تاریخ نابینایان ایران: نگاهی به کتاب سرگذشت من
تاریخ نابینایان ایران
نگاهی به کتاب سرگذشت من
محمد نوری (مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین)
دی ماه 1400
اخیراً کتابی به نام سرگذشت من: زندگینامه خودنوشت عبدالعزیز واحدی منتشر شد. این کتاب به رغم حجم کم، ولی گویای حوادث مهم دوره معاصر در زمینه نابینایی و نابینایان ایران است. به دلیل اینکه خود مؤلف در حوادث مختلف حضور داشته و تصمیمگیر بوده، از اینرو به عنوان راوی درجه اول، منقولات ایشان معتبر است و پژوهشگران میتوانند از آن استفاده کنند.
اهمیت تاریخ نابینایان
نابینایان بزرگی در ایران بودهاند، رودکی با اینکه نابینا بود توانست در احیای زبان فارسی مؤثر باشد و با ورود در برخی حوادث مهم سیاسی در سرنوشت ایران تأثیر داشت. یکی از این حوادث بازگرداندن نصر بن احمد پادشاه سامانی با خواندن شعر زیبای بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی بود.
نابینایان در فرهنگ و تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران از قدیم مؤثر بودهاند ولی هیچ مورخی به گزارش رخدادهای آنان نپرداخته و تاریخی درباره آنان تألیف و عرضه نشده است. فقط صفدی در سده هفتم و هشتم قمری دو عنوان کتاب با نامهای الشعور بالعور و نکت الهمیان فی نکت العمیان درباره شخصیتهای نابینا و کمبینا به زبان عربی نوشت که بیشتر شخصیتهای جهان عرب را پوشش میدهد.
در سال 1327 کتابی به نام اثری از بیبصری تألیف احمدرضا تألیف و منتشر شد. احمدرضا نابینا بود و این کتاب را درباره خودش و درباره حوادث مربوط به نابینایان نوشت. سپس در سال 1344 علیاکبر مشیر سلیمی، کتاب سخنوران نابینا را نوشت و 46 نابینای شاعر و سخنور را معرفی کرد. در ادامه خانم پری زنگنه دست به کار شد و دو جلد کتاب با نامهای آن سوی تاریکی و آواز پریها در سالهای 1387 و 1395 منتشر کرد. ساختار تألیفات زنگنه با نوشتههای قبلی متفاوت است و سعی کرده به سبک تاریخ نگاری تحلیلی، رخدادهای مهم تاریخ معاصر نابینایان ایران را تجزیه و تحلیل کند.
دکتر عبدالعزیز واحدی که خودش در بسیاری از حوادث جامعه هدف در سالهای 1340 تا 1357 نقش و حضور داشته به سبک تاریخ نگاری تحلیلی کتاب دیگری به نام سرگذشت من تألیف و در سال 1399 منتشر کرد. این کتاب هر چند به اسم زندگینامه خودنوشت است ولی در واقع گویای حوادث معاصر جامعه نابینایان ایران به ویژه بین سالهای 40 تا 57 سال است و نکات مهمی را بیان کرده است. به نظر میرسد آقای واحدی از کتاب آن سوی تاریکی خانم زنگنه تأثیر پذیرفته است.
درباره واحدی
تاریخ معاصر جریانهای معلولیتی در ایران، شخصیت محور است. در حوادث مرتبط با ناشنوایان جبار باغچهبان و چند نفر دیگر محور هستند. در رخدادهای نابینایان هم کریستوفل، محمد خزائلی و عبدالعزیز واحدی در رأس حوادث، محوریت دارند. از اینرو برای شناخت تاریخ حوادث نابینایان باید نخست این شخصیتها را شناخت.
عبدالعزیز واحدی (متولد 1313) نابینایی است که چند دهه با فعالیتهای گسترده برای پیشرفت نابینایان و ایجاد رفاه و اشتغال و معیشت مطلوب برای آنان کوشید. از بنیانگذاران انجمن ملی نابینایان ایران و سازمان ملی رفاه نابینایان ایران است. ایشان درباره زندگی و رخدادهای مهم در دورههای مختلف و نیز فعالیتهایش کتابی نوشته و با مشخصات زیر منتشر کرده است:
سرگذشت من: زندگینامه خودنوشت عبدالعزیز واحدی، مقدمه علیاصغر ایزدی، تهران، انتشارات ابر و باد، 1399، 213ص.
