جایگاه معلولین در تمدن سازی و اشتغال آفرینی
جایگاه معلولین در تمدنسازی و اشتغال آفرینی
دفتر فرهنگ معلولین/ محمد نوری
مورخین تمدن و نظریهپردازان مدنیت عوامل و متغیرهای مختلفی برای تمدن اسلامی برشمردهاند. اینان تلاش کردهاند از فرهنگ، جامعه، جغرافیا، اقتصاد و دین عواملی برای ظهور و رشد تمدن اسلامی یافته و چگونگی کارکرد این عوامل را تجزیه و تحلیل نمایند. اما هرگز به معلولین و معلولیت به عنوان یک متغیر مؤثر در تاریخ تمدن اسلامی اشاره نکردهاند. با اینکه حداقل زندگینامههای معلولین فراوان که اهل تفکر، تألیف و ابداع بودهاند در منابع تاریخی درج شده و نابینایان و ناشنوایان فراوانی گواه بر تأثیر در فرآیند تمدن اسلامی میباشند. از سوی دیگر معلولین و معلولیت از نظر تئوری در متون دینی به عنوان یک عامل تمدنساز شناخته شده و قرآن و روایات معلولیت را به عنوان عامل تمدنساز معرفی کردهاند. اما مورخین تاریخ تمدن و نظریهپردازان تمدن از این عامل غفلت کردهاند.
این مقاله چند بخش خواهد داشت، در یک فصل به تحلیلهای تئوریک تمدن سازی در اسلام میپردازد. در فصل دیگر به عملکرد تاریخی معلولین در تاریخ اسلام میپردازد زیرا آنان با تلاشهای فراوان مدارج علمی را طی کرده و به مقامات عالی در علوم مختلف دست یافتهاند. اینان پس از رسیدن به مقامات عالی علمی با تألیف کتب و رسائل یا تربیت شاگردان به توسعه علوم و بسط فرهنگی کمک کردند و بستر لازم برای تمدنسازی را فراهم آوردند.
متغیرهای اشتغالآفرینی و تمدنسازی
کار و اشتغال از مقولههای اساسی و زیربنای اقتصاد است. رونق اقتصادی منوط به رونق داشتن تولید و به تبع آن به کار گرفتن و اشتغال افراد بیشتر است. وقتی کارخانهها با حداکثر ظرفیت کار کنند، تولید افزایش مییابد، افراد بیشتری به کار مشغول میشوند و شاخصهای اشتغال بالا میرود. درآمدهای افراد و سرانه ملی هم افزایش مییابد، رفاه، سلامتی، امنیت، اخلاقیات هم افزایش مییابد و خلاصه مدنیت و تمدن شکل میگیرد و گسترش مییابد. به عبارت دیگر در همه جوامع تمدن و اشتغال دو عنصر وابسته به هم میباشند بدون تمدن، اشتغال پایدار نخواهیم داشت و البته اشتغال در تمدنزایی مؤثر بوده است.
اما پیدایش این وضعیت به سه متغیر اساسی بستگی دارد:
۱- نظریه تمدنساز
۲- علم و فرهنگسازی
۳- همت عمومی و کوشش اجتماعی
سه سرفصل فوق را میتوان بر اساس متون اسلامی بررسی کرده و معلولین به عنوان یک متغیر با متغیر تمدنسازی در فصل نخست و در ارتباط با فرهنگسازی در فصل دوم و معلولین در کنش با جامعه در فصل سوم بر اساس آیات و روایات و متون تاریخی بررسی میشود.
قرآن و روایات در زمینه تمدنسازی دارای نظریه خاصی است. البته این تحلیلها در چارچوب فقط معلولین بررسی میشود. قرآن و روایات شامل تحلیلها و نظریهپردازی درباره نقش معلولین در تمدنسازی است. این مقاله به تفضیل به بررسی این موضوع میپردازد.
قرآن کریم به هنگام گزارش سرنوشت ایوب، او را به عنوان یک الگو و اسوه مطرح میکند، سرگذشت این پیامبر را از معلولیت و رنج و عذابهایی که شیطان برای او ایجاد کرد آغاز میکند؛ ولی به دلیل صبر و استقامت و خداگرایی ایوب، درهای نعمتها، اموال زیاد، اولاد بسیار و امکانات فراوان به روی او باز میگردد. به عبارت دیگر حضرت ایوب با رفتار صحیح به مدنیت دست یافت.
اینگونه تحلیلها صرفاً یک قصه و داستان نیست بلکه در بطن خود نظریهپردازی دارد. اگر سرگذشت ایوب را در عهدین مطالعه کنیم، به یک گزارههای پراکنده میرسیم که هیچ استنتاج و نظریهپردازی افاده نمیکند. تمامی معلولینی که به عنوان شخصیتهای برتر و متعالی در متون اسلامی مطرح و معرفی شدهاند، به نوعی برای مدنیت و تمدنسازی راهکار و شیوه منطقی دارند. این مقاله در فصل اول، برخی از این تحلیلها را عرضه میکند.
