ضـرورت زبانآموزی به روش محاوره، ویژه کودکان دچار نقص شنوایی
ضـرورت زبانآموزی به روش محاوره، ویژه کودکان دچار نقص شنوایی
زهـرا رضوانی دهاقانی
منبع: تعلیم و تربیت کودکان استثنایی، 1380، شماره 3
مسئله چگونگی «بهترین و مؤثرترین روش زبان آموزی به کودکان دچار نقص شنوایی» از دیرباز ذهـن دستاندرکاران و مربیان کودکان ناشنوا را به خود مشغول نموده است.
در ارتباط با این مـسئله دو رویکرد عمده یعنی رویـکرد سـاختگرایانه یا دستوری و رویکرد طبیعی یا محاورهای مطرح شده است.
در رویکرد ساختگرایانه، آموزش کاملا مستقیم بوده و اجرای زبان و ساختارهای دستوری مستقیماً آموزش داده میشوند ولی در رویکرد طبیعی یا محاورهای اینگونه نیست بلکه کـودک این رویکرد را تلویحا و در خلال تجارب روزمرهء خود کسب مینماید.
البته در برنامههای زبانآموزی هیچیک از دو رویکرد مذکور به تنهایی به کار گرفته نمیشوند بلکه میزان تأکید بر هریک از این رویکردهاست که برنامههای زبـانآموزی را بـهطور عمده از یکدیگر متمایز میسازد. برای برگزیدن یک رویکرد مؤثر در آموزش زبان، قبل از هر چیز میبایست هدف اصلی از زبانآموزی را مورد بررسی و تحلیل قرار داده و آن را مشخص نمود.
بدیهی است هدفهایی از زبانآموزی به کـودکان دچـار نقص شنوایی، هدایت ایشان به سوی توانش زبانی در برقراری ارتباط به حد لزوم و کفایت و خلاّقیت زبانی میباشد.
برای نیل به این هدف، رویکرد طبیعی یا محاورهای، رویکرد مؤثرتری به نـظر مـیرسد در تأمین هدف نهایی یعنی کفایت در برقراری ارتباطی موفقتر میباشد.
چرا که در برنامههای مبتنی بر رویکرد ساختگرایانه و دستوری، به علت پرداختن بیش از حد به عناصر، قواعد و ساختارها، هدف اصلی مـهجور مـانده و تـوانایی کودک به تقلید طوطیوار و اسـتفادهء کـلیشهای و گـاه از اوقات نابجای آموختهها ختم میشود.
روش محاوره(رویکرد طبیعی)
رویکرد زبان طبیعی در سال 1958 و توسط میلدر گروهت ارائه شد.
به اعتقاد گروهت، هـدف اصـلی زبـان برقراری ارتباط میباشد و کودکان دچار نقص شنوایی بـاید در خـلال برقراری ارتباطی که بهطور طبیعی در محیط صورت میپذیرد، در معرض مواجهه با یادگیری زمان برقرار گرفته و تلویحا به این هـدف دسـت یـابند.
در آموزش زبان با رویکرد طبیعی و محاورهای همواره باید چند اصـل کلی را مورد توجه قرار داد.
اوّل اینکه اهداف زبانی نباید صرفا به شکل زبان یا جنبههای واجی و ساختارهای نحوی مـنحصر شـوند.
بـاید به این نکته توجه داشت که انگیزش اولیهء کودک در فراگیری زبـان مـعنایی است نه نحوی، یعنی کودکان ابتدا در مورد اشیاء و رویدادهای اطراف تجاربی کسب نموده و سـپس در صـدد آن بـرمیآیند تا الگوهایی برای کدگذاری این تجارب بیابند.
همچنین باید توجه نمود که به کـارگیری مـناسب ایـن اشکال و معانی متناسب با بافتها و موقعیتهای مختلف موجب میشود کودک به برقراری یک ارتـباط مـؤثر توفیق مییابد.
