درباره فیلم سینمایی حوض نقاشی
• سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در سی و یکمین جشنوارهی فیلم فجر
• سیمرغ بهترین طراحی صحنه و لباس از سی و یکمین جشنوارهی فیلم فجر (آتوسا قلمفرسایی)
• نامزد دریافت دو جایزه از سی و یکمین جشنوارهی فیلم فجر در رشتههای بهترین بازیگر نقش اول زن (نگار جواهریان) و بهترین فیلمبرداری (محمد آلادپوش)
اینها همه امتیازاتی است که فیلم ” حوض نقاشی” پس از اکران خوددر سی و یکیمین جشنواره فجر در سال ۹۱ موفق به کسب آن گردید .
فیلم«حوض نقاشی» به تهیهکنندگی منوچهر محمدی محصول حوزه هنری است و شهاب حسینی، نگار جواهریان، فرشته صدرعرفایی، سیامک احصایی، مهسا محجوب و … در آن بازی میکنند.
این فیلم داستان یک زوج کمتوان ذهنی است که یک پسربچه دارند و زندگی آنها به دلایلی با چالش رو به رو میشود ولی آنها موفق میشوند با همدلی بر این مشکلات فائق آیند.
این فیلم به واسطه توجه به موضوعاتی چون عشق زلال بین یک زوج توان یاب ذهنی، توجه به موضوعات خانوادگی و رابطه بین پدر و پسرو توجه ضمنی به موضوعات سیاسی و تحریم های فرسایشی که بر آمده از اوضاع روز جامعه است تاثیر شگرفی بر روی بینندگان خود می گذارد.
حوض نقاشی را میتوان نمادی از خواستن و تونستن به شمار آورد، فیلمی که معلولان جامعه را در قالب و شمایل جالبی به نمایش میگذارد. بالا رفتن از نردان مشکلات و رسیدن به پشتبام، در این فیلم بهخوبی استفاده شد و در همین راستا بود. از جمله نکات جالب فیلم، قسمتی بود که نیروهای کارخانه تعدیل میشدند. در این قسمت، زن با پیشنهاد جایگزین کردن همسرش به جای خود، سعی در سرکار نگهداشتن مرد داشت، تا احساس شرمندگی همسر را از این حیث مرهم بخشد، و از این منظر به هویت خانوادگی اسلامی و ایرانی ما میآمد.
پیتزا در حوض نقاشی آماده شد. پیتزایی که ماحصل تولید داخل یک خانواده، و ماحصل تلاش توأمان ارکان یک خانواده (زن و مرد) و نه بیگانهای دیگر آماده شد. حتی غذای فست فودی پیتزا نیز در فیلم، با مؤلفههای خونگرمانهی جامعهی ایرانی درهم آمیخت و صحنهی جالبی را پدید آورد. سادگی و سادهزیستی نشان داده شده در فیلم، هرچند به اقتضای فضا و شخصیتها بود، اما در کل مخاطبپسند میآمد.
حوض نقاشی، یک پیک موتوری را در قاب تصویر نشان داد، که انگ گدایی را، با وجود دارا بودن لوازم آن، بر پیشانی نزد؛ و شرافت نان خوردن از عرق جبینش را انتخاب کرد. مازیار میری با بهرهگیری از توانمندیهای فوقالعاده شهاب حسینی و جواهریان، سوژهای را برای کارش انتخاب کرد، که تا مدتها در اذهان بینندگان خواهد ماند. آبرنگ حوض نقاشی، رنگهای زندگی پیرامونی ماست: سیاه، سفید، خاکستری، آبی، قرمز و هر رنگی که در لایههای واقعی و حقیقی زندگی امروز به چشم میآید. صحبتهای دراماتیک پدر، در پشت شیشهی کلاس سهیل، هرچند قسمتهای نچسب فیلم بود و دور از باور بود اما، در مجموع به کل کار لطمه نزد. از جمله نکات دیگر قابل ذکر که در فیلم به چشم آمد، توانمدی معلولان و کمتوانان ذهنی در انجام کارهای عادی بود که انسانهای معمولی هم انجام میدهند و چه بسا معلولان آنها را کاملتر و بهتر انجام میدهند. مصداقی برای این امر را میتوان در در مورد بستن در خانههایی که رضا برای آنها بستههای سوپر مارکت را میبرد مشاهده نمود.
