انتشار دانشنامه ناشنوایان (دانا)
انتشار دانشنامه ناشنوایان (دانا): معرفی و متن بخش هایی از کتاب
برای اولین بار در جهان اسلام، ناشنوایان صاحب دائرةالمعارف شدند. با اینکه در غرب چند دائرةالمعارف درباره ناشنوایان منتشر شده بود ولی جامعه ناشنوایی در جهان اسلام و ایران محروم از چنین اثر مرجعی بوده اند. با اینکه دائرةالمعارفها به عنوان یک اثر مرجع نقش مهمی در هدایت فرهنگی و اجتماعی بر عهده دارند. این دائرةالمعارف با این مشخصات کتابشناختی منتشر شده است:
دانشنامه ناشنوایان (دانا)، 1388، سه جلد، تهران، موُسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم. شابک: 978-964-94743-7-3
مدیریت علمی این اثر بر عهده آقای محمد نوری بوده و در دوره وزارت آقای احمد مسجد جامعی و به توصیه و حمایت ایشان راه اندازی و منتشر شده است. در تألیف مقالات دهها محقق مشارکت داشتهاند و چند تن از بزرگان دائرةالمعارف نگار در نظارت و راهنمایی این پروژه حضور داشته اند. برای آشنایی بیشتر با این اثر مقدمه و چند مقاله آن را به عنوان نمونه ذیلأ تقدیم می کنیم.
به زودی کار تألیف دائرةالمعارف نابینایان و معلولیت جسمی و ذهنی توسط همین گروه آغاز خواهد شد.
بخش هایی از کتاب دانشنامه ناشنوایان (دانا):
مقدمه
در سه دهه اخير، سير دایرتالمعارف نگاري در ايران، پيشرفت چشمگيري داشته و آثار سودمندي تأليف و منتشر شده است. جريان مرجع نگاري و نهادهاي توليدکننده دایرتالمعارف، با اتکاء بر تجارب دهه هاي گذشته و با استفاده از سرمايه هاي فکري و مادي موجود در لايه هاي جامعه، تدوين و عرضه آثار مرجع متعدد و متنوع را برعهده داشته اند. دایرتالمعارف هايي چون دایرتالمعارف بزرگ اسلامي، دانشنامه جهان اسلام و دانشنامه ادب فارسي از افتخارات فرهنگي ما در دو دهه گذشته در عرصه مرجعنگارياند.
دایرتالمعارفنگاري، پديدهاي است که پس از بلوغ فرهنگ در هر جامعه تحقق ميپذيرد. هنگامي كه اطلاعات انبوه شود و دانشها به درجه بالايي از زايش و بالندگي رسند، ميتوان به دایرتالمعارفنگاري روي آورد. به ديگر سخن، پيش زمينه تأليف دایرتالمعارف در هر رشته علمي، تکامل آن رشته علمي است؛ به گونهاي كه کثرت و فراواني اطلاعات به اندازهاي شود كه فشردهسازي اطلاعات و تنظيم مطالب در قالب مدخلها و مقالات دایرتالمعارف ضرورت پيدا کند.
در عرصه ناشنوايان، شاهد چنين وضعيتي بوديم. جامعه ناشنوايان ايران در سده اخير، سير سه مرحلهاي داشته است: مرحله اول با تلاشهاي مرحوم جبار باغچهبان و ديگر تلاشگران پيرو او آغاز شد. در اين مرحله، فرهنگ عمومي ناشنوايان ارتقا و تکامل يافت و ناشنوايان از بيسوادي رهايي يافتند. با ورود شاگردان باغچهبان به مؤسسات آموزش عالي و ادامه تحصيل آنان در رشتههاي تخصصي، مرحله دوم که دستيابي ناشنوايان به فرهنگ تخصصي بود، آغاز شد.
دستاورد اين مرحله، تأليف آثار به قلم ناشنوايان در رشتههاي گوناگون، از داستان کودکان تا آثار روانشناختي و پزشکي بود. خود ناشنوايان در دانشهاي مختلف فعال شدند و آثار مختلف از خود برجاي گذاشتند. امّا نهادينه شدن مرحلههاي سوادآموزي و تحصيلات عالي، زمينه ديگري را گشود و ضرورت گام نهادن در مرحله سوم را پيش روي جامعه ناشنوايان نهاد. در اين مقطع، جامعه ناشنوايي تعامل با ديگر جوامع ناشنوايي در خارج از كشور را به عنوان يك نياز احساس نمود؛ و اطلاعرساني در حوزه پيشرفتها و فعاليتهاي خود را ضروري پنداشت و درصدد برآمد تا با بهرهگيري از ابزارها و شيوههاي مدرن، با معرفي خود به جهان، جايگاه مناسب شأن خود را به دست آورد. به همين دليل به روزنامهنگاري و انتشار مجلات تخصصي، تأسيس پايگاههاي اطلاعرساني، نشر كتابشناسي و بالاخره تدوين دایرتالمعارف روي آورد. همه اينها در دنياي جديد، آثار مرجعاند كه براي توسعه تعامل ارتباطات و اطلاعرساني به كار گرفته ميشوند. ناشنوايان ايران چند سالي است به شدت به پايگاه هاي اطلاع رساني روي اينترنت، نشريات تخصصي، دایرتالمعارفهاي تخصصي، کتابشناسيهاي موضوعي و امثال اينها احساس نياز ميکنند.
از سوي ديگر تفاهم همه جانبه بين آنها و سازمانهاي دولتي و مسئولان نظام اداري جريان نداشته؛ يا به تعبير بهتر در مجموعه ادارات دولتي، سازماني که با نگاه جامع و کارشناسانه پاسخگوي نيازهاي آنها باشد وجود نداشت. البته گاه نخبگاني مثل جناب آقاي احمد مسجد جامعي بوده اند که به دليل درک اقتضائات اين قشر فراوان تلاش کرده اند. با حمايتهاي ايشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و شوراي اسلامي شهر تهران، پروژه¬هاي ناشنوايان در مرحله سوم تسريع شد. الآن فرهنگ و مدنيت ناشنوايي به بلوغي رسيده که با تلاشهاي خود ناشنوايان اميد ميرود، شاهد تحول جدي در عرصههاي زيربنايي فرهنگ ناشنوايان در سالهاي نه چندان دور باشيم.
طرح تأليف دانشنامه ناشنوايان (دانا) متعلق به اين دوره است که پس از بررسيهاي فراوان، در خرداد ماه 1382 تأييد و تصويب شد؛ اين طرح يكي از فعاليتهاي زيربنايي فرهنگي است كه راه را براي رهپويان و نيز گامهاي بعدي در زمينه ناشنوايان هموارتر خواهد ساخت. افزون بر آن، تجارب جهاني و تاريخي را به آساني در اختيار ناشنوايان و پژوهشگران امور ناشنوايي قرار ميدهد.
مطابق سرشماري سال 1375 پراکندگي ناشنوايان در ايران، بين 2 تا 3 در هزار نفر است. شمار جمعيت ناشنوايان در ايران در 1380 حدود 250هزار نفر برآورد شد. البته با احتساب ناشنوايان عارضي، مانند سنگيني گوش يا ناشنوايي صوتي يا موجي اين آمار به يک ميليون و پانصد هزار ميرسيد. يك مسئول در سازمان بهزيستي در ديماه 1383 خبر داد: سالانه در ايران، 8000 كودك داراي اختلالات شنوايي متولد ميشود (روزنامه جام جم، شماره 1341). از اين رو، کرولالها، قشر بزرگ و قابل توجهي از جامعه ايران را تشکيل ميدهند. آمارهاي جهاني نيز نشانه کثرت جمعيت آنان است. مسئولان فدراسيون جهاني ناشنوايان، کل جمعيت ناشنوايان و سختشنوايان را هفتاد ميليون نفر اعلام کردهاند. برخي آمارها گوياي وجود دوازده ميليون ناشنوا در جهان اسلام است.
به رغم کثرت آمار اين قشر، توجه و اهتمام کمتري به مسائل آموزشي، معيشتي، فردي و اجتماعي آنان شده است. اما در زمانه¬اي که عموم مردم، نخبگان و مديران دولتي به نوعي با غفلت از كنار مسائل اين قشر عبور مي کردند، رخداد تاريخي و بزرگي فضا را عوض کرد چون اراده¬اي در دولت با پي گيري هاي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي پيدا شده بود و همين عزم در مرکز تصميم¬گيري مثل شوراي شهر تهران تداوم و تعميم پيدا کرد و اميدهاي جديدي در ناشنوايان دميده است.
مؤسسه فرجام جام جم، ويژه پژوهش و ارائه خدمات علمي به ناشنوايان، كه خود ثمره وضعيت دوره جديد است، با برپايي چند نشست و پس از بررسي اولويتها، تدوين دایرتالمعارف ناشنوايان را از ضرورتها و نيازهاي عاجل نسبت به ديگر طرحها اعلام كرد. اين باور كه اين دایرتالمعارف از ديگر طرحها زيربناييتر است، در همين بررسيها به دست آمد. زيرا اطلاعات ناشنوايان را گردآوري و در قالب مقالات در اختيار عموم و متفکران قرار ميدهد. از اين رو به افزايش آگاهي و شناخت همگاني خواهد انجاميد و در پي آن، افقهاي نويني گشوده خواهد شد. در عين حال، مشکلات نيز شناسايي و راهکارهاي رفع آنها عرضه ميشود.
جهان پيشرفته در چند دهه اخير، پس از رشد علمي ناشنوايان و دستيابي آنان به مدارج بالاي علوم و تحصيلات عالي دانشگاهي و در پي آن، نياز آنان به کتابهاي مرجع، مانند فرهنگنامهها، آثار مرجعي را تدوين كرده و در اختيار ناشنوايان گذاشته است. البته پژوهشگران غيرناشنوايي که در اين زمينه کار ميکنند نيز به دليل نيازهاي علمي خود، روند پژوهش و تأليف در مرجعشناسي ناشنوايان را تسريع کردهاند. از اين رو چند دایرتالمعارف درباره ناشنوايي در غرب تأليف شده است كه از آن جمله است:
دایرتالمعارف ناشنوايي و اختلالهاي شنيداري (The Encyclopedia of Deafness and Hearing Disorders)، كه به همت دو پژوهشگر امريكايي در سال 2000 ميلادي منتشر شد و مهمتر از آن، دایرتالمعارف گالودت ناشنوايان و ناشنوايي (Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness)، به سرويراستاري جان وان کلود است كه براي نخستين بار در سال 1987 از سوي انتشاراتي مک گروهيل در امريکا منتشر شد.
دایرتالمعارفهاي ناشنوايي و ناشنوايان ديگري نيز در کشورهاي اروپايي منتشر شد، اما همه آنان، بازگوي ديدگاهها و نيازهاي غربيان است و نميتواند نيازهاي پژوهشي و اطلاعاتي ايرانيان و مسلمانان را تأمين کند.
گفتني است دهها پايگاه اطلاعرساني در زمينههاي مختلف، در كشورهاي غربي مسائل ناشنوايان را پوشش ميدهند; صدها مرکز آموزشي و پژوهشي و نيز نشريات تخصصي فراواني درباره ناشنوايان به کار مشغولاند، اما متأسفانه در ايران، تلاشها و فعاليتها در اين زمينه¬ها بسيار اندك بود. ولي به دليل پيدايش روحيه اميد به آينده و عزم جدي براي تغيير شرائط موجود و ايجاد حيات مطلوب، نيز حمايت¬هاي عملي برخي مديران و نخبگان، همگي زمينه-هاي تدوين اين دایرتالمعارف را ايجاب مي¬کرد.
برنامهريزي از نخست اين گونه بود كه بيشترين حجم دانا به مسائل و موضوعات ناشنوايان ايران و جهان اسلام اختصاص يابد. اما در عمل با موانع و كمبودهاي فراوان مواجه شديم و مجبور شديم حداقل در اين چاپ به سراغ موضوعات جهان به¬ويژه کشورهاي پيشرفته برويم. علت اين رويكرد، عرضه تجارب جهان پيشرفته در عرصه ناشنوايي در اين مرحله بود. اما مؤسسه فرجام جام جم درصدد چاپ دوم دانا با رويكرد به موضوعات و مسائل ناشنوايان ايران و جهان اسلام است.
برنامهريزي براي تدوين اين دانشنامه، در پي دستيابي به اين مقاصد صورت گرفت: تبادل تجربههاي جهاني با اطلاعرساني کارهاي انجام يافته در عرصه ناشنوايي; گسترش و ارتقاي فرهنگ عمومي و تخصصي ناشنوايان; توسعه پژوهشهاي مربوط به ناشنوايان با گشودن افقهاي نوين; ارائه منابع و اطلاعات براي پژوهشگراني که در زمينه مشکلات ناشنوايان تلاش ميکنند.
با توجه به اهداف فوق، خط مشي علمي دانا به گونهاي طراحي شد كه سازگار با ضوابط دایرتالمعارفنگاري باشد و با فرهنگ اسلامي، نيازهاي ملي و ضوابط جهاني نيز باشد و بر اين اساس، گروه مدخلگزيني آغاز به كار كرد؛ سپس مقالهنويسي آغاز شد.
مدخلهاي دانا، هفت گروه مهم را تشکيل ميدهند: شخصيتها; رويدادهاي تاريخي و رخدادهاي علمي; اماکن و مؤسسات پژوهشي، آموزشي و خدماتي; سازمانها و جمعيتها; آثار كاغذي، الكترونيكي، موضوعات علمي و بالاخره پايگاههاي شبكه جهاني.
فهرست نهايي مدخلها در شورايي مشتمل بر پژوهشگر در مسائل ناشنوايان و متخصص در مرجعنگاري تصويب گرديد. نظام مدخلها و تعيين اعم و اخصها، ارجاعي و اصليها نيز در همان شورا به سامان رسيد.
خطمشي اصلي اين دانشنامه، گزينش مدخلها بر پايه تقسيمات خرد است؛ يعني هر موضوعي که اطلاعات قابل توجهي درباره آن وجود دارد، يک مدخل به شمار آمده است. از اين رو از گزينش مدخلهاي بسيار کلي، پرهيز شده است. به طوري كه اين دانشنامه به فرهنگنامه نزديک شده است.
گروه مدخليابي، نخست يك فهرست با پانصد مدخل پيشنهاد کرد؛ اما در جريان کار و دستيابي به اطلاعات بيشتر، گام به گام، مدخلهاي پيشين ويراستهتر و مدخلهاي جديد شناسايي و تصويب شد. اين روش در عمل، کارآيي و اتقان بيشتر و هزينهبري کمتري داشت.
مدخلگزيني در جهان تابع قواعدي است؛ مثلاً در نامها و اصطلاحات، جزء اشهر ابتدا قرار ميگيرد. در اين دانشنامه هم، واژگان مشترک با ويرگول، پس از جزء خاص ميآيد; همه اين ضوابط رعايت شد.
گروه مقالهنويسي، با اولويت بکارگيري خود ناشنوايان، کار سفارش مقالات و تا حد ممکن تأليف در گروه را سامان دادند. گروهي هم به ترجمه برخي مقالات مشغول شدند. گروه وارسي مقالات، پس از تأليف هر مقاله، به ارزيابي، بررسي محتوا، تعيين ضعفها و کاستيهاي مقالات و تذکر به نويسنده مشغول کار شد. در کنار اين گروهها، افرادي به گردآوري اطلاعات و منابع از سراسر جهان مشغول بودند و اطلاعات خود را در اختيار مؤلفان و مترجمان قرار ميدادند.
مقالات فراهم آمده دو گونهاند: يک دسته مقالاتي است که در ديگر دایرتالمعارفها و منابع معتبر يافت نميشد و بايد تأليف ميشد; دسته ديگر، مقالاتي بود که در ديگر منابع اصيل و معتبر مندرج بود. اين مقالات يا ترجمه يا بازنويسي و تغيير ساختار، به مقالات دايرهالعارفي تبديل شد.
مهم اين است كه مقالات دسته دوم بايد هم در شكل و ساختار صوري و هم در محتوا و مطالب، ويرايش و دستكاري ميشد و بر اساس اقتضائات فرهنگي جامعه ايراني، کم يا افزوده ميشد. نيز براي يكدستسازي ساختار مقالات، به ناچار شاكله مقالات ترجمهاي تغيير مييافت. از اين رو، نبايد انتظار داشت که ترجمه مقالات حرف به حرف بوده باشد; اساساً در دایرتالمعارفنگاري، اين گونه ترجمه غيرممکن است. زيرا هر اثر مرجع، از جمله دایرتالمعارف، در چارچوب فرهنگ يك ملت تدوين ميشود و در ترجمه بايد اقتضائات فرهنگ ملت مقصد را در نظر گرفت.