چنانچه قبلا نیز اشاره شد پرداختن بیش از حد به شکل زبـان، بـدون تـوجه به معنا و کاربرد آنها کودکان را به تقلید طوطیوار و بیهدف کلمات و جملات سوق میدهد.
لذا مـربی بـاید شرایطی فراهم نماید تا کودک دریابد هر شکل و معنا را باید متناسب با شـرایط و مـوقعیتهای مـختلف به کار گیرد.
خلاصه اینکه برنامهریزیها و مداخلات مربی باید بگونهای طراحی شوند که عناصر تـشکیلدهندهء زمـان یعنی شکل محتوا و کاربرد ، متناسب با یکدیگر توسعه یابند.
اصل دیگری کـه در رویـکرد طـبیعی مورد توجه قرار میگیرد این است که بکارگیری راهبردهای مداخلهگرانه باید متناسب با مراحل رشـد طـبیعی زبـان طراحی شوند و این مراحل، همواره باید در برنامهریزیها مدّنظر قرار گیرند. چرا کـه رشـد زبان مانند سایر جنبههای رشد کودک تابع سلسله مراتب میباشد. به عبارتی رشد زبان در تمام کـودکان دنـیا، با الگو و برنامهء واحدی جریان مییابد و هر کودک با هر ملیّت و زبـان ایـن مراحل را به ترتیب یکی پس از دیگری طی مـینماید.
بـنابراین مـداخلات آموزشی باید بگونهای طراحی شوند که کـودک نـاشنوا بتواند توانایی بالقوهء خود را از زبانآموزی در بستری طبیعی و مناسب به کار گرفته و مراحل رشـد زبـان را هرچند با تأخیر ولی بـا رونـدی طبیعی طـی نـماید.
اصـل دیگری که در رویکرد طبیعی مورد تـوجه قـرار میگیرد این است که باید به خاطر داشت که کودکان زبان را از طـریق بـرقراری ارتباط کسب مینمایند.
هیچ کودکی بـرای یادگیری زبان تحت آمـوزش قـرار نمیگیرد بلکه با قرار گـرفتن در بـافت اجتماع و هنگامی که سایرین به برقراری ارتباط با او میپردازند، یادگیری زبان را کسب مـینمایند و بـهتدریج درمییابد که میتواند عقاید، خـواستهها و تـجارب خـود را از طریق برقراری ارتـباط ارائه نـماید.
بر این اساس، خـانواده بـعنوان اولین بافت اجتماعی که کودک در آن قرار دارد میتواند نقش مؤثری را در رشد زبان کودک ایفا نماید.
این نکته در مورد کودکان دچار نـقص شـنوایی نیز صدق مینماید. یعنی این کودکان نیز با قرار گرفتن در یک بافت طبیعی و به منظور ارائه عقاید، نیازها و تجارب خود و نهایتا برقراری ارتباط، یادگیری زبان را کسب مینمایند و در این میان خـانواده بـه عنوان یک بافت طبیعی مناسب میتواند سهم عمدهای را به خود اختصاص دهد.
اصل بعدی بیان میدارد که هدف نهایی از رشد زبان، توانش ارتـباطی اسـت و هنگامی میتوان به موفقیت یـک بـرنامهء زبانی اذعان نمود که کودکان علاوه بر توانش زبانی به توانش ارتباطی نیز نایل آیند. به عبارت دیگر چنانچه قبلا نیز اشاره شد نـباید بـا پرداختن بیش از حد بـه اجـزاء و ساختارهای زبانی از هدف غایی که همانا توانش ارتباطی است غافل ماند، بلکه باید کودک را به سمتی هدایت نمود که بتواند توانمندی زبانی خود را بعنوان وسیلهای جهت ارائه عقاید و تجارب خـود بـه کار گرفته و ارتباطی مؤثر و مناسب، با اجتماعی برقرار نماید.
