سفرنامه اصفهان: بازدید از موسسه ابابصیر و انجمن موج نور
بازدید از موسسه آموزشی نابینایان ابابصیر و انجمن موج نور
۲۳ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۹۵
محمد نوری
به منظور بازدید پدر و صله رحم و دیدار برخی اقوام نزدیک و پاسخ به دعوت مؤسسه ابابصیر و بازدید از چند مرکز دیگر، بعدازظهر (ساعت ۳۰/۲) از قم به طرف اصفهان عازم شدیم. مثل همیشه زحمت رانندگی با پسرم علی آقا بود و من که بر اثر تصادف توان رانندگیام ضعیف است به ناچار شرمنده دیگران هستم.
گرمای قم تا بعد از سلفچگان هست ولی در جاده قدیم بعد از ۴۰ کیلومتر و از نزدیک امامزاده عبدالله(س) گرما کاسته میشود. این را گفتم تا معلوم شود اگر شهرسازی قم به این طرف باشد و قم در سمت جنوب توسعه پیدا کند، مشکلات آب و هوایی کمتر خواهد شد. هر چند در سالهای اخیر مهمترین پارکهای قم یعنی پارک علوی و پارک غدیر و نیز مهمترین شهرسازی یعنی پروژه بزرگ مسکن مهر و شهر و شهرک پردیسان و حداقل چهار دانشگاه بزرگ قم در همین طرف قم بوده است.
از اینرو آینده قم از نظر توسعه شهری در سمت جنوب و از نظر کشاورزی در سمت شرق و به طرف کاشان و طرحهای صنعتی در جهت شمال و جاده تهران گسترش داشته است.
حضور در ابابصیر
ساعت ۴۰/۶ به اصفهان رسیدیم و به خانه پدر رفته و پس از احوالپرسی مختصر به سوی مؤسسه ابابصیر واقع در خیابان خیام نزدیک رودخانه و روبروی بیمارستان سیدالشهداء رفتیم. ما جزء دو و سه میهمان ویژه بودیم. آقایان مهندس ابراهیمی و مهندس محمدحسین بصیری مدیر عامل کنونی ابابصیر را به هنگام ورود به سالن دیدیم. همچنین حجه الاسلام مهدی مظاهری را دیدیم که به سمت آسانسور میرفت تا محل را ترک کند. پدرم با ایشان خویشاوندی سببی دارد و مرحوم عمویم مشهور به حاج غلام چون برادر خانمش، باجناق آقای مظاهری بود، ارتباطی خانوادگی برقرار بود.
آقای مظاهری الان ویلچر نشین شده و پس از داغ فرزندش آقا محسن معلوم است تکیدهتر شده است.
وقت را غنیمت شمرده و یک بسته از کارهای دفتر فرهنگ معلولین را به حاج آقا مظاهری هدیه کردم و به ایشان عرض شد در کارهایی که مشغول تألیف هستیم از شما فقط یک زندگی نامه مختصر داریم و نیاز است از جنابعالی به عنوان اول روحانی که در زمینه معلولین وارد شد و با تلاش و کوشش بسیار خدمات بینظیری بر جای نهاد، گزارش مفصلتر بیاوریم. ایشان به همراهش اشارهای کرد و او گفت با آقا حسین (فرزند حاج آقا) تماس بگیرید.
لازم به ذکر است وقتی کلیسا به جذب نابینایان و دیگر معلولان اقدام و مدارس و مراکزی در چند شهر دایر نمود، یعنی سالهای قبل از ۱۳۰۰ش، جریانهای مذهبی و روحانیت متوجه خطر نشده بودند و سالها گذشت تا اینکه در سال ۱۳۴۷ مرحوم شهید بهشتی (اولین رئیس قوه قضائیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شهید در جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی) به هنگامی که به عنوان نماینده حوزه علمیه در مرکز امام علی(ع) شهر هامبورگ آلمان بود، عکسی از مجله اشپیگل برای روحانیون بزرگ اصفهان میفرستد و آنان را متوجه خطری میکند که چند دهه در اصفهان تثبیت شده است. سران مدرسه شبانه روزی نابینایان کریستوفل گزارش مصوری در اشپیگل منتشر کرده و نوشته بودند مسلمانان مسجد رفتن و گدایی را در نابینایان ترویج میکنند و عکسی آورده که نابینایان لب در ورودی مسجد شاه (امام کنونی) گدایی میکنند. اما مسیحیت و کلیسا و مدرسه کریستوفل به نابینایان تحصیل و مهارت میآموزند تا در آینده خوشبخت باشند.