گاه يک مقاله در چند منبع موجود بود که با ترجمه همه آنها و حذف اطلاعات مشترک، و با ويرايش يكپارچه، سامان داده ميشد. به دليل فقر مطالعاتي و پژوهشي در عرصه ناشنوايي در ايران و جهان اسلام، مشکلات جدي در تأليف اين دانشنامه وجود داشت؛ برخي از اين مشکلات عبارت بودند از:
پارهاي از اطلاعات به صورت مکتوب موجود نيست و نياز به تحقيقات محلي و ميداني و آمارگيريهاي موردي هست. براي نمونه، وضعيت فرهنگي و سازمانهاي اجتماعي افغانستان، به گونهاي بود که منابع کتابخانهاي نميتوانست آمارها و اطلاعات دقيقي به دست دهد. از اين رو از استاد اميني، مشاور آقاي کرزاي، کمک گرفتيم. ايشان آقاي نصرالله کوير را براي تأليف مقاله ناشنوايان افغانستان پيشنهاد کرد و او بر اساس اطلاعات محلي، مقاله ناشنوايان افغانستان را نوشت.
براي دستيابي به منابع جهاني، ارتباط با مؤسسات و شخصيتهاي خارجي و گرفتن اطلاعات از آنها کاري دشوار است و گاه نياز به مسافرت دارد. البته با تلاش فراوان و تماسهاي مکرر، اطلاعات گردآوري شد.
نام كسان سهيم در تأليف هر مقاله در پايان مقاله آمده است. بعضي مقالاتي كه از برخي منابع انگليسي اخذ و ترجمه شده، به دليل اين كه تمامي كتاب را يك چند نفر نوشتهاند، و تكرار اين نام در پايان هر مقاله بر حجم ميافزود، نام نويسنده فقط در بخش اختصارات، اول كتاب آمده، و در پايان نيامده است. بنابراين مقالاتي كه نام نويسنده در پايان آنها نيامده است، براي آگاهي به اختصارات دانا مراجعه گردد.
گاه يك مقاله از دو منبع اخذ شده، يكي نام مؤلف در پايان مقاله داشته ترجمه فارسي شده است. منبع ديگر نام مؤلف در پايان هر مقاله نيامده، بلكه به صورت كلي روي جلد يا در شناسنامه آمده است كه اين نام در پايان مقاله نيامده است. در اين گونه موارد با مراجعه به اختصارات ميتوان به نام نويسنده پي برد.
کتابخانه و آرشيو تخصصي ناشنوايان در ايران و بسياري از ديگر كشورها وجود ندارد و در اين زمينه ضعف و فقر جدي حاکم است. از اين رو، مؤلفان و مترجمان مجبور بودند براي هر مورد به كتابخانههاي فراوان مراجعه كنند.
سعي شد، از پيشرفتهايي كه در عرصه دایرتالمعارفنگاري در ايران و جهان وجود داشت، استفاده شود و در مدت محدود يك ساله و با حداقل هزينه، اثري با كيفيت عالي عرضه شود. همه اين دستاوردها مديون افرادي است كه از سر وظيفه و درايت در بخشهاي مختلف مشغول بودند.
در پايان، از همه آقايان و خانمها که در بخشهاي مختلف اين دانشنامه، ما را ياري رساندند و مشكلات فراواني را از پيش رو برداشتند؛ نام بردن از همه آنها در اينجا موجب تطويل کلام خواهد شد؛ با اينکه نام¬هاي همه کساني که در پيدايش اين مجموعه مشارکت داشته¬اند، در فهرست پديدآورندگان آمده است. همه اينان با دلسوزي و تلاش بر سرعت تأليف مقالات و استحكام مطالب افزودند و فرض است از زحمات همگان قدرداني و سپاسگزاري شود.
محمد نوري
ایران، وضعيت ناشنوايان و ناشنوايي در اين كشور.
وضعيت آموزشي، رفاهي، اجتماعي و حقوقي ناشنوايان در ايران در دهههاي اخير همواره رو به بهبود و بهتر شدن بوده است. امروزه ناشنوايان ايران, نسبت به حدود چهل سال پيش و مقايسه اين روزها با آن سالها, نشان ميدهد كه وضعيت بسيار مناسبتري پيدا کردهاند.
پيشينه آموزش كودكان ناشنوا در جهان ثبت و نوشته نشده است؛ از اين رو اطلاع چنداني از ناشنوايان قرون خيلي دور در دست نيست. تنها هري بست(Harry Best), در كتاب خود، از كوششهاي درباره ناشنوايان در ايران و مصر قديم, نيز رُم و يونان به ويژه در زمينه آموزش كودكان ناشنوا گزارش داده است.
دوره مشروطيت و انديشه آموزش ناشنوايان: همزمان با پديد آمدن موج تجددخواهی در ايران, نوانديشان به نقد و ارزيابی ساختار آموزش و پرورش مکتبخانهای پرداختند. آنان با رد روشهای سنتی, ديدگاههای نو درباره آموزش و پرورش کودکان پيشنهاد کردند. با کوشش دانشپژوهان و انديشمندانی که با انديشههای نوين آموزش و پرورش غرب آشنايي داشتند, آموزهها و روشهای نو آموزشی به ايران انتقال يافت. قشرهای خاص مثل ناشنوايان جامعه ايرانی به تدريج تحت تأثير اين تحولات قرار گرفت و طولی نکشيد روشها و آموزشهای جديد به اين قشر تعميم يافت.
صحبت از مدرسه کرولالها برای نخستين بار در سخنان ميرزا مصطفی افشار مشاهده میشود. وی به همراه هيئت عذرخواهی به سرپرستی شاهزاده خسرو ميرزا (فرزند عباس ميرزا نايبالسلطنه) روانه پترزبورگ گرديد تا امپراتور روسيه را از قصد انتقام خون ريخته شده گريبايدوف سفير روسيه، که در سوم شعبان 1244 در تهران کشته شده بود و حمله مجدد به ايران، بازدارد. اين سفر از شانزدهم شوال 1244 تا سوم رمضان 1245 يعنی نزديک به يازده ماه طول کشيد. هيئت ايرانی در اين فرصت از مکانهای آموزشی روسيه بازديد کرد.
کتاب احمد (1307 ق/ 1890م) نوشته عبدالرحيم طالبوف که جزء رسالههای مشروطيت محسوب میشود, برای اولين بار به ضرورت تأسيس مدرسه کرولالها پرداخت. از اين رو اين نوشته را میتوان اولين سند رسمی دانست که لزوم تأسيس مدرسه برای کرولالان (ناشنوايان) ايران را مطرح میکند.
طالبوف با پيشرفتهای آموزشی در کشورهای پيشرفته به خوبی آشنا بود و در زمينه آموزش کوران (نابينايان) و کرولالان (ناشنوايان) مطالعات خوبی داشت. اطلاعات و دستاوردهای پژوهشی او در اين کتاب درج شده است.
او طی سفر به استانبول از مدرسه ويژه آموزش ناشنوايان که در روزگار سلطان عبدالحميد عثمانی (1299ق/1882م) تأسيس شده بود, بازديد به عمل آورد. اين بازديد در انديشه او مؤثر بود و به سوی تأسيس مدرسه برای قشر ناشنوايان در ايران گرايش پيدا کرد. بطوری که در سال بعد آن را در جلد اول کتاب احمد مطرح کرد.
خوشبختانه آرزوی طالبوف بعد از 35 سال در اواخر سال 1303ش. به تحقق پيوست؛ زيرا جبار باغچهبان در تبريز به فکر تأسيس کلاسی برای آموزش کودکان کرولال افتاد. بعد از اين, تاريخ آموزش و پرورش ناشنوايان ايران با همه دشواريها و موانع آغاز شد.
به اين ترتيب انديشهای که از قرن پنجم قبل از ميلاد در يونان باستان برای آوردن ناشنوايان در عرصه قشرهای فعال جامعه مطرح بود. پزشکان و مربيان تعليم و تربيت در آن دوره تلاشها میکردند تا به جامعه تفهيم کنند که ناشنوايان همانند آنها استعداد علمآموزی و پيشرفت دارند. اما قرنها طول کشيد تا مردم اين انديشهها را پذيرفتند؛ حداقل در اروپا در قرن نوزدهم با استقبال عمومی مواجه شد. در ايران تا سال 1303 قشر عظيم ناشنوا مورد بیمهری و حتی طرد از طرف پدران و مادران و مورد استهزاء همنوعان و قضاوتهای غيرمنصفانه نخبگان قرار میگرفتند. تا اينکه در قرن بيستم, ديدگاه طرفدار توانمنديهای ناشنوايان و تأثير مستقيم آنها در ساختار اقتصادی و اجتماعی و حتی مديريتی جامعه, پيروز شد و راه برای آموزش و پرورش آنها فراهم شد.
تحولات تاريخی: پس از مشروطيت و آشنايي ايرانيان با نهادها و مؤسسات جديد در عرصه آموزش و پرورش، زمينههاي بازسازي نظام آموزشي ايران فراهم آمد. پيدايش اين زمينهها در حوزه ناشنوايي هم مؤثر بود و گاه نظرياتي بيان میشد. اما پيشينه آموزش و پرورش كودكان ناشنوا در ايران, به طور رسمي به اولين دهه 1300 بازميگردد. در اين زمان, جبار باغچهبان مدرسه ناشنوايان را به عنوان نخستين مركز آموزشي ناشنوايان در ايران بنيانگذاري كرد. نام ذبيح بهروز (1269-1350) را در مورد آغاز آموزش به ناشنوايان و به ويژه انتشار مطالبي درباره ناشنوايان, نبايد فراموش كرد. در اينكه كدام يك از اين دو, در زمينه آموزش و پرورش ناشنوايان, كار را آغاز كردند، اختلاف نظر وجود دارد. ذبيح بهروز, اولين متفكر ايراني بود كه در اين زمينه, سالها تحقيق كرد و مطالبي علمي درباره آموزش ناشنوايان, منتشر كرد. مسلم است مطالب بهروز, اولين مطالب مكتوب در اين باره است و نشان ميدهد كه وي, سالها در زمينه آموزش ناشنوايان, مشغول بوده و تحقيقات و تجربياتي كسب كرده است. حتي نامبرده, چندين ناشنوا را به طور خصوصي، براي كسب تجربه به آموزش گرفته است. بهروز, در آن زمان, در توجيه فعاليتهاي خود, يادآور شده كه در ايران, حدود چهل هزار ناشنوا وجود دارد و اينان, مشكلات پر شماري دارند كه ايجاب ميكند افرادي به پژوهش و مطالعه درباره آنها بپردازند.
گرچه باغچهبان, نخستين مدرسه ناشنوايان را بنيان گذارد, ولي ذبيح بهروز نيز، نخستين كسي است كه مطالبي را درباره ناشنوايان و شيوه آموزش آنان به صورت علمي و مكتوب, ارائه كرده است. شباهت زيادي نيز بين آنچه بهروز نوشته و آنچه در مدرسه باغچهبان از نظر آموزش انجام ميگردد, وجود دارد و اين شباهت, در برخي موارد, از جمله استفاده از تصاوير و علايم است. اينها تأثير يكي را بر ديگري به خوبي آشكار ميسازد. به هر حال، هر دو در تاريخ آموزش و پرورش ناشنوايان ايران و وضعيت كنوني آن ايران, سهيم بودهاند. اهميت آنان, در اين است كه جبار باغچهبان, به عنوان بنيانگذار نخستين مدرسه ناشنوايان در ايران, در دورهاي كار را آغاز كرد كه آموزش و پرورش آن روز, وضع قابل قبولي نداشت و بهروز, كار پژوهشي را هنگامي آغاز كرد كه تحقيقات اينگونهاي ناشناخته بود.
چند دهه تلاش باغچهبان و ياران و شاگردان او، نظام آموزش و پرورش ناشنوايان را پايهريزي كرد و چهل سال پس از ايجاد نخستين مدرسه كرولالها در ايران, پيشرفتها بسيار مشهود بود. مدارس تبريز، گلبيدي اصفهان، منصوره، نظام مافي و مجتمع آموزشي ناشنوايان نيمروز در تهران, از جمله مدارسي بودند كه پس از باغچهبان و پيش از ايجاد دفتر برنامهريزي آموزش استثنايي شكل گرفتند. پس از ايجاد مركز آموزش كودكان ناشنواي نيمروز در 1344 و به دست محمود پاكزاد كوششهاي گستردهاي كه در زمينه آموزش ناشنوايان انجام گرفت، وزارت آموزش و پرورش, ايجاد دفتر مستقلي را كه مسئول آموزش دانشآموزان استثنايي باشد, حس كرد و پس از تشكيل جلسات متعدد, در 1347, دفتر برنامهريزي آموزش كودكان استثنايي شكل گرفت. دفتر ياد شده، آموزش كودكان ناشنوا و ساير گروههاي كودكان استثنايي را به دو صورت ايجاد كلاس در مدارس عادي و ايجاد مراكز مستقل آموزشي, آغاز كرد. خوشبختانه, وجود مراكز آموزشي ناشنوايان نيمروز در زمان تشكيل دفتر مزبور و بهرهگيري از تجارب ارزنده و نيروي انساني متخصص اين مراكز، كار دفتر ياد شده را آسان ساخت و سبب شد كه اين دفتر با همكاري ادارات آموزش و پرورش, بتواند آموزش و پرورش گروههاي مختلف استثنايي از جمله ناشنوايان را به بيش از يكصد نقطه كشور, گسترش دهد.
در شهر مشهد نيز اولين کلاسهای ناشنوايان در دو اطاق انباری اداره کل آموزش و پرورش داير شد و از آن روز به بعد هر جا برای کلاس درس نامناسب بود و يا اضافی, به کودکان استثنايي منجمله ناشنوايان اختصاص میيافت و گهگاه که فضايي مناسب بر حسب تصادف به کودکان ناشنوا مثل دبيرستان هاجری مقابل هتل هما واگذار میشد به محض نياز مدارس عادی, اين مظلومان, آواره میشدند و تا سال 1367 اين نگرش که کودکان استانی منجمله ناشنوايان بايد در محلهای اضافی و بلااستفاده نگهداری شوند حاکم بود.
دفتر آموزش كودكان استثنايي, تا 1370 به كار خود, ادامه داد و در 1371, بر اساس به ماده واحده مصوب مجلس شوراي اسلامي به «سازمان آموزش و پرورش كودكان استثنايي» تغيير نام يافت. اين ماده واحده و تبصرههاي آن, اختيارات گستردهاي به اين سازمان داد.
آموزش و پرورش: حدود چهل سال پيش در تهران, تنها يك مركز آموزش اطفال كرولال, و در ساير نقاط كشور هم دو مؤسسه آموزش از اين دست وجود داشت. امروز, اين قبيل مؤسسات, هر چند نسبت به تعداد فعلي ناشنوايان ناكافي است، تقريباً در سرتاسر كشور, وجود دارد.
در گذشته جامعه با آموزش ويژه ناشنوايان آشنايي نداشت. اما در دهههاي اخير به كمك رسانههاي عمومي، مردم توجيه شدهاند؛ آگاهي و اعتقاد به مسائل و ابعاد آموزش و پرورش ناشنوايان همگاني شده است. لزوم آموزش پيشدبستاني كودكان ناشنوا شناخته نبود؛ اما امروز از لحاظ نظري, لزوم و اهميت آموزش پيشدبستاني كودكان ناشنوا, مورد قبول است و در عمل, دو سازمان دولتي, يعني سازمان آموزش و پرورش استثنايي و سازمان بهزيستي, متصدي ساماندهي آموزش پيشدبستاني شدهاند.
پيش از تأسيس اين نهادها، آموزش كودكان ناشنوا, تابع نظر و سليقه شخصي مديريت مراكز آموزشي بود، اما امروز نظام آموزشي با اصول و روشهاي ويژه نهادينه شده است و تصميمگيريها در صلاحيت يك شوراي دولتي به نام شوراي عالي سازمان آموزش و پرورش استثنايي به رياست وزير آموزش و پرورش است.
در نظام آموزشی جديد, والدين نقش مهمی دارند و بايد توجيه شوند تا برقراري ارتباط كودكان را با استفاده از گفتار و لبخواني و اشارات طبيعي آسان کنند. توسعه مؤسسات آموزشی به ويژه دوره پيشدبستاني برای كودكان ناشنوا در همه نقاط دور و نزديک و حتی در روستاها بخشی از راهکار برای نهادينهسازی نظام آموزشی نوين است.
