نشست تخصصی وضعیت زبان اشاره در ایران و جهان
کارگاه زبان اشاره
7 آذرماه 1395 “نشست تخصصی وضعیت زبان اشاره در ایران و جهان” با حضور 20 ناشنوا نخبه در دفتر فرهنگ معلولین برگزار شد.
این نشست به مدیریت خانم دکتر زهره قاری برگزار شد. ایشان متخصص زبان اشاره و دارای دکتری این رشته از استرالیا است. و جزء معدود ایرانیانی است که به دلیل علاقه ذاتی و شخصی به جامعه و فرهنگ ناشنوایان در این رشته ورود پیدا کرده است.
هدف اصلی دفتر فرهنگ معلولین انتقال تجارب خارج از کشور به داخل و ایجاد دیالوگ و گفتگوی منطقی بین داخل و خارج است. از اینرو درصدد است از همه کارشناسان بهره گرفته و با برگزاری نشست و انتشار دیدگاههای استادان محترم زمینه گره گشایی از مشکلات و یافتن راه کار مناسب را به وجود آورد.
به زودی متن سخنرانی و مباحث مطرح شده در این نشست منتشر میشود. افراد حاضر در این نشست عبارت بودند از نخبگان ناشنوا از کانون ناشنوایان قم، هیئت مذهبی یا صاحب الزمان ناشنوایان و مؤسسه ناشنوایان وفاداران کربلا قم.
در پایان نشست از خانم دکتر زهره قاری و آقایان سید محمد رضا لاجوردی، ناصر خانزاده، میثم اخوان، عباس قرنلی و بهزاد رحمانی دوست تقدیر شد و قرار شد هر ماه یک تا دو نشست ویژه ناشنوایی داشته باشیم.
دکتر زهره قاری:
بنده لازم میدانم کوتاه و مختصر راجع به تاریخچه و موقعیت ناشنوایان در دنیا و زبان اشاره توضیحاتی ارائه نمایم. متأسفانه در جامعه ما ناشنوا به عنوان یک فرد عقبمانده دیده میشود. اگر یک بررسی در گوگل و کتب و مقالات انجام دهید مشاهده میکنید که پیش از دهه 990 برای ناشنوا از لغاتی مثل handicapped retarted dom و disable استفاده شده بود. که همه اینها حول محور عقبمانده قرار میگرفتند. واژه down به دو معنی unable to speak «کسی که نمیتواند صحبت کند» و stupid «کسی که مغزش مشکل دارد» به کار میرود. و این دو واژه برای ناشنوایان استعمال میشد. الکساندر گراهامبل مخترع تلفن هم مادرش ناشنوا و سنگینگوش بود و هم همسرش ناشنوای مطلق بود. او میخواست به ناشنوایان کمک نماید که نهایتاً به اختراع تلفن منجر میگردد. او به این مسأله اندیشید و به این نتیجه رسید که علت ازدیاد ناشنوایان در واشینگتن ازدواج درون گروهی آنها است. لذا باید از آن جلوگیری و ممانعت گردد. او لایحهای در همین راستا به مجلس ارائه میکند و تصویب میشود. فلذا برای این که ناشنوایان همدیگر را نبینند در اولین اقدام مدارس شبانهروزی را میبندند. این مسأله چند پیامد به دنبال داشت. یکی این که ناشنوایانی که معلم بودند شغلشان را از دست میدهند. دومین پیامد این بود که زبانهای اشاره زیادی از بین میرود و ناشنوایان رفته رفته منزوی شدند. وقتی زبانهای اشاره در دنیا از بین رفت و نابود شد یک فاجعه عظیم به بار میآید. و این را فقط یک زبانشناس درک میکند.به همین دلیل در مقالات ناشنوایان از الکساندر گراهامبل به عنوان دوست یا دشمن یاد میشود. این قضیه تا زمان هیتلر ادامه پیدا میکند. هیتلر هم میخواست یک ملت و یک نژاد برتر داشته باشد. بنابرین چنانچه کسی از یکی از حواس برخوردار نبود حتماً باید از بین میرفت و میمرد. به همین دلیل او ناشنوایان را میدزدید و به وسیله تزریق آنها را عقیم مینمود. حتی تعدادی از آنها را میکشت و جسدشان پیدا میشد. حتی در همان زمان عدهای از ناشنوایان ناپدید شدند. این کل تاریخ صد ساله ناشنوایان در امریکا است که