معلولان و هنر سینما
ايسنا: سينما چه تصويری از معلوليت در اذهان ساخته است؟ اين سوالی است که شايد پاسخ آن را نبايد در فضای سالنهای سينما که پر است از احساسات ناب ايرانی جستوجو کرد، بلکه بايد از تاثيرات فرهنگی که مدتها بعد از ساختن يک فيلم در جامعه ايجاد میشود، به آن دست يافت.
فيلمسازان به عنوان يک قشر فرهنگساز میتوانند چراغ راه فرهنگ جامعه باشند و با رويکرد پيشروانه، اين مقوله را به سمت مطلوب هدايت کنند. اين مساله که صاحبان دوربين چقدر در پمپاژ مولفههای فکری ارزشمند به جامعه موفق عمل کردهاند موضوع سخن ما نيست بلکه میخواهيم به بخشی جزئی وارد شده و رويکردی را که نويسندگان، کارگردانان و تهيهکنندگان آثار سينمايی درخصوص نحوهی معرفی افراد دارای معلوليت به جامعه اتخاذ کردهاند مورد بررسی قرار دهيم.
برای ورود به بحث ابتدا لازم است سه رويکرد کلی نسبت به جامعهی معلولان در ميان اجتماع مورد اشاره قرار گيرد؛ رويکرد اول که تا حدی میشود گفت يک رويکرد فطری و طبيعی است، میتواند نگاه از روی ترحم و دلسوزی باشد. اين رويکرد در بهترين حالت نهايتا کمکهای مقطعی را برای معلولان به همراه میآورد.
رويکرد دوم، رويکرد بیتفاوتی است که ممکن است در برخی افراد جامعه وجود داشته باشد. برای اين قبيل افراد اساسا مشکلات ديگران اعم از معلول و غيرمعلول موضوعيت ندارد و نگاه دغدغهمند نسبت به همنوعان در اين رويکرد مشاهده نمیشود. معمولا از نگاه معلولان اين رويکرد نسبت به ديدگاه قبلی قابل تحملتر است.
اما رويکرد سوم اگرچه ممکن است در باطن رگههايی از رويکرد اول نيز در آن وجود داشته باشد اما زهر آن را نداره. اين رويکرد عبارت است از نگاهی «مسوولانه و وظيفهمحور» در قبال آحاد جامعه که معلولان نيز جزئی از آن هستند. از نگاه افراد صاحب اين رويکرد، هيچ مرز و ديواری بين افراد معلول و غيرمعلول وجود ندارد و اساسا بايد به بنیآدم کمک کرد تا بتواند زندگی بهتری در کنار ساير افراد جامعه داشته باشد.
بدون شک رويکرد اخير بهترين نوع نگاهی است که میتوان به معلولان داشت؛ چون از اين رهگذر خود معلول هم تفاوتی ميان خود و ديگران نمیبيند و بر همين اساس میتواند کيفيت زندگی خود را همانند يک انسان سالم تنظيم کند.
از نگاه جامعهشناسان هيچ پديدهای در اجتماع جز با ريشههای تربيتی و فرهنگی وجود ندارد. لذا زندگی اجتماعی ايجاب میکند که برای برخورد با پديدههای گوناگون، زمينههای فکری، تربيتی و فرهنگی وجود داشته باشد و بر اين اساس زندگی جمعی شکل بگيرد.
يکی از ابزارهای فرهنگسازی در هر جامعهای ابزار هنر و به طور خاص سينما است. حال بايد ببينيم هنر هفتم بهويژه بعد از پيروزی انقلاب اسلامی در قبال معلولان کداميک از رويکردهای ذکر شده را اتخاذ کرده است. اگر ما در حال حاضر صحبت از سينمای بعد از انقلاب میکنيم به اين دليل است که اساسا معتقديم بعد از پيروزی انقلاب و تدوين قانون اساسی بر پايهی کرامت و تعالی انسانی، توقعات شهروندی طبعا در تراز اين ميثاق ملی قرار گرفته و بايد با همين معيار مورد پايش و ارزيابی قرار گيرد.
بررسی آثار و نمونههايی که در سينمای پس از انقلاب با محوريت معلولان يا بيان مشکلات اين قشر از جامعه مشاهده میشود متاسفانه چندان با رويکرد سومی که ذکر شد يعنی «نگاه مسوولانه و وظيفهمحور» منطبق نيست و فراتر از آن، گاه به رويکرد اول که موجب رنجش جامعهی معلولان بوده دامن زده و آن نگاه را به اذهان القا کرده است.