این کتاب صرفاً زندگینامهای که حوادث شخصی یک فرد را نشان دهد و گزارش کند، نیست؛ بلکه علاوه بر بیان سرگذشت شخصی آقای واحدی، تحولات جامعه نابینایان حداقل بین سالهای 40 تا 57 را شناسانده است. از اینرو این کتاب را میتوان تاریخ جامعه نابینایی ایران در دوره معاصر هم دانست.
مهم حادثه در تاریخ نابینایان معاصر، تأسیس نهادهای اجتماعی و رفاهی بود. سازمان ملی رفته نابینایان یکی و بلکه مهمترین اینهاست که شکلگیری آن را با همه جزئیات بیان کرده است. اگر کسی بخواهد درباره این سازمان تحقیق کند فکر کنم بهترین منبع، کتاب آقای واحدی و نیز کتاب آن سوی تاریکی خانم زنگنه است.
نیز مراکز فرهنگی و آموزشی با جزئیات بسیار در این کتاب گزارش شده است. مدرسه خزائلی تا مجتمع آموزشی رضا پهلوی و دیگر مراکز چگونه تأسیس شدند، چه کسانی در تأسیس آنها مشارکت داشته داشتند؟ چه مشکلاتی داشتند؟ همه این مسائل را آقای واحدی آورده است.
تاریخ نهادهایی مثل کتابخانه صوتی، کتابخانه بریل، چاپخانه بریل با شرح و بسط کافی در این کتاب گزارش شده است. عبدالعزیز واحدی به دلیل ارتباط گستردهای که با شخصیتها و نخبگان نابینا داشته، اطلاعات نسبتاً مهمی درباره شخصیتهای مؤثر در تحولات تاریخی نابینایی در کتابش آورده است. البته این تلاشها به این معنا نیست که کار تاریخنگاری نابینایی تمام است و همه حوادث گزارش شده و نیاز به کار جدید و پژوهش نو نیست. بلکه هنوز ابهامات فراوان و نکات ناگفته بسیار وجود دارد. مهم این است تا وقتی این نسل در قید حیات است میتوان اطلاعاتی به دست آورد و پروژه تاریخنگاری نابینایی را به جایی رساند. متأسفانه شخصیتهای بسیار رفتهاند، مثل محمد خزائلی، دهها مطلع دیگر بدون اینکه اطلاعات و تجارب خود را منتقل کرده و نوشته باشند، رفتهاند و با خودشان بسیاری از معلومات راهگشا را بردهاند و اگر چند نفر دیگر که هنوز زنده هستند و امیدواریم عمرشان دراز باشد، ولی مرگ برای همه حتمی است و این افراد هم بروند و اطلاعات خودشان را در اختیار دیگران نگذارند، کار تاریخنگاری تحولات نابینایان غیر ممکن و دشوار خواهد شد. شاید برخی بپرسند که:
اما دسترسی نداشتن به اطلاعات مطلعین و بعد عدم نگارش تاریخ نابینایان چه تأثیری و چه اهمیتی دارد؟
در پاسخ باید گفت تاریخ یک ملت و یک جامعه هویت آنها جامعه است و فقدان تاریخ یعنی بیهویتی. فقدان هویت پیامدهایی منفی بسیاری دارد و موجب میشود جامعه مدنی ساختار منسجم و همگون نداشته باشد و نتواند در مقابل ظلمها و تبعیضها ایستادگی نماید.
از طرف دیگر تجارب تاریخی سرمایهای است که ارزش فوقالعاده دارد؛ چون قابل تکرار نیست و یک بار فقط اتفاق افتاده، تجربه مهمی در بطن آن وجود دارد که در ساختن حال و آینده، سودمندی دارند. در واقع بدون این سرمایههای تاریخی نمیتوان آینده را ساخت. از اینرو از جهات مختلف تجارب و اطلاعات گذشته برای جامعه نابینایی حیاتی و ضروری است.
بنابراین از جناب آقای واحدی و معاصران ایشان تقاضا و استدعا داریم این مسئله را جدی بگیرند و حتی یک سطر از دیدهها و شنیدههای خود را کنار نگذارند و حتماً اینها را مکتوب یا ضبط کنند و منتشر نمایند تا به دست نسل جوان و نسلهای آینده برسد.
کتاب شناخت
محتوا و درون مایه کتاب عبدالعزیز واحدی و نیز ادبیات و سبک نگارش، تبویب و سرفصلبندی آن مهم و قابل مطالعه است. نویسنده مباحث خود را در هشت بخش تنظیم کرده است. البته در آغاز سخن ناشر به قلم علیاصغر ایزدی آمده، نیز خلاصهای از مهمترین حوادثی که در کتاب آمده؛ درباره نویسنده به قلم استاد کیومرث مؤیدی و بالاخره پیشگفتار مؤلف آمده است.
