کتاب احکام شرعی معلولان حرکتی/ فصل2
احکام شرعی معلولان حرکتی
بر اساس آراء حضرت آیت اللّه العظمی سید علی حسینی سیستانی مدظله العالی
بهکوشش: اعظم قاسمی
نوبت چاپ: اول، بهار 1396
ناشر: دفتر فرهنگ معلولین
قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه11، پلاک4
تلفن: 32913452-025 فکس: 32913552-025 همراه: 09125520765
www.HandicapCenter.com , info@handicapcenter.com
فصل دوم: پژوهشها
معلولیت جسمی حرکتی دامنه گسترده وسیع دارد. نیز علل فراوانی موجب پیدایش این نوع معلولیت میشود. گاه نابینایی و ناشنوایی، انواع بیماریهای صعبالعلاج مثل سرطان و مواردی از معلولیت اجتماعی مثل سالمندی را در شمار این نوع معلولیت میآورند و استدلال میکنند چشم و گوش دو عضو بدن انسان است و آسیبمندی آنها در واقع آسیب جسم انسان است. اما دیگرانی که نابینایی و ناشنوایی را غیر معلولیت جسمی ـ حرکتی میدانند، بر این عقیدهاند که شنوایی و بینایی حساند نه جسم. و فقدان آنها هم عدم حسی حواس آدمی است. از اینرو ربطی به معلولیت جسمی ندارند. شاید بتوان بین دو دیدگاه جمع کرد و گفت چشم و گوش جزئی از جسم انساناند. ولی بینایی و نابینایی و نیز شنوایی و ناشنوایی حساند و به معلولیت جسمی ربطی ندارند. از اینرو وقتی از نابینایی و ناشنوایی بحث میشود از معلولیت غیر جسمی سخن گفتهایم.
اما این فصل شامل مطالبی درباره ابعاد و علل پیدایش و مسائل مهم معلولیت جسمی است. و با هدف آگاهی دادن به فقیهان و حقوقدانان است تا با چشم بازتر به بیان احکام و وظایف بپردازند.
معلولیتهای جسمی ـ حرکتی
به طور کلی، معلولین جسمی ـ حرکتی کسانی هستند که به دلیل نقص جسمانی دچار مشکل حرکتی میباشند. این نقص ممکن است به دلیل ضایعه مغزی، آسیبدیدگی نخاع، ضایعات استخوانی و عضلانی و غیره، به صورت فلج، عضو و یا ناموزونی عضو حرکتی (دستها و پاها) نمایان گردد. باید توجه داشت که هر نقص جسمانی لزوماً دلیل بر ناتوانی فرد در انجام امور مربوطه نمیباشد. به عبارت دیگر معلول کسی است که به دلیل نقص جسمی ـ حرکتی قادر نیست فعالیتهای عادی زندگی روزمره را به نحو مطلوب انجام دهد و یا در انجام فعالیتهای مربوطه با محدودیتهایی مواجه است.
قبل از هر نوع برنامهریزی و تحقیقات در زمینه حقوقی و فقهی افراد دارای معلولیت جسمی میبایست، نکات زیر را مورد مطالعه قرار داد.
1ـ نوع و چگونگی معلولیت
توجه به اینکه کدام قسمت از اعضای حرکتی فرد و چگونه دچار نقص حرکتی شده است و اینکه معلول مبتلا به فلج حرکتی است و یا اینکه دچار قطع عضو شده است امری است کاملاً ضروری.
2ـ میزان و شدت معلولیت
ارزیابی دقیق حسی ـ حرکتی در جهت تشخیص میزان و شدت معلولیت فرد از اقدامات مهم و نخستین جریان بازپروری و توانبخشی میباشد.
3ـ زمان وقوع معلولیت
آیا معلولیت مادرزادی است و یا اینکه بعد از تولد در مرحلهای از دوران زندگی «رشد» فرد دچار معلولیت شده است؟ و اگر معلولیت مادرزادی نیست، آیا وقوع معلولیت ناگهانی (بر اثر تصادف و یا ضایعه و جراحت بوده) و یا به صورت تدریجی بوده است. زیرا عموماً کسانی که به طور ناگهانی دچار معلولیت میشوند از نظر روانی با کسانی که به تدریج دچار معلولیت میگردند با هم متفاوتند، و هر کدام دارای ویژگیها و نیازهای عاطفی ـ روانی خاصی دارند.
4ـ شرایط سلامت عمومی و سن معلول
شرایط رشد و سن فرد رابطه مستقیمی با آمادگی او برای پذیرش موفقیتآمیز برنامههای بازپروری دارد.
5ـ شرایط ذهنی فرد معلول
شرایط ذهنی، هوش و استعدادهای ویژه معلول همواره عامل مهمی در پیشبرد برنامههای توانبخشی حرکتی، شغلی و حرفهای محسوب میگردد.
6ـ شرایط خانوادگی و عاطفی معلول
توجه به شرایط خانوادگی، وضعیت روانی ـ اجتماعی اعضای خانواده معلول و روابط فی مابین، از عوامل کاملاً مؤثر در ایجاد و تقویت نگرشهای مثبت و سازنده در فرد معلول نسبت به محیط زندگی و فعالیتهای هدفمند و جهتدار میباشد.
7ـ شرایط اجتماعی، تحصیلی و یا شغلی فرد معلول
در نظر گرفتن تبار اجتماعی ـ اقتصادی، وضعیت تحصیلی و یا شغلی فرد معلول، برای برنامهریزیهای آموزشی ـ حرفهای کاملاً لازم و ضروری است.
ضایعات نخاعی و فلج مغزی
مغز، مرکز کنترل همه قسمتهای بدن انسان است و نقطه آغاز نخاع نیز مغز بوده و انتهای آن در نزدیکی دنبالچه قرار دارد. کار نخاع انتقال پیامهای عصبی از مغز به اعضاء و بالعکس توسط تارهای عصبی است که در قسمتهای پسین و پیشین نخاع واقع شدهاند.
نخاع که در اصطلاح عامیانه آن را مغز حرام نیز میگویند شبیه به دم اسب است و داخل کانال ستون مهرهها قرار دارد. این رشته که خاکستری رنگ است تقریباً نرم و انعطافپذیر میباشد. ضربههای شدید و ناگهانی میتواند سبب بروز ضایعاتی در نخاع و بالطبع موجب انواع معلولیتهای مختلف حرکتی نظیر فلج دو پا و فلج تمام بدن گردد. اینگونه معلولیتها عمدتاً به دلیل قطع یا شدت آسیبدیدگی نخاع میباشد.
فلج مغزی مربوط میشود به هر نوع اختلال یا ضایعه حرکتی (palsy – Motor Impairment) که نشانهای از ضایعه مغزی است (Cerebral). فلج مغزی بیماری یا مرض نیست بلکه یک شرایط خاص مغزی و حرکتی، به عبارت دیگر مجموعه ویژگیها یا رفتارهای قابل توصیف میباشد.
ویژگی مهم کودکان مبتلا به فلج مغزی، ناتوانی آنان در کنشهای ارادی ـ حرکتی است. افراد مبتلا به فلج مغزی ممکن است کاملاً فلج و یا دچار ضعف شدید عضلانی باشند.
نوع و میزان اختلال حرکتی بستگی به آن دارد که چه مقدار و کدام نقطه از مغز آسیب دیده است. افراد مبتلا به فلج مغزی غیر از اختلال حرکتی ممکن است اختلالات دیگری از قبیل، عقبماندگی ذهنی، اختلالات یادگیری، اختلال در زبان و صحبت کردن، نارسایی بینایی و شنوایی نیز داشته باشند. البته ذکر این نکته لازم است که تاکنون رابطه مشخص و روشنی بین میزان اختلال حرکتی و توانایی هوشی کودکان مبتلا به فلج مغزی بیان نگردیده است.
یک کودک مبتلا به فلج مغزی در حد کم ممکن است عقبمانده ذهنی باشد و یک کودکی که شدیداً دچار فلج مغزی است ممکن است تیزهوش باشد.
انواع متداول فلجهای مغزی
الف ـ فلج اسپاستیک spastic
کودکان مبتلا به فلج اسپاستیک دارای عضلات سفت، منقبض و متشنج میباشند.
ب ـ فلج اتتوید Athetoid
مشخصه خاص کودکان مبتلا به فلج مغزی اتتوید، لمسی عضلانی، حرکات تکراری و غیرارادی آنان است. مشکل اصلی آنها در قسمت مفاصل است. زیرا حرکات غیرارادی به طور غیر منظم از مفاصل سرچشمه میگیرد.
ج ـ فلج اتاکسیک Ataxic
کودکان مبتلا به فلج اتاکسیک دچار ناهماهنگی عضلانی هستند. این کودکان مشکلات ادراکی، تعادلی و تکلمی دارند. احتمالاً در کار اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک آنان اختلال ایجاد شده است.
د ـ فلج ترمور Tremor
مشخصه خاص این نوع کودکان فلج، تکان خوردن با لرزش غیرارادی قسمتی از بدن، عمدتاً دست یا پا میباشد.
علل فلجهای مغزی
اصولاً فلج مغزی ارثی نیست، اما در موارد بسیار نادر وقوع فلج نیم تنه spastic از طریق ارث مشاهده شده است. ناسازگاریهای خونی (زمانی که مادر -Rh و جنین Rh+ باشد)، بیماریهای عفونی و دوران بارداری، به خصوص سرخجه، مننژیت و دیابت (مرض قند) به ویژه در دوران سه ماه آخر بارداری، ضربههای دوران بارداری، مصرف زیاد دارو و برای زایمانهای به اصطلاح راحت، تولد نارس، تولد زودرس (تولد زودتر از 40 هفته و با وزنی کمتر از حدود 2 کیلو)، ضایعات زمان تولد، کمبود اکسیژن در هنگام تولد، (نرسیدن اکسیژن به مغز و انسداد ریهها)، ضربههای وارده به سر کودک، تصادفات و حوادث مختلف، بیماریهای مسری و مسمومیتها، نارسایی و اختلال در جریان خونرسانی به مغز (لخته شدن خون در مغز) و تومورهای مغزی از جمله عوامل مهم در ایجاد فلجهای مغزی میباشد.
برنامهریزی
طرح برنامههای آموزشی برای دانشآموزان معلول جسمی ـ حرکتی، زمانی میتواند متناسب و مفید واقع گردد که بر اساس یک ارزیابی دقیق از وضعیت دانشآموز معلول و نیازهای خاص او انجام پذیرد.
ارزیابی پزشکی، روانی، ذهنی، اجتماعی، و شغلی و حرفهای از مهمترین وظایف و مسئولیتهای دستاندرکاران امور کودکان و دانشآموزان معلول جسمی ـ حرکتی است.
بر اساس ارزیابی دقیق و مشخص نمودن محدودیتها و تواناییها و شایستگیهای فرد معلول است که میتوان برنامه آموزشی مناسب و خدمات توانبخشی مؤثری را تدوین نموده و مدارس، مراکز و یا مؤسسات آموزشی و حرفهای متناسبی را برای جایگزینی مطلوب او پیشنهاد نمود.
به طور کلی جایگزینی دانشآموز معلول جسمی ـ حرکتی در یکی از مراکز آموزشی میبایست با توجه به نتایج حاصله از ارزیابیهای جامع و با نظر کمیتهای مرکب از اولیای دانشآموز، مسئولین امور آموزشی، روانشناس، مشاور و یا مددکار اجتماعی، فیزیوتراپیست و پزشک متخصص با در نظر گرفتن امکانات و تسهیلات موجود انجام پذیرد. عموماً آموزش این قبیل از کودکان به صورتهای زیر مقدور خواهد بود.
1ـ آموزش در مدارس عادی همراه با سایر دانشآموزان
این شیوه آموزشی برای آن دسته از کودکانی که معلولیت شدیدی نداشته و تا حد قابل قبولی قادر به استفاده از امکانات عمومی مدرسه میباشند، میتواند کاملاً متناسب باشد.
بدیهی است در این صورت میبایست تسهیلات ویژه و فوقالعادهای که دانشآموز نیاز دارد برای او فراهم آورد. البته چگونگی حسن روابط متقابل دانشآموز معلول با سایر دانشآموزان امری است که بستگی زیادی به وضعیت روانی ـ اجتماعی خود دانشآموز و نقشی که اولیای مدرسه و به ویژه معلمین مربوطه بر عهده دارند، خواهد داشت.
2ـ آموزش در کلاسهای خاص در مدارس عادی
در مواقعی که تعداد قابل ملاحظهای از دانشآموزان معلول جسمی ـ حرکتی در مدرسه عمومی جایگزین شوند، بر اساس ضرورت و به فراخور ویژگیهای آنان، میتوان در مدرسه عادی کلاس خاصی را با وسایل و تجهیزات ویژه، نظیر میز و صندلی مخصوص برای دانشآموزان معلول، ایجاد نمود. در این صورت این دانشآموزان اوقات مشترکی را با سایر دانشآموزان مدرس و با حضور معلمین مشترک و رابط خواهند داشت.
ناتوانی جسمی
بسیاری از معلولیتهای جسمی در نتیجه انواعی از بیماریهای ارتوپدی، نورولوژیکی و داخلی است، که در زیر نام برده شده، در مورد برخی که اهمیت و شیوع بیشتری دارند، مختصری توضیح داده میشود.
الف) بیماریهای ارتوپدی
1) انواع شکستگیها و در رفتگیها
2) ضایعات بافت نرم (ضایعات تاندونها ـ بورسها، کپسول مفصلی، لیگامانها، منیسک و عضلات)
3) بیماریهای استخوان و مفاصل
4) انواع قطع عضوها در هر دو اندام فوقانی و تحتانی
5) انواع تعویض مفصل به صورت کامل و جزئی
6) ضایعات ورزشی
7) ناهنجاریهای عضلانی ـ اسکلتی مانند کوتاهی دست و پا، کجی دست و پا، انحناهای غیرطبیعی ستون فقرات و گردن و دیگر ناهنجاریهای استخوانی، اعم از مادرزادی و اکتسابی
8) بیماریهای عصبی ـ عضلانی (برخی از این بیماریها با بیماریهای مغز و اعصاب مشترکاند)
مانند: فلج اطفال، فلج اندامها در نتیجه آسیب نخاع، آسیبهای ناشی از فشار روی ریشه اعصاب، انواع ضایعات اعصاب محیطی، ضایعات شبکههای عصبی، فلجهای زایمانی، نوروپاتیهای محیطی، دیستروفیهای عضلانی و…
شرح مختصری درباره بیماری فلج اطفال
فلج اطفال یک عفونت ویروسی سلولهای عصبی واقع در شاخ قدامی نخاع بوده، که میتواند منجر به فلج موقت یا دائم عضلاتی که توسط این سلولهای عصبی فعال شوند، گردد. گاهی اوقات عفونت میتواند به سلولهای عصبی فعال شوند، گردد. گاهی اوقات عفونت میتواند به سلولهای عصبی ساقه مغزی نیز راه یابد. این بیماری شامل پنج مرحله به شرح زیر است:
1) دوره کمون: فاصله بین ورود عامل عفونی، تا شروع علائم است، که حدود دو هفته طول میکشد، در این مرحله بیماری علائمی ندارد.
2) مرحله شروع: حدود دو روز است، علائم مثل آنفلوآنزا بوده، که شامل سردرد، درد پشت و اندامها و بیقراری است. هنگام معاینه، تب خفیف و اغلب سفتی گردن در هنگام خم کردن و حساسیت به لمس، در عضلات وجود دارد. در این مرحله، فلج اطفال با آنفلوآنزا و یا به علت درد اندام با استئومیلیت حاد اشتباه گرفته میشود. در مواردی بیماری در همین مرحله متوقف شده و بیمار بهبودی کامل و سریعی خواهد داشت.