آموزش كودكان ناشنوا, از مهمترين موضوعاتي است كه بايد به آن پرداخت. كودك ناشنوا با طي آموزش در خانه و مراكز پيشدبستاني تا پايان دوره راهنمايي قادر ميشود براي گذراندن امور عادي زندگي خود, از گفتار نسبتاً واضح و قابل فهم و يا لااقل سواد خواندن و نوشتن مناسبي استفاده كند. براي تأمين اين هدف، اين برنامهها از سوي مراكز ناشنوايي در چند سال اخير, مورد توجه قرار گرفته است: اصطلاح تلفظ و گفتاردرماني ارزان در مورد كودكاني كه استعداد و توان گفتار قابل توجهي دارند؛ آموزش خواندن و فهميدن و نوشتن زبان فارسي؛ تهيه كتب آموزش زبان فارسي مثل يك زبان بيگانه در حدود امور جاري زندگي روزانه؛ تهيه يك فرهنگ لغت فارسي با اِعراب و تصوير.
غير از آموزش، ناشنوايان, نياز به پرورش نيز دارند. از اين رو، برنامههايي براي كمك به تأمين سلامت روحي و جسمي، تقويت شخصيت و اعتماد به نفس و ارتقاي فرهنگي آنها در نظر گرفته شده است. اجراي برنامههاي بازديد از مراکز مهم صنعتی يا محلهای طبيعی, نيز گردش و ورزش ناشنوايان, به عنوان روشهای پرورشی مطرح شده است.
در شرايط كنوني ايران، اولويت با اصلاح توسعه متون درسي و به كارگيري شيوههاي جديد تربيتي با استفاده از تجربيات كشورهاي پيشرفته است.
روابط اجتماعي: در گذشته تنها راه ارتباط ناشنوايان, روبهرو شدن با آنان و مشاهده اشارات طبيعي و شنيدن صداهاي نامفهوم آنان بود. ولی امروز, شمار ناشنوايان با گفتار نسبتاً واضح و قابل فهم, قابل توجه است و افزون بر اين, ناشنوايان به آساني ميتوانند با بهرهگيري از دستگاه دورنگار با هر نقطه از جهان, ارتباط كتبي داشته باشند. ديگر وسايل و روشهای جديد به کمک ناشنوايان آمده تا آنها ارتباطات خود را به آسانی انجام دهند.
ديدگاههاي عمومي اين بود كه ناشنوايان, موجودات نگونبختياند كه در بدترين حالت, مورد تمسخر, و در بهترين حالت, مورد ترحم ديگران بايد قرار گيرند؛ اما با توجيه عمومي، ديدگاه مردم عوض شد و امروزه شخصيت و حقوق انساني آنها پذيرفته و محترم شمرده ميشود. خود ناشنوايان, با تحصيلات دانشگاهي و كسب موفقيت در رشتهها و مشاغل مختلف ثابت كردهاند كه ميتوانند با بهرهگيري از استعدادهاي خود و آموزش مناسب, عناصر مفيدي براي اجتماع باشند.
تمام اين پيشرفتها مديون مساعدت فرهنگي مردم، و كوشش و تلاش مداوم اشخاص علاقهمند و مسئولاني است كه بعضاً از اين دنيا رفتهاند و بعضاً در بازنشستگي به سر ميبرند و يا هنوز, اشتغال دارند.
با وجود اين پيشرفتها، هنوز ناشنوايان و مراكز ناشنوايي درصدد رسيدن به وضعيت بهتراند و گاه در رسانهها مشكلات, نارساييها, نيازها و خواستههاي خود را مطرح ميكنند, تا با نقد حال, به پيشرفتهاي بيشتر برای آينده دست يابند.
تأمين اجتماعي: چند دهه گذشته، جامعه و دولت, در زمينه آموزش و رفاه بهزيستي ناشنوايان و ساير معلولان, براي خود, مسئوليتي قائل نبود. با تأسيس سازمان رفاه و بهزيستي در سالهاي گذشته و تأسيس سازمان آموزش و پرورش استثنايي كشور در سالهاي اخير، امروز, اين دو سازمان به موجب قانون، مسئول همه امور ناشنوايان شدهاند.
استفاده از سمعك به عنوان ابزار ضروري براي برخي از ناشنوايان در گذشته معمول نبود يا قدرت مالي خريد آن را نداشتند، ولي با تأمين بودجه توسط اين سازمانها سمعكهاي نسبتاً قويتر و پيشرفتهتر، در اختيار بسياري از ناشنوايان گذاشته شد و آنها ميتوانند صداها را بشنوند.
بعضي از كارشناسان مسائل ناشنوايان براي رفع معضلات يا كاستن از حجم مشكلات كنوني, توصيه كردهاند: همه نوزادان، سنجش شنوايي شوند. حتي والدين با آموزش مختصري بتوانند با وسايل عادي تشخيص دهند نوزاداني كه به صدا واكنش نشان نميدهد, تحت مراقبتهاي پزشكي قرار گيرند تا درمان شوند يا از ابتدا برخورد مناسبي با آنها بشود. به نظر ميرسد با تأمين يك دستگاه پيشرفته سنجش شنوايي نوزاد در مركز هر استان, شناسايي كودكان ناشنوا در زمان نزديك به تولد آنها در تمام سطح كشور, ممكن شود.
رسانهها: يكي از فعاليتها كه در دهههاي اخير همواره رو به رشد بوده است، تخصيص ساعاتي از رسانههاي ديداری ـ شنيداری همگاني به ناشنوايان است. راديو و تلويزيون مهمترين آنها است. اما راديو به دليل ماهيت صوتي آن نميتواند مورد استفاده همه ناشنوايان قرار گيرد. ولي تلويزيون با تلاشهاي خود ناشنوايان و مؤسسههاي ناشنوايي رشد خوبي در اين زمينه داشته است. در بخشهاي خبر، گزارش، فيلم و سريال زبان اشاره و زيرنويس بيشتر و گسترش يافته، از اين رو، استفاده ناشنوايان از اين رسانه افزونتر شده است.
در تلويزيون سالهاست كه در روزهاي جمعه، برنامه اخبار براي ناشنوايان با اشاره، اجرا ميشود و افزون بر اين، چند سال است كه مستمراً بعضي برنامههاي تلويزيوني را يك اشارهگر براي ناشنوايان ترجمه ميكند. با اين همه، حق ناشنوايان در استفاده از اشاره، كاملاً رعايت نشده و بهبود كيفيت و زندگي ناشنوايان توسعه استفاده از اشاره را ايجاب ميكند.
در عرصه روزنامهنگاري، اولين نشريه ناشنوايي به دست باغچهبان منتشر شد، هم اكنون مجله مجله سكوت به دست ناشنوايان مشهدي منتشر ميشود. مجله تعليم و تربيت استثنايي هم مقالات و گزارشهايي در زمينه مسائل ناشنوايان دارد.
در عرصه اينترنت، مؤسسه فرجام جام جم در صدد تأسيس پايگاه اينترنتي و بانك اطلاعات ناشنوايان در اين پايگاه است.
مؤسسهها و نهادها: رشد و توسعه امور ناشنوايان در ايران مقارن با تأسيس نهادها و مراكز ناشنوايي بوده است. اين مؤسسهها به دو دسته تقسيم ميشوند. دولتي و خصوصي. مراكز غيردولتي را افراد نيكوكار براي اهداف غيرانتفاعي تشكيل دادهاند. اين مراکز دارای کارنامه حجيمی از کارهای خدماتی و آموزشی و … برای ناشنوايان ايراناند.
كانون ناشنوايان ايران, يكي از نخستين مؤسساتي است كه در جهت امور رفاهي و اجتماعي ناشنوايان قدم برداشت. اين كانون در 1339, به همت خود ناشنوايان ايجاد گرديد و حمايت از تمام ناشنوايان را در تمام مراحل, به عهده گرفته است. از آنجا كه همه اعضاي اصلي و همچنين هيئت مديره اين كانون (غير از دبير كل) را ناشنوايان تشكيل ميدهند، يكي از مؤسسات كمنظير, نه تنها در ايران، بلكه در جهان است.
جمعيت حمايت از كودكان كرولال, ديگر مؤسسهاي بود كه براي خدمت به ناشنوايان به وجود آمد. اين جمعيت, گرچه نام كلي حمايت از كودكان كرولال را بر خود نهاده بود؛ ولي منحصراً كمك مالي به مدرسه خاصي را انجام ميداد و امروزه فعاليتي ندارد.
سازمان ملي رفاه ناشنوايان ايران نيز، از جمله مؤسسات رفاهي بود كه در 1350, براي انجام دادن امور رفاهي و كاريابي ناشنوايان, ايجاد گرديد. فعاليت اين سازمان كه در آغاز, زير نظر وزارت بهداري و بهزيستي انجام ميگرفت, بعدها با ايجاد سازمان بهزيستي كشور، كه وظيفه كمك به تمام كسان استثنايي را به عهده داشت, در سازمان بهزيستي ادغام گرديد.
نهادهاي ناشنوايي, در سالهاي اخير با كارشناسيها به طرحها و تدبيرهايي رسيده و اجرا كردهاند. برخي از اين اصول كه در سالهاي اخير, جدي گرفته شده عبارتاند از: پذيرش ناشنوايي و آمادگي مقابله با مشكلات؛ پرهيز از شرم به دليل ناشنوا بودن؛ مشروعيت ارتباط كامل, يعني استفاده از همه وسايل تفهيم و تفاهم؛ الزام به تلاش و كوشش شخصي براي كسب توانايي بيشتر و زندگي بهتر؛ اتكا به خداوند با اميد و اطمينان به نتايج حاصل از پيشرفتهاي علمي. اين نهادها، طرحهاي اجرايي و تصميمگيريهاي خود را مبتني بر اصول فقه به انجام ميرسانند.
توسعه فعاليتها: ناشنوايان ايران در دو دهه اخير گامهاي بلندي در عرصههاي جهاني برداشتند و با جديت فرصتها و امكانات موجود جهاني را شناسايي و از آنها بهره گرفتهاند. مثلاً در عرصه ورزش، ناشنوايان، در سالهاي اخير, اقدامات مؤثر و ارزندهاي انجام دادهاند. تشكيل المپيك مخصوص ورزشهاي ناشنوايان در عرصه بينالمللي، و ايجاد فدراسيون ورزشهاي ناشنوايان در داخل كشور، از جمله اقدامات مؤثر قرن در امر ورزش ناشنوايان ايران است. تيمها و گروههاي ورزشي آنان در داخل در رشتههاي مختلف ورزشي توسعه يافته و در خارج هم به موفقيتهاي چشمگير دست يافتهاند. در حوزه پژوهش و آموزش نيز به مدارج عالي دست يافتهاند.
حقوق اساسي و اجتماعي: با شكلگيري نظام حقوقي در ايران در دوره جديد، قوانيني هم مربوط به ناشنوايان تصويب شده است. اين حقوق, به اختصار اين گونه است:
در عرضه حقوق اساسي, اين قوانين تصويب شده است: با توجه به بند چهارده اصل سوم و اصول نوزدهم و بيستم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران, ناشنوايان مانند ساير افراد ملت, در برابر قانون, برابرند, در حمايت قانون قرار دارند و از حقوق مساوي برخوردارند و هيچ يك از اصول قانون اساسي, ناشنوايان را از حقوق اساسي مقرر براي ساير افراد ملت, محروم نكرده است. اما در برخورداري عملي ناشنوايان از حقوق اساسي, سه مورد مهم زير, قابل توجه است:
حق برخورداري از آموزش ويژه: چون ناشنوايي مانع آموزش كودكان ناشنوا از راه عادي است, براي تأمين آموزش كودكان ناشنوا و ايجاد فرصت برابر براي استفاده آنها از حق آموزش، ماده واحده قانون عادي تشكيل سازمان آموزش و پرورش استثنايي مصوب 21 آذر 1369 مجلس شوراي اسلامي ميگويد كه با توجه به اهميت و ويژگيهاي توانبخشي، آموزش و پرورش كودكان و دانشآموزان استثنايي, اعم از نابينايان، نيمهبينايان، ناشنوايان، نيمهشنوايان و…, تأسيس سازمان آموزش و پرورش استثنايي را مقرر داشته و اساسنامه اين سازمان, در 29 مرداد1370 به تصويب كميسيون آموزش و پرورش مجلس شوراي اسلامي رسيده است و با توجه به مجموع مقررات ياد شده, آموزش ويژه كودكان ناشنوا در مدارس مخصوص ناشنوايان و يا در كلاسهاي مخصوص ناشنوايان در مدارس عادي, حق مسلم كودكان ناشنواست.
حق برخورداري از آموزش عالي: با وجود اينكه چند سال است شمار قابل توجهي از جوانان ناشنوا به مؤسسات آموزش عالي راه يافته و دانشآموخته شدهاند و يا به تحصيل در اين مؤسسات, اشتغال دارند, ولي در نظر گرفتن مشكلات اين قبيل دانشجويان در رقابت و مسابقه ورودي با دانشجويان شنوا و نيز در دوره آموزش عالي، جا دارد كه براي تأمين فرصت علمي آموزش آنان در برابري با دانشجويان شنوا در ورود به مؤسسات عالي آموزش، براي داوطلبان ناشنوا, سهميهاي مقرر گردد و براي برخورداري از اين سهميه, مسابقه ورودي بين ناشنوايان باشد و افزون بر اين, آموزش دانشجويان ناشنوا در كلاسهاي خاص و يا يك مؤسسه خاص يا قسمت خاصي از مؤسسات موجود, متمركز شود كه مشكل ارتباطي آنها در استفاده از دروس استادان با استفاده از تعداد كمي رابط زبانِ اشاره, مقدور گردد.
حق اشتغال و استخدام: تبصره يك قانون الزام دولت, براي استخدام ده درصد از پرسنل مورد نياز خود از بين جانبازان انقلاب اسلامي و بستگان, مصوب سوم بهمن 1364 است. در قانون ديگري فرصت اشتغال معلولان از جمله ناشنوايان با ساير افراد ملت در نظر گرفته شده و يك سهميه سه درصدي براي تأمين پرسنل مورد نياز مؤسسات دولتي را به معلولان, اختصاص داده است. ولي در مورد اجراي اين قانون, هيچ اطلاع و آماري منتشر نشده است و به نظر ميرسد آييننامه اجرايي اين قانون, نيازمند تجديدنظر باشد. براي تأمين فرصت اشتغال ناشنوايان در بخش خصوصي هم هيچ تمهيدي وجود ندارد.
حق تشكيل جمعيت: ناشنوايان با تشكيل كانونهاي خاص خود در نقاط مختلف كشور, از حق تشكيل سازمان (موضوع اصل بيست و ششم قانون اساسي) برخوردارند.
حق انتخاب شدن به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي: به موجب بند شش ماده 28 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي, مصوب هفتم آذر 1378, نابينايي و ناشنوايي و ناگويايي, مانع ثبتنام براي انتخاب شدن به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي است. بعضي حقوقدانان به دفاع از ناشنوايان برخاسته و نوشتهاند: اگر نابينا يا ناشنوايي واجد شرايط مورد اعتماد اكثريت رأيدهندگان يك حوزه انتخابيه باشد, نابينا با كمك يك منشي, و ناشنوا با كمك يك رابط زبان اشاره, خواهد توانست وظايف نمايندگي خود را انجام دهد و اگر با وجود اين امكان, نمايندگي آنها براي انتخابكنندگان رضايتبخش نباشد, به آنها رأي نخواهد داد. بنابراين ناديده گرفتن اين حق اساسي ناشنوايان و نابينايان, لزومي نداشته است؛ زيرا به موجب شرط سه ماده 27 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي, انتخابكنندگان بايد عاقل باشند.
در عرصه حقوق مدني, اين موارد مهم, تصويب شده است: به موجب ماده 956 قانون مدني, اهليت براي دارا بودن حقوق, با متولد شدن انسان, شروع و با مرگ او تمام ميشود و طبق ماده 957 قانون مدني, حمل مدني متمتع از حقوق مدني خواهد بود, ليكن هيچ كس نميتواند حقوق خود را اجرا كند, مگر اينكه براي اين امر, اهليت قانوني داشته باشد.
طبق ماده 1207 قانون مدني, اشخاص محجور (يعني: صغار، اشخاص غيررشيد و مجانين) از تصرف در اموال و حقوق مالي خود, ممنوع هستند و به مستفاد از مجموعه مواد ياد شده, مسلم است كه ناشنوايان هم از تمام حقوق مدني, متمتعاند و هم اهليت اجراي حقوق خود را دارند و از جمله, از حقوق مدني ذيل برخوردار:
حق انواع علاقه به املاك و اموال، حق انعقاد قرارداد خصوصي، حق انواع عقود و معاملات و ايقاعات, حق وراثت، حق انتخاب همسر و ازدواج، حق ولايت و حضانت، حق داشتن حساب بانكي، حق امضا و ثبت سند رسمي.