زبان اشاره و ناشنوایان باید از عرصه گیتی محو و نابود شوند. وقتی امام خمینی (ره) فرمودند هر چه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید یکی از دلایلش همین است. حال اگر امروز مترجم ما نبود این جلسه هیچ فایدهای نداشت. همه کسانی که با زبان اشاره مخالف هستند باید نسبت به وضعیت پیش آمده پاسخگو باشند. در همین تاریخ صد ساله دو تحقیق اساسی صورت گرفته است. یکی در زمینه ژنتیک بود که طبق مطالعات صورت گرفته متوجه شدند بیش از نود درصد ناشنوایان پدر و مادر شنوا دارند. بنابرین نقش وراثت بسیار کمرنگ است. شاید کمتر از دو درصد باشد. فلذا اشتباهی که در طول چند قرن متمادی در سراسر دنیا انجام دادند را میخواهند با اشتباه دیگری پوشش دهند. آنها میخواهند زبان اشاره خودشان را به تمام جهان تحمیل نمایند. البته امریکا در این زمینه با انگلیس در رقابتاند. در استرالیا به من هشدار دادند که زبان اشاره تا ده سال دیگر در ایران نابود میشود. از بنده تقاضا شد تا بروم و از مسنترین افراد ناشنوا فیلمبرداری نمایم. تحقیق دوم یک تحقیق زبانشناسی بود که متوجه شدند زبان اشاره تمام المنتهای یک زبان گفتاری را دارد. یعنی این زبان دارای صرف، نحو، آواشناسی و معناشناسی میباشد. زبان اشاره هم مثل زبان گفتار دارای قاعده و قانون است.این زبان دارای المنتهائی است که در هیچ زبان گفتاریی وجود ندارد. طوری که ما به کمک زبانشناسان هم نتوانستیم در زبان گفتار برای آنها واژه درست کنیم. خانم مریم طبیعی یکی از دانشجویان دانشگاه فردوسی پایاننامهای با موضوع صرف زمان گذشته، حال و آینده در زبان اشاره و نشان دادن زمان توسط ناشنوایان نوشته است. خانم سارا موسوی هم روی استعاره عشق در ادبیات زبان اشاره تحقیقی ارائه نمود. بنده هم در حال تحقیق روی علائم منفی در زبان اشاره هستم. یکی از دانشجویان بنده در مقطع کارشناسی ارشد رشته زبانشناسی دانشگاه علوم تحقیقات تهران که خود نیز ناشنوا میباشد مشغول تحقیق و مطالعه در زمینه علم صرف در زبان اشاره است. ما میخواهیم بررسی کنیم که چه کسانی برای واژگان جدیدی مثل پهباد نماد و اشاره میسازند. آیا ناشنوایان تحصیل کرده این نمادها را میسازند یا ناشنوایان کمسواد؟ شهرستانیها نمادسازیشان قویتر است یا تهرانیها؟ناشنوایان حتی برای واژگان جدیدی مثل وایبر، واتساپ، لاین، تلگرام، ایدز و کارت هوشمند هم اشاره دارند و اشارههای شهرستانهای مختلف با یکدیگر متفاوت است. وقتی پس از تحقیقات متمادی به این نتیجه رسیدند که زبان اشاره یک زبان رسمی و کامل است تحول عظیمی در دنیا رخ داد. و همه متوجه شدند که ناشنوا یک ملت است. یک ملت دارای فرهنگ، زبان، طنز و ادبیات است. ما در زمینه طنز ناشنوایان هم کار میکنیم. من مقالهای نوشتم که در بخشی از آن به طنز پرداختهام. زبان اشاره شعر هم دارد. من در کنفرانس قم راجع به شعر به زبان اشاره هم صحبت نمودم که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. من سخنرانیهایم را اول برای ناشنوایان ایراد میکنم. چون آنها برایم اهمیت دارند. اگر آنها پذیرفتند برای افراد شنوا هم سخنرانی مینمایم. در آن سال حدود 160 نفر در همایش حضور داشتند. من هنوز از روی سن پائین نیامده بودم که تمام این 160 نفر هر کدام سه بار فلشم را گرفتند. چون به زبان خودشان بود و همه پسندیده بودند. ما اشعار حافظ، سعدی، مولوی و دیگر شعرا را به زبان اشاره ترجمه میکنیم و چون