3) مرحله فلجی: این مرحله حدود دو ماه طول میکشد. فلج به سرعت ایجاد شده، بیشترین میزان آن در عرض چند ساعت ظاهر میگردد و پس از آن، طی این مرحله بدون تغییر چندانی باقی میماند میزان و محدوده فلج متفاوت است. در این مرحله درد عضلانی ادامه داشته و عضلات غیر فلج نیز اغلب در هنگام کشیده شدن دردناکند. اگر بیماری، عضلات تنفسی را نیز درگیر کند، ادامه حیات بیمار با استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی امکانپذیر خواهد بود.
4) مرحله بهبودی: این مرحله حدود دو سال طول کشیده، میزان بهبودی بسیار متغیر است که میتواند همراه با بهبودی کامل و یا هیچگونه بهبودی باشد.
5) مرحله فلجهای باقیمانده: فلج یا ضعفی که بعد از دو سال باقی میماند، میتواند دائمی باشد. ضعف یا فلج همراه با لاغریِ عضلات درگیر بوده که، این میتواند همراه با رشد مختل شده استخوانها و کوتاهی اندام باشد.
مختصری درباره ضایعات اعصاب محیطی
حرکات بدن نتیجه کار سیستم عصبی ـ عضلانی که در سطوح مختلفی قرار دارند، است. به طور کلی این سیستم را میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد که عبارتند از:
1) سیستم عصبی مرکزی که شامل مغز و نخاع است.
2) سیستم اعصاب محیطی که از نورونهای حرکتی شاخ قدامی نخاع شروع شده، که شامل دوازده زوج اعصاب مغزی، و سی و یک زوج اعصاب نخاعی است.
اعصاب نخاعی یا مستقیماً به صورت اعصاب محیطی در میآید و یا اینکه وارد شبکه نخاعی شده، سپس اعصاب محیطی را تشکیل میدهند. این اعصاب سپس به عضلات رسیده، باعث انقباض آنها میشوند.
اعصاب محیطی وظایف متعددی به عهده دارند که بعضی از آنها به قرار زیرند:
1) تنظیم حرکات در تمام اشکال
2) تنظیم تونوس عضلانی
3) کنترل حالت تغذیهای عضلات
4) جزء حرکتی قوس رفلکسی (این رفلکسها شامل دو دسته، رفلکسهای تاندونی و رفلکسهای سطحی یا پوستی هستند.
بنابراین ضایعات اعصاب محیطی علاوه بر فلج عضلات، باعث کم شدن تونوس عضلانی و از بین رفتن رفلکسهای حرکتی و در صورت ادامه ضایعه، باعث لاغری عضله میشوند. همچنین اختلالات تغذیهای به صورت نازک و براق شدن پوست و غیر طبیعی شدن انحنای ناخنها را نیز میتوانیم داشته باشیم.
نوروپاتیهای محیطی یا پلینوروپاتی
پلینوروپاتی یک اصطلاح کلی بوده، که به درگیری التهابی یا دژنراتیو سیستم اعصاب محیطی اطلاق میگردد. از ویژگیهای آن، اختلالات حسی و حرکتی قسمتهای انتهایی اندامهاست، که اغلب به صورت دو طرفه است.
علائم به صورت:
1) علائم حسی
2) علائم حرکتی
3) اتونومیک
علائم حسی: شامل اختلالات حسی، مانند: سوزن سوزن شدن دستها و پاها یا کرختی و بیحسی در انگشتان است.
علائم حرکتی: ضعف و لاغری عضلات انتهای اندامها.
علائم اتونومیک: تغییرات تغذیهای پوست و ناخن.
نوروپاتیها بر اساس علل ایجاد کننده انواع مختلفی دارند، به عنوان نمونه در مورد سندرم گیلنباره مختصری توضیح داده میشود.
سندرم گیلنباره
از لحاظ بالینی این سندرم همراه با ضعف دو طرفه عضلات بوده، در آن تا حدی لاغری عضلات، کاهش قوام عضلانی و از دست رفتن کامل یا ناقص رفلکسهای تاندونی عمقی وجود دارد. علائم اختلال حرکتی از قسمت پایین اندام شروع شده یا به سمت بالا پیشرفت میکند. گاهی در این بیماری عضلات تنه نیز درگیر میشوند. اندام تحتانی زودتر از اندام فوقانی درگیر میشود معمولاً درگیری اعصاب حسی نیز وجود دارد، به طوری که اختلال حسی در اندامها وجود دارد. سرعت هدایت عصبی در اعصاب حسی و حرکتی اندامهای درگیر، کاهش مییابد. این بیماری هم ریشههای نخاعی و هم اعصاب محیطی را درگیر میکند، که باعث از بین رفتن میلین اکسونها میشود.
مختصری درباره دیستروفیهای عضلانی
میوپاتی بیماری است که در آن تغییرات ساختاری، نوروفیزولوژیکی یا بیوشیمیایی در عضلات مشاهده میشود، که در ارتباط با اختلالات سیستم عصبی مرکزی یا محیطی نیست. دیستروفی عضلانی گروهی از میوپاتیها هستند که اساس ژنتیکی دارند.
دیستروفی عضلانی دوشن که شایعترین دیستروفی در کودکان است به طور مختصر توضیح داده میشود:
این بیماری از ابتدای تولد همراه با کودک است. از آنجا که این بیماری وابسته به جنس میباشد. فقط در پسر بچهها دیده میشود. در حالی که زنان، ناقل آن هستند، البته ممکن است در ابتدای تولد اختلالی وجود نداشته باشد. اما 50% این پسر بچهها در هیجده، ماهگی قادر به راه رفتن نخواهد بود. این بیماران از همسالان خود کم تحرکتر بوده، آهسته راه میروند و اغلب نمیتوانند بدوند، یا اینکه دویدن غیر طبیعی دارند و بالا رفتن از پلهها برایشان مشکل است. با گذشت زمان در سن چهار سالگی به نظر میرسد که کودک به قوس کمری زیاد راه رفته، همچنین راه رفتن اردکوار دارد مشکلات حرکتی به تدریج بارزتر شده که تشخیص را قحطی میکند.
علامت مهم این بیماران طریق بلند شدن آنها از زمین است. برای این منظور کودک چرخیده، به وضعیت دمر در میآید، سپس در حالی که کف دستها و پاهایش روی زمین قرار دارد، دستها را روی زانوها گذاشته، به تدریج خود را بالا کشیده، به وضعیت ایستاده در میآید. همچنین در این بیماری به علت افزایش میزان بافت چربی اطراف بافت عضلانی، عضلات درگیر به طور کاذب، اندازه بیش از حد طبیعی پیدا میکنند، که بیشتر از همه، در عضلات ساق مشهود است.
90% این بیماران به سن بیست سالگی نمیرسند. علت اصلی مرگ، گرفتاری تنفسی، به خصوص پنومونی است.
نوع دیگری از این بیماری که خوش خیم است بیکر نامیده شده که دارای سیری کندتر و آرامتر است.
ب) بیماریهای مغز و اعصاب (نورولوژی)
مانند:
1) فلج مغزی (C.P)
2) ضایعات سیستم اعصاب مرکزی مانند مالتیپل اسکلروز و شارکو یا A. L. S
3) حوادث عروق مغزی (C. V. A) مانند: همیپلژی (فلج نیمه بدن).
4) بیماریها و عوارض عفونی سیستم اعصاب مرکزی و همچنین اختلالات رشدی و تومورال مغزی.
5) ضایعات التهابی مغز مثل: مننژیت و آنسفالیت.
6) ضایعات تروماتیک مغزی (ضربه مغزی)
7) بیماریها و اختلالات عملکردی ـ ترشحی عقدههای قاعدهای مغز و دیگر راههای خارج هرمی مثل کره، پارکینسون و…
8) اختلالات سیستم اعصاب محیطی و مخچه.
9) انواع قطع نخاعیها با سطوح مختلف و علل مختلف.
مختصری درباره فلج مغزی (C.P)
فلج مغزی اصطلاحی است که برای توصیف قسمت وسیعی از ناتوانیهای حرکتی که پیش رونده نیست و در اثر ضایعه به مغز، قبل از تولد هنگام تولد و یا پس از تولد ایجاد میشود، به کار میرود. ضایعه غالباً پراکنده بوده، گذشته از اختلالات سیستم حرکتی، ممکن است در سیستمهای گفتاری، شنوایی و بینایی نیز تأثیر بگذارد و یا عوارض دیگری از قبیل: صرع، اشکالات درکی، عقبماندگی ذهنی و غیره را نیز به همراه داشته باشد. اگر چه ضایعه پیش رونده نیست، ولی هنگامی که سیستم عصبی رشد و کودک بزرگ میشود. تصویر کلینیکی تغییر مییابد و عوارض بیشتری نمایان میگردد.
علل ایجاد کننده فلج مغزی
این علل را میتوان به سه دسته علل قبل از تولد، حین تولد و بعد از آن تقسیم کرد که عبارتند از:
الف) علل قبل از تولد
1) نارس بودن بچه: مغز این نوزادان، هم هنگام زایمان (به علت ضربههای وارده) و هم بعد از آن به علت نارسایی سیستمهای تنفسی، قلبی و عروقی ممکن است دچار افت اکسیژن و فشار خون گردد.
2) یرقان شدید: به علت ناسازگاری RH خونی پدر و مادر، مقدار زیادی از بیلیروبین مخلوط نشده در خون، میتواند باعث صدمه به عقدههای قاعدهای مغز شود و فلج مغزی از نوع آتتوئید همراه با ناشنوایی را ایجاد کند.
3) کمبود قند خون: کمبود قند خون برای یک دوره طولانی، میتواند منجر به ضایعه شدید مغز (آتاکسی) و مشکلات بینایی شود. (بچههایی با مادران مبتلا به دیابت، بچههای بسیار آسیبپذیری هستند).
4) عفونت ویروسی داخل رحمی: مثل عفونت حاصله از ویروس سرخجه و…
5) علل ژنتیکی: خصوصاً در آتاکسی و بعضی از سندرمهای آتتوئید، باید مورد توجه قرار گیرد.
6) علل عروقی: انسداد شریان کاروئید داخلی یا شریان مغزی میانی، ممکن است قبل از تولد و یا بعد از آن اتفاق افتاده، سبب همیپلژی (فلج نیمه بدن) گردد.
7) خونریزی مادر در دوران بارداری، و مستعد بودن مادر برای سقط جنین.
8) مسمومیتها و کمبود اکسیژن.
9) اختلالات جفت و طناب.
10) عواملی از قبیل ازدواجهای فامیلی و غیره.
ب) علل حین تولد
1) خفگی: هنوز هم یکی از علل خفگی شدید ایجاد کننده فلج مغزی است که میتواند به علت صدمات حین تولد، گره خوردن بند ناف و قرار گرفتن طناب دور گردن، ایجاد گردد. خونریزی قبل از زایمان نیز ممکن است با خفگی شدید همراه باشد. زاییدن چند قلوها نیز ممکن است با تأخیر تولد و خفگی دومین و سومین بچه همراه باشد.
2) ضربه: ضربه در حین تولد به صورتهای زیر انجام میشود:
ـ بیتناسبی: سر بچه یا شانههایش بزرگتر از آن هستند که به طور طبیعی از کانال زایمان عبور کنند.
ـ استفاده از فورسپس
ـ زایمان از پا.
ـ تولد سریع: خصوصاً در یک بچه نارس، و جمجمهای بسیار نرم
3) زایمان طولانی و طول کشیدن زمان زایمان
4) یرقان، سفلیس و سایر فاکتورها
ج) علل بعد از تولد
1) ضربه
2) بیماریهایی از قبیل: مننژیت، آنسفالیت، یرقانهای طولانی، سرخک، سیاه سرفه، عفونتهای تنفسی و…
3) مواد سمی از قبیل: الکل و سرب
4) آنوکسی و نئوپلاسم مغز و سایر عوامل
طبقهبندی انواع فلج مغزی (بر اساس قسمتهایی از بدن که مبتلا میشوند)
1) همی پلژی: یک سمت بدن گرفتار است.
2) کوادری پلژی: هر چهار اندام درگیر بوده، اما اندامهای فوقانی بیشتر از اندامهای تحتانی درگیر هستند.
3) دای پلژی: چهار اندام درگیر بوده، اما پاها بیشتر از دستها درگیرند.
4) همی پلژی دو طرفه: چهار اندام درگیرند، اما درگیری یک سمت بیشتر از سمت دیگر است.
5) منوپلژی: یک اندام، درگیر میباشد که البته بسیار نادر است.
انواع فلج مغزی
1ـ نوع اسپاستیک
اسپاستیسیتی اختلال تونوسیته عضلانی است که با یک مقاومت افزایش یافته، نسبت به کشش که ممکن است بعداً کاهش یابد مشخص میشود و به علت ضایعه نرون محرکه فوقانی در کورتکس یا در طول راههایی که به طناب نخاعی ختم میشود، ایجاد میگردد. عضلات اسپاستیک دائماً در حال انقباضاند و ضعف آشکاری در عضلات آنتاگونیست آنها وجود دارد، که منجر به وضعیتهای غیرطبیعی مفاصلی که رویشان عمل میکنند. میشود.
2ـ کره ـ آتتوز
کره ـ آتتوز عبارت است از حرکات غیرارادی که به علت ضایعه عقدههای قاعدهای مغز ایجاد میگردد.
3ـ آتاکسی
به علت وارد شدن ضایعه به مخچه یا راههای آن ایجاد میگردد. علائم آن کاهش تونوسیته عضلانی، اختلال تعادل، عدم هماهنگی حرکات، لرزش ارادی، اختلال تکلم و نیستاگموس و… است.
4ـ انواع ترکیبی
ممکن است در مواردی به طور مثال اسپاستیسیتی و آتتوز با هم وجود داشته باشد.
مختصری درباره سکته مغزی یا حوادث عروق مغزی (C. V. A)
اگر تغذیه خونی قسمتی از مغز قطع گردد، مغز دچار ضایعه شده و علائم را به دنبال خواهد داشت که سکته مغزی نامیده میشود. سکته مغزی شروع ناگهانی دارد. بیمار به طور غیر منتظره و بدون اخطار قبلی، عملکرد نیمهای از بدن خود را در سمت مقابل قسمت ضایعه دیده مغز از دست خواهد داد. زیرا فیبرهای عصبی که از مغز خارج میشوند، کنترل سمت مقابل بدن را بر عهده دارند، به صورت متقاطع در میآیند.
علت سکته مغزی ایجاد خونریزی در مغز، در نتیجه پاره شدن یک رگ خونی و یا ایجاد انسداد توسط رسوبات در داخل شریانی که خون مغز را تأمین میکند، یا لخته خونی که در قلب (یا در یک شریان) تشکیل میشود و سپس از محلی که لخته در آن قسمت ایجاد شده کنده شده و به سمت مغز میرود، خواهد بود.
در مورد اول، خونریزی باعث ضایعه مغزی میشود. خونریزی داخل مغزی به این مفهوم است که عروق خونی پاره شده، باعث میشوند که خون به داخل سلولهای مغزی جریان یافته، موجب صدمه آنها گردد. در مورد دوم، لخته در حال حرکت که آمبولی نامیده میشود، وقتی که در وضعیتی قرار گیرد که تغذیه خونی قسمتی از مغز را مختل کند، سکته را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین انسداد جریان خون ممکن است به علت تنگ شدن تدریجی جدار شریان، و یا توسط لخته در حال حرکت یا آمبولی ایجاد گردد، که ترومبوز مغزی نامیده میشود.