برای پرداختن به موضوع و رفع اين چالش بايد يک کار مبنايی صورت بگيرد، به اين مفهوم که اساسا خود صاحبان اثر رويکردشان نسبت به معلولان تغيير کند. يعنی بايد ببينيم نويسندهای که قرار است اثر او به يک اثر سينمايی تبديل شود، چه نگاهی به معلول و مقولهی معلوليت دارد. تا زمانی که نگاه صاحبان قلم و اثر اصلاح نشود بدون شک همين روند ادامه پيدا میکند و نمیتوان نسبت به رفع مشکلات معلولان در اين حوزه اميد بست. قبل از هر چيز بايد ضرورت نگاه منطقی به مقولهی معلوليت در ميان اصحاب هنر احساس شود تا بتوانيم انتظار ديدن آثاری مطلوب را در سينما داشته باشيم. بنابراين ضمن اصلاح نگاه فيلمنامهنويسان و کارگردانان بايد اين دغدغه و ضرورت در نگاهشان تقويت شود.
با ذکر اين مقدمه میتوان آثار سينمايی بعد از انقلاب که در آنها مولفهای از جامعهی معلولان حضور دارند را مورد تحليل و ارزيابی قرار داد. يعنی با اين سنجه، به تحليل بپردازيم تا دچار رويکرد افراط و تفريطی نسبت به معلولان در حوزهی آثار فرهنگی و هنری نشويم. اولا فهرستوار برخی آثار سينمايی بعد از انقلاب اسلامی که در حيطهی بحث ما میگنجد را ذکر میکنيم:
از فيلمهای ابتدايی میتوان به آثاری نظير «رابطه»، «گلهای داوودي»، «پرنده کوچک خوشبختي»، «مسافران مهتاب»، «مادر» و در سالهای اخير هم به فيلمهايی نظير «رنگ خدا»، «اينجا چراغی روشن است»، «چشمان سياه»، «وقتی همه خواب بودند»، «شهر زيبا»، «طلا و مس»، «اينجا بدون من»، «ميم مثل مادر»، «بچههای ابدي»، «حوض نقاشي» و تعدادی ديگر اشاره کرد.
در اکثريت قريب به اتفاق اين آثار معلوليت عنصری صرفا ترحمبرانگيز بوده و همان رويکرد مشمئزکنندهی اول را به مخاطب القا کردهاند. فقط میتوان تعدادی اثر انگشتشمار نظير فيلم «بچههای ابدي»، «چشمان سياه»، «ميم مثل مادر» و «حوض نقاشي» را نام برد که قدری از رويکرد اول فاصله گرفته و به رويکرد سوم نزديکترند. در ابتدا به بررسی اجمالی چند فيلم در حوزهی معلولان میپردازيم تا بتوانيم نتيجهگيری بهتری را از اثرات فرهنگی – اجتماعی آنها به دست آوريم.
مادر:
فيلم «مادر» ساخته زنده ياد علی حاتمی که در آن نقش غلامرضا، يک معلول ذهنی به اکبر عبدی سپرده شده بود، بدون شک يکی از آثار ارزنده تاريخ سينمای ايران است.
اکبر عبدی در آن سال با بازی در اين فيلم سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش دوم مرد را از آن خود کرد. کاراکتر غلامرضا که در لحظاتی از فيلم تصوير يک شخصيت ساده و بانمک از آن احساس میشد، در ميان بازيگرانی چون محمدعلی کشاورز، جمشيد هاشمپور و امين تارخ به خوبی پررنگ بود. صحنههايی از مهر و محبت مادر (رقيه چهره آزاد که سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن را به دست آورد) به فرزند دارای معلوليتش، يا بدرفتاریهای محمدابراهيم (محمدعلی کشاورز) برادر بزرگتر غلامرضا با او تضادهايی را نشان میداد که سعی داشت تصويری واقعی از زندگی يک معلول ارايه دهد. تصويری که بعضا دلسوزی عاطفی بيننده را برمیانگيخت.
با همهی اين احوال تلاش علی حاتمی برای ارايهی نمايشی حقيقی از يک فرد دارای معلوليت – و نه صرفا استفادهی ابزاری از او – ستودنی بود.