پس از آن حجه الاسلام آقای مهدی مظاهری، آیت الله آل رسول (معروف به شمس آبادی) و حجه الاسلام حسین منصورزاده و ده تن دیگر از فرهنگیان و بازاریان اصفهان تصمیم میگیرند مرکز آموزشی تأسی کرده و بچه های نابینای مسلمان را در این مرکز جذب و به آموزش دروس مدرسهای و نیز دروس اسلامی بپردازند. بالاخره در سال ۱۳۴۸ مؤسسه آموزشی ابابصیر در خیابان مسجد سید (محمدرضا شاه سابق) در ساختمان معروف به قائمیه راهاندازی شد و پس از مراحل قانونی و اداری در ۸ آبانماه ۱۳۹۴ مجوز رسمی دریافت میکند.
آقای مظاهری و دو پسر ایشان مرحوم مهندس محسن مظاهری و حجه الاسلام حسین مظاهری در جریان ابابصیر نقش اساسی بر عهده داشتند و بیشترین فعالیت جهت هماهنگی و ایجاد ارتباطات بر عهده آقای مظاهری بوده است.
بهرحال آقای مظاهری جزء معدود انگشت شمار روحانیهایی است که مقاومت در برابر کلیسا در عرصه معلولین و نابینایان را ایجاد کرد و از جذب بیشتر بچههای مسلمان به مسیحیت ممانعت نمود و تا کنون یعنی حدود نیم قرن است در عرصه معلولین، ایجاد سایتهای خدماترسانی برای معلولین و ایجاد مراکز آموزشی و پژوهشی برای آنها فعالیت دارد. روحانیون همراه ایشان همگی به رحمت خدا رفتهاند و ایشان مانده بقیه السیف و بازمانده نسل جریانساز در برابر اقدامات کلیسا است. متأسفانه تا کنون اینگونه شخصیتها از این حیث بررسی نشده و هیچ مقاله، کتاب یا پایان نامهای درباره آنها تألیف و عرضه نشده است. حتی درباره آقای مظاهری هم تألیف جامع و عالمانه وجود ندارد.
اولین بار دفتر فرهنگ معلولین در سال ۱۳۹۳ درصدد برآمد کتابی درباره ایشان تألیف کند. پس از تلاش بسیار بعضی اطلاعات و اسناد جمعآوری شد ولی یک سال و بارها به منزل ایشان و نیز با اقوام ایشان تماس گرفته شد ولی نتوانستیم از ایشان وقت بگیریم. شاید به دلیل بیماری ایشان بوده است و نهایتاً تألیف این کتاب مانده است با اینکه با یک مصاحبه یک ساعته این کتاب به سامان میرسید.
برنامهها
مدیریت ابابصیر درصدد برآمده بود با دعوت همه مشاهیری که در عرصه معلولین و ابابصیر فعال بوده یا مدیران ارشد شهری، انتخاب هیئت مدیره را در منظر و مرآی آنان برگزار کند. وقتی رسیدیم برنامه رأیگیری به اتمام رسیده بود و بخش دوم که شامل معرفی اهم برنامه های ابابصیر و تبیین تاریخچه آن بود شروع شده بود.
آقای بصیری فرزند آقای محمد بصیری (از بنیانگذاران) و مدیر عامل کنونی درباه تاریخچه تأسیس و سیر تحولات بعدی تا کنون به اجمال نکاتی را گفت. از افت و خیزها، از دوران طلایی ابابصیر و دورهای که رقبا موجب تضعیف آن شدند و تعطیلی بخش آموزشی در سالهای ۱۳۸۰ به بعد گزارش داد و گفت در سالهای اخیر و هم اکنون خدماترسانی فعال داریم و برنامههای آموزشی مذهبی و مهارت آموزی هم داریم.
ایشان درباره کتابی که در دفتر فرهنگ معلولین درباره ابابصیر در دست تألیف است گفت و از مدیران دفتر نام برد و تقدیر و تشکر کرد.
با شنیدن سخنان آقای بصیری حس عجیبی به من دست داد و به این فکر افتادم که در بلاد کفر مدرسههای کوچکی که چند صد سال قبل تأسیس شده همواره رو به گسترش بوده و به تدریج تبدیل به مراکز بزرگ و دانشگاه های بسیار بزرگ شده است. اما در ایران به ندرت جایی را پیدا میکنیم که قدمت یک قرنی داشته باشد.