پرداختن به موضوع بکر و دست نخوردهای چون عقبماندههای ذهنی و جسمی و زندگی آنها، فراتر از آنچه ما تا به حال دیدهایم، حکایت از نکته سنجیِ کارگردان دارد و البته مانند دیگر فیلمهای مازیار میری، بحث خانواده و تحکیم آن از موضوعات اساسی است که به طور مبسوط در فیلم، به آن میپردازد.
یکی از عواملی که باعث میشود به این فیلم، فیلم سفیدی گفت؛ تلاش بیوقفۀ انسانهایی است که از اطرافیانشان، هم از لحاظ جسمی، هم ذهنی و اقتصادی ضعیفترند، اما برای پایداری و دوامِ زندگیشان نهایت تلاش را میکنند حتی اگر به دلیل تحریمها کار بیکار شوند باز بدون هیچگونه شکایتی به ادامۀ زندگیشان میپردازند، اما خانوادۀ خانم ناظم شرایطی به مراتب بهتر از این خانواده دارند؛ اما دنبال کارهای دمدستی اند و به قرص اعصاب و سیگار پناه میبرند.
وقتی پدر و مادرِ عقبمانده از روز عقدشان و صحبت عاقد که بروید با هم بسازید، صحبت میکنند؛ مخاطب سازش را در این خانواده میبیند که چگونه در زندگیشان پیاده شده است و فرزند آنها کاملا سازشگر است؛ فرزندی که بعد از دَه سال تازه لب به شکایت گشوده است و از کتلت درستکردنهای پیدرپی مادرش ناراحت میشود؛ چیزی جز سازش نیست که اینروزها در خانواده بهخصوص در رفتارهای فرزندان، اصلاً دیده نمیشود.
فرزند خانواده ،سهیل، آنقدر در روند فیلم تمرین کرده است که کسی به زندگیشان ترحم نکند و خودش در انتهای فیلم به هیچ عنوان به خانوادهاش ترحم نمیکند و کاملاً نگران مادرش است که به تنهایی به خانۀ خانم ناظم آمده است و حتی میگوید که کتلتهای مادرش خوشمزهتر از خانم ناظم است.
توانایی مرد در ادارۀ زندگی در صحبت مرد خانوادۀ عقبمانده، کاملاً عیان است؛ وقتی میگوید من پدرش بودم، باید میزدمش! اما این اقتدار را خانوادۀ خانم ناظم ندارد که فرزندش هربار به بهانۀ زنگ گوشیاش از سر سفره بلند میشود و هیچکس به او چیزی نمیگوید.
در انتهای فیلم، چادرسرکردن دوبارۀ خانم ناظم، حاکی از صیانت نفسی بود که از رفتار معقول و عاطفیِ همسرش بعد از یکسال دید و درواقع با پناهدادن به فرزند خانوادۀ عقبماندۀ خودش هم دستآویزی برای پناهگرفتن پیدا کرد. صدای آژیر در انتهای فیلم شوکی بود که کارگردان، هم به فرزند خانواده و هم بیننده وارد کرد که همیشه زود دیر میشود و با پناهگرفتن پدر و مادر در رختخواب فرزندشان آرامشِ بعد از طوفان آنها را نشان میدهد.
کبوترهای خانه که دیگر آزاد شده اند، درواقع کبوتر سفید که نماد عشق و آزادی است، نشان از عشقی است که به خانواده دوباره برگشته است در صورتیکه وقتی نما از بالا نشان داده میشود و بالا و بالاتر میرود؛ در پشتبام خانهها، قارچهای سمی نشان داده میشود؛ به نام ماهواره که نمای آشفتۀ پشتبامها حاکی از آشفتگی درون خانهها است.
منبع: سایت سینما انقلاب
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)