درد دل: نگاه، ندا
با اينكه در قرآن و روايات ديني تأكيدها و تصريحهاي فراواني در زمينه ضرورت تعامل مطلوب با توانخواهان و وجوب رابطه انساني و صحيح با آنان هست، امّا اگر پاي درد دل روشندلان، ناشنوايان و توانخاهان حركتي بنشينيم، خاطرات بسيار در باب برخوردهاي ناصواب آحاد مردم ميشنويم. جامعه مسلمان كه قرآن و سوره عبس با مضمون بسيار عالي دارد؛ سخنان امام علي(ع) و امام حسين(ع) و ديگر معصومين(ع) در زمينه روش ارتباط با معلولين دارد، نبايد چنين سوء رفتارهايي مشاهد شود. امّا متأسفانه به دليل فقدان فرهنگسازي و عدم ايفاي وظيفه توسط دستگاهها و نهادهاي تبليغي شاهد بدترين رفتارها نسبت به عزيزان معلول هستيم. فراوان مشاهده شده كه رانندههاي تاكسي از سواركردن معلولين خودداري ميكنند؛ كاسبها برخورد صحيح را با آنها ندارند، معلمين و آموزگاران در مدارس آنگونه كه سزاوار و مناسب است رفتار نميكنند و … .
تجربه نشان داده مخفي كردن عيوب اجتماعي، به حلّ و رفع آنها كمك نخواهد كرد بلكه موجب گسترش مشكلات ميشود. از اينرو مديريت اين مجله سرفصلي گشوده كه زير آن در قالب درد دلها و گزارش وقايع دلخراش، عبرتآموزي و در نهايت فرهنگسازي هم بشود.
از تمامي عزيزان توانخواه و معلول استدعا داريم اگر خاطره و مشاهداتي دارند براي ما ارسال كنند. از طرف ديگر اميدواريم مسئولين و مديران و آحاد مردم با دقت و نيز تسامح و صبوري و در عين حال تجربهآموزي به اين درد دلها توجه نمايند. هدف خدا ناخواسته تخريب نيست بلكه سازندگي است. به همين دليل تلاش ميكنيم فقط از منفيها و برخوردهاي ناصواب نگوييم بلكه از محاسن هم گزارش دهيم.
در ماههاي اخير نامههاي فراوان به دفتر مجله رسيد. اكثر آنها تشكر از اقدامات دفتر فرهنگ معلولين و شخص حجت الاسلام والمسلمين سید جواد شهرستاني بود. چند نامه درباره وضعيت حقوق معلولين در جامعه واصل شده كه بسيار عبرت آموز است. به ويژه نامههایي از يك طلبه معلول جسمیـ حرکتی و یک طلبه نابينا به مجله رسيده كه عدم نشر آن خيانت به فرهنگ ديني و ملي است. نخست متن نامهها را براي آگاهي عموم ميآوريم، سپس ملاحظاتي ذيل آن خواهيم داشت.
*****
مسئول محترم دفتر فرهنگ معلولین
من طلبهاي در حوزه علميه قم هستم الحمدلله از چشم و بينايي، گوش و شنوايي و حركت و راهرفتن سالم هستم، بهره هوشي خوبي دارم و همواره در درسها بهترين نمرات و امتيازها را كسب كردهام. فقط يك دست من از مچ تا انگشتان مادرزادي كامل نيست.
روزي براي تبليغ به يكي از مراكز حوزوي مراجعه كرده بودم. تمامي مداركم كامل بود و مدير مربوط با احسنت گفتنهاي مكرر سوابق درسي و تدريسي مرا تأييد ميكرد. بدون اينكه متوجه باشم دستم را از زير عبا درآوردم. وقتي دستم را ديد برآشفت و يكصد و هشتاد درجه تغيير كرد و گفت نه آقا نميشود به تبليغ برويد چون مردم با ديدن دست شما تنفر پيدا ميكنند.
اين گفتهها بسيار ناراحت كننده بود ولي فقط به او گفتم چند سالي است به تبليغ ميروم و هيچگاه مردم با ديدن دستم متنفر نشدهاند بلكه هر جا بودهام بهترين استقبالها از من شده و مرا بسيار محترم و گرامي و عزيز ميداشتند. اين رخداد واقعي را نقل كردم تا عبرت و درسي براي مسئولين حوزوي باشد. مسيحيت معلولين را آموزش ميدهد و به عنوان مبلغ به كار ميگيرد. تجربه و آمارها گويا است كه معلولين به خوبي ميتوانند مردم را جذب كنند و مفاهيم ديني را در قلوب مردم رسوخ دهند. اما نهادهاي تبليغي در حوزههاي علميه از اين ظرفيت و امكان مؤثر استفاده نميكنند.