معمولاً هر جایی شروع به رشد و توسعه نمود میگوییم گاو نه من شیرده است و باید به قصاب و سلاخ سپرده شود. مراکز یا باید در ضعف بمانند و قوی و سمین نشوند یا به قول این ضرب المثل «نه من شیر ندهند» و یا اگر توسعه یافتند شروع به تخریب و تضعیف میکنیم و بالاخره به تعطیلی و نابودی کشانده میشوند.
ابابصیر هم از این قاعده مستثنی نبود؛ وقتی دوره طلایی آن شروع شد و تأسیس دانشگاه، تأسیس پژوهشگاه و تأسیس مراکز بزرگ خدماتی را در دستور داشت و درصدد برداشتن گامهای بلند بود، از سر به زمین کوبیده شد و به بهانههای واهی شروع به جوسازی علیه آن شد تا جایی که بخش آموزشی آن را کلاً تعطیل کردند و بخشهای دیگر هم نیمبند ادامه یافت ولی لنگان لنگان. این قضاوت حمل بر این نشود که ابابصیر هیچ عیب و نقصی نداشت. همه انسانها (غیر از معصومین(ع)) و همه مراکز قطعاً اشکالاتی و نواقصی دارند. اما ما جوری تربیت نشدهایم که با گفتوگو و تذکر عیوب در خفا درصدد حلّ مشکلات باشیم، بلکه با دیدن یک مشکل درصدد بزرگ کردن آن برآمده و با راه انداختن جنجال، به جای حلّ مشکلات به بحران آفرینی میپردازیم و نهایتاً با ایجاد بحران و آشوب و هدر دادن سرمایه های انسانی و مادی موجبات تعطیلی و نابودی آن سازمان را فراهم میآوریم.
این شیوه که هزاران بار در تاریخ معاصر شاهد آن بودهایم، بالمآل موجب ضرر و زیان برای عموم مردم شده و دود آن به چشم همگان رفته است. تصور بفرمایید اگر ابابصیر توسعه یافته بود و دانشگاه ایجاد کرده بود، نابینایان با تحصیل در یک دانشگاه تخصصی میتوانستند در بسیاری از مراکز علمی داخل و خارج مشغول شوند. نابینایان خارج از کشور بیایند در این دانشگاه تحصیل کنند و به رونق اشتغال و بازار کار کمک کنند. زیرا در خاورمیانه چنین دانشگاهی هنوز وجود ندارد. صدها فایده و منفعت عمومی از بین رفت و دستاوردهای بزرگ دیگر که طی چند دهه کسب کرده بود همگی نابود شد و به هدر رفت.
با خودم فکر میکردم چرا کسی برای این جمع بینظیر روند مشکلات و حوادث را از همین زاویه تجزیه و تحلیل نمیکند… این افکار از محیط و اطراف دورم کرده بود که متوجه شدم کنارم آقای مهندس رضایی نشسته و آقای بصیری میگوید خوب است از تجارب آقای مهندس رضایی استفاده کنیم. آقای رضایی پشت تربیون رفته و میگوید اولین نابینایی که در دانشگاه شریف به رشته کامپیوتر رفت من بودم و تلاش کردم این رشته را در بین نابینایان گسترش دهم و تا کنون به دستاوردها و تجارب مهم به دست آمده است. در کشورهایی مثل ژاپن، هلند، آمریکا و فرانسه دعوت شدم و سخنرانی کردم. و این تجارب را گفتم.
اینجا هم افکاری به سراغم آمد؛ با خود فکر میکردم چرا ژاپنیها و فرانسویها یک نخبه نابینا را شناسایی و دعوت به سخنرانی میکنند اما ایشان از طرف مراکز دولتی در شهرهای ایران دعوت نشده است؛ چرا تا حالا آقای رضایی معرفی نشده و درباره او مقاله یا کتابی عرضه نشده؟ به چه دلیل درباره کارنامه او برای مردم و نابینایان گزارشی منتشر نشده است.
چند ماه قبل آقای رضایی در مسیر اصفهان به تهران جهت عزیمت به فرانسه و بلژیک، یک روز مهمان ما در قم بود و درباره بسیاری از مسائل صحبت شد و قرار گذاشتیم زندگی نامه ایشان را منتشر کنیم. این تصمیم امشب برایم جدیتر مطرح گردید. چون ایشان از معدود نخبگان امور کامپیوتری نابینایان است.