اما ذیل سرفصل دوم به تلاشهای معلولین در فرهنگسازی میپردازیم و خواهیم گفت اینان در ساخت، بسط فرهنگ دینی و مالی سهم چشمگیر داشتهاند. تاریخ گزارشگر و معرّف معلولینی است که در رشتههای متعدد، به مقامات و مدارج عالی رسیدند، کتب آکادمیک و مؤثر تألیف کردند و بالاخره از طریق فرهنگسازی زیرساختهای تمدن را پیریزی کردند.
امّا سوم به معرفی معلولینی میپردازد که با تلاش و همت فوقالعاده زمینههای لازم برای تمدن مطلوب را فراهم آوردند.
گسترش اخلاق اجتماعی
مشارکت معلولین در تمدنسازی از طریق اخلاق و دانش بوده است. معلولین در دوره اسلامی از یک سو مروج علوم و فرهنگ علمی بودند و از این طریق به تأسیس و گسترش تمدن اسلامی کمک کردند. اما آنچه کمتر شناخته شده است؛ مشارکت معلولین در گسترش و ترویج اخلاقیات سازنده است. عدالتخواهی، ظلم ستیزی، وجدان کاری داشتن، رعایت حقوق همنوعان، تقوا و دهها خصیصه اخلاقی تأثیر مستقیم در تمدنسازی دارد. جامعه بدون اخلاق یا جامعهای که دارای اخلاقیات منفی است به تمدن دست نخواهد یافت یا اگر متمدن باشد، مدنیت خود را از دست میدهد.
معلولینی در تاریخ سراغ داریم و مورخین گزارش معلولینی را عرضه کردهاند که برای اخلاقیات فراوان کوشیدهاند. اکنون نمونههایی از آنان معرفی میشوند.
عقیل الگوی اخلاقی: عقیل برادر حضرت علی(ع) نابینا بود. برادر عقیل یعنی امام علی(ع) داماد پیامبر، نخستین گرونده به اسلام سپس خلیفه امپراتوری اسلامی بود. هیچ شخصی به اندازه حضرت علی(ع) مقبولیت، منزلت اجتماعی و موقعیت نداشت. عقیل میتوانست سوء استفاده کند و به ثروتهای کلان و پستهای رده بالا دست یابد. با اینکه عائلهمند بود و فرزندان فراوان داشت ولی مثل بقیه مردم زندگی میکرد؛ سهمش از بیت المال مثل بقیه بود. حتی وقتی معاویه از او خواست، پشت به علی کند و به علی ناسزا گوید تا از ثروتهای سرشمار برخوردار گردد، چنین نکرد. با حداقلها ساخت و زندگی کرد ولی اصول اخلاقی را زیر پا نگذاشت.
زندگی عقیل به عنوان یک روشندل در این دوره برای همه معلولین یک الگوی مناسب است. و در آن زمان عقیل و دیگر معلولین با ترویج اخلاقیات سازنده و مثبت زمینههای تمدن اسلامی را پیریزی کردند.
سرگذشت عبدالله بن عفیف ازدی: در جامعه معلولین همواره کسانی بودهاند که برای عدالت کوشیده و علیه ظلم مبارزه کردهاند. دولتها و حکام مستبد که مانع تحقق مدنیت و تمدن واقعی بودند را رسوا کرده و مسیر درست را به مردم نشان دادهاند. اینان قطعاً در تأسیس و پیشرفت تمدن اسلامی مؤثر بودهاند. به عنوان نمونه به عبدالله بن عفیف ازدی اشاره میکنیم.
پس از حوادث کربلا ابن زیاد امر کرد مردم در مسجد کوفه اجتماع کنند؛ و در جامع بزرگ کوفه جمعیت زیادی حاضر شدند، ابن زیاد منبر رفت و گفت: ستایش میکنم خداوند را که حق را آشکار کرد و امیرالمؤمنین یزید و حزب او را پیروز گردانید، و دروغ گوی فرزند دروغگو را یا شیعیان و یارانش را کشت!؟
هیچ کس پاسخ او را نداد، ناگاه یک نابینا به نام عبدالله بن عفیف از جایش حرکت کرد و با صدای رسا گفت: ای فرزند مرجانه دروغگو و فرزند دروغگو تو هستی و پدرت بود و آن کس که تو را به این مقام منصوب کرده است، فرزندان پیغمبران را میکشید و مانند صدیقان سخن میگویید.
ابن زیاد گفت: این کیست؟ عبدالله گفت: من هستم ای دشمن خدا، تو ذریه طاهره را میکشی و فرزندان پیغمبر(ص) را که خداوند فرموده آنها از هر نوع آلودگی پاک هستند، دشنام میدهی و گمان میکنی که مسلمان هستی، کجا هستند فرزندان مهاجر و انصار که از این ستمگر ملعون که پیغمبر آنها را لعنت کرده است انتقام بگیرند.
ابن زیاد از سخنان او به خشم آمد و گفت: او را نزد من بیاورید، پاسبانان و پاسداران حرکت کردند او را دستگیر کنند، عبدالله شعار قبیله ازد «یا مبرور» را بر زبان جاری کرد در این هنگام گروهی از قبیله ازد برخاستند و او را از دست شرطههای ابن زیاد نجات دادند و به منزلش بردند، عبدالرحمان بن مخنف ازدی گفت: این چه کاری بود که کردی خود و عشیرهات را در معرض هلاکت قرار دادی.
