دلنوشته ای به مناسبت روز زن
فاطمه جان من زنی معلولم …
سينهای مالامال از غم و خسته از شرايط دشوار زندگی دارم… کمکم کن تا تغيير نگاه پر مهر و عطوفت شوهرم در پيش از معلوليت به نگاه سرد و سنگين پس از معلوليت را درک کنم. رفتار تلخ و سرد همسرم، پدر فرزندانم و شريک راستين زندگيم را چون زخمی بر روح و جانم باز هم پذيرا باشم. پرخاشگریها و بهانه گيریهای رو به تزايدش را همچون گذشته به خستگیاش تعبير کنم… مرا برای ادامه اين زندگی طاقت فرسا مدد ده.
چرا او دائم محدوديت جسمانيم را به رخم میکشد، مگر قصوری در وظايف همسری داشتهام؟ چرا نمیخواهد بپذيرد اگر به پاس خاطرات خوش مشترکمان نبود و يا عشق به همزيستی با فرزندانم و اينکه شاهد شکوفايی و بالندگی هر چه بيشتر آنها باشم نبود، حتی لحظهای از اين شرايط سخت و خفت آور را تحمل نمیکردم.
براستی به چه جرم ناکرده و به چه قصوری غرورم را جريحه دار میکند … و روحم را میآزارد؟
آری باز هم تو تنها سنگ صبور و مرهم اين زخمهای ناديده و جانکاهی … تويی که خدا بردباريت را پيش از آفرينشت آزمود.
زهرا جان من هم مادری معلولم …
اين درد را به کجا برم وقتی حتی تنها جگر گوشهام، پاره تنم از معلوليت من احساس سرافکندگی و شرمساری دارد و با زبان بیزبانی به من میفهماند که حتی در اطراف مدرسه او هم پيدايم نشود چرا که بخاطر مادر معلولش از دوستانش خجالت میکشد … منی که در جايگاه مادری با وجود معلوليت از مادری کم نگذاشتهام، آيا سزاوار چنين تحقيری هستم؟ چرا محيط اجتماعی و همنوعانم به انحاء مختلف کرامت انسانی و عزت نفسم را زير سوال میبرند؟
تو تنها مرهم زخمهايی هستی که تا عمق جانم را سوزانده اما سعی کردم با صبوری در خود ريزم و نمايان نسازم.
يا فاطمه تو خود زن بودی و بخوبی روح حساس و زود رنج زنان را میشناسي؛ ما زنان معلول برای زندگی در جامعهای که متاسفانه هنوز خيلی از باورها و نگرشهای نادرست در خصوص معلوليت و معلولين اصلاح نشده، ناگزير به تحمل مشقات زيادی هستيم و بارهای گرانی را بر دوش داريم ما را درياب …. ما را درياب.
منبع: فریده حلمی، کانون معلولان محله، 31/1/1393
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.