تو ویلچر بینی و من پیچش آن
شاید تا به حال به فکرتان هم خطور نکرده باشد که در همین حوالی، هستند افرادی که نمیتوانند 10 قدم آن طرفتر از منزل را بدون کمک همراه طی کنند. داستان تکراری جویهای پهن و افتادن چرخهای ویلچر درون جوی و انتظار کشیدن برای سررسیدن عابری تنومند که بتواند به تقاضای کمکت پاسخ مثبت بدهد.
شاید تا به حال به فکرتان هم خطور نکرده باشد که در همین حوالی، هستند افرادی که نمیتوانند 10 قدم آن طرفتر از منزل را بدون کمک همراه طی کنند. داستان تکراری جویهای پهن و افتادن چرخهای ویلچر درون جوی و انتظار کشیدن برای سررسیدن عابری تنومند که بتواند به تقاضای کمکت پاسخ مثبت بدهد.
شاید تا به حال به فکرتان هم خطور نکرده باشد که زمانی دلی شاید بگیرد، فضای خانه برایش سنگین شود و هوای تفریح و گردش به سرش بزند، اما حضور در فضایی سبز یا حتی نزدیکترین پارک محل و بودن در زیر آسمان شهر (حتی همین آسمان ناپاک شهر) سختترین کار دنیا شود به علت همان پلهها و ورودیهای نامناسب و زمین ناهموار پارکها. مسیر دورتر هم که اصلا نیازی به فکر کردن ندارد چون در شهری که همه باید از حقوق برابر برخوردار باشند، قشری هم هستند که امکان استفاده از هیچگونه وسیله نقلیه عمومی را ندارند، به جرم همراه داشتن ویلچر یا عصایی در دست و این داستان فقط به پارک ختم نمیشود و شامل اکثر مکانهای تفریحی و غیر تفریحی میشود؛ سینما، کتابخانه، مجموعه ورزشی، آموزشگاهها، رستورانها، کافیشاپها و حتی منازل اقوام دور و نزدیک.
سرویسهای ویژه حملونقل افراد دارای معلولیت هم که خود داستانی مفصل دارد. همین قدر بگویم که برای استفاده آزاد از این سرویسها و طی کردن مسیری 5 دقیقهیی که افراد دیگر میتوانند این مسیر را پیاده طی کنند، باید هزینهیی صرف شود برابر با سفر کردن به دورترین شهر کشور.از تفریح و گردش رفتن صرف نظر میکنیم و به همان سالی یک یا دوبار حضور در مکانهای تفریحی رضایت میدهیم. اما درد و بیماری که خبر نمیکند. شبی، نیمه شبی درد به سراغ آدمی میآید و در یافتن مرکز درمانی مناسب، مستاصل میشوی! با مراکز درمان در منزل تماس میگیری و درخواست اعزام پزشک در منزل میکنی، آن هم از مراکز دولتی. هزینه ویزیت و فقط یک ویزیت معمولی در منزل 45 هزار تومان آب میخورد. پزشک معالج حتی اجازه تزریق آمپول یا سرم را هم ندارد.
باید افراد دیگری برای این کار اعزام شوند و قاعدتا هزینهیی مجدد. آن هم همان حدود 45 هزار تومان، پس در اورژانسیترین حالت هم، وصل سرمی ناچیز، غیرممکنترین کار دنیا میشود. تازه اگر خدا رحمی کند و نیازی به رادیولوژی و MRI و پانسمان و بستن آتل نباشد. ویزیت شدن یک فرد دارای معلولیت توسط پزشک عمومی تقریبا معادل 40 برابر یک فرد غیر معلول هزینه دارد. لازم است این را در نظر داشته باشید که مستمری ماهانه یک فرد معلول برابر است با یک روز درآمد فرد غیر معلول.اکثر افراد برای خرید پوشاک یا هر مایحتاج دیگری، بیدردسر به هر مکانی که دوست داشته باشند مراجعه میکنند اما برای فرد دارای معلولیت جسمی حرکتی، بازدید و خرید از مغازهها نیاز دارد به وارد شدن به پیادهرو و عبور از پستی بلندیها و چاله چولهها و جویها و آسفالت و سنگفرشهای آسیبدیده، که آن هم کار هر کسی نیست؛ مرد کهن میخواهد و تنی قوی. میلههای آهنی که در پیادهروها برای جلوگیری از ورود موتورسواران به کار برده میشوند هم که خود معضل بزرگی برای فردی همراه ویلچر به شمار میآیند؛ سدی کاملا غیرقابل نفوذ و مانعی بدون هیچ گونه راه عبوری.
90 درصد پاساژها و مراکز تجاری هم که یا پله دارند یا رمپی نامناسب با شیبی شدید یا آسانسوری کوچک یا خراب. پس خرید هم موکول شود به همان سالی یک یا دو بار، آن هم اگر بشود. این گوشه بسیار بسیار کوچکی از مشکلات فرد دارای معلولیت جسمی حرکتی و شهروندی ساکن در این جامعه بود. تا همین جا هم اگر حوصله کرده باشید و خوانده باشید جای تشکر دارد.
امیدوارم در دل نگفته باشید: «این موضوع که ارتباطی به من ندارد» زیرا دوران سالمندی در کمین هر فردی است. تا همین جا هم اگر صدای ما به گوش مسوولی برسد و با کمک دیگران، نیمی از مشکلات را هم برطرف کنند، کلاهمان را بالا میاندازیم و قدردان زحماتشان میشویم. بگذارید دیگر از مشکلات تحصیل، اشتغال، هزینههای مخصوص درمانی، توانبخشی، پرستاری، داروهای خاص، عدم وجود وسایل توانبخشی پیشرفته موجود در دنیا در کشورمان، ازدواج، مسکن و… چیزی نگویم. اما همه اینها جای خود، امید و استقامتمان را خدایی تضمین کرده، که هیچوقت در مقابل مشکلات خم نشویم. شاید گاهی خسته شویم اما خستگی، ما را از پای در نمیآورد بلکه نیرویی میدهد برای تلاش و مبارزهیی دوباره.
منبع: مهدیه رستگار، وب سایت کانون معلولین توانا
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.