رنگ خدا:
«رنگ خدا» چهارمين ساخته بلند مجيد مجيدی است که توانسته به خوبی از نابازيگران، بازی بگيرد. محسن رمضانی که در بهمن 1377 در هفدهمين دوره جشنواره بينالمللی فيلم فجر با بازی در اين فيلم ديپلم افتخاررا به دست آورد يک فرد نابينا است که محوريت داستان حول او میچرخد. اين فيلم توانسته به خوبی مشکلات يک فرد نابينا را در زندگی تصوير کند، در عين حال بيشترين احساس ترحم نسبت به يک فرد معلول را به نمايش میگذارد؛ به طوری که به تصوير کشيدن سختیها تا آخرين لحظات فيلم ادامه دارد.
ميم مثل مادر:
«ميم مثل مادر» فيلمی در ژانر اجتماعی ساخته رسول ملاقلیپور در سال ۱۳۸۵ است. اين فيلم بنا به تشخيص کميتهای ازبنياد سينمايی فارابی به عنوان نماينده ايران دراسکار۲۰۰۷ انتخاب شد. پزشکان دليل معلوليت سعيد (علی شادمان) فرزند سپيده (گلشيفته فراهانی) را ناشی از استنشاق گازهای شيميايی در زمان جنگ توسط سپيده میدانند.
سهيل (پدر سعيد) اصرار دارد تا فرزند را به يک آسايشگاه تحويل دهند اما سپيده مخالفت میکند و … جدال يک زن با زندگی برای نجات فرزند دارای معلوليتش شروع میشود. سکانسهايی زيبا از قهرمانیهای يک مادر فداکار، تصويری از فرزند معلولش میسازد تا تماشاچی فکر کند شايد اگر اين کودک وجود نداشت، اين همه مصيبت هم بر سر مادر نمیرفت. به هر حال فيلم تلاش خوبی برای متقاعد کردن مادرانی که بچه معلول دارند به حمايت از فرزندشان انجام میدهد.
طلا و مس:
اما فيلم «طلا و مس» از ساختههای همايون اسعديان است که در بيست و هشتمين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد. محوريت اين فيلم بر روی شخصت زن داستان است که بعد از ازدواج مبتلا به بيماری ام اس میشود. روحيهی لطيف و حساس زنی دلسوز که نگران ناديده گرفته شدنش و همچنين گرفته شدن وظايف زندگی از خود است، اين کاراکتر را به شخصيتی بهانهجو و نااميد تبديل میکند که با گذشت زمان با رفتار خوب اطرافيان و خانواده موفق میشود با شرايط جديدش کنار بيايد. شوهر در اين داستان بسيار به همسرش محبت میکند و ترحمی به او ندارد اما زن به طور مداوم چنين برداشتی میکند و باعث میشود تماشاچی نسبت به مرد دلسوزتر شود. زن در اين فيلم حس ترحم بيننده را نسبت به خانوادهی خود تحريک میکند. بنابراين اين فيلم نيز در ورطهی استفادهی ابزاری از معلوليت برای برانگيختن عواطف بيننده میافتد.
حوض نقاشی:
فيلم سينمايی «حوض نقاشي» نيز به عقيدهی کارشناسان به عنوان فيلمی اجتماعی و نمادين در حوزهی معلوليت مطرح میشود که مازيار ميری کارگردان آن درباره عاشقانهی خاص دو زوج کمتوان ذهنی در اين فيلم يادآور شده است: «درهمان جلسهی اول که با هم صحبت کرديم در طرح منوچهر محمدی (تهيهکننده) بيماری وجود داشت و انگار هر دوی ما دنبال سختترين نوع عاشقانه بوديم».
منوچهر محمدی هم که طرح اوليه «حوض نقاشي» برای اوست درباره اين فيلم گفته است: «من طبق معمول گاهی طرحها را برای خودم سختتر کرده و فکر میکنم اين ايده است که در سينما میتواند مخاطب را جذب کند و تاثيرگذار باشد. بنابراين فکر کرديم اگر اين زوج غيرمتعارف باشند به ما اين امکان را میدهد که فضای سينمايی تازهتری را تجربه کنيم؛ درحاليکه اگر با دو آدم عادی فيلم را میساختيم، ظرافتها و لطافتهايی که الان در حوض نقاشی وجود دارد، ديگر وجود نداشت.»