به دنبال سکته مغزی، احتمالاً بیمار بیهوش میگردد، و ممکن است این حالت چند ساعت و یا حتی چند روز نیز طول بکشد. از طرف دیگر امکان داد مدت بیهوشی بیمار بسیار کوتاه بوده، یا اینکه اصلاً هوشیاریش را از دست ندهد. به محض به هوش آمدن بیمار، قادر به استفاده از یک دست و یا یک پا و یا هر دو و یا کل آن سمت بدنش که مقابلِ قسمت ضایعه دیده مغز است، نخواهد بود. بیمار ممکن است احساس طبیعی یک سمت بدنش (معمولاً سمت چپ) را از دست داده، همچنین احتمال دارد اختلالی در بینایی داشته باشد و یا اینکه قادر به صحبت کردن نباشد (معمولاً وقتی است که سمت راست، دارای ضعف است).
ضایعه نخاعی
ستون فقرات که حمایت کننده نخاع میباشد، از سی و سه مهره تشکیل شده است. این مهرهها کانالی را تشکیل میدهند که از داخل آن نخاع میگذرد. این مهرهها سوراخهای کوچکی در دو سمت خود دارند که اعصاب نخاعی از آن خارج میشود. بین هر مهره دیسک قرار دارد. دیسک به عنوان جاذب شوک عمل میکند و مانع از سایش استخوانها روی همدیگر میشود. نخاع از اعصاب تشکیل شده است که امتدادی از مغز میباشد. نخاع، سیگنالهای بین مغز و بدن را منتقل میکند. این سیگنالهای نخاعی موجب ایجاد حس درد، لمس و درک وضعیت میشوند، همچنین موجب حرکت و راه رفتن میشوند. نخاع از میلیونها عصب تشکیل شده است که هر عصب در تماس با بخش خاصی از بدن، بدین شرح میباشد:
ـ هشت عصب گردنی برای کنترل عضلات اندام فوقانی و برخی عضلات تنفسی
ـ دوازده عصب پشتی برای کنترل قفسه سینه و شکم
ـ پنج عصب کمری برای کنترل اندامهای تحتانی
ـ پنج عصب خاجی برای کنترل مثانه، روده و عملکرد جنسی.
علل ضایعه نخاعی
علتهای بسیاری برای ایجاد ضایعه نخاعی وجود دارند، شایعترین عوامل عبارتند از:
ـ ضایعات رشدی مثل اسپینابیفیدا یا میلیومننگوسل و ضایعات حین تولد که میتوانند به نخاع در ناحیه گردن آسیب برسانند.
ـ سقوط
ـ تصادفات
ـ ضایعات ورزشی
ـ حوادث اکروباتیک
ـ تیراندازی
هنگامی که مهرهها به علت تصادف شکسته یا جا به جا میشوند، روی نخاع فشار آورده باعث آسیب اعصاب میشوند. اغلب ضایعات نخاع در جایی که ستون فقرات بیشترین تحرک را دارد اتفاق میافتد. که شامل ناحیه گردن (C4-C7) و ناحیه پشتی کمری (T11 L2) میشوند.
انواع ضایعات نخاع
ضایعه نخاعی بسته به نوعِ از دست دادن عملکرد حسی و حرکتی به انواع زیر تقسیم میشود:
ـ کوادریپلژی
از دست دادن حس و حرکت در هر چهار اندام (اندامهای فوقانی و تحتانی). آن معمولاً در نتیجه ضایعه در سطح مهره اول پشتی (T1) یا بالاتر از آن اتفاق میافتد. در کوادری پلژی عضلات قفسه نیز درگیر میشوند. هنگامی که آسیب در سطح مهره چهارم گردنی (C4) یا بالاتر از آن است بیمار نیاز به دستگاه تنفس مکانیکی دارد.
ـ پاراپلژی
از دست دادن حس و حرکت در نیمه تحتانی بدن است (هر دو اندام تحتانی). معمولاً در نتیجه آسیب در سطح اولین مهره پشتی (T1) یا زیر آن اتفاق میافتد.
ـ تریپلژی
از دست دادن حس و حرکت در یک اندام فوقانی و هر دو اندام تحتانی است معمولاً در نتیجه ضایعه نخاعی ناقص اتفاق میافتد.
شایعترین علائم ضایعات حاد نخاع
ـ ضعف عضلانی یا فلج در تنه، اندامهای فوقانی یا تحتانی
ـ از دست دادن حس تنه، اندامهای فوقانی یا تحتانی
ـ اسپاستیسیتی عضلانی
ـ مشکلات تنفسی
ـ مشکلات در ضربان قلب و فشار خون
ـ مشکلات گوارشی
ـ از دست دادن عملکرد روده و مثانه
ـ اختلالات جنسی
ضایعههای نخاعی خود را به صورت اختلالات حسی، حرکتی و خودکار نشان میدهند. این ضایعهها را میتوان از چهار جنبه مورد بررسی قرار داد:
1) سطح ضایعه: که هر چه بالاتر باشد (در سگمانهای بالای نخاع) اعمالی که از بین میروند بیشتر است.
2) وسعت عرضی ضایعه: که هر چه بیشتر باشد، مقدر اختلال نیز بیشتر است. اگر ضایعهای تمامی سطح نخاع را در یک سگمان گرفتار کرده باشد، موجب پیدایش سندرم عرضی نخاع میشود. ولی اغلب، ضایعات همه نخاع را گرفتار نساخته، بعضی از راهها و بخشهایی از ماده خاکستری سالم باقی میمانند.
3) وسعت طولی ضایعه: یعنی چند سگمان از نخاع در اثر ضایعه کاملاً تخریب شده است.
4) عامل زمان: با گذشت زمان تغییراتی در تظاهرات بالینی ایجاد میشود.
اختلالات حرکتی در ضایعات نخاعی
ضایعات نخاعی موجب فلج کامل و یا نسبی عضلات میشوند، که ناشی از ضایعه راههای هرمی و یا نرونهای حرکتی شاخ قدامی هستند. این فلجها هم محیطی و هم مرکزی هستند. فلجهای نوع مرکزی که در اثر ابتلای راههای هرمی هستند، موجب افزایش تونوسیته عضلات (اسپاستیسیتی) شده، در حالی که ضایعات سلولهای شاخ قدامی موجب پیدایش فلج از نوع محیطی میشوند، که فلج شل بوده و رفلکسها از بین میروند.
اختلال حس در ضایعات نخاعی
در معاینه حس بیمار با ضایعه نخاعی، یافتن سطحی در بدن که در زیر آن حسها مختل شدهاند مفید است، که باید تمام انواع حسها مورد بررسی قرار گیرند.
تظاهرات احشایی و خودکار (اتونومیک)
اختلال در راههایی که اعمال اسفنکترهای ادراری و مقعدی را کنترل میکنند، منجر به از بین رفتن قدرت کنترل این اسفنکتر میشود. گاهی در قسمتهای پایین ضایعه نخاعی، عرق کردن کم و یا زیاد میگردد، و همچنین بعضی از این بیماران دچار اختلالات جنسی میشوند.
آسیب نخاعی در بالای چهارمین مهره گردنی به علت درگیر کردن عضلات تنفسی، میتواند باعث مرگ بیمار گردد. در حالی که آسیب نخاع در موازات پنجمین مهره گردنی باعث فلج دستها و پاها (کوادریپلژی) میشود. در آسیب قطعههایی از نخاع که در زیر پنجمین مهره گردنی واقع شدهاند، بر حسب محل ابتلا، قسمتی یا تمام عضلات اندامهای فوقانی سالم باقی میمانند. آسیب نخاع بین اولین تا دهمین مهره پشتی باعث فلج اندامهای تحتانی (پاراپلژی) میشود.
آسیب ستون مهرهای در قسمتِ زیرِ اولین مهره کمری فقط ریشههای عصبی دم اسب را صدمه میزند و سبب فلج شل میشود.
ج) بیماریهای داخلی
1) بیماریها و عوارض قلب، عروق، تنفسی و کلیه
2) بیماریهای روماتولوژیکی مانند: آرتریت روماتوئید ـ لوپوس ـ اسکلرودرمی ـ درماتومیوزیت و … .
مختصری درباره بیماری آرتریت روماتوئید
آرتریت روماتوئید یک بیماری التهابی غیر عفونی و سیستمیک است که علاوه بر مفاصل، غلاف رباطها و کیسه لغزنده اطراف مفصل را هم مبتلا میکند. این بیماری در زنان سه برابر مردان دیده میشود و بیشتر افراد بین 50-25 سال به آن مبتلا میشوند.
علت این بیماری هنوز به خوبی مشخص نیست، ولی مسئله ارث و عوامل عصبی را در پیدایش آن مؤثر دانستهاند. بعضی از مؤلفان (محققان) پدید خود ایمنی را در به وجود آوردن بیماری مؤثر میدانند.
آنتیژن که شاید یک نوع ویروس باشد، باعث پیدایش آنتیکور در خون بیماران میگردد. پیدایش آنتیژن و آنتیکور در مفصل بعد از فعال شدن کمپلمان، باعث تحریک موضعی لوکوسیتها و آزاد شدن آنزیمهای لیزوزم در مفصل گشته، موجب التهاب آن میگردد. در اثر تورم پرده سینوویال، ترشح مایع مفصلی از آن افزایش یافته، مفاصل و غلاف تاندونها متورم و حساس میشوند. در مراحل بعدی، خوردگی غضروف مفصلی و پارگی تاندونها را نیز میتوانیم مشاهده کنیم، که ممکن است در نهایت منجر به تغییر شکل مفاصل شوند.
شروع بیماری تدریجی بوده، به صورت درد مفاصل، بیاشتهایی، کم شدن وزن و خستگی خودنمایی کند. در مراحل بعد علاوه بر درد، تورم مفاصل را نیز داریم که میتواند به تدریج باعث انهدام مفاصل گردد. کلیه مفاصل ممکن است گرفتار شوند، ولی مفاصل متاکارپوفلانژیال انگشتان دست و پا، مفاصل زانو و شانه بیشتر مبتلا میشوند.
در مراحل نهایی، درد، تورم، تغییر شکل مفاصل و محدودیت حرکات مفصل شدت یافته، پوست آتروفی شده، براق و صاف میگردد. در بعضی از موارد میتواند تب خفیف، تاکیکاردی، تورم غدد لنفاوی، سوء تغذیه وجود داشته باشد.
د) نابینایان
یکی از شایعترین و مهمترین گروههای معلولان جسمی، نابینایان هستند.
در جهان 160-180 میلیون نفر با ناتوانی در بینایی وجود دارد که از این تعداد 110 میلیون نفر دارای کاهش بینایی میباشد. 45-40 میلیون نفر نابینا هستند.
شیوع نابینایی به طور متوسط 7% میباشد که در نقاط مختلف دنیا در دامنه 4/1%- 3% قرار میگیرد.
تعریف نابینایی
هرگاه حدت بینایی در چشم بهتر با بهترین اصلاح توسط عدسیهای اصلاح کننده به میزان □(20/200) یا کمتر باشد یا میدان بینایی محدود شده و به کمتر از 20 درجه برسد شخص از لحاظ قانونی نابینا محسوب میشود. بر اساس این تعریف فردی که بینایی کمتر از □(20/100) دارد، جزء نابیناها محسوب میشود، زیرا بیشتر نمودارها، حروف بین □(20/200) و □(20/100) را ندارد.
نابینایی قانونی به صورتهای زیر تعریف میشود:
1) دید کمتر از □(20/100) در بهترین چشم یا هر دو چشم به همراه بهترین عینک تصحیح کننده.
2) دید □(20/200) یا بیشتر در چشم بهتر با بهترین اصلاح به همراه یک میدان بینایی محدود شده به 20 درجه یا کمتر (میدانی بینایی با استفاده از یک تارگت آزمایشی سفید رنگ 3 میلیمتر در فاصله 33 سانتیمتر یا به وسیله ایزوپتر معادل آن رسم شده باشد)
3) دید □(20/10) یا بیشتر در بهترین چشم با بهترین اصلاح و یک میدان بینایی بزرگتر از 20 درجه در صورتی که نقص میدان بینایی همونیموس همی آنوپسیا به همراه گرفتاری ماکولا یا همی آنوپسی تحتانی وجود داشته باشد.
4) تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO)؛ افرادی که دید □(20/400) (□(3/60)) یا کمتر داشته باشند (دید با اصلاح) نابینا نامیده میشوند.
هـ) ناشنوایان
ناشنوایان یکی دیگر از گروههای معلولان جسمی محسوب میشوند. اصولاً واژه کر یا ناشنوا به کسی اطلاق میشود که هنگام تولد یا پیش از فرا گرفتن زبان مادری، دچار اختلال شنوایی شده باشد و این اختلال به حدی باشد که نتواند زبان مادری را حتی با استفاده از گوشی مستقیماً از محیط بیاموزد و یا بعدها بر اثر بیماریها یا حوادث دیگر، شنوایی خود را به اندازهای از دست بدهد که در گفتن و درک گفتار دیگران به درجات مختلف، دچار محدودیت شود.
نیمه شنوا به کسی گفته میشود که ناتوانی او در شنیدن به حدی باشد که بتواند زبان مادری را با استفاده از گوشی و راهنماییهای لازم از محیط بیاموزد و با اندک یاری از خدمات عمومی افراد سالم برخوردار شود. ناشنوای مطلق شخصی است که تحت هیچ شرایط و امکاناتی حتی با کمک دستگاههای الکترونیکی و غیره قادر به استفاده از حس شنوایی خود نباشد.
تعریف شنوایی طبیعی
به موردی اطلاق میگردد که نسبت به فرکانسهای مختلف شنیداری، حساسیتی (از نظر شدت) در حدود 15ـ0 دسیبل داشته باشد.
تعریف ناشنوایی
ناشنوایی به هر مقدار از کمبود شنوایی اطلاق میشود، اما از نظر توانبخشی و آموزش و پرورش کودکان، لازم است بین ناشنوایی و سنگینی شنوایی تمایزی قائل شد.
در عرف، ناشنوا به کسی گفته میشود که هیچگونه شنوایی ندارد. اما در حقیقت از نظر صوتی عده معدودی را میتوان یافت که دستگاه شنوایی آنها کاملاً از بین رفته باشد. بیشتر افرادی که از نظر آموزشی در گروه ناشنوایان قرار میگیرند، دارای مقدار جزئی شنوایی هستند، یعنی حس شنوایی آنها کاملاً از بین نرفته است و میزان این کمبود شنوایی به وسیله آزمایشهای شنوایی (ادیومتری) قابل بررسی و اندازهگیری خواهد بود.
شخص ناشنوا کسی است که حس شنواییاش نمیتواند او را در زندگی روزمره یاری دهد. این گروه برحسب زمان ایجاد اختلال شنوایی، به دو گروه تقسیم میگردند.
1) ناشنوایی مادرزادی
2) ناشنوایی غیر مادرزادی (اکتسابی)
سنگین گوش به افرادی اطلاق میشود که با وجود نقصی که در شنوایی خود دارند، میتوانند از شنواییشان بهرهبرداری نسبی نمایند.
اختلالهای شنوایی (معلولیت شنوایی)
اختلال شنوایی به عدم توانایی شنیدن گفته میشود، که به کمبود شنوایی خفیف تا بسیار عمیق تقسیم میشود. شخص ناشنوا کسی است که شنواییاش در مراحل درک زبان و یادگیری آن مختل شده باشد. سنگین گوش معلولی است که با استفاده از سمعک قادر است کمبود شنوایی خود را تا حدی جبران نماید، و مراحل انتقال مفاهیم از طریق زبان را به طور موفقیتآمیز به پایان رساند.