بالاخره مأمورین دارالخلافه به خانه او رفته و دستگیرش کردند و نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد به او گفت: از تو سؤالی نمیکنم و اینک مرگ را خواهی چشید، عبدالله گفت: من خداوند را سپاسگزار خواهم بود که مرا بکشی، همواره از خداوند آرزو داشتم که شهادت را روزی من کند، پیش از آنکه مادرت تو را بزاید و از خداوند خواسته بودم که ملعونترین و مبغوضترین بندگانش مرا بکشد.
هنگامی که دیدگانم نابینا شد از نعمت شهادت مأیوس شدم، ولی اکنون خداوند را سپاسگزارم که پس از یأس مرا به آرزویم رسانید، و دعای مرا اجابت فرمود، ابن زیاد دستور داد گردن عبدالله را زدند و جسد او را در محل کثیفی بدار آویختند.
پشتوانه های نظری
تمدنهایی که در تاریخ ظهور کردهاند هر کدام دارای پشتوانه تئوریک و نظری بودهاند. اگر مردم یک جامعه از نظر عقیدتی و فکری به تمدن باور نداشته باشند بلکه برعکس افکار ضد مدنی، اذهان آنان را تسخیر کرده باشد، قطعاً نمیتوانند تمدنساز باشند.
اما اسلام به عنوان یک مکتب برخوردار از نظریه تمدن است و مردم را تشویق و تحریک میکند تا به سوی زندگی بهتر، سعادت، رفاه و مدنیت تلاش کنند. قرآن کریم شخصیتهایی مثل فرعون را ضد تمدن و انبیایی مانند حضرت ایوب را تمدنساز معرفی میکند. ایوب بر اساس گزارش قرآن کریم دارای چند معلولیت بود با این حال مشی سعادت آفرینی و مدنی داشت. داستان و سرگذشت حضرت ایوب به عنوان یک معلول در قرآن بسیار آموزنده است. در بحث تمدنسازی معلولین هم بسیار راهگشا میباشد.
ایوب نبی و مشارکت در تمدن: قرآن کریم به گونهای از این پیامبر سخن گفته که معلولیت داشته ولی با صبر و شکیبایی بر مشکلات فائق آمده و بستر را برای تمدن و مدنیت همواره ساخته است.
بر اساس کتابهایی مثل قصص الانبیای تنکابنی، حضرت ایوب از نوادگان اسحاق، نوه ابراهیم خلیل و مادرش دختر حضرت لوط بود. همسرش رحیمه دختر افرایم فرزند یوسف بن یعقوب بود. قرآن چهار مرتبه از ایوب نام برده و او را از نسل ابراهیم، از انبیاء الهی برتری یافته، نیکوکار، شایسته و صبور معرفی میکند.
وقتی گرفتار مشکل و درد و رنج میشود، خطاب به خداوند میگوید: پروردگارا من دچار گرفتاری شده و تو مهربانترین مهربانان هستی؛ شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرده است.
خداوند دعای او را اجابت کرد و به او گفت پای خود را به زمین بکوب و شستنگاهی خنک و قابل آشامیدن ظاهر میشود، از این طریق او را شفا داد.
در قرآن مشکلات جسمی ایوب با دو واژه ضُرّ و نَصب بیان شده است. ایوب خطاب به خداوند میگوید:
«و اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرّاحِمین» (سورۀ انبیا، آیه۸۳)
و نیز «وَاذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَالشَّیطانُ بِنُصبٍ وَ عَذاب» (سورۀ ص، آیه ۴۱)
بر اساس تفسیر نمونه، کلمه ضرّ (بر وزن حر) به هر گونه بدی و ناراحتی که به روح و جان یا جسم انسان برسد، و همچنین نقص عضو، از بین رفتن مال، مرگ عزیزان، پایمال شدن حیثیت، و مانند آن گفته میشود (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ص ۴۷۸). و بر اساس تفسیر المیزان، کلمه «ضر»- به ضم ضاد- به معنای خصوص بلاهایی است که مستقیماً به جان آدمی میرسد، مانند مرض، و لاغری، و امثال آن. و کلمه «ضر»- به فتح ضاد- همه انواع بلاها را شامل میشود. و از ظاهر آیات بعدی برمیآید که مرادش از «نصب و عذاب» بد حالی و گرفتاریهایی است که در بدن او و در خاندانش پیدا شد. و «نُصب و عذاب» به معنای رنج و سختی و بلا و شر است. پس ایوب(ع) مورد هجوم انواع بلاها قرار گرفتند. (طباطبایی، ۱۳۶۳، ص ۴۴۳)
در تفسیر مجمع البیان آورده شده است که بعضیها گفتهاند: بیماری «ایوب» چنان شدت پیدا کرد که مردم نادان از او دوری گزیدند و شیطان نیز به آنان وسوسه کرد که هم از آن حضرت دوری جویند و هم اجازه ندهند که همسرش نیز در جامعه آنان رفت و آمد کند. (طبرسی، ۱۳۵۸)
این بلا و بیماری در تورات چنین وصف شده است: سر تا پای بدن حضرت دچار دملهای دردناک شد به گونه ای که ایوب(ع) از شدت درد و رنج به خودش میپیچد و مردم نیز به سبب عفونتهای بدنش از وی دوری میکردند. (گلن، مرتن، ۱۳۷۹)