حال که اجمالا به اصول کلی آموزش زبان در رویکرد محاورهای پرداختیم باید به این سؤال پاسخ دهیم که «راهبردها و برنامهریزیهای مـداخلهگرانه مـا باید واجـد چه ویژگیهایی باشد تا بتوانیم کودکان دچار نقص شنوایی را به سمت نیل به هدف غایی زبانآموزی هـدایت نماییم؟»
لذا در این بخش به تشریح ویژگیهای روش محاوره یا طبیعی میپردازیم.
ویژگی عـمدهای کـه بـاید به آن اشاره نمود(چنانچه از نام این روش برمیآید)طبیعی بودن بافتی است که کودک در خلال آن به اکـتساب یـادگیری زبان نایل میگردد.
در این رابطه، مربی باید حتی المقدور از رویدادهای روزمره و گاه اتـفاقی حـد اکـثر استفاده را نموده و به بسط و گسترش دانش زبانی کودکان بپردازد.
این نکته خصوصا در مورد کودکان در سـنین پایین حائز اهمیت میباشد.
از آنجایی که سنین پیش از دبستان از اهمیت فوق العادهای در زبـانآموزی برخوردار میباشند، زبانآموزی کـودکان دچـار نقص شنوایی، باید از بدو تشخیص نقص شنوایی با جدیّت آغاز گردد. (هرچند معمولا مادران قبل از آگاهی از نقص شنوایی فرزند خود بهگونهای غریزی، زبانآموزی طبیعی را به کودک خود آغاز نمودهاند)
تا زمـانی که کودک برای حضور در مراکز آموزشی آمادگی لازم را کسب نماید، باید والدین و خصوصا مادر را با ویژگیها و مزایای روش محاوره آشنا نمود.
همچنین باید به او خاطرنشان ساخت که نباید به تصور اینکه کودک دچـار نـقص شنوایی از درک سخن اطرافیان ناتوان است، او را از این نیاز طبیعی محروم نماییم.
مادر یک کودک دچار نقص شنوایی بیشتر از هر مادر دیگر باید با کودک خود سخن بگوید و موضوع این
صحبت بـاید راجـع به تمام اشیاء، رویدادها و وقایع اطراف باشد هر شیء یا موضوعی که توجه خردسال دچار نقص شنوایی را به خود جلب نماید، بهترین وسیلهء آموزشی بهشمار میرود.
گاهی، مادران و مـربیان کـودکان خردسال دچار نقص شنوایی به اشتباه او را ملزم مینمایند که توجه خود را از شیء یا رویداد موردنظرش به شیء یا رویدادی معطوف نماید که مادر یا مربی در صدد آموزش آن میباشند.
بـاید اذعـان نـمود که این شیوه، شیوهای نـادرست اسـت و نـهتنها باعث رشد زبانی کودک نمیشود بلکه میتواند موجب دلزدگی، خستگی و از دست دادن انگیزه او گشته و صدمات جبرانناپذیری بر روح حساس کودک خـردسال وارد آورد.
مـربی عـلاوه بر استفاده از رویدادهای روزمره و اتفاقی میتواند اهداف آمـوزشی خـود را در خلال فعالیتهایی که تا حد امکان به شرایط طبیعی شباهت دارند بگنجاند. به عبارتی یک مربی حاذق و خلاّق شـرایط طـبیعی را بـهگونهای هنرمندانه بازسازی مینماید.
در این رابطه مربی میتواند از بازیهای گوناگون، نـمایش، داستانگویی، و… که معمولا برای کودکان جالب و جذّاب هستند استفادهای مؤثر بنماید.
چنانچه این ویژگی مهم یعنی طبیعی بـودن شـرایط و بـافت، کاملا مدنظر قرار گیرد، کودک به خوبی آموختههای خود را به شـرایط مـشابه تعمیم داده و توانش زبانی و ارتباطی خود را در موقعیتهای مناسب به نمایش میگذارد. در روشهای ساختگرایانه که این ویژگی مـهم نـادیده گـرفته میشود، کودکان دچار نقص شنوایی، آموختههای خود را صرفا در کلاس و در چارچوبی خاص ارائه نـموده و از تـعمیم آنـها به شرایط مشابه ناتوانند.