پس از آقای رضایی، آقای باقریان روحانی معمم و نابینا و از دانش آموختگان ابابصیر و نیز مربی و معلم در ابابصیر پشت تربیون رفت و درباره برنامههای آموزش مذهب در ابابصیر گزارش داد. چون ایشان مسئول کمیته آموزش است. به ویژه درباره اشکالات گفت. یکی از اشکالات مهم وقت کشی و هدر دادن وقت نابینایان است. او تأکید کرد باید جوری برنامهریزی کنیم که در حداقل زمان، حداکثر مطالب و مهارتها را به آنها یاد بدهیم.
پس از آقای باقریان، آقای بصیری پشت تربیون رفت و از محمد نوری جهت سخنرانی دعوت کرد. پشت تربیون رفتم. تا کنون این همه آدمهای خدوم و فعال در امور معلولین را یکجا ندیده بودم غیر از روحانیون، آقایان ملاباشی، اقارب پرست، علوی، سیف، دکتر بصیری، مهندس بصیری، مهندس فولادگر، مهندس ابراهیمی و دهها نفر دیگر حضور داشتند. بنده چند نکته را به اجمال گفتم:
اهمیت ابابصیر و ضرورت تألیف کتاب درباره ابابصیر
ابابصیر اولین مرکزی است که نیروهای مذهبی در زمینه تعلیم و تربیت نابینایان تأسیس کردند. این تجربه بینظیر تاریخی نقطه عطفی در تاریخ ایران، تاریخ تشیع و نیز تاریخ معلولین است. این مرکز دایر شد تا مانع رشد جریان کلیسا در معلولین گردد.
در رقابت با کلیسا با اینکه کلیسا چند قرن تجربه داشت ولی جریان مذهبی توانست به سرعت خود را با ضوابط جهانی وفق دهد و به آخرین روشهای علمی مجهز گردد. آنچنان ابابصیر از نظر علمی پیشرفته بود که اولین بورس و اعزام به انگلستان به آقای اقارب پرست از ابابصیر اختصاص یافت.
خود سران و بنیانگذاران و دست اندرکاران ابابصیر شاید متوجه نباشند چه اقدام بزرگ و مهم و ماندگار و ریشهدار و تأثیرگذاری تأسیس کردهاند. ولی ما که از بیرون نگاه کنیم متوجه بسیاری از ابعاد این اقدام میشویم.
اما متأسفانه باید گفت اصحاب ابابصیر در ثبوت و تأسیس خوب کار کردند ولی در مقام اثبات و بسط علمی بسیار ضعیف کار کردهاند. زیرا مقاله، پایان نامه، مصاحبه، فیلم، کتاب درباره ابابصیر بسیار اندک است. دفتر فرهنگ معلولین از بدو پیدایش درصدد برآمد کارهای انجام شده را ویترینی، اثباتی و گزارشی کند و به جهان معرفی نماید. از مهمترین آنها ابابصیر است. یک جلد کتاب درباره ابابصیر تألیف شد و جهت تکمیل به مدیریت ابابصیر تحویل شده است. از همه کسانی که نکتهای، خاطرهای، شعری، مطلبی دارند ارسال کنند یا به آقای بصیری بدهند تا در این کتاب بیاوریم.
پس از سخنرانی جلسه به پایان رسید و سریع به سراغ شخصیتها برای طرحها رفتم با مهندس فولادگر نماینده اصفهان در مجلس رفتم و به ایشان عرض کردم پدر شما با اینکه از چهرههای اصلی ابابصیر است ولی هیچ نامی از او نیست شما باید زمینه سازی کنید تا ما گزارشی و مصاحبهای از ایشان داشته باشیم. گفت فردا خبر میدهم. با آقای رضایی قرار گذاشتیم فردا ساعت ۳۰/۹ مذاکره داشته باشیم و با آقای باقریان و بصیری همین امشب قرار گذاشتیم.
تهیه گزارش از ابابصیر
آقای بهمن کاظمی و آقای علی نوری و من به سراغ بخشهای ساختمان ابابصیر رفتیم تا گزارش مکتوب آماده کنیم. ابتدا به سراغ کتابخانه، سپس سالن چاپ بریل و استودیو رفتیم. آقای بصیری هم آمد و شروع به پرسیدن سؤالات و عکس و فیلم برداری شد.