اما امام صادق(ع) در این زمینه فرمودهاند که هیچ یک از ابتلائات ایوب(ع) عفونت پیدا نکرد، و بدبو نشد، و نیز صورتش زشت و زننده نگردید، و حتی ذرهای خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد، و احدی از دیدن او تنفر نیافت و اگر مردم از او دوری کردند، به خاطر بی پولی و ضعف ظاهری او بود، چون مردم نسبت به مقامی که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمیدانستند که خدای تعالی او را تأیید کرده، و به زودی فرجی در کارش ایجاد میکند. بر اساس تفسیر نور نیز بیماری و رنج وی مایه تنفّر مردم از او نبوده است، زیرا در این صورت، علاوه بر آنکه برخلاف قاعده لطف است، با بسیاری از روایات و تفاسیر، از جمله تفاسیر المیزان، فخر رازی، اطیب البیان، ابوالفتوح و نمونه نیز سازگار نیست. (قرائتی، ۱۳۷۵)
از نظر عقلی هم، تنفر و دوری مردم از حضرت ایوب با عقل انسان سازگار نیست؛ چون پیامبر نباید به گونه ای باشد که نتوان به وی نزدیک شد و پیامبر همیشه جاذبه دارد. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ج۱۳، ص۴۸۱) یعنی انبیاء مرجع و هدایتگر مردماند و باید زمینه حضورشان در بین مردم فراهم باشد که این هدایت تحقق پذیرد. چنانچه از آیه مقابل هم بر میآید و در تفسیر نمونه هم آمده است، پیامبر نباید چنان باشد که از اطرافش پراکنده شوند: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»: در پرتو رحمت الهی برای آنها نرم و مهربان شدی که اگر خشن و سنگدل بودی از گرد تو پراکنده میشدند (سوره آل عمران، آیه ۱۵۹). (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ج۱۹، ص ۳۰۳).
از این گفتهها چنین بر میآید که دوری مردم از حضرت ایوب به خاطر نداشتن جاذبه و یا وضع ظاهری او نبوده بلکه به خاطر ضعف مالی حضرت و از دست دادن فرزندان و اقوامش بوده است، و این از کوته بینی مردم بوده که خودشان را این رحمت الهی (حضور ایوبِ نبی) محروم کردهاند.
برخی دیگر معتقدند که حضرت ایوب علاوه بر بیماری، فرزندانش، ثروت و نعمتهای زندگی را نیز از دست داده. هرچند که در سوره انبیاء و ص که از «نصب و عذاب» گفته شده است، هیچ اشارهای به از بین رفتن اموال آن جناب نشده، اما این معنا در روایات و نیز در تورات آمده است. البته شاید بتوان از آیه۴۳ سورۀ ص و آیه۸۴ سورۀ انبیاء که صحبت از بازگشت خانواده ایوب توسط خداوند است، این معنا دریافت شود که حضرت ضمن بیماری اموال و فرزندانشان را نیز از دست دادهاند.
در مورد علت بیماری حضرت اختلافهای کثیری وجود دارد. گاهی سبب آن را پناه بردن ایوب به فرعون بر اثر قحطی در سرزمین شام گفتهاند و اینکه در حضور فرعون به اعمال او اعتراض نکرده است. این افراد برآناند که آیه ۴۱ ص/ ۳۸: «واذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَالشَّیطانُ بِنُصب و عَذاب» تأیید بر این است که او مرتکب گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر شده؛ زیرا عذاب، جزای گناه است. گاهی هم یاری نکردن مظلومی که از وی یاری جسته بود یا مغرور شدن وی به مال فراوان را سبب گرفتاریش گفتهاند؛ اما افزون بر معتزله دانشمندان و مفسران شیعه نیز این دسته گزارشها را برنتابیده و آن را بر گرفته از تورات و اسرائیلیات دانستهاند. این افراد میگویند بیماری حضرت مجازات گناه وی است و واژۀ عذاب در آیه ۴۱ سوره ص نیز گواه این حقیقت است. اما هیچ دلیلی هم وجود ندارد که بیماری و گرفتاریهای ایوب پیامد گناه او باشد و واژه «عذاب» در آیه ۴۱ ص/ ۳۸: «اَنّی مَسَّنِیَ الشَّیطانُ بِنُصب و عَذاب» نیز به معنای مجازات نیست، بلکه به معنای درد و رنج و ضرر است، برخلاف واژه «عقاب» که همواره به معنای مجازات است. (خراسانی، ۱۳۸۵)
بهرحال فراوان از معلولین میشنویم که خداوند مرا به این معلولیت دچار ساخته است و تمامی مشکلات را گردن خداوند میاندازند. در حالیکه ایوب مشکلات خود را به شیطان نسبت داده است. چون خداوند خیر، رحمت، نیکی و سعادت برای بندهاش میخواهد ولی شیطان شقاوت، بدبختی، مرض و معلولیت را به ارمغان میآورد.
