نـگرش عاطفی مادران کودکان ناشنوا و کم توان ذهنی نسبت به فرزندان معلولشان
نـگرش عاطفی مادران کودکان ناشنوا و کم توان ذهنی نسبت به فرزندان معلولشان
دکتر مجید قـدمی، دکـتر عـلی اصغر کاکو جویباری
منبع: کودکان استثنایی، پاییز 1390، شماره 41
چکیده
هدف:از انجام این تحقیق بـررسی و مقایسه نگرش عاطفی مادران کودکان ناشنوا و کمتوان ذهنی نسبت به فرزندان معلولشان بـود.روش: جامعه آماری این پژوهـش مـادران دانشآموزان ناشنوا و کمتوان ذهنی مدارس استثنایی شهر تهران بوده است.نمونه آماری عبارت بود از دو گروه 03 نفری از مادران کودکان کمتوان ذهنی و مادران کودکان ناشنوا که از بین مدارس مذکور با روش نمونهگیری تصادفی انـتخاب شدند.ازمودنیها به وسیله پرسشنامه ازمونشده و از نظر چهار ویژگی میزان پذیرش،طرد،اعطای آزادی و ابراز محبت نسبت به کودک معلولشان،بررسی و با یکدیگر مقایسه شدند.یافتهها:با توجه به مقدار t محاسبهشده در مـیزان پذیـرش،اعطای آزادی،طرد و محبت به کودک از سوی مادران کودکان ناشنوا و کمتوان ذهنی تفاوت معناداری مشاهده نشد.ننتیجهگیری:نتایج نشان دادند که دو گروه نمونه در چهار ویژگی فوقالذکر هیچ تفاوت معناداری با یـکدیگر نـداشته و از نگرش مشابهی نسبت به کودکان معلولشان برخوردار هستند.به عبارت دیگر نوع معلولیت در نگرش منفی مادران مؤثر نمیباشد و میتوان چنین نتیجهگیری کرد که این نوع معلولیت به یک انـدازه فـشار روانی روی والدین بخصوص مادران ایجاد میکند.
واژههای کلیدی
:نگرشعاطفی،پذیرش،طرد،اعطایآزادی، ابرازمحبت،ناشنوایی،کمتوان ذهنی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) (1)-استادیار(پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش)
(2)-دانشیار دانشگاه پیام نـور تـهران
مـقدمه
در میان عوامل مختلف مؤثر بـر شـکلگیری شـخصیت کودک،خانواده از جایگاه ویژهای برخوردار است.خانواده بهترین محیطی است که کودک در آن رشد میکند و با وجود ناتوانیهایش در برابر دنیای طـبیعی و اجـتماعی،امـکان ادامه زندگی را مییابد.در خانواده است که کودک یـاد مـیگیرددوست بدارد، دوست داشته شود،به نیازها وانگیزههایش پاسخ داده شود،با محرومیتهای اجتنابناپذیری نیز برخورد کند و البته این مـحرومیتها را بـه وسـیله عشق و محبت جبران نماید.
تعداد معلولین دنیا نزدیک به دهـ درصد جمعیت دنیا را تشکیل میدهند.هفتاد و پنج درصد این عده، از ساکنین جهان هستند در حالیکه تنها 02% آنها تحت پوشـش مـدارس اسـتثنایی قرار دارند.طبق آمار جهانی از میان معلولیتهای مختلف،پنج تا شـش دهـم درصد از افرادی که در سن مدرسه هستند دچار نقص یا کمبود شنوایی هستند و نزدیک به 3% دانشآموزان سـن مـدرسه از نـقص هوشی رنج میبرند. اثر معلولیتهای شنوایی و کمتوانی ذهنی در حدی است که بـسیاری از تـواناییهای فـرد را که برای سازگاری با محیط لازم میباشد تحتالشعاع قرار میدهد و باعث ناتوانی در رشد شخصیت فـرد مـیگردد (هـاردمن و همکاران،1002،ترجمه علیزاده و همکاران،8831).ناشنوایی عبارتست از فقدان کامل یا بخشی از شنوایی به گونهای کـه فـرد مبتلا بدون سمعک نمیتواند گفتار انسان را بشنود.ناشنوایی نقصی است که به مـوجب آن فـرد بـیش از هفتاد دسیبل کمبود شنوایی دارد(سعیدی،8631؛گورابی، 1831؛ویلیامز،ترجمه به پژوه و همکاران،6831). کمتوانی ذهنی با تـعریف گـروسمن به عملکرد عمومی هوش گویند که بطور فاحش پایینتر از حد طبیعی است(دو انـحراف مـعیار پایـینتر از میانگین)و با نقصهایی در رفتار سازشی همراه بوده و در دوران رشد آشکار میگردد(میلانی فر،6531؛نادری و نـراقی، 1631؛ویـلیامز،ترجمه به پژوه و همکاران،6831).