همزمان با آهنگ پخش میشود و ترجمه لغت به لغت میگردد ناشنوا از شنیدن آن خوشش نمی آید و استقبال نمینماید. مگر این که لباس یا حرکات بدن و ریتمیک بودن آن برایش خوشایند باشد. ولی اگر تئاطر برای آنها گذاشته شود همه استقبال میکنند و از آن فیلم میگیرند. چون آن را به خوبی درک مینمایند. به هر حال امروز دیگر ناشنوا را عقبمانده نمیدانند. چون همه به این باور و اعتقاد رسیدهاند. ناشنوایان خودشان را معلول نمیدانند. من هم این را باور دارم. معلول کسی است که ذهنش دچار اختلال است. من به یک نابینا و یک ناشنوا معلول نمیگویم. در آینده هم اگر یک فرزند ناشنوا داشته باشم فرزندم را خارجی میدانم و میگویم ما زبان همدیگر را یاد میگیریم و با هم تعامل خواهیم داشت. بچهای که با مادرش به زبان اشاره صحبت میکند در آینده مترجم ماهری خواهد شد. نه مترجمی که سر کلاس آموزش دیده است. چون زبان اشاره زبان مادری اوست. فرزند یک ناشنوا به خوبی آگاه است که وقتی گریه میکند باید چشمانش را باز نگه دارد تا مادرش اشکهایش را ببیند. من خیلی روی منابع اسلامی مثل قرآن، صحیفه سجادیه، نهجالبلاغه و مفاتیح کار کردم. اما در هیچ یک از این منابع مشاهده نکردم که اگر کسی یکی از حواس را نداشت معلول است. چه بسا اگر یک یا دو حس از دست رفت بقیه حواس تقویت و بیدار میشوند. هلن کلر هم وقتی دو حس را نداشت روی حس لامسهاش تکیه نمود. پایاننامه من هم راجع به حس لامسه بود. من میخواستم به وسیله حس لامسه مفاهیم انتزاعی را به ناشنوایان آموزش دهم. من بالقوههای حس لامسه را کشف کردم. من اندیشیدم که چرا حضرت یعقوب (ع) لباس حضرت یوسف را به چشمانش کشید و شفا یافت. یا این که چرا خداوند در قرآن نفرمود به لباس نگاه کن یا آن را بو کن. خداوند فرمود لباس را به چشمانت بمال. ما باید در این ظرایف دقیق شویم که در حس لامسه چه چیزی نهفته است که در دیگر حواس وجود ندارد. من روی حس شنوائی هم تحقیق کردم و در تمام قرآن اول سمیع و سپس بصیر آمده است. ما از طریق حس بینائی بیش از هفتاد درصد اطلاعات دریافت میکنیم. ولی به وسیله حس شنوائی حدود 13 درصد اطلاعات کسب مینمائیم. اما در میان نابینایان حکیم و دانشمن وجود دارد. ولی حکیم و دانشمند ناشنوا نداریم. در همین مقدار کم شنوائی چه چیزی نهفته است که ما از دست میدهیم؟ نتایج تحقیقات به اینجا رسید که این مقدار کم همان مفاهیم انتزاعی است. به همین دلیل ناشنوا در مدرسه از درس دینی نمره قابل قبولی کسب نمیکند. اما درس علوم را به خوبی و با نمرات عالی قبول میشود. چون درس علوم دیداری است. شما چگونه میخواهید مفاهیمی مثل حسادت، سخاوت و… را که مفاهیم انتزاعی هستند به یک ناشنوا بیاموزید؟ ما زبان اشاره را از ناشنوایان گرفتیم و زبان گفتار را به آنها تحمیل کردیم. طوری که ناشنوا از به کار بردن زبان اشاره در جامعه شرمنده و خجل میشود. اما امروزه نه فقط من بلکه تمام دنیا به این باور رسیدند که زبان اشاره یک زبان پویا است و هر ثانیه کتاب و مقاله راجع به این زبان در حال تألیف و ترجمه است. اگر زبان اشاره را خوب یاد بگیریم برای سخنرانی کمتر به حرف زدن نیاز خواهیم داشت. در استرالیا تئاطری در ارتباط با مزیتهای زبان اشاره ساخته شد. در یکی از صحنهها یک دختر کلید کمد را مخفی میکند. یک دندانپزشک هم در حال جراحی دندان دختر است. وقتی مادرش جای کلید را از او میپرسد دختر با اشاره پاسخ او را میدهد. در صحنهای دیگر یک