و) سالمندان
اساساً کهولت به علت فرسایش طبیعی اندامها، باعث بروز و پیدایش ضعف و ناتوانی در قوای جسمی و ذهنی میگردد، که بعضاً موجب از کارافتادگی و خانهنشینی میشود. بدیهی است در این دوران نیازهای مادی و معنوی به اوج میرسد، نگرانی از آینده، فقدان امکانات مالی، ترس از انزوا و تنهایی، نزدیک شدن به پایان عمر و…، همه و همه عواملی هستند که اگر با ضعف قوای جسمانی همراه گردند، نتیجه آن مسئله سالمندان را مطرح میسازد. به همین دلیل لحاظ است که سالمندان را باید در شمار معلولان جسمی به شمار آورد.
سالمندی فرآیند طبیعی رشد و تکامل بشری است. سالمندی یک پدیده جهانی و در عین حال یک پدیده فردی است که متأثر از تجارب زندگی هر فرد میباشد.
تقسیمبندی مختلفی در مورد سن سالمندی وجود دارد، اما معتبرترین تقسیمبندی که مربوط به سازمان بهداشت جهانی است بدین شرح است:
70-60 سال سالمند جوان (مسن)
90-75 سالمند پیر
90 سال و بالاتر خیلی پیر
بیماریهای شایع دوران سالمندی
1ـ بیماریهای قلب و عروق
آنژین صدری، آرترواسکلروزیس، نارسایی احتقانی قلب، افزایش فشار خون، انفارکتوس قلبی و… .
2ـ بیماریهای گوارشی
یبوست، سرطان معده و روده، فتق، هموروئید، دردهای معدوی و بیاختیاری مدفوع و…
3ـ بیماریهای سیستم آندوکرین
دیابت، افزایش چربی، پرکاری و کم کاری تیروئید و… .
4ـ بیماریهای سیستم عضلانی ـ اسکلتی
آرتریت، پوکی استخوان، تخریب و شکستگی مفصل ران و آرتریت روماتوئید
5ـ بیماریهای سیستم ریوی
سرطان ریه، بیماریهای مزمن احتقانی ریه (آسم، آمفیزم، برونشیت و…) و پنومونی و آنفلوآنزا و…
6ـ بیماریهای سیستم عصبی
بیماری آلزایمر، سکته مغزی، بیماری پارکینسون، نقصان حافظه و… .
7ـ سیستم تناسلی
سرطان پستان، سرطان پروستات، سرطان رحم و… .
8ـ سیستم کلیوی
سرطان مثانه، بیاختیاری ادراری، عفونتهای مجاری ادراری
9ـ اختلالات عاطفی
در خود فرورفتگی، افسردگی، حساسیت و… .
خلاصه
انواع معلولیتها از نظر نویسنده این مقاله به چهار دسته زیر تقسیم میشوند:
1) جسمی: مانند: کسانی که دارای نقص عضو، انواع فلجها، ناهنجاریهای اسکلتی، اختلالات بیولوژیکی (بیماران قلبی ـ کلیوی ـ ریوی…) نابینایی، ناشنوایی و سالمندی میباشند.
2) ذهنی: شامل عقب ماندگان ذهنی است.
3) روانی: تمام مبتلایان به بیماریهای مزمن روانی که در زندگی فردی و اجتماعی فرد تأثیر گذاشته، به نحوی او را علیل میسازد.
4) اجتماعی: از قبیل معتادان، کودکان بزهکار و ولگرد (بیسرپرستان)، محکومان زندانها، متکدیان و روسپیان (زنان ویژه).
معلولیتهای جسمی
در بروز معلولیتهای جسمی، عوامل متعددی دخالت دارند. لیکن به طور کلی به نظر میرسد آسیب دیدگی مغز و ستون فقرات، بدون توجه به چگونگی پیدایش آن مسبب بیشترین مشکلات جسمی، در معلولین باشد. در بیشتر موارد، آسیب دیدگی مغز، طی دوران بارداری، هنگام تولد و یا مدت کوتاهی بعد از آن، اتفاق میافتد. لیکن گاهی نیز، آسیب دیدگی مغز سالها پس از تولد رخ میدهد که غالباً بر اثر تصادفات و ضربههای مغزی و یا عفونتهای سیستم عصبی میباشد. پیامدهای ناشی از بیماریهای نیز ممکن است باعث بروز آسیبهای مغزی گردیده و معلولیتهای جسمی را به دنبال داشته باشد. بیماریهای عمدهای که در ایجاد معلولیتهای جسمی دخالت مینمایند شامل بیماریهای عصبی و بیماریهای استخوانی ـ عضلانی میباشند که به شرح زیر قابل مطالعه و بررسیاند:
بیماریهای عصبی
از جمله بیماریهای عصبی که با آسیب وارد نمودن بر سیستم اعصاب مرکزی، باعث معلولیتهای جسمی میگردند میتوان به انسفالوپاتی، فلج مغزی، اسپینابیفیدا، بیماری فلج اطفال و تصلب چندگانه عصبی اشاره نمود:
انسفالوپاتی Encephalopathy
این اصطلاح برای توصیف بیماریهایی که باعث اختلال در کار مغز میشوند، به کار برده میشود. انسفالوپاتی ممکن است بر اثر بیماریها متابولیکی مانند بیماری تیساکس Tay Sachs، بیماریهای کبدی، بیماریهای خونی مانند مسمومیت با سرب و کمخونی داسی شکل و عفونتهای ویروسی به وجود آید. انسفالوپاتی ممکن است در دوران حاملگی (قبل از تولد) یا بعد از تولد به وقوع پیوندد.
فلج مغزی Cerebral Palsy
اصطلاحی است که به ناتوانیهای حرکتی و یا وضع قامت ناشی از آسیب مغزی و یا مغز تیره در دوران بارداری، حین تولد و یا پس از آن اطلاق میشود.
از علل دوران بارداری، عفونتها، استفاده از داروهای غیرمجاز توسط مادر حامله و اختلالات کروموزومی، از علل حین زایمان، تولد زودرس، فقدان اکسیژن و زایمان با اسباب، و از علل بعد از تولد، ابتلاء کودک به مننژیت و ضربههای وارده به سر را میتوان ذکر نمود.
دو نوع روش برای طبقهبندی فلج مغزی وجود دارد. یکی از روشها، به نوع ناتوانی حرکتی توجه دارد و دیگری، تعداد اعضای بدن را که دچار ناتوانی حرکتی شدهاند مورد بررسی قرار میدهد.
الف ـ طبقهبندی نوع اول شامل انواع زیر میباشد:
1ـ نوع انقباضی: این نوع، بر افزایش دایمی انقباض عضلانی دلالت دارد که موجب انقباض غیرارادی عضلات، در اثر کشیدگی عضلات میگردد. این نوع فلج، حدود 50 درصد از فلجهای مغزی را در برمیگیرد.
2ـ نوع حرکات غیرارادی: این حالت، 25 درصد از فلجهای مغزی را تشکیل میدهد. از نشانههای این نوع فلج، حرکات غیرارادی، کند و مکرر است.
3ـ نوع عدم تعادل مخچهای: این نوع فلج، ناشی از آسیب مخچهای بوده و حدود 25 درصد از بیماران را تشکیل میدهد. در این نوع، فرد قادر به حفظ تعادل و هماهنگی خود نمیباشد.
4ـ نوع سخت: که به سفتی دایمی عضلهها اطلاق میشود. خوشبختانه این نوع فلج مغزی، نادر است.
5ـ نوع لرزشی: که دلالت بر حرکات منظم و غیرارادی گروه مشخصی از عضلات دارد. این حالت نیز نادر است.
ب ـ طبقهبندی نوع دوم: بر اساس قسمتهایی از بدن که مبتلا میشوند:
1ـ همی پلژی Hemiplegia: یک سمت بدن گرفتار است.
2ـ کوادری پلژی Quadriplegia: هر چهار اندام درگیر بوده، اما اندامهای فوقانی بیشتر از اندامهای تحتانی درگیر هستند.
3ـ دای پلژی Diplegia: چهار اندام درگیر بوده، اما پاها بیشتر از دستها درگیرند.
4ـ همی پلژی دو طرفه Bilateral hemiplegia: چهار اندام درگیرند، اما درگیری یک سمت، بیشتر از سمت دیگر است.
5ـ منوپلژی Monoplegia: یک اندام درگیر میباشد که البته خیلی نادر است.
اسپینابیفیدا Spinabifida
نوعی نقص مادرزادی ستون مهرهای است که در دوران رشد جنین، به صورت شکاف در قسمت پسین مهرهها و در خط وسط، به وجود میآید. این فاصله، ممکن است در هر نقطهای از ستون مهرهها ظاهر شود که میزان آسیب ناشی از آن درجات متفاوتی دارد.
فلج اطفال Poliomyelitis
نوعی بیماری ویروسی است که بر اثر حمله ویروس پولیومیلیت به بافت عصبی مغز تیره، اعصاب مغزی و یا هر دو به وجود میآید. ضایعهای که بر اثر حمله ویروس فلج به وجود میآید، میتواند دامنهای از فلج خفیف تا فلج کامل را همراه با تغییر شکل اندامها در برداشته باشد. تزریق به موقع واکسن فلج اطفال راه مطمئنی در پیشگیری از این بیماری است.
تصلب چندگانه عصبی Multiple Sclerosis
نوعی بیماری سیستم مرکزی اعصاب با پیشرفتی تدریجی است که در آن، ضایعات و یا سفتی، در طول غلاف محافظ اعصاب به خصوصی، اتفاق میافتد. علائم آن شامل ضعف عضلات، انقباض، اختلالات گویایی، شنوایی و تعادلی است. این بیماری معمولاً در سالهای آخر نوجوانی و نیز در دوره جوانی اتفاق میافتد. دوره آن، با تسکین موقتی و برگشت بیماری به حالت اولیه، در طول سالیان متمادی، همراه با فشار روحی که عاملی برای پیشرفت بیماری است، مشخص میشود. علت این بیماری تاکنون ناشناخته باقی مانده است. از این بیماری اصطلاحاً تحت عنوان M.S نامبرده میشود.
بیماریهای استخوانی ـ عضلانی
معلولیتهای جسمی، ممکن است مستقیماً بر اثر بیماریهای استخوانی و یا عضلانی و یا هر دو باشد. این بیماریها، به عنوان بیماریهای استخوانی ـ عضلانی شناخته شدهاند. افراد مبتلا به اینگونه بیماریها، ممکن است از لحاظ عصبی نامتعادل نباشند، اما به دلیل نابهنجار بودن عضلات، استخوانها و مفصلهای دستها، پاها و مهرهها و یا ترکیبی از اینها، غالباً با دشواریهای حرکتی مشابهی همانند اشخاصی که از عدم تعادل عصبی رنج میبرند، روبرو هستند. اینگونه بیماریها میتواند مادرزادی و یا اکتسابی بوده و علل آن نیز ممکن است نواقص ژنتیکی، بیماریهای عفونی و یا تصادفات باشد. تورم مفاصل، استخوانسازی ناقص و اختلال تغذیه عضلانی یا دیستروفی عضلانی از شایعترین بیماریهای عضلانی ـ استخوانی به شمار میروند.
تورم مفصلها Arthritis
تورم مفصلها بر اثر عوامل مختلف را «آتریت» گویند. در این بیماری درد و التهاب در داخل و یا اطراف مفصلها به وجود میآید. آرتریت غالباً در افراد بزرگسال، در نتیجه افزایش سن ظاهر میشود که آن را بیماری استحالهای مفصلی مینامند. در عین حال ممکن است در تمام سنین نیز بروز کند. کودکان ممکن است به بیماری آرتریت روماتوئید (Rheumatoid Arthritis) که نوعی بیماری پیشرفته مفصلها است و غالباً به تغییر شکل منجر میشود، مبتلا گردند. متأسفانه علل هر دو نوع بیماری و درمان آنها، تاکنون ناشناخته باقی مانده است. کودکانی که به این بیماری مبتلا میشوند، بایستی زیر نظر بوده و در دورانهای حاد بیماری تحت درمان قرار گیرند تا ضمن به تأخیر انداختن گسترش بیماری، از سفت شدن دائمی مفصلها و از دست رفتن توان حرکتی، جلوگیری شود.
استخوانسازی ناقص Osteogenesis Imperfecta
نوعی بیماری ارثی است که در آن استخوانها به طور نابهنجاری نرم بوده و به آسانی میشکنند. در صورتی که فردی مبتلا به بیماری استخوانسازی ناقص باشد، در مراقبت از او بایستی دقت زیادی مبذول داشت. زیرا حمل طبیعی آنان حتی تماس معمولی، میتواند باعث شکسته شدن استخوانها شود. فردی که دارای این بیماری است باید با نهایت دقت حمل شده تا از آسیب حتمی ناشی از بیاحتیاطی، جلوگیری شود. هیچ وقت دست و پای کودک مبتلا به این بیماری را نباید کشید و هرگز نباید وی را در بغل گرفت و فشرد.
دیستروفی عضلانی Muscular Dystrophy
اصطلاحی است کلی که برای توصیف دستهای از بیماریها عضلانی ارثی همراه با ضعف جسمانی به کار برده میشود و به علت تغییر رشتههای عضلانی بروز میکند. دو نوع از این بیماری که شایعتر میباشند عبارتند از:
1ـ نوع دوشن (Duchenne): این نوع از دیستروفی، فقط در پسران دیده میشود. معمولاً اولین علائم این بیماری زمانی مورد توجه قرار میگیرد که کودک راه رفتن را میآموزد. ضعف عضلانی تا جایی پیشرفت میکند که فرد مجبور میشود از صندلی چرخدار استفاده کند. عضلات فردی که به این بیماری دچار گردیده است، دارای هیپرتروفی است و به نظر میرسد که قوی شدهاند، در صورتی که این چنین نیست و هیپرتروفی فقط به دلیل جانشین شدن بافت چربی و لیفی به جای بافت ماهیچهای میباشد. این بیماری معمولاً در نوجوانی باعث مرگ بیمار میشود.
2ـ نوع نیام شانهای ـ بازوئی: این بیماری در بالغین شایعتر بوده و پیشرفت بیماری کندتر از نوع دوشن میباشد. ضعف عضلانی در شانه و بازو، مشهود بوده و عضلات صورت نیز ممکن است دچار ضعف شوند. دریافت مشاوره ژنتیکی برای والدین و اعضای فامیل این دسته از بیماران حائز اهمیت است. مشاوره ژنتیکی، اطلاعات مفیدی را در مورد منشأ بیماری، گسترش و علل ژنتیکی آن، به والدین ارائه مینماید و اعضای فامیل پس از دریافت این اطلاعات، میتوانند تصمیم منطقی در مورد داشتن فرزندان دیگر اتخاذ نمایند. در مورد حمل بیمار دیستروفی عضلانی، باید نهایت دقت را در جهت جلوگیری از دررفتگی استخوانهای شانه مبذول داشت.
گروهبندی معلولین جسمی
شایعترین معلولیتهای جسمی عبارتند از:
1ـ نقص عضوها
منظور از این دسته از معلولین کسانی هستند که بر اثر عوامل مختلفی از قبیل عوامل ارثی، مادرزادی و یا حوادث و اتفاقات گوناگون، یک یا چند عضو اصلی خویش را به صورتی از دست دادهاند که قادر به انجام امور روزمره، قبل از توانبخشی نیستند. از مهمترین عواملی که قطع عضو را سبب میگردند، میتوان به ضربهها، بیماریهای عروقی محیطی، تومورها، عفونتها، ضایعات عصبی و ناهنجاریهای مادرزادی اشاره نمود.
در سده اخیر، شایعترین علت قطع اندام، اگر جنگ و آسیبهای جنگی را کنار بگذاریم، تصادفات و رخدادهای ناشی از محیط کار است. به هر حال، از نظر آماری، در دهه نخست زندگی، اشکالات مادرزادی، بدخیمیها و عفونتها، دهههای دوم و سوم و چهارم، بیشتر رخدادهای محیطی (ضربهها، جنگ، تصادفات، سوختگی، سرمازدگی و…)، دهه پنجم به بعد، بیماریهای سوخت و سازی و نارسایی رگهای خونی، از مهمترین عوامل مؤثر در قطع اندامها به شمار می روند.