حق گرفتن گواهينامه رانندگي: ناشنواياني واجد شرايط, حق دارند گواهينامه رانندگي بگيرند و با مشخص كردن وسيله نقليه خود با آرم مخصوص ناشنوايان, رانندگي كنند.
حق استفاده از زبان اشاره: در تاريخ قانونگذاري كشور ما براي اولين بار مواد 192 و 194 قانون مدني, اشاره را به عنوان وسيله تفهيم و تفاهم, به رسميت شناخته است. مواد ياد شده كه جزء جلد اول قانون مدني در تاريخ 1207 توسط مجلس قانونگزاري وقت, به تصويب رسيده به شرح زير است: ماده 192 قانون مدني: «در مواردي كه براي طرفين يا يكي از آنها تلفظ ممكن نباشد، اشاره كه مبين قصد و رضا باشد, كافي خواهد بود».
ماده 194 قانون مدني: «الفاظ و اشارات و اعمال ديگر كه متعاملين به وسيله آن, انشاي معامله مينمايند, بايد موافق باشد, به نحوي كه احد طرفين, همان عقدي را قبول كند كه طرف ديگر, قصد انشاي آن را داشته است؛ والا معامله باطل خواهد بود»، و بعد از مواد ياد شده به موجب ماده 64 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب سال 1310 در تنظيم و ثبت اسناد اشاره به عنوان وسيله تفهيم و تفاهم, مورد قبول و تأكيد قرار گرفت.
ماده 64 ياد شده كه تا كنون به قوت خود باقي است, به اين شرح است: «در صورتي كه طرفين معامله و يا يكي از آنها, كور يا كر و گنگ, بيسواد باشند, علاوه بر معرفي هر يك از اشخاص ياد شده بايد به معيت خود, يك نفر از معتمدين خود را حاضر نمايد. معتمد مزبور. در مورد اشخاص كر و گنگ, بايد از جمله اشخاصي باشد كه بتواند به آنها به اشاره, مطلب بفهماند…».
استفاده از رابط زبان اشاره, در مواردي كه شاكي يا متهم, ناشنوا باشند, در مراجع انتظامي و قضايي به عنوان يك اصل, مقبول و معمول است.
بر اساس همين حق است که تلويزيون، در سالهای اخير برنامههايي براي ناشنوايان با اشاره, پخش میکند.
مآخذ:
باغچهبان، ثمينه، بهره ناشنوايان، تهران، اميركبير، بيتا؛ بهروز، ذبيح، «خط و فرهنگ»، ويژهنامه نشريه ايران كوده, ش 8؛ پاكزاد, محمود, هياهو در دنياي سكوت, چاپ دوم, تهران، سازمان چاپ و انتشارات, 1375, ص 35-38؛ تعليم و تربيت استثنايي، شمارههاي مختلف؛ شکست سکوت, ش 2و3 (پاييز 1381), ص 40؛ ش 26 (تابستان 1382), ص 28ـ29؛ فصلنامه كانون ناشنوايان ايران، شمارههاي مختلف؛
Best, Harry, The Deafness and Deaf in the U. S. A., Macmilan com, 1943.
باغچهبان، جبار (عسكرزاده)، از پيشگامان فرهنگ و ادبيات كودكان، مبدع روش آموزش ناشنوايان در ايران و پايهگذار آموزش و پرورش پيشدبستاني.
در 1264ش. در ايروان، از ايالات قفقاز، به دنيا آمد. پدر بزرگش از اهالي تبريز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمهساز بود و در نقل داستانهاي كهن و اشعار شاهنامه, تبحر داشت و مادربزرگش، بنفشه، زني باكفايت، طبيب محل و شاعر بود. اين دو، نقش مهمي در پرورش استعدادهاي هنري و خلاقيت جبار داشتند.
تحصيلات جبار به شيوه سنتي و مكتبخانهاي بود. او در پانزده سالگي مجبور به ترك تحصيل شد و به حرفههاي پدرش روي آورد. در 1284 به دليل درگيريهاي مذهبي، به زندان افتاد. در آنجا، هفتهنامه ملانهيب و سپس ملاباشي را منتشر ميكرد و به كمك همبندش براي فروش به خارج از زندان ميفرستاد. زندان, در افكار و معتقدات او تغييرات بنيادي پديد آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انساندوستي، فعالانه, وارد زندگي فرهنگي و اجتماعي شد.
باغچهبان, آموزش و پرورش زنان و كودكان را مهم ميشمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهاني به تدريس سرِخانه دختران ميپرداخت. از نخستين آثار او براي كودكان، داستانهاي منظوم قيزيللي ياپراق (برگ زراندود) و بايرامچليق (مژدهرساني عيد) است. اين آثار با نام جبار عسكرزاده، متخلص به «عاجز»، در 1290ش در ايروان, چاپ شد. وي در اين دوران، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همكاري خود را با روزنامه فكاهي ملانصرالدين, آغاز كرد و در 1291ش به انتشار هفتهنامه فكاهي لكلك در ايروان پرداخت.
با آغاز جنگ جهاني اول و كشمكشهاي خونين ميان مسلمانان و ارامنه، وي ناگزير به تركيه مهاجرت كرد. در آنجا، نخست تحويلدار و سپس فرماندار شهر ايگدير شد؛ ولي چندي بعد, ناگزير به قفقاز بازگشت. وي در 1297 در شهر نوراشين، از توابع ايالت ايروان، مدرسهاي تأسيس كرد كه به علت آشفتگي اوضاع, ديري نپاييد. باغچهبان در سال 1298 بر اثر شدت گرفتن خونريزيها در قفقاز، با خانواده خود به ايران آمد.
باغچهبان, خدمات فرهنگي خود را به عنوان معلم كلاس اول، در مدرسه احمديه مرند, آغاز كرد و ديري نگذشت كه شيوه كار و پيشرفت شاگردانش جلب توجه كرد. نخستين اثر او در ايران، نمايشنامه «خُُرخُر» است كه براي شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا كرد. در اين زمان، امتياز تأسيس يك دبستان دخترانه را گرفت، ولي به سبب مخالفتهاي متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.
وي در 1299 به دليل حُسن شهرتش، با دعوت رئيس فرهنگ آذربايجان، به تبريز رفت و در آنجا به كار خود ادامه داد. در اين زمان، با روش تازه خويش، تدوين كتاب سال اول را براي كودكان آغاز كرد. باغچهبان, براي تدريس مواد گوناگون درسي، وسايل ديداري و شنيداري ساخت و كتاب الفباي آسان را براي تدريس فارسي به تركزبانان بزرگسال نوشت. وي با همكاري همسر و همكارش، صفيه ميربابايي، موفق به تدريس دختران در كلاسهاي مخصوص شد. وي در اين زمان، جمعيت حمايت از معلمان و جمعيت تئاتر را تأسيس كرد و نمايشنامههايي انتقادي، از جمله «حيات معلمين و اِركك خالاقيزي» (خاله قزي نر) را نوشت.
باغچهبان, در 1303 بنا به پيشنهاد رئيس فرهنگ آذربايجان، كودكستاني به نام «باغچه اطفال» در تبريز تأسيس كرد و نام خانوادگي خود را از عسكرزاده به باغچهبان تغيير داد. وي براي كودكان، بازيها، كاردستيهاي جديد، تزيينات و صورتكهاي گوناگون ساخت و شعر سرود و نمايشنامه نوشت و به ياري همسرش، كه با موسيقي آشنا بود، در كودكستان, نمايشهاي آهنگين اجرا كرد.
باغچهبان, در 1305 با توجه به حالات يك كودك ناشنوا در «باغچه اطفال», به فكر تدريس به ناشنوايان افتاد و كار تدريس به كرولالها را با آموزش به سه پسر ناشنوا آغاز كرد. باغچهبان در آموزش ناشنوايان, هيچ گونه تجربه قبلي يا دسترسي به كتاب يا مقالاتي در اين باره نداشت. او در پرتو تجربه شخصي، به نقش مهم حس باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوايان پي برد. او صداهاي زبان فارسي را به دو دسته حنجرهاي (واكدار) و تنفسي (بيواك) و هر يك از اين دو گروه را به ممتد و غيرممتد, تقسيم كرد. وي «الفباي دستي گويا» را، كه در نوع خود در جهان بينظير است، بر پايه ويژگي صداها و شكل حروف ابداع كرد. در اين الفبا، بر خلاف بعضي الفباهاي دستي ديگر، از يك دست استفاده ميشود. اين نشانهاي دستي، ضمن اينكه كمك به لبخواني است، وسيلهاي براي تعليم و اصلاح تلفظ نيز هست.
باغچهبان به رغم خدمات فرهنگياش، مجبور به ترك تبريز شد و در سال 1306 به دعوت رئيس فرهنگ فارس به شيراز رفت و در همان سال، كودكستان شيراز را تأسيس كرد و به نوشتن شعر، چيستان و نمايشنامههاي گوناگون پرداخت. از آن ميان، مجموعه شعر زندگي كودكان و نمايشنامه «گرگ و چوپان» را در سال 1308 و نمايشنامه «پير و ترب و خانم خزوك» را در 1311 به صورت مصور چاپ كرد و وسايل و بازيهاي گوناگوني براي پرورش حافظه، حواس و اندامهاي تكلم ساخت. برنامه كودكستان او شامل ورزش، گردش در كوه و صحرا، تمرين رختشويي، تعليم بنّايي، خشتزني، مجسمهسازي، كار بافتني، آداب معاشرت و… بود. در همين زمان، كار تئاتر را نيز ادامه داد و با همكاري نصرالله شادروان، چندين نمايشنامه انتقادي را روي صحنه برد. از اين رو ميتوان گفت كار باغچهبان, دهه اول قرن چهاردهم, در كشور ما از نظر چگونگي آغاز آموزش و پرورش ابتدايي, آموزش كودكان استثنايي و ايجاد فرهنگ و ادبيات كودكان, برجستگي چشمگيري داشته است.
باغچهبان در پايان 1311 به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسهاي براي پژوهشهاي روانشناسي و تربيتي تأسيس كند كه به دليل نداشتن پشتيباني مادي و معنوي از آن منصرف شد. در اين ايام، ناگزير مدت كوتاهي در يك كارخانه سيگارپيچي مشغول به كار شد.
در آذر 1312 باغچهبان با چاپ اعلاني در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوايان، نخستين كلاس ناشنوايان را در مطب دوستش، با يك شاگرد داير كرد. شمار شاگردان به تدريج به پنج تن افزايش يافت. در پايان سال تحصيلي، وزارت فرهنگ، با احساس رضايت از نتيجه آموزش ناشنوايان، بودجه ماهيانهاي به مبلغ چهل تومان براي دبستان مقرر داشت و دبستان كرولالها رسماً آغاز به كار كرد. باغچهبان در همان سال، تلفن گنگ يا سمعك استخواني را اختراع كرد و به ثبت رسانيد. اين سمعك، وسيله انتقال صوت از طريق دندان به مركز شنوايي است.
در 1314 وزارت فرهنگ دستور تعليم الفباي او را منتشر كرد كه امروز نيز از روش پيشنهادي باغچهبان در كلاسهاي دبستاني و بزرگسالان استفاده ميشود. در 1322 با كمك افراد خيّر، جمعيت حمايت كودكان كرولال و كور را در تهران تأسيس كرد كه در تير 1323 به ثبت رسيد و بعدها كلمه كور از عنوان آن حذف شد. در بهمن همين سال، ماهنامه زبان را منتشر كرد و در آن، روش تازه خويش را در اختيار آموزگاران كلاس اول گذاشت. او در همين سال، كتابهاي اول دبستان و كتاب سرباز را با روشي تازه منتشر كرد.
در اسفند 1328 به كوشش باغچهبان اساسنامه و برنامه كامل و دقيق تحصيلات پنج ساله ناشنوايان براي آموزش زبان و مهارت شغلي، كه روش شفاهي توأم با الفباي دستي گويا بود، تهيه و به تصويب رسيد. او در 1330 كانون كرولالها را پايهگذاري كرد. در 1332 نخستين كلاس تربيت معلم ناشنوايان را با همكاري دانشسراي مقدماتي، در آموزشگاه خود تأسيس كرد و بدين ترتيب، نخستين گام در تربيت رسمي معلمان كودكان استثنايي برداشته شد.
در 1343 كتاب حساب را براي كودكان ناشنوا و روش آموزش كرولالها را بري آموزگاران نوشت. در كتاب اخير، ضمن توضيح آواهاي زبان فارسي و روش آموزش تلفظ و لبخواني، اصول زبان مصور را به تفصيل شرح داده است. زبان مصور، مجموعه علايم بصري است كه با استفاده از آن ميتوان ساختار زبان را به ناشنوايان آموخت. در همين زمان، «گاهنامه» را ساخت كه وسيلهاي بصري براي آموختن چگونگي بلند و كوتاه شدن روزهاست.
آموزشگاه باغچهبان در زمان حيات وي، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجراي برنامه تربيت معلم ناشنوايان، مدارس و كلاسهاي ويژه و هنرستانها و خدمات ويژه، از جمله دورههاي تربيت رابط ناشنوايان، در تهران و شهرستانها تأسيس شد و ناشنوايان به مراكز آموزش عالي راه يافتند.
باغچهبان در اواخر عمر، «جمعيت سلام» يا «گراميداشت» را با نيت تشويق مردم به تجليل از نيكوكاران در زمان حياتشان، تأسيس كرد و جزوه آدمي اصيل را در اين باره منتشر ساخت.
از كتابهاي شعر و نمايشنامه و داستانهاي كودكانه باغچهبان به زبان فارسي، نُه اثر به چاپ رسيده است. از جمله آثار چاپ نشده او در اين حوزه، نمايشنامه آهنگين مجادله دو پري است. همچنين در روشهاي تدريس خواندن، نوشتن و آموزش ناشنوايان، سيزده اثر وي منتشر شده است. آثار او به زبان تركي، دوازده كتاب است كه از آن ميان، ترجمه رباعيات خيام، به نام رباعيات آذري خيام، ارزش خاصي دارد. رباعيات باغچهبان، كه در 1337 به چاپ رسيد، آيينه افكار و فلسفه زندگي اوست. باغچهبان در چهارم آذرماه 1345 درگذشت.
ثمينه باغچهبان
خدمات آموزشي ناشنوايان
بر اثر تلاشهاي پيگير باغچهبان، آموزش و پرورش ناشنوايان كه به همت او در 1305ش. در شهرهاي تبريز آغاز شده بود، ريشه گرفت؛ آموزشگاه ناشنوايان باغچهبان گسترش يافت و برنامههاي تربيت معلم ناشنوايان كه يكي از بزرگترين آرزوهايش بود، رسميت و توسعه يافته است. از اين رو، همه شاگردان ناشنواي باغچهبان، در روز چهارم آذر ماه براي بزرگداشت و تجليل از اين پدر مهربان و معلم يگانه، بر مزار او ميروند و با نثار گل و ياد خدمات و محبتهايش، از او قدرداني ميكنند.
باغچهبان در طول حيات، با تلاش فراوان توانست امور آموزشي و پرورشي ناشنوايان را بنيانگذاري و نهادينه كند و روش ويژهاي ابداع كند.
او معتقد بود چون زبان مجموعهاي از علامتهاي شنيداري است، نميتواند براي يك فرد ناشنوا بدون ياري نشانههاي ديداري قابل فهم باشد. همچنين از آنجا كه صداي ناشنوا فاقد آهنگ و وزن و در نتيجه غير طبيعي است، براي شنوايان، گفتار ناشنوا بدون ياري نشانههاي بصري قابل فهم نيست؛ بنابراين لازم است كه از تمام امكانات موجود براي رفع مشكل زبان آموزي و گفتارخواني استفاده شود. جالب اين است كه اين نظر باغچهبان شباهت بسياري با فلسفه روش «ارتباط كلي» دارد كه اكنون متداولترين و پرطرفدارترين روش در دنياست.
راهي كه مربيان ناشنوايان در كشورهاي ديگر در بيست سال اخير در آن گام نهادهاند، باغچهبان پنجاه سال پيش در ايران پيموده بود.
آري، باغچهبان بدون آگاهي از تحقيقات و تجارب دانشمندان اروپايي و امريكايي و فقط در اثر دقت و تجربه، روش ابداعي خود را ايجاد كرد كه خود درباره آن ميگويد:
از چشم براي ديدن چهره صورت/ با دست هنر آينهاي ساختهام.