ویژگی دیگر این روش، فراهم نمودن شرایطی جهت برانگیختن انـگیزهء کـودک و نـاگزیر نمودن او در به کار گیری رفتارهای کلامی میباشد.
انگیزهء اولیه مربیان گفتاری، نیازی به ضـابطهمندی چـیزی در قالب گفتار است و انگیزهء آغازین هرچه که باشد، آن چیزی است که در ورای هـر گـفتار نـهفته است و اگر هیچ انگیزه آغازین در کار نباشد گفتاری صورت نخواهد گرفت.
در این روش، کودک ایـن نـیاز را احساس مینماید که باید برای ارائه نظرات و تجارب خود، رفتارهای کلامی را به کار گـیرد و در نـهایت کـودک تلویحا درمییابد که هدف و مقصودی از برقراری ارتباط وجود ندارد.
در رویکرد ساختگرایانه، کودک در شرایطی قرار نـمیگیرد کـه برای ابراز خواستههای خود به برقراری ارتباط ناگزیر شود و اصولا هیچگاه در ایـن خـصوص احـساس نیاز نمیکند و بالطبع هیچگاه از علت بکارگیری واجها، کلمات و جملات آگاه نشده و استعمال کلمات و مرتب نـمودن آنـها در قـالب جمله برای او به نـوعی بـازی با کلمات بدل میگردد.
ویژگی دیگر روش محاوره این است که در این روش فعالیتها، در شرایطی مـتناسب بـا نیازهای فردی فرهنگی و اجتماعی کودک ارائه میگردند.
در این روش، راهبردهای آموزشی با تـواناییهای زبـانی و شناختی کودک هماهنگی کامل داشته و از علایق و تـجارب کـودک حـد اکثر استفاده بعمل میآید و نیازهای طبیعی و عـاطفی وی در ایـن خصوص تأمین میشوند بهگونهای که کودک در شرایطی آرامش بخش و مطمئن، فرصت ابراز وجـود مـییابد و بهتدریج به سوی کفایت در بـرقراری ارتـباط گام بـرمیدارد.
ویـژگی دیـگر روش محاوره این است که در این روش، بـرقراری ارتـباط، روندی دوسویه و فعال انگاشته میشود و کودک بعنوان جزیی از اجزای فرایند برقراری ارتـباط مـیتواند به تناسب، گاهی در نقش فرستنده و گـاهی در نقش گیرنده پیام مـطرح شـود.
به عبارتی، مربی تنها بـه انـتقال مجموعهای از مطالب نمیپردازد بلکه در خلال تعامل با کودک، شرایط را برای اکتساب یادگیری زبـان تـوسط وی، هموار میسازد. برای به کـارگیری مـؤثر روش مـحاورهای آشنایی دقیق بـا ایـن روش هرچند لازم است ولی کـافی نـیست.
یک مربّی تنها هنگامی میتواند این روش را به گونهای مؤثر به کار گیرد که هـنرمندانه و خـلاّق و با بهرهگیری از هر فرصت به دسـت آمـده به شـکوفایی اسـتعداد زبـانی کودکان اقدام نماید.
بـا توجه به مباحث فوق این نکته که ضرورت زبان آموزی به روش محاوره در مقایسه با سـایر روشـها، در تأمین اهداف زبانآموزی به کودکان دچـار نـقص شـنوایی مـوفقتر عـمل مینماید بر کـسی پوشـیده نیست.
منابع
1-کاکوجویباری، علی اصغر، هوسپیان، آلیس«روش محاوره آموزش صرف و نحو زبان به کودکان دچـار نـقص شـنوایی. تهران:سازمان آموزشوپرورش استثنایی، 1378.
2-لوریا، الکساندر و مـانویچ. تـرجمه: حـبیب الله قـاسمزاده. زبـان و شـناخت. تهران:فرهنگیان، 1368
3-لطفآبادی، حسین. روانشناسی رشد زبان. مشهد: آستان قدس، 1365.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.