از هر ده قطع اندام، حدود هفت مورد آن، در اندام پایینی است. حدود 55 درصد قطع اندامهای پایینی، در زیر زانو، 20 درصد در زانو، و 25 درصد بالای زانو، انجام میگیرد. قطع اندام در مردان، 2 تا 3 برابر زنان رخ میدهد.
2ـ ضایعات نخاعی
قبل از اینکه به ضایعات نخاعی بپردازیم، لازم است به اختصار سیستم عصبی بدن انسان توضیح داده شود. سیستم عصبی مسئول تمام روندهای پیچیدهای است که تطابق انسان را، هم در برابر محیط خارج و هم در برابر محیط درونی تشکیل میدهد و شامل دو بخش سیستم عصبی محیطی و سیستم عصبی مرکزی است.
سیستم عصبی محیطی، شامل اعصاب مغزی و نخاعی و همچنین عقدههای وابسته به آنهاست و عامل ارتباطی سیستم اعصاب مرکزی با کلیه بافتهای بدن است. در حالی که سیستم عصبی مرکزی، شامل مغز و نخاع بوده و وظیفه آن، اداره کردن کل سیستم اعصاب میباشد.
بنابراین نخاع شوکی (مغز حرام) بخشی از دستگاه عصبی مرکزی است که همچون طنابی باریک و ظریف در داخل ستون مهرهها قرار دارد. در طول و طرفین نخاع، عصبهایی خارج میشود که فرامین مغز را به تمام نقاط بدن و احساسهای مختلف و متعدد (سرما و گرما، فشار و…) را بالعکس به مغز انتقال میدهند. نخاع همچون دستگاه تلفن باعث ایجاد یک ارتباط دو طرفه بین مغز و سایر نقاط بدن میباشد. بدین معنی که دستورات مغز از طریق نخاع به اعصاب و اعضاء بدن میرسد، همچنین وصول و انجام فرامین مغز و احساسهای پوستی و محیطی از طریق همین نخاع به مغز اعلام میگردد. ایجاد ضایعه یا قطع نخاع باعث میگردد که این نظم مختل شده، اندامها و اعضای زیر سطح ضایعه ارتباط خود را با مغز از دست بدهند و اختیار آنها از دست انسان خارج گردد.
لازم به یادآوری است، ستون فقرات از 33 مهره تشکیل شده است که شامل 7 مهره گردنی، 12 مهره پشتی، 5 مهره کمری، 5 مهره خاجی و 4 مهره دنبالچهای میباشد. مهرهها با کار گروهی خود، انعطاف پذیری در فعالیتها و حرکات بدن، نظیر خم شدن به جلو، عقب، طرفین و چرخش میگردند.
مجموعه بیماریها و اختلالاتی که منجر به ضایعه نخاع شوکی و ستون فقرات گردد، به ضایعات نخاعی موسوم بوده و این گونه معلولین را معلولین ضایعات نخاعی مینامند.
انواع ضایعات نخاعی
اگر ضایعه نخاعی در فواصل بین مهرههای 3 تا 7 گردنی رخ دهد، اثر آن به صورت فلج چهار ستون بدن (دستها، پاها و تنه) ظاهر میشود، که به دلیل بالا بودن سطح ضایعه و فلج از گردن به پایین، به مراتب مشکلات بیشتر و نیاز به مراقبت افزایش مییابد. به این گروه تتراپلژیک گفته میشود. این نوع فلج، در برخی از منابع، کوادری پلژیک نیز نامیده میشود. در صورتی که آسیب به مهرههای پشتی و پایینتر وارد آید، انسان از هر دو پا فلج میشود که همچون نوع اول برحسب محل ضایعه اثرات آن متفاوت بوده و برخی از آنها پس از توانبخشی قادر خواهند بود با لوازم کمکی توانبخشی (بریس، عصای آرنجی یا زیر بغل) راه بیفتند. به این گروه از معلولین پاراپلژیک گفته میشود.
عوامل مؤثر در ایجاد ضایعات نخاعی
الف ـ ضربهها: ضربه وارد بر ستون فقرات که بیشتر به وسیله تصادف با اتومبیل و یا سقوط از بلندی صورت میگیرد.
ب ـ عفونتها: بیماریهایی از قبیل مننژیت یا سل ستون فقرات ایجاد عفونت کرده و باعث آسیبپذیری نخاع شوکی میگردد.
ج ـ خرابی و از بین رفتن مهرهها و بعضی از بیماریهای نخاعی: که موجب فلج اندامها در بیمار میشوند.
د ـ کم خونی یا قطع جریان خون: در قسمتی از نخاع شوکی که موجب ضایعه نخاعی میگردد.
هـ ـ تومورهای ناحیه ستون فقرات: یکی دیگر از عوامل ایجاد ضایعه نخاعی تومورهایی است که در ستون فقرات ایجاد و موجب آسیب نخاع شوکی میگردد.
مسایل و مشکلات معلولین نخاعی
عمدهترین مشکلات نزد معلولین نخاعی عبارتند از:
1ـ عدم کنترل ادرار و مدفوع: در آسیب دیدگان نخاعی به دلیل آسیب وارده بر بخشی از دستگاه عصبی مرکزی (نخاع)، عمل دفع ادرار و مدفوع، بدون کنترل و اختیار انجام میشود، که این خود علاوه بر اثر روانی، مشکلات دیگری از نظر بهداشت فردی و خانوادگی به دنبال دارد.
2ـ ابتلا به بیماریها و عفونتهای کلیوی: دستگاه دفع ادرار آنان (کلیه و مثانه) به علت عدم تحرک و فعالیت، معمولاً دچار سنگهای کلیوی و عفونتهای شدید میشود. تحقیقات نشان میدهد، که بیشترین مرگ و میر در این گروه به علت عفونتهای ادراری است. پیشگیری از این مشکل، نیاز به آگاهی، آموزش، امکانات مراقبت و آزمایشهای مرتب و مداوم دارد.
3ـ زخمهای فشاری (زخم بستر): از آنجا که این معلولین بیشتر اوقات در بستر به حالت خوابیده هستند، با توجه به فشار مداوم به نقاط بیحس بدن، آنان دچار زخمهایی میشوند که به زخمهای فشاری یا زخم بستر معروفند. بهبود این زخمها نیازمند ماهها زمان، صرف هزینه و نیروی انسانی است. وجود امکانات و تجهیزاتی ساده مانند تشک مواج، مراقبت مداوم جهت تغییر وضعیت فرد معلول و آموزش به او و خانوادهاش، میتواند از بروز زخمهای خطرناک عفونی پیشگیری کند.
4ـ تغییر شکل، خشکی و لاغری پاها و سفت و استخوانی شدن مفصلها: فقر حرکتی در مبتلایان به ضایعات نخاعی و محدودیت حرکات در اندامهای تحتانی باعث ضعیف شدن ماهیچه پاها و نیز سفت شدن مفصلهای آن میگردد، که در دراز مدت به صورت تغییر شکل، خشکی و لاغری پاها و سفت و استخوانی شدن مفصلها آشکار میگردد. تقویت عضلات ضعیف شده از طریق فیزیوتراپی، از این مشکل جلوگیری مینماید.
5ـ مسائل و مشکلات مربوط به ازدواج: آن دسته از معلولین ضایعات نخاعی مجرد که ناتوانی جنسی ندارند و تمایل به ازدواج دارند، به دلیل عدم تمایل دیگران به ازدواج با آنان و سایر برخوردهای منفی اجتماعی، ممکن است به حالت یأس و افسردگی دچار شوند. راهحلهایی که بر اساس دلسوزی و ترحم باشند نیز، دیر یا زود به بن بست خواهند رسید. بهترین راه حل، فراهم شدن امکان فعالیتهای اجتماعی ـ اقتصادی برای آنان است تا با احراز موقعیتهای اجتماعی مناسب و بروز لیاقتها و شایستگیها، از نظر ازدواج در وضعی شبیه افراد سالم قرار گیرند.
6ـ ناتوانی جنسی و مشکلات عاطفی ـ روانی ناشی از آن: مردانی که دچار آسیب دیدگی نخاعی میگردند، معمولاً دو اشکال جنسی عمده دارند، که یکی عدم پیدایش و پایداری نعوظ در این بیماران بوده و دیگری عدم انزال میباشد. زمانی که ضایعه نخاعی در قسمت فوقانی مانند قطع نخاع کامل در ناحیه سینهای یا گردنی باشد، احتمال پیدایش و پایداری نعوظ بیشتر است ولی قدرت انزال در این بیماران بسیار کم است. اما در افرادی که دچار ضایعه نخاعی در ناحیه کمری یا نشیمنگاهی شدهاند معمولاً نعوظ و انزال دیده نمیشود. ضمناً در مردان فلج، اختلال در نطفه سازی و انزال باعث میشود که اغلب عقیم بمانند. گرچه اخیراً در این زمینه پیشرفتهایی حاصل گردیده و بین 10 تا 20 درصد مردان فلج توانستهاند با کمک متخصصان مربوطه بچهدار شوند. در مورد زنان فلج، در ابتدا ممکن است اختلالاتی در دوره قاعدگی پیدا شود ولی بعد از مدت کوتاهی، این سیکل معمولاً به صورت قبل از فلج برمیگردد. به طور معمول زنهایی که به آسیبدیدگی ناقص یا کامل نخاعی مبتلا هستند میتوانند باردار شوند ولی باید در این مورد با پزشک متخصص زنان مشورت نموده و از آغاز حاملگی تحت نظر باشند.
به هر حال ناتوانی جنسی در مردان آسیب دیده متأهل مشکلات عاطفی ـ روانی به دنبال دارد که میتواند اثرات سویی در کارکرد زناشویی این افراد داشته باشد. بنابراین حمایت از این خانوادهها از نظر روانی از جانب مددکاران اجتماعی و روانشناسان بسیار حائز اهمیت است.
7ـ مشکلات خانوادگی و اجتماعی: اتکا به اعضای خانواده در انجام امور شخصی در نزد افراد مبتلا به ضایعات نخاعی و از دست دادن موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی گذشته در دراز مدت اثرات خود را به صورت مشکلات خانوادگی و اجتماعی آشکار میگرداند. از آنجا که اکثر مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی ـ اقتصادی این افراد مربوط به نگرش آنان نسبت به معلولیت و عوارض روانی ناشی از آن در کارکرد اجتماعی به ویژه کارکرد خانواده میباشد، تا برخاسته از خود معلولیت آنان، لذا پرداختن به چگونگی مشکلات روانی معلولین از اهمیت خاصی برخوردار میباشد.
معلولیتهای نخاعی و دورههای روانی پس از آن
هر فرد معلول بر اساس موقعیت سنی و شدت اندوه و ناراحتی ناشی از معلولیت، دچار ضربههای روحی میگردد، که این ضربهها در افراد واکنشهای متفاوتی را به دنبال خواهد داشت. بدیهی است کودکی که به طور مادرزادی با معلولیت پا به عرصه زندگی میگذارد، هرگز نمیتواند مقایسهای بین دوره سالم و ناسالم زندگی خود داشته باشد. بالطبع از این نظر دچار صدمات روحی نمیگردد. اما جوان 20 سالهای که به علت تصادف رانندگی دچار آسیبهای نخاعی شده، همواره در اندوه عظیمی به سر میبرد. زیرا توانایی خود را در طول سالها آزموده است. بنابراین شرایط روحی و روانی معلولین از جنبههای گوناگون نشأت میگیرد.
پژوهشگران معتقدند معلولیت در زندگی انسانها، زایش مجددی است و آنها باید زندگی جدیدی را آغاز نمایند. در این زایش مجدد، هر معلول سه دوره روانی را طی خواهد کرد:
دوره اول (انکار معلولیت): یعنی فرد با عدم قبول معلولیت، آن را نادیده گرفته و همچنان با گذشته خود زندگی میکند.
دوره دوم (افسردگی): یعنی فرد با پذیرش معلولیت، افسرده شده و در تمام لحظات، در حال مقایسه بین وضعیت گذشته و حال خود میباشد.
دوره سوم (سازگاری): یعنی فرد با قبول معلولیت و سازگار نمودن خود با شرایط موجود، در پی خودسازی و تکامل بیشتر، گام برمیدارد.
انتقال از دوره اول به دوره دوم در کوتاه مدت صورت میگیرد، در حالی که انتقال از دوره دوم به دوره سوم، ممکن است سالیان دراز به طول انجامد و یا حتی هرگز اتفاق نیفتد و یا در مدت زمان کوتاهی فرد معلول با پذیرش وضعیت جدید، زندگی را ادامه دهد.
بدیهی است قبول واقعیت موجود، شرایط درمان و بهبود نسبی را بیشتر فراهم مینماید. با امید و ایمان به نیروی لایزال الهی، اراده و روح بزرگ آدمی در خواستن و توانستن، با شکیبایی، پشتکار و خدمات متخصصین توانبخشی، بهتر میتوان ضایعه وارده را تحمل نموده و در سازگاری با موقعیت جدید موفق بود.
باید توجه داشت به هیچ وجه لازم نیست این افراد آسیب دیده در مکان یا مرکز خاصی نگهداری شوند بلکه با اجرای برنامه توانبخشی متناسب و تهیه امکانات و تغییراتی در محل کار و زندگی آنان و آموزش نکاتی در موقعیت جدید و استفاده از تدابیر و روشهای ویژه خواهند توانست در حد مطلوبی با استقلال شخصی در مسیر یک زندگی فردی و اجتماعی متکی به خود قرار گیرند.
راههای پیشگیری از ضایعات نخاعی
رعایت قوانین راهنمای و رانندگی، بستن کمربند ایمنی، کنترل فنی وسایط نقلیه، استاندارد نمودن جادهها، آموزش کمکهای اولیه در سطح جامعه، در دسترس بودن مراکز اورژانس، فعالیت کیفی روی بیماران و… از مهمترین راههای پیشگیری از ابتلاء به ضایعات نخاعی به شمار میروند.
3ـ ناهنجاریهای مربوط به استخوانبندی
گروه معلولین مبتلا به ناهنجاریهای اسکلت بدن، کسانی هستند که مبتلا به انحرافات ستون مهره و یا ناهنجاریهای استخوانهای اصلی دست و پا و یا سر و گردن میباشند. شایعترین تغییر شکل اندامها در معلولین جسمی عبارتند از:
الف ـ تغییر شکلهای ستون فقرات
تغییر شکل ستون فقرات ممکن است به سمت راست یا چپ، جلو و یا عقب باشد. نابهنجاری ستون مهرهها را غالباً خمیدگی مینامند. خمیدگی ستون مهرهها به چپ یا راست (Scoliosis)، فرو رفتگی کمر (Lordosis) و گوژپشتی (Kyphosis) از شایعترین تغییر شکلهای ستوان فقرات به شمار میروند.
خمیدگی ستون فقرات، ممکن است ثابت (ساختاری) و یا برگشتپذیر (اندامی) باشند. خمیدگیهای ساختاری باعث تغییراتی دایمی در آرایش ستون فقرات میشود. اینگونه تغییرات را نمیتوان با دستکاری و یا تغییر وضعیت، اصلاح کرد. هر چند خمیدگیهای اندامی، ممکن است ظاهری همانند خمیدگیهای ساختاری داشته باشند، اما در مفصلها و زردپیهای اتصال دهنده مهرههای ستون فقرات، تغییراتی دایمی به وجود نیامده است.خمیدگیهای اندامی ستون فقرات را میتوان با تغییر وضعیت فرد، از طریق تمرین، و یا با به کارگیری وسایلی مانند کرست، صندلی مخصوص و یا قرار دادن بالشتکهای اسکولیوز در صندلی چرخدار اصلاح کرد. در خمیدگیهای ساختاری پیشرفته، به منظور جلوگیری از پیشرفت خمیدگی، احتیاج به وسایل محکمتری مانند بست میباشد.
