صندلی چرخدار عقوبت گناهکاران نیست
«بازنمایی» یکی از مفاهیم بنیادی در مطالعات رسانهای است. بازنمایی راه و روشی است که از آن طریق، رسانهها، حوادث و واقعیتها را نشان میدهند. زبان، ابزار بازنمایی واقعیت است و تجلیهای زبانی به صورت صدا، تصویر و… است که واقعیت را منعکس میکند. رسانهها نیز از خصیصه چندزبانی برخوردارند که در این میان، رسانههای تلويزيون و سینما، دربرگیرنده تصویر و صدا است.
در عصر حاضر رسانهها به وسایلی ارتقا یافتهاند که جامعه برای انتقال دیدگاههای فرهنگی، رفتارهای هنجاری و ارزشهای اجتماعی از آنها استفاده میکند. شیوهای که اقلیتها در رسانهها تصویر میشوند، نهتنها بازتابدهنده عقاید مسلط و نگرشهای متعصبانه درمورد آن گروهها است، بلکه آن تصاویر در شکلگیری رفتارها نیز بسیار موثرند. در زمینه افراد دارای معلولیت تصاویر و نمایشهای رسانهای، معرف، انعکاسگر و تداومبخش افکار و عقاید در مورد افراد معلول است. این امر بهویژه برای افرادی که ارتباط خیلی کمی با افراد معلول دارند بسیار حائز اهمیت است. بازنمایی منفی از افراد دارای معلولیت قادر است حتی خودانگاره این افراد را دچار اختلال کند و تاثیر منفی بر آنان داشته و مانعی بر سر راه زندگی سازنده آنان محسوب شود. افراد معلول بهویژه جوانان برچسبها و ادبیاتی را که رسانهها از آن استفاده میکنند تا آنان را دریافتکنندگان منفعل سازمانهای رفاهی نشان دهند درونی میکنند. افراد معلول، با درونی کردن و باور تصویر ستمگرانهای که از آنان ارائه میشود آگاهی کاذبی را در درون خود ایجاد و بسط میدهند. این آگاهی دروغین، بسیاری از آنان را به دنیایی ساکت توأم با پذیرش منفعلانهای سوق میدهد که در نهایت آن را پذیرفته و به آن تن درمیدهند.
اسطوره یا موجود رقتانگیز
امروزه در رسانهها تصاویر کلیشهای از افراد معلول نمایش داده میشود که یا در نقش اسطورههایی هستند که باید از آنان درس گرفت و الگویی برای تشویق افراد دیگر به حساب میآیند یا موجوداتی رقتانگیز و قابل ترحم محسوب میشوند. شوارتز، هفت کلیشه رایج در مورد معلولیت را طبق نظر نلسون 1996، اینگونه عنوان کرده است: «رقتانگیز، قربانی، قهرمان، عامل تهدید، ناسازگار، کسی که باید مراقبت و نگهداری شود، کسی که نباید زنده بماند.»
اشخاصي رقتانگيز و قابل ترحم
شايد بتوان گفت رايجترين شكل استفاده از موضوع ناتواني در رسانه پيرامون همين محور است. اخيرا اين شيوه به دليل افزايش تبليغات اماكن خيريه بيش از گذشته استفاده ميشود. اين شيوه سعي دارد با برانگيختن حس ترحم افراد جامعه، احساس بخشندگي را در آنان تقويت كند. خصيصه رايج داستانهاي امروزي اين است كه فردي نيازمند و وابسته، مقابل يك شخصيت خوب، پراحساس و بخشنده ايفاي نقش ميكند.
موضوعي براي خشونت
در طول تاريخ، افراد معلول قرباني خشونت بودهاند، روميها، يونانيها و هندوها در دوران باستان، اروپاييان در قرون وسطي و نازيها در دوران جديد، بيشترين سهم را در شكنجه و كشتار افراد معلول داشتهاند. از این رو، به نظر ميرسد سوءرفتار و خشونت بيش از آنكه در ميان ساير گروهها و اقشار جامعه رايج باشد در ميان افراد معلول بروز ميكند. در اغلب فيلمها و داستانها، ناتواني فرد در مراقبت از خود و كسب استقلال در زندگي، او را مستحق خشونت ميسازد.