واکنش حضرت ایوب به مشکلات و معلولیت سخنی که داشت در این آیه ترسیم شده است:
« …اِنّا وَجَدناهُ صابراَ نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب». (سوره ص/ ۴۴) حضرت ایوب به سه وصف مهم توصیف شده است که در هر شخص باشد انسان کاملی است: ۱٫ مقام عبودیت ۲٫ صبر و شکیبایی و استقامت ۳٫ بازگشت پی در پی به سوی خدا. (مکارم شیرازی،۱۳۷۲، ص ۳۰۰)
ایوب از راه خداوند کنارهگیری نکرد بلکه بندگی و عبودیت خود را افزایش داد. رفتار دوم او صبر و استقامت بود. و واکنش سوم ایوب گرایش بیشتر به خداوند و یاری خواستن از خداوند است.
دعای حضرت ایوب(ع) مستجاب شد (فاستجبنا… ، سورۀ انبیاء/ ۸۴). سپس ندا آمد که «ارکُض هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ: اینک در برابر دیدگانت چشمهای است برای شستشوی بدن و دارای آبی سرد و گوارا برای نوشیدن». (سورۀ ص، آیه ۴۲)؛ «ارکض» از ماده «رکض» (بر وزن مکث) به معنی کوبیدن پا بر زمین، و گاه به معنی دویدن آمده است، و در اینجا به معنی اول است. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ص ۲۹۶) معنی اول مورد تأیید تفاسیر المیزان، مجمع البیان و نمونه نیز میباشد.
واژه «مغتَسَل» به مفهوم جایگاه شستشو آمده است، گرچه پارهای آن را به همان آبی که در آن شستشو میکنند نیز معنا کردهاند. (طبرسی، ۱۳۵۸) هرچند که گفته شود آبی پدید آمد حضرت خوردند و حمام کردند و شفا یافتند و یا اینکه چشمهای جوشید و حضرت بهبود یافتند، در مفهوم آیه تفاوتی ایجاد نمیکند، اما معنی اول مورد تأیید اکثر تفاسیر از جمله المیزان و نمونه (به ترتیب صفحات ۳۲۶و۲۹۶) است. به نظر میرسد که در آیه چیزی حذف شده باشد و در اصل گویی این گونه است: پس او پای خود را بر زمین کوبید و آن گاه چشمهای جوشید. به باور برخی با کوبیدن پا بر زمین به خواست خدا دو چشمه جوشید که یکی از آن دو برای شستشوی بدن بهره گرفت و بهبود یافت و از دیگری آب سرد و گوارا نوشید. (طبرسی، ۱۳۵۸)
بالاخره ایوب با صبوری و شکیبایی نه تنها عافیت و سلامت یافت بلکه به امکانات و داراییهای فراوان هم رسید. این درس بزرگی برای معلولین است.
سلامتی، آب و پاکیزگی از مبانی هر تمدن است. در طول تاریخ، هرجا آب و رودخانهای بود، زندگی جمعی، کشاورزی، صنعت هم شکل میگرفت نیز رفاه و سلامتی از پایهها و زیرساختهایی تمدنها بوده است. بنابراین قرآن میفرماید ایوب پس از اینکه استقامت کرد و صبر و پایداری نمود و به خداوند پناه برد و استعدادجویی نمود به اصول و زیربناهای مدنیت دست یافت.
از سرگذشت حضرت ایوب درسها و عبرتهایی میتوان آموخت:
از نظر قرآن، معلولیت سد راه ترقی انسانها نیست؛ حتی خداوند معلولیت را مانع پیامبری نمیداند. اینکه خداوند فرد معلولی را به پیامبری برگزیده خود مایه درسآموزی است. نکات و عبرتهای زیادی در سرگذشت ایوب در قرآن آمده است و مایه عبرتآموزی مسلمانان است. قرآن پس از بیان سرگذشت حضرت میفرماید این تذکری است برای اولیالالباب (خردمندان)؛ به پارهای از این نکات اشاره میشود:
ـ ایوب از هدایتیافتگان است. (انعام، آیه ۸۴)
ـ ایوب از محسنین و نیکوکاران است. (انعام، آیه ۸۴)
ـ به ایوب وحی میشده است. (نساء، آیه ۱۶۳)
ـ ایوب همردیف ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، یونس، هارون و سلیمان است. (نساء، آیه ۱۶۳ و انعام، آیه ۸۴)
ـ بدبختیها و مشکلات در زندگی انسان از جمله در زندگی ایوب منسوب به شیطان است. (سوره ص، آیه ۴۱)
ـ ایوب با تلاش شخصی خودش و بهرهگیری از توانمندیهای خود، ضُر و معلولیت را کنار زد و بی اثر ساخت. (سوره ص، آیه ۴۲)
ـ باید از خداوند برای رفع مشکلات ناشی از معلولیت طلب کمک نمود (انبیاء، آیه ۸۳)
ـ اجابت و پاسخ مثبت خداوند به درخواست ایوب (انبیاء، آیه ۸۴)
ـ رفع مشکلات و ناراحتیهای ناشی از معلولیت پس از خداگرایی ایوب. (انبیاء، آیه ۸۴)
ـ ایوب بر اثر معلولیت نه تنها فقیر و بیچاره نشد بلکه ثروتمند و صاحب امکانات فراوان گردید. (انبیاء، آیه ۸۴)
ـ سرگذشت ایوب را عبرتی برای بندگان و خردمندان دانسته است. (سوره انبیاء، آیه ۸۴)
ـ ایوب را بر اثر مرض و معلولیت از جامعه طرد کردند و مردم با او رفتار ناشایسته داشتند ولی او هرگز مردم را نفرین نکرد و بد مردم را نخواست.