اسکولیوز اصطلاحی است پزشکی و به معنای ستون مهرهها به طرفین میباشد. افزون بر انحراف طرفین، اسکولیوز دارای اندکی چرخش است که موجب انحنای بخشی از ستون مهرهها به طرف جلو میشود. این چرخش به نوبه خود، دندهها را به طرف خود میکشد و باعث برآمدگی دندهها میگردد.
بروز انحراف جانبی، در میان بیماران عصبی ـ عضلانی و معلولین شدید، بسیار زیادتر از افراد عادی است. شناسایی به موقع و درمان انحراف جانبی، برای تمام افراد، بسیار حائز اهمیت است. در عین حال، پیشگیری برای آنهایی که دارای ناراحتی عصبی عضلانی ناشی از آسیب مغزی هستند هدف اصلی است.
درمان میتواند شامل استفاده از انواع کرست، کرست ارتوپدی، صندلیهای چرخدار تطابقی، روشهای ویژه نشستن، تختخوابهای چرخدار، وضعیت درمانی و جراحی باشد.
خمیدگیهای ستون فقرات به طرف جلو و عقب، در میان بیماران عصبی ـ عضلانی، معلولین شدید و نیز افراد طبیعی، یافت میشود. اینگونه خمشها، نسبت به انحراف جانبی، دارای مشکلات کمتری برای معلولین و مراقبین بوده و معمولاً باعث به خطر افتادن زندگی فرد نمیشود. با این وجود ممکن است فرو رفتگی کمر و گوژپشتی، همراه با انحراف جانبی باشند.
برای بیماران مبتلا به فرو رفتگی ستون فقرات که از صندلی چرخدار استفاده میکنند، میتوان با قرار دادن اسفنج و یا بالشی کوچک، در ناحیه کمر، به منظور حمایت و جلوگیری از ناراحتی فرد از کشش، سود جست و در افرادی که مبتلا به گوژپشتی شدید هستند میتوان ژاکتی طبی را جهت حمایت از پشت و کمک به شخص، به منظور حفظ وضعیت مستقیم وضع قامت وی، تجویز کرد.
عمل جراحی اصلاحی در افرادی که دارای معلولیت شدید و یا بیماری عصبی ـ عضلانی همراه با فرو رفتگی ستون فقرات و گوژپشتی هستند، به ندرت لازم است.
ب ـ تغییر شکل بازوان و دستها
تغییر شکل بازوان و دستها (بالا تنه)، در میان افرادی که مبتلا به ناراحتیهای عصبی و به خصوص معلولیت شدید هستند امری کاملاً عادی است. تغییر شکل دستها و بازوان، با تغییراتی که در پایین تنه رخ میدهد، متفاوت است و هر چه محل آنها از نیم تنه دورتر باشد تغییر شکل بیشتر خواهد بود. بنابراین چنین تغییر شکلهایی در شانهها به ندرت، در ساعد گهگاه و غالباً در مچ و دستها اتفاق میافتد.
تغییر شکل دستها و بازوان، بر خلاف بسیاری از تغییرات پایین تنه، معمولاً در تغییر شکل ستون فقرات، شرکت ندارند و اصولاً اشکالاتی جدی را به وجود نمیآورند. با این حال در برخی مواقع، عوارض به خطر افتادن زندگی را در پی دارند.
تغییر شکل شانهها، تغییر شکل آرنج و ساعد نظیر خم شدن نابهنجار، تغییر شکل مچ نظیر خمش مچ به طرف داخل، تغییر شکل دست، تغییر شکل انگشت شست و خمیدگی انگشتان از جمله تغییر شکلهای شایع در این زمینه است که اغلب از طریق عمل جراحی و یا استفاده از وسایل مختلف توانبخشی، میتوان نسبت به درمان و بهبود عملکرد آنها اقدام نمود.
پیشرفت تغییر شکل دستها، ممکن است به نقطهای برسد که ایجاد مزاحمت نموده و برخی اوقات، از فعالیت دست جلوگیری کند. این موضوع، حتی در مورد معلولین شدیدی که به دلیل آسیب مغزی، هماهنگی عضلات خود را از دست دادهاند، صادق است. تغییر شکل دست، ظاهری ناخوشایند دارد و به همین دلیل میتواند موجبی جهت شرمساری فرد معلول باشد. کار درمانها، تأکید ویژهای در مورد درمان اینگونه تغییر شکلها دارند. برای مثال آنها میتوانند دستگیرههای ویژهای را طراحی کنند که در نگهداری اشیاء به فرد معلول کمک نماید. دستگیرهها را میتوان به دوچرخه نیز متصل کرد تا فردی که به معلولیت نیمی از بدن مبتلا است، بتواند هر دو دست خود را روی فرمان نگه دارد و در نتیجه با توزیع وزن بدن، رانندگی متعادلتر شود. ضمناً باید توجه داشت صندلیهای چرخدار تطبیقی مانند صندلیهای چرخداری که دارای یک دسته (فرمان)، برای رانندگی است و با دست چپ و راست کنترل میشوند، برای افرادی که فقط یکی از دستهایشان کارایی دارد میتواند کمک مؤثری باشد.
ج ـ تغییر شکل پاها
تغییر شکل مفصل استخوان ران به لگن، ساق و پا (پایین تنه)، نسبت به تغییر شکل اندام فوقانی، مشکلات بیشتری را برای بیماران عصبی ـ عضلانی، معلولین شدید و مراقبین ایجاد میکند. تغییر شکل مفصل استخوان ران، به دلیل ایجاد درد و بر هم زدن تعادل لگن خاصره و کمک به پیدایش انحراف جانبی ستون فقرات، تغییر شکلی بسیار جدی میباشد. تغییر شکل زانوان و پاها نیز ممکن است هنگام ایستادن در توازن اثر گذارند.
تغییرات مفصل سر استخوان ران، علت متداول مشکلات شدید وضع قامت، در بیماران عصبی عضلانی و معلولین شدید میباشد. لگن خاصره و مفصل ران در واقع پایههایی هستند که ستون فقرات، بر روی آنها بنا شده است. اگر پایهها کج و نامتقارن باشند، ستون فقرات نامتعادل خواهد شد که به نوبه خود، به تغییر شکل ستون فقرات منجر میشود.
دررفتگی کامل و یا ناقص مفصل استخوان ران، دور شدن و خمش مفصل ران، خمش زانو به جلو، تغییر شکل زانو به عقب، تغییر شکل پاها به درون، متمایل شدن پاشنه با به طرف بالا، چرخش مچ پا به بیرون، تغییر شکل جلو پا به درون و بیرون و چنگالی شدن انگشتان از جمله تغییرات قابل مشاهده در این زمینه به شمار میروند.
استفاده از کفش و بست طبی و جراحی اصلاحی از جمله روشهای درمانی است که بسته به نوع تغییر شکل، میتوانند مورد استفاده قرار گیرند.
د ـ بینظمیهای وضع قامت و بازتابهای تعادلی نابهنجار
بینظمیهای وضع قامت، از حرکت هماهنگ بدن جلوگیری کرده، بر مهارتهای حرکتی عضلات بزرگ (مانند غلطیدن، نشستن، ایستادن و راه رفتن) تأثیر میگذارد و سرانجام ممکن است به تغییر شکل دایمی منجر شود. بینظمیهای وضع قامت در معلولین شدید، ممکن است به دلیل نابهنجاری انقباض عضلات، بازتابهای نابهنجار و یا ترکیبی از هر دو باشد.
بسیاری از نوجوانان و جوانان مبتلا به آسیب مغزی، از انقباض بیش از حد عضله رنج میبرند. یکی از موارد انقباض، انقباضی است که معمولاً در عضلات ران اتفاق میافتد و موجب کشیده شدن پاها به طرف یکدیگر میگردد. نتیجه این انقباض، تقاطع پاها است که به عنوان انحراف قیچی شناخته میشود.
بازتابهای نابهنجار بدن، واکنشی غیرارادی است که وضعیت اندامهای بدن را تغییر میدهند. بازتاب نامتقارن گردنی نمونه شایع از این نوع بازتابهای حرکتی محسوب میگردد. این بازتاب با گرداندن سر به یک سو، تشخیص داده میشود. بدین معنی که، گرداندن سر به یک سو سبب باز شدن بازوی همان سمت و جمع شدن بازوی طرف دیگر میشود. ممکن است این بازتاب زمانی اتفاق بیافتد که صورت، به یک طرف و یا دو طرف میچرخد. اگر این بازتاب قوی باشد، احتمالاً واکنش مشابهی در پاها به وقوع میپیوندد. این بازتاب بسیار آزاردهنده است و تداوم آن، راه رفتن بیمار را با مشکلاتی مواجه میسازد. در درمان این قبیل از بیماران، با استفاده از وسایل گوناگون، سعی میگردد تا نگهداری سر، در خط میانی تثبیت شود.
4ـ اختلالات بیولوژیکی و متابلیسمی
به مبتلایان آن دسته از بیماریها، که ناشی از اختلالات بیولوژیکی و متابلیسمی ارگانیسم بدن است و سیر مزمن آنها منجر به ناتوانی افراد بیمار میگردد، معلولین احشایی گفته میشود که معلولیتهای قلبی و عروقی، تنفسی، کلیوی، صرع، دیابت، وارثی خونی از آن جملهاند.
الف ـ معلولیتهای قلبی عروقی
هر بیماری قلبی، معلولیت تلقی نمیشود، اگر چه هر اختلال عملی قلب، میتواند منشأ معلولیت باشد. نارسایی قلبی و آنژین صدری، دو بیماری بسیار مهم در زمینه معلولیتهای قلبی عروقی به شمار میروند.
نارسایی قلب: به حالت ناتوانی قلب در رساندن خون برای تأمین نیاز متابولیک بافتها اطلاق میشود. به عبارت سادهتر، وقتی که برون ده قلب برای تأمین نیازمندیهای بدن کافی نباشد، میگوییم قلب دچار نارسایی شده است.
آنژین صدری: بیماری که ویژگی آن، احساس خفقان و درد قفسه سینه در اثر کم خونی قلب و آسیب رگها است و پس از فعالیتهای شدید بروز میکند. قرار دادن قرص نیتروگلیسیرین در زیر زبان، درد را بر طرف میکند. هر قدر بیماری کهنهتر شود و دوام یابد، حملات شدیدتر شده، گاهی عوارضی چون انفارکتوس میوکارد و وقفه ضربانات قلب و بالاخره مرگ پیش میآید.
معلولیتهای قلبی عروقی، از هر درجهای که باشد، بازتاب روانی مهمی روی شخص دارد که ناشی از شهرت وخامتی است که بیماریهای قلبی عروقی پیدا کردهاند. غیر قابل پیشبینی بودن پیش آگهی و امکان خطر مرگ آنی، مسلماً عواملی هستند که در به وجود آوردن این شهرت، دخیل میباشند. ناگفته نماند اغلب بیماریهای قلبی عروقی، با پیشرفتهای پزشکی امروز، قابل درمان و بهبود نسبی یا کامل میباشند.
ب ـ معلولیتهای تنفسی
از جمله بیماریهای مزمن تنفسی که باعث معلولیتهای تنفسی میگردند، آسم، برونشیت مزمن و آمفیزم ریوی قابل ذکرند.
آسم: نوعی اختلال تنفسی میباشد که با حملات متناوب نفس تنگی همراه با خس خس سینه و افزایش فعالیت برونشی است که اگر حملات آن، ماهی یک یا دو بار پیش آید، معلولیت سبکی به وجود میآورد، ولی اگر حملات تکرار شده و طولانیتر شوند، باعث مشکلات زیادی برای بیمار گردیده و ممکن است منجر به از کارافتادگی وی گردد.
برونشیت: التهاب مخاط برونشها را برونشیت میگویند که به دو حالت حاد و مزمن دیده میشود. برونشیت حاد عبارت از تورم و التهاب حاد برونشها است که اغلب با التهاب نای نیز توأم است. این بیماری معمولاً به وسیله باکتریها به وجود میآید. برونشیت مزمن، التهاب تدریجی برونشها است که در طی سالیان دراز به وجود میآید و به علت اثر مداوم و طولانی مواد محرک مانند سیگار، گرد و خاک، مواد آلوده کننده صنایع و … بر مخاط برونشها ایجاد میشود.
آمفیزم: نوعی بیماری ریوی پیشرونده است که باعث میشود تنفس برای مبتلایان، به شدت دشوار شود. این عارضه معمولاً بعد از 40 سالگی بروز نموده و پس از چند سال سیر و پیشرفت، هر نوع فعالیت بدنی را مشکل میسازد.
برای بیماران مزمن تنفسی، درمان قطعی معمولاً وجود ندارد، اما این بیماریها میتوانند به گونهای کنترل شوند که مبتلایان دارای زندگی نسبتاً طبیعی باشند. اجتناب از آلرژیزاها، استرس و دیگر حملات آسمی، بهترین روش پیشگیری از بیماریهای تنفسی به شمار میروند.
ج ـ معلولیت ناشی از نارسایی مزمن کلیه
بیماریهای کلیوی انواع گوناگون دارند که نارسایی کلیهها از جمله خطرناکترین آنها محسوب میگردد. نارسایی کلیه، به حالتی گفته میشود که از فعالیت فیزیولوژیکی کلیهها به نحو محسوسی کاسته شده و کلیهها قادر نباشند، کار طبیعی خود را انجام دهند. یکی از روشهای درمانی شناخته شده در این زمینه، دیالیز میباشد، که با هدف خارج نمودن سموم از بدن و برقراری تعادل در ترکیبات مایعات داخلی و آماده نمودن احتمالی بیمار برای پیوند کلیه انجام میگیرد.
وقتی که وخامت نارسایی مزمن کلیه، ادامه زندگی مستقل را به شخص نداده و توسل به روش دیالیز را ضروری میسازد، مجموع زندگی شخصی، خانوادگی و شغلی بیمار، دچار مشکلات میشود. ادامه زندگی بیمار به کمک روشهای دیالیز، امکان پذیر بوده و معلولیت حاصل توسط بیمار، به گونههای متفاوتی تحمل میشود که بستگی به سن، محیط فرهنگی، وضعیت روحی، خانوادگی و شغلی وی دارد.
شایان ذکر است، پیوند کلیه فقط زمانی انجام میگیرد که درمانهای حمایتی با شکست مواجه گردیده و هیچ قسمتی از نارسایی کلیه، برگشت پذیر نباشد و بیمار آن قدر بد حال باشد که با روشهای معمول درمان، نتواند به حیات خود ادامه دهد.
د ـ معلولیت ناشی از صرع
صرع، حملات تشنجی عودکننده کوتاه مدت، همراه با از بین رفتن موقت هوشیاری است. شامل دستهای از اختلالات سیستم عصبی مرکزی است که به صورت حملات مکرر ناگهانی و زودگذر بروز نموده و با تحریکات حرکتی (تشنج) و روانی همراه است. انگیزه ایجاد حملات، تخلیه غیر طبیعی و شدید دستهای از نورونهای مغزی است که میتواند واکنش محدود یا منتشر داشته باشد.
صرع شامل دو نوع بزرگ و کوچک میباشد. در صرع بزرگ، شخص مبتلا به یکباره بیهوش میشود و محکم به زمین میخورد، بدنش سفت و سخت شده و فریادی نامفهوم از گلوی او خارج میگردد. پس از اندک زمانی، شروع به لرزش میکند. بعد بلافاصله، این لرزشها، تبدیل به انقباضاتی در بدن میگردد که در نتیجه آن، ممکن است فرد زبانش را گاز بگیرد و اگر مثانه بیمار پر باشد، ادرار خارج میگردد. حملات صرع بزرگ از چند ثانیه تا 3 الی 4 دقیقه طول میکشد که بعد از پایان حمله، شخص به هوش آمده و شدیداً احساس خستگی و خواب آلودگی مینماید.