م- هـ، قم مقدس
*****
حضور محترم مسئول دفتر فرهنگ معلولين قم
با سلام اينجانب طلبهاي هستم نابينا كه 38 سال سن دارم بعد از گذراندن دوران متوسطه و گرفتن ديپلم با وجود علاقهاي كه به دروس حوزوي داشتم به حوزه علميه نجفآباد مراجعه كرده و درخواست ثبت نام نمودم ولي متأسفانه آنها به دليل نابينابودن از ثبت نام اينجانب ممانعت نموده و گفتند كه ما زير نظر حوزه علميه قم هستيم و يكي از مهمترين شرايط ثبت نامي آنها سلامت كامل جسماني است آيا واقعاً اين شرط منصفانه بود؟ يعني اگر يك شخص معلول علاقهمند و متقاضي ثبت نام در حوزه باشد ما بايد به خاطر معلوليت از ثبت نام او جلوگيري كنيم حال اين مطلب بماند. لذا اينجانب بعد از اينكه از ثبت نام در حوزه نجف آباد مأيوس شدم به اصفهان رفته و در سال 1381 هجري شمسي متقاضي ثبت نام در آنجا شده و چون آنها زير نظر حوزه علميه قم نبودند و اين شرط را نداشتند مرا پذيرفتند و من در حوزه علميه امام سجاد(ع) شروع به تحصيل كردم ولي مشكلاتم از همينجا شروع شد اولين مشكلم دوري راه بود و اينكه بايد از نجف آباد به اصفهان ميرفتم و برميگشتم دوم اينكه به بهزيستي مراجعه كردم و از آنها تقاضاي كمك براي هزينه اياب و ذهاب و ساير هزينههاي تحصيلي كردم ولي آنان به من گفتند تأمين اينگونه هزينهها فقط مخصوص دانشجويان است و شامل طلاب حوزه علميه نميشود چرا كه آنها شهريه ميگيرند و شما اگر حتي به دانشگاه آزاد هم برويد تمام هزينههاي آن را آموزش و پرورش استثنايي و بهزيستي تأمين ميكند و كتابهاي درسي شما را به صورت گويا و خط بريل آماده كرده و در اختيار شما قرار ميدهند و براي شما معلم، مشاور و استاديار قرار داده كه هر هفته به شما سرزده و دروس عقب مانده شما را جبران كنند و نيازمنديهاي شما را به صورت رايگان فراهم كنند امّا در حوزه هيچيك از موارد نام برده نيست يعني نه بهزيستي متقبل هزينهها ميشود و نه آموزش و پرورش استثنايي. لذا اينجانب براي تهيه كتابهاي درسي خود به شهر قم مراجعه ميكردم و با هزينه و مشكلات فراوان نوارهايي را كه خودم تهيه كرده بودم به آنها ميدادم تا دروس حوزوي را برايم تكثير كنند و با پرداخت هزينه تكثير نوارها را دريافت كرده و به اصفهان برميگشتم تازه اين نوارها در برخي از دروس ناقص بود و كيفيت و صداي خوبي نداشت و غيرقابل استفاده بود. من اين مشكلات را با مسئولين حوزه در ميان گذاشتم و به آنها گفتم كه من با اين شهريه كم بايد هزينه اياب و ذهاب و سكونت در حوزه و ديگر هزينهها را تأمين كنم افزون برآن هزينه نوار و سيدي و ضبط صوت و غيره نيز به آن اضافه ميشود ولي آنان در پاسخ به من گفتند كه تأمين اين نيازمنديها به عهده حوزه علميه نيست و شما تحت پوشش بهزيستي هستيد و آنان بايد اين هزينهها را پرداخت كنند و ما وظيفهاي جز پرداخت شهريه مختصر به شما نداريم. البته اين مسائل و مشكلات مانع از تحصيل اينجانب نشد و با استعانت خداوند و امام زمان(عج) تحصيل را در حوزه ادامه دادم و اكنون در پايه 8 حوزه مشغول به تحصيل هستم و اين مطالب را فقط براي اين عرض كردم كه به گوش مسئولين مربوطه برسانيد و بگوئيد از ما كه گذشت اگر از اين به بعد شخص معلولي متقاضي ثبت نام در حوزه بود مسئولين مربوطه مشكلاتش را حل نموده و زمينه را براي شركت او در حوزه علميه فراهم كنند نه اينكه مانع از رفتن وي به حوزه علميه شوند چرا كه الآن تعداد طلاب معلول حوزه علميه در كشور بسيار كم است و تعدادي از دوستان معلولم كه متقاضي شركت در حوزه علميه بودند به خاطر همين مسئله و مشكلات از ثبت نام خودداري نمودند.
