نگاهی دیگر به زندگی لویی بریل
نگاهی دیگر به زندگی لویی بریل
در روز چهارم ژانویه 1809م نزدیک شهر «مو» در فرانسه نوزادی ضعیف و كوچك با پوستی چروكیده زاده شد که لویی نام گرفت. تا مدتی گمان میرفت كه او زنده نماند، اما سه روز بعد نوزاد را غسل تعمید داند و «سایمون رنه»، پدر لویی بریل با غروری گفت كه نوزاد جدید همدم سالهای پیریاش خواهد بود. این فرزند نیز مانند كودكان دیگر چشمان شگفتانگیز و درشتش را بر روی دنیا باز كرد، چشمانی كه خیلی زود بسته شدند، اگر چه زندگی راحت نبود،اما لویی كوچك سه ساله بود كه با حرفهای نمكین و لبخندهایش خانه را روشن نگه میداشت. لویی بریل بازیگوش در این زمان آرزو داشت به ابزار و آلات مرموز كارگاه پدرش دست یابد و با آنها سرگرم شود. او كه از نزدیك شدن به میز و وسایل پدر منع شده بود سرانجام یك روز از غیبت وی استفاده كرد و كاردی برداشت تا قطعه چرمی را ببرد، ولی ناگهان كارد لغزید و به شدت در چشمش فرو رفت. و اینگونه اوج فاجعه فرا رسید که در اثر تماس دستها، عفونت چشم عمومی شده، قرنیهها را از بین برده و هیچ امیدی به بهبود نماند. در 15 فوریه 1819م لویی بریل جوان، از طریق بورسی كه از مؤسسه سلطنتی دانشآموزان نابینا دریافت كرد به این مؤسسه وارد شد. لویی در 15 سالگی روش جدید خود را اختراع كرد و مدیر مؤسسه آقای «پیگنه» مشتاقانه و با قدردانی دوستانه از لویی، اختراع الفبا را به اطلاع دانشآموزان رسانید.
دانشآموزان نابینا به سرعت این روش را پذیرفتند. اگر چه تصور میشود كه اختراع بریل میبایست بلافاصله با ستایشهای عمومی روبرو میشد، مدرسان آن را مورد تشویق و استقبال قرار میدادند و دولت نشان لژیون افتخار را به عنوان قدردانی به وی هدیه میكرد، امّا متأسفانه پاسخگوییها كاملاً برعكس بود و پس از تقاضاهای مكرر در سال 1839م روش لویی به عنوان حركتی در جهت مخالفت با مسئولان وزارتی به حساب آمد.
در روز هشتم اوت 1840م به تصمیم «پیگنه»، بریل رسماً به عنوان معلم كارآموز با حقوق ماهیانه معادل پانزده فرانك استخدام شد.
در سال 1840م معاون جدید مدرسه نسبت به كار لویی علاقهمند شد و هنگام افتتاح مؤسسه در محلی جدید، آن را مورد تأیید قرار داد. در آن روز مبارزه بی ثمری كه پذیرش الفبا را برای چندین سال به تأخیر انداخته بود در مركز مؤسسه به پایان رسید.
لویی در سن 26 سالگی مبتلا به بیماری سل شد، ولی او به این ضعف جسمانی اجازه نمیداد تا لحظات گرانبها را از وی بستاند، بلكه سعی میكرد درباره بیماری فكر نكند و این در حالی بود كه بیماری سرسختانه بر او غلبه داشت. پریدگی رنگ، بیرون آمدن استخوانهای گونه و تبی مداوم فرسودهاش كرده بود. صبح با همان خستگی از خواب بر میخاست كه شب به خواب رفته بود. لویی بریل از مرگ نمیترسید، اعتقادات مذهبی وی را از آن ضعف بزرگ نجات میداد. دنیای نابینایان همانند دیگر مردم عادی خالی از عیوب و خطا نیست. در زندگی لویی بریل نیز گاهی این خطا وجود داشته است.
در سال 1836م «دفو» معاون مدرسه مشغول انجام توطئهای برای اخراج رئیس مدرسه بود سرانجام در سال 1840م دسیسههایش به ثمر رسید و هیأت وزرا «پیگنه» را از مؤسسه اخراج كرد. با رفتن او لویی بریل مدافع ثابت قدم خود را از دست داد.