در صرع کوچک، که فراوانتر از صرع بزرگ است، به هنگام حمله بیماری، بیمار شعور و شناسایی خود را از دست میدهد ولی دچار تشنج نمیشود، به زمین نمیافتد و به خواب نمیرود. در این نوع صرع، گاهی زمان حمله، به قدری کوتاه است که اطرافیان متوجه نمیشوند.
در مورد بسیاری از بیماران صرعی، درمان مناسب با اجرای صحیح آن، همراه با تغذیه مناسب، پرهیز از عصبانیت و هیجان، اشتغال در کارهای مناسب با نوع بیماری و… میتواند، پس از مدتی، به بهبودی نسبتاً کامل آنان بیانجامد.
هـ ـ معلولیت ناشی از دیابت
با آن که در نخستین نگاه، بیماری قند تنها یک بیماری به نظر میآمد ولی اکنون به عنوان گروهی از بیماریهای ناهمگون شمرده میشوند که ویژگی آنها هیپرگلیسمی (افزایش مقدار قند خون) مزمن به علت انواع سبب شناسیهای زیست محیطی و ژنتیک است که به صورت مشترک عمل مینمایند.
علت دیابت، نقص در تولید یا عمل انسولین، هورمون کنترل کننده متابلیسم قند، چربی و اسیدهای آمینه است. دیابت به طور مشخص، یک بیماری دراز مدت و با تظاهرات بالینی متفاوت و سیر و پیشرفت مختلف میباشد. هیپرگلیسمی مزمن، به هر علت که باشد، موجب عوارضی مانند عوارض قلبی، عروقی، کلیوی، چشمی، عصب شناختی و عفونتهای اضافی در جریان بیماری میگردد.
به نظر میرسد که استعداد ابتلا به بیماری قند، توسط شماری عوامل زیست محیطی که بر افراد از نظر ژنتیک مستعد عمل مینمایند، آشکار میگردد که آسایش طلبی و عدم تحرک و چاقی، از جمله این عوامل قابل ذکرند.
این بیماری به دو گروه بزرگ، شامل دیابت نوع اول و دوم قابل تقسیمبندی است. دیابت نوع اول که در برگیرنده 5 الی 10 درصد از بیماران دیابتی است، اغلب در سنین پایین شروع گردیده و وابسته به انسولین میباشد. بدین معنی که، سلولهای ترشح کننده انسولین در لوزالمعده، توسط سیستم ایمنی بدن مورد هدف قرار گرفته و متلاشی میگردند. دیابت نوع دوم که در برگیرنده حدود 90 درصد از بیماران دیابتی است، اغلب در سنین بالای 40 سال شروع شده، معمولاً غیر وابسته به انسولین بوده و به دلیل نقص در عملکرد انسولین بروز مینماید.
تدابیر پیشگیری عمدتاً بر نگاهداری وزن بدن در حد عادی، از طریق رعایت عادات غذایی سالم و ورزش استوار است.
و ـ معلولیتهای ناشی از بیماریهای ارثی خونی
در ارتباط با معلولیتهای ناشی از بیماریهای ارثی خونی، هموفیلی و تالاسمی، از جمله بیماریهای بسیار مهم در این زمینه به شمار میروند.
هموفیلی: عارضه خونریزی دهنده فامیلی است که مربوط به نقص و کمبود حداقل یک فاکتور انعقادی خون میباشد. با توجه به اینکه، از برجستهترین و مهمترین علامت این بیماری، خونریزیهای ناشی از ایراد ضربه یا آسیب است، لذا تمام مراقبتها باید بر اساس پیشگیری از آسیب دیدن بیمار و جلوگیری از خونریزی باشد. این بیماری وابسته به جنس بوده و تنها در جنس مذکر مشاهده میگردد.
تالاسمی: نوعی اختلال خونی و به بیان دقیقتر، بیماری ناشی از کم خونی ارثی است که در دو نوع مینور (خفیف) و ماژور (شدید) قابل مطالعه و بررسی است.
تالاسمی مینور حالتی است که در آن، افراد مبتلا که ناقلین ژن بیماری هستند، افراد سالمی بوده (حاملین سالم) ولی ممکن است تالاسمی ماژور را به فرزندان خود منتقل نمایند. افراد دارای خصیصه تالاسمی مینور، اگر چه گلبولهای قرمز خونشان کوچکتر از حد معمول بوده و ممکن است کمخونی خفیفی نیز داشته باشند، با این حال بیمار به حساب نمیآیند و از نظر جسمی و روانی، حالت طبیعی دارند. اغلب این افراد، زمانی از وضعیت خود آگاه میگردند که یا خونشان مورد آزمایش قرار گیرد و یا صاحب کودک مبتلا به تالاسمی ماژور شوند.
برعکس تالاسمی مینور، تالاسمی ماژور، کم خونی ارثی بسیار خطرناکی است که بیماران مبتلا به این نوع تالاسمی، به دلیل عدم توانایی در ساخت هموگلوبین به مقدار کافی در خون خود، حیاتشان در معرض خطر جدی است. به همین دلیل در خانوادههایی که هر دو والد، حامل ژن بیماری هستند، استفاده از روشهای پیشگیری از بارداری، به قصد ممانعت از تولد نوزاد مبتلا به تالاسمی ماژور، امر بسیار حیاتی است که بایستی مورد توجه والدین قرار گیرد.
لازم به یادآوری است، بیماران مبتلا به تالاسمی ماژور، با روشهای درمانی گوناگون، از قبیل پیوند مغز استخوان، تزریق مرتب خون، آهنزدایی از بدن و… میتوانند مورد معالجه و مداوا قرار گیرند.
5ـ نابینایان
یکی از شایعترین و مهمترین گروههای معلولین جسمی، نابینایان هستند. شناخت نابینا و تعریف نابینای مطلق (کسی که با هیچ وسیلهای نتواند از طریق بینایی آموزش ببیند) مشهود و آسان است. ولی با توجه به اینکه نابینایی در تمام موارد مطلق نبوده و اکثراً افرادی که نقص بینایی دارند از دید مختصر و حتی قابل استفادهای برخوردارند امکان بیان تعریف جامعی را مشکل میسازد و مسئله گروهبندی را به میان میآورد. اگر چه گروهبندیهای متعددی در مورد نابینایان وجود دارد، لیکن در حالت کلی میتوان آنها را به گروههای نابینایان مطلق، نیمه نابینایان، و افرادی با ضعف بینایی شدید تقسیمبندی نمود که عوامل ارثی، مادرزادی و محیطی از علل عمده بروز این نوع معلولیت به شمار میروند.
6ـ ناشنوایان
شنوایی یکی از حیاتیترین تواناییهای حسی است که بدون آن بسیاری از تواناییهای انسان برای سازگاری با محیط تحت الشعاع قرار گرفته، باعث نوعی عقبماندگی و ناتوانی در رشد ذهنی میگردد.
ناشنوا کسی است که احساس شنوائیش نتواند او را در زندگی روزمره یاری دهد. در فکر عامه، ناشنوا به کسی گفته میشود که هیچگونه شنوایی ندارد اما در حقیقت از نظر صوتی عده معدودی را میتوان یافت که دستگاه شنوایی آنها کاملاً از بین رفته باشد و بیشتر افرادی که از نظر آموزش در گروه ناشنوایان قلمداد میشوند دارای مقدار جزیی شنوایی هستند.
از آنجا که نقص شنوایی بر تکلم شخص اثر میگذارد، یکی از معلولیتهای مهم به شمار میآید. آدمی از کودکی و بدو تولد از طریق حس شنوایی، گفتار اطرافیان را میشنود و به تدریج آنچه را شنیده است به خاطر میسپارد و سپس بازگو میکند. پس اگر حس شنوایی دچار نارسایی گردد و به خصوص اگر این نارسایی از بدو تولد یا قبل از پایهگذاری تکلم باشد با توجه به شدت نارسایی این حس مهم، شخص از نعمت تکلم نیز محروم میگردد.
در بررسی عوامل مؤثر در ناشنوایی افراد، میتوان به عوامل ارثی، مادرزادی و عوامل عارضی که بعد از تولد، نقایص شنوایی را سبب میگردند از قبیل ابتلاء به بیماریهای عفونی چون مننژیت و اوریون، سوءتغذیه، تصادفات و اشتغال در حرفههای پر سر و صدا اشاره نمود.
7ـ سالمندان
سالمندی پدیدهای است که میتوان آن را مرحلهای از سیر طبیعی زندگی انسان انگاشت. فرآیندی که برای همه افراد بشر پیش میآید و از آن گریزی نیست چرا که، پیری فرآیند تغییرات طبیعی ناشی از گذشت زمان است که با تولد آغاز و در طول زندگی ادامه مییابد.
اساساً کهولت به علت فرسایش طبیعی اندامها، باعث بروز و پیدایش ضعف و ناتوانی در قوای جسمی و ذهنی میگردد، که بعضاً موجب از کارافتادگی و خانهنشینی میشود. بدیهی است در این دوران، نیازهای مادی و معنوی به اوج میرسد، نگرانی از آینده، فقدان امکانات مالی، ترس از انزوا و تنهایی، نزدیک شدن به پایان عمر و…، همه و همه عواملی هستند که اگر با ضعف قوای جسمانی همراه گردند، نتیجه آن، مسئله سالمندان را مطرح میسازد. به همین دلیل، سالمندان را باید در شمار معلولان جسمی به شمار آورد.
جمعیت سالمندان را میتوان به 3 گروه وسیع تقسیمبندی نمود:
1ـ سالمندان جوان: معمولاً در محدوده سنی 60 تا 75 سال قرار داشته و از نظر جسمی فعال و از نظر ذهنی هوشیار هستند. نیازهای بهداشتی آنان، تفاوت چندانی با افراد میانسال (45 تا 60 ساله) ندارند.
2ـ سالمندان پیر: معمولاً بالاتر از 75 تا 85 سال سن دارند. این افراد از نظر جسمی حساس بوده و انواع مختلفی از نواقص مانند بینایی، شنوایی و تحرک و انواع متنوعی از اختلالات روانی را دارند و اغلب آنان به مراقبتهای ویژه نیازمندند.
3ـ کهنسالان: سنین 85 ساله و بالاتر را شامل میشود.
از جمله تغییرات جسمی و روانی در سالمندان، میتوان به کاهش قدرت جسمانی، کندی حرکات، تأخیر در پاسخ درکی و رفتاری، کوتاهی خواب، کاهش دقت بینایی و شنوایی، کاهش قابلیت ارتجاعی پوست، کاهش تواناییهای فرد در سازگاری با محیط، کاهش سلامت ذهنی و عقلی، اختلال در حافظه، اختلال در قضاوت، کاهش سرعت انتقال اطلاعات، افزایش زمان برای یادگیری، کاهش توجه و تمرکز و… اشاره نمود.
از بیماریهای شایع دوران سالمندی نیز، بیماریهای قلب و عروق (نظیر آنژین صدری، آرترواسکلروزیس، نارسایی احتقانی قلب، افزایش فشارخون، انفارکتوس قلبی و…)، بیماریهای گوارشی (نظیر یبوست، سرطان معده و روده، فتق، هموروئید، دردهای معده، بیاختیاری مدفوع و …)، بیماریهای سیستم آندوکرین (نظیر دیابت، افزایش چربی، پرکاری و کم کاری تیروئید و …)، بیماریهای سیستم عضلانی ـ اسکلتی (نظیر آرتریت، پوکی استخوان، تخریب و شکستگی مفصل ران و آرتریت روماتوئید و…)، بیماریهای سیستم ریوی (نظیر سرطان ریه، بیماریهای مزمن احتقانی ریه، پنومونی، آنفلوآنزا و…)، بیماریهای سیستم عصبی (نظیر آلزایمر، سکته مغزی، پارکینسون و…)، بیماریهای سیستم تناسلی (نظیر سرطان پستان، سرطان پروستات، سرطان رحم و …)، بیماریهای سیستم کلیوی (نظیر سرطان مثانه، بیاختیاری ادراری، عفونتهای مجاری ادراری و…)، اختلالات عاطفی (نظیر در خود فرورفتگی، افسردگی حساسیت و…) قابل ذکرند. ناگفته نماند که سالمندان اکثراً در یک زمان، چند بیماری داشته و اغلب این بیماریها مزمن و غیر واگیردار هستند. متأسفانه جامعه سالمندان در بسیاری از کشورها من جمله ایران، به دلیل کهولت سن یا از کارافتادگی و نداشتن حامی، در سختترین شرایط معیشتی زیست میکنند و در سالهایی از عمر که باید از ثمرات زندگی بهره ببرند، مدام در حال رنج و مشقتاند. لذا شایسته است، مسئولین محترم دولت، در توسعه تشکلها، انجمنها، کلوپها و بنگاههای سالمندان، که برای تأمین بخشی از نیازهای افراد سالمند، میتوانند فعال باشند، اقدام مؤثر به عمل آورند. شاید در سایه چنین اقداماتی، بتوان تا حدی از بار مشکلات آنان کاست.
حقوق افراد ناتوان در اسناد بینالمللی
از جمله اسناد بینالمللی که حقوق افراد دارای ناتوانی را ذکر نموده، کنوانسیون حقوق کودک و کنوانسیون حقوق افراد دارای ناتوانی است. هر یک از این منابع را بررسی میکنیم.
کنوانسیون حقوق کودک
کنوانسیون حقوق کودک، بیشک مهمترین و اولین سند الزامآور حقوقی در زمینهی حمایت از حقوق کودکان بوده است. این کنوانسیون از یک مقدمه و 54 ماده تشکیل شده است و هدف اساسی آن، ایجاد زندگی بهتر برای کودکان و تلاش در جهت رشد هماهنگ و متعادل آنان در زمینههای اساسی رشد جسمی، ذهنی، عاطفی، روانی و رشد اجتماعی است و برای دستیابی به این هدف، چهار محور اساسی رشد، بقا، حمایت و مشارکت را مورد توجه قرار داده است. کنوانسیون حقوق کودک از جمله معاهداتی است که به طور صریح از دولتهای عضو میخواهد تا اقدامات لازم قانونی، اداری و دیگر اقدامات لازم را برای اجرای مناسب حقوق مندرج در کنوانسیون انجام دهند. اقدامات اجرایی طبق نظریه کلی کمیته حقوق کودک، شامل رشته وسیعی از اقدامات قانونی، قضایی، اداری، سازمانهای غیر دولتی، نهادهای ملی خانواده، آموزش، توسعه و غیره در تمام سطوح جامعه میشود که باید با توجه به اصول کلی که کمیته مشخص کرده انجام گیرد.
یکی از اصول و مواد اساسی کنوانسیون، تعهد دولتها به اجرای بدون تبعیض مقررات و قواعد مندرج در کنوانسیون است که در نظریه کلی کمیته حقوق بشر نیز دولتها را به انجام اقدامات مناسب برای اجرای میثاق با رعایت اصل عدم تبعیض و تساوی و حمایت یکسان در برابر قانون تشویق کرده است.رعایت منافع عالیه کودک در تمام سطوح قضایی، اداری، خصوصی، عمومی، رفاهی و مانند آن، حق بقا و رشد که شامل رشد فیزیکی، ذهنی، روحی، اخلاقی، روانی و اجتماعی میشود و احترام به دیدگاههای کودک از جمله حقوقی هستند که رعایت آنها نقش کودک را به عنوان مشارکت کننده فعال در ترویج و نظارت بر حقوق خود برجسته مینماید.