متأسفانه ده سال پس از مرگ باغچهبان، سطح آموزش ناشنوايان دچار اُفت و دستخوش تغييرات شديد ناشي از دخالت و نظريات شخصي و غير منطقي مسئولان آموزشي آن زمان شد و روش شفاهي يا لبخواني، جايگزين روش باغچهبان گرديد و زبان اشاره كه به حقيقت، زبان اول هر كودك ناشنواست، از سيستم آموزشي ناشنوايان ايران حذف شد.
روش شفاهي يا لبخواني، كه امروزه در مدارس استثنايي ما متداول است، مشكلات خاصي براي ناشنوايان ايجاد ميكند؛ چرا كه بسياري از حروف و كلمات بر روي لبها تلفظ نميشوند و بنابراين لبخواني مهارت ويژهاي ميخواهد و به دقت بصري و ذهني بسياري نياز دارد. افزون بر آن، استعداد لبخواني در كودكان ناشنوا يكسان نيست؛ و به همين دليل، مهارت در لبخواني تنها براي معدودي از ناشنوايان با استعداد دستيافتني است و بيش از هشتاد درصد بقيه ناشنوايان كه استعداد كافي براي لبخواني ندارند، قرباني اين سيستم ظالمانه آموزشي ميشوند. اما اگر آموزش لبخواني همراه با زبان اشاره (كه روش ارتباط كلي نام دارد) تدريس شود، به درك مفاهيم درسي ناشنوا كمك بسياري خواهد كرد.
مزاياي روش ارتباط كلي، با تحقيقات علمي و جامع در كشورهاي پيشرفته ثابت شده است. از سوي ديگر، تصويب قطعنامهاي مهم در حمايت از زبان اشاره و حقوق اوليه هر كودك ناشنوا در سازمان ملل (1994) و يونسكو و فدراسيون جهاني ناشنوايان (1995) نشاندهنده محكوميت روش ظالمانه لبخواني است.
آري، اشاره و تكلم، مكمل يكديگرند و گويي حركات، جزء ذاتي و ضروري ارتباط هستند و بدون آن، ارتباط برقرار نميگردد.
براي اينكه بتوان تا حد امكان، در انتخاب روش آموزشي از اشتباه پرهيز كرد، لازم است ناشنوايان را از ديدگاههاي گوناگون، به گروههاي مختلف تقسيم كرد و با توجه به ويژگيهاي فردي، خانوادگي و امكانات آموزشي آنان، بيهيچ تعصب و با واقعبيني كامل، روشي را كه عملاً ميتواند براي آن شخص يا گروه سودمند باشد، اختيار كرد. باغچهبان روش آموزشي خود را بر اصول و ضوابط زير مبتني ساخته بود:
1. تقسيم ناشنوايان از نظر ميزان باقيمانده شنوايي به گروه نيمه شنوايان، ناشنوايان شديد، ناشنوايان مطلق و برنامهريزي ويژه براي هر دسته؛ 2. تقسيم آنان از نظر هوش و قواي فكري به گروه تيزهوش، هوش طبيعي، كمهوش و تدبير براي هر دسته؛ 3. از نظر زمان وقوع ناشنوايي.
اما متأسفانه، امروزه بدون توجه به گوناگوني استعداد كودكان ناشنوا، آنان را به طور يكسان در حوزه آموزش روش لبخواني قرار ميدهند.
باغچهبان به ناشنوايان شخصيت بخشيد و به آنان آموخت كه روي پاي خود بايستند؛ مستقل باشند، دنياي تاريك و سكوت خود را بشكنند و درد دل خود را بازگو كنند. اميد است تجارب باغچهبان و ديگر پيروان او تداوم يابد.
روزبه قهرمان
كتابشناسي جبار باغچهبان
آثار جبار باغچهبان داراي اهميت و جايگاه تأثيرگذاري در فرهنگ ناشنوايي است. غير از آثار باغچهبان، كتابها و مقالات درباره او نيز فهرست شده تا پژوهشگران به آسانی به اطلاعات مورد نياز دسترسي پيدا كنند.
كتابهاي باغچهبان: اساسنامه جمعيت حمايت كودكان كرولال و كور، بيجا، بينا, 1339؛ اساسنامه دبستانهاي كرولال تهران، تهران، وزارت فرهنگ, 1338؛ اسرار تعليم و تربيت يا اصول تعليم الفبا، تهران، علمي, 1327؛ الفبا، تصويرگر ليلي تقيپور، تهران، علمي, مجلس, 1327؛ الفباي آسان، تبريز، كتابخانه خورشيد, 1304 ش؛ الفباي خودآموز براي سالمندان، تهران، علمي, 1326؛ الفباي باغچهبان، تهران، وزارت فرهنگ, 1329؛ الفباي سربازان، تهران، چاپخانه بانك ملي ايران, 1334؛ بابا برفي، نقاشي آلن باياش، تهران، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان, 1352؛ بابا برفي صفحه گرامافون، موسيقي از احمد پژمان، تهران، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان, 1351؛ بابا برفي فارسيـ عربي، نقاشي از آلن باياش، تهران، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان, 1363؛ بادكنك تصويرگر ليلي تقيپور، تهران، بينا, 1324؛ برنامه يك ساله آموزگار در كلاس اول، تهران، وزارت فرهنگ, 1329؛ پروانه نين كتابي، ناغليدان پاي, تهران، بينا, 1326؛ پير و ترب, اتفاق، به كوشش ميرزا مصطفي اسدالله خوانساري، شيراز، مطبعه سعادت, 1311؛ جوجه من براي كودكان ناشنوا، تنظيم ثمينه باغچهبان، دانشگاه آزاد ايران, 1358؛ حساب, تهران، بينا, 1344؛ خانم خزوك نمايشنامه، شيراز، مطبعه سعادت, 1311؛ خرخر نمايشنامه، مرند، بينا, 1329؛ درخت مرواريد، تهران، علمي, 1337؛ دستور تعليم الفبا، وزارت فرهنگ, مهر, 1314؛ رباعيات آذري خيام، ترجمه جبار باغچهبان، تهران، بينا, 1334؛ رباعيات باغچهبان، تهران، بينا, 1334؛ روش آموزش كرولالها, تهران، بينا,1343؛ زندگي كودكان، براي كودكستانها و مطالعه اطفال ابتدايي، شيراز، مطبعه سعادت، 1308؛ زندگينامه جبار باغچهبان, بنيانگذار آموزش ناشنوايان در ايران به قلم خودش، تهران، مركز نشر سپهر, 1356؛ عروسان كوه، تصويرگر ليلي تقيپور، بيجا، بينا, بيتا؛ علم آموزش، براي دانشسراهاي مقدماتي پسران و دختران، تهران، علمي, 1330؛ كتاب اول ابتدايي، تهران، علمي, 1330؛ كتاب اول ابتدايي، بيجا، بنگاه مطبوعاتي سعادت, 1335؛ گرگ و چوپان، براي نمايش در كودكستانها و قرائت شاگردان مبتدي، شيراز، مطبعه سعادت, 1308؛ مجادله دو پري نمايشنامه، شيراز، بينا, 1307؛ من هم در دنيا آرزو دارم، بيجا، بينا, بيتا.
مقالههاي باغچهبان: انتقاد بر كتاب الفبا: انتقاد چهارم در چگونگي شكلها، آموزش و پرورش, ش 3-4 (خرداد و تير 1320): 73-74؛ ش 7-8 (مهر و آبان 1320)، 44-68؛ پيام به آقاي صديق وزير فرهنگ. زبان, س1, ش1 (بهمن 1323): 15-21؛ خانم خزوك يا انتخاب رفيق، سپيده فردا, س2, ش9 (دي 1333): 43-48؛ درك و تشخيص خواص عمل در پرورش روح، آموزش و پرورش, س 12, ش 6-5 (مرداد- مهر 1321)، 79-94؛ ش 8-11 (آبان- بهمن 1321)، 75-77؛ مأخذهاي علمي متد من, انواع حافظه و فهم، سپيده فردا, ش 7-8 (فروردين 1336)، 46-48؛ ماده تاريخي از انحلال كودكستان شيراز، زبان, س 2, ش 12 (فروردين 1325)، 17؛ متد باغچهبان و مأخذهاي قوانين علمي آن، سپيده فردا, ش 9 (ديماه 1339).
دست نوشتههاي چاپ نشده باغچهبان: آدمي اصيل و مقياس واحد آدمي، (جزوه چاپي)؛ اشعار كودكانه, اشعار اجتماعي؛ الفباي گوياي باغچهبان، (كارت تصويري)؛ برنامه كار باغچه اطفال و كودكستان شيراز، (تايپ نشده)؛ پري عيش و پري زحمت، شيراز، 1310، (چاپ نشده)؛ دختر خاله (گل صنم)، تبريز، 1306؛ دستور بازيچه دانش، 1312؛ ده سروده كودكستاني، با آهنگهاي گردآوري شده توسط ثمين باغچهبان، 1305 تا 1310 شيراز؛ جهانگير ليك نمايشي يا خود تيمورلنگ يا ببر پرده وحشت لي فاجعه (نمايشنامه)؛ ربالنوع سعادت (نمايشنامه)، با همكاري نصرالله قوامي، شيراز، 1306-1311؛ شيخ شامل نهضتيندن (نمايشنامه)، تبريز, 1303-1305؛ شير و باغبان، شيراز؛ عشق بيناموس يا خود خائنه گادين (نمايشنامه)، تبريز، 1317؛ عيد قربان (شعر)؛ فداكار معلم (نمايشنامه)، تبريز، 1300؛ فعاليتهاي كودكستان تبريز.
انتشار نشريه: باغچهبان فعاليت روزنامهنگاري هم داشت و چند نشريه را تأسيس و اداره كرد و با چند نشريه همكاري داشت؛ مجله فكاهي لكلك، تأسيس در 1291؛ مجله هفتگي زبان, تأسيس بهمن 1323؛ عنوان ديگر اين مجله زبان آموزگار بود.
آثار درباره باغچهبان (كتاب، مقاله در مجموعهها, دستنويس): اصلاني, محمدرضا، با زبان محبت، تهران، سازمان تبليغات اسلامي, حوزه هنري, 1373؛ باغچهبان, ثمين، بخشي از نامه ثمين باغچهبان درباره سرودهاي كودكستاني جبار باغچهبان (دستنويس)؛ باغچهبان, ثمين، چهرههايي از پدرم، استانبول، 1381, دستنويس؛ باغچهبان, ثمينه، «جبار باغچهبان», دانشنامه جهان اسلام, جلد اول؛ باغچهبان, جبار, زندگينامه خودنگاشت، تهران، نشر سپهر, 1356؛ درباره جبار باغچهبان, اثر آفرينان, جلد دوم؛ خسروشاهي, جلال، «جبار باغچهبان», دايرتالمعارف بزرگ اسلامي, جلد يازدهم؛ طاهباز, سيروس، «جبار باغچهبان», فرهنگنامه كودكان و نوجوانان, جلد ششم؛ قنبري, اميد, زندگينامه آموزگار و نويسنده بزرگ كودكان جبار باغچهبان, تهران, انجمن آثار و مفاخر فرهنگي, 1381؛ كيانوش, محمود، ادبيات كودكان ايران، لندن، 1990؛ گزارش تأسيس دبستان كرولالهاي باغچهبان شماره دو، 1347, تهران، جمعيت حمايت كودكان كرولال, 1348؛ محمدي, فهيمه, احوال و ديدگاه جبار باغچهبان، تهران، پژوهشكده كودكان استثنايي، 1380؛ مجموعه آموزشي باغچهبان وابسته به جمعيت حمايت كودكان كرولال, تأسيس 1312, تهران، جمعيت جمايت كودكان كرولال, روابط عمومي, 1356؛ يوسفي, محمدرضا، باغچهبان, تهران، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزش, دفتر انتشارات كمك آموزش, 1380.
آثار درباره باغچهبان (مقالات نشريات): «با زبان محبت»، نوشته محمدرضا اصلاني، كيهان بچهها, س 33, ش 563، 22 آبان 1369، 10- 16؛ «باغچهبان, زبان گوياي خاموشان», نوشته ابراهيم ابراهيميان، اطلاعات، 1 مرداد 1374، ص 3, 7, 11؛ «باغچهبان كاشف دنياي ناشنوايان ايران»، نوشته مجتبي كاشاني، مجله ياوارن فرهنگي, ش 16، زمستان 1375؛ «باغچهبان و خاطرههايش»، نوشته ابراهيم ابراهيميان گرفستاني، اطلاعات 23، اسفند 1372؛ «بنيانگذار آموزش و پرورش ناشنوايان, روزنامهنگار بود»، نوشته ثمينه باغچهبان، همشهري، 20 اسفند 1373؛ «بهروز آغاز كرد يا باغچهبان»، نوشته محمدرضا بيگدلي، تعليم و تربيت استثنايي, ش 8، زمستان 1375، ص 2-3, 42-46؛ «به ياد جبار باغچهبان كه خورشيد خاموشان بود»، نوشته ابراهيم ابراهيميان گرفستاني، اطلاعات، 19 ارديبهشت 1372؛ «جبار باغچهبان»، يغما، س 19، ش 19, آذر 1345، ص 405؛ «جبار باغچهبان، هزار قصه»، ش 104، ويژه نوروز 1369، ص 14-15؛ «جبار باغچهبان شمعي كه هرگز خاموش نميشود»، قدس، 12 آذر 1376، ص 7- 37؛ «جبار باغچهبان و كودكان»، نوشته محمود احيايي، آرمان, ش 8 و 9، دي 1369، ص 58- 60؛ «جبار باغچهبان و مجله زبان»، نوشته ثمينه باغچهبان، مجله پر, ش 110، اسفند 1373؛ «خورشيد خاموشان, جبار باغچهبان»، نوشته احمد اميدوار، مجله استثنايي, ش 6، اسفند 1374؛ «در سيرت يك مربي»، رشد آموزش راهنمايي تحصيلي, س 5, ش 16، بهار 1377، ص 337؛ «حاصل يك فداكاري مداوم، كودكان كرولال در مدت سه ماه خواندن و نوشتن را ميآموزند»، سپيده فردا, ش 7 و8 فروردين 1336، ص 137؛ «سنت و نوآوري در ادبيات كودكان»، نوشته غلامرضا امامي، نشريه آموزشي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان, ش 2، مهر 1359، ص 3-6؛ «گزارش از كتابخانههاي كودك باغچهبان», كتابخانه, ش 9؛ «كانون پرورش فكري در خيابان وحيديه, مقايسه دو كتابخانه كانون و كتابخانه خيام»، بريده جرايد؛ «مردي با انديشهاش نغمه زندگي را به قلم آورد»، خرداد، 4 آذر 1378، ص 4؛ «معلم بزرگ جهانيان سكوت و خاموشي», نوشته صمد آل رسول، اطلاعات، 29 آذر 1371؛ «نگاهي به روش تركيبي در سوادآموزي»، نوشته علي اصغر كاكو جويباري، رشد معلم, ص 12, ش 1، مهر 1372، ص 3-7, 52-56؛ «يادمان: شوشانيك خانزادي مربي پرتلاش كودكان»، نوشته آرسينه مار، ديروسيان، نامه مربي, ش 9، پاييز 1377؛ «يادي از باغچهبان»، نوشته علي اصغر كاكو جويباري، غنچه, ش 2، اسفند 1370، ص 10-16؛ «يادي از معلم دنياي سكوت، جبار باغچهبان»، نوشته ابراهيم ابراهيميان گرفستاني، جمهوري اسلامي، 7 آذر 1369، ص 9.
مآخذ:
باغچهبان، ثمينه، بهره ناشنوايان، تهران، اميركبير، بيتا؛ دانشنامه جهان اسلام، ج1، مدخل باغچهبان؛ پاكزاد، محمود، هياهو در دنياي سكوت، تهران، 1374؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 605-607؛ زندگينامه آموزگار و نويسنده بزرگ كودكان جبار باغچهبان, تهران, انجمن آثار و مفاخر فرهنگي, 1378, ص 132-142؛ شكوري، ابولفضل، فرهنگ رجال و مشاهير تاريخ معاصر ايران، قم، عالمه، 1377؛ لطيفينيا، مهشيد، ناشنوايان و باغچهبان، گنجينه اسناد، سال سوم، شماره 10 تا 11، تابستان و پاييز 1372، ص 87-91؛ محمدهادي، و زهره قابيني, تاريخ ادبيات كودكان ايران, تهران, نشر چيستا, 1383, ج 6, ص 633؛ وقايني، زهره، تاريخ ادبيات كودكان ايران، تهران، نشر چيستا، 1382؛ يوسفي، محمدرضا، باغچهبان، تهران، دفتر انتشارات كمك آموزشي، 1380.
