شعر قمریاى معلول
رزیتا نعمتی
واسه لحظه پریدن زمینا هوا ندارن
چرا ضامناى آهو نظرى به ما ندارن
آقا گندم نگاتونو بپاشین توى ایوون
آخه خیلى وقته چشما خبر از شما ندارن
اومدیم تو قصههاتون دیگه آسمونى باشیم
دلامون یه حالى داره که فرشتهها ندارن
یه نفر نشونى داده تو رو واسه رسیدن
ته خط رسیدههامون آقا آشنا ندارن
تو بیا کنار اونها اگه قمریاى معلول
روى صندلى غربت دل و دست و پا ندارن
اینا بخشى از زمینن که شروع آسمونه
نگین انتهاى خطن؛ اینا انتها ندارن
حالا که براى خوندن همه کفترا غریبن
غزلى به غیر هوهوى رضا رضا ندارن
مث واژه رسیدن واسه ماجراى سیبى
نظرى به حال ما کن نرسیدهها ندارن
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.