دوران کودکی و محل تولد (1313-1320) درباره سنقر و شرایط آب و هوایی، زندگی و آداب و رسوم ساکنان، وضع اقتصادی و شغلی خودشان، روحیات و وضع مادر و پدر نویسنده، بیماری و فوت خواهرش در این مبحث گزارش شده است.
از هفت سالگی به بعد (1320-1331) تهیه خانهای در کرمانشاه و مهاجرت به این شهر، رفتن به مدرسه و توصیف وضع مدرسه؛ جنگ جهانی دوم و تأثیر آن در زندگی مردم؛ بیماری کچلی و درمان آن؛ وضع بد بهداشت جامعه و کثیف بودن مدارس را با جزئیات توصیف میکند؛ همچنین در این فصل مطالبی درباره این موضوعات آورده است: گزارشی از مادرش که از خاندان آل آقا بود و پدرش که رئیس فرهنگ بود؛ عزاداری مردم در محرم و قمهزنی بعضی از عزاداران و مخالفت پدرش با اینگونه کارها؛ وضع حمامها و روش استحمام مردم؛ تأمین آب آشامیدنی و آب شستشوی خانهها؛ عشق او به دختری در دوره دبیرستان.
آغاز فعالیت شغلی (1331ـ1337) گرفتن دیپلم و به عنوان معلم پیمانی وارد آموزش و پرورش شده؛ خوردن توپ در بازی والیبال به صورتش در بیست و سه سالگی و آغاز اختلالات چشمی و سپس نابینایی؛ مراجعات به پزشک و جراحی و بستری شدن در بیمارستان؛ مشکلات مختلف پس از نابینایی؛ گرفتن ویزا برای اتریش جهت معالجه چشمانش.
سفر به اتریش (1337-1341) سقوط در گودال و شکستن پایش؛ پرواز به اتریش در بهمن 1337؛ رسیدن به وین و استراحت در هتل؛ رفتن به بیمارستان برای معاینات و معالجات؛ یاد گرفتن خط بریل؛ یاد گرفتن کوتاهنویسی؛ ثبتنام در آموزشگاه نابینایان.
بازگشت به وطن (1341-1343) نامه نگاری با نامزد اتریشیاش خانم لیزی؛ وضع اقتصادی و اجتماعی ایران؛ مشغول به کار شدن در بیمارستان هزار تختخوابی یا پهلوی؛ اجاره خانه و وضع معیشتی؛ مشکلات یک نابینا در آن زمان در تهران.
آغاز فعالیت برای نابینایان (1343-1356) ابتدا وضع نابینایان در سطح جهان را توضیح میدهد؛ مهاجرت کریستوفل به ایران و تأسیس مدرسهای در تبریز و بعداً انتقال آن به اصفهان؛ معرفی کسانی که در پیشرفت نابینایان مؤثر بودند. تأسیس مجتمع آموزشی رضا پهلوی؛ راهاندازی انجمن ملی رفاه نابینایان؛ مدیریت آموزش استثنایی در وزارت آموزش و پرورش؛ راهاندازی چاپخانه بریل.
اقامت در فرانسه (1356 تاکنون) روابط با همسرش صحت؛ ارتباط با انجمن نابینایان نیست؛ آشنا شدن با پاسکال خانم جوان نابینا و دارای معلولیت جسمی.
اشارهای به مراتب معنوی آخرین بخش کتاب است و گرایش به معنویت و عرفان؛ انجام تمرینهای عرفانی و مطالعات کتب عرفانی را توضیح داده میدهد.
سپاسگزاری، تقدیر و سپاس از کسانی که نرمافزارهای فارسی مثل پارسآوا و پک جاز را ابداع کردند؛ تشکر از کسانی که کامپیوتر و کار با آن را به او یاد دادند؛ سپاس از انجمن موج نور، از مؤسسه خانه نور؛ شرکت پکتوس؛ افراد بسیاری مثل شهرام، شاملو را نام برده و از آنها تشکر کرده یا خاطره و مطلبی از آنها گفته است. سخن پایانی، ابتدا از سیر تألیف کتاب حاضر مینویسد و در ادامه وضع نامطلوب نابینایان در ایران را یادآور شده و از نهادهای متصدی مثل بهزیستی میخواهد که به فکر نابینایان باشند.