دو ناشنوا را نشان میدهد که از فاصله بسیار دور و از کنار پنجره در حال صحبت با یکدیگراند. در صورتی که ما شاید در حد دو جمله مختصر آن هم با فریاد بتوانیم از فاصله دور با هم گفتگو نمائیم. یک تحقیقی با عنوان defgain صورت گرفت که یک آقایی در انگلیس ناشنوا میشود. او میگوید به من میگفتند وقتی ناشنوا میشوی یک چیزی را از دست میدهی و آن هم شنوائی است. اما وقتی ناشنوا شدم چیزی را به دست آوردم و آن هم ناشنوائی میباشد. دو نفر از دانشجویان دانشگاه گلودت تنها دانشگاه ناشنوایان در امریکا مقالهای تحت عنوان defgain نوشتند که من به چند مورد از مسائلی که در این مقاله به آنها پرداخته شده اشاره خواهم کرد. در این مقاله آمده است که ما در دنیا کارهای زیادی میتوانیم انجام دهیم. ولی به ما القا شده که عقبمانده و معلول هستیم. اگر مرتباً این معضل را به ما القا نمایند ما هم باور میکنیم که دچار مشکل هستیم. اما نباید ناشنوائی را یک معضل دانست. ما میتوانیم با دستهایمان و با فکرمان دنیا را فتح نمائیم. ما تا الآن هم کمک زیادی کردهایم. از فلسفه گرفته تا ادبیات و سینما. تا شصت سال پیش مطابق نظر ارسطو انسان حیوان ناطق بود. اما ما ناشنوایان باعث شدیم که از شصت سال پیش تا کنون متوجه شوید که زبان اشاره یک زبان کامل است. زبان حاکی از آوا و صدا نیست و المنتهای دیگری میخواهد. زبان وسیله ارتباط است. اگر بنده توانستم به وسیله چیزی با شما ارتباط برقرار نمایم و مفاهیم فلسفی، سیاسی، تاریخی، اقتصادی و… را به شما انتقال دهم یعنی از زبان استفاده نمودهام. ما در سال حدود 4 کنفرانس برگزار میکنیم که یک ناشنوا ریاست آن را بر عهده دارد و بسیار موفق بوده است. وقتی ما میتوانیم به زبان اشاره صحبت میکنیم، اساسنامه تصویب میکنیم و به وسیله همین زبان تحصیل میکنیم پس نقصی مشاهده نمیشود. این نظر خارجیها است که معتقدند وقتی یک ناشنوا مثل یک فرد شنوا برای صحبت کردن دهانش تکان نمی خورد پس او عقبمانده است. این نظر کاملاً اشتباه است. من به وضوح مشاهده کردهام که گاهی ناشنوایان افراد شنوا را به خاطر تکان خوردن دهانهایشان مسخره میکردند. در ادامه مقاله فوق آمده است شما زبان را معادل آوا میدانید. در حالی که زبان وسیله ارتباط است نه آوا. حال این ارتباط با هر ابزاری میتواند صورت پذیرد. دستی یا گفتاری. دومین مسألهای که ناشنوایان در این مقاله به آن پرداختند این است که تفاوتها باعث سازگاری بیشتر ما در دنیا خواهد شد. مثلاً در ایرلند و یک کشور دیگر بذر اصلاح شده گندم و سیبزمینی اصلاح شده کاشتند. اما پس از مدتی همه آنها آفت زدند که منجر به قحطی و نهایتاً مرگ تعداد بیشماری گردید ولی اگر در همان کشورها گندم و سیبزمینی متوسط و ضعیف هم کشت میشد همه تا سال بعد زنده میماندند و میتوانستند از گندم و سیبزمینی متوسط استفاده نمایند. حدود دو سال پیش فیلمی از تلویزیون پخش شد که از نظر من که زیاد اهل تماشای فیلم نیستم بسیار جالب و مهیج بود. یک نابینا و یک ناشنوا و یک جسمی-حرکتی میخواستند از دست پلیس فرار کنند. فرد نابینا با شنیدن صدای پلیس به دوستانش هشدار میداد. فرد ناشنوا هم که دید وسیعی داشت سایه پلیس را میدید و اطلاع میداد. به هر حال هر کدام مهارتهای خاص خود را به کار بردند و توانستند خنده کنان از دست پلیس فرار کنند. ناشنوایان معتقدند همین تفاوتها سبب موفقیت دنیا خواهد شد. بر اثر قربالگریها در آینده امریکا