منوچهر محمدی درخصوص فيلم «حوض نقاشي» تاکيد کرده که «يک نکتهی بسيار مهم برايم، ارادهی انسانی برای تغيير وضع موجود و تلاش برای جلو رفتن بوده است؛ حتی در اينگونه آدمهايی که دچار مشکل هستند؛ انسانهايی که میخواهند مستقل باشند و اين حس استقلال را حفظ کنند. بايد در نظر داشت هر شرايطی گذراست و ما بايد خودمان را باور کنيم».
شايد نکتهی حائز اهميت اين فيلم نيز بيان چنين ديدگاههای مثبتی است. البته قطعا در تمامی اين فيلمها ارزشهای مثبت بسياری وجود دارد اما کمتر در خدمت افراد دارای معلوليت به کار گرفته شده و بيشتر تعليم ارزشهای انسانی را به ديگر آدمهای جامعه مدنظر قرار داده است.
همين نگاه صرفنظر از نحوهی پردازش و خروجیای که به ذهن بيننده القا میکند شايد در بقيه آثار اينچنينی هم وجود داشته باشد که نيازمند تحليل بيشتر نيست؛ زيرا آنچه که از اتمسفر کلی اين فيلمها برمیآيد، حس ترحم و دلسوزی بیمورد نسبت به معلولان است. گريه تماشاچيان فيلم «رنگ خدا» در هنگام خروج از سالن سينما گواه اين مدعاست.
آنچه که آفت همهی مقولهها در يک جامعه است چيزی نيست جز افراط و تفريط که متاسفانه در اين حوزه هم آثار اين آفت مشاهده میشود. چنانکه برخی افراد با نمايش اين فيلمها چنان از معلولان و توانمندیهای آنها تعريف و تمجيد میکنند که گويی معلولی که در موردش صحبت میکنند يک سوپرمن است! از طرف ديگر افرادی با روايت خودشان از زندگی يک معلول، طوری القا میکنند که انگار تمام مصائب دنيا بر سر اين فرد خراب شده است.
به نظر میرسد بايد با اتخاذ رويکردی ميانه، به سمتی رفت که ضمن بيان واقعيات زندگی يک معلول اعم از معلول حرکتی و ذهنی، راهکارهای رفع مشکلات اين قشر از جامعه و بهويژه اصلاح نگاه جامعه به آنها مدنظر قرار گيرد. از طرف ديگر دستگاههای مسوول را به اين مهم هدايت کند که معلولان نبايد به دنبال حقوق خود بدوند و از وضعيت و شرايط جسمی يا روانی خود مايه بگذارند تا بلکه جزئی از حقوق خود را استيفا کنند. بلکه لازمه نگاهی که از طريق آثار سينمايی به بدنهی تصميمگير و تصميمساز جامعه تزريق میشود حاوی يک رويکرد منطقی و مبتنی بر واقعيات باشد تا به صورت اتوماتيکوار حقوق معلولان به آنها داده شود.
يکی ديگر از الزامات ضروری که بايد بر بخش فرهنگی جامعه بهويژه درخصوص آنچه که ما در اين بحث دنبال میکنيم حاکم باشد اين است که صاحبان قلم، تريبون و دوربين، بايد همواره با نگاه متعالی کيلومترها جلوتراز وضعيت فعلی جامعه را رصد کنند و برای چالشهايی که ممکن است بر سر راه جامعه ايجاد شود چارهای بينديشند؛ نه اينکه بايستند و نظارهگر مشکلات باشند و تنها کاری که انجام میدهند اخذ سوژه از ويترين جامعه باشد. لازمه هنرمندان و فرهنگسازان همانطور که گفته شد اين است که چراغ راه فرهنگ جامعه باشند و با رويکرد پيشروانه، فرهنگ عمومی را به سمت مطلوب هدايت کنند.
با همهی اين احوال همين که درخصوص معلولان فيلمهايی بهويژه پس از انقلاب اسلامی ساخته شده، خوب است و کمک کرده تا از نقطهی صفر حرکت کنيم اما قدم بعدی بايد شناسايی نقاط ضعف اين فيلمها در جهت بهتر شدن آنها باشد. همچنين اگر بخواهيم کارنامهی سينما را در مقايسه با رقيبش يعنی تلويزيون بررسی کنيم، انصافا «پرده نقرهاي» در ارايهی تصوير از معلولان، بسيار بهتر از «جعبه جادويي» عمل کرده است.
منبع: برترين ها ؛ ایسنا ؛ شمعدانی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.