«دفو» در آغاز فعالیت با روشهای دیكتاتوری مستقیماً با بریل در مشاجره نبود اما روشی حیله گرانه داشت.
او از روش جدید لویی چشم پوشی كرد و ادعا نمود كه این شیوه نوشتن دنیای نابینایان را در میان خودشان محدود میكند و به علاوه معلمان بینا به دلیل ترس از دست دادن موقعیت برتر خود نسبت به معلمان نابینا (چرا كه برنامه آموزشی با روش نقاط برجسته میتوانست به توسط معلمان نابینا انجام پذیرد) با دفو همكاری میكردند.
لویی را در آوریل 1843م به دلیل شدت بیماری به زادگاه خود دهكده «كوپ وری» نزدیك شهر «مو» واقع در كشور فرانسه منتقل نمودند. هوای نیروبخش و پر طراوت ییلاق، عدم نگرانی و نزدیك بودن به خانواده به سرعت توان تازهای به لویی بریل بخشید. بر كنار بودن از فعالیتهای تب آلوده پاریس، دوری از حسادتها، مكرها، تنگ نظرها و جنگهای روانی پنهانی و آشكار سبب شد لویی بار دیگر خویشتن را درك كند و از این آرامش درونی حداكثر بهره را ببرد.
لویی بریل در چهارم دسامبر 1851م دچار آخرین حمله بیماری شد و خطاب به دوستانی كه مهر آنان را مانند گنجی گرانبها در قلبش نگاه داشته بود چنین گفت:
«دیروز زیباترین و بزرگترین روز زندگی من بود، زیرا همه قدرت و عظمت دین را دریافتم. من میدانم كه وظیفهام در دنیا تمام شده است. دیروز بزرگترین لذتها را لمس كردم، خداوند بزرگ روشنایی شكوهی از امید ابدی را در فرا روی دیدگانم قرار داده بود و من از پروردگارم خواستم كه مرا از دنیا ببرد».
به این ترتیب لویی بریل در 6 ژانویه سال 1852م جان به جان آفرین سپرد. جسدش را ابتدا در گورستان زادگاهش كوپ وری به خاك سپردند و صد سال بعد در سال 1952م به گورستان بزرگان علم و دانش در «پانیئون» منتقل كردند و تنها دستهایش را در جعبه خاكستری مهروموم شدهای در زادگاهش باقی گذاردند.
مقام لویی بریل كه یكی از ایثارگان بشریت است هنوز برای بسیاری از مردم شناخته نیست اما نام او در اعماق قلب نابینایان به شكرانه این كه از دولت او قادرند «چون دیگران» زندگی كنند، زنده است.
به حق باید لویی بریل را در ردیف خدمتگزاران بزرگی چون، پاستور، فلمینگ و … قرار داد. او رهبر و پیشوای نور بود لویی به رغم حادثهای كه وی را در سه سالگی نابینا ساخت و نیز با وجود مبارزات طولانیاش كه قدرت و توانایی را از او ستانده بود، هرگز فردی تند خو نبود. یأس به خود راه نمیداد، گله و شكایت نمیكرد و قبلاً پرهیزگار و پاك زندگی كرد و تا آخر عمر شخصی محبوب و وفادار باقی ماند.
لویی به خاطر تحقیق ارزشمند و مفیدش، از درسهای خود نیز غافل نبود، كارهای فكری و عملی تمام روزهای او را پر كرده بود و هر سال نام وی در میان برندگان انواع جوایز اعلام میشد.
اولین كتاب لویی بریل در سال 1829م با نام «روش نوشتن كلمات، نتهای موسیقی و سرودهای ساده به صورت نقطه برای استفاده نابینایان» منتشر شد. در مقدمه همین كتاب است كه لویی بریل درباره «باربیر» با ابزار قدردانی و بسیار دوستانه مینویسد:
«اگر چه ما برتری روش خود را بر روش «باربیر» ذكر كردهایم، ولی با افتخار باید بگوییم كه روش او اولین ایده را در این مورد به ما داده است، یادش گرامی باد».
مآخذ
محمد رضا صدیق، تعلیم و تربیت استثنایی، سازمان آموزش و پرورش استثنایی، ش1، 1372، ص40؛ ژ. كریستان، ترجمه سیروس طاهباز، پیروزی بر شب، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوان، 1362، صفحات 155- 156.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.