و من الله التوفيق ـ محمد ک. ن
چند نكته:
1. راجع به صحت و سقم اين نامهها و محتواي آن هيچ داوري نداريم. فقط به عنوان خبر واحد كه قابل تأمل است به بررسي جوانب آن ميپردازيم.
2. در يك كشور اسلامي، قرآن بايد مبناي عمل مسئولين به ويژه مديران فرهنگي حوزوي و غيرحوزوي باشد. يك مرور اجمالي به آياتي مثل ده آيه نخست سوره عبس اين نكته را ميفهماند كه مسلمانان بايد به درخواست و صداي يك معلول و يك نابينا گوش دهند و به او توجه نمايند. نسبت به او روي برنگردانند و با عبوسيت و چهره در هم كشيده با او برخورد ننمايند. فقط آيات اول اين سوره و ترجمه فارسي آنها را تقديم ميكنم:
عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿١﴾ أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى ﴿٢﴾ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿٣﴾ أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿٤﴾ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿٥﴾ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿٦﴾ وَمَا عَلَیْکَ أَلا یَزَّکَّى ﴿٧﴾ وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿٨﴾ وَهُوَ یَخْشَى ﴿٩﴾ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿10﴾ چهره در هم كشيد و روى گردانيد (۱) كه آن مرد نابينا پيش او آمد (۲) و تو چه دانى شايد او به پاكى گرايد (۳) يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد (۴) اما آن كس كه خود را بىنياز مىپندارد (۵) تو بدو مىپردازى (۶) با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤوليتى] نيست (۷) و اما آن كس كه شتابان پيش تو آمد (۸) در حالى كه [از خدا] مىترسيد (۹) تو از او به ديگران مىپردازى (۱۰)
3. مفسران ذيل سوره عبس و چندين آيه ديگر تأكيد كردهاند، بر اساس قرآن تفاوت و تمايز بين نابينا و بينا، شنوا و ناشنوا، اعرج و غيراعرج در اصل حقوق انساني و در اصل انسانيت نيست. همانطور كه انسانهاي عادي ميتوانند درس بخوانند و پيشرفت كنند اشخاص روشندل و نابينا و ناشنوا هم ميتوانند.
واقعاً چه تفاوتي بين اين دو فرد هست. اگر منظور نداشتن بينايي است، خداوند به جاي بينايي استعدادهاي ديگري به نابينايان اعطا كرده و آنان از طريق گوش (هر كتاب گويا) يا از طريق لامسه (و كتاب بريل) متون را مطالعه كرده و بهتر از ديگر انسانها مدارج ترقي را طي كنند. آيا ميدانيد نابيناهايي بودهاند كه در كنكور دكترا يا كارشناسي ارشد اول تا سوم شدهاند؟ آيا ميدانيد نابيناهايي هستند كه در رشته مثلاً علوم قرآن دكترا دريافت كرده و در دانشگاه تهران مشغول تدريس هستند و 5 سال استاد نمونه شدند و از دست رئيس جمهور لوح تقدير دريافت كردند؟
آيا ميدانيد نابيناهايي در حوزه علميه قم هستند كه تمامي متون مثل لمعه و مكاسب را از طريق كتاب گويا مطالعه كرده و به حافظه سپردهاند و الآن هر چه از آنها بپرسيد، پاسخ صحيح خواهند داد؟ آيا ميدانيد معلولين مبلغي در قم هستند كه بهتر از دهها مبلغ عادي، منبر را اداره و به ارشاد و هدايت مردم مشغول هستند؟
4. كليسا با استفاده از معلولين به عنوان مبلغ مسيحيت و گماردن آنان در مراكز عمومي مثل بيمارستانها در يكصدسال اخير پيشرفتهاي قابل توجهاي كسب كرده است. همين شيوه را وهابيون در كشورهاي همسايه عملي كردهاند بطوريكه يكي از مسئولين فرهنگي آن كشور گزارش ميداد: اكثر مبلغين و روحانيون و امام جماعت و جمعه آن كشور از معلولين و نابينايان هستند. مهمتر اينكه تأثير بسيار گسترده و عميقي داشتهاند.