ـ خداوند به او امر کرد که پا به زمین بکوبد و چشمهای آب گرم برای شستشوی بدن بیمارش و چشمهای آب سرد به او اعطا کرد. (سوره انبیاء، آیه ۸۴) یعنی او روی پای خودش بپا خواست و عافیت بازیافت.
ـ خداوند ایوب را به اوّاب یعنی بازگشتکننده به سوی خداوند (ص، آیه ۳۲)، صابر (ص، آیه ۴۴) و عبودیت (سوره انبیاء، آیه ۸۴) توصیف کرده است.
ـ معلولیت منتسب به خداوند نیست بلکه ایوب میگوید شیطان مرا به بلایا دچار کرده است. (ص، آیه ۴۱)
ـ خداوند به ایوب کتاب، داوری و نبوت اعطاء کرد. (انعام، آیات ۸۹ـ۹۰)
داستان سرگذشت ایوب در سه فرهنگ اسلامی، یهودی و مسیحی مؤثر بوده است. بطوری که هم در قرآن به آن توجه شده و هم در تورات، رسالهای به نام ایوب هست. نیز در ادبیات فارسی مثلهایی مثل صبر ایوب، چشمه ایوبی، شراب ایوبی رواج دارد. ایوب نبی در بلاکشی و صبر و تحمل و یعقوب نبی هم در فراق و دوری از فرزندش و صبر در همه این فرهنگها اسوه و الگو شدهاند.
خلاصه اینکه ثروت و امکانات که معمولاً با نمادهای آب و سلامتی و فرزند بیان میشود، زیربنای تمدنها بوده است. حضرت ایوب پس از استقامت و شکیبایی و تفوق آمدن بر معلولیت به ثروت و مکنت، سلامتی و چشمه آب دست یافت.
حمایت قرآن کریم
قرآن کریم حمایتهای جدی از معلولین و حقوق آنان نموده است. این دفاعها و حمایتها، ذهنیت پیشین در ناکارآیی معلولین را کنار میزند و از این دیدگاه که معلولین توانایی و ابتکار دارند و میتوانند در فرهنگ و جامعه و تمدنسازی مشارکت داشته باشند، دفاع کرده است.
زیربناییترین خشت در تمدنسازی معلولین این نکته است که بپذیریم معلولین انسانهایی با توانایی و دارای استعدادهای خاص هستند؛ عاطل و باطل و عبث نمیباشند. حرمت و حقوق خاصی دارند که باید مراعات گردد.
در جاهای متعدد قرآن از حقوق و شخصیت معلولین حمایت کرده؛ ولی فقط به سراغ سوره عبس میرویم.
سیره ائمه
رهبران دینی و در رأس آنها معصومین(ع) در گفتار و عمل به تشویق معلولین، راهنمایی مدیران و نیکوکاران جامعه برای یاری به معلولین پرداختهاند. بطوری که در قرون نخست اسلامی صدها نابینا، ناشنوا و ناتوان حرکتی به مدارج عالی رسیدند و نامشان در زمره بزرگان علوم حدیث، مفسر و عالمان قرآنی، فقیه و دیگر دانشهای اسلامی ثبت شده است.
در احادیث به نکات بسیار کوچک در ارتباطات مردم با معلولین توجه شده است. مثلاً امام صادق(ع) میفرماید به معلولین نظر ندوزید (خیره به آنها نگاه نکنید) بطوری که موجب اندوه و ناراحتی آنها شود (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۵).
امام علی(ع) در پیامی به مالک اشتر که به عهدنامه مالک اشتر مشهور است و در نهج البلاغه آمده است و در واقع اساسنامه یا مرامنامه وظایف کارگزاران دولت امام علی(ع) در مناطق مختلف است، معلولین را به سه دسته معلولین حرکتی (زمنی) معلولین ذهنی (بؤسی) و نیازمندان به دستگیری یا نابینایان و ناشنوایان تقسیم کرده و میفرماید خداوند برای معلولین سهمی و حقی در همه امور از بیت المال قرار داده و نیز خداوند مدیران جامعه را به عنوان نگهبان و حافظ منافع آنان تعیین نموده است.