محمد نوري
دايرتالمعارف ناشنوايي و ناشنوايان گالودت (Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness)، كتابي است به سبك دايرتالمعارف و مشتمل بر مقالات گوناگون در بررسي تاريخ ناشنوايي، شخصيتهاي ناشنوا، مراكز و آثار علمي و ديگر مسائل مربوط به ناشنوايان به زبان انگليسي.
اين كتاب نخستين و مهمترين دايرتالمعارف است كه حاوي انواع اطلاعات درباره جنبهها و ابعاد مربوط به جامعه ناشنوايان و مبتلايان به ضايعه شنوايي و فرهنگ ويژه آنان است.
اين دايرهالمعارف در دانشگاه گالودت تدوين و چاپ شده است. گالودت تنها دانشگاه آزاد جهان براي ناشنوايان است. مقالات آن را سيصد كارشناس در تخصصهاي جامعهشناسي، شنواييشناسي، حقوق، آموزش، روانشناسي، تاريخ و توانبخشي از سراسر جهان نوشتهاند. مطالب اين مجموعه، منحصر به فرد بوده و بسيار كامل و مربوط به سراسر جهان است. البته اطلاعات امريكايي آن، بيشتر است. پس از آن، اطلاعات اروپايي، بيشترين حجم را دارد. ولي اطلاعات مربوط به كشورهاي در حال توسعه، به ويژه خاورميانه و جهان اسلام، بسيار كم است.
اين مجموعه سه جلديِ قطور و مفصل, شامل 271 مقاله درباره زبان اشاره و ديگر روشهاي ارتباطي، شنوايي، شنواييشناسي، انواع ضايعات شنوايي، انجمنها و مؤسسات و انتشارات مربوط به جامعه ناشنوايان، توانبخشي، اطلاعات جمعيتشناسي، ديدگاههاي مذهبي، زندگينامه ناشنوايان صاحب شهرت، برنامههاي آموزشي و وضعيت نهادهاي ناشنوايي و موقعيت اجتماعي ناشنوايان در بيشتر كشورهاي جهان است. مقالات مربوط به زبان ناشنوايي، به ويژه زبان اشاره، بيشتر مورد توجه قرار گرفته و چندين مقاله، از مقالات نيم صفحهاي تا مقالات سي صفحهاي را به خود اختصاص داده است.
وجود مقالاتي درباره برنامههاي ويژه ناشنوايان در بسياري از كشورها، اين كتاب را مفيدتر كرده است. زندگينامه فرهيختگان و تأثيرگذاران ناشنوا، يا خادمان ناشنوايان، در مقالات متعدد آمده است؛ به گونهای كه ناشنوايان ميتوانند اين شخصيتها را الگوي زندگي خود قرار دهند. با احتساب مدخلهاي فرعي، اين دايرتالمعارف، حاوي هشتصد مقاله است.
ادبيات آن به گونهاي است كه هم براي متخصصان و هم ديگران مفيد است؛ زيرا نوشتههاي آن، روشن و واضح بوده و اطلاعات بسياري با عبارات و مقالات كوتاه عرضه شده است.
مشخصات كتابشناختي اين اثر به شرح زير است:
Cleve, John Vickery Van (Editor), Gallaudet Encyclopedia of Deaf People and Deafness (3Vols), 1st Edition, Mc Graw-Hill, 1987
گيتا موللي
قرآن، كرولال در، ديدگاههاي قرآني درباره گفتن و شنيدن.
آيات فراواني از قرآن كريم، به مقولههاي مربوط به شنيدن و گفتن يا فقدان آنها پرداختهاند و ذيل واژگان بَكْمْ (لال/ Dumb)، صَمّ (گنگ/ Deaf)، سَمْعْ (شنيدن)، اُذُن (گوش)، فَم (دهان)، لِسان (زبان)، كلام و تَكّلُم (سخن و سخن گفتن)، نُطق (گفتن) و مشتقات فعلي، اسمي و تركيب آنها مطالبي آمده است و در آنها ابعاد شنوايي، گفتار، مسائل شنونده و گوينده يا گنك (كر و لال) تحليل شده است.
آمار كاربردهاي اين اصطلاحات در قرآن قابل توجه است. برخي از نكات آماري در اين زمينه اين گونه است: صُم و بُكْم در كنار هم و با عطف به هم، پنج بار استعمال شده است؛ نيز بكم به صورت اَبْكَم يك بار آمده است(نحل، آيه 76)؛ صَمّ (لال) با مشتقاتش، پانزده بار به كار رفته است. واژه اخرس و خَرِس كه در فرهنگ عمومي عرب كاربرد فراوان دارد، در قرآن نيامده است.
مفاهيم و كاربرد واژگان: اصطلاحات ويژه ناشنوايي كه در قرآن به كار رفته، همگي به يك معنا و داراي بار مفهومي يكسان نيست. در برخي آيات، همان معاني متداول در عرف مردم منظور شده است؛ براي نمونه، آيه 78 سوره نحل تصريح ميكند كه انسان هنگام تولد از مادر چيزي نميداند و با كمك گوش، چشم و قلب، آگاهي كسب ميكند. سمع در اين آيه به معناي شنيدن واقعي با گوش است. شنيدن و گوش در اين آيه، همان معنايي است كه در عرف اديبان و عموم مردم به كار رفته است.
واژههاي مربوط به شنوايي و ناشنوايي غير از استعمال در معناي شنيدن صوت و سخن با گوش، در معاني ديگري هم به كار رفته است. سَمْع در آياتي به معناي اطاعت استعمال شده است. سمع در قرآن، كاربردهاي بيشتر دارد و ابعاد آن در آيات مختلف بيان شده است.
در فرهنگ فارسي، «حرفشنوي» اصطلاحي است كه به معناي اطاعت به كار ميرود. چنان كه در كلام قصار «حرف شنيدن هنرست، حرف گوش كردن ادب است» همين مفهوم منظور شده است. در فرهنگ انگليسي هم، گاه deaf (ناشنوا) به جاي obstinate (معاند، غير مطيع، لجوج) به كار ميرود.
سمع به معناي درك و فهم نيز به كار رفته است: «سَمِعنا و اَطعنا»، فهميديم و اطاعت كرديم (بقره، آيه 285) يا «سمعنا و عصينا»، فهميديم و عصيان كرديم (نساء، آيه 46).
وقتي فاعلِ شنيدن خدا باشد، مانند «سَمعَ اللهُ قول الذين قالوا»، به معناي علم خداوند است. «بُكم» در آيه 76 نحل، به معناي لال و در بسياري از آيات به معناي نگفتن حرف حق و عدم اقرار به حقانيت مطلبي است. از جمله، آيه 18 بقره داراي چنين معنايي است. اين گونه افراد در قيامت هم، كرولالاند (اسراء، آيه 97).
ويژگي کسانی كه كرولال معنوي نه ظاهرياند، يعني گوش و شنوايي يا قدرت تكلم دارند ولي در مقابل حق، قلبي شنوا و زباني ناطق ندارند، در قرآن اين گونه بيان شده است: فقدان تعقل (بقره، آيه 171)؛ بودن در ظلمت (انعام، آيه 39)، بدتر از حيوان (انفال، آيه 22)؛ مشمول لعنت خدا (محمد، آيه 23)؛ عدم توجه به آيات خدا (فرقان، آيه 73).
«اُذُن» به معناي گوش و به عنوان ابزار شنوايي در چندين آيه به كار رفته است. مهم آن است كه در هيچ كدام از اين آيات، ناشنوايي و آسيبمندي گوش مذموم شمرده نشده، بلكه کسانی كه به رغم داشتن گوش ظاهر، سخن حق را نميپذيرند، مورد مذمت قرار ميگيرند: چرا كه گويي نميشنوند (براي نمونه آيات 179 و 195 اعراف). از اين آيات ميتوان برداشت كرد كه ناشنوايان اگر شنونده حق و مطيع ارزشهاي قرآني باشند، مقبول درگاه خداوندند.
همين نكته نيز از آياتِ اَفْواه (جمع فم: دهان) به عنوان ابزار گويايي برداشت ميشود. در آيهاي آمده است: فقط با دهان اظهار رضايت نسبت به شما ميكنند، در حالي كه قلوب آنها ابا دارد. اينان فاسقاند (توبه، آيه 8).
نگاه قرآن به ناتوانيهاي انساني متفاوت از تحليلهاي بشري است؛ زيرا در تحليلهاي عادي، فقدان قدرت شنوايي نوعي ناتواني به شمار میرود، ولي قرآن اينها را مهم و اساسي ندانسته و حقشنوي را ارزش، و اجتناب از پذيرش حق را نقص و ناتواني دانسته است.
از نظر قرآن، شرط و زمينه شنوايي، عقل و خردورزي (يونس، آيه 10؛ انفال، آيه 22) و تقوا (مائده، آيه 108) است. کسانی كه اين ويژگي را نداشته باشند، هر چند داراي گوش ظاهري و قدرت شنيدن باشند، ولي در واقع نميتوانند شنوايي از سخن حق داشته باشند. خود قرآن يادآور سوء برداشت عدهاي بين شنوايي ظاهري و باطني شده است و كسي را كه ميگويد «سخنان پيامبر(ص) را شنيدم» متوجه خطاي خود كرده و به او تذكر ميدهد كه تو سخن ايشان را نشنيدهاي (انفال، آيه 21). از سوي ديگر كساني كه قدرت و استعداد شنيدن را ندارند، در قرآن به نامهاي متفاوت معرفي شدهاند: مستكبران، كه به دليل خود بزرگبيني و عدم توجه به آيات الاهي، فاقد شنوايياند (لقمان، آيه 7؛ جاثيه، آيه 8)؛ تكذيبكنندگان آيات خداوند را «صم بكم» دانسته است (انعام،آيه 39)؛ منافقان به كرولال ملقب شدهاند (بقره، آيه 18)؛ كافران با اينكه ظاهراً صداهايي را ميشنوند ولي كرو لالاند (بقره، آيه 171). غير از چهار قشر مزبور دو دسته لعنتشدگان (دورافتادگان از نعمتها) و غافلان نيز متصف به ناشنوايي و لال بودن شدهاند (محمد، آيه 23؛ اعراف، آيه 179). تيپشناسي ناشنوايان از نگاه قرآن با قشربنديهاي متداول در جامعهشناسي ناشنوايي متفاوت است؛ زيرا قرآن فقط اين شش گروه اجتماعي را بيبهره از شنوايي و گويايي واقعي معرفي ميكند.
قرآن به روش يافتن شنوايي هم اشاره كرده است. در آيهاي توجه به آيات طبيعي و شگفتيهاي موجود در حيات انساني را راهي براي شنوا شدن ميداند (روم، آيه 23). در آيه ديگري سير و سياحت در زمين، و خردورزي در عجايب خلقت را به عنوان زمينه شنوايي مطرح ميكند (حج، آيه 46). انسان با گذشتن از اين راه و طي اين مراحل ميتواند هدايت واقعي را پذيرا گردد و دعوت انبيا را بپذيرد. ورود به اين مرحله را نيز رهايي از مردگي و وارد شدن به حيات ارزيابي كرده است. (نمل، آيه 80؛ روم، آيه 53؛ فاطر، آيه 22؛ انبيا، آيه 45).
بالاخره در جامعهشناسي قرآني برتري مردم از يكديگر به سلامت جسماني نيست، بلكه معيار، صحت نفساني است. ناشنوايي خود به خود عيب نيست، بلكه ناشنواييِ حق و عدم اهتمام به ارزشهاي معنوي، مذموم است. از اين رو، معلوليت در نگاه قرآن، لبيك نگفتن به دعوت براي جهاد و عدم همراهي با امت براي مبارزه با كفار دانسته شده است (احزاب، آيات 9 ـ18)؛
شنوندگان و ناشنوايان: در قرآن، فاعل و مصاديق ناشنوايي يعني ناشنوايان و گنگان معرفي نشدهاند؛ بلكه برخي روايات ذيل آيات مختلف، کسانی را به عنوان مصداق معرفي كردهاند. براي نمونه، مصداق ابكم در آيه 76 سوره نحل را ابوجهل، و در روايت ديگر، هاشم بن عمر بن حارث، به دليل دشمني آنها با رسول اكرم(ص) و عناد آنان با آن حضرت دانستهاند.
اما كار سمع (شنيدن) را قرآن به چه كساني نسبت داده است. غير از خداوند كه يكي از اسماء حسناي او «سميع» است، شياطين (شعراء، آيات 192-223)، اجنه (جن، آيه 1) و ملايكه هم قدرت شنوايي دارند.
درباره شنوايي خداوند و مجردات ديگر، نظير ملائكه، در بين متكلمان اختلاف است و با اينكه فرقههايي خداوند را دارای گوش میدانند، ولي شيعه، سمع در اين آيات را به معناي علم، و سميع را به معناي عليم تفسير كرده است.
بعضي مفسران اعتقاد دارند كه حضرت موسي(ع) در تكلم مشكل داشت. آيه «و احلل عقده من لساني»؛ خداوندا، گره از زبانم بگشا (طه، آيه 27) را نيز دليل بر مشكلات گفتاري موسي(ع) گرفتهاند.
حقوق ناشنوايان: مسائل ناشنوايان در چند آيه بيان شده است. ماهيت ناشنوا در سوره نحل، آيه 76 اين گونه ترسيم شده است: به دليل اينكه كرولالها قدرت هر كاري را ندارند و توانا به هر ادراكي نيستند، يا به عبارت ديگر، برخي آگاهيها كه از راه گوش منتقل ميشود، در ناشنوايان مختل است و نيز، لالها امكان بيان خواستههاي خود را ندارند، از اين رو، نياز به مساعدت و تأمين اجتماعي دارند. همين آيه يادآور ميشود كه از لال به دليل فقدان برخي تواناييها، نميتوان انتظار چندانی داشت و بايد متوجه بود كه مأموريتها و سپردن كارها به آنها، سنجيده باشد.
مآخذ:
ابوحبيب، سعدي، المعوق والمجتمع في الشريعه الاسلاميه، دمشق دارالفكر، 1982م؛ دهخدا، علي اكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373؛ راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، قم، اسماعيليان، بيتا؛ طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي، تهران، محمدي، 1353؛ عبدالباقي، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، بيروت، بيتا، 1994م؛ قريشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1353؛ مراغي، احمد مصطفي، تفسير المراغي، بيروت، دارالاحياء للتراث العربي، بيتا؛
Webster’s School Thesaurus, USA, Merriam Webster, 1989, P. 417.
محمد نصر اصفهاني
گالودت، اداوارد ماينر (Edward Miner Galuadet)، خادم فرهنگ و فعال در آموزش و پرورش ناشنوايان.
در پنجم فوريه 1837 در هارتفورد كانتيكت، چشم به جهان گشود. كوچكترين فرزند در ميان هشت فرزند خانواده بود. پدرش، توماس هاپكينز گالودِت، مؤسس و نخستين مدير مدرسه ناشنوايان امريكايي در هارتفورد بود. مادرش، سوفيا فولر، ناشنوا و شاگرد توماس هاپكينز گالودت بود. توجه به سابقه خانوادگي، جاي تعجب نيست كه فعاليت گالودت در سرتاسر عمرش در زمينه آموزش ناشنوايان بود.
گالودت سيستمي تركيبي را ارائه كرد كه روشهاي شفاهي را در مدرسههاي شبانهروزي دستي امريكا جاي ميداد. او در زماني از روشهاي دستي حمايت ميكرد كه همه جهانيان به تدريس گفتاري روي آورده بودند. وي نخستين برنامه آموزشي را در سطح عالي ناشنوايان را در امريكا پايهريزي كرد و با تأسيس دانشكده گالودت، برنامه آموزش در مقاطع عالي را براي آموزگاران دانشآموزان ناشنوا تدارك ديد. حساسيت شديد وي به نيازهاي ناشنوايان و درك او از استعداد آنان براي پيشرفت تحصيلي، او را در تاريخچه آموزش ناشنوايان امريكا ممتاز و برجسته ميكند.
سالهاي نخستين: گالودت قصد نداشت آموزگار ناشنوايان شود، بلكه نخست تصميم داشت تاجر شود. دوازده ساله بود كه پدرش براي نخستينبار از او درباره برنامههايش براي آينده پرسيد و ضمناً پيشنهاد كرد كه كار با ناشنوايان، زندگي رضايتبخشي را فراهم ميآورد, و همچنين باعث رضايت و خشنودي شخصي نيز ميگردد. گالودت پاسخ داد كه تصميم و آرزو ندارد به دانشكده برود و بيصبرانه منتظر اين است كه پس از به پايان رساندن دوره دبيرستان, به عالَم تجارت وارد شود. پدرش اظهار داشت تاجر شدن هيچ اشكالي ندارد، اما به او هشدار داد هيچگاه سراغ بانكداري نرود, چرا كه كاري مملو از محدوديتهاست.