اشخاصي شيطاني و شرور
تصويري كه شكسپير از ريچارد سوم ترسيم ميكند يا كاپيتان داستان موبي ديك با پاي قطعشده و افراد بدون دست با هوك مصنوعي در داستانهايي مانند جزيره گنج، در همين زمينه قابل ارزيابي است. در روزنامهها هم چنين تصاويري را ميتوان يافت. مانند اخبار حوادث و داستانهاي هيجانانگيزی كه در آنها به شكل خاصي به رابطه نقایص جسمی و ذهني و اقدامات جنايي پرداخته ميشود.
اشخاصي مرموز، نادر و عجيب
افراد معلول گاه در جريان داستان فيلم يا درام تلويزيوني، براي القاي فضاي خاصي بهكار گرفته ميشوند مانند فريتز (Fritz) در فيلم فرانكشتاين، در حالي كه در رمان اصلي، اين شخصيت وجود ندارد و براي افزايش حس ترس و وحشت، كارگردان او را به داستان اضافه كرده است. يا در فيلم «خوب، بد، زشت» از دشمني قديمي صحبت ميشود كه يك پا ندارد و به «سرباز نصفه» معروف شده است. هرچند او تنها يك بار در فيلم ظاهر ميشود و چند جمله هم بيشتر سخن نميگويد، تصويري كامل و قوي از وحشيگري، خشونت و زشتي ارائه ميكند؛ عبارت «سرباز نصفه» اين پيام را انتقال ميدهد كه افرادي كه يك پا ندارند، انسانهايي نصف و نيمه و احتمالا شرور هستند.
انسانهايي شگفتآور، باورنكردني و فوقستاره
اين شايد شبيه كليشهاي باشد كه سياهپوستان را داراي قدرتي به مراتب بيشتر از سفيدپوستان نمايش ميدهد. در فيلمها گاه افراد معلول را با تواناييهاي جادويي جلوه ميدهند كه قدرتي ماوراي قدرت انساني دارند، همچنان كه اغلب، نابينايان به عنوان كساني كه داراي حس ششم هستند يا شنوايي قدرتمندي دارند، شناخته ميشوند.
در ميان مجموعههاي تلويزيوني هم مواردي از اين دست وجود دارد، از جمله «ايرون سايد» كه در ايران هم به نمايش درآمده و داستان كارآگاهي است كه بر صندلي چرخدار مينشيند و بسيار قوي عمل ميكند يا مجموعه «لانگ استريت» كه داستان كارآگاه نابينايي را روايت ميكند كه قدرت شنوايي فوق انساني دارد.
موضوعي براي ريشخند، تمسخر و استهزا
خنديدن به ناتواني چيز تازهاي نيست، طي قرنها افراد معلول، موضوعي براي سرگرمي و تفريح افراد غيرمعلول بودهاند. كتابهاي فكاهي بسياري را در جوامع مختلف ميتوان يافت كه تمركز مطالب آنها بر نقص و ناتواني افراد است. افراد كمتوان ذهني و برخوردهاي آنان نيز بارها در داستانهاي كمدي مورد استفاده قرار گرفته است. حتي امروزه استهزاي افراد معلول، بزرگترين ويژگي برنامههاي تلويزيوني و فيلمهاي كمدي به شمار ميرود.
كساني كه با خود دشمني دارند
رسانهها گاه افراد معلولي را نمايش ميدهند كه به شدت متاثر از دیگران هستند. هنگامي كه آنان بر مشكلاتشان فائق ميآيند، زماني است كه تاسف خوردن براي خويش را كنار ميگذارند، مثبت ميانديشند و روحيه مبارزه را در خود قوي ميكنند. اين تغيير در بسياري از فيلمهايي كه اخيرا ساخته شدهاند قابل مشاهده است؛ از جمله فيلمهاي «برگشت به خانه» و «متولد چهارم جولاي» را میتوان نام برد. گاه نيز مطالبي كه افراد داراي ناتواني را دشمن خويش نشان ميدهند، در مطبوعات و رسانهها ديده ميشود.
بار و تحميل به جامعه
اين كليشه با ديدگاهي كه افراد معلول را نيازمند كمك و مراقبت افراد غيرمعلول ميداند، مرتبط است. اين تصور از آنجا ناشي ميشود كه نيازهاي افراد معلول را بسيار متفاوت از دیگر افراد و به صورتي فرض كردهاند كه جامعه امكان تامين آنها را ندارد. در سال 1930، رايش سوم در آلمان، اين تصوير را در سلسله برنامههايي، به نام اُتانازي* (Euthanasia) به طور جدي مطرح كرد. در اين فيلمها كه با تبليغات گستردهاي ارائه ميشد، افراد معلول به صورت موجوداتي نباتي نشان داده ميشدند كه تنها قادر به زيست هستند نه زندگي و از اين رو بايد از صحنه اجتماع حذف شوند. همين موضوع در سال 1990 در يك برنامه تلويزيوني با عنوان «تام را خوب نگه داريد» در انگلستان به نمايش درآمد. تا زماني كه اين تصوير وجود داشته باشد، اين باور كه جامعه بدون افراد معلول بهتر خواهد بود، هرگز از بين نخواهد رفت.