در ادامه میفرماید فرقی و تفاوتی بین خودی و غیر خودی آن کسی که در نقاط دوردست و محروم یا در پایتخت زندگی میکند نیست، همه معلولین باید از حقی که خداوند برای آنان تعیین کرده برخوردار شوند. در غیر این صورت آسیبهای فراوان مثل روآوردن آنان به فقر و گدایی پدید میآید.
امام حسین(ع) در خطابهای برای نخبگان و علما، معلولین را به سه دسته عمی، بکم و زمنی یعنی نابینا و ناشنوا و ناتوان حرکتی تقسیم کرده و مدیران و نحبگان را هشدار میدهد که این سه دسته در شهرها به حال خود رها شدهاند، کسی به حال آنان رسیدگی نمیکند. نهاد و سازمانی نیست که نسبت به حقوق آنان فعالیت نماید.
در کلام معصومین(ع) از این عبارات و پیامها زیاد به چشم میخورد. این توصیهها و راهنماییها موجب تشویق نیکوکاران و مدیران برای مساعدت و یاری میشد، از سوی دیگر خود معلولین انرژی میگرفتند که برای ایجاد جامعه بهتر تلاش نمایند. به همین دلیل بستری فراهم شده بود که این قشر در تمدنسازی مشارکت داشته باشند.
مشارکت مدنی
در پی تشویقهای معصومین(ع) و نیز راهنماییها و حمایتهای قرآن و از سوی دیگر پیدایش فضای وظیفهشناسی و مساعدت نیکوکاران و اعطای حقوق ذاتی معلولین توسط مدیران، قشر فعالی در معلولین شکل گرفت. معلولینی تربیت شدند که در علوم مختلف به مدارج عالی رسیدند و بنیانگذار برخی رشتهها گردیدند. در اینجا تعدادی از آنان را در دو بخش قدیم و جدید معرفی میکنیم. اما تعداد معلولینی که در دوره اسلامی با تلاش و کوشش در علوم مختلف، مشارکت مدنی داشته و خشتی بر بنای تمدن اسلامی افزودهاند، بسیار زیاد میباشند از سده او و دوم تا کنون افرادی را میشناسیم که بسیار کوشیدهاند. اجمالاً تعدادی از اینان معرفی میشوند:
علی بن زید بَصری، ابوالحسن در مکه در نیمه اول سده اول قمری به دنیا آمد و هنگام تولد نابینا بود. به رغم نابینایی در علوم حدیث بسیار فعال بود. او را پیرو شیعه و تشیع دانستهاند با این حال که ترمذی او را صدوق (بسیار صادق) و ثقه و صالح میشمارد. روایاتی از امام علی(ع) نقل کرده است. بالاخره در سال ۱۲۹ق درگذشت. (مسند الامام امیرالمؤمنین، بهکوشش عزیزالله عطاردی، ج۲۷، ص۲۲۳-۲۲۴)
ـ ابوالخطاب قتاده بن دعامه بن عزیز از نسل تابعین اهالی بصره است. به هنگام تولد نابینا بود. ولی با تلاشهای فراوان به مدارج عالی علوم دست یافت به ویژه در علوم متداول آن زمان یعنی علوم قرآنی و علوم حدیثی به مدارج عالی رسید و به القابی مانند احفظ الناس و فقیه خوانده میشود.
بالاخره در ۵۷ سالگی در سال ۱۱۷ق بر اثر طاعوت عمومی درگذشت. او روایات زیادی از حضرت علی نقل کرده و جزء راویان حضرت میباشد. (مسند الامام امیرالمؤمنین، ج۲۷، ص۲۷۸-۲۸۰؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، به کوشش صدقی جمیل العطار، ج۶، ص۴۸۲-۴۸۶)
ـ هزیل بن شرحبیل کوفی مشهور به اعمی و هزیل و رجالیون او را ثقه و مورد اعتقاد دانستهاند. از راویان امام علی(ع) و مورد تأیید صد در صد علمای رجال مسلمان اعم از شیعه و اهل سنت است (مسند الامام امیرالمؤمنین، ج۲۷، ص۴۲۰؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج۹، ص۳۹).
عطاء بن ابی رباح در ۲۷ق در مکه متولد شد. از بدو تولد با انواع معلولیتها دست به گریبان بود. به همین دلیل او را اشّل، اعرج، اعور و اسوء الحال لقب دادهاند. بیشتر عمرش را نابینا بود. به رغم همه معلولیتهایی که داشت با تلاش و کوشش فراوان مدارج علمی را طی کرد و به مقامات عالی علمی دست یافت. در فقه از مشاهیر فقها شد. در علوم حدیث او را راوی صادق نامیدهاند. علاوه بر علوم در تقوا و ورع و زهد از صالحین و مقبولین مردم بود. (مسند الامام امیرالمؤمنین، ج۲۷، ص۲۰۴-۲۰۵؛ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۵۶۷)
ـ ابوالعلاء معری، نامش احمد بن عبدالله بود و در ۳۶۳ چشم به جهان گشود. بر اثر آبله نابینا شد. لیکن به برکت حافظه و هوش کم نظیرش در ادبیات و شعر به درجات عالی رسید. او شاعری بزرگ و خردگرایی آزاداندیش شد. زاهدانه زندگی میکرد (الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۳۳۴). چندین اثر تألیفی از او باقی مانده است.