تولد یک کودک استنایی(دارای ناتوانی)میتواند اثرات عـمیقی بـر خـانواده داشته باشد.والدین کودکی که دچار ناتوانی است با مشکلاتی از جمله هماهنگ کردن وظایف مـعمول خـود بـا برنامههای درمانی کودکشان،فشارهای مضاعف جسمی،سازگاریعاطفی با موقعیت متفاوت فرزندشان و انـتظاراتی کـه به عنوان والد از فرزند خود دارند،مواجه میشوند(رئیس دانا و همکاران،8831).قبل از تولد کودک،انتظار داشتن فـرزندی سـالم،انتظاری طبیعی در والدین است.والدین و به ویژه مادران در طول دوران بارداری درباره آیـنده فـرزندشان رویاهایی را در سر میپرورانند.روبرو شدن مادر بـا فـرزند مـعلول در حقیقت متلاشی شدن رویاهای او و انتظار داشتن فـرزندی سـالم است که منجر به افسردگی و بروز مشکلات روحی و عاطفی در مادر میگردد.بدیهی اسـت مـادری که مشکلات روحی و عاطفی دارد و دچـار افـسردگی میباشد نـمیتواند رفـتار مـناسبی با کودک معلول خود داشته بـاشد.مـحبتهای افراطی حمایتهای بیش از حد از کودک معلول و یا طرد وی توسط مادر میتواند مـشکلات جـدی در روند رشد شخصیت کودک معلول را ایـجاد نماید.یکی از مسئولیتهای آمـوزشی و تـربیتی جامعه،شناخت نگرش مادران کـودکان اسـتثنایی نسبت به فرزندانشان است تا بدینوسیله بتوان در جهت راهنمایی و مشاوره ایشان در تربیت فـرزندشان تـمهیدات و آموزشهای مورد نیاز را مهیا نـماید.
خـانوادهها از نـظر جایگاه اعضای خـود و روابـط میان آنها،از ساختار درونـی مـشخصی برخوردارند.اگر چه عموم خانوادهها در این موارد دارای اشتراکات و تشابهات فراوانی هستند اما وجود و حـضور یـک پدیده غیرمتعارف مانند داشتن کودکی مـبتلا بـه ناتوانی،ایـن سـاختار و نـظام و روابط انسانی همگانی درون خـانواده را دستخوش تغییراتی میکند.از طرفی این احساسات و نگرشها بر کودک استثنایی اثر میگذارد و برای داشتن آمـوزش مـؤثر برای اینگونه کودکان باید به نـظام شـناختی و احـساسی خـانوادهای کـه کودک در آن زنـدگی مـیکند توجه شود(جوردن،گالاگر،هاتینگ و کارنر،8891؛به نقل از لرنر 7991).اهمیت خانواده در مداخلات اولیه قبل از 5 سالگی بـسیار زیـاد اسـت، بیشتر مداخلههایی که بر کودکان کوچک تـمرکز دارنـد،بـر تـغییر مـحیط خـانوادگی و آمادهکردن والدین برای مراقبت ورسیدگی به کودک تاکید دارند و تلاش میکنند که یک تعامل ساختارمند بین کودک ت والد ایجاد نمایند.
بر اساس گزارش شورای ملی ناتوانی آمریکا (8991)خـانوادههای کودکان دارای نیازهای ویژه بر اثر فشار روانی بالا بویژه بر مادر و فقدان کمکهای عاطفی برای مقابله با چالشهای کودک،اغلب از هم میپاشند و در انها تداوم زندگی زناشویی ناممکن میگردد.اساسا وجـود کـودک ناسالم بر کل خانواده اثر میگذارد.باید از اینگونه خانوادهها حمایت کرد تا بتوانند برای کودکشان بهترین کارها را انجام دهند. نوزاد مبتلا،نیازمند توجه بسیار فوری و طولانی مادر است بـرای تـغذیه،درمان و مراقبتهای کلی و لذا کانون توجه مادر میشود.در این حالت،تعادل بین مادر بودن و زنبودن بر هم میخورد.مادر به شدت درگیر مراقبت از کـودک اسـت پس از سایر روابط و وظایفش باز مـیماند.پدران در بـرابر این نادیده انگاشتهشدن، احساسات خاص و واکنشهای متفاوتی دارند.برخی ممکن است به شدت در زندگی کودکان ناتوان خود دخالت کنند و برخی هم هیچ کمکی بـه مـادر و کودک نکرده و گویا درکـی از مـشکل ندارند(هالاهان و کافمن 3002،ترجمه علیزاده و همکاران،8831).