اشخاصي از نظر جنسي غيرعادي
سابقه اين موضوع را كه در ادبيات و هنر بسيار به آن اشاره شده است، در دوران باستان هم ميتوان يافت. اين موضوع بيشتر در مورد مردان گفته شده و زنان سهم عمدهاي در اين خصوص ندارند. در كتاب «اديسه» هومر كه 500 سال پيش از ميلاد نگاشته شده است، از نگراني نسبت به همسري مبتلا به «فلج» سخن به ميان آمده است. به هر حال اينكه افراد معلول به گونهاي در فعاليت جنسي ناتوان ناميده شدهاند، بسيار مطرح شده است. مواردي از اين كليشه را ميتوان در موسيقي پاپ، فيلمها و برنامههاي تلويزيوني نيز مشاهده كرد.
كساني كه قادر به مشاركت كامل در زندگي اجتماعي نيستند
اين كليشه ناشي از نوعي غفلت است. افراد معلول به ندرت به عنوان عناصر فعال و مولد اجتماع مانند دانشآموزان، معلمان، كارگران، كارمندان يا والدين نشان داده ميشوند. فقدان چنين تصويري اين ذهنيت را ايجاد ميكند كه این افراد بايد جدا از ديگران زندگي كنند.
اشخاص «عادي»
تحول تازه در نمايش شخصيت افراد معلول، حضور آنان در رسانه به عنوان افراد عادي و طبيعي است كه تنها دارای اختلال هستند. اين تحول را به ويژه در تلويزيون، تبليغات شركتها و فيلمها ميتوان ديد. متاسفانه اكثر اين تصاوير تكبعدي هستند و كمتر به انعكاس تجربه معلولیت ميپردازند، اما به هر حال گامي در مسير عاديسازي زندگي اجتماعي این افراد تلقي ميشوند.
سینمای ایران و معلولیت
متاسفانه مرکز مشخص یا اسناد معتبری که بتوان در آنها تاریخچه سینمای معلولیت در ایران را بررسی کرد وجود ندارد. اما با یک نگاه کلی میتوان گفت در اغلب موارد، شخصيتها و افراد داراي ناتواني جسمي در سينما، تلويزيون و روزنامهها، به شيوهاي صحيح و واقعي نشان داده نميشوند و بيشتر صورتي منفي دارند، براي مثال مانند فرد فلجي كه ناهنجار يا جنايتكار است. در ضمن اغلب جنايتكاران داراي معلوليت نشان داده ميشوند، چنان كه به گونهاي تلخ و گزنده اين امر القا ميشود كه به واسطه شرارت و بدي ذاتي خود به ناتواني و معلوليت گرفتار شدهاند. اين طرز تلقي را سالهاي اخير در چند مجموعه نمايشي كه در تلويزيون ايران و در ماه رمضان به نمايش درآمدهاند به راحتي ميتوان ملاحظه كرد. افرادي كه با وجود برخورداري از ثروت به واسطه برخي گناهان يا اعمال ضداخلاقي اينك به بيماري سخت و كشندهاي دچار شدهاند يا گرفتار صندلي چرخدار هستند. یا در صدا و سیما شاهدیم که صرفا در روز جهاني افراد معلول به سراغ يك آسايشگاه رفته و افراد معلول به نمایش درمیآیند. درحالي كه 364 روز ديگر سال كاري براي اين گروه اجتماعي انجام نمیشود.
منبع: فصل دوم: پایان نامه پریسا افتخار با موضوع «بازنمایی معلولیت در سینمای ایران». استاد مشاور: دکتر فاطمه عزیزآبادی فراهانی و دکتر محمد کمالی. استاد راهنما: دکتر محمد سلطانیفر. دفاع در بهمن سال 1391 با نمره کامل
تلخیص: فاطمه باباخانی
روزنامه دنیای اقتصاد، 1392/4/25 ؛ وب سایت انجمن باور
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.