دیگر بچه ناشنوا متولد نخواهد شد. در این مقاله آمده امریکای بدونه ناشنوا در آینده چه خواهد شد. و این را یک درد میدانند. در استرالیا دو خانم همجنسباز ناشنوا میخواستند فرزند ناشنوا داشته باشند تا راحتتر بتوانند با یکدیگر تعامل نمایند. از این رو یک خانم و یک آقای ناشنوا که هشت نسلشان هم ناشنوا بود را پیدا کردند تا برای آنها فرزند ناشنوا بیاورند. این مسأله برای پزشکان نگران کننده به نظر آمد که چرا باید به زور فرزند ناشنوا متولد شود. ناشنوا هنری دارد که شنوا ندارد. در یک کلاس اسکی روی برف از یک مربی ناشنوا برای تدریس استفاده میشود. همه فنون و مهارتهای اسکی توسط آن مربی آموزش داده شد و همه دانشجویان هم به جز دو حرکت ایستادن و پیچیدن بقیه را خیلی خوب یاد گرفتند مربی هر چه تلاش کرد نتوانست این دو حرکت را به شاگردانش بیاموزد. تا این که از آنها خواست همه در گوشهایشان گوشی بگذارند تا نتوانند صدائی بشنوند. چون میخواست آنها روی حس لامسهشان تکیه کنند. بدین طریق توانست این دو حرکت را به آنان آموزش دهد و آنها هم خیلی خوب فرا گرفتند. در سیستان و بلوچستان طیبه که یک پلیس ناشنوا است به دلیل دید وسیعش تا کنون توانسته تعداد زیادی قاچاقچی دستگیر نماید. در انگلیس دو سارق مبادرت به سرقت پول کردند. دوربین هم از آنان فیلمبرداری کرده بود که با هم آرام صحبت میکردند که پولها را کجا مخفی نمایند. پلیس هر چه سعی کرد نتوانست لبخوانی کند و مکان اختفای پولها را کشف نماید. بنابرین از یک خانم ناشنوا برای لبخوانی کمک گرفت و جای پولها را پیدا کرد. در مشهد نسترن که یک ناشنوا است شش مرتبه در آزمون مربیگری و نجات غریق شرکت کرد و قبول شد. اما به دلیل ناشنوائی او را نپذیرفتند اما او ناامید نشد و باز هم شرکت میکرد. تا این که وقتی به مکه رفته بود مادرش با او تماس میگیرد و مژده قبولیاش را به او میدهد. نسترن میگوید من به تمام مربیان زبان اشاره را یاد دادم و با هم تعامل داریم. من حتی به کودکان و نوجوانان و افراد مسن هم اشاره یاد دادم. یکی دیگر از هنرهای ناشنوایان این است که همزمان با حرکت دست و صورت و بدن میتوانند چندین لغت و واژه را بیان نمایند و انتقال دهند. ولی افراد شنوا فقط میتوانند یک لغت را به کار ببرند و بیان کنند. در مورد فیلم هم باید اذعان نمایم که زبان اشاره شکل فیلم نیست. عین فیلم است. من مقالهای در دانشگاه الزهرا به انگلیسی ارائه دادم و در آن شباهتهای فیلم و زبان اشاره را توضیح دادم. ناشنوا در واقع فیلم بازی میکند. یعنی او تمام حرکات یک فیلم مثل کات، شرتکات و… را انجام میدهد. یک شنوا اگر بخواهد یک اتفاق را توضیح دهد بلند میشود و آن را تشریح میکند. ولی ناشنوا نیازی ندارد بلند شود. او با استفاده از طبقهنما و المنتهائی که در زبان اشاره وجود دارد ولی در زبان گفتار نیست یک دنیا را به نمایش میگذارد. اما مسألهای که بین افراد شنوا مطرح بوده این است که اگر فرزند ما زبان اشاره را یاد بگیرد دیگر زبان گفتار را یاد نمیگیرد. اما تحقیقات ثابت کرده که فرزندانی که ابتدا زبان اشاره را میآموزند راحتتر زبان مادری و زبان گفتار و حتی چند زبان دیگر را هم یاد میگیرند. چون در سن بحرانی مفاهیم را آموخته است. اما اگر فرزند ناشنوا زبان اشاره یاد نگیرد وقتی وارد مدرسه میشود دیگر نمیتواند این زبان را فرا بگیرد و تقریباً یک عقبمانده محسوب میشود. یک خانم امریکایی 4 فرزند دارد. به