در نهایت میتوان کنوانسیون حقوق کودک را اینگونه ارزیابی نمود که بررسی و تدوین متن کنوانسیون از سال 1979 تا 1989 به مدت 10 سال، نشان از اهمیت و حساس بودن موضوع و اختلاف دیدگاهها در مورد حقوق کودکان و احترام به دیدگاههای مختلف برای تهیه یک معاهده جهانی دارد؛ و همچنین بیانگر دقت و توجه به تمام ابعاد روحی و جسمی کودکان و استفاده از یافتههای علمی متخصصان در مورد کودکان بوده است که تا حدود زیادی در اجرای این امر موفق بودهاند؛ توجه و رعایت ساز و کارها و شیوههای اجرا که در خود کنوانسیون به صراحت بیان شده و تفسیر مواد توسط کمیته حقوق کودک، میتواند به اجرای مناسب و بهتر این کنوانسیون کمک نماید.
بررسی حقوق کودکان دارای ناتوانی مندرج در کنوانسیون حقوق کودک
از جمله حقوق مندرج در کنوانسیون حقوق کودک که در ماده 23 این کنوانسیون مطرح شده است حقوق کودکان دارای ناتوانی یا کمتوان است؛ که ادامه به تشریح حقوق مندرج در این ماده خواهیم پرداخت.
1ـ حق شرکت فعال در جامعه
بند 1 این ماده تصریح میکند که: «کشورهای طرف کنوانسیون اذعان دارند کودکی که ذهناً یا جسماً دچار نقض میباشد باید در شرایطی که متضمن منزلت و افزایش اتکا به نفس باشد و شرکت فعال کودک در جامعه را تسهیل نماید، از زندگی آبرومندانه و کامل برخوردار گردد.»
حق مشارکت کودکان در اموری که مرتبط با آنها است و نیز احترام به دیدگاهها و نظرات کودکان از اصول اساسی حقوق آنها است. در حقیقت توجه به کودک به عنوان عضوی از جامعه و اعطای نقش فعال به وی در تعیین سرنوشت خود، مقتضی پذیرش «حق مشارکت» برای او است. کودکان دارای ناتوانی نیز مانند سایر کودکان این حق را دارند که به آنها به عنوان اعضای جامعه و نه افرادی دست و پاگیر نگریسته شود و در فعالیتهای اجتماعی مشارکت داده شوند.
2ـ حق حمایت ویژه
بند 2 این ماده به این موضوع اختصاص یافته است که حکومتها اعلام میکنند که کودک دارای ناتوانی، از حق حمایت ویژه حکومتی برخوردار است و باید تا حد امکان، برای کودک دارای ناتوانی، والدین یا سرپرستان او امکانات مناسب را فراهم نمود.
تأکید بر حقوق کودکان دارای ناتوانی به سبب نقض گسترده این حقوق، آسیبپذیر بودن این کودکان و ضرورت حمایت همه جانبه از آنان است. ممنوعیت اعدام کودکان، عدم جواز سقط جنین، حمایت از حیات کودکان پیش از تولد، مبری دانستن کودکان از مسئولیت کیفری، حمایت از آنان در شرایط جنگ و صلح، تأکید بر تأمین معیشت و بهداشت آنان، تغذیه با شیر مادر، از جمله ابعاد حق حمایت ویژه از کودکان و به خصوص کودکان دارای ناتوانی است.
3ـ حق بهرهمندی از مراقبتهای ویژه
بند 3 ماده 23 اینگونه تصریح میکند که: «کشورهای طرف کنوانسیون حق کودکان دارای ناتوانی را برای برخورداری از مراقبتهای ویژه به رسمیت میشناسند و ارائه این مراقبتها را بنا به اقتضاء مناسب شرایط والدین و یا مسئولین کودک و منوط به وجود منابع، به اینگونه کودکان و کسانی که مسئول مراقبت از وی هستند، تشویق و تضمین خواهند کرد.»
کودکان دارای ناتوانی دارای حق مراقبتهای ویژه هستند. به این معنی که دولتها باید تا حد امکان از این کودکان حمایت کرده و نیازهای آنان را تأمین نمایند. مقدار و نوع کمکها به میزان نیاز این کودکان و خانواده آنها یا افرادی که از آنها مراقبت میکنند بستگی دارد. به عنوان مثال کودکانی که قادر به راه رفتن نیستند به ویلچر یا دیگر انواع وسایل کمکی نیاز دارند.
4ـ حق دسترسی به تعلیم و تربیت
بند 4 ماده 23 اینگونه تصریح میکند که: «با تشخیص نیازهای کودک دارای ناتوانی، کمکهای مقرر شده در پاراگراف 2 ماده حاضر در صورت امکان میبایست به طور رایگان و با در نظر گرفتن منابع مالی والدین و یا مسئولین کودک انجام گیرد و میبایست به نحوی برنامهریزی شود که کودک کمتوان بتواند دسترسی مؤثر به آموزش، تعلیم و تربیت و خدمات مراقبتی بهداشتی، خدمات توانبخشی، آمادگی برای اشتغال و ایجاد فرصت به روشی که موجب دستیابی کودک به حداکثر کمال اجتماعی و پیشرفت فرهنگی و معنوی وی میشود داشته باشد. دولتها باید اطمینان دهند که کودکان دارای ناتوانی از آموزش، مراقبتهای بهداشتی، اصلاح یا بازپروری، آمادهسازی برای کار و فرصت بازی برخوردار خواهند بود.»
بر اساس حقوق بینالملل حق بر دریافت آموزش به سمت دولتها جهت داده شده و فقط حکومتها هستند که ملزم شدهاند تسهیلات کافی برای آموزش را فراهم نمایند. در حقیقت حکومتها باید مطمئن شوند که تمام شرایط مذکور در حقوق بینالملل نظیر آموزش ابتدایی اجباری و رایگان، دسترسی برابر و همگانی به آموزش متوسطه و سطوح بالاتر از طریق اقدامات قانونگذاری، نظارت دولتها و یارانهها ضمانت گردد. این امر سبب میگردد تعهد دولتها درحمایت از بهرهمندی از حق بر آموزش در سطح ترازی قرار گیرد.
5ـ حق دریافت خدمات توانبخشی
بند 5 ماده 23 اینگونه تصریح میکند که: «کشورهای طرف کنوانسیون در سایه همکاریهای بینالمللی، مبادله اطلاعات لازم را در زمینه مراقبتهای بهداشتی پیشگیری، معالجات پزشکی، روانشناسی و عملی کودکان معلول از جمله انتشار و در دسترس قرار دادن اطلاعات مربوط به روشهای توانبخشی، آموزش و خدمات حرفهای با هدف قادر ساختن کشورهای طرف کنوانسیون به پیشبرد تواناییها و مهارتهای خود و گسترش تجربیات آنان در این زمینهها، افزایش خواهند داد؛ و در این رابطه به نیازهای کشورهای در حال توسعه توجه خاصی مبذول خواهد شد.»
6ـ حق اشتغال
همانگونه که در بند 3 ماده 23 ذکر شد، باید بهگونهای برنامهریزی شود که کودک دارای ناتوانی بتواند دسترسی مؤثر به آموزش … و آمادگی برای اشتغال و ایجاد فرصتها به روشی که موجب دستیابی کودک به حداکثر کمال اجتماعی و پیشرفت شخصی از جمله پیشرفت فرهنگی و معنوی وی میشود، داشته باشد.
اشتغال به عنوان یک مسئله تأثیرگذار در زندگی انسان همواره ذهن اعضای جامعه را با خود درگیر مینماید. ضرورت چنین مسئلهای برای اشتغال اشخاص دارای ناتوانی بیش از دیگران احساس میشود. چرا که برای این اشخاص به علت ناتوانیهای جسمانی یا روانی، امکان بهرهمندی یکسان و برابر از فرصتهای کاری فراهم نیست؛ و لذا لازم است حمایتهای خاصتری در مورد این افراد صورت گیرد تا امکان مشارکت کامل کودکان ناتوان در جامعه تحقق یابد؛ اما در امروزه متأسفانه شاهد این حقیقت هستیم که بسیاری از اشخاص دارای ناتوانی یا از شغل محروماند و یا در مشاغل پست و سطح پایین به کار گمارده میشوند. در زمانهای بیکاری و رکود اقتصادی این افراد معمولاً نخستین کسانی هستند که کنار گذاشته شده و آخرین کسانی میباشند که به کار گمارده میشوند. در برخی از کشورهای صنعتی، بنا به تجربهای که از بحرانهای اقتصادی کسب کردهاند، نرخ بیکاری در میان اشخاص دارای ناتوانی جویای کار نسبت به افراد سالم دو برابر بوده است.
در کشورهای در حال توسعه مانند ایران که شاخصهای کمی و کیفی توسعه هنوز در مراحل اولیه قرار دارد، مسئله اشتغال این افراد یکی از دغدغهها و مشکلات اساسی است که اشخاص دارای ناتوانی را بیش از سایرین درگیر کرده است. این گروه از جامعه به دلیل موقعیت خاصی که دارند اغلب از سوی کارفرمایان به راحتی به کار گرفته نمیشوند و با وجود حضور فعال آنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی همچنان آنگونه که باید، مورد توجه قرار نمیگیرند.
از میان حقوق مذکور در این ماده دو دسته از آنها از اهمیت بیشتری برخوردار است. حق بر آموزش و حق بر توانبخشی کودکان دارای ناتوانی، از جمله این حقوق هستند که در ادامه به تفضیل آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
کنوانسیون حقوق افراد دارای ناتوانی
این کنوانسیون در تاریخ 13 دسامبر 2006 به همراه یک پروتکل الحاقی به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید و از مارس 2007 برای امضا و پیوستن دولتها به آن در مقر سازمان ملل متحد مفتوح گذاشته شد. این کنوانسیون پس از یک وقفه دو ساله سرانجام در 13 آذرماه 1387 به تصویب مجلس شورای اسلامی نیز رسید و در تاریخ 4 دیماه 1387 مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت. در ادامه به بررسی حقوق افراد دارای ناتوانی مندرج در این کنوانسیون خواهیم پرداخت.
1ـ حق احترام به ظرفیتهای قابل تحول
یکی از اصول اصلی مطرح شده در ماده 3 کنوانسیون حقوق افراد دارای ناتوانی و معلولیت، احترام به ظرفیتهای قابل تحول کودکان دارای ناتوانی و احترام به حقوق این کودکان در جهت حفظ هویت آنها است.
2ـ حق بهرهمندی از حقوق بشر و آزادیهای بنیادین
در بند 1 ماده 7 اینگونه آمده است: دولتهای عضو تمامی تدابیر لازم را جهت تضمین این که کودکان دارای ناتوانی از تمامی حقوق بشر و آزادیهای بنیادین بر مبنایی برابر با سایر کودکان بهرهمند میباشند، اتخاذ خواهند کرد.
3ـ عدم تبعیض
بند 2 ماده 7 کنوانسیون مقرر میدارد که: در تمامی اقدامات مربوط به کودکان دارای ناتوانی و معلولیت، عالیترین منافع کودک، در اولویت نخست خواهد بود؛ و این کودکان باید از بهرهمندی کامل از حقوق بشر و آزادیهای بنیادین بر مبنای برابر با سایر کودکان برخوردار گردند.
4ـ حق آزادی بیان و ابراز عقیده
در بند 3 این ماده آمده است که: دولتهای عضو تضمین خواهند کرد که کودکان دارای ناتوانی از حق بیان آزادانه نظرات خود در تمامی امور تأثیرگذار بر آنها برخوردار میباشند، نظرات آنها بر اساس سن و بلوغ و بر مبنای برابر با سایر کودکان از سنجش مناسب برخوردار بوده و در تحقق حقوق آنها کمکهایی متناسب با سن و ناتوانیشان به آنها ارائه میگردد.
5ـ حق برداشتن نام و تابعیت
در ماده 18 کنوانسیون حقوق افراد دارای ناتوانی آمده است: کودکان دارای ناتوانی بلافاصله پس از ولادت ثبت خواهند گردید و از زمان ولادت دارای حق برخورداری از نام و اخذ تابعیت را دارند و تا آنجایی که ممکن است از حق شناخت و مراقبت توسط والدین برخوردار خواهند گردید.
اهمیت ثبت ولادت و نام کودکان بر کسی پوشیده نیست. با ثبت ولادت و انتخاب نام، به کودک شخصیت و هویت داده میشود. مطابق این حق، هر کودکی باید بدون هیچگونه تبعیض از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، اصل و منشأ ملی یا اجتماعی، تمکن یا نسب، از اقدامات حمایتی که به اقتضای وضعیت خردسالی از طرف خانواده او و جامعه و دولت به عمل میآید برخوردار گردد. هویت هر کودکی باید بلافاصله پس از ولادت به ثبت برسد و نیز هر کودکی از حق تحصیل تابعیت برخوردار است و در این باره میان کودک عادی و دارای ناتوانی تفاوتی وجود ندارد.
6ـ حق برخورداری از زندگی با خانواده
به موجب بند 3 ماده 23، دولتها تضمین خواهند نمود که کودکان دارای ناتوانی در ارتباط با زندگی خانوادگی از حقوق برابر برخوردار باشند. دولتهای عضو با هدف تحقق حقوق مذکور و جلوگیری از اختفاء، ترک، غفلت و تفکیک کودکان دارای معلولیت، تعهد خواهند نمود تا اطلاعات، خدمات و حمایتهای اولیه و جامع را به کودکان کمتوان و خانوادههای آنها ارائه نمایند.
در بند 4 این ماده تصریح گردیده است که دولتهای عضو تضمین خواهند نمود در هیچ موردی کودک از هر دو والدین یا یکی از آنها، بر مبنای معلولیت کودک جدا نشود.
همچنین در بند 5 ماده 23 آمده است که دولتهای عضو تعهد خواهند نمود، چنانچه والدین بلافصل کودک قادر به مراقبت از کودک کمتوان خود نباشند، هر گونه تلاشی را جهت ارائه مراقبتهای جایگزین در درون خانواده بزرگتر و در صورت ناکامی، در درون جامعه در شرایط خانوادگی به عمل آورند.
7ـ حق آموزش
بند 2 ماده 24 در تحقق این حق بیان میدارد که دولتهای عضو تضمین خواهند نمود که کودکان دارای ناتوانی بر مبنای ناتوانی خود از آموزش اجباری و رایگان ابتدایی یا متوسطه محروم نمیگردند. همچنین در بند 3 این ماده آمده است که دولتهای عضو، افراد دارای ناتوانی را قادر خواهند ساخت تا مهارتهای توسعه اجتماعی و زندگی را جهت تسهیل در مشارکت کامل و برابر آنها در امر آموزش به عنوان اعضای فعال جامعه فراگیرند. بدین منظور دولتهای عضو تدابیر مناسبی را در موارد زیر اتخاذ خواهند نمود از جمله تضمین ارائه آموزش به افراد به ویژه کودکانی که نابینا، ناشنوا یا هر دوی آنها هستند به مناسبترین زبانها، شیوهها و روشهای ارتباطی برای افراد و در محیطهایی که توسعه اجتماعی و دانشگاهی را به بالاترین میزان افزایش میدهد.
8ـ حق مشارکت در زندگی فرهنگی، تفریح، فراغت و ورزش
بند 5 ماده 30 تصریح میکند که دولتهای عضو، با نیت توانمند ساختن افراد دارای ناتوانی در جهت مشارکت بر مبنای برابر با سایرین در فعالیتهای تفریحی، فراغتی و ورزشی، تدابیر مناسبی را در مواردی اتخاذ خواهند نمود. که از جمله آنها تضمین این است که کودکان دارای ناتوانی از دسترسی برابر با سایر کودکان به شرکت در بازی، تفریح و فعالیتهای ورزشی و فراغتیِ درون نظام مدارس، برخوردار باشند.
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)