اندكي پس از اين ماجرا و در دهم سپتامبر 1851 پدر او درگذشت و او با كارمندي در بانك فونيكس هارتفورد مخارج خود را تأمين ميكرد. خيلي زود او به حقيقت حرفهاي پدرش پي برد و تصميم گرفت براي تكميل تحصيلاتش به دانشكده ترينيتي در هارتفورد برود.
در نخستين سال تحصيل در ترينيتي، دبليو. دبليو. تورنر به او پيشنهاد كرد بهعنوان مدرس در مدرسه ناشنوايان امريكايي به فعاليت بپردازد. او در دسامبر 1855 و پنج ماه پيش از دانشآموختگي از دانشكده به تدريس در مؤسسه امريكايي مشغول شد. در همين زمان بود كه گالودت طرحي براي تأسيس يك دانشكده براي ناشنوايان در يكي از مؤسسات موجود و در حال فعاليت ريخت. او طرح خود را به طور مفصل براي همكارش جارد اي. آيرس شرح داد و آنان توافق كردند به محض اينكه يك ميليونر را براي تأمين هزينه دانشكده بيابند، آن را تأسيس و سازماندهي كنند.
در دو موقعيت گالودت احساس كرد كه هيئت مديره مدرسه ناشنوايان امريكا رفتاري دور از عدل و انصاف با او داشتهاند. بنابراين، تمايلي به ادامه همكاري با آنان نداشت و در بهار 1857 تصميم گرفت خود را براي پيشه كشيشي آماده كند. طرح او اين بود كه براي آموزش ناشنوايان يك هيئت مذهبي و مبلغ به چين بفرستد.
موسسه ناشنوايان كلمبيا: اين طرحها عملي نشدند و او شغلي را در بانك شيكاگو پذيرفت كه حقوق آن تا چند سال او را قادر ميساخت مقدمات هدف خود، يعني تأسيس يك هيئت مذهبي را آماده سازد. هنگامي كه از سمت خود در مدرسه ناشنوايان امريكا استعفا داده بود و آماده بود كه به شيكاگو برود، نامهاي از آموس كندال, اهل واشنگتن دي. سي. دريافت كرد.
در آن زمان كندال در دهه هفتادم عمر خود بود و عضو كابينه اندرو جكسون. همچنين او يك ميلياردر بود كه ثروت خود را از طريق سرمايهگذاري در سيستم تلگراف به دست آورده بود. اين سيستم را دوست و دستيار تجاري او، ساموئل اف. بي. مورس اختراع كرده بود. در 1856، كندال و ديگر ثروتمندان واشنگتن دي. سي. با فردي قرارداد منعقد كردند كه پنج كودك ناشنوا را از نيويورك آورده بود. اين فرد با اين كودكان و همچنين ديگر كودكان ناشنواي اين منطقه بدرفتاري كرده بود. كندال خيلي زود متوجه اين قضيه شد و پس از اقامه دعوا خواستار حضانت آنها شد كه به موفقيت وي انجاميد. او احساس ميكرد در قبال آموزش آنان مسئول است. بنابراين, با حمايت يكي از قوانين مصوب كنگره, مؤسسه ناشنوايان كلمبيا را تأسيس كرد. او به دنبال مديري بود كه سرپرستي مدرسه را برعهده گيرد.
ايزاك لوئيس پيت از مؤسسه نيويورك، گالودت را براي مديريت به كندال پيشنهاد كرد. كندال در نامهاش به گالودت شرح داد كه قانون مصوب كنگره امكان حمايت مالي از مؤسسه را در ابتداي كار فراهم آورده است. افزون بر اين، كندال حقوق نخستين سال مديريت را پيشاپيش ارائه كرد و همچنين دو هكتار زمين را همراه يك خانه به وي اهدا كرد كه مؤسسه ميتوانست براي آموزش كودكان از آن استفاده كند. افزون بر اين، كندال ابراز علاقهمندي كرد كه مادر گالودت او را همراهي كند تا در آنجا به عنوان ناظم مدرسه به فعاليت بپردازد.
پيشنهاد كندال، فرصتي تمام عيار بود تا گالودت دانشكدهاي كه روياي آن را در سر ميپروراند, تأسيس كند. گالودت پس از قولگرفتن از كندال, مبني بر حمايت از اين كار پرمخاطره، فوراً اين سمت را پذيرفت. او در سيزدهم ژوئن 1857، كار خود را به عنوان مدير مؤسسه كرولال ـ نابينايان كلمبيا آغاز كرد. در آن زمان او تنها بيست سال داشت و به مدت 54 سال با اين مدرسه همكاري كرد.
گالودت خيلي زود، دانشآموزان بيشتري را در مدرسه پذيرفت. در 1859 او موفق شد امكان تصويب قانوني در ايالت مريلند را فراهم آورد كه به موجب آن, كودكان ناشنواي اين ايالت ميتوانستند در مؤسسه كلمبيا تحصيل كنند و شهريه تحصيل آنان نيز تأمين ميشد؛ چرا كه خود مريلند در آن زمان فاقد چنين مدرسهاي بود.
همچنين گالودت توانست از سازماني بهنام مدرسه كارهاي دستي و نوانخانه پسران يتيم واشنگتن، مبلغ پنج هزار دلار بودجه تأمين كند. اين سازمان هيچگاه شروع به كار نكرد و مؤسس آن, پدربزرگ گالودت، پيتر والاس گالودت بود كه در 1843 در واشنگتن درگذشت. گالودت در صورتي ميتوانست از هيئت مديره آن بودجهاي بگيرد كه اين بودجه صرف آموزش كارهاي دستي به دانشآموزان مؤسسه كلمبيا شود.
در اين زمان بود كه دوستانش او را تحت فشار گذاشته و انتقاد ميكردند كه چرا ازدواج نكرده است. بنابراين در بيستم جولاي 1858، با جين مليسا فِسِندن كه او را از كودكي ميشناخت, ازدواج كرد.
دانشكده گالودت: به دليل در گرفتن جنگ داخلي بيش از اين, از گالودت اطلاعاتي در دست نيست. او ميخواست به هنگ كانتيكت بپيوندد تا از ايالات متحده دفاع كند، اما دوستانش او را متقاعد كردند كه مدرسه بيشتر نيازمند خدمات اوست. با اينكه يك اردوگاه نظامي محوطه مدرسه را دربرگرفته بود, اما او براي ثبت حالات و تجربيات خود در جنگ يادداشتهاي چنداني برجا نگذاشته است. البته او از اين مسئله استفاده كرد و نظاميان را متقاعد كرد تا خط لولهاي را براي استفاده از آب تازه به مدرسه بكشند.
در اين روزها گالودت در جهت تأسيس دانشكدهاي براي ناشنوايان فعاليت ميكرد. با توجه به متن اساسنامه اصلي شركت به ثبت رسيده مؤسسه كلمبيا، ماندن دانشآموزان در مدرسه هيچگونه محدوديت سني نداشت. گالودت همواره از اين آزادي عمل برخوردار بود كه به دانشآموزان اجازه دهد تا پايان يك دوره دانشگاهي در مؤسسه بمانند.
اعطاي مدرك براي اين دورهها در حوزه صلاحيت گالودت نبود. او لايحهاي را به كنگره تقديم كرد كه مؤسسه كلمبيا را قادر به اعطاي مدرك ميكرد. در هشتم آوريل 1864 و با امضاي رئيس جمهوري, آبراهام لينكلن، اين لايحه تصويب شد و به صورت قانون در آمد.
گالودت، يك دوره آموزشي مقدماتي را به مدت دو سال پيشنهاد كرد كه در آن دانشآموزان براي تحصيلات دانشگاهي آماده ميشدند. در آن زمان ناشنوايان از پيشينه آموزش كافي براي موفقيت در دورههاي دانشگاهي، برخوردار نبودند. گالودت بر اين باور بود دو سال تحصيلات پيشدانشگاهي، دانشآموزان را براي ورود به بخش دانشگاهي مؤسسه كلمبيا آماده ميسازد.
كندال نخست به اين پيشنهاد اعتراض كرد. به عقيده او ميبايستي همان گونه كه ساير دانشآموزان عادي به ديگر دانشكدههاي سرتاسر كشور و برنامه آموزشي چهار ساله وارد ميشدند، دانشآموزان ناشنوا نيز, به دانشكده راه يابند. كندال در جلسهاي با هيئت مديره، عقيده خود را مطرح و درباره آن بحث كرد، اما سرانجام براي برنامهاي شش ساله، با طرح گالودت موافقت كرد. در 28 ژوئن 1864 دانشكده شروع به كار خود را جشن گرفت و آگهي داد كه آماده پذيرش دانشجو است.
افزون بر اين، مدرسه نخستين مدرك افتخاري خود را به جان كارلين، يك هنرمند ناشنوا، اعطا كرد. او به دليل آثارش از شهرت بسياري در سرتاسر كشور برخوردار بود.
نخستين دانشجويي كه وارد دوره دانشگاهي گرديد، ملويل بالارد اهل مِين بود، او در 1860 از مدرسه ناشنوايان هارتفورد دانشآموخته شده بود. وي از 1860 به عنوان آموزگار در مؤسسه كلمبيا فعاليت داشت و داوطلبانه استعفا داد تا به دوره دانشگاهي ويژه كه از سپتامبر 1864 شروع شده بود، وارد شود. وي نخستين دانشجويي بود كه در 1866 از دانشكده دانشآموخته شد.
در همان سال گالودت از فردريك لاو اولمستد، يك معمار زمينآرا، خواست كه نقشه كلي ساختمان دانشكده را طراحي كند. اولمستد دوست دوران كودكي گالودت در هارتفورد بود. همچنين گالودت يكي از همكاران اولمستد، فردريك كلارك ويدرز را به كار گمارد تا نقشه قسمت اعظم ساختمانهاي دانشكده را طراحي كند كه امروزه قسمت تاريخي محوطه دانشكده محسوب ميشود.
در 26 نوامبر 1866، جين، همسر گالودت، پس از بيماري طولاني و سخت درگذشت. او دو دختر به نامهاي كاترين و گريس و يك پسر به نام ادوارد له بارون، داشت كه اندكي پس از تولد درگذشت.
روش تركيبي: در 1867 گالودت به اروپا مسافرت كرد تا روشهاي تدريس به دانشآموزان ناشنوا را در مدرسههاي اروپا بررسي كند. اين مسافرت تا حدودي در واكنش به تأسيس دو مدرسه شفاهي انجام شد؛ يكي مدرسه ناشنوايان لگزينگتون در نيويورك سيتي (كه قبلاً مؤسسه آموزش به معلولان نيويورك نام داشت) و ديگري مؤسسه كرولالان كلارك در نورسامپتون واقع در ماساچوست. گالودت دريافته بود كه روششناسي شفاهي براي والدين و به طور كلي عموم مردم وسوسهانگيز است.
پس از بازگشت از اروپا، گزارشي به هيئت مديره مؤسسه كلمبيا ارائه داد و در آن از كاربرد آموزش شفاهي به عنوان روش مكمل در تدريس به ناشنوايان حمايت كرد. او قوياً معتقد بود كه ارتباط دستي نيز از اهميت ويژهاي برخوردار است و در رويكرد روش تركيبي بايد آن را به كار برد. اگرچه امروزه مباحث بسياري درباره مفهوم روش تركيبي مطرح است، به نظر ميرسد گالودت در كلاسي جداگانه، آموزش شفاهي را نيز, در مدرسه خود داير كرده بود. درسهاي هندسه، فلسفه، ادبيات انگليسي و غيره با استفاده از زبان اشاره، زبان ذاتي دانشآموزان, تدريس ميگرديد. سپس دانشآموزان بايد در كلاسهاي جداگانهاي به فراگيري تلفظ و لبخواني ميپرداختند. آن دسته از دانشآموزاني كه موفقيتي در اين كلاسها به دست نميآوردند، مجبور نبودند حضور در كلاسها را ادامه دهند.
همچنين گالودت خواستار گردهمايي مديران مدرسههاي ناشنوايان سراسر كشور در مؤسسه كلمبيا گرديد تا اين مسئله و ساير موضوعات مورد بحث و بررسي قرار گيرند. از 1861 به دليل جنگ داخلي, روند تبادل ايدهها و بحث درباره مشكلات متوقف شد. گالودت دعوتنامهاي براي مديران مؤسسات امريكا فرستاد تا در دوازدهم ماه مي 1868 در كندال گرين گرد هم آيند. به اين دليل كه هيچ يك از طرفداران روش شفاهي دعوت نشده بودند، برخي مباحث و اختلافنظرها بروز كرد؛ اما گالودت از انتخاب خود درباره مديران دفاع كرد و اظهار داشت اين مجمع صرفاً مخصوص سرپرستان و مديران مدرسههاي ناشنوايان است. از آنجا كه در آن زمان مدرسه كلارك و مدرسه لگزينگتون مدير نداشتند، اين مدرسهها نميتوانستند نمايندهاي در اين گردهمايي داشته باشند.
در اين مجمع گالودت، پيشنهاد خود را درباره رويكرد شفاهي ارائه داد و ابراز اميدواري كرد اين روش، به شيوهاي ملي در آموزش ناشنوايان بدل شود. گالودت اين تغيير در شيوه تدريس را بر اساس اين واقعيت قرار داده بود كه مدرسهها نميتوانند به دانشآموزان خود بياموزند تا به انگليسي مكتوب, به خوبي عقايد و احساسات خود را بيان كنند. گالودت معتقد بود هدف اصلي از آموزش ناشنوايان، اين است كه آنان اين مهارت ساده, اما مهم را فرا بگيرند. او همچنين عوامل ديگري را برشمرد كه به مهارتهاي ضعيف در زمينه زبان انگليسي منجر ميشدند: كاربرد بيش از اندازه زبان اشاره كه با قوانين دستوري انگليسي مطابقت نداشت؛ آموزگاراني كه در مدارس ناشنوايان به خوبي تربيت نشده و آموزش نديدهاند؛ و كمبود كتابهاي درسي مناسب كه بتوان در آموزش كودكان ناشنوا به كار برد.
گالودت اين نگرانيها را در هفتمين مجمع مربيان ناشنوايان امريكايي در 1870 مجدداً اظهار داشت. او يكي از طرفداران سرسخت زبان اشاره بود و آن را زبان مادري خود ميدانست، اما معتقد بود رويكرد روش تركيبي موانع عمدهاي را برطرف ميسازد كه دانشآموزان ناشنوا را از كسب مهارتهاي قابل پذيرش در انگليسي مكتوب بازميدارد.
بسياري از حاميان زبان اشاره با اين فكر كه تدريس شفاهي در مدرسهها رواج مييابد، برآشفتند و معتقد بودند اين كار با شكست مواجه خواهد شد. با اين همه، بسياري از مديران موافقت كردند كه اين نظريه را به كار برند و خيلي زود اين روش به روش ملي در آموزش ناشنوايان تبديل شد. در اين باره، گالودت در جلب نظر همگان به سوي نظريه تركيب روش شفاهي و دستي, نقش محوري ايفا مينمود.
در 22 دسامبر 1868، گالودت با سوزان دنيسون ازدواج كرد، او خواهر جيمز دنيسون، آموزگار و مدير مدرسه ابتدايي در مؤسسه كلمبيا بود. سوزان سه پسر به نامهاي دنيسون، ادسون و هربرت و دو دختر به نامهاي اليزا و ماريون به دنيا آورد.
گسترش دانشكده: در ده سال پس از آن، گالودت تمام توان خود را صرف به دست آوردن بودجه براي حمايت مالي از مؤسسه و ساخت و سازهاي جديد كرد. محل سكونت خود گالودت در 1867 ساخته شد. سه ساختمان ديگر براي هيئت علمي بين سالهاي 1867 و 1874 بنا گرديد. ساختمان تالار كليسا در 1870؛ تالار دانشكده در 1875؛ و سالن ورزش در 1880 تكميل گرديد. اين سالن ورزش داراي دومين استخر شناي سرپوشيده كشور بود. طراحي تمام اين ساختمانها برعهده فردريك كلارك ويدرز بود.
كسب بودجه از كنگره براي تداوم بخشيدن حمايت مالي از مؤسسه به هيچ وجه، كاري آسان نبود. اين كار بارها گالودت را تا مرز نااميدي و دلسردي پيش برد. در 1869 او مجبور شد براي فرار از اين فشارها به اروپا مسافرت كند. به ويژه يك سناتور به نام اليهو بي. واشبورن از ايلينويز، مدتها بود كه به تخصيص بودجه به دانشكده انتقاد ميكرد. جاي تعجب است كه برادرزاده اين سناتور، كادوالادر واشبورن، بعدها به برنامه دانشگاهي مؤسسه وارد و از آن دانشآموخته شد. در 1869 رئيس جمهوري, گرانت، سناتور واشبورن را به عنوان كاردار امريكا در فرانسه منصوب كرد.
