه، 290)؛ و به روايتى در همان جنگ به قتل رسيد (ذهبى، العبر، 15). كسانى چون عبدالرحمان بن ابى ليلى و ابورزين اسدي از او روايت كردهاند (همو، سير، 365).
مآخذ
ابن حبان، محمد، مشاهير علماء الامصار، قاهره، 1959م؛ ابن حزم، على بن احمد، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1983م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، به كوشش على محمد البجاوي، قاهره، مكتبة نهضة مصر؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، بيروت، 1960م؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى السقا و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ ابونعيم، احمد، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، بيروت، 1967م؛ ذهبى، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب الارنوؤط، بيروت، 1985م؛ همو، العبر، به كوشش محمد السعيد بن بسيونى، بيروت، 1405ق؛ زبيري، مصعب بن عبدالله، نسب قريش، به كوشش لوي پرووانسال، قاهره، 1951م؛ سيدمرتضى، تنزيه الانبياء، قم، منشورات الشريف رضى؛ شباب، خليفة بن خياط، تاريخ، به كوشش سهيل زكار، قاهره، 1967م؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، صيداء، 1935م؛ واقدي، محمد بن عمر، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.