یکی از آنها زبان اشاره میآموزد و به دیگر فرزندانش نمیآموزد. وقتی آنها وارد مدرسه میشوند فرزندی که زبان اشاره را آموخته هم در مهارتهای زبانی موفقتر است و هم ریاضیات را به خوبی فرا گرفته است. بچهای که مادرش به او زبان اشاره یاد میدهد اگر در دنیا هیچ شغلی نداشته باشد و همه دنیا ورشکسته شود او میتواند از مترجمی پول خوبی به دست آورد. بچههای افراد ناشنوا هم از نظر مهارتی از بقیه پیشتراند و هم کمتر بیقراری مینمایند. تحقیقات نشان داده که بچهها در سن یک تا یک و نیم سالگی به دلیل تکامل مغز و نقص در تکلم و اندامهای صوتی بیشترین آمادگی را برای آموزش زبان اشاره دارند. در قم همایشی برگزار شد که مقالات برتر در زمینه ناشنوایان انتخاب و برگزیده میشد. خانم نفیسه لطفی از نجفآباد مقالهای تحت عنوان با بال شکسته پر کشیدن هنر است را ارائه نمود که در آن درد دل زیبائی از زبان ناشنوایان درج گردیده بود که من این مقاله را به عنوان مقاله برتر برگزیدم. ایشان در این مقاله آورده است تحقیقات نشان داده که بهترین لبخوان فقط بیست و پنج درصد میتواند لغات را دریافت نماید. چون اندامهای صوتی قابل مشاهده نمیباشند. و بیشتر لغات را باید از طریق حدس و گمان بفهمیم. غلط یا درستش را هم نمیدانیم. این برای ما یک درد است. ما یک عمر به جای این که با زبان خودمان علم بیاموزیم و پیشرفت نمائیم یک عمر سر کلاسها رفتیم و فقط حدس زدیم. یعنی یک عمر زمان و هوش و فکرمان را هدر دادیم و تلف نمودیم. زبان گفتار یک زبان شنیداری است. چند قرن عمر ناشنوایان را به خاطر این زبان تلف کردید. ولی موفق نشدید. اگر هم میخواهید به آنها زبان گفتار بیاموزید مانند زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم او وارد عمل شوید. آن هم در حدی که بتواند از عهدهاش برآید. به ناشنوا قدرت انتخاب دهید. در بخشی از این مقاله زیبا و خواندنی به وصیتنامه یک شهید ناشنوا به نام عبدالمطلب اکبری پرداخته شده است که در ذیل خواهد آمد. عبدالمطلب اکبری در زمان جنگ مکانیک بود. او یک پسر عمو به نام غلامرضا داشت که شهید شده بود. وقتی غلامرضا شهید شد عبدالمطلب سر قبر او نشست و با زبان کر و لالیاش با ما حرف میزد. ما هم به او محل نگذاشتیم. هر چه سر و صدا کرد هیچ کس به او توجهی نشان نداد. وقتی بیتوجهی ما را دید کنار قبر پسر عمویش با انگشتش یک چهارچوب قبر کشید و روی آن نوشت شهید عبدالمطلب اکبری. سپس به ما نگاه کرد و گفت نگاه کنید. بعد خندید. ما هم خندیدیم و گفتیم او حتماً شوخیاش گرفته است. وقتی خنده ما را دید طفلک چیزی نگفت نگاهی به سنگ قبر کرد و دستنوشتههایش را پاک کرد و سرش را پائین انداخت و رفت. فردای آن روز هم به جبهه رفت و ده روز بعد جنازهاش را آوردند. وصیتنامه این شهید چند خط است که من بیش از 200 مرتبه آن را خواندهام. بسم الله الرحمان الرحیم. یک عمر هر چه گفتم به من میخندیدند. یک عمر هر چه میخواستم به مردم محبت کنم فکر میکردند من آدم نیستم و مسخرهام میکردند. یک عمر هر چه جدی گفتم شوخی گرفتند. یک عمر کسی را نداشتم که با او حرف بزنم. خیلی تنها بودم. اما مردم حالا که ما رفتیم بدانید که من هر روز با آقایم حرف میزدم و آقا به من گفت که تو شهید میشوی. جای قبرم را هم به من نشان داد. این را هم گفتم اما باور نکردید. اهمیت این وصیتنامه در این است که اگر روزی بنده گلویم بگیرد کارهایم را به عقب میاندازم و با کسی حرف