5. از مديريت حوزه علميه قم انتظار داريم مبناي شرعي و ديني و مبناي عقلاني و عرفي اين تصميم را مكتوب فرمايند تا در همين نشريه منتشر كنيم. زيرا جو سنگيني در جامعه هست و اين تصميم را غير عادلانه و مخالف قرآن و احاديث ميدانند.
نشريه تواننامه
ریاست دفتر فرهنگ معلولین
باسلام، اینجانب دانشجوی ارشد حقوق خصوصی هستم و در حال نوشتن پایان نامه میباشم از آنجایی که روحانیون محترم تبحر بسیاری در موضوعات فقهی دارند ممنون میشوم در مورد حجر و محجورین و اینکه آیا عقب ماندگان ذهنی ذیل تعریف محجورین قرار میگیرند یا نه و اینکه درمورد امور غیرمالی مثل ازدواج، طلاق… چه حقوقی دارند کتاب فقهی مفیدی در این زمینهها وجود دارد به من معرفی کنید تا این موضوع را از نظر فقهی بتوانم بررسی کنم.ممنون میشوم پاسخ دهید.
متشکرم. رضایی
پاسخ دفتر فرهنگ معلولین
جناب رضایی؛ به دلیل اینکه در زمینه ابعاد معلولیت ذهنی کم کار شده، حتماً تلاشهای شما با استقبال همراه خواهد شد. اما در باب پرسشهایی که فرمودهاید، به عرض میرسانم:
1- حَجر یکی از کتب فقهی است. فقه حدود پنجاه کتاب (بخش) دارد که یکی از آنها حجر است.
عوامل حجر را کودکی، مفلس بودن، مرگ در بیماری و سفه میدانند. یعنی این چهار عامل موجب میشود فرد نتواند در اموال و داراییهای خودش تصرف کند. اما در تعریف سفه گفتهاند: کسیکه نتواند اموال خود را حفظ کند و آنها را در جای خود مصرف کند بلکه با ندانم کاری و نداشتن عقلانیت موجب اتلاف داراییهایش میشود. نیز در معامله قدرت تشخیص سود و زیان نداشته و نمیکند کسب و کار کند و سود به دست آورد، این چنین فردی سفیه و علت درونی و ذهنی او سفه نامیده میشود.
2- منابع فراوان برای حجر و محجوریت هست در واقع همه یا اکثر منابع فقهی بخشی به نام حجر دارند. نیز رسانههای عملیه بخشی به نام حجر و محجوریت دارند.
3- در کتب حقوقی به ویژه در دانشنامهها مثل دانشنامه حقوق خصوصی تألیف مسعود انصاری مقالاتی درباره حجر و سفه هست.
حتماً به این منابع مراجعه شود:
– دائرة المعارف فقه اسلامی زیر نظر سید محمود شاهرودی (هاشمی)
– فرهنگ فقه، زیر نظر سید محمود هاشمی شاهرودی، ج3، ص228- 229.
– مقاله حجر در دایرتالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر سید کاظم بجنوردی (ج20)
بسیار کارگشا است. تعریفهای حقوقی، فقهی و علمی حجر، سفه و معلولیت را آورده است. و منابع اصلی را معرفی کرده است.
نیز مقاله حجر در دانشنامه جهان اسلام زیر نظر غلامعلی حداد عادل (ج12)
این دو مقاله نیمی از کارهای علمی شما را حلّ میکند و حتماً مطالعه شود.
4- اما کتب درباره تأخر عقلی و تأخر ذهنی و عقب ماندگی ذهنی بسیار است برخی از آنها را معرفی میکنم:
– کودکان استثنایی نوشته دانیل پی هالامان و کافمن ترجمه دکتر فرهاد ماهر؛
در فرهنگ فارسی کتب بسیار است. اما کتاب فوق از هر نظر جالب است البته حقوقی نیست بلکه گرایش آموزشی و پرورشی دارد. ولی برای تعاریف سودمند است.
– در فرهنگ عربی به ویژه در مصر آثار فراوانی در اینباره تألیف و عرضه شده است. از بین همه آثار یک کتاب است که سه متخصص دارای دکترا نوشتهاند، خیلی جالب است:
فی تربیه المعوقین عقلیاً، نوشته علاء الدین کفافی، سهیر سلیم و عفاف الکومی (قاهره، دار الفکر العربی)
اگر اطلاعات بیشتر میخواهید اطلاع دهید و حتماً طرحنامه را هم بفرستید تا بر اساس آن منابع معرفی شود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.