کتابخانه جالبی دارند. از این نظر که رده دیویی را برای معلولین گسترش داده و ردهها را علاوه بر بینایی به روش بریل هم پشت جلد کتب آوردهاند. به طوری که هر نابینایی میتواند کتاب مورد نظر خود را به سرعت پیدا کند. اما هنوز کتابخانه سامان ندارد و بهم ریخته است.
لازم است ردههای گسترش یافته در زمینه معلولین برای ردهبندی دیگر کتابخانهها به صورت کتاب منتشر شود. در نهایت قرار شد با کتابدار ابابصیر صحبت شود و در این زمینه ما کاری انجام دهیم.
از استودیو و قسمت چاپ بریل هم بازدید شد و نکته خاصی نداشت. در کتابخانه نکاتی را با آقای بصیری در میان گذاشتیم که در جای دیگر منعکس میکنیم، مثل این کتابخانه معلولان که جزوه آن را آماده کردهاند.
مصاحبه با آقای باقریان
پس از بازدید از قسمتهای ابابصیر همراه آقای باقریان جهت گفتوگو با ایشان به منزلش رفتیم. ایشان همراه خانواده و دارای دو بچه در طبقه دوم خانهای قدیمی در خیابان مسجد سید به صورت اجاره زندگی میکند. تعجبآور بود کسی که سالها است از صبح تا شام مشغول کار است و بهترین برنامهها را در تلویزیون اجرا میکند در چنین خانه اجارهای زندگی کند.
او از کودکی و مادرزاد نابینا بوده و در خانواده آنها از پنج فرزند چهار نفر آنها نابینا هستند. سه خواهر و برادرشان یعنی آقای باقریان. اما همه آنها تحصیلات عالی دارند و اهل پژوهش و تألیف میباشند.
گفتوگوی ما درباره ابابصیر و تحولات مدیریتی، ضعفها و قوتها در آموزش و بالاخره مسائل اقتصادی و مالی ابابصیر بود.
پنجشنبه و جمعه
برنامههای روز دوم سفر، اول رفتن به مؤسسه موج نور و ملاقات با آقای مهندس رضایی، ظهر باید به باغی در اطراف اصفهان برویم و مهمان باجناق یعنی آقای محمد نصر هستیم بعدازظهر گفتوگویی درباره پروژه لباس روحانیت و بالاخره مغرب به سراغ استاد محمد فولادگر و مهندس حمید فولادگر رفتیم و ساعت ده شب با دوست قدیمی آقای علی کاظمی وعده داشتیم و تا ساعت یک خانه ایشان بودیم، و ساعت یک به طرف خمینی شهر و بازدید اقوام در این شهر رفتم.
صبح جمعه به سراغ سالخوردگان ورزشکار رفتیم و صبحانه را با آنها بودیم و قبل ظهر به طرف قم راه افتادیم.
بازدید از مؤسسه موج نور
آقای مهندس رضایی دانشجوی رشته حقوق بود که اطبا به او گفتند، به دلیل بیماری خاص نابینا خواهی شد و به همین دلیل رشتهاش را به کامپیوتر تغییر داد تا بتواند به هنگام نابینایی خدمتگذار معلولان باشد. وقتی از دانشگاه شریف فارغ شد نابینا بود و تصمیم داشت کامپیوتر را به طور گسترده وارد زندگی نابینایان کند؛ از اینرو شروع به آموزش کامپیوتر نمود. نیز تا کنون دهها پروژه طراحی و برنامه نویسی داشته است. هم اکنون مدیر مؤسسه موج نور ویژه نابینایان است. با ایشان مصاحبه مفصل انجام شد که به زودی منتشر میشود. اما در محل کار ایشان دو نابغه دیگر هم بودند یکی آقایان ایزدی و فدایی با آنها هم مصاحبههایی شده که به زودی منتشر میشود. نیز حدود بیست دقیقه یکی از کلاسهای موج نور رفتیم. در این کلاس روش استفاده از عصا و جهتیابی به نابینایان آموزش داده میشد.