نمیزنم. حالا شما تصور کنید ناشنوایان که یک عمر نمیتوانند با کسی حرف بزنند و کسی هم زبان او را نمیفهمد و نخواهد بپذیرد که باید با این زبان با ناشنوا صحبت کند و او را به عقبمانده بودن محکوم نمایند چه مشکلاتی بر سر راه او برای شغل و ازدواج و… خواهد بود. ولی در این وصیتنامه همه این مشکلات را نادیده گرفته و فقط به حرف نزدن و ارتباط نگرفتن اکتفا نموده است. و کاری که زمین مانده امام زمان (عج) برداشته است. وقتی من شعور ندارم امام زمان باید به فریاد برسد تا این که من بروم و تحقیق کنم و زبان اشاره یاد بگیرم. در مورد لهجهها هم باید به این نکته اشاره نمایم که در زبان اشاره استعدادی نهفته است که اگر دو ناشنوا از قومیتهای متفاوت با هم مواجه شوند به آسانی میتوانند زبان اشاره بسازند. در کشور اندونزی زبان اشاره بسیار مشکل است. چون این کشور یک کشور جزیرهای است و مردم آن بسیار فقیر هستند و برای رفت و آمد باید از قایق استفاده نمایند. به همین دلیل در اندونزی 3600 زبان اشاره وجود دارد. در ایران هم به دلیل مرزهای جغرافیائی پنج زبان اشاره کشف گردیده است. بنده مدتی پیش به شیراز و از آنجا به کورده رفتم. جمعیت این روستا بالغ بر دو سه هزار نفر میباشد. همچنین این روستا تعداد زیادی ناشنوا دارد و همه اهالی روستا از کوچک تا بزرگسال به زبان اشاره مسلط هستند. این روستا جزء روستاهای نادر است. در دنیا سه روستای نادر وجود دارد. یکی کورده، دیگری در اندونزی و روستای سوم در امرایکا است که من خیلی قبول ندارم. چون امریکا همه جا میخواهد ایفای قدرت نماید. یک زبان اشاره هم داریم که همه آن را میفهمند. بنده مدتی هم به بندر عباس و از آنجا به میناب و بشاگرد رفتم که در آنجا در کپر زندگی میکردند. آنها هم یک زبان اشاره مستقل دارند. اما زبان با لهجه متفاوت است. مثلاً لغاتی مثل فلافل و آسانسور را هر شهر یا کشوری مطابق با آداب و رسوم، فرهنگ و گویش خود اشاره مینمایند. من از شما خواهش میکنم اشاره را یاد بگیرید و آن را پیشرفت دهید. چون همه دنیا در حال ترویج زبان اشاره هستند. اگر ما این کار را انجام ندهیم کشورهای دیگر اشارههای خود را به ما تحمیل خواهند نمود. و اشارههای زیبای ما از بین خواهد رفت. در رابطه با این که افراد ناشنوا در هر جای دنیا میتوانند به زبان اشاره با هم صحبت کنند نیز لازم میدانم توضیحاتی ارائه نمایم. در هند اکبرشاه خانهای به نام خاموشخانه درست کرد که در این خانه هیچ کس صحبت نمیکرد. او بچههائی را که به دنیا میآمدند به این خاموشخانه میآورد و نگهبان آنجا را هم یک ناشنوا گذاشته بود. او میخواست ببیند وقتی بچهها بزرگ میشدند به چه زبانی صحبت میکنند. وقتی بچهها بزرگ میشدند به زبان اشاره صحبت میکردند. آن هم نه اشاره کامل. چون آنها ناشنوا نبودند. بچهها زبان گفتار را نیاموخته بودند. در کنفرانس قم هم یک ناشنوای عراقی شرکت کرده بود که من از این که او تنها است و کسی نیست که با او حرف بزند خیلی ناراحت بودم. وقتی سوار اتوبوس شدیم تا به حرم مطهر برویم مشاهده کردم که همه ناشنوایان با او به اشاره حرف میزنند. اما اگر دو فرد شنوا زبان یکدیگر را متوجه نشوند به هیچ وجه نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار نمایند. بنده در استرالیا با یک خانم ناشنوای مجارستانی کار میکردم. همسرش برای من تعریف کرد که ما به فلسطین رفته بودیم. در آنجا فردی را دیدیم که در یک