والدین احساسات دیگری نیز دارند مانند ترس، خشم،گناه،و بیزاری که در برقراری ارتباط مناسب و واقعبینانه میان ایشان دخالت میکنند.خستگی نیز اثر عمیقی بـر ارتـباط والدین بر جای میگذارد.به همین دلیل برنامهء مراقبت نوبتی از کودک به آنها فرصت میدهد تا مدتی از بار مسوئلیتهای مراقبت از کودک خلاص شده،استراحت کنند.عوامل دیگری که ممکن اسـت بـاعث ایجاد فـشارهای روانی برای والدین شود عبارتند از:فشار مالی سنگین برای درمان؛ مراجعات مکرر به مراکز گوناگون؛وقت نـداشتن برای رسیدگی به فعالیتهای روزمرهء زندگی؛نداشتن خواب راحت و گوشهگیر شـدن خـانواده.بـرخی پژوهشها نشان دادهاند پدرانی که در مراقبت و تربیت کودکان مبتلا به ناتوانی بهطور مرتب به مادران کمک مـیکنند، حـمایتی بسیار مهم و ارزشمند برای خانواده بوجود میآورند.این حمایتها میتوانند رضایت خانوادگی را افـزایش دهـند(ویـلافبای و گلیدن1،5991 و بنسون2،2991،به نقل از هاردمن و همکاران، 1002،ترجمه علیزاده و همکاران،8831).
عوامل بسیاری بر روابط والدین و کـودکان دچار ناتوانی مؤثراند مانند:سن،جنسیت؛پایگاه اجتماعی- اقتصادی و ساختار خانواده(خانواده تـکسرپرست، بدسرپرست،بیسرپرست،عادی،مـختلط)،نـوع و شدت ناتوانی کودک.
بنابراین نگرش و رفتار والدین و رابطه خواهر و برادر با کودک مبتلا به ناتوانی بسیار متفاوت است. خواهر و برادر کودک مبتلا پس از آگاهی از ناتوانی او، دچار انواع نگرانیهایی میشوند.همانند والدیـن،خواهر و برادر کودک نیز میخواهند وضعیت او را هر چه بیشتر درک کنند و میخواهند بدانند چگونه باید واکنش نشان بدهند و اینکه چه تغییری در زندگی آنها ممکن است بوجود آید.توجه به این نگرانیها، مـشارکت مـناسب خواهر و برادر کودک مبتلا به ناتوانی را در پی دارد.نگرش و رفتار والدین تاثیر بسیاری بر نگرش و رفتار فرزندان نسبت به کودک مبتلا به ناتوانی دارد.اگر والدین در نگرش و رفتار خود نسبت به کودک مـبتلا،خـوشبین و واقعگرا باشند،فرزندان نیز چنین خواهند شد.فرزندان درباره داشتن خواهر یا برادر مبتلا به ناتوانی احساس مثبتتری خواهند یافت و به این باور خواهند رسید که تجربهء داشتن خـواهر یـا برادر مبتلا به ناتوانی،آنها را به آدمهای بهتر و موفقتری مبدل خواهد کرد.خواهر و برادر کودک مبتلا به ناتوانی،حامیان مهمی برای وی هستند اگر علاقهء همراه با محبت در کمک کـردن بـه او نـداشته باشند.در واقع خواهر و برادر کـودک مـبتلا بـه ناتوانی در رشد هوشی،اجتماعی و عاطفی او،نقش مهمی دارند (کرامر،ارزکاس،میوردر،پوپ،رودر و تون3،7791؛ ماسون و همکاران،0002؛سلیگمن، b 1991،به نقل از هاردمن و همکاران،1002،ترجمه عـلیزاده و هـمکاران،8831).