ظهر نهار را در باغ مصفایی بودیم که تعلق به یکی از خیرین نیکونام و نیک مرد اصفهان یعنی حاج رضا نصر اصفهانی دارد. ایشان چند ماه قبل به رحمت خدا رفت و در طول عمرش، خدمات بزرگ و ارزندهای برداشت. چندین مسجد ساخت، خیریهای جهت خدمات رسانی به مستمندان و نیازمندان تأسیس کرد. هم اکنون این باغ و دیگر اموال در اختیار فرزندان حاج رضا یعنی حجه الاسلام و المسلمین دکتر محمد نصر و آقای علی نصر است. پس از نهار در زمینه لباس روحانیت با آقای نصر گفتوگویی داشتیم. این صحبت برای پروژه تاریخ لباس روحانیت است.
مغرب به مسجد الرضا در خیابان خرم رفتیم تا با نماینده شهر اصفهان و پدر بزرگوارشان مصاحبهای درباره ابابصیر داشته باشیم.
اذان گفته شد و دیدم آقای حمیدرضا فولادگر نماینده اصفهان که در این دوره، نفر اول از نظر رأی مردم بود بدون پاسدار و پاسبان و حاجب و مثل دیگر مردم به مسجد آمد در صف نماز جماعت نشست و مثل دیگران پس از نماز، به خانه رفت. در این هنگام همراه ایشان به خانه پدری او رفتیم. گفتوگو ما در سه زمینه بود: ابابصیر، فعالیت برای ساخت ضریح بقیع، جلسه ۳۵ ساله نهجالبلاغه که توسط استاد فولادگر اداره میشود. نیز از کتابخانه و آثار و کتابهایی که تألیف کرده نیز عکس و فیلم تهیه شد.
تا ساعت ۱۱ آنجا بودیم پس از آن به سراغ دوست قدیمی آقای علی کاظمی رفتیم، خانه ایشان در خیابان کمال اسماعیل رفتیم. علی کاظمی نزدیک ۶ سال در عراق اسیر بود و وقتی آزاد شد با تلاش و به رغم مشکلات جسمی ادامه تحصیل داد و مهندسی عمران گرفت و در کارهای خدماتی و ساخت و ساز فعالیت چشمگیری داشته است. تا ساعت ۱ نیمه شب خدمت ایشان بودیم. از صحبتها و دیدگاههای ایشان لذت بردم و هنوز اخلاقی جذاب و روحیهای بشاش و رویهای نیکوکارانه دارد. قبلاً از بچههای فعال در مسجد النبی(ص) بود و در عملیات والفجر یک فرماندهی گروهی از نیروهای بسیجی را در منطقه غرب و پیران شهر بر عهده داشت اسیر شد.
فردا صبح ساعت ۶ عازم باغی در مجلهای که همه باغات است به نام احمد آباد شدیم. این منطقه از یک طرف به خیابان آتشگاه و پشت کوه آتشگاه است و از طرف شمال به خیابان کهندژ و محله جوی آباد ختم میشود. تمام املاک و باغات احمد آباد متعلق به کسی به نام ظفر الملک بوده که گویا در زمان رضا شاه وقف شده است. این منطقه ۵ کیلومتر در ۳ کیلومتر است ولی هم اکنون تبدیل به باغات کوچک نهایتاً ۲ هزار متری شده است. باغچههای ۴۰۰ متری هم دارد. خرید و فروش جایز است ولی سالانه مبلغ اندکی به عنوان اجاره به سازمان اوقاف پرداخت میشود.
سرنوشت اوقاف در ایران همین است و به جای توسعه و افزایش کاربری و ارتقای درآمدزایی تبدیل به اموال بیخاصیت و پس از چند سال هم تغییر کاربری و به ملک شخصی تبدیل میشود. بر عکس در غرب موقوفههای کوچک مثل شرکت بنز در چند سال قبل الان تبدیل به شرکتهای چند ملیتی و بسیار بزرگ با درآمد سرشار شده است. طبق قانون بخش مهمی از این درآمد مصروف امور فرهنگی و اجتماعی میشود. آنان دقیقاً به احادیث معصومین(ع) که فرمودهاند الوقف حبس اصل المال و تسبیل المنافع (در وقف باید اصل مال حفاظت شود و منافع و درآمد گسترش یابد و در جهت و راه تعیین شده مصرف شود) عمل شده است.
دستاوردها
در مجموع در این سفر بسیار فشرده، چهل ساعت در اصفهان بودیم. در این مدت ۹ مصاحبه ضبط شد، دو مرکز بازدید شد؛ یک سخنرانی در ابابصیر انجام شد، در سه گفتگو شرکت کردیم و بازدید از اقوام هم صورت گرفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.