در آخر کتاب چند عکس از آقای واحدی و مدرسه کریستوفل و برخی همایشها آورده است.
ویژگیها
این کتاب دارای چند ویژگی مهم است که مهمترین آنها را میشمارم:
اول اطلاعاتی از جامعه ایران در سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۵۶ یعنی حدود چهار دهه یا نیم قرن داده است. کسانی که میخواهند جامعه ایران به ویژه مناطق دوردست و کردستان آن هم در اطراف سنندج به عنوان مرکز کردستان یعنی سنقر را بشناسند، منبع خوبی است.
دوم آداب و رسوم و فولکور در جامعه کردنشین به ویژه سنقر توضیح داده شده و نکات سودمندی آورده است.
سوم مقایسههایی که بعضاً انجام داده و جامعه ایران را با جامعه اتریش یا فرانسه مقایسه کرده است. به ویژه مقایسه وضع نابینایان ایران با نابینایان اروپایی.
چهارم این کتاب شامل اطلاعات دست اول از تاریخ و حوادث نابینایان است. به ویژه سالهای 40 تا 57 که نابینایان به سرعت رو به ترقی و پیشرفت بودند در این کتاب بررسی شده است.
پنجم این کتاب فقط زندگینامه شخصی واحدی نیست و بیشتر سعی کرد جامعه شناسی نابینایی و معرفی تحولات در نهادهای نابینایان باشد.
ششم منبع سودمندی است برای شناخت نهادهای نابینایی در فاصله ۴۰ تا ۵۷ که این نهادها چرا و چگونه شکل گرفتند.
هفتم اطلاعات سودمندی درباره اشخاص مؤثر در تحولات نابینایی آمده است.
هشتم مؤلف گویا اصرار و تأکید داشته خانمها را برجسته کند و فعالیت آنها را از قلم نینداخته و از کارهای آنها غفلت نکرده است. از اینرو میتوان این کتاب را منبع مهم و سودمند برای شناخت نقش خانمها در تحولات نابینایی دانست.
نهم پاورقیهای سودمندی دارد و گاه اطلاعات خوبی در پاورقی داده است.
دهم در مواردی که شخصیتهای متعلق به نظام پیشین اقدام نیکی داشتند بدون سانسور و بدون حذف نام، به فعالیت آنان اشاره کرده است.
نقد و انتقاد
در کنار محاسن و سودمندیهایی لازم است برخی اشکالات جزئی کتاب هم گفته شود. البته اینها اشکال ذاتی نیست بلکه بعضاً مکملهایی است که موجب افزایش کارایی کتاب میشود. اول اینکه این کتاب نیاز به مقدمهای جامع دارد و شخصیت مؤلف را به خوبی معرفی کند و جایگاه این اثر را به خوبی بشناساند. البته دو مقدمهای که نوشتهاند خوب است ولی اگر کاملتر بود، بهتر بود. دوم تبویب و دستهبندی و تیتربندی مباحث میتوانست گویاتر باشد تا کاربر و خواننده هرچه میخواهد به راحتی پیدا کند. سوم اگر فهرست راهنما و نمایهای در آخر داشت خیلی خوب بود. تصور کنید من برای اینکه بدانم آقای واحدی درباره خانم زنگنه چه نوشته سه ساعت وقت گذاشتم و کتاب را مرور کردم. چهارم اگر عکسهایی از مراکز و نهادها و نیز شخصیتهای دیگر میآمد، کتاب را گویاتر میکرد. پنجم بخش هشتم کتاب (اشاره به مراتب معنوی) امثال من که شخصیت آقای واحدی را میشناسیم و میدانیم عرفان از جمله متغیرهای اساسی زندگی ایشان است، قابل فهم است ولی بسیاری میپرسند این بخش چه معنایی دارد و چرا اینجا آمده است. ششم اگر مقایسه ایران و اروپا در زمینه نابینایان بیشتر میبود، برای ایرانیان سودمندی بیشتر داشت.
در پایان
لازم است بگویم از وقتی آقای واحدی را شناختم هر روز بیشتر به ایشان علاقه پیدا کردم، انسانی خدوم، دلسوز، بیریا، خاکی و افتاده حال در عین حال عارف و دانشمند و دارای خدمات بزرگ است. حتماً در تاریخ ایران به تارک نیکیها خواهد درخشید. تاکنون پنج مقاله طی سه سال درباره ایران نوشته و منتشر کردهام و فکر میکنم باز کم است و وظیفه دارم بیشتر به این استاد بزرگ بپردازم.
*.م.ن
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)