تـحقیقات نشان میدهد که معلولیت فرزندان روی نگرش والدیـن تـاثیر دارد،ممکن است والدین فرزندان معلولشان را طرد یا بیش از حد محبت کنند که در هر صورت نتایج مطلوبی به بار نـمیآید.بـه عـنوان مثال سیمونز(4791 به نقل از روهنر،4002)طی پژوهشی نشان داد که کـودکان طرد شده با داشتن ویژگیهایی مانند بیثباتی رفتاری،هیجانی و بیدقت بودن و تمایل به داشتن خیالات واهی،فقدان دلسـوزی و بـیتفاوتی نـسبت به مدرسه و اجتماع،از کودکان بخوبی پذیرفته شده بهطور معنادار متمایز و مـشخص هـستند.راحیر4(0891 به نقل از محدث،0731)در مورد رفتار کودکانی که از حمایت افراطی برخوردار بودند در قیاس با بچههایی کـه از هـر جـهت شبیه ایشان بودند لیکن از حمایت افراطی برخوردار نبودند به این نتجه رسـید کـه رفـتارهای غیرفعال،غیراحتمالی و اتکاییبودن،مختصه اصلی بچههای برخوردار از حمایت افراطی است.این کودکان در حالت کـودکی بـاقیمانه و نـسبت به مادر خود پرخاشگری داشته و به ترحم و گذشت بیمورد والدین عادت میکنند. تحقیقات در ایـن زمـینه در والدین کودکان استثنایی نشان میدهد که مادران کودکان ناشنوا معتقدند که فرزندانشان نـیاز بـیشتری بـه راهنمایی و کمک دارند، آنها در مقایسه با مادران کودکان شنوا دوست ندارند که فرزندانشان بـهطور مـستقل در نزدیکی منزل بازی کنند،بهطور کلی اعتماد و اطمینان کمتری دارند و از حمایتهای افراطی نـسبت بـه فـرزندانشان برخوردار هستند(گاس،0791؛سعیدی،0731).نتایج پژوهش شیراوند(9631)نیز نشان میدهد که مادران کودکان ناشنوا از نـگرش مـثبتی پیرامون معلولیت فرزندانشان برخوردار نیستند.محمودی(3731)نیز نشان داد که بین مادران کـودکان نـاشنوا بـا مادران کودکان شنوا از لحاظ پذیرش و ابراز محبت نسبت به فرزندانشان تفاوت معنادار وجود دارد.
بنابراین مـسئله مـورد پژوهـش در این بررسی، مقایسه تاثیر نوع معلولیت فرزند بر نگرش مادران نسبت بـه فـرزند میباشد.در این پژوهش تاثیر نوع معلولیت فرزند بر نگرش عاطفی دو گروه از مادران کودکان ناشنوا و کودکان کـمتوان ذهـنی،بررسی و مقایسه میشود.چهار خصیصهای که معرف نگرش عاطفی تلقی شدهاند عـبارتند از:پذیـرش،طرد،اعطای آزادی و ابراز محبت.این دو گروه از مـادران در هـر یـک از این خصیصهها با یکدیگر مقایسه میشود.بـا بـررسی و مقایسه نگرش عاطفی خانواده معلولین در گروههای مختلف استثنایی میتوان وجوه افتراق و خصوصیات مـشترک خـانوادگی معلولین را در تدوین برنامههای پرورشی و آمـوزشی کـودکان استثنایی لحـاظ نـمود.مـثلا تفاوتهای احتمالی موجود در اعطای آزادی یا مـیزان ابـراز محبتی که از سوی مادر کودک کمتوان ذهنی و مادر کودک ناشنوا نسبت بـه فـرزند معلولشان انجام میشود بایستی دارای پیامدهایی در تـدوین برنامههای پرورشی و آموزشی کـودکان اسـتثنایی بوده باشد.لذا مهمترین پرسشی کـه در ایـن پژوهش بررسی و پاسخیابی میشود این است که چه تفاوتی در نگرش عاطفی،میزان پذیـرش،مـیزان ابراز محبت،میزان اعطای آزادیـ و مـیزان طـرد فرزند معلول از سـوی مـادران کودکان ناشنوا و مادران کـودکان کـمتوان ذهنی نسبت به فرزند معلولشان وجود دارد؟
روش پژوهش
این تحقیق باتوجه به موضوع و هدفهای آن بـه روش زمینهای انجام میشود.