بغالی مشغول به کار بود. وقتی همسرم او را دید متوجه شد که او ناشنوا است. چون ناشنوایان از حالات چهره و صورت خیلی خوب همدیگر را میشناسند. همسرم مرا مجبور کرد تا با آن فرد قرار ملاقات بگذارم. فردای همان روز یک مهمانی ترتیب دادند و ناشنوایان دیگر را هم خبر کردند و حدود سه ساعت با هم صحبت کردند. ناشنوایان حتی اگر زبان همدیگر را نفهمند از طریق حرکات بدن و صورت میتوانند با هم گفتگو نمایند. زبان اشاره پنج المنت دارد. مثلاً شما اگر بخواهید آب را تلفظ کنید یک حرف صدادار و یک حرف بیصدا را با هم ترکیب میکنید و یک لغت میسازید. اما ناشنوایان برای واژه آب از پنج المنت استفاده مینمایند. اولین المنت حرکت و شکل دست است. در استرالیا حدود 36 حرکت دست یافت شده است. ما هم میخواهیم تحقیق نمائیم که در ایران چند حرکت دست وجود دارد. اما مهمترین و حیاتیترین عنصر برای ناشنوایان حرکت صورت میباشد. ناشنوا برای این که به صحبتهای ما توجه کند باید حتماً به آنها نگاه کنیم. در واقع صورت برای ناشنوا یک فرهنگ محسوب میشود و بسیار اهمیت دارد. در کلاسهای زبان اشاره در استرالیا یکی از مهمترین دروسی که یاد میگرفتیم حالات صورت بود.مثلاً تعجب کردن را باید یاد بگیریم. این حالات را در کارگاهی که در مشهد گذاشتند آموزش دادند. مثلاً مفاهیمی مثل حسادت، عصبانیت، کنجکاوی و… را از طریق حالات صورت نشان میدهند. روزی خانمی را دیدم که حالت صورتش خیلی خوب بود. از او پرسیدم چه کاری انجام دادی که حالت صورتت خوب شد؟ گفت من ابتدا خیلی افتضاح بودم. ولی به کلاس بازیگری رفتم تا به این مرحله رسیدم. بنده هم امتحانم را خیلی خوب پس دادم. چون زمان زیادی را در کنار ناشنوایان بودم. روزی برای فیلمبرداری ناشنوایان را برده بودم. یکی از ناشنوایان به من گفت خانم قاری ما با خودمان فکر کردیم که این فرد ناشنوا چه کسی است که بعداً فهمیدیم که شما هستید. بنده از همه شما تقاضا دارم به فرزندانتان اعتماد به نفس دهید. ما واقعاً مترجمی که مادرزادی باشد نداریم. من در استرالیا برای کارم بیست مترجم داشتم. اما فقط کسانی که پدر و مادر ناشنوا داشتند خیلی خوب کار میکردند. البته بقیه افراد هم میتوانند در این زمینه کار کنند. منتهی به شرطی که خود را محو ناشنوایان کنند و شبانه روز با آنها باشند. مترجمانی که پدر و مادر شنوا دارند معمولاً لغت به لغت یاد میگیرند. و دقیقاً با همان فرمول زبان فارسی ترجمه مینمایند. الآن برنامههائی که از صدا و سیما پخش میشوند ناشنوایان آنها را تماشا نمیکنند. برای آموزش زبان اشاره هم مترجم نباید آموزش کند. خود ناشنوایان باید این مهم را تدریس نمایند و اشاعه دهند. در استرالیا ممنوع بود که مترجم زبان اشاره را به ناشنوا آموزش دهد و روی دیوارها نوشته شده بود لطفاً به ناشنوا اشاره یاد ندهید. از او اشاره یاد بگیرید. البته به دروغ به ناشنوا زبان اشاره بینالمللی را القا و تحمیل کردند که این زبان اشاره بینالمللی نیست و زبان اشاره امریکائی است.یکی از قوانینی که برای مترجمین تنظیم شده این است که مترجم هر نیم ساعت یک بار باید عوض شود. چون به مرور دچار عارضه استخوانی میشوند. در استرالیا با وجود هزینههای هنگفت مترجمین کلاس را تعطیل میکردند و میگفتند دستانمان از بین میرود. در همه جای دنیا هزینه مترجم بسیار بالا است. چون مترجمین هم بسیار محدود هستند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.