به دست آوردن بودجه براي ساخت و ساز نيز, همين دشواريها را داشت. در يكي از جلسات كميته تخصيص اعتبار، سناتور ادموندز از ايالت ورمونت به تزيينات سنگي كه گالودت براي ساختمان دانشكده طراحي كرده بود، نظري افكند، و از گالودت پرسيد: چنانچه همه آجرهاي تزييني را از طرح حذف كنند، هزينه كار چه ميزان كاهش خواهد يافت؟ گالودت گفت: ده هزار دلار. در آن لحظه صداي ضربه به در شنيده شد و يكي از كارمندان سنا داخل شد و به سناتور ادموندز اعلام كرد او را براي شركت در يك جلسه در اتاق مجاور فراخواندهاند. ادموندز لبخند برلب ايستاد و خطاب به كل هيئت گفت: آقايان، بايد مرا معذور داريد، من با هر تصميمي كه شما اتخاذ نماييد، موافق خواهم بود. قاضي نيبلاك، كه از اختصاص بودجه براي مؤسسه حمايت ميكرد، فوراً پيشنهاد نمود كه طرحها تصويب شود. پس از پايان جلسه قاضي نيبلاك با خنده رو به گالودت كرد و گفت: فكر ميكنم بهتر است وقت را از دست ندهيد. هنگامي كه ادموندز برگردد، جاي حرف باقي نميماند.
گالودت، سياستمداري زيرك بود. او با برگزاري دايمي ميهمانيها، جلسات و مراسم پذيرايي در خانهاش, در كندال گرين، در محافل اجتماعي واشنگتن سرشناس شده بود. بدين ترتيب، او كار مؤسسه را براي سناتورها، نمايندگان و سايران معرفي و تشريح ميكرد. چنانچه او ميتوانست نظر افراد را به سوي مؤسسه جلب كند و كاري را كه آنان براي دانشآموزان ناشنوا انجام ميدهند به آنان نشان دهد، به عقيده خودش بيشتر افراد قانع به حمايت از او ميشدند. او فردي جذاب، خوشلباس و با نزاكت بود كه عقيده داشت براي تقديم دعوتنامهها و يا بحث درباره موضوعات مهم بايستي شخصاً با ديگران ديدار كند.
گالودت از طريق شركت در باشگاهها و سازمانهاي مختلف، با بسياري از افراد مهم واشنگتن ديدار كرد. او عضو مؤسس كلوب كازموس بود و در تأسيس يك مركز علمي به نام اختصاري واي. ام. سي. اِ در واشنگتن كمك بسياري كرد. وي همچنين فعاليت بسياري در انجمن ادبي واشنگتن داشت. او نه تنها معتقد بود هر فردي بايد دست به قلم داشته باشد و نظم و نثر بنگارد، از ادبيات سررشتهاي داشته باشد و هنر را مطالعه كند, بلكه با استفاده از اين ابزار با افراد برجسته در واشنگتن بهتر و بيشتر آشنا شود. او به عنوان عضو انجمن ادبي با الكساندر گراهام بل نيز, ديدار كرد كه در 1879 به واشنگتن دي. سي. نقل مكان كرده بود. وي همچنين دوست نزديك كساني چون، جان نيكولاي, منشي رئيس جمهوري, آبراهام لينكلن، و جوزف هنري، مدير مؤسسه اسميت سونيان بود. گالودت از اين دوستيها به نفع مؤسسه استفاده ميكرد.
استعدادهاي گالودت فراتر از حوزههاي مديريت و اعمال نفوذ بود. او به زبان فرانسه و آلماني فصيح مسلط بود و ميتوانست هر دو زبان را به زبان اشاره امريكايي ترجمه كند. او از دانشكده ترينيتي مداركي افتخاري گرفت (مدرك كارشناسي ارشد در علوم انساني، 1859؛ و دكتري حقوق، 1869)، ضمناً دانشگاه جورج واشنگتن نيز, مدرك افتخاري به او اعطا كرد (دكتري غير پزشكي، 1869). دانشگاه ييل نيز براي نگارش كتاب و مقاله در زمينه حقوق بينالملل در 1895 به او دكتري حقوق اعطا كرد. او همچنين موضوعات بسياري را در دانشكده تدريس ميكرد؛ از جمله دورههاي اخلاق، فلسفه اجتماعي و علم حقوق.
شفاهيگرايي و الكساندر گراهام بل: گالودت در مدت فعاليت در زمينه آموزش دانشآموزان ناشنوا، با يكي از مخالفانش روبهرو شد كه قادر نبود با او به سازش و مصالحه دست يابد؛ و او كسي نبود جز الكساندر گراهام بل. بل در سالهاي نخستين فعاليتش با استفاده از سيستمي به نام گفتار قابل رؤيت، كه ابداع پدرش بود، گفتار را آموزش ميداد، و روشهاي خود را در مدرسههاي كلارك و هارتفورد ارائه ميكرد. بل, در سالهاي 1876 براي اختراع خود، يعني تلفن، حق انحصاري ثبت اختراع دريافت كرد و سه سال بعد به واشنگتن دي. سي. نقل مكان كرد و در آنجا با ادوارد ماينر گالودت ملاقات نمود.
بل شديداً به روش شفاهي در آموزش كودكان ناشنوا معتقد بود و حاضر نبود كاربرد زبان اشاره را بپذيرد. او عقيده داشت كاربرد زبان اشاره دانشآموز را از فراگيري گفتار و لبخواني باز ميدارد. اگرچه بل و گالودِت نتوانستند درباره نظريات خود در زمينه آموزش ناشنوايان به توافق و مصالحه دست يابند، اما تا زماني كه گالودت سعي كرد برنامهاي در مقطع كارشناسي ارشد به نام بخش نرمال در دانشكده داير كند، آنان صريحاً رو در روي يكديگر قرار نگرفتند. در 1880 آنان آن چنان روابط دوستانهاي داشتند كه بل از دانشكده مدرك دكتري افتخاري دريافت گرفت.
در تابستان 1880، گالودت در مجمع بينالمللي مربيان ناشنوايان، در ميلان، ايتاليا شركت كرد. جيمز دنيسون، تنها شركتكننده ناشنوا از امريكا, گالودت را همراهي ميكرد. بيشتر شركتكنندگان در مجمع ميلان از اروپا آمده بودند. بزرگترين گروه ايتالياييها بودند كه سرسختانه از روش شفاهي در تدريس به دانشآموزان ناشنوا طرفداري ميكردند. اين مجمع چندين قطعنامه صادر كرد و در آنها به اولويت و برتري روش شفاهي نسبت به روش دستي در تدريس به ناشنوايان تصريح كرد.
اين اقدام تا اندازهاي نتيجه به نمايش گذاشتن تواناييهاي چند دانشآموزي بود كه به روش شفاهي آموزش ديده بودند. گالودت اعتراض كرد كه دانشآموزاني كه مهارتهاي خود را به نمايش گذاشتند، عمدتاً پس از زبان باز كردن ناشنوا شده بودند و پيش از اجراي اصلي، محتواي اين نمايش به طور خصوصي به آنان ياد داده شده بود. همچنين گالودت احساس ميكرد اين مجمع واقعاً بينالمللي نيست. همچنين تركيب آن نمايانگر عقايد همه جهان نيست. تنها 21 عضو از 164 عضو مجمع از كشورهاي ديگر به غير از فرانسه و ايتاليا آمده بودند. با اين همه، اين مجمع نقطه عطفي در رويكردهاي آموزشي ناشنوايان در امريكا بود. مبلغان روش شفاهي با موفقيت توانستند آن را نمادي بخوانند, مبني بر حمايت از اين روش و در پايان قرن نوزدهم، هجده مدرسه شفاهي در امريكا مشغول به كار بودند.
گالودت در مواجهه با اين موج متغير و حامي شفاهيگرايي عقبنشيني نكرد و از عقايد خود دست نكشيد. او همچنان از روش تركيبي خود حمايت و طرفداري ميكرد كه نيازهاي گوناگون كودكاني را برآورده ميساخت كه ناشنوايي آنان در زمره مقولاتي مختلف جاي ميگرفت. در 1886 از او دعوت شد كه در كميسيون سلطنتي كرولالان بريتانيا حضور يابد. اين كميسيون كه در نتيجه اعلاميههاي مجمع ميلان تشكيل شده بود، قصد داشت روشهاي آموزش به ناشنوايان را در بريتانيا بررسي كند. گالودت اظهارات خود را در حمايت از روش تركيبي در اين كميسيون ايراد كرد و با استقبال همگان مواجه شد.
در 1886 دانشجويان زن در برنامه آموزشي دانشگاهي پذيرفته شدند. گالودت براي فراهم آوردن محل سكونت مناسب براي آنها, منزلش در محوطه دانشگاه را ترك كرده و خانوادهاش را به هارتفورد منتقل كرد. در اين مدت, وي نيمي از سال را در كنار خانواده به سر ميبرد. در سپتامبر 1889، دانشجويان زن سرانجام به مسكن ديگر منتقل شدند و گالودت و خانوادهاش دوباره به كندال گرين بازگشتند.
در 1890 درخواستهاي بسياري به گالودِت ارائه شد تا بخش نرمال را در مؤسسه كلمبيا تأسيس كند. در اين درخواستها زنان و مردان جوان تقاضا كرده بودند كليه اعضاي هيئت علمي آنها آموزش ببينند تا بدين ترتيب بر طبق دو روش آموزشي عمده و مورد استفاده آموزگار ناشنوايان گردند. گالودت در 1891 درخواست بودجهاي را به كنگره تقديم كرد تا بخش نرمال را داير كند. در كمال شگفتي, گالودت مطلع شد كه بل خواستار اين شده كه كميته تخصيص اعتبار مجلس, اظهارات او را در مخالفت با اين اقدام بشنوند.
گالودت گفتوگويي طولاني با بل داشت و پي برد كه اساس مخالفت با او تأسيس بخش نرمال، تصورش از هدف اين برنامه آموزشي، يعني تربيت معلمان ناشنواست. گالودت كاملاً اين مسئله را انكار كرد و به بل اطمينان داد كه هيچ ناشنوايي در بخش نرمال پذيرفته نخواهد شد. همچنين به او قول داد كه كليه دانشجويان كاملاً روش شفاهي آموزش را فراخواهند گرفت. با اين همه، بل در كميته تخصيص اعتبار حضور يافت و اظهار داشت هدف از داير ساختن اين برنامه، تربيت معلمان ناشنوا براي كودكان ناشنواست. او به طور مشخص بر اين مبنا و دليل, با داير ساختن برنامه مذكور مخالفت ميورزيد.
مداخله بل، گالودت را منزجر كرد؛ چرا كه او بحثهاي بين خود و گالودت را درباره بخش نرمال ناديده گرفته بود. اظهارات بل در پيشگاه كميته تخصيص اعتبار مجلس تغييري در تصميم آنها ايجاد نكرد، اما بل اين مناقشه را به كميته سنا كشاند و عريضهاي برضد اقدامات برخي از مدارس شفاهي ارائه كرد.
در كميته سنا، بل موفق شد بودجه درخواستي پنج هزار دلاري گالودت را به سه هزار دلار كاهش دهد، كه صرفاً براي پرداخت حقوق آموزگاران روش شفاهي اعطا ميگرديد. بل تصور ميكرد مانع از تأسيس بخش نرمال شده است، اما گالودت اين بودجه را براي پيشبرد روند تأسيس بخش نرمال به كار برد؛ دقيقاً آنگونه كه طرحريزي شده بود. گالودت و بل بعدها سعي كردند با يكديگر مصالحه نمايند، اما گالودت در خاطرات خود ذكر كرده بود: اختلافات را در جايي پنهان كرده و كنار گذاشتيم، اما من ميدانم كه كجاست.
ديگر دشمني بر سر طرح گالودت براي ادغام سازمانهاي متبوعشان، بين آن دو بروز كرد: انجمن امريكايي بل, براي ارتقاي آموزش گفتار به ناشنوايان و مجمع مربيان ناشنوايان امريكايي گالودت. نخست به نظر ميرسيد بل با اين اتخاذ موافق است و ابراز علاقهمندي كرد در اجلاس انجمن امريكايي بل در چاتاگويا، در نيويورك و مورخ جولاي 1894، اين موضوع را دنبال كند. اما در انتهاي گردهمايي، توافقي حاصل نيامد و چندين عضو آن آشكارا برضد اين ادغام سخن راندند. آنچه بيشتر باعث عصبانيت گالودت ميشد, اين بود كه بل حاميان ثروتمند را به عنوان عضو جلسه پذيرفته بود. آنان هيچ ارتباط و يا تخصصي در زمينه ناشنوايي نداشتند. بل پيشنهاد داد سازمان متبوع كميتههايي را تشكيل دهد تا به بحث و بررسي درباره طرح انجمن بل بپردازد. اين طرح امكان شكلگيري سه گروه جداگانه را فراهم ميآورد. گالودت ميپنداشت اين توطئههاي بل، اقداماتي آگاهانه براي فريب دادن اوست؛ در حالي كه بل واقعاً قصد ادغام اين دو سازمان را نداشت.
گالودت تصميم گرفت علناً برضد بل و شفاهيگرايي صحبت كند و گردهمايي مجمع مربيان ناشنوايان امريكايي گالودت در جولاي 1895 را كه در فلينت واقع در ميشيگان برگزار ميشد، به عنوان كاردار خود برگزيد. او در نوشتههاي خود كه در حضور كل اعضاي مجمع قرائت گرديد، خلاصهاي از روابطش با بل را در طول پنج سال گذشته ارائه كرد. وي بل را به تعصب درباره روش شفاهي صرف، متهم كرد و او را بيگانهاي خواند كه صرفاً در زمينه تضعيف جايگاه متخصصان فعال در آموزش ناشنوايان به موفقيت دست يافته است. او صراحتاً اظهار داشت ادغام دو سازمان با شكست مواجه شد؛ زيرا بل مستبدانه اعضاي انجمن بل را اغفال كرد. گالودت عقيده داشت كه سازمان بل ماهيتاً غيرتخصصي است و اساساً مجموعهاي است متشكل از حاميان مالي، كه بيشتر آنان در عمل, آموزگار ناشنوايان نيستند. روز بعد بل فرصت داشت به اين اظهارات پاسخ دهد، اما گالودت سخنان او را ناموجه و عاري از محتوا قلمداد كرد. بل و گالودت تا پنج سال بعد، هيچ تلاشي ننمودند كه با يكديگر صحبت كنند.
سالهاي آخر: با نزديك شدن گالودت به سالهاي آخر رياست خود، او تا بدان اندازه از معاشرت خسته بود و دوري ميكرد كه آن را نوعي قيلوقال و اخاذي اجتماعي ميناميد. در عوض، با فعاليتهاي شهري مرتبط، همانند سنگفرش كردن خيابانهاي واشنگتن و يا فعاليت در جهت تأسيس مدارس حرفهاي براي كودكان سياهپوست خود را سرگرم ميكرد. در 1898 همسرش سوزان او را تشويق كرد كه در پي يافتن سمتي سياسي باشد، اما او بدون علاقهمندي و موفقيت در اين راستا تلاش كرد.
گالودت در طول سالهاي آخر زندگي خود, همچنان فعالانه در پي رفاه و مسائل مربوط به مؤسسه بود. او توانست كوشش وزارت كشور را براي در كنترل گرفتن هزينههاي مؤسسه، خنثي كند و كنگره را نيز, متقاعد كرد قانوني مبني بر اينكه مؤسسه در هزينههاي خود صاحب اختيار و صلاحيت باشد, تصويب نمايد.
سوزان همسر دوم گالودت، در چهارم نوامبر 1903 درگذشت. در فوريه 1910 او تصميم گرفت در 73 سالگي استعفاي خود را تقديم كند. گالودت, پرسيوال هال، يكي از دانشآموختگان بخش نرمال را به عنوان جانشين خود پيشنهاد كرد. در همان تابستان, او همراه دخترش, كاترين، براي آخرين بار به اروپا سفر كرد. وي شاهد جشن صدمين سالگرد تأسيس مدرسه ناشنوايان امريكايي بود؛ مدرسهاي كه پدرش تأسيس كرده بود. او در 26 سپتامبر 1917 در هارتفورد, چشم از جهان فروبست.
مأخذ:
GEDPD, Vol. 1, P. 439-444.
ديويد ال. لورنزو
ترجمه محبوبه مرشديان
نمونه هایی از ضمائم پایانی جلد1:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.