جامعهء آماری ایـن پژوهـش مادران دانـشآموزان نـاشنوا و مـادران دانشآموزان کمتوان ذهنی مـدارس ابتدایی استثنایی شهر تهران بودند.برای انتخاب نمونه مادران کودکان ناشنوا،ابتدا شهر تهران بـه سـه منطقه جغرافیایی شمالی،مرکزی و جنوبی تـقسیم شـد.سـپس بـه صـورت تصادفی از هر مـنطقه جـغرافیایی،یک آموزشگاه و از هر آموزشگاه،51 دانشآموز ناشنوا انتخاب گردید.مادران این 54 دانشآموز به عنوان نمونه مادران کـودکان نـاشنوا تـلقی گردیدند.در انتخاب نمونه مادران کودکان کمتوان ذهـنی،54 نـفر از مـراجعین بـه واحـد آزمـون هوشی سازمان آموزش پرورش استثنایی که فرزندشان کمتوان ذهنی تشخیص داده شده بود انتخاب شدند و با توجه به محل زندگیشان به سه منطقه جغرافیایی شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم گـردیدند.در مرحلهء بعد از بین این دو گروه 54 نفری مادران کودکان کمتوان ذهنی و مادران کودکان ناشنوا،دو گروه 03 نفری با توجه به متغیرهای شغل پدر،تحصیلات مادر، جنسیت فرزند و سن فرزند با هم جور شـدند تـا نمونه نهایی به دست آمد.
1)شغل پدر:آزمودنیها در این متغیر در سه سطح با یکدیگر جور شدهاند:کارگری-کارمندی-آزاد 2)تحصیلات:تحصیلات مادران سه سطح دارد: بیسواد،زیردیپلم،دیپلم به بالا.
3)جنسیت فـرزند:روش کـنترل جنسیت فرزند بدین شکل بود که وقتی در گروه مادران ناشنوا نگرش عاطفی مادر در مورد دختر ناشنوایش سنجیده میشد در نمونه مشابه در گروه مادران کـمتوان ذهـنی نیز نگرش عاطفی مادر در مـورد دخـتر معلولش سنجیده میگردید.
4)سن فرزند:در این پژوهش محدودهء سنی کودکان معلول 6 تا 11 سال در نظر گرفته شده است.
ابزار
در این پژوهش ابزار جمعآوری اطلاعات، پرسـشنامهای اسـت با 84 سؤال برای سـنجش چـهار خصیصهء میزان پذیرش،طرد،اعطای ازادی و ابراز محبت به کودک از سوی مادر.هر 21 سؤال برای سنجیدن یک خصیصه تهیه شده است.در تنظیم پاسخهای پرسشنامه الگوی لیکرت5مدنظر بوده است: کـاملا مـوافقم،موافقم،نمیتوانم تصمیم بگیرم، مخالفم و کاملا مخالفم.
پرسشنامه مذکور توسط دکتر روبرت روث6در دانشگاه واشنگتن تهیه گردیده و به فارسی ترجمه شده است که در پیوست مقاله ارائه گردیده است.این پرسشنامه از نـظر روایـی محتوایی بـه تایید سه تن از کارشناسان رسید و از نظر پایایی نیز از طریق دو نیمه کردن سؤالات رقم 85% بدست آمد.
روش اجرا
ازمـون بدین شکل است که مادران باسواد با مطالعه شرح مقدماتی پرسـشنامه و تـوجیه مـختصری که توسط مجریان پرسشنامه صورت میگیرد شخصا اقدام به پاسخگویی سؤالات مینمایند.در مورد مادران بیسواد و توجیه آزمـون بـرای آنها از معلمان مدارس ناشنوایان(در مادران کودکان ناشنوا)و کارشناسان واحد آزمون هوشی سازمان آمـوزش پرورش اسـتثنایی(در مـادران کودکان کمتوان ذهنی) کمک گرفته میشود.
در این پژوهش علاوه بر آمار توصیفی،از آزمون t برای دو گـروه مستقل به دلایل ذیل استفاده شده است:
-وجود یک متغیر مستقل با دو سـطح
-قرار گرفتن هر فـرد آزمـودنی فقط در یکی از سطوح متغیر مستقل
-وجود تفاوت کیفی بین سطوح متغیر مستقل
-استقلال نمره هر یک از آزمودنیها از یکدیگر
یافتهها
در اینجا یافتههای این پژوهش در سه قالب زیر آورده میشوند:یافتههای توصیفی-جـمعیتشناختی و یافتههای استنباطی.
در ابتدا یافتههای توصیفی-جمعیتشناختی (سن،سطح سواد و شغل مادران و پدران،رتبهء فرزندی و سن کودکان،فهرستوار ارایه میشوند.
میانگین سن مادران کودکان ناشنوا،12 تا 03 سال و سن مادران کودکان کم تـوان ذهـنی 13 تا 14 سال دیده شد.در واقع 85% از مادران کودکان ناشنوا در محدودهء سنی 12 تا 03 سال و 46% از مادران کودکان کمتوان ذهنی در محدودهء سنی 13 تا 14 سال بودند.
اکثریت مادران در هر دو گروه کودکان ناشنوا و کودکان کمتوان ذهـنی زیـر دیپلم(35%)،02 درصد دیپلم به بالا و 72 درصد هم بیسواد بودند.
اکثریت پدران در هر دو گروه نمونه را افراد باسواد تشکیل میدادند(در پدران کودکان ناشنوا 46 درصد و در پدران کودکان کمتوان ذهنی 34 درصد).اما میزان پدران کودکان ناشنوای بـالای دیـپلم 62 درصد و در پدران کودکان کمتوان ذهنی 04 درصد بود.میزان بیسوادی در پدران کودکان 01 درصد و در پدران کودکان کمتوان ذهنی 71 درصد بود.
خانهداری،شغل اکثریت مادران(79 درصد)در هر دو گروه نمونه بود.
در هر دو گروه ناشنوایان و کـمتوان ذهـنی،63 درصـد از پدران از طبقه کارگر و 33 درصد از طبقه کـارمند بـودند و 13 درصـد هم شغل آزاد داشتند.
احتمال اینکه فرزند ناشنوا فرزند اول و یا فرزند دوم خانواده باشد مساوی بود(73 درصد)،فرزند سوم باشد 7 درصد و از فرزندهای بـعدی بـاشد 02 درصـد بود.ولی این احتمال در مورد فرزند کمتوان ذهـنی مـتفاوت بود:احتمال اینکه فرزند کمتوان ذهنی،فرزند اول خانواده باشد 32 درصد،فرزند دوم باشد 03 درصد،فرزند سوم باشد 02 درصد و از فرزندهای بـعدی بـاشد 72 درصـد بود.
اکثریت فرزندان معلول در هر دو گروه ناشنوایان و کمتوان ذهنی از نـظر سنی در محدودهء 6 تا 7 سال بودند(35درصد)و مابقی کودکان بهطور تقریبا مساوی در دو محدودهءسنی 8 تا 9 و 9 تا 01 جای داشتند(در هر مـحدوده 32/5 درصـد).
در ادامـه یافتهها و جداول آمار استنباطی حاوی اطلاعات مربوط به خصیصههای معرف نـگرش والدیـن آمده است:
در خصیصه پذیرش،میانگین نمرات مادران کودکان کمتوان ذهنی و مادران کودکان ناشنوا یکسان بود.
(بـه تـصویر صـفحه مراجعه شود) با توجه به مقدار t محاسبه شده و سطح احتمال 5 درصد و دجـه ازادی 85 درصـد کـه از مقدار t جدول(1/76) کوچکتر است پس در میزان پذیرش کودکان ناشنوا و کمتوان ذهنی از سوی مادرانشان تـفاوت مـعناداری وجـود ندارد.یعنی مادران کودکان ناشنوا همانند مادران کودکان کمتوان ذهنی کودک معلولشان را میپذیرند.
در خـصیصهء اعـطای آزادی،میانگین نمرات مادران کودکان کمتوان ذهنی به میزان 1/3 نمره بیشتر از میانگین نمرات مـادران کـودکان نـاشنوا بود.
با توجه به مقدار t محاسبه شده و سطح احـتمال 5 درصـد و درجه آزادی 85 که از مقدار t جدول (1/76)کوچکتر است پس در میزان اعطای آزادی به کودکان معلول از سوی مـادرانشان تـفاوت مـعناداری مشاهده نمیشود.یعنی مادران کودکان ناشنوا همانند مادران کودکان کمتوان ذهنی به فرزند معلولشان آزادی مـیدهند.
در خـصیصه محبت افراطی،میانگین نمرات مادران کودکان کمتوان ذهنی به میزان 1/1 نمره از مـیانگین نـمرات کـودکان ناشنوا بیشتر بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) با توجه به مقدار t محاسبه شده و سـطح احـتمال 5 درصـد و درجه آزادی 85 که از مقدار t جدول(1/76) کوچکتر است بنابراین در میزان ابراز محبت به کـودک مـعلول از سوی مادران کودکان ناشنوا و کمتوان ذهنی تفاوت معناداری مشاهده نمیشود.مادران کودکان ناشنوا همانند مادران کـودکان کـمتوان ذهنی به فرزند معلولشان محبت میکنند.
در خصیصه طرد،میانگین نمرات مادران کـودکان کـمتوان ذهنی به میزان 2 نمره بیشتر از نیانگین نـمرات مـادران کـودکان ناشنوا بود.
بـا توجه به مقدار t محاسبه شده و سطح احتمال 5 درصد و درجه آزادی 85 که از مقدار t جدول (1/76) کـوچکتر اسـت بنابراین در میزان طرد کودکان مـعلول از سـوی مادرانشان تـفاوت مـعناداری مـشاهده نمیشود. مادران کودکان ناشنوا همانند مـادران کـودکان کم توانذهنی فرزند معلولشان را طرد میکنند.
بحث و نتیجهگیری
همانطور که بیان شـد،ایـن پژوهش با هدف مقایسه تاثیر نـوع معلولیت فرزند بر نـگرش عـاطفی دو گروه از مادران کودکان استثنایی مـادران کـودکان ناشنوا و کودکان کمتوان ذهنی صورت گرفت. نتایج نشان داد که هیچ تفاوت معناداری در نـگرش عـاطفی مادران کودکان ناشنوا با مـادران کـودکان کـمتوان ذهنی نسبت بـه مـعلولیت فرزندشان وجود ندارد.بـه عـبارتی بین مادران کودکان ناشنوا با مادران کودکان کمتوان ذهنی در میزان پذیرش،ابراز محبت،طـرد و اعـطای آزادی به فرزندانشان تفاوت وجود ندارد.در واقـع ایـن دو گروه از مـادران بـه یـک اندازه از این خصایص رفـتاری برخوردارند.یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که میزان منفیبودن نگرش مادران در دو گروه کودکان ناشنوا و کـودکان کـمتوان ذهنی یکسان بوده و تفاوت معناداری بـین آنـها از ایـن نـظر وجـود ندارد.به بـیان دیـگر نوع معلولیت فرزند(این دو نوع)در میزان نگرش منفی مادر مؤثر نمیباشد.این نتیجه میتواند با نـتیج پژوهـشهای پیـشین هماهنگی داشته باشد.به این ترتیب کـه نـگرش مـادران کـودکان مـعلول بـهطور خاص از نوع معلولیت فرزند حاصل نمیشود بلکه مادران از معلولیت خود بطور کلی تحتتاثیر قرار میگیرند.به عنوان مثال محمودی (3731)طی پژوهشی نگرش عاطفی مادران کودکان ناشنوا را بـا مادران کودکان شنوا مورد مقایسه قرار میدهد،نتایج نشان داد که در بعد پذیرش و ابراز محبت تفاوت معناداری بین مادران کودکان ناشنوا با مادران کودکان شنوا وجود دارد.یا در پژوهش دیگری داورمنش(9531)بـیان مـیکند که اکثریت گروه نمونه علاقمندی نشان دادند که کودک کم توانذهنی خود را از زندگیشان خارج نمایند یا ترجیح میدهند کودک کمتوان ذهنی خود را تا سر امکان از انظار عمومی پنهان نـموده تـا کمتر با کودکان سالم تماس داشته باشند.از طرفی پبشینه تحقیقاتی نشان میدهد که والدین کودکان استثنایی با توجه به موقعیت و معلولیت فرزندشان تـحت فـشار روانی بیشتری هستند که البـته ایـن فشارهای روانی با ناهنجاریهای رفتاری کودکان،وضعیت اجتماعی و اقتصادی،جنس،شغل و درآمد،سازگاری زناشویی و بهزیستیروانی مرتبط است(خمیس،7002؛دمسی،9002؛دابروسکا، 0102).تحقیقات نشان میدهد کـه نـاشنوایی و کم توان ذهنی از جـمله شـدیدترین معلولیتها است که ناثیرات زیادی روی خانواده میگذارد(هینترمیر، 6002؛گوپتا،4002).به عنوان مثال نتایج پژوهش علی اکبری و همکاران(0931)که بر روی مادران کودکان کمشنوا با کمبینا،کمتوان ذهنی و عادی صورت گـرفته بـود،نشان میدهد که میزان استرس به طور معناداری در مادران گروه کمشنوا بیشتر از مادران کودکان عادی و کمبینا استاما با مادران کودکان کمتوان ذهنی تفاوت معناداری ندارد.بنابراین اینکه دو نوع معلولیت هـیچ تـفاوتی در نگرش عـاطفی مادران نداشته است،شاید به این خاطر است که این دو نوع معلولیت به یک اندازه فشار روانـی روی والدین به خصوص مادران ایجاد میکنند.
داشتن کودک کمتوان ذهـنی مـیتواند بـرای والدین تنیدگی بسیار زیادی ایجاد کند و والدین هم واکنشهای نامناسبی در موقعیتهای مختلف از خود بروز میدهند که تـاثیر نـامطلوبی بر روی کل خانواده و اطرافیان میگذارد.خانوادهای که کودک کمتوانذهنی دارد در محاصره مسایل متنوع قـرار مـیگیرد کـه این مسایل همه فشار روانی برای خانواده به خصوص مادر ایجاد میکند (رئیس دانا و هـمکاران،8831).از طرفی با توجه به اهمیت حس شنوایی و نبود آن مشخص است که افراد نـاشنوا و یا کمشنوا با مـجموعهای از مـشکلات روبرو هستند و نیاز به مداخلههای توانبخشی ویژهای دارند که این موارد وظایف والدین و معلمین را سنگینتر و سختتر میکند.از طرفی تحقیقات نشان میدهد حمایت اجتماعی والدین کودکان استثنایی با کاهش فشار روانی ارتـباط دارد(لدبرگ،2002؛هینترمیر، 4002؛هاسال،5002)،همانطور که تحقیق آسبرگ 8002)نشان داده است،حمایت اجتماعی والدین کودکان ناشنوا در کاهش تنیدگی آنها بسیار مؤثر بوده است،بنابراین حمایت و مداخلههای تخصصی برای خانوادهها بسیار ارزشمند است.مـداخله بـهنگام و حمایت اجتماعی و تخصصی مناسب به والدین پس از شناسایی معلولیت فرزندشان کمک بسیار میکند و باعث میشود که آنها در پرورش فرزندانشان موفقتر عمل کنند.مادرانی که از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند انعطافپذیرتر بوده،رفتارها و هـیجانات بـاثباتتری دارند و فرزندان موفقتری دارند(موللی و نعمتی،8831).بنابراین مشاوره و برنامهریزی برای ارایه آموزش به خانوادههای این کودکان،برنامهریزی آموزشی و تربیتی برای کودکان معلول،ارایه مشاوره به مادرانی که کودکان مـعلول دارنـد وتدوین برنامههای ویژه و خاص برای کودکان استثنایی لازم و ضروری است،هر چه در حیطه کودکان استثنایی و خانوادههای آنان پژوهشهای بیشتری صورت گیرد، بهتر میتوان به خانوادهها و کودکان معلول کمک کـرد و آنـها را بـه خاطر مشکلات فراوانشان بیشتر مـورد حـمایت قـرار داد.البته پیشنهاد میشود که تاثیر نوع معلولیت در دیگر گروههای استثنایی مثلا مادران کودکان ناشنوا و نابینا که از خیلی جهات از جمله تجربه مـیزان اسـترس بـا هم متفاوت هستند،مورد پژوهش و مقایسه قرار بـگیرند.
فرزند معلول مثل فرزند سالم آدم هستش تنها کافیه کارهای که در توان فرزند معلولتان هست را به خودش وا بگذارید و کارهای خارج از توانش را تا جای ممکن با همکاری خودش انجام دهید اعتماد به نفس و فعل خواستن او را تقویت کنید باورش کنید در کارهای گروهی بیشتر شریکش کنید و همواره این مطلب را آویزه گوش و روان خود گردانید معلویت او هرگز مایه سرخوردی و تحقیر و نتوانستن نیست و یک مسئله مهم و حیاتی قبول کردن معلولیت فرد معلول از جانب خویش(یعنی خود معلول) و دیگران به قولی قبول کردن واقعیات زندگی همواره توانمندیهای شخص را تقویت میگرداند و دیگر مشکلی برای زندگی کردن ندارد