تمدن اسلامی که در سده چهارم تاششم قمری به اوج رسید در واقع بدون تلاشهای معلولین تحقق نمییافت. در واقع معلولین در علوم مختلف و با ابتکارات خود، پیشرفت و توسعه علوم را به وجود آوردند و نتیجه همه این تلاشها ظهور تمدن اسلامی بود.
از سده اول ظهور اسلام تاکنون در همه رشتهها، معلولیت در کنار دیگر مردم مشارکت داشتهاند. هرجا پیشرفت و مدنیت بوده حتماً معلولین مشارکت داشتهاند. حتی در دوره معاصر مثلاً روزنامهنگاری شیعی با تلاشهای سید هبه الدین شهرستانی و سید جلال الدین حسینی ملقب به مؤید الاسلام شروع شد و به اوج رسید.
سید هبه الدین نیمی از عمرش را نابینا بود و در دوره نابینایی آثار زیادی تألیف کرد، نشریات بسیاری را بنیان نهاد و اداره کرد.
دائرهالمعارف نابینایان که در دفتر فرهنگ معلولین در جریان آخرین مراحل تألیف و ویرایش است وقتی چاپ شود مردم خواهند دید صدها نابینا و در دانشنامه معلولین از معلولین حرکتی که به رغم مشکلات فراوان خدمات بزرگی به دانش بشری و تمدن اسلامی و ایرانی نمودند.
پایان بخش این فصل را به معرفی «نقاشباشی لال» اختصاص میدهم. او توانست با ابداعات در رشته نقاشی رنگ و روغن، مکتب جدیدی پایهریزی کند.
محمدحسن خان افشار اُرومی، دارای معلولیت ناشنوایی در سده سیزدهم قمری میزیست و مشهور به نقاشباشی لال است. او در نقاشی نوآوری و ابتکارهایی داشت. مکتب پیکرنگاری را متحول ساخت.
او از نقاشان مشهور دربار قاجاریه بود. در رنگ و روغن و آبرنگ و نیز خط نستعلیق مهارت داشت. قلمداننگاری و چهرهنگاری او شهرت جهانی دارد. فتحعلی شاه و محمدرضا شاه قاجاریه او لقب نقاشباشی دادند. نقاشیهای او در موزههای داخل و اورپا بسیار چشمنواز و زیبا است. (دانشنامه دانشگستر، ج۱۵)
اغلب و اکثراً در رشتههای علوم اسلامی و انسانی، معلولیت معرفی شدند، در رشتههای پزشکی، فیزیک، شیمی، حیوانشناسی و طب حیوانات، و دهها علم دیگر معلولین سهم جدی در پیدایش تمدن اسلامی داشتهاند.
نتیجه گیری
خلاصه اینکه معلولین با تلاش و پشتکار فراوان در تمامی علوم و همه زمینهها پیشرفتهای خوبی به دست آوردند و سهم اساسی در پیدایش تمدن اسلامی داشتند. البته با پیدایش مدنیت و تمدن، مراکز صنعتی، علمی و نهادهای پژوهش فعال شدند و اشتغال به حدّ اعلی رسید، از طرف دیگر رفاه، سلامتی را به ارمغان آوردند و موجب شد تا معلولین از زندگی نسبتاً مطلوبی برخوردار شوند.
این تجربه چند بار در قرون گذشته تحقق یافته است، در این دوره هم امکان عملی شدن این تجربه هست؛ به شرط اینکه راهنماییها و توصیههای قرآنی و معصومین(ع) آویزه گوش مردم و مسئولین و نخبگان قرار گیرد.
سوره عبس و تولی را همگان قرائت کرده و در محتوای آن تأمل نمایند. یعنی حقوق معلولین مراعات گردد و احترام لازم نسبت به آنان اجرا گردد.
سخنان امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر که سهمی که خداوند برای معلولین قرار داده و حقوق طبیعی آنها است، به آنان اعطا گردد؛ این حق هم حق مادی و هم حق معنوی آنان است. مسئولین از بالا تا پایین بدون حاجب و واسطهها سخن معلولین را گوش کنند و معلولین از ترس شرطهها و پاسبانها، حقایق را سانسور نکرده و واقعیت ما را به گوش رهبران برسانند سخن امام حسین نصب العین عموم مردم گردد.
پس از تحقق این شرایط و زمینهها، بستر لازم برای مشارکت همگانی معلولین فراهم میگردد و خواهند توانست مشارکت جدی در فرهنگسازی و تمدنسازی داشته باشند.
اما تا وقتی این ذهنیت بر همگان حاکم است که معلولین باید در حاشیه باشند در حد بخور و نمیر مبلغی به آنان پرداخت شود و بروند در خانه بنشینند و کاری به چیزی نداشته باشند. وقتی این تفکر عملاً سیطره داشته باشد، عبدالله ابن ام مکتومها ظهور نمیکنند؛ معلولین مشارکت نخواهند داشت، شغل و ندارند؛ رفاه و معیشت و اقتصاد آنان در حدّ پایین است؛ و